حسین مسرت نویسنده و پژوهشگر

 

یزدفردا :حسین مسرت نویسنده و پژوهشگر "در جایی خواندم که خانۀ بتهوون، پاستور و دیگر نام‌آوران دانش و هنر را در کشورشان به همان‌گونه که می‌زیسته‌اند، نگه می‌دارند. گفتم چه کار نیکی. چه می‌شود ما نیز (نه که بگویم تقلید، بل) یاد بگیریم این شیوۀ پسندیده را. از اینرو نوشتار زیر را هر چند نارسا در باب خانۀ وحشی، این پیر بزرگ سخنور دیارمان یزد، نگاشتم. امیدوارم پذیرای سخنوران گرامی باشد.

دربارۀ اینکه خانۀ این شاعر گران‌قدر یزد کجاست، در هیچ جا به درستی بدان اشاره نشده. تنها این عبارت را ایرج افشار آورده است:

خانۀ پیر

«خانه‌ای است مخروبه و کوچک. این همان خانه‌ای است که به نزد مردم، به خانۀ وحشی شهرت دارد و به مناسبت وجود یک تختۀ سنگ قبر از قرن ششم که بر دیوار آن خانه نصب است، مورد احترام مردم واقع شده است و شب‌ها در آن‌جا شمع روشن می‌کنند و به زیارت آن می‌آیند. محلّ نصب سنگ را اطاق زندگی آن شاعر می‌دانند.»[1]

این خانه که در گوشۀ شرقی مسجد جامع بافق واقع بود، مدّت زمانی دست ورثۀ شیخ شهاب قرار داشت و آن را قلمْ خانه می‌نامیدند. در سال 1354 ش به درخواست شرکت سنگ آهن مرکزی، یک نفر مهندس ناظر از سوی وزارت فرهنگ و هنر برای احیای خانۀ وحشی می‌آید. در سال 1355 مختصر تعمیری را شرکت سنگ‌آهن در این خانه انجام می‌دهد. طرحی نیز برای بازسازی آن توسّط مهندس کریم پیرنیا  پیشنهاد می‌شود.

در سال 1362 ادارۀ فرهنگ و ارشاد بافق درخواست می‌کند که برای جلب جهانگردان، خانۀ نامبرده تبدیل به گنجینه (موزه) شود، امّا متأسّفانه در 24/6/65 برای گسترش فضای مسجد جامع بافق، خانه تخریب می‌شود. در آذر 1372 قرار می‌شود به وسیلۀ شرکت سنگ آهن بافق، بنای یادبودی به نام وی در همان جا بنیاد شود.

برخی از مردم بافق می‌گفتند که خانۀ وحشی در اختیار کربلایی نامی بوده که خود را نوادۀ وحشی معّرفی می‌کرده است. این خانه، تنها یک اتاق سالم چهار طاقی داشت که مردم در آن‌جا شمع روشن کرده و دخیل می‌شدند.

چون بر آن بودم که پی ‌ببرم خانۀ وی به درستی کجاست به بررسی و کاوش در دیباچۀ دیوان‌های وی که زمان‌های گوناگون از سوی بنگا‌ه‌های انتشاراتی با پیشگفتار آقایان: حسین نخعی، سعید نفیسی و غیره و نیز کتاب‌های تاریخ یزد که به چاپ رسیده پرداختم. در آن کتب هم به چیز روشنی دست نیافتیم، در سفر به شهر بافق هم جز دیواری دود گرفته از آن خانه، چیزی بر جای مانده ندیدم. امّا از آن‌جا که با جملات و عباراتی همچون عبارات زیر روبه‌رو شدم که می‌تواند سندی محکم بر اقامت او در بافق یزد باشد:

«بیشتر ایّام حیات را در آن‌جا (یزد) به سر برد.» (لغت‌نامۀ دهخدا) «همیشه در دارالعبادۀ یزد اقامت داشت.» (تاریخ عالم آرای عبّاسی: اسکندر بیک منشی) «امّا چون اکثر اوقات، مولانای مزبور در دارالعبادۀ یزد به سر می‌برده، مشهور به یزدی شده.» (آتشکدۀ آذر: لطفعلی بیگ آذر) «مولانا وحشی در اواسط قرن دهم که بحبوبۀ جوانیش بود، از بافق به شهر آمد ...در طیّ اقامت یزدش، سفری به بافق رفته و بعد از هفت ماه ناخشنود برگشته، چنانکه گویند:

در آن ده، مجاور شدم هفت ماه

 

نپرسید حالم، چه دشمن، چه دوست!

جوابِ سلامم ندادند نیز

 

از آن رو که اطلاق دادن بر اوست!

(تاریخ یزد آیتی:345)

وحشی در عنفوان جوانی که گویا برابر اواسط قرن دهم باشد، از بافق به یزد سفر کرده. وحشی پس از آموختن مقدّمات ادب از بافق به یزد رفت.

  به طوری که مؤلّفین تذکره‌ها اشاره نموده‌اند، بعد سکونت در یزد، غالباً منزویانه به سر می‌برده و این مدّت، کمتر از یزد خارج می‌شده است، از اینرو روشن می‌شود که وی بیشتر مدّت زندگی‌اش را در یزد گذرانده است. سالخوردگان و ساکنان کوی پیر و برج یزد از پدران خود شنیده‌اند که وی در همین محلّه زندگی می‌کرده و عصرها سرکوچۀ آروک می‌نشسته است. بعدها هم روبه‌روی همین کوچه به خاک سپرده می‌شود.

آرامگاه وحشی بافقی کجاست؟*

شاید کسانی با خواندن این گفتار بگویند: تو هم مرده پرست شدی! بسیار ناشناخته‌ است که‌آشکار نشده، آن وقت تو دنبال آرامگاه وحشی می‌گردی! در پاسخ باید گفت: چرا نباید به سان شیرازیان که این چنین آبرومندانه از حافظ و سعدی ارجگزاری می‌کنند، ما هم از سخنور بزرگ دیارمان، یادی بکنیم. هر چند در بررسی انجام شده روشن نگشت که به راستی آرامگه‌اش کجاست، امّا به گفتۀ آقای ذوالقدر: «جای وی در سینۀ صاحبدلان و صاحبنظران و دلسوختگان، همیشه باقی است.»

نخست نگاهی به نوشتۀ نخعی داریم:

«وحشی چنانکه همگان نوشته‌اند: در یزد مُرده و گورش نیز درکوی پیر برج آن شهر بوده و سنگی مرمرین که یکی از سروده‌های سوزناکش را بر آن کنده بوده‌اند، روزگاری آن را می‌پوشانده. در تذکرۀ میخانه آمده است: "مدفنش در محّلۀ سر برج یزد در برابر زیارت شاهزاده فاضل واقع شده" و در عَرَفات عاشقین** نیز نوشته شده "مَضجَعِ وی در یزد در سر برج است، قریب به حصار شهر". نویسندگان همزمان ما نیز نوشته‌اند: گور او در کوی سر برج یزد است.

چون واژه "سر برج" درعکسِ دست‌نویس عرفات خوانا نبود و برای نام کوی نیز کمی ناجور و نایاب به نظر می‌رسد، نگارنده دراین‌باره، بررسی‌ها و پژوهش‌هایی نموده و بدین جا رسید که کوی "سر برج" که رونویسگران تذکره‌ها و همچنین نویسندگان همزمان ما نوشـته‌اند، نادرست است و درسـت آن به گفتۀ یزدیان ....پیـر

برج یا پیره برج است»[2]

مستوفی بافقی آن‌جا که گورهای تاریخی شهر یزد را بر می‌شمارد، نام پیر برج را به میان آورده و نخستین گور متبرّک این برزن را مزار امام‌زاده فاضل دانسته است.[3]

آرامگاه و گور جای وحشی نیز، چون خود او در گذر ایّام آسیب‌ها دیدند و ستم‌ها کشیدند. در نامۀ احمد بختیاری به غلامرضا رشید یاسمی آمده است: «امیرحسین خان بختیاری در زمان حکومت یزد (1328ق) سنگ مزار وحشی را در گُلخَنِ حمّام صدر در آغوش خاکستر سراغ کردند، دستور دادند بنای عمارت تلگرافخانه راکه نزدیک دارالحکومه بود، برای مکان سنگِ لَحَد وحشی تخصیص دادند.

بدواً در ساختمان، تعمیرات کافی نموده و صحن حیاط را مسطّح و باغچه‌بندی و گلکاری کرده و سپس در وسط محوّطه، اشکوب مربّعی ساختند که از چهار طرف، پلّه‌های سنگی به آن می‌رود، در وسط اشکوب، یک مربّع کوچکتری بنا شد که سنگ قبر وحشی بر آن نصب گردید. از اطراف سنگ، چهار ستون قطور آجری بالا رفته و گنبد قشنگی را با سقف مزیّن به دورش کشیدند، شکل این بنا به اصطلاح معمول، چهار طاقی است، امّا چهار طاقی بزرگ و زیبایی که نظیرش را در ایران کمتر دیده‌ام. مبلغی گزاف خرج این ساختمان شده است. امّا سنگ مرمر اعلا است و عرض و طول و قطرش را هر چند به تحقیق درنظر ندارم، ولی ازحدّ متوسّط، قدری بزرگ‌تر است. در حاشیۀ سنگ، یکی از غزلیّات وحشی که مطلعش این بیت است. نقش شده:

کردیم نامزد، به تو بود و نبودِ خویش

 

گشتیم هیچکاره مُلکِ وجود خویش

رشید یاسمی نیز خود در این باره نوشته است: «وحشی در زندگانی، روی کام و

آسایش ندید، نه از حیث معاش و نه ازجهت ضمیر و خیال، همیشه در تنگی و سختی و تلخکامی به سر می‌برد. عجبی نیست اگر بعد از وفات، سنگ قبرش هم به زشت‌ترین حالتی بیفتد و شاید بقایای جسدش، آتش حمّام را غذا داده باشد.»[4]

بنابر گفتۀ جلالیان، گور وی در میان خیابان امام، روبه‌روی شاهزاده فاضل قرار دارد[5]. پیرمرد دیگری نقل می‌کرد که خود، هر هفته شاهد بوده که دلسوختگان به آرامگاه او که برفراز مکانی بوده، می‌رفته و شمع روشن می‌کردند و به گفتۀ یکی از اهالی پیر و برج، سنگ آرامگاهش درسر کوچۀ آرُک، زیرخاک است.


*. ویرایش نخست: ندای یزد، س1، ش 83 (6/11/65):4.

[1]. یادگارهای یزد: ایرج افشار، یزد: خانه کتاب و انجمن آثار مفاخر فرهنگی، چاپ دوم، 1374، ج 1: 208.

*. ویرایش نخست: روزنامۀ ملک، س 39، ش 1611 (12/6/67)

**. عرفات العاشقین، درست است. (مسرّت)

[2]. دیوان کامل وحشی بافقی، ویراسته: حسین نخعی، تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم، 1366: بیست و هشت - بیست و نه.

[3]. جامع مفیدی: محمّدمفید مستوفی بافقی، به کوشش: ایرج افشار، تهران: اساطیر، چاپ دوم، 1385، ج 3: 425.

[4]. دیوان کامل وحشی، همان: بیست و نه.

[5]. «گور جای وحشی بافقی»: عبدالحسین جلالیان، کتاب پاژ، ش 12-11 (زمستان 71):150-147.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا