عباس ابراهیمیی خوسفی

یکی بود یکی نبود یه کشور خوش قد و بالا بود اسمش ایران بود  یه روزی یه غول بی شاخ و دم یه دیوونه ی زنجیری به  این کشورحمله کرد این غول می خواست  می خواست ما رو نوکر خودش کنه اما این غول نفهم نمی دونست در بیشه زار ایران شیرانی در کمینش نشسته اند که گردنش را خواهند شکست و چه زیبا و مردانه گردن این غول را شکستند آنان مردانه ایستادند تا پرچم سه رنگ ایران برای همیشه روزگار ایستاده بماند آنان رفتند تا ما بمانیم آیا اگر آن روز نبودیم و یا شرایط سنی ما ایجاب نمی کرد که برویم امروز هم نمی توانیم بر تربت پاکشان و در یاد بود شان از مردی و مردانگی آنان یادی بکنیم ؟راستی اگر کبریت احمر شهادت نبود تکلیف مرد و نامرد را چه کسی روشن می کرد ؟  اگر خلیل   حسن بیگی نرفته بود چه کسی دوست خدا می شد ؟ اگر شهید رفعیان بهاباد ی با حاج حسن دشتی و شریف با شرافت و واعظی نرفته بودند و تکه های بدنشان بر خودروی تدارکات در شلمچه نچسبیده بود چه پرچمی الان بر فراز البرز قهرمان و دماوند سربه فلک کشیده به اهتزاز بود ؟ راستی اگر شهید خاکساری درآبهای جزیره مجنون  بلیط حضور در بارگاه خدا را نگرفته بود آبهای نیلگون خلیج فارس جولانگاه چه کسانی بود ؟ نمی دانم هرگز فکرش را کرده ایم ؟ قرار است از شهدا بنویسم مخصوصا از شهدایی که بی پناه تر و مظلوم تر از دیگر شهدا بودند شهدایی که باید در جنگ غصه همه را بخورند و خودشان غصه خوری نداشتند بله شهدا تدارکات و پشتیبانی کسانیکه پشتیبان همه بود ند ولی همیشه پشت خودشان خالی بود خجالت می کشم از دوستانم بنویسم از دوستانی که با هم بودیم و من سالها در پیچ و خم زندگی آنان را فراموش کردم یادم رفت که شهدا به ما گفتند ما که می رویم کار حسینی کردیم وشما که می مانید باید کار زینبی کنید و گر نه یزیدی هستید اگر چه یزیدی نبودم ولی حسینی هم نبودم دلم برای شهدا تنگ شده چون به قول نص صریح قران آنان زنده اند و نزد خدایشان روزی می خورند  دلم برای خودم تنگ شده دلم برای مجنون و مجنون نشینان / شلمچه کانال پرورش ماهی اش و قتلگاه سرداران تدارکات و پشتیبانی  دلم برای خلیل حسن بیگی / حاج حسن دشتی /محمد رفیعیان بهابادی /محمد علی شریف /شهید واعظی  که مظلومانه در آغوش هم به آغوش خدا پیوستند دلم برای کوههای غرب کشور و شهید حسن مزیدی لک زده ٰ دلم می خواهد برم جزیره مجنون و مجنون وار بر خاکهای قتلگاه شهید خاکساری بوسه زنم و تربت پاکش را توتیای چشمم کنم نمی دانم ما را چه شده چرا در زندگی روزمره ی خود غرق شدیم و یادی از مردان بی ادعا نمی کنم راستی  مردم آن روز که دشمن به خانمان حمله کرد شهدا ما را شرمنده  خودکردند  نکند که امروز دشمن به نانمان حمله کرده است شرمنده شهدا بشویم  خدایی نکرده نشود روزی یادواره ی شهدا برگزار شود و ما متوجه نشویم شهدا کی بودند و چه می خواستند و چه می گفتند  راستی جوونا می دونید گردان بره برای عملیات گروهان برگرده یعنی چه ؟ گروهان بره خط  گروه برگرده یعنی چه ؟ و گروه بره خط یک نفر برگرده یعنی چه ؟ شاید لازمه بری پیش بابات و بگی از عملیات بیت المقدس بگه و غربت خرمشهر / از عملیات کربلای چهار  بگه و نهر خین و شهدایی که مظلومانه در باتلاق فرو رفتند و از کربلای پنج بگه گردان غواصان و کوسه های اروند و خلیج راسی روز یادواره شهدا برید از اونا بپرسید که شنیده ها رو دیدن جوونا برید بپرسید که به قول شاعر فقید قیصر امین پور ناگهان چقدر زود دیر می شود شاید سال آینده پیشکسوتان خون و شهادت خدای نکرده در بین شما نباشندودر آخر ای خدای بزرگ به حق پاهایی که در جزیزه ی مجنون در بلم جاماند و به حق خون های گرمی که در کوههای سر به فلک کشیده غرب بر روی برفهای سرد ریخت به حق غم فراق مادران چشم انتظار شهدای گمنام ما را شرمنده شهدا نگردان دستمان را بگیر تا در یادواره این عزیزان نه از شهدا که آنا ن خود از قبیله ی یاد آورانند بلکه در یاد واره ی این عزیزان از خودمان یادی کنیم که بی نهایت محتاج یادآوری هستیم ( آمین )

                                                                                                    روحشان شاد و جایشان فردوس برین باد

                                                                قصه گوی غصه های شما

                                                     

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا