جلیل زعیمیان ( صبا بافقی )
صبا نامه ( اشعار طنز )

 

 

 

*زبانم را گاز گرفتم

 

که چیزی نگویم

 

اما گفتم . . .

 

حالا من هستم و

 

یک اتاقِ گاز .

 

 

 

* کاش به جای این همه پزشک

 

دامپزشک داشتیم .

 

آن وقت ، آن ها

 

دردهای ما را بهتر می فهمیدند و

 

 ما ،
 زبانِ آن ها را .

 

 

 

* کلاغ ها ، بی خودی شلوغش کرده اند

 

دیروز ، یک کلاغ بود و چهل درخت

 

امروز ، یک درخت است و چهل کلاغ .

 

اتفاقی نیفتاده است .

 

کلاغ ها ،

 

بی خودی شلوغش کرده اند .

 

 

 

* عقب گردِ تکامل

 

پرنده بودیم و خونگرم

 

خزنده شدیم و خونسرد .

 

روزگاری ، آسمان

 

جولانگاهِ ما بود

 

امروز اما ، مرداب ها . . .

 

پَر داشتیم و اکنون ،

 

 پوستی کلفت داریم

 

پرواز می کردیم و حالا ،

 

بی دست و پا می خزیم

 

به راستی که ما خزندگان

 

موجوداتی کسل کننده ایم .

 

 

 

* کلاغِ خیس ،

 

خبر از باران آورد .

 

کلاغ ها ،

 

همیشه هم ،

 

 بد خبر نیستند .

 

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا