غلامرضا محمدی /کویر

دلی دارم که از من می رمد در زندگی های خیابانی.
دلی دارم بیابانی
دلی دارم که دارد دوست ،چون زلفت پریشانی
دلی آشفته در یلدایِ گیسوی تو زندانی
مگر صبحی براید از سمن رویی ،بخندد عید
از هر سو برآید دلنشین آهنگ
در دست من افتد از سمندِ باد پایِ عشق ،پالاهنگ
برخیزد گران جانی!
دلی دارم که چون آهوی وحشی می گریزد تیز،
از من می رمد فرسنگها فرسنگ،
دلی دارم ز یاران زبانی ،تنگ،
دلی از دردِ بی دردانِ حیلت ساز،آتش گون.
دلی اندوهگین از ابرهای ِ فتنه ،طوفانی...
دل من پیش از این ،چون بویِ گل با باد می رقصید
با یادِ تو گل میکرد،با آیینه پیمان داشت.
و از گلبرگِ خونینِ شقایق ،شعر ِتر میخواند
و از آلاله می پرسید ،آیینِ سر افشانی
 چه پیش آمد دلم را در تلاطم هایِ این طوفان
چه پیش آید دلِ دیوانه ام یارب  چه میدانم
مگر باز آوری فصلی طربناک از گل ونرگس
مگر باز آوری در رستخیزِعیدها،
آن مرد بارانی.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا