صحبت از یک پیوند است، صحبت از لحظه‌هايی شیرین است، به وزن انتظار.
چه دیر می گذرند این لحظه های انتظار و چه نزدیک است این پیوند.
بهار به زمستان پیوند خواهد خورد. آری، این اتفاق که تازه نیست. به حکم خالق لطیف، همیشه زمستان، میزبان بهار است. پس تفاوت کجاست؟ چه چیز این پیوند را متمایز کرده؟
این بار اسفند ماه نیست که به بهار گره می خورد. دی ماه به استقبال بهار رفته است! دی ماه میزبان بهار است.
و چه انتظار زیبایی! مردمی به انتظار بهار نشسته اند که بهار را می فهمند. بهاری ترین باورها را در سخت ترین زمستان ها حفظ کرده اند.
مردمی که خوب می دانند چگونه می توان لحظه های زیبا را به امتداد کشید.
خواستگاری، وکیل پرسان، گواه گیران، عروس کشان و پاتختی، به ما یاد آوری می کنند که این مردم خوب می دانند که چگونه باید یک پیوند زیبا را به زیبایی ترسیم کرد.
اما شوق بهار را برای دیدن این همه برگ سبز، چگونه باید توصیف کرد؟
او عزم به سفر کرده است و چه اندازه شوق در این عزم و قصه نهفته!
صحبت از یک پیوند است: پیوند همه شوق، به شوق همه.
وبه احترام این همه ذوق و هیجان، چه تند می گذرند این لحظه های انتظار و چه نزدیک است این دیدار.
شاید این همه محبت و باور، هدیه کویر است به این مردم؛ شاید، نمی دانیم؛ اما می دانیم که مسجد جامع کبیر، هدیه این مردم است به کویر.
اما در کنار این همه شوق و محبت، او به زادگاه یک استاد می‌رود: زادگاه استاد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی.
او به میعاد می رود، به دیدار لاله های خفته در کویر؛ به دیدار آنها که گفتند چَشم! و چشم از همه دنیا بر داشتند، آنها که رفتند که این شوق بماند.
ای لحظه‌های انتظار، بگذرید...
آری، اینجا یزد است و همه تشنه این دیدارند، حتی تشنه تر از کویر.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا