سید ناصر میربلوکی

فقر در معنای وسیع کلمه عبارت است عدم وجود امکانات رشد و تکامل مادی و معنوی که اگر اجتماع چنین باشد آن جامعه فقیر است و در بعد اقتصادی عبارت است از تنگدستی و عدم وجود امکانات زندگی و رفاه با رعایت شرایط اجتماعی و شان و منزلت افراد و در این نگرش که در جامعه داریم و فقر از دو جنبه مادی و معنوی مطرح است تعدادی از افراد غنی را را به ظاهر فقیر و تعدادی از افراد فقیر را غنی قلمداد می کردند زیرا فقر صرفا به احتیاجات مادی منحصر نشده و نوع نگرش و تلقی از فقر که فقر یک پدیده و واقعیتی در جامعه بوده که علی القاعده نباید در جامعه بشری وجود داشته باشد و در ابتدا فقر یکی از مصبیتهای بزرگ و از جمله بلایای عظیم جامعه بشری میباشد که تا سر حد نابودی تاثیر دارد و می بایست نسبت به ریشه کنی آن در اجتماع با هدف و همت در سرلوحه کار دولتها قرار گیرد.

 

تا زمانی که افراد جامعه در آتش فقر می سوزند استعدادها و توانائیهای آنها به شکوفایی نمی رسد و توسعه فکری و فرهنگی محقق نمی شود و نیز تا فقر و کمبودهای اقتصادی درجامعه می باشد تهذیب اخلاقی و تربیت درست در سطح اجتماع صورت نخواهد گرفت و تا موقعی که نیازهای ضروری زندگی روح و فکر افراد را سرکوب می کنند و به آنها مجال توجه به علم و دانش را نمی دهد که افراد با استعداد هرگز به تکامل نخواهند رسید و تا زمانی که فقر و تهیدستی در جامعه وجود دارد اجتماع از نظر بهداشت محروم و درمعرض انواع بیماریها که خود زمینه ساز برای رشد عوامل انحطاط است قرار دارد و تا زمانی که فقر وجود داشته باشد راه نفوذ استعمار و استثمار باز خواهد بو دو تا جلو فقر در اجتماع گرفته نشود دردها چندان درمان نخواهد شد و کشتی به سلامت به ساحل نخواهد رسید.

اسلام از استقرار عدالت اجتماعی و اصول و مبانی مخصوص درباره اقتصادمی گوید زیرا همه مردم باید از مواهب موجود در جهان و نعمتهای خدادادی بطور عادلانه استفاده کنند وانسانهای دارای زندگی باشند که افراط و تفریط  و اسراف و تبذیر و اختلاف فاحش طبقاتی در آن موجود نباشد و در جامعه بزرگ بشری از فقر، بیکاری  و مضیقه های اقتصادی دیده نشود و در این پدیده  چیزی بنام گرسنگی وجود نداشته باشد چون در نظام اسلام هیچ ننگ اجتماعی بالاتر از این نمی باشد وعده ای محدودی آنقدر داشته باشند که مواهب و نعمتهای پروردگار را حیف و میل نمایند. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند "فقر با کفر قرین است، فقر بخشی از کفراست". و امام رضا (ع) فرمایش دارند کسی که مال یتیمی را غاصبانه بخورد به کشته شدن او کمک کرده است پس آنگاه که مال او را خورد مانند این است که او را کشته است و به سوی فقر و نداری کشانده است" مساله فقر و نداری از مشکلات جامعه بشری است که کلیه جوامع در حال حاضر و چه درگذر تاریخ کم و بیش نا برابری در ابعاد مطلوبیتهای کمی و ابزاری (ثروت و درآمد) ومطلوبیتهای کیفی و ذاتی(احترام و منزلت)و مطلوبیتهای ربطی (قدرت) را به گونه ای تجربه نموده اند حتی در جوامع ابتدایی که ابزار تولید در کار نبود و نا برابریهای اقتصادی قابل ملاحظه هم نبوده است و این جوامع برخوردار از نوعی نابرابری در حیثیت که بالطبع نا برابری در قدرت بوده اند علاوه بر اینکه نا برابری درحیثیت و منزلت خود نوعی ناب رابری قدرت است بدین جهت که قدرت رفتار دیگران را تغییرمی دهد و این نابرابری در شرایط هرمی قدرت بود و در دست سران و شیوخ جوامع برای حل و فصل اختلافات  و برخورد با سایر جوامع بود، و به اعتقاد " ریمون آرون" نابرابری اجتماعی در جوامع ابتدایی از طریق نظام خویشاوندی خود را نشان می دهد  ومساله فقر اقتصادی را بدون ارتباط با ساخت وسیعتر یعنی نا برابری اجتماعی نمی توان مورد تجزیه و تحلیل جامع قرار داد چون به هر فقر نوعی نا برابری است که فقر رامی توان از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار دهد که بیشتر در زمینه اقتصادی بوده است و معمولا فرآیند یک نواختی را دنبال کرده است از تعریف اقتصادی فقر شروع و شاخص های را برای اندازه گیری فقر مطلق و نسبی ارایه نموده است و خط فقر را در یک مقطع خاص تعیین و در نهایت تجزیه و تحلیل  در بعد اقتصادی می کنند.

فرهنگ فقر نه تنها درونی است و آن گونه که فرهنگ گرایان اعتقاد دارند بیرونی هم نیست به آنگونه که موقعیت گرایان می گویند بلکه یک مقوله ربطی است که خرده فرهنگ می باشد و برای درک طبقه پایین و طبقه فقر به طور درست هم باید کنش درونی و کنش بیرونی فقیر و غیر فقیر توجه کرد. فرهنگ گرایان ریشه فقر را انگیزشها، الگوهای رفتاری و نگرشهای فرهنگی طبقه پایین بر می گردانند که نسل به نسل به آنها منتقل شده است و از نظر آنها فقرا مسئول فقر خود می باشند و موقعیت گرایان ریشه فقر را به موقعیتهای ساختاری و فقدان فرصتهای لازم برای ارتقاء فقرا برمی گردانند که از این نظر ساختار فقر موقعیت می باشد که باید دچار دگرگونی شود ونه خرده فرهنگ های آنها و نظریه ربطی به کنش فقرا و اغنیاء می پردازد و جامعه ای که فقر نسبت به اغنیا ء دارند نقش در پیدایش فقر و اینکه عده ای خود را فقیر بدانند دارد و به عبارت دیگر چون مردم همواره خود را در آیینه داوری دیگران می بیند لذا ارزیابی و قضاوت دیگران نقش مهمی در تصور فقیر را پنداری افراد از خود دارد بنابراین نباید به فقرا بعنوان فقیر نگاه کرد و در پیدایش و شدت فقر افزود بلکه باید آنها را در امور مربوط به خودشان مشارکت داد و سهیم کرد.

فقر را می توان پدیده آشنا ولی پیچیده و ناشناخته دانست که همواره بیرحمانه تیز و درنده خون آشام خود را در تار و پود انسانها و جوامع بشری در همه اعصار و قرون فرو کرده است و به فراخور و اقتضای زمان و مکان، هویت، استقلال، شانو ساختارهای جامعه بشری را در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مورد تهاجم و آسیب قرار داده است.

تعاریف فقر و نا برابری اجتماعی

همه می دانند که فقر پدیده ای هستی سوز است و حضرت محمد (ص) می فرمایند "الفقر موت الاکبر" نخستین چیزی که از واژه فقر به ذهن خطور می کند، نداری و نیازمندی می باشد  و از این لازم می باشد آگاهی یابیم که نیازمند چه کسی میباشد و خانواده فقیر خانواده ای است که مسکن یا سر پناه مناسب ندارد و از لوازم و امکانات ضروری مورد نظر بهره مند نمی باشد.

فقر پدیده ای است که همزاد و معقول توسعه نیافتگی اقتصادی است و لذا از بین بردن  کامل آن بدون تحقق توسعه اقتصادی به روش ریشه ای ممکن نمی باشد هر چند که با توسل به منابع در آمد می توان بدون توسعه نیز فقر را در مدت کوتاهی محدود کرد. محور فعالیت  وحرکت برای توسعه اقتصادی عبارت است از تقویت سرمایه انسانی و به عبارت دیگر توسعه اقتصادی که نیاز انسانی برای رفع فقر و محرومیت است خود درگرو تقویت سرمایه انسانی است و درعین حال بنیاد تقویت سرمایه انسانی تعلیم و تربیت می باشد و با توجه به آن مهمترین ابزار رفع فقر و محرومیت تاکید بر تقویت نظام تعلیم و تربیت و سازگار نمودن آن با توسعه اقتصادی است  و ارتقای کیفی نظام تعلیم و تربیت است.

آثار و تبعات فقر در اجتماع

در تحلیل فقر نباید به جزئی نگری و ایجاد رابطه بین پدیده های جزئی اکتفا کرد بلکه باید ارتباط این پدیده ها و ارتباط آنرا با ساخت های کلان و وسیع تر جامعه در سطوح سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مشخص نمود چون در سطح کلان فقر یکی از ابعاد توسعه نیافتگی می باشد که باید علل فقر را در این سطح و توسعه نیافتگی مرتبط دانست  واز این بین نباید از نقش ارتباطات خارجی و عوامل تاریخی و برون مرزی در ظهور پدیده فقر غافل شد و در تحلیل فقر در سطح کلان باید علاوه بر شناخت عوامل و ارتباطات  خارجی و عوامل درونی جامعه را نیز بخوبی درک کرد و بعبارت دیگر شناخت کامل  در این زمینه درگرو شناخت عوامل خارجی و عوامل داخلی که ساز و کار مرتبط با این دوعامل است بعد از شناخت آن در سطح کلان می توان به ابعاد جزئی تر فقر و عوامل درون جامعه وآ نچه اصطلاحا مربوط به فرصتها، ارزشها و نگرشها است روی آورد.

وقتی که نگرش بر فقر مساوی و همجوار با مرگ و کفر باشد برای جوامع فقیر دو مشکل است1-از بین رفتن حیات مادی و معنوی و شخصیت اجتماعی و سیاسی و حقوقی یعنی همانطور که یک بدن مرده بی خاصیت است فرد یا جامعه ای که در فقر باشد قدرت حضور در هیچ صحنه ای پیدا نخواهد کرد لذا برخوردی هم که با او می شود همان عملکرد خودش خواهد بود و اینکه حتی قبر را هم بهتر از فقر می دانند زیرا قبر جسم انسان را در درون خود پنهان می کند و لاکن فقر شخصیت والای انسانی را دفن می کنند و آنچه که فقر برای یک جامعه ایجاد می نمائید همان عوارضی است که کفر یا مرگ برای آن جامعه بوجود می آورد. 2- ازدست دادن آرمانها، آمال و آرزوها، یعنی همانطور که کفر آرمان سوز است و آنچه را که در جامعه است نابود می کند فقرهم چنین می کنند و اینکه نگرش به فقر مشخص می کند زیانهای جامعه که در آن فقر وجود دارد بررسی می شود: 1- انزوای اجتماعی که حضرت علی (ع) می فرمایند "فقر باعث می شود که انسان فراموش بشود وهمچنین می فرمائید حاکی از آن که آن شخص فقیر در شهر و دیار خویش بیچاره و غریب است فقر انسان را از صف جامعه به دور می کند و همانند فردی می شود که بلای غربت می باشد و یک کلام انسان را در جامعه منزوی و خانه نشین می کند 2-انزوای سیاسی که حضرت امیر المومنین (ع)فرمایش دارند فقیر کوچک و خوار شمرده می شود و قدر و منزلت او در هیچ جا شناخته نشده و کسی برای او ارزش قایل نمی شود و وقتی فقیر در جامعه مانند غریب باشد طبیعی است که جامعه حقوق سیاسی و اجتماعی او را ارزش نمی گذارد. 3- انزوای حقوقی  که حضرت علی(ع) فرمودند فقر آدم را گنگ و نیز زبان او را می بندد زیرا انسانی که فقیراست شان و جایگاه و نفوذی دراجتماع ندارد تا بتواند از حقوق خود استیفا کند و نه فرصت و امکاناتی دارد تا قادر باشد به قوانین و اصول  دفاع از حق دست یابد. اگر جامعه ای بخواهد خود را ا زفقر و آثار شوم آن رهایی بخشد و نیز با تحمل خسارت ناشی از مرگ و کفر نشود باید که فرمانهای حیات بخش و کفر ستیز خداوند گردن نهد و در سوره انفال آیه 24 پروردگار می فرماید: که دراین فرمان تنها راه حیات و زندگی شرافتمندانه و گریز از کفر وحدت را که همان فقر مادی است جهاد در راه خدا و مبارزه بی امان با مترفین و متجاوزین به حقوق خدا و خلق خدا می داند. فقر در اجتماع  مایه توسعه نیافتگی است و دارای ابعاد اجتماعی بوده و کسانی دارا می باشند ثروتمندتر می شوند و افرادی که ندار و فقیر می باشند فقیرتر می گردند و در جامعه می باید که دولت مردان به افرادی در فقر هستند کمک نمایند تا از وضعیتی که دارند بیرون بیایند و از این مقاله نتیجه می گیریم که فقر مایه بدبختی و خسارتهای در اجتماع می گردد و می بایست با اثرات و عواملی که فقر را بوجود می آورد مبارزه و کشور را تا آنجا توسعه داد تا ریشه فقر خشکانده شود و هم اکنون در جامعه ما اشخاصی که زیر نه میلیون و چهارصد و شصت هزار ریال در ماه درآمد داشته باشند زیر خط فقر می باشند که باید دولت طوری عمل کند تا درآمد افراد را به بیش از آن برساند تا فقیری در جامعه نباشد و تا آنجا اقتصاد را گسترش و رشد دهد تا کشور از فقیری  و توسعه نیافتگی که در آن می باشد بگذرد.

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا