محمد رضا شوق الشعراء

کنگره وحشی بافقی، بدون حضور وزیر فرهنگ و ارشاد افتتاح می گردد!؟

سنگ آهن تمام می شود، و سوز و شعر وحشی بافقی می ماند

بافق، شهرستان دور افتاده نیمه محرومی است که برخلاف اردکان، گندله سازی و نماینده مستقلی در مجلس ندارد! و با معادن سنگ آهن شناخته می شود، سنگ آهنی که فرسنگها دورتر در درون کوره های بلند، به آهن و فولاد و پول تبدیل می گردند، و حال با بودجه ناقابل چند کامیون سنگ آهن، کنگره وحشی بافقی، شاعر دلسوخته آن که عمری را در غربت یزد زیسته، می خواهد در پائیز برگزار شود، کنگره ای با پنج کتاب! و اما عدم تغییر استاندار یزد که منجر به تغییر مدیران ادارات نشده، مانع بزرگی برای به یزد نیامدن وزیر ارشاد دولت یازدهم ایجاد کرده، چرا که اصل سیاست است، و متاسفانه این سیاست است که خطوط حرکتی فرهنگ را تعیین می نماید.
قبل از آنکه روحانی رئیس جمهور و جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کابینه اعتدال شود، وحشی بافقی، شاعر بلند آوازه خطه کویر بوده است، و بعد از آنکه جنتی نیز میز صدارت را همچون حسینی بدیگری بسپارد و برود، وحشی بافقی همچنان شاعر بلندآوازه خطه کویر خواهد بود و چه خوب است که وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی، ازین فرصت فراهم شده، کمال استفاده را برده و نام خود را در کنگره وحشی بافقی در کنار نام وحشی بافقی بنشانند، و عکس های این کنگره را یادگاری ماندگار برای خود بداند.
بافق دورافتاده نیازمند توجه و رسیدگی بیشتر فرهنگی می باشد، و این دورماندگی باعث شده تا کمتر مدیر و مسئول و وزیری گذارش بدانجا بیفتد. و حال وزیر فرهنگ و ارشاد می تواند، شروع کننده یک حرکت مهم و بزرگ از یک جای دورافتاده و کوچک باشد.
یک حرکت نیمه فرهنگی که کلید آن از مدتها پیش در دولت دهم خورده بوده است اینک در جریان است، بدون حضور وزیر هم این کنگره پایان می پذیرد و اما حضور وزیر در این کنگره خود یک چیز دیگرست و باشد که به حرمت آن نوای جانسوز «الهی سینه ای ده آتش افروز» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، بدیار آتش و عشق و سنگ بیاید، و از نزدیک زادگاه این شاعر کویری را ببیند، تا به عظمت و هنر وحشی بافقی پی ببرد.
وعده دیدار اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه دیار کویر با جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم، هفده مهرماه بافق- یزد
تبصره اول:  وصیت نامه کمال الدین (شمس الدین) وحشی بافقی

روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می و انگور کنید
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روز مرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت

تبصره دوم: وای اگر این شعر را کسی با دف برای وزیر ارشاد بخواند!
تبصره سوم: ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ابــر اســت و اعــتــدال هــوای خــزانــی اســت     ســاقـی بــیـا کـه وقــت مـی ارغــوانـی اســت
در زیــر ابـــر ســاغــر خـــورشــیــد شــد نــهــان     روز قــدح کــشــیـدن و عــیـش نــهـانـی اســت
ســاقــی بــیــا و جــام مــی مــشــکــبــو بــیــار     این دم کـه بـاد صـبـح بـه عـنبـر فـشـانی اسـت
می هست و اعتدال هوا هست و سبزه هست     چـیزی کـه نـیسـت صـحـبـت یاران جـانی اسـت
یــاری بـــه دســـت آر مــوافــق تـــو وحـــشــیــا     کان یار باقی است و خود این جمله فانی است

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا