علی سراستاد

شب گناه آلود است

 

سایه بید کنار استخر

 

می لرزد از ترس

 

میچکد خون سیاوش از دشنه کج

 

شریان زندگی یزدان شده قطع

 

خون آب فواره زند تا خود اوج

 

و یزیدان زمان آب می بندند

 

برما، دلتان می آید؟

 

نقاش کلمات سهراب عزیز

 

                       گفتی آب را گل نکند همشهری

 

لیک  خشک کند شهری از بی آبی

 

عطش و تشنگی و خشکی،عیدانه ما

 

همسایه خانه ات آباد دلت می آید؟

###############################

پوپک

 

پوپک رهیده زدام

دیو بد سگال دستش تهی

نعره میکشد  پوپک کجاست

دخترشیرین مو طلا

میترسد از نعره دیو بد سگال

بیابان بی انتها     تاریک و سرد

زمستان نشسته بی خیال

آنک امید  گم شده در تاریکی خیال

هنگامه ای غریب برقی نمی جهد

ناگه شهابی آتشین درخشید در سینه آسمان

پوپک دوید  با امید

باز هم دوید  سرشار از امید

چشمش به  آسمان

ستاره روشن بر سقف آسمان

تاره منی ؟ بیدار شدی   چه روشنی

وباز نعره دیو بد سگا ل

پوپک کجاست     دختر شیرین مو طلا

خاری خلید برکف پای نازکش

 

بیابان  بی انتها تاریک سرد

زمستان نشسته بی خیال

می ترسد پوپک رها

اما ستاره باز  خنده میزند

از گنبد سیاه بروی ماه مو طلا

می خندد او می دهد نشا ن

ستارمن بیدار شد زخواب

هستم کنون رها

ستاره وشهاب هلال ماه

گرم است قلب من

هستم رها

سرما و.شب سیاه

زمستان بی خیال

نعره دیو بد سگال

پشت سرم

سپیده و خورشید پیش رو

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا