نویسنده: ثریا شهسواری

در دوره‌ی پهلوی، به ویژه پهلوی دوم، به علت مساعد شدن شرایط، حضور بهائیان در صحنه‌های اجتماعی، به خصوص سیاسی و اقتصادی گسترده‌تر شد؛ زیرا سیاست‌ها و برنامه‌های ضددینی دستگاه حاكمه‌، مطابق میل و هدف بهائیان واقع گشت. بدین‌ترتیب مقابله‌ی آنان با دولت از میان رفت و برعكس نوعی سازش و همكاری با آن به وجود آمد. این همكاری در روند افزایش تعداد نفوس بهائیان تأثیر گذارد. چنان‌كه یونس افروخته، از سران بهائی تهران، به این مورد اعتراف كرده و می‌نویسد: «در قزوین كه بودم، زمانی كه هفتاد نفر قزوینی هموطن و همشهری و بعضی سلاله‌ی متقدمین به زیارت من شتافتند، با دیدن و تجمع این احباب روح جدیدی در من تولید شد، زمان طفولیت خود را به خاطر آوردم و بلیات آن زمان را از نظر گذرانیدم كه به چه اندازه ملاحظه و احتیاط، در نیمه‌های شب می‌رفتیم و چه رنج‌ها و تعب‌ها كه احباء در آن زمان متحمل می‌شدند تا اینكه كلمه‌ای را به گوش همدیگر برسانند و بالاخره مورد چه بسیار صدمات و لطمات واقع می‌شدند. امروز الحمدلله به بركت همت اولیاء و از تأثیر دم مطهر شهدا، حكومت عادله استقرار یافت، دوستان متشتت و پریشان كم‌كم جمع می‌شوند و انجمن روحانی تشكیل می‌دهند».[1]

 

 

افزایش بی‌رویه‌ی تعداد بهائیان به دنبال برنامه‌ریزی‌ها و سازماندهی‌های جهانی شوقی افندی- جانشین عباس افندی (عبدالبهاء) و رهبر بهائیان همزمان با حكومت پهلوی- سرعت بیشتری به خود گرفت؛ چندان كه در اوایل سده‌ی بیستم میلادی تعداد بهائیان در جهان، نزدیك به ده هزار نفر گزارش می‌شد. بیست سال بعد حوالی 1307ش، حسن نیكو این رقم را اغراق‌آمیز دانست و شمار بابی‌ها در سراسر جهان را اعم از ازلی و بهائی 5207 نفر اعلام نمود و نوشت 3960  نفر بهائی در ایران زندگی می‌كند.[2]

 

 

 

دنیس مك ایوان، استاد دانشگاه نیوكاسل انگلیس در دایرﺓالمعارف ایرانیكا می‌نویسد: «بهائیگری در سال‌های 1928- 1952 میلادی افزایش سریعی نداشت، ولی از سال 1952 م/ 1331 ش گسترش آن شتاب گرفت و این امر به دلیل برنامه‌ریزی‌ها و سازماندهی‌هایی بود كه با برنامه‌ی «جهاد دهساله» شوقی افندی آغاز شد».[3] دایرﺓالمعارف ایرانیكا (1998 م) اوج گسترش بهائیت را در دهه‌ی 1960 م/ 1338 ش می‌داند كه سبب شد در اواخر سده‌ی بیستم میلادی شمار نهادهای بهائی به بیش از 150 مجمع روحانی ملی و نزدیك به 20 هزار مجمع روحانی محلی برسد».[4] مع‌هذا بر اساس اسناد می‌توان اظهار داشت كه افزایش جمعیت بهائیان و به تبع آن گسترش نفوذ آنان در دستگاه دولتی، به طور عمده از دهه‌ی 1330 آغاز شد. در سال‌های 1326- 1320 ش محفل ملی بهائیان ایران برنامه‌ی خود را برای گسترش بهائیت به مرحله‌ی اجرا گذارد و شدت تبلیغات و فعالیت ایشان، اعتراض شدید علما و روحانیون و سایر مردم را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتی‌های شدید از طرف مردم مسلمان، حكومت پهلوی ناگزیر، به محدود كردن فعالیت بهائیان شد.

 

 

 

عناصر بهائی به خصوص بعد از نهضت 15 خرداد 1342 در بخش‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی كشور حضور فعال یافتند و با تضعیف قدرت روحانیت به عنوان یك نهاد «ملی» توسط دستگاه دولتی، زمینه‌ی حضور روشنفكران و كارگزاران غیردینی، از ‌جمله بهائیان فراهم شد. این تغییرات به‌گونه‌ای صورت گرفت كه بخش بزرگی از نیروی دولت در اختیار بهائیان قرار می‌گرفت و طمع ایجاد مركزیت این فرقه در ایران، به گونه‌ای كه مورد نظر رهبرانشان بود، بیشتر می‌شد. اما پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی، جرقه‌ای بود كه سبب متزلزل شدن این فرقه متمركز و قوی گردید. پس از انقلاب بسیاری از بهائیان همراه با اربابانشان به خارج گریختند، عده‌ای نیز سركوب شدند و برخی هم به دین اسلام گرویدند. در این فصل تلاش كردیم با تكیه بر اسناد حاضر گوشه‌هایی از عملكردهای بهائیان را از جنبه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، بررسی كنیم. همچنین توضیح خواهیم داد، كه چگونه بهائیان توانستند با نفوذ در دستگاه دولتی، چرخه‌ی اقتصادی كشور را به انحصار خود درآورند و از این طریق به ثروتمندترین اشخاص دوره‌ی پهلوی تبدیل شوند.

 

 

 

 

 

 

 

تكاپوهای بهائیان در عصر اول پهلوی

 

 

 

اقدامات آشوبگرانه‌ی عده‌ای از سران بهائی در اواخر دوره‌ی قاجاریه، به انقراض این سلسله و تأسیس حكومت پهلوی كمك كرد. در اوایل شهریور 1295 ش/ ذیقعده 1334 ق ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده، مشكات‌الممالك، سه بهائی پایه‌گذار گروه تروریستی كمیته‌ی مجازات، عملیات خود را در قالب گروه جدیدی آغاز كردند و به چند فقره قتل[5] همراه با انتشار اعلامیه‌هایی دست زدند كه بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت و فضایی از رعب و وحشت را در تهران پدید آورد و تأثیرات عمیق سیاسی بر جای نهاد كه چهار سال بعد به كودتای سوم اسفند ماه 1299 رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی انجامید.

 

 

 

در كابینه‌ی سید ضیاءالدین یكی از سران درجه‌ی اول بهائی به نام «موقرالدوله»[6] از خویشان علی‌محمد باب، وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام به پاس خدمات بهائیان در پیروزی كودتا به ایشان اعطا شد. موقرالدوله پدر حسن موقر بالیوزی (1908- 1980 م) بنیانگذار بخش فارسی رادیو بی.بی.سی است كه در سال‌های 1937- 1960 م ریاست محفل روحانی بریتانیا را بر عهده داشت. در سال 1957 شوقی افندی، رهبر بهائیان، بالیوزی را به عنوان یكی از «ایادی امرالله» منصوب كرد.[7]

 

 

 

بهائیان آغاز حكومت پهلوی را شروع عصر جدیدی در عرصه‌ی تبلیغات و فعالیت خود می‌دانند. اسدالله فاضل مازندرانی، از مبلغان و مورخان بهائی، درباره‌ی آغاز زمامداری رضاشاه می‌نویسد: «پس از برچیده شدن آن دولت [قاجاریه] كه در تمام مدت با دولت امویه قابل تطبیق بود، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی كه در آن هنگام سردار سپه و رئیس‌الوزرا بود به سلطنت نشست و در 29 جمادی‌الاولی 1344 ق تخت و تاج شاهی ایران را تصرف نمود، از هر جهت «رونقی جدید و اصلاحاتی در این كشور پدید آورد، به نظر می‌آید مملكت روی به امنیت و عدالت و تساوی آورد».[8] بهائیگری با تسامح نسبی رژیم پهلوی روبه‌رو شد و در اثر این تسامح بیش از پیش در ایران پا قرص كرد. در این زمان بهائیان كه نظر مساعد رضاشاه را به خود احساس كردند، اقدام به تأسیس تشكیلات و محافل رسمی نمودند. این امر علاوه بر گسترش تبلیغ بهائیگری به توسعه‌ی نفوذ آنان در دستگاه دولتی نیز كمك كرد. تأسیس محفل ملی روحانی بهائیان ایران (1300 ش) و انجمن شور روحانی (1306 ش) نمونه‌ای از اولین تشكیلات رسمی بهائیان در ایران بود. رضاشاه اساساً نسبت به بهائیان خوش‌بین بود؛ او به دلیل دهن‌كجی به علما و تحت فشار قرار دادن آنان توجه خاصی، به افراد فرقه‌ی مذكور داشت. سرلشكر شعاع‌الله علائی از اعاظم بهائیان تهران كه در زمان مؤتمن‌الملك كارمند وزارت گمرك و انحصارات بود، توسط رضاشاه مأمور اداره‌ی مالیه و سپس مأمور اداره‌ی محاسبات قزاقی شد.[9] همچنین یكی از افسران معروف بهائی «سرگرد منیعی» را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود، (ولیعهد) انتخاب كرد. بنا به گفته‌ی فردوست «این شخص كه سرگرد منیعی نام داشت بعدها سپهبد می‌شود و به وزارت جنگ، منصوب می‌گردد».[10] این مسئله خود حاكی از اعتماد و اطمینان شخص شاه به بهائیان و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی می‌باشد. البته گاهی اوقات مخالفت و فشارهای مردم بر حاكمان دولت، مبنی بر وجود اشخاص بهائی در مناصب رسمی كشور، هیئت حاكمه را مجبور به عزل بهائیان از مقام خود می‌كرد؛ به عنوان نمونه، میرزا علی‌اكبر روحانی میلانی، منشی محفل بهائیان تهران، ریاست محكمه‌ی اداری در نظمیه تهران را به عهده داشت كه بر اثر اعتراضات و مخالفت شدید مردم، سرانجام به درخواست رئیس سوئدی نظمیه تهران و حكم قوام‌السلطنه، روحانی از نظمیه تهران اخراج شد. این‌گونه انتصابات در دوره‌ی قاجار و اوایل حكومت پهلوی رایج بود، ولی در دوره‌های بعد خصوصاً در حكومت محمدرضا پهلوی، تعداد زیادی از بهائیان متصدی امور حكومتی شدند و اعتراضات مردم و گروه‌های مذهبی هیچ تأثیری در كاهش قدرت آنان نداشت.

 

 

 

در این زمان چون بهائیان، دستگاه حاكمه را مورد اعتماد تشخیص دادند، در صدد كسب اقتدار برای خود از طریق به رسمیت شناساندن آیین خود برآمدند و تلاش كردند به طور رسمی در شناسنامه‌های خود مذهب بهائی را قید كنند. به همین منظور میرزا عزیزالله‌خان ورقا، با تیمورتاش وزیر دربار پهلوی، «راجع به رفع تضییقات به بهائیان و سختی‌هایی در خصوص قید مذهب بهائی در جدول سجل (شناسنامه) ملاقات كرد».[11] از طرف دیگر بهائیان سعی كردند با اظهارات دروغین در مجالس و پخش اعلامیه‌های كاذب افراد برجسته و ذی‌نفوذ دولتی را به خود منتسب سازند. آنان می‌گفتند شخص رضاخان یك بهائی واقعی است و همیشه از بهائیان پشتیبانی می‌كند و كشف حجاب از روی قانون و منطق بهاءالله صورت گرفته است.[12]  با این ترفند و توطئه‌ها در صدد تأیید مسلك بهائی برآمدند. عبدالحسین آیتی در این باره می‌گوید: «در دوره‌ی رضاشاه این گروه آبروی خود را سنجیدند و چندین دفعه تقاضای رسمیت نمودند؛ جوابی نشنیدند، تا آنكه بی‌مزه‌گی و پرروئی و سماجت را از حد گذرانیدند. ناچار اعلیحضرت (رضاشاه) در جواب عریضه‌هایشان گفتند: «به این احمق‌ها بگویید سكوت و سلامت و بی‌طرفی مرا غنیمت شمرده و به دنبال كار خود بروید و مرا مجبور نكنید رویه‌ی شاهان قاجار را پیش گیرم...».[13]

 

 

 

تبلیغات بهائیگری صرفاً از طریق ترویج احكام و عقاید بهائیگری نبود، بلكه آنان تلاش می‌كردند با انجام خدماتی در زمینه‌های مختلف جامعه، پیروانی برای خود بیابند كه یك نمونه از این خدمات آموزش و پرورش بود. در تعقیب این اهداف اهل بهاء مدارس زیادی در سراسر كشور تأسیس كردند. مربیان و معلمان این مدارس غالباً از نفوس بهائی بود. منیره خانم ایادی مدرسه‌ی «تأییدیه و دوشیزگان وطن» را بنیاد نمود. مدرسه‌ی «تربیت بنین»[14] و «تربیت بنات» در تهران، «وحدت بشر» در كاشان، «تأییدیه مؤهبت» در همدان و مؤسساتی مانند اینها در بارفروش (بابل) قزوین به وجود آوردند. شیوه‌ی متفاوت تعلیم و تربیت در این مدارس و نیز رعایت نكردن اصول و مقررات آموزشی و پرورشی توسط مربیان بهائی، اعتراضات گروه‌هایی از مردم را برانگیخت. به عنوان نمونه بهائیان روزهای اول و دوم ماه محرم (به خاطر تولد علی‌محمد باب) در مدارس جشن می‌گرفتند كه این مسئله برای مردم مسلمان و شیعی ایران بسیار نگران‌كننده بود.[15]

 

 

 

سرانجام بنا به اعتراض مردم، به دستور رضاخان ضمن بستن مدارس ارمنی‌ها، یهودیان و زرتشتیان در سال 1313 ش مدارس بهائیان نیز تعطیل شد[16] و علی‌اصغر حكمت وزیر معارف و صنایع مستظرفه با صدور ابلاغیه‌ای صریح به مدیران مدارس بهائی، آنان را به دلیل سرپیچی از اصول و مقررات رسمی، از ادامه‌ی كار باز داشت.[17]

 

 

 

البته مخالفت رضاشاه با بهائیان را به هیچ‌وجه نباید جدی تلقی كرد، زیرا او بهائیت را ابزار مناسبی برای سركوبی نهادهای دینی و روحانیت می‌دانست و به همین دلیل در تقویت آنان می‌كوشید. بهائیان نیز سعی داشتند از طریق تأسیس مراكز و مجامع رسمی تبلیغاتی در تهران و شهرستان‌ها، ابعاد وسیعی به نفوس خود بخشند كه در این قسمت به ذكر مختصر این تشكیلات تبلیغاتی اشاره می‌كنیم.

 

 

 

 

 

 

 

تشكیلات بهائیان در دوره‌ی پهلوی

 

 

 

بهائیان در دروه‌ی پهلوی، اقدام به پایه‌ریزی تشكیلات گسترده‌ای برای توسعه‌ی نفوذ خود در ایران و سایر نقاط جهان نمودند و تلاشی سازمان‌نیافته‌ای را در این جهت آغاز كردند. در واقع اقدام بهائیان ایران در ایجاد تشكیلات تبلیغاتی رسمی، به دستور مركز بزرگ بهائیان «بیت‌العدل اعظم»[18] صورت گرفت كه به توسعه‌ی تبلیغات بهائیان و افزایش نفوذ آنان منجر شد.

 

 

 

یكی از كارهای مهمی كه شوقی افندی در دوره‌ی رهبری خود انجام داد، تشكیل و تأسیس مركز بزرگ بهائی «بیت‌العدل اعظم» در حیفا بود. چون شوقی افندی فرزند جانشین بلافصلی نداشت، برای اداره‌ی جامعه‌ی بهائیت پس از خود تشكیل شورای بین‌المللی بهائی «بیت‌العدل» را لازم دانست. او در سال 1951 م/ 1328 ش پیام ذیل را درباره‌ی تأسیس هیئت بین‌المللی به كلیه‌ی مراكز بهائی جهان ابلاغ كرد: «... به محافل ملیه در شرق و غرب، تصمیم خطیر و تاریخی تأسیس اولین شورای بین‌المللی بهائی را ابلاغ نمایید... درجه‌ی رشد كنونی محافل «9 گانه» ملیه كه با كمال جدیت در سراسر عالم بهائی به خدمات امریه قائم‌اند، مرا بر آن می‌دارد كه تصمیم تاریخی فوق را كه بزرگ‌ترین قدم در سیل پیشرفت نظم اداری حضرت بهاءالله در سی سال اخیر محسوب است اتخاذ نمائیم». این شورای جدیدالتأسیس عهده‌دار انجام سه وظیفه می‌باشد: اول آنكه با اولیای اسرائیل ایجاد روابط نماید، ثانیاً، مرا در ایفای وظایف مربوط به ساختمان فوقانی مقام اعلی كمك و مساعدت كند؛ ثالثاً با اولیای كشور در باب مسائل مربوطه به احوال شخصیه داخل مذاكره شود».[19]

 

 

 

نظر به عقیده‌ی بهائیان در خصوص حكومت متحده‌ی جهانی و نیز با توجه به همزمانی تهیه «نقشه‌ی دهساله»[20] شوقی افندی، با تشكیلاتی شدن بهائیان ایران، نفوذ سیاسی و اقتصادی آنان نیز در كشور بیشتر شد. به طور كلی باید گفت، تأسیس سازمان‌ها و محافل ملی توسط بهائیان ایران و وابستگی این نهادها به مراكز بزرگ و بین‌المللی بهائیان جهان «بیت‌العدل اعظم» به دوام طولانی بهائیان كمك كرد. تشكیلات تبلیغاتی بهائیان ایران كه به تبعیت از بیت‌العدل اعظم به وجود آمد عبارت بود از: 1. محفل روحانی ملی بهائیان 2. انجمن شور روحانی.

 

 

 

 

 

 

 

محفل روحانی ملی بهائیان ایران

 

 

 

این محفل مهم‌ترین تشكیلات تبلیغاتی بهائیان ایران محسوب می‌شد كه در سال 1300 ش/ 1340 ق در تهران تشكیل شد و نخستین سازمان منسجم و هماهنگی بود كه با برنامه‌ریزی‌های جهانی شوقی افندی گسترش یافت و شعبه‌ای از آن در خاك اسرائیل تأسیس شد. مدتی پس از تأسیس آن در مركز جهانی بهائیت در اسرائیل به رسمیت شناخته شد. همچنین نامه‌ی مسرت‌بخشی كه حاوی مژده‌ای بزرگ برای بهائیان ایران بود، توسط شوقی افندی به این نهاد ارسال شد: «محفل روحانی ملی بهائیان ایران در خاك اسرائیل به رسمیت شناخته شد و شعبه‌ی آن نیز تأسیس و تسجیعل ]تسجیل[ گشته و شخصیت حقوقی یافته و قسمتی كه الآن می‌توان به نام محفل ملی ایران رسماً و قانوناً ضیاع و عقار و املاك و مستقفات ابتیاع نمود و هیكل مبارك [شوقی افندی] وعده فرموده‌اند كه قریباً اراضی محفظه‌ی آثار بین‌المللی ارض اقدس را با نام شعبه‌ی محفل ملی ایران منتقل خواهد گردید، هیكل مبارك به زائرین فرموده‌اند كه این موضوع از [این] جهت بسیار مهم است كه برای اولین بار در تاریخ، امر محفلی كه در كشور خودش به رسمیت شناخته شده، شعبه‌ی آن در خارج رسمی و قانونی شده است».[21]

 

 

 

وظایف محفل ملی بر مبنای دستورات «ولی امرالله» كه در «بیت‌العدل اعظم» در «حیفا» اقامت داشت صورت می‌گرفت. غالب اعضای آن از رجال درجه‌ی اول بهائی كشور انتخاب می‌شدند. یهودیان بهائی شده (جهودان) بیشتر از سایرین در این نهاد عضو بودند و در قلب آن خاندان‌های ارجمند، برجیس، حكیم، جاوید، حقیقی، ثابت و غیره جای داشتند.[22]

 

 

 

چنان‌كه در فصول آینده خواهیم گفت، یهودیان از نخستین گروه‌هایی بودند كه بهائی شدند و به طور علنی در ترویج و گسترش كمی و كیفی بهائیگری شركت كردند. اسماعیل رائین می‌نویسد: «بیشتر بهائیان ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی كه به این فرقه گرویده‌اند در اقلیت می‌باشند، اكنون سال‌هاست كه كمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد...».[23]

 

 

 

همین گروه‌ها بودند كه با همكاری كارگزاران زرسالار یهودی خود شبكه‌ی متنفذ و مقتدری پدید آوردند و از این طریق نبض اقتصاد كشور را به دست گرفتند. عبدالحسین‌خان آیتی معروف به آواره[24] میرزا اسحاق‌خان حقیقی،[25] عبدالحسین‌خان نعیمی،[26] عطاالله‌خان دوستدار، جلال ارجمند، میرزا ولی‌الله‌خان ورقا، میرزا احمد راسخ قزوینی،[27] شعاع‌الله‌خان علائی، میرزا بدیع‌الله‌خان مصباح، علی‌اكبر روحانی (منشی محفل) و احمد یزدانی (رئیس محفل) از نخستین اعضای برجسته‌ی محفل ملی بهائیان ایران بودند.[28]

 

 

 

علاوه بر محفل مذكور، محافل كوچك‌تری نیز در شهرهای مختلف تأسیس شد كه آن را محافل «شهری و بلدی» می‌خواندند. محفل‌های كوچكی هم در قریه‌ها و محله‌های كوچك شهرها تشكیل شد كه بزرگان قریه و محل با تشكیل جلسات در آن گرد می‌آمدند و در مسائل مختلف به تبادل نظر می‌پرداختند. به طور كلی هدف نهایی بهائیان از این اعمال، ازدیاد وابستگان به فرقه‌ی بهائی تا حداكثر نفوذ در تمام قسمت‌ها و نقاط مختلف كشور به خصوص در میان مردم دهات و عشایر بود. به این منظور محفل ملی بهائیان ایران دستوراتی به شعبات خود در شهرستان‌ها و روستاها صادر می‌كرد:

 

 

 

«1ـ هر قسمت امری، نقاطی را كه فاقد محفل بهائی می‌باشد تعیین و به منظور فتح و تشكیل و تأسیس این مراكز اقدام لازم به عمل آورند. در صورتی كه احتیاج به مبلغ ورزیده بود به مركز گزارش نماید.

 

 

 

2ـ محافل شهرستان‌ها كلاس‌های كوتاه‌مدت و فشرده‌ای از درجه‌ی عالی برای رفع اشكالات مبلغین محلی تشكیل دهد.

 

 

 

3ـ لجنه‌ی ملی تبلیغ و مهاجرت، نقشه‌ی كامل مداخله و مراكزی را كه مأمورین مبلغ باید بدان محل‌ها مهاجرت و تبلیغ نمایند، تهیه و تعداد محافل و جمعیت‌ها و نقاط مورد تعهد هر قسمت را تعیین كنند».[29]

 

 

 

محفل ملی برای سهولت تبلیغات در میان روستائیان و به ویژه عشایر و ایالات، كتاب‌ها و جزواتی را كه درباره‌ی افكار، عقاید و روحیات آنان، خصوصاً آداب و رسومشان، نوشته شده بود، تهیه می‌كرد و در اختیار مبلغان خود می‌گذاشت، این امر به سرعت تبلیغ در میان عشایر و ایلات كمك می‌كرد.[30] بهائیان تبلیغات خود را صرفاً به ایران موكول نكردند؛ بلكه به دستور «بیت‌العدل اعظم»، مبلغان بهائی ایران به دورترین نقاط جهان، چون آفریقا، آمریكای جنوبی و شبه قاره‌ی هند، فرستاده می‌شدند.[31]

 

 

 

محفل ملی جهت گسترش امر تبلیغ، تسهیلات زیادی در اختیار مبلغان و سایر عناصر بهائی فعال در امر تبلیغ می‌گذاشت. اعطای زمین، اعطای وام، هزینه‌ی تحصیل برای دانشجویان بهائی كه قصد تحصیل در دانشگاه‌های خارج داشتند[32] و غیره نمونه‌ای از تلاش‌های بهائیان را در ازدیاد نفوسشان نشان می‌دهد.

 

 

 

بهائیان در حل اختلافات خود، هر كجا كه بودند به این محافل مراجعه می‌كردند و از رجوع به مقامات قضایی و دولتی جداً دوری می‌نمودند. در حقیقت در هر شهر و هر نقطه‌ای احساس بیگانگی و در عین حال استقلال كرده و دستورات خود را بر هر قانون و دستور مقامات كشوری و محلی ترجیح می‌دادند. به همین منظور در تقویت سازمان مركزی خود تلاش می‌كردند و از طریق ارسال هدایا، كمك‌های مالی، درآمد ناشی از موقوفات و دیگر عوائد متفرقه، مخارج محافل خود را تأمین می‌كردند.[33] در میان این درآمدها، كمك‌های افراد متمول بهائی چشمگیرتر بود. اغلب افراد منفوذ بهائی جزء مرفه‌ترین طبقه‌ی جامعه محسوب می‌شدند و از این طریق در گسترش نفوذ شبكه‌ی بهائیت تلاش می‌كردند. یك نمونه از این افراد حبیب ثابت پاسال بهائی بود. او یكی از سرمایه‌دارترین اشخاص دوره‌ی پهلوی بود كه سود حاصله از شركت‌ها و كارخانجات متعدد خود را برای ترویج امر بهائیگری هزینه می‌كرد.[34] در مورد زدوبندها و سوءاستفاده‌های اقتصادی حبیب ثابت پاسال در فصول آینده بحث خواهیم كرد.

 

 

 

محافل مذكور در تهران و شهرستان‌ها دارای تشكیلات گسترده‌ای بود و سازمان‌ها و نهادهای رسمی و غیررسمی متعددی را اداره می‌كرد؛ انجمن جوانان بهائیان ایران، مؤسسه‌ی مطبوعات امری، لجنه‌ی ملی تبلیغ و مهاجرت،[35] اماكن امری، انجمن شور روحانی ملی، مدارس تابستانه، شركت امنا، شركت نونهالان، مطبوعات سمعی بصری، نشر نفخات‌الله و... به علاوه چند مجله و هفته‌نامه، آهنگ بدیع، اخبار امری، چهره‌نما و مجله‌ی بین‌المللی نجم باختر كه توسط بهائیان لندن منتشر می‌شد، در میان بهائیان ایران چاپ و توزیع می‌شد.

 

 

 

نظر به كثرت بهائیان ایران، طبق تصویب «بیت‌العدل اعظم» محفل ملی ایران در سال 1349 كشور ایران را از لحاظ امری به 67 قسمت تقسیم نمود كه برای هر كدام مركزی معین گشت كه محفل روحانی آن نقطه به محفل روحانی مركز تسمیه یافت و در سطحی بالاتر با تشكیلات واقع در اسرائیل مرتبط شد. بهائیانی كه در شهرستان‌ها فعالیت می‌كردند همانند بهائیان مركز، مشاغل مهم و كلیدی را در ادارات و مراكز دولتی بر عهده داشتند و از این طریق در ازدیاد نفوس خود می‌كوشیدند. به عنوان نمونه تعداد زیادی بهائی در اداره‌ی آمار و سرشماری كرمان استخدام بودند، مأموران آنها سعی می‌كردند در دهات و روستاها از بیسوادی مردم، استفاده كنند و در ستون مخصوص مذهب، كلمه‌ی بهائی را قید كنند و با زیاد نشان دادن تعداد بهائیان ایران از مقامات بین‌المللی سازمان ملل متحد، تقاضای آزادی بیان و عقیده را بنمایند.[36] بسیاری از مبلغان بهائی سعی می‌كردند با دادن پول به افراد طبقه‌ی پایین جامعه، آنان را فریب داده به مذهب بهائی درآورند.[37] بیشترشان نیز با سوءاستفاده از مشاغل خود به تبلیغ بهائیگری پرداختند.[38]

 

 

 

 

 

 

 

انجمن شور روحانی

 

 

 

بهائیان از آغاز، كار خود را به تبلیغ و پرورش مبلغین استوار ساختند و كوشیدند تا از راه تبلیغ در محافل و مجامع مختلف و تربیت مبلغین ورزیده، به توسعه و ترویج مردم خود بپردازند. آنان چه در كتب و انتشارات خود و چه در برخورد با پیروان مذاهب مختلف می‌كوشیدند از طریق تبلیغ، مردم را با هدف‌های خود آشنا سازند، به همین منظور به توسعه‌ی نهادهای تبلیغاتی دست زدند و پس از تأسیس محفل ملی روحانی مركز انجمن شور روحانی ملی را به سال 1306 ش تأسیس كردند.[39] این نهاد در واقع انشعابی از سازمان محفل ملی بود و زیر نظر آن فعالیت می‌كرد. انجمن شور روحانی در اولین جلسه‌ی خود، كشور را از لحاظ امری به هفده قسمت تقسیم كرد. این امر از یكسو سبب شد، كار تبلیغات در مجامع بهائی توسعه‌ی شایان توجهی یابد و از سوی دیگر سبب شد از راه انتشار آمار و ارقام گوناگون كه خود اولین تبلیغات بود،[40] جهانیان را به اصطلاح در قبال پیشرفت‌های بهائیت به شگفتی واداشته، باعث جلب توجه آنها می‌شدند.[41] به همین جهت سعی می‌كردند با برگزاری جلسات تبلیغاتی در سراسر نقاط ایران، مردم را با اصول و عقاید خود آشنا سازند. آنان در برگزاری این جلسات و اداره‌ی آن دقت زیادی به خرج می‌دادند، تا از این طریق در جلب قلوب مردم برآیند.[42] علاوه بر تشكیل جلسات، برگزاری كنفرانس‌ها و نشست‌های سالانه، با حضور بهائیان جهان، از اقدامات دیگری بود كه انجمن شور روحانی در توسعه‌ی تبلیغات از آن استفاده می‌كرد.[43] انجمن روحانی با ایادیان
بیت‌العدل ارتباط داشت و در جلساتی كه در كشور برپا می‌كرد، از مبلغان بهائی جهت ایراد سخنرانی و تشریح جریان بهائیگری دعوت می‌كرد.[44]

 

 

 

بهائیان پیشرفت هرچه سریع‌تر امر بهائیگری را مهم‌ترین هدف خود می‌دانستند و برای گسترش آن از هر وسیله‌ای استفاده می‌كردند. آنها موقعی كه احساس می‌كردند امر تبلیغاتشان كند پیش می‌رود و یا در اثر مخالفت و اعتراض‌‌های مردم با موانعی روبه‌رو شده است، به ایجاد بلوا و آشوب دست می‌زدند و از این طریق سعی می‌كردند حتی‌المقدور طوری عمل نمایند كه یك نفر كشته بدهند تا خود را مظلوم قلمداد كنند؛[45] بدین طریق مسیر پیشرفت مخالفان خود را متوقف سازند.

 

 

 

نظر به اهمیت كشور ایران نزد بهائیآنكه به «عهد امرالله» معروف بود و قداست ویژه‌ای برایشان داشت، تشكیلات آنان سال‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، تبلیغات خود را به شكل مخفی ادامه می‌داد. همین‌طور مهاجران بهائی ایرانی در كشورهای خارجی، همواره فعال‌ترین افراد در زمینه‌ی تبلیغ و ترویج مرام بهائیگری بوده و هستند.[46]

 

 

 

 

 

 

 

مبارزات علما و گروه‌های مذهبی علیه بهائیگری

 

 

 

در حالی‌ كه رژیم پهلوی به سوی تقویت بهائیت در ایران حركت می‌كرد و بخش بزرگی از امكانات در اختیار بهائیان بود و دست‌شان به علت سفارش اربابان شاه در همه‌ی امور باز بود، در میان ملت، متدینین به تحریكات علیه بهائیت دست زدند. عمده‌ترین مخالفان آنان در میان مردم، علما و روحانیون بودند، كه با حركت منسجم و هماهنگ خود، همگام با مردم، فصل دیگری در تاریخ مبارزات خود گشودند. مخالفت‌های مردم و نیروهای مذهبی علیه بهائیت، تا دهه‌ی 30 (1330 ش) چندان گسترده نبود، زیرا بهائیان نیز فعالیت تبلیغاتی خود را آشكار نمی‌كردند و همواره سعی می‌كردند مخفیانه به تبلیغ خود بپردازند. اما از این زمان به بعد، به دلیل توسعه‌ی تشكیلات و سازمان‌های بهائی و گسترش آنان در صحنه‌های سیاسی و اقتصادی، نه‌تنها تبلیغات آنان آشكارا صورت گرفت، بلكه روز به روز بر تعداد آنان نیز افزوده شد. متعاقب این جریان، اعتراضات و نارضایتی‌های مردم در نواحی مختلف كشور نیز افزایش یافت.

 

 

 

گفتنی است كه سیر مبارزه با بهائیت را باید از زمان پدید آمدن این فرقه در ایران جستجو كرد. طی یك قرن آثار زیادی در رد آن پدید آمد و كتاب‌های زیادی در این مورد نوشته شد، نمونه‌ی آن، كتابچه‌ی «چهار شب جمعه»- حاصل چند مناظره بین یك مسلمان، (جلال دری) و یك بهائی است[47]- كه در سال 1313 ش هم‌زمان با دستور دولت در تعطیلی مدارس بهائیان فراهم آمده بود. نمونه‌ی دیگر آن انجمنی بود كه آیت‌الله سید ابوالحسن طالقانی- پدر آیت‌الله محمود طالقانی- با پدر مهندس مهدی بازرگان برای مبارزه با بهائیان و مبلغان مسیحی ایجاد كرده بودند.[48]

 

 

 

اما آنچه به بحث ما مربوط می‌شود اوج گرفتن این مبارزات از سال 1330 ش به بعد است كه صورت سیاسی نیز به خود می‌گیرد؛ یعنی مبارزه با بهائیت، به نوعی مبارزه با حكومت و اجزای آن تلقی می‌شد؛ چراكه برخی از چهره‌های مهم و متنفذ دستگاه دولت، معروف به داشتن گرایش بهائیگری بودند. در چنین شرایطی دو گروه فعالیت خود را آغاز كردند، نخست حوزه‌های علمیه كه در رأس آن روحانیون برجسته و واعظان مشهوری قرار داشتند كه طی دو دهه حكومت رضاخان واقعاً تضعیف شده بودند و با سكوت آنان چه ضررهای مذهبی كه بر جامعه اسلام وارد نیامده بود.

 

 

 

گروه دوم؛ برخی از متدینین روحانی و غیرروحانی مقیم تهران و شهرستان‌ها بودند كه به صورت مستقل در قالب ایجاد تشكل‌هایی مختلف در مبارزه با بهائیگری تلاش خود را آغاز كردند.

 

 

 

اعتراضات و مخالفت علما و روحانیون با بهائی‌ها زمانی اوج گرفت كه از ولایت‌ها و شهرستان‌ها، مرتباً در خصوص فعالیت شدید بهائیان و اهانت‌های آنان به مقدسات اسلام، نامه‌هایی می‌رسید. در سال 1323 ش در مجله‌ی آئین اسلام مطالبی در خصوص اینكه بهائی‌ها در زاهدان كتاب‌های اسلامی را می‌سوزانند و به جای آن كتب «قصص خارجی و كتب ضاله» را در انظار منتشر می‌كنند،[49] چاپ شد و نیز نامه‌ای از سوی برخی شخصیت‌های شهر قم درج گردید كه در آن آمده بود: «چون عده‌ای از بهائیان در قم، جداً، مشغول تبلیغات و توهین به مذهب مقدس اسلام شده‌اند، این عمل موجب بغض و نگرانی شدید در روحیه‌ی اهالی شده است و بدیهی است كه این موضوع مخالف با آرامش و باعث انقلاب در میان مردم است».[50] همچنین شكایت‌های دیگر مبنی بر اینكه فرماندار اینجا بهائی است،[51] یا رئیس فلان اداره بهائی است و چه فشارهایی بر مردم مسلمان وارد می‌كند، مرتباً به گوش علما و روحانیون مركز می‌رسید.

 

 

 

طرف خطاب شاكیانی كه از شهرها مبادرت به فرستادن این قبیل نامه‌ها و تلگراف‌ها می‌كردند، مقامات دولتی، علما و روحانیون بودند كه در صدر آنان «آیت‌الله العظمی بروجردی» قرار داشت كه در این زمان به عنوان مرجع تقلید جهان تشیع، رهبری جامعه‌ی اسلامی را بر عهده داشت. مرحوم حجت‌الاسلام فلسفی در خاطرات خود می‌گوید: «سیل شكایات از بلاد مختلف درباره‌ی نفوذ بهائی‌ها به دست آیت‌الله بروجردی می‌رسید و ایشان در هر فرصت با دادن تذكراتی به دولتی‌ها می‌كوشیدند تا از نفوذ آنان جلوگیری كنند».[52]

 

 

 

شدت فعالیت بهائی‌ها در نواحی مختلف كشور، اعتراض شدید آیت‌الله بروجردی و سایر علما را برانگیخت، من‌جمله عده‌ای از اهالی «الیگودرز» در سال 1329 ش، در ارتباط با فعالیت بهائی‌ها در این شهر، برای ایشان شكوائیه‌ای نوشتند و از گسترش تبلیغات سوء بهائیان در آن شهر، اهانت به مقدسات اسلامی و همدستی رؤسا و مدیران ادارات دولتی با آنها، ابراز ناخشنودی و نگرانی كردند و برای جلوگیری از خونریزی، تقاضای اقدام عاجلی از ایشان نمودند.[53]

 

 

 

آیت‌الله بروجردی، حجت‌الاسلام فلسفی را مأمور كرد تا در این باره با نخست‌وزیر (رزم‌آرا) ملاقات كرده و از وی بخواهد تا جلوی فعالیت اینها گرفته شود.[54]

 

 

 

دكتر مهدی حائری یزدی علت مقابله‌ی شدید آیت‌الله بروجردی را با بهائیان چنین ذكر می‌كند: «مسئله‌ی بهائی‌ها تا آنجایی كه ایشان تشخیص می‌داد، [این بود] كه بهائی‌ها یك گروه ناراحت‌كننده و اخلال‌گر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود، این‌طوری هم كه معروف بود، تا یك اندازه‌ای هم درست بود [این بود] كه این گروه یك نوع سَر و سِری با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملی، در این طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ‌وجه تردیدی از خود نشان نمی‌داد كه آنچه گروه بهائیت از دستش برمی‌آید [جلوگیری كنند] از اذیت‌ها و كارهای موزیانه‌ای كه بهائی‌ها دارند و درباره‌ی مسلمان‌ها دریغ نمی‌كنند، یعنی به طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می‌كنند و مقامات را اشغال می‌كنند، بعد هم مسلمان‌ها را ناراحت می‌كنند، می‌زنند، از بین می‌برند، از این كارها خیلی زیاد می‌كردند. حالا بگذرید از اینكه الآن صورت حق به جانبی به خودشان می‌گیرند؛ كاری ندارم. به وضع فعلی، ولی آن زمان این شكل بود، واقعاً هر جا كه دست‌شان می‌رسید، ]به[ هر وسیله بود، هر مقامی بود، اشغال می‌كردند، سعی می‌كردند دیگران را از بین ببرند و یا وارد جمع خودشان بكنند و كارهایی كه آنها می‌خواهند انجام بدهند... ولی ایشان [آیت‌الله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود، به هر وسیله‌ای بود، جلوگیری می‌كرد... ایشان خوب، بالاخره معتقد بود كه حق تصمیم گرفتن در این مسائل مذهبی حداقل با اوست».[55]

 

 

 

آیت‌الله بروجردی بهائی‌ها را مخل امنیت كشور می‌دانست و با آنها مبارزه می‌كرد، دكتر حائری یزدی در این مورد می‌گوید: «مثلاً اگر بهائی‌ها در یك شهری رئیس یا صاحب‌منصب می‌شدند، سعی می‌كرد كه آنها را تبدیل كند [یا] آنها را از بین ببرد، یا رسماً كار می‌كرد، یا مثلاً بیانیه صادر می‌كرد، یا اعلامیه صادر می‌كرد».[56]

 

 

 

آیت‌الله بروجردی در آغاز امیدوار بودند كه با تذكر به دولت نسبت به خطری كه از سوی بهائیان متوجه دین و دولت و ملت است، مقامات دولتی را وادارند تا درخصوص آن مسئله رأساً قیام نموده و از نفوذ آنان در دستگاه‌های دولتی و خودسری و آشوب‌ها و بلوای آنان جلوگیری كنند، حتی در این مورد به فضل‌الله زاهدی، نخست‌وزیر وقت، نامه‌ای نوشت؛ با این عبارت:

 

 

 

«بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای نخست‌وزیر دام جلاله:

 

 

 

مرقومه‌ی جنابعالی مورخ پنجم تیر ماه 1324 كه حاكی از صدور اوامر لازمه از طرف اعلیحضرت همایونی به دولت در اجرای نظریاتی كه حقیر در عریضه‌ی مورخ بیست و هفتم شوال 1374 قمری عرض كرده بودم ]به[ وسیله‌ی جناب آقای حاج قائم‌مقام‌الملك رفیع واصل گردید و شرح نظریات حقیر را مرقوم داشته بودید:

 

 

 

1ـ از تبلیغات مضره‌ی فرقه‌ی بهائی كه برخلاف دین مبین اسلام است، جلوگیری شود.

 

 

 

2ـ محافل و مراكز تبلیغاتی آنها در هر نقطه‌ی مملكت كه مفتوح شده است، موقوف گردد. مستخدمینی كه اقرار برخلاف ادیانی كه در قانون اساسی مصرح است بنمایند، پس از رسیدگی بر طبق قانون استخدام كشوری اخراج شوند و بالملازمه آنها هم مشمول این دستور خواهند بود.

 

 

 

لیكن عریضه‌ای كه حقیر به اعلیحضرت همایون عرض كرده بودم متضمن چاره‌جویی بود، برای جواب مسلمانان كه از غالب بلدان و قرای و عشایر از حقیر مكدر خواسته شده بودند كه این مواد در مجلس شورای ملی مورد مذاكره شود و اگر قوانین سابقه، كافی در اجرای این مواد است در مجلس تصریح شود و نمره‌ی قوانین مذكوره معین گردد و اگر قوانین سابقه، در اجرای این امور كافی نیست قوانینی وضع شود كه موجب اطمینان مردم شود به اینكه عملیات سابقه‌ی این فرقه دوباره تكرار نمی‌شود و مرقومه‌ی جنابعالی حكایتی از این معنی نداشت و باز هم حقیر متحیرم جوان مسلمان را چه بگویم.

 

 

 

خواهش دارم در این موضوع دولت با كمال دقت و رعایت مصالح مملكت و مال‌اندیشی، این مشكل را حل نماید و حقیر را در مقابل عموم مسلمانان ایران، بلكه غیرایران كه مكاتیبی هم از آنها هست، مواجه با خطر قرار ندهند.

 

 

 

مرجو آنكه خداوند، عزشأنه، دیانت مقدسه‌ی اسلام و استقلال مملكت ایران را از گزند حوادث و تهاجم معاندین، محفوظ و اعلیحضرت همایونی و اولیای امور را در حفظ مصالح مملكت و تقویت دیانت مقدسه موفق و مؤید فرماید. والسلام علیكم و رحمـﺔ الله و بركاته».[57]

 

 

 

اما پس از یك سلسله مكاتبات و پیام‌های شخصی برای نخست‌وزیران و دیگر مقامات دولتی، وقتی بی‌تفاوتی آنان را به مسئله احساس كردند و حتی همدردی و همدستی برخی از رؤسای بالای ادارات دولتی را با بهائیان دریافتند، دیگر مذاكره با مقامات مملكتی را «لغو و بیهوده» دانستند. ایشان در نامه‌ای در ذیحجه‌ی 1369 ق برابر با 28 شهریور 1328 ش به آقای فلسفی نوشتند:

 

 

 

«بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

به عرض می‌رساند، مرقوم شریف واصل گردید. جوابی كه داده‌اند دال بر این است كه ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روی عمد و قصد است نه خطا و سهو و تظاهراتی كه نادراً از سوی دولت مشاهده می‌شود، بر آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقیقت و این دستگاه یا آلت صرف و متحرك بدون اراده و اختیار است، یا به غلط، مصلحت مملكت را در تقویت و موافقت منویات اینها تشخیص داده، یا بعض چرخ‌های آن، مصلحت شخصیه‌ی خود را بر مصلحت مملكت ترجیح می‌دهد. به هر تقدیر مذاكرات در این موضوعات را لغو و بیهوده می‌بینم، لذا ابداً در این موضوعات و غیر این موضوعات مطلبی ندارم. 

 

 

 

والسلام علیكم و رحمـﺔ الله و بركاته، تاریخ 6 شهر ذیحجه‌ی 1369 ق، حسین الطباطبائی».[58]

 

 

 

شدت فعالیت بهائی‌ها و بی‌توجهی دولت و شاه نسبت به آنان، آیت‌الله بروجردی را نگران و متأثر ساخته بود، چون از جانب شاه و دولت اقدام جدی صورت نگرفت، ایشان شخصاً وارد عمل شدند: «در این خصوص حجت‌الاسلام فلسفی را خواستند و ماجرا را گفتند».[59] چنان كه مرحوم فلسفی خود در خاطراتش می‌گوید: «وظیفه‌ی مذهبی حكم می‌كرد در مقابل تبلیغات این فرقه بی‌تفاوت نباشم و علی‌رغم وابستگی آنها به دستگاه حاكم در منابر خود بر ضد آنها مبارزه‌ی تبلیغی نمایم».[60]

 

 

 

در سال 1334 ش قبل از ماه مبارك رمضان، آقای فلسفی به حضور آیت‌الله بروجردی رسیدند و اجازه گرفتند علیه بهائیت بر منابر و حتی در سخنرانی‌هایی كه از رادیو پخش می‌شد، سخن بگویند. آیت‌الله بروجردی هم فرمودند: «اگر بگویید خوب است، حالا كه مقامات گوش نمی‌كنند، اقلاً بهائی‌ها در برابر افكار عمومی كوبیده شوند».[61]

 

 

 

هم‌زمان با سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فلسفی در منابر علیه بهائیت، دیگر وعاظ و روحانیون نیز به مبارزه برخاستند. «از آنان نیز خواسته شد كه مسئله‌ی مبارزه با بهائیت را از طریق منابر به مردم گوشزد كنند و آنها را از هرگونه ارتباط و مراوده و معامله و معاشرت با بهائی‌ها منع كنند».[62]

 

 

 

با شدت یافتن مبارزات، عده‌ای از روحانیون و وعاظ از محضر آیت‌الله بروجردی تقاضای استفتاء نمودند و راجع به «معاشرت و معامله با بهائیان از قبیل آكل و شرب با آنها و مهمانی كردن و به مهمانی آنان رفتن و زن دادن به آنان و زن گرفتن از آنها و دخول در حمام‌های آنها و راه دادن به حمام‌های مسلمین و خرید و فروش با آنها و كرایه و اجاره دادن املاك و وسائط نقلیه از آنها و معالجه نزد آنها و اصلاح سر و صورت آنان و كار كردن برای آنها مجاناً و یا تحت هر یك از عناوین و معادلات شرعیه از قبیل جعاله و مزارعه و مساقات و شركت و صلح و نحو...» از ایشان جواب خواستند.[63] آن حضرت در مقابل تقاضای مردم فتوایی بدین نحو صادر كردند: «لازم است مسلمین با این فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترك كنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش را حفظ ]كنند[ و انتظام را از دست ندهند».[64]

 

 

 

متعاقب این فتوائیه اعلامیه‌های متعددی از سوی اقشار مختلف مردم در پذیرفتن اجرای آن صادر شد.[65] من‌جمله عده‌ای از تجار و رؤسای اصناف نجف‌آباد اعلامیه‌ای راجع به ترك معاشرت و معامله با بهائیان صادر كردند و تصمیم خود را در قطع هرگونه مراوده و معاشرت با بهائیان اعلام كردند.[66] سلسله سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فلسفی و وعاظ در منابر و پخش آن از رادیو، موج عجیبی در مملكت ایجاد كرد. مردمی كه از دست آن فرقه‌ی ضاله، ستم دیده بودند به هیجان آمدند[67] و به مقابله‌ی شدید پرداختند، مكان‌ها و مؤسسات آنها را مورد هجوم قرار دادند، حتی در برخی از روستاها افراد معدود بهائی ساكن در آنجا، بیرون رانده شدند و در برخی جاها میان مسلمانان و بهائیان زدوخوردهای شدیدی روی داد.[68]

 

 

 

همه‌جا صحبت از ضرورت سركوبی بهائی‌های وابسته به صهیونیسم و آمریكا بود و فضای عجیبی در جامعه‌ پدید آمده بود. در نتیجه‌ی این فشارها، حكومت مركزی ناگزیر به محدود كردن فعالیت بهائیان شد. به دستور شاه، پزشك مخصوص بهائی او، «سرلشگر عبدالكریم ایادی»، مدت كوتاهی ایران را ترك كرد و در ایتالیا اقامت گزید.[69] در 6 اردیبهشت 1334 مقامات نظامی تهران سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشگر نادر باتمان قلیچ، رئیس ستاد ارتش به تصرف و تخریب
حظیرﺓ‌ القدس، مركز تبلیغات بهائیان كه در خیابان حافظ بود، یاری رسانیدند. حسین خطیبی كه فردی مطلع بود،[70] هدف از همكاری شاه و ارتش با علما را، تلاش آمریكایی‌ها برای «تصرف آرشیو» بهائیان و دسترسی به اسامی ایشان اعلام نمود.[71]

 

 

 

در این زمان آمریكایی‌ها از طریق سازماندهی شهربانی و ارتش (و بعدها ساواك) مشغول تحكیم نفوذ خود بودند و بی‌میل نبودند كه قدرت و نفوذ سیاسی و جاسوسی انگلیسی‌ها و عمال آنها، از جمله بهائی‌ها را نیز محدود سازند.[72]

 

 

 

به دنبال این حادثه، حسین علا- نخست‌وزیر وقت كه برای معالجه به اروپا رفته بود- به شاه تلگراف زده و گفته بود كه در اروپا عكس‌العمل مبارزه با بهائیان خوب نیست، زیرا غربی‌ها اعتراض می‌كنند و می‌گویند در ایران آزادی نیست.[73] پس از این تلگراف، شاه چندی از پیشوایان شیعه را به دربار فراخواند و به آنها گفت: «اكنون كه دستور دادم جلوی بهائی‌ها را بگیرند و مركزشان را خراب كنند، شما هم از این پس سكوت كنید تا به نام ایران در جهان توهین نشود».[74]

 

 

 

مخالفت تاكتیكی محمدرضا شاه را با بهائی‌ها نباید به هیچ‌وجه جدی تلقی كرد، زیرا پس از فروكش كردن شور و احساسات مردم مسلمان، ارتباط شاه با بهائیان بیش از پیش گردید. دكتر «ایادی» پس از نه ماه اقامت در ایتالیا به ایران بازگشت[75] و قدرتش در دستگاه دولتی و دربار و ارتش، بیشتر شد. حتی پس از اتمام ماه رمضان و پایان سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فلسفی و به دنبال آن، برچیده شدن اجتماعات مذهبی در تكایا و مساجد، حظیرﺓ القدس و سایر مراكز بهائیان در تهران و شهرستان‌ها، بار دیگر به بهائیان واگذار گردید.[76]

 

 

 

در برابر فشارها و تضییقاتی كه از سوی مردم مسلمان و گروه‌های مذهبی نسبت به رفتار بهائیان اعمال شد، بهائی‌ها و رهبران آنان به استمداد از دولت برآمدند. سرلشگر شعاع‌الله علائی، رئیس محفل ملی بهائیان، نامه‌ای به سرلشگر حسن علوی مقدم، رئیس كل شهربانی، نوشت و از او خواست جلوی این قبیل مظالم و تعدیات غیرقانونی گرفته شود.[77]

 

 

 

علاوه بر سخنرانی‌های فلسفی كه هر روز از رادیو پخش می‌شد، در شهرستان‌ها نیز علما و روحانیون، مردم را به مبارزه با بهائیگری تحریك می‌كردند. آیت‌الله شیخ حسینعلی منتظری،[78] كه نماینده‌ی آیت‌الله بروجردی در اصفهان و نجف‌آباد بود، بنا به فتوای آیت‌الله بروجردی، از اهالی نجف‌آباد و اصفهان خواست: «از معامله و معاشرت و ارتباط با بهائی‌ها خودداری كنند، كسبه از فروش اجناس به بهائی‌ها به طور علنی خودداری كنند...».[79]

 

 

 

در این زمان غیر از آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله كاشانی نیز به نوعی رهبری مذهبی- سیاسی را در اختیار داشت و به شدت وارد فعالیت سیاسی شده بود و در مخالفت با بهائیان علاوه بر همكاری با آیت‌الله بروجردی، با فدائیان اسلام نیز همكاری داشت.[80] در جریان قتل دكتر برجیس، یهودی بهائی‌شده، پس از دستگیری قاتلان، اقدامات آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله كاشانی، سبب شد آنان آزاد شوند.[81] ایشان در خصوص بهائیان كاشان كه تعدادشان زیاد بودند و در مراكز و ادارت دولتی نیز شاغل بودند، اعلامیه‌ای صادر كرد « و به علما و روحانیون مقیم كاشان دستور داد علیه بهائی‌های محل، مخالفت شدید نموده و برای بركناری آنها از ادارات و اخراج آنان از كاشان، اقدام جدی به عمل آورند».[82]

 

 

 

در اصفهان بهائی‌ها زیاد بودند، همچنین در شیراز، كرمان و یزد. آنها متعاقب این مبارزات، اجتماع كرده و خواستند با حركت تظاهرات‌آمیز، به تهران روند و نسبت به اقدامات سخت‌گیرانه‌ی مسلمانان و فشارهای آنان، به مقامات دولتی شكایت كنند.[83] این اعمال با دستور وزارت كشور به شهربانی‌ها، مبنی‌بر جلوگیری از هرگونه تظاهرات و اجتماع افراد بهائی، خاموش شد.[84] همچنین در آبادان بهائیان به مقابله برخاستند، در همین شهر، طبق گزارشی از ساواك، یك عده‌ی 150 نفری از بهائیان به منظور برگزاری یك شب‌نشینی به مناسبت «عید رضوان»[85] اقداماتی به عمل آورده و خیال داشتند در باغ باشگاه قایقرانی برپا نمایند، حتی گفته بودند دولت و شركت هم موافقت كرده».[86]

 

 

 

بهائیان شیوه‌شان این بود كه با انتشار شایعه، افراد و مقامات ذی‌نفوذ دولتی را به خود منتسب كنند و از این طریق آنان را وادار به آزاد گذاردن در دین و تبلیغاتشان كنند. آنان می‌گفتند شاهنشاه و آریامهر یك بهائی واقعی است و در آینده‌ی نزدیك دین بهاء را آزاد خواهد گذارد، ما نیز آشكارا به خواسته‌های خودمان خواهیم رسید.[87]

 

 

 

در شیراز شمار بهائیان زیادی بود كه علاوه بر فعالیت تبلیغاتی، تشنجاتی در جنایات هولناك صهیونیست‌مآبانه، نسبت به مسلمانان وارد كردند. آنها زمین‌های زیادی در شیراز و مرودشت خریده بودند و قصد داشتند در شهرستان‌های استان فارس، هر جا كه جمعیت بهائیان صد نفر می‌شد، حظیرﺓالقدس بسازند.[88] نخستین حظیرﺓ القدس كه بزرگ‌ترین حظیرﺓ ‌القدس بهائیان شیراز بود، در قریه‌ی سعدی (محله‌ی سعدیه‌ی امروزی) ساخته شد.[89] آنان در مرودشت زمینی به مساحت شش هزار متر، به همین منظور خریده بودند، همچنین اراضی دروازه قرآن (سفربخیر) از زمین‌هایی بود كه توسط بهائیان غصب شده بود.[90] چون بهائیان حق ثبت اراضی و املاك به نام بهائیت را نداشتند، این‌گونه زمین‌ها را با نام شركت امنا یا نونهالان كه در دفتر شركت‌های داخل به ثبت رسیده بود، به ثبت می‌رساندند.[91]

 

 

 

بهائیان شیراز عموماً متعصب بودند، آنان سعی می‌كردند با مسلمانان كمتر مراوده داشته باشند تا درگیری بین‌شان پدید نیاید. در جلسات خود طوری عمل می‌كردند كه حتی‌الامكان به اطلاع مسلمانان نرسد. آنان حتی از فروش زمین به قیمت متعادل، به مسلمانان خودداری می‌كردند و با حیله زمین‌های خود را به بهائیان می‌فروختند،[92] یا از دولت می‌خواستند اراضی آنان را از زمین‌های مسلمانان تفكیك كند.[93] بهائیان، شیراز را خاستگاه كیش خود می‌دانستند،[94] منزل علی‌محمدباب در شیراز «بیت مقدس» بهائی‌ها و زیارتگاه افراد وابسته به این فرقه بود. آنان به منظور نوسازی و توسعه‌ی آن تعدادی از خانه‌ها و اراضی اطراف بیت را به زور از مسلمانان خریده بودند.[95] می‌خواستند «بیت علی‌محمد باب» را طوری توسعه دهند كه نود و یك درب داشته باشد. طوری كه یكی از درب‌های آن، حدود میدان مشیر، دیگری میدان شاهچراغ و درب دیگری حدود سه‌راه پهلوی واقع و به نام مدینه‌ی مباركه نامگذاری شود.[96] لذا برای این منظور شروع به خریدن خانه‌های اطراف نمودند. آنها چهل باب خانه از اشخاص مختلف به زور خریده و این منازل را با نام شركت امنا به ثبت رسانده بودند، اما هوشیاری علما و گروه‌های مذهبی، مانع از اقدام صهیونیست‌مآبانه‌ی بهائیان شد و آنان به منظور كارشكنی در اهداف و برنامه‌های بهائیان، تعدادی از خانه‌های اطراف «بیت» را كه تاكنون بهائیان موفق به خرید آنها نشده بودند، خریدند و مسجد ساختند. موكل این زمین‌های خریداری شده آیت‌الله گلپایگانی بود.[97]

 

 

 

مخالفت علما و گروه‌های مذهبی با بهائیگری تا 15 خرداد سال 1342 ادامه داشت، اما با سركوب نهضت پانزده خرداد، توسط رژیم پهلوی، علناً دست بهائیان در چنگ‌اندازی و غارت كشور باز شد. از این زمان به بعد رهبری گروه‌های مذهبی- سیاسی به عهده‌ی حضرت امام خمینی كه با فوت حضرت آیت‌الله بروجردی به صورت فعال وارد صحنه‌ی سیاست كشور شدند، گذاشته شد. ایشان خطر بهائی‌ها و همدستان آنان (اسرائیل) را برای اسلام و كشور جدی دانست و به روحانیون درجه‌ی اول سفارش كردند تا مردم را از این خطر آگاه نمایند. زمانی كه در سال 1341 ش دو هزار نفر از بهائیان ایران با عنایت و تخفیفات ویژه از طرف دولت برای شركت در كنفرانس بهائیت عازم لندن شدند، امام اعتراض خود را به دفعات اعلام داشتند: «... دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن [...] پانصد دلار ارز به هر یك، پانصد دلار مال از این ملت مسلمان به بهائی داده‌اند، ارز داده‌اند، به هر یك دویست تومان تخفیف هواپیما، چه بكنند؟ برند ]بروند[ در جلسه‌ای كه بر ضد اسلام در لندن تشكیل شده است، شركت كنند».[98] در جای دیگر با ذكر همین ماجرا از تخفیف بیست و پنج میلیون تومانی شركت نفت به ثابت پاسال، بهائی معروف، سخن به میان می‌آورند و می‌فرمایند: «این وضع نفت ما، این وضع ارز مملكت ما، این وضع هواپیمایی ما، این وضع وزیر ما، این وضع همه‌ی ما، سكوت كنیم باز؟ هیچ حرف نزنیم؟ حرف هم نزنیم، ناله هم نكنیم؟!...».[99] آن حضرت روحانیت را به اعتراض علیه سیاست‌های شاه دعوت نموده، چنین می‌گویند: «این سكوت مرگبار اسباب می‌شود كه زیر چكمه‌ی اسرائیل به دست همین بهائی‌ها، این مملكت ما، نوامیس ما پایمال شود. وای بر ما، وای بر این اسلام، وای بر این مسلمین، ای علما ساكت ننشینید».[100]

 

 

 

در جای دیگری ایشان ابعاد نفوذ و سلطه‌ی بهائیان را در ایران ذكر می‌كنند و علما را به مبارزه علیه سلطه‌ی آنان فرا می‌خوانند: «... اینجانب حسب وظیفه‌ی شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌كنم، قرآن كریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه‌ی صهیونیست‌هاست كه در ایران به [صورت] حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت كه با این سكوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملكت را با تأیید عمال خود قبضه می‌كنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می‌كنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولت‌ها ناظر آن هستند و از آن  ]آنرا[ تأیید می‌كنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سكوت نمی‌كند و اگر سكوت كند در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول و در این عالم محكوم به زوال است».[101]

 

 

 

امام خمینی بیش از هر شخص دیگری، به خیانت‌های بهائی‌ها در كشور و ارتباط آنان با اسرائیل آگاه بود. ایشان در سال 1343 در دیدار دانشجویان دانشگاه تهران با وی در قم، سخنرانی ایراد نمودند كه بیش از هر چیز هم وضع روز را در ارتباط با حكومت نشان می‌دهد و هم اهداف مبارزه را. ایشان فرمودند: «هدف، بزرگ‌تر از آزاد شدن عده‌ای است. هدف را باید در نظر داشت، هدف اسلام است، استقلال مملكت است، طرد عمال اسرائیل [بهائیان] است، الان تمام اقتصاد مملكت در دست اسرائیل است، عمال اسرائیل [بهائیان] اقتصاد ایران را قبضه نموده‌اند. اكثر كارخانجات در دست آنان اداره می‌شود، تلویزیون، ارج،[102] پپسی‌كولا، ... باید صف‌ها را فشرده كنید، اینها عمال استعمار هستند، باید ریشه‌ی استعمار را كند».[103]

 

 

 

مبارزه‌ی مردم و روحانیت علیه بهائیان در سال‌های نخست‌وزیر‌ی «هویدا» افزایش یافت. بسیاری از گزارش‌های ساواك دلالت بر همین مبارزات دارد. در میان این اسناد اعلامیه‌هایی در مخالفت با رژیم شاه و تصدی مناصب مهم دولتی نظیر رادیو و تلویزیون توسط بهائیان به چشم می‌خورد. همچنین گزارش‌هایی در مورد مخالفت افراد بهائی با عضویت در حزب رستاخیز نیز آمده است، با این عنوان‌كه ما از مشاركت در امور سیاسی منع شده‌ایم.[104] برخی از اسناد دلالت بر این دارند كه در جریان نهضت 15 خرداد در شهرهای مختلف، علاوه بر برخی از اماكن مشروب‌فروشی كه متعلق به یهودیان بود، منازل و دكان‌های متعلق به بهائیان نیز مورد حمله مردم قرار گرفته است.[105] محفل ملی روحانی آنان، تشكیلات و تجمعات بیش از سه نفر را در این زمان ممنوع اعلام كرده بود. علاوه بر مبارزات علما و روحانیون علیه بهائیگری، انجمن‌ها و تشكل‌های مستقل مذهبی نیز جریان ضدبهائیگری را به صورت جدی دنبال می‌كردند كه در این میان جمعیت فدائیان اسلام و انجمن حجتیه از مهم‌ترین آنان بودند.

 

 

 

 

 

 

 

مبارزات جمعیت فدائیان اسلام با بهائیگری

 

 

 

جریان فدائیان اسلام، كه شهرت آنان مدیون كلام نافذ رهبرشان، نواب‌صفوی و اقدامات انقلابی با اهمیت و پرسر و صدای آنها در تاریخ معاصر است، یك گرایش مذهبی و انقلابی بود كه طی یك دهه فعالیت سیاسی جدی (1324- 1334 ش) تأثیر عمیقی در مبارزه با بهائیگری بر جای گذاشت.

 

 

 

جمعیت فدائیان اسلام كه توسط شهید «مجتبی نواب‌صفوی» پایه‌گذاری شد، سوای فعالیت‌های سیاسی، یكی از رشته‌های كار خود را مبارزه‌ی بی‌امان و پیگیر با جامعه‌ی بهائی قرار داد. اعضا و طرفداران این انجمن تا آنجا كه قدرت داشتند، در شهرها و قرای كوچك و بزرگ به مقابله با بهائیان می‌پرداختند،[106] از جمله‌ی این موارد قتل دكتر مظفر برجیس یهودی در كاشان بود.[107]

 

 

 

دكتر برجیس یك یهودی بهائی‌شده بود، شاید به وسیله‌ی این شخص بیش از صد نفر مسلمان در كاشان كشته شدند. او داروخانه هم داشت و داروی اشتباه به مسلمانان می‌داد و از این طریق آنان را می‌كشت.[108] عبدالحسین آیتی در خصوص زد و بندها و سوءاستقاده‌های دكتر برجیس در كاشان می‌نویسد: «آن جهود كاشانی كه از طرف بهائیان به او حضرت خواجه ربیع می‌نوشتند، در حالی‌كه اسمش ملا ربی، پسر ملا ابراهیم بود و هنرش بوق‌نوازی كنیسه‌ی یهود، در دوران هرج و مرج و طغیان نایب [حسین خان كاشی] مقدار زیادی از اموال مسروقه نزد او پیدا شد و هنوز بازماندگان از تبعه‌ی نایب حسین خان می‌گویند؛ خواجه ربیع مال ما را خورد و می‌گویند آنچه از او كشف شد دو برابر آن غیر منكشف ماند و نداد، ما هم جرأت نكردیم حرف بزنیم».[109]

 

 

 

رضا گلسرخی از اعضای اصلی جمعیت فدائیان اسلام و از قاتلان دكتر برجیس، در رابطه با این قتل می‌نویسد: «... مرحوم آقای بروجردی در این قضیه خیلی اقدام كردند. هشت نفر از محله‌ی آقای رسول‌زاده[110] رفتند و دكتر برجیس را كشتند، بعد هم لااله‌الاالله گویان صحنه را ترك كردند. البته محرك اینها بیشتر مرحوم تربتی واعظ بود».[111]

 

 

 

قاتلان پس از كشتن دكتر برجیس به شهربانی رفتند و خودشان را معرفی كردند.  با دستگیری این هشت نفر بلوایی عظیم در كاشان برپا شد. مردم بازار را بسته و به منزل علما هجوم بردند. شهربانی هم برای رهایی از دست مردم، آن هشت نفر را به تهران منتقل كرد. در تهران به دستور آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سید محمد بهبهانی و آیت‌الله كاشانی تلاش‌هایی برای آزادی محبوسین آغاز كردند. سرانجام مقدمات تشكیل دادگاه فراهم شد و در شعبه‌ی 2 دادگاه جنایی، محاكمه شروع شد. جریان دادگاه چندین روز طول كشید و «هر روز دستجات مختلف مردم برای اظهار پشتیبانی نسبت به برادران كاشانی خود در دادگاه حاضر می‌شدند، تا اینكه در روز سوم [محاكمه] دادگاه در ساعت ده و نیم 21/6/29، ختم دادرسی را اعلام كرد و متهمین را آزاد نمود. سپس آن هشت نفر در میان ابراز احساسات و تظاهرات تند اهالی و مسلمانان از زندان خارج گردیده، به طرف منزل آیت‌الله بهبهانی رهسپار گردیدند. در منزل آیت‌الله بهبهانی از طرف آقای سلطان‌الواعظین و آقای حاج میرزا عبدالله سبوحی و آیت‌الله فلسفی [علمای مشهور تهران] مطالبی مبنی بر اظهار تشكر از هیئت دولت كه قضاوت را برای اجرای حق و عدالت آزاد گذاشته و اظهار تشكر از وكلای مدافع كه حقاً در انجام وظیفه كوتاهی نكردند، اظهار گردید».[112] آنان سپس از طی یك اعلامیه‌ی شدیداللحن از دولت خواستند: «1ـ جلوی فعالیت و تبلیغات این گروه [بهائیان] گرفته شود؛ 2ـ كلیه‌ی محافل متعلق به بهائیان در مركز و شهرستان‌ها تعطیل شود؛ 3ـ كلیه‌ی افراد وابسته به این فرقه‌ی ضاله‌ی مضله از ادارات دولتی اخراج گردند؛ 4ـ قاتلین مسلمانانی كه به دست بهائی‌ها كشته شدند، مجازات شوند».[113]

 

 

 

فدائیان علاوه بر تهران در شهرستان‌ها نیز فعالیت شدیدی را در مبارزه با بهائی‌ها داشتند؛ از جمله در همدان، ‌كاشان، ‌ملایر،‌ اصفهان[114] و غیره. در تهران، آنان با برگزاری جلسات متعدد، تصمیمات شدیدی علیه بهائی‌ها اتخاذ كردند. از جمله اینكه تصمیم گرفتند: «1ـ اوراق و نوشته‌هایی درباره‌ی مبارزه با بهائیان چاپ و انتشار دهند، سپس محرمانه نامه‌هایی بدون امضا برای بهائیان بفرستند و آنها را تهدید كنند و در مرحله‌ی سوم، در محلات مختلف شهر به طریق گوناگون توسط اعضای ناشناس، آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند».[115] جلسات فدائیان اسلام در این خصوص غالباً در منزل آیت‌الله محمد بهبهانی تشكیل می‌شد و اغلب روحانیون سرشناس تهران در آن شركت می‌كردند.[116]

 

 

 

متعاقب این اقدامات فدائیان اسلام، فشارهای شدیدی بر بهائیان وارد آمد. چنان‌كه عده‌ای از بهائی‌های خیابان سلسبیل و مرتضوی كه تعدادشان نیز زیاد بودند، طی نامه‌ای به استانداری تهران(دكتر سمیعی) و شهربانی كل كشور (سرتیپ افشار طوس) از آنان خواستند كه از تهدیدات و مزاحمت‌های فدائیان اسلام جلوگیری به عمل آید. این گونه اعتراضات و شكوائیه‌ها، شیوه‌ی كار بهائیان بود، آنان همواره سعی می‌كردند با مظلوم جلوه دادن خود در مجامع مانع وارد آوردن فشار و تضییقات از طرف افراد و گروه‌های مذهبی شوند.[117]

 

 

 

مبارزات فدائیان اسلام علیه بهائیت تا سال 1334 ش ادامه داشت، اما پس از اعدام رهبران اصلی آنان (27 دی ماه 1334) فعالیت گروه مذكور نیز كم‌رنگ شد، ولی هیچ وقت خاتمه نیافت و با شكل‌گیری مخالفت‌های انجمن ضد بهائیت حجتیه، مبارزه با بهائیگری وارد برهه‌ی جدیدی شد كه تا مدت‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.

 

 

 

علاوه بر مبارزات جمعیت فدائیان اسلام و مخالفت‌های انجمن حجتیه علیه بهائیت، گروه‌های مذهبی دیگری نیز بودند كه در قالب تشكل مستقل مذهبی، علیه بهائی‌ها مبارزه می‌كردند؛ از جمله «انجمن تبلیغات اسلامی»[118] كه در سال 1324 ش توسط عطاءالله شهاب (كرمانشاهی) تأسیس شده بود و مهم‌ترین تلاش آنان به نشر افكار مذهبی و اسلامی در مبارزه با بهائیان بود، كه این مبارزات گاه حتی به درگیری بین دو گروه كشیده می‌شد، در مواردی هم اعضای انجمن توفیق می‌یافتند افراد بهائی را مسلمان كنند.[119]

 

 

 

اتحادیه‌ی مسلمین[120] نیز در سال 1329 نامه‌ای به نخست‌وزیر (حاجیعلی رزم‌آرا) نوشتند و از وی خواستند افراد فاسدالعقیده اعم از بهائی و غیره را از ادارات دولتی اخراج كنند.[121] سلسله‌ی سادات حسینی مشهد هم مانند سایر گروه‌های مذهبی از حضور عناصر بهائی در ادارات دولتی و مراكز فرهنگی نگران بودند. آنان در سال 1328 ش، با ارسال تلگرافی به وزیر فرهنگ (دكتر زنگنه) از او خواستند از انتساب عناصر بهائی مذهب، به كارمندی وزارت فرهنگ و آستان قدس رضوی خراسان جلوگیری شود.[122]

 

 

 

 

 

 

 

انجمن ضد بهائیت خیریه‌ی حجتیه‌ی مهدویه

 

 

 

از آغاز مبارزات علما و روحانیون با بهائی‌ها، اساساً مراجع تقلید نقش مهمی در رهبری مردم و هدایت آنان بر عهده داشتند؛ اما از سال‌های 1322 ش به بعد علاوه بر آنكه مراجع تقلید در برابر بهائیان موضع می‌گرفتند، یك تشكل مذهبی ویژه به هدف مبارزه با بهائیت پدید آمد. رهبری این گروه از سال 1322 ش در اختیار یك روحانی قرار گرفت، كه جز سوابق حوزوی، در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز فعال بود. این تشكل كه «انجمن حجتیه» نام گرفت برای خود یك رسالت عمده را تعریف كرد و اصولاً حول این محور نضج گرفت و ساختار یافت: رسالت «مبارزه با بهائیت».

 

 

 

البته انجمن حجتیه علاوه بر حوزه‌ی مبارزه با بهائیت، در محدوده‌ای وسیع‌تر و طی بیش از دو دهه در تعمیق بسیاری از آموزش‌های دینی، ولو برداشتی خاص در سطح جامعه‌ی مذهبی ایران مؤثر بوده است.

 

 

 

انجمن خیریه‌ی حجتیه‌ی مهدویه (كه عنوان دقیق كامل این تشكل بود) به سال 1332 ش با تلاش حاج شیخ محمود حلبی فعالیت خود را آغاز كرد.[123] وی تا این زمان در مشهد، به عنوان یك روحانی سیاسی فعالیت داشت، اما پس از آن، از فعالیت سیاسی رویگردان شده بود. وی دو سال بعد از آنكه به تهران آمد (1332) فعالیت مبارزاتی خود را، همانند دیگر مردم مسلمان ایران، علیه بهائی‌ها آغاز كرد و هم‌زمان با اوج‌گیری فعالیت بهائیان دست به تأسیس انجمن فوق‌الذكر زد و با همكاری جمع زیادی از متدینین- كه تحت عنوان هیئت مدیره‌ فعالیت می‌كردند- تا سال‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت بر ضد فرقه‌ی مذكور اشتغال داشت. انجمن حجتیه با محوریت مبارزه با فرقه‌ی بهائیت شروع به فعالیت كرد و تمام توان و همّ و غم خود را صرف مبارزه با این آیین و پیروان و مبلغان آن كردند. مبارزه‌ی فكری و اعتقادی انجمن حجتیه كه به انجمن ضدبهائیت شهرت داشت، سالیان متمادی ادامه داشت و نتایج نیكویی نیز، هم از نظر محدود كردن عضوگیری بهائیان و هم از نظر به دست آوردن نقدها و رویه‌های جدی علیه مبانی نظری این تفكر به بار آورد. این انجمن ضمن مبارزه با بهائیت، توانست جمع زیادی از نیروهای جوان را به خود جذب كرده و آنان را با مسائل اعتقادی- دینی آشنا كند. در بین گروه‌های مذهبی، انجمن حجتیه، پایدارترین تشكل مذهبی در تاریخ ایران بود كه چهل سال عمر كرد و گسترده‌ترین تشكیلاتی بود كه در اقصی‌نقاط كشور، حتی در شهرهای كوچك مرزی نیز، محافل داشت و از این طریق، با فعالیت تبلیغاتی بهائی‌ها در شهرها و روستاهای كوچك نیز مبارزه می‌كرد.[124]

 

 

 

انجمن حجتیه واجد سه خصوصیت بود: 1ـ گرایش مخالف فلسفه و تعقل،
2ـ عشق وافر به امام عصر (عج)، 3ـ مدافع جدایی دین از سیاست. در ماده‌ی 9 اساسنامه‌ی انجمن مذكور آمده بود: «انجمن [حجتیه] به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت». بر همین اساس یكی از شرایط عضویت، ‌دادن تعهد كتبی در عدم دخالت در سیاست بود. انجمن حجتیه به دلیل نقشی كه در بی‌تفاوت ساختن نیروهای جوان كشور نسبت به اوضاع سیاسی و مخالف رژیم شاه داشت، مورد بهره‌برداری ساواك قرار گرفت.[125]

 

 

 

انجمن حجتیه علاوه بر جلساتی كه به صورت كلاس درس تشكیل می‌داد، روزها در منزل سروانی به نام «تیمور رحیمی‌فر» جلساتی برگزار می‌كرد. هدف از تشكیل این جلسات، اول: راهنمایی‌ آنهایی‌ كه بهائیت را از صمیم قلب به نام یك دین فدایی پذیرفته‌اند و بهائی شده‌اند؛ دوم: ارشاد كسانی كه فكر می‌كنند بهائیت دین است و بدین منظور به جلسات بهائی‌ها می‌روند و یا با افراد بهائی گفتگوی مذهب می‌كنند؛ سوم: شناساندن دین مبین اسلام از نظر اصول و عقاید به آنهایی‌كه طالب شناسایی دین حقیقی هستند.[126] «این مطالب با قرآن گفته می‌شد و هیچ بیانیه‌ یا اعلامیه‌ای در جلسات پخش نمی‌شد».[127]

 

 

 

اعضای انجمن حجتیه سعی می‌كردند اسامی مستعار برای خود انتخاب كنند،‌ زیرا به محافل بهائی‌ها می‌رفتند و یا در جلسات آنان شركت می‌كردند، تا از نحوه‌ی فعالیت و تبلیغات آنان مطلع شوند و همچنین اشخاصی را كه بهائی شده بودند تشخیص داده،‌ ضمن دعوت از آنان در جلسات ضد بهائیگری خود، آنها را به دین اسلام برگردانند.[128] از این طریق بسیاری از مسلمانانی كه تحت تأثیر تبلیغات غلط، بهائی شده بودند، دوباره به آیین مقدس اسلام باز می‌گشتند. بیشتر افرادی كه از بهائیت برمی‌گشتند «توبه نامه» ‌و «تبرا نامه» می‌نوشتند.[129] همین طور شب‌های جمعه نیز جلسات عمومی بود كه از عموم مردم برای پاسخگویی به شبهات بهائی‌ها و مبارزه با آنها دعوت می‌كردند.[130] یكی از اعضای فعال انجمن حجتیه، سرهنگ محمد‌مهدی كتیبه بود.[131] ایشان در خاطراتش می‌گوید: «من چون از جوانی حالت ضدیت و انزجار نسبت به بهائیت داشتم، در این جلسات شركت می‌كردم. وجود این جلسات برای من خیلی جالب بود، زیرا می‌دیدم تشكیلاتی هست كه جلوی تبلیغات بهائیت می‌ایستد».[132] او در خصوص مبارزاتش می‌گوید: «... روی عرِق مذهبی و علاقه‌ای كه مخصوصاً به حضرت ولی عصر داشتم، بر ضد آنها به شدت موضع‌گیری كردم».[133]

 

 

 

 

 

 

 

بهائیان در دوره‌ی دوم حكومت پهلوی

 

 

 

بهائی‌ها هیچ نوع وابستگی به ایران نداشتند، آنان از همان ابتدا به قصد خدمت به دول بیگانه پدید آمدند و در نهایت هم، با همین منظور از كشور رانده شدند. فردوست می‌گوید: «بهائی‌هایی كه من دیدم واقعاً احساس ایرانیت نداشتند و این كاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد جاسوس‌های بالفطره بودند».[134] همواره در بحران‌ها و آشوب‌هایی كه در كشور رخ می‌داد، سران بهائی، با دسیسه‌های اربابان انگلیسی- آمریكایی و اسرائیلی خود با عنوان بانیان توطئه شناخته می‌شدند. كارهای سپهبد پرویز خسروانی، یك نمونه از اینها بود.[135] حكومت پهلوی نیز هیچ‌گونه محدودیتی برای آنها ایجاد نمی‌كرد؛ زیرا اساساً برنامه‌های بهائی‌ها در پیشبرد اهداف حكومت خود می‌دید و معتقد بود كه بهائی‌ها را علیه او توطئه نمی‌كنند فردوست می‌گوید: «زمانی كه سپهبد پرویز خسروانی ورزشكاران را به خیابان‌ها ریخت (28 مرداد 1332) و علیه مصدق و به نفع شاه شعار دادند، موضوع را به محمد‌رضا گفتم، پاسخ داد بی اشكال است حالا كه به نفع من عمل می‌كنند».[136]

 

 

 

محمد‌رضا شاه وجود بهائی‌ها را در مشاغل و مناصب مهم دولتی، حساس و مفید تلقی می‌كرد. در این دوره بهائی‌ها به طرز عجیبی در دستگاه دولتی و دربار نفوذ یافتند، این امر به چند دلیل بود: 1ـ نظر مساعد شاه به آنان؛ 2ـ وجود چهره‌های باسواد و تحصیلكرده‌ی غربی در میان بهائی‌ها؛ 3ـ وجود افكار و عقاید تجددخواهانه و دنیاگرایانه در میان آنان؛ 4ـ داشتن روحیه‌ی جهان‌وطنی و عدم تعلق خاطر به سرزمین خاص؛ 5ـ و از همه مهم‌تر ارتباط قوی و پیچیده‌ی بهائی‌ها با دول استعماری و صهیونیسم.

 

 

 

بهائی‌ها بر مبنای انگیزه و نقاط ضعف به شدت افراد را جلب می‌كردند. مثلاً اگر فردی مقروض بود، سازمان بهائیت قروض او را می‌پرداخت تا بهائی شود. زن نیز از وسایل مهم جلب افراد بود، ترتیبی می‌دادند كه از طریق روابط جنسی جوان‌ها را جلب كنند، اصولاً ازدواج مسلمان و بهائی را تجویز می‌نمودند و از دختران بهائی به عنوان مبلغ استفاده می‌كردند.[137] در دورانی‌ كه بهائیت در ایران قوی بود، در فرم‌های استخدام و غیره، مقابل مذهب صراحتاً «بهائی» می‌نوشتند. در جریان سرشماری عمومی ایران در آبان ماه 1345 سران بهائیت به همه‌ی افراد دستور دادند كه هنگام پرسش آمارگران، مذهب خود را رسماً «بهائی» اعلام كنند.[138] ولی وقتی در موضع ضعف قرار گرفتند خود را «مسلمان» معرفی می‌كردند، آنان این كار را فقط به خاطر از بین بردن حساسیت مردم مسلمان ایران، انجام می‌دادند وگرنه از طرف دولت هیچ‌گونه محدودیتی برای آنان به وجود نمی‌آمد. فردوست در تأیید این مطلب می‌گوید: «زمانی منوچهر اقبال مدیرعامل شركت نفت بود، برای تمام شركت‌های نفت به ساواك اعلام كرد كه در مقابل افرادی كه مذهب خود را «بهائی» می‌نویسند، چه باید كرد؟ ساواك جواب داد، اگر برای استخدام است، استخدام نشوند، مگر اینكه بنویسند «مسلمان» و آنهایی كه استخدام شده‌اند، باید در مقابل مذهب «مسلمان» بنویسند وگرنه بازنشسته شوند».[139]

 

 

 

نفوذ قوی شبكه‌ی بهائیت در دستگاه دولتی صرفاً به دلیل حمایت دولت از آنان نبود، بلكه بیشتر مشاركت قوی آنان با سازمان‌های جاسوسی دول استعماری، عامل عمده‌ی تقویت و دوام بهائی‌ها بود، به عنوان نمونه عبدالحسین نعیمی از مأموران قدیمی اینتلیجنس سرویس و از كارگزاران اصلی بهائیت بود. او در سال‌های 1320- 1324 رئیس كمیته‌ی [شبكه] محرمانه‌ی سفارت انگلیس در تهران بود. خانم لمبتون كه در جریان جنگ جهانی دوم، ریاست كمیته‌ی اینتلجنت سرویس انگلستان را در تهران به عهده داشت، یكی از دوستان و همكاران نزدیك عبدالحسین نعیمی بود.[140] نعیمی از مالكان بزرگ تهران به شمار می‌رفت، حبیب ثابت پاسال، از دوستان نزدیك او محسوب می‌شد و در مواقع لزوم و ضروری از نظریه‌ها و افكار نعیمی استفاده می‌كرد.[141] این دو با حسین علا، رابطه‌ی نزدیكی داشتند. ملیحه نعیمی دختر عبدالحسین نعیمی، همسر سپهبد پرویز خسروانی بود. او در بسیاری از امور با پدرش همكاری داشت و غالب اوقات عهده‌دار انجام وظایف پدرش به سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس و مقامات انگلیسی بود. او در سال چند مرتبه به اروپا، به‌ویژه انگلستان مسافرت كرده و در كنفرانس‌های بهائیان جهان كه در لندن، واشنگتن و كانادا تشكیل می‌گردید، از طرف زنان بهائی شركت می‌كرد.[142]

 

 

 

در دوره‌ی صدارت اسدالله علم، به ویژه پس از سركوب نهضت 15 خرداد 1342، بهائیت در ایران جانی تازه یافت. از واكنش بهائیان در قیام 15 خرداد اطلاع چندانی در دست نیست، ‌اما برخی از قراین و اسناد، حاكی از همدلی و همراهی فرقه‌ی بهائیت با دولت اسدالله علم در سركوب تظاهركنندگان و مخالفان دولت بودو این اقدام علم را به نوعی انتقام از مسلمین تلقی می‌كردند. در این مورد مأموران ساواك به وزارت كل كشور گزارش داده است: «در چند روز اخیر [پس از سركوب قیام 15 خرداد 1342] شایعاتی بین مردم انتشار یافته است، از جمله اینكه بهائی‌های مركز گفته‌اند، همان ‌طوری ‌كه مسلمانان موجب تخریب حظیرﺓالقدس را فراهم نمودند، ما نیز موجباتی برانگیختیم تا مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم به دست طرفداران دولت خراب شود و به این موضوع اضافه می‌كنند كه تعدادی از پست‌های حساس كشور هم‌اكنون در اختیار بهائیان می‌باشد».[143]

 

 

 

وجود بهائی مسلكان صاحب‌نفوذ در دستگاه علم و اطراف او حاكی از تأیید مطلب فوق و همكاری آنان با هم در این برهه از زمان می‌باشد. چنان‌كه در كابینه‌ی او دو تن از شاخص‌ترین سران بهائی حضور داشتند، غلامعباس آرام، وزیر امور خارجه و سپهبد اسدالله صنیعی كه كفیل وزارت جنگ و یكی از كاركشته‌ترین سران بهائی در عصر پهلوی بود. او در زمان نخست‌وزیر‌ی دكتر محمد مصدق، معاون وزارت دفاع (وزارت دفاع به عهده‌ی خود مصدق بود) بود. فردوست در خاطراتش می‌گوید: «نكته‌ی قابل بررسی در بیوگرافی اسدالله صنیعی، اعتمادی است كه مصدق به او ابراز داشت و علی‌رغم شناخت وابستگی او به دربار و بهائیت، وی را به عنوان معاون وزرات دفاع به دولت خود وارد نمود».[144] سپهبد صنیعی وزارت جنگ را در كابینه‌های حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا محفوظ داشت و در كابینه‌ی هویدا به همراه عبدالكریم ایادی، نقش مهمی در تحكیم مواضع فرقه‌ی بهائی در نهادهای نظامی، سیاسی و اقتصادی ایفا كرد. هوشنگ نهاوندی[145] از متنفذترین اشخاص بهائی و از دوستان نزدیك اسدالله علم بود. نهاوندی از جمله عناصر بهائی بود كه در چارچوب سناریوی «نخبگان آمریكایی» فعالیت خود را آغاز كرد و در دولت حسنعلی منصور، در رأس وزارت نوبنیاد «آبادانی و مسكن» قرار گرفت و این سمت را در دولت امیرعباس هویدا تا سال 1347 حفظ كرد. زمانی كه اسدالله علم (به سال 1347) از مدیریت دانشگاه پهلوی (شیراز) كنار رفت، هوشنگ نهاوندی، از ابواب جمعی خود را به ریاست این دانشگاه گمارد.[146] نهاوندی در سال 1352 به ریاست دفتر «فرح» منصوب شد و با آغاز امواج انقلاب اسلامی در ارتباط فعال با برخی مقامات مؤثر آمریكایی قرار گرفت، از جمله ریچار هلمز- رئیس پیشین سیا- در سفر خرداد ماه 1357، در تهران با نهاوندی ملاقات‌های خصوصی و پنهانی نمود.[147]

 

 

 

روابط نزدیك و همكاری قوی اسدالله علم با بهائی‌ها، سبب شد كه در برخی از محافل سیاسی و مجالس، وی و معاونش محمد باهری را به بهائیت منتسب كنند.[148]

 

 

 

دوره‌ی نخست‌وزیر‌ی طولانی هویدا، اوج گسترش بهائیگری در ایران و نهایت نفوذ آنان در مراكز دولتی بود. هویدا بهائی بودن خود را انكار می‌كرد و در برابر سؤال یكی از زنانی كه در هیئت حاكمه جایگاهی داشت و از او پرسیده بود كه آیا راست است كه شما بهائی هستید؟ پاسخ داده بود: من اساساً لائیك هستم و به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم، مادر من خانم مقدسه‌ای بود كه قرآن خواندن او ترك نمی‌شد،[149] پدر من هر مذهبی داشت به خودش مربوط بود، اما من نه مسلمانم، نه بهائی و نه پیرو هیچ مذهب دیگری، من لائیك هستم و حداكثر پراگماتیست».[150] اما عملكرد او در موقعیت‌های مختلفی كه متصدی امور شد، در تشكیل حلقه‌ی افراد بهائی به گرد خود، یكی از دلایل محكمی بود كه مسلك بهائی او را برملا كرد.[151] او در شركت نفت ملی ایران، زمانی كه معاون اداری مدیرعامل شد (1337- 1342)، با دستیاران بهائی خود، فؤاد روحانی[152] و هوشنگ فرخان یك باند سه نفره و متشكل بهائی را سازماندهی كرد و زمانی كه در وزارت دارایی بود، با فرهنگ مهر، زرتشتی بهائی‌شده، این مسیر را ادامه داد.[153]

 

 

 

هویدا از طرفی به علت اعتقاد و طرحی كه داشت و همچنین در پاسخ به محبت‌های محفل بهائیت در حمایت از خود،[154] نه تنها در كابینه‌ی خود چندین وزیر بهائی را جای داد، بلكه در مشاغل رده‌ی دوم و سوم نیز با دخالت صریح، آشكارا افراد بهائی را به مقامات عالیه رساند. به عنوان نمونه زمانی كه هویدا در كابینه‌ی حسنعلی منصور وزیر دارایی بود، با همكاری حسنعلی منصور تصمیم گرفتند، در زمینه‌ی امور كارمندان اصلاحاتی انجام دهند، كمیته‌ی ویژه‌ای برای مبارزه با فساد و بركنار كردن كارمندان نالایق تشكیل داد، ایجاد این كمیته‌ی انضباطی، تنها اقدام دولت منصور برای مقابله با كسانی كه علیه هویدا جزوه نوشته بودند، نبود؛ آنان در عین حال ساواك را هم وارد ماجرا كردند. در این جریان هویدا با مسئول تحقیقات ساواك كه نامش پرویز ثابتی بود آشنا شد و طولی نكشید كه با حمایت هویدا، ثابتی بهائی، پلكان ترقی را پیمود و ظرف پنج سال، ریاست اداره‌ی امور ساواك را كه مسئول امنیت داخلی بود، به عهده گرفت و در عین حال مشاور معتمد هویدا شد.[155] ثابتی بعدها به عنوان یكی از خونخوارترین اعضای ساواك شناخته شد. مخالفان رژیم او را خصم اصلی خود می‌دانستند و می‌گفتند دستگاه شكنجه و سانسور و داغ و درفش خفقان را هدایت می‌كند.[156] وی یكی از عمده‌ترین اعضای ساواك بود كه با رژیم غاصب اسرائیل همكاری نزدیك داشت. در روزهای آخر رژیم پهولی كه قتل و غارت‌های ثابتی به نهایت رسیده بود،[157] انقلابیون درصدد دستگیری او برآمدند، به طوری كه حتی دستگاه اطلاعاتی ساواك نیز، زمانی كه از انتشار شایعه در بین مردم راجع به دستگیری پرویز ثابتی بهائی و تیمسار [عبدالكریم] ایادی [بهائی] و مهندس جالینوس، مطلع شد، اعلام كرد: «لازم است و باید تعدادی از افرادی كه در سابق از مقام خود سوءاستفاده كرده‌اند و به اصطلاح معروف، به جای آوردن كلاه، سر آورده‌اند و با اعمال خود مملكت را به روز فعلی كشانده‌اند، مجازات گردند تا مردم احساس آرامش كنند و دست از این تظاهرات خصمانه كه كشور را در معرض نیستی قرار داده است، بردارند».[158] به دنبال مخالفت‌های شدید مردم مسلمان ایران با حكومت پهلوی و دستگاه میرغضب ساواك، ثابتی به ژنو گریخت و از آنجا به اتفاق همسرش به اسرائیل رفت.[159] چون مبارزان انقلابی از طریق محافل بین‌المللی قصد دستگیری او را داشتند،[160] اسرائیلی‌ها به پاس خدمات و همكاری‌هایی كه ثابتی با آنها داشت، با عمل جراحی پلاستیك، صورت او را تغییر شكل دادند كه شناختنش غیرممكن گردد.[161] از این طریق ثابتی به ایران بازگشت و همه‌ی اموال و املاك و سرمایه‌های غارتگر خود را به فروش رساند. او تنها مقام امنیتی بود كه یك ماه پیش از فرار، خانه‌ی تازه ساخته‌اش را در شهرك غرب به مبلغ پنج میلیون تومان فروخت و به آمریكا گریخت.[162]

 

 

 

كابینه‌ی جنجالی هویدا به طرز عجیبی توسط عناصر متنفذ بهائی اداره می‌شد. فؤاد روحانی، منوچهر شاهقلی (وزیر بهداری)، فرخ‌رو پارسا (وزیر آموزش و پرورش)، منصور روحانی (وزیر آب و برق 1349- 1343 و وزیر كشاورزی و منابع طبیعی 1356- 1349)، سپهبد اسدالله صنیعی (وزیر جنگ) و غلامعباس آرام (وزیر امور خارجه) از عمده‌ترین صاحب‌‌منصبان بهائی این دوره بودند كه با نفوذ در دستگاه دولتی علاوه بر خدمت به جامعه‌ی بهائیت، كارگزاران شایسته‌ای برای اربابان استعماری خود بودند. این افراد علاوه بر مقام وزارت، از برنامه‌ها و سیاست‌های فرمایشی هویدا و سایر همدستانش حمایت می‌كردند به عنوان نمونه زمانی كه حسنعلی منصور در سال 1340 «كانون مترقی» را تأسیس كرد، سه تن از اصلی‌ترین سران بهائی، یعنی محسن خواجه‌نوری، منوچهر شاهقلی و امیرعباس هویدا را به عنوان اعضای اصلی و مؤسسین «كانون مترقی» به ساواك معرفی شدند و پس از اینكه به سال 1342 كانون مترقی «با كاراكترهای سیاسی حسنعلی منصور» به «حزب ایران نوین» بدل شد، سران بهائی صاحب نفوذ یعنی منصور روحانی، منوچهر شاهقلی، فرخ‌رو پارسا و سلیمان وهاب‌زاده، اعضای اصلی حزب مذكور را تشكیل دادند. ارزیابی «كانون مترقی» و تبدیل آن به «حزب ایران نوین» و عَلَم كردن حسنعلی منصور به عنوان رهبر «نخبگان بی‌دین» و تحصیل‌كردگان غربگرای ایران، طرحی بود كه توسط شاهپور ریپورتر و اسدالله علم و با همدستی گراتیان یاتسویچ رئیس «سیا» در ایران ریخته شد[163] و ابزار مهمی برای توسعه‌ی طرح‌های زیركانه‌ی شبكه‌ی فراماسونری- صهیونیستی در ایران گردید. عناصر بهائی كه عمده‌ترین سران این شبكه‌ها را تشكیل می‌دادند، در توسعه‌ی مطامع خود، بیش از پیش كوشیدند، به عنوان نمونه، زمانی كه سلیمان وهاب‌زاده كاندیدای فرقه‌ی ضاله‌ی بهائیت در «حزب ایران نوین» شد، ثابت پاسال كوشید با حمایت‌های مالی از وی، به مجلس سنا نیز راه یابد. حبیب ثابت پاسال هدف این كار را تصویب مذهب بهائی به عنوان یكی از ادیان رسمی كشور توسط نمایندگان فرقه‌ی مذكور عنوان نموده است.[164]

 

 

 

در بررسی پرونده‌ی ننگین بهائیت در این دوره آنچه قابل ملاحظه است، همكاری دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ساواك با عناصر ذی‌نفوذ بهائی بود. زمانی‌كه فرخ‌رو پارسا، وزیر آموزش و پرورش در كابینه‌ی هویدا بود، با همكاری مأموران ساواك، چندین مورد به مدارس دخترانه هجوم بردند و چادر و روسری آنان را برداشته و هتك حرمت كردند.[165] در سال‌های آخر رژیم كه بهائیان به بالاترین حد خود رسیده بودند، اعتراضات و مخالفت‌های مردم نیز علیه دستگاه حاكمه و عناصر بهائیت اوج گرفته بود. مردم مسلمان ایران، در شهرستان‌های مختلف گورستان‌های بهائی‌ها را آتش می‌زدند. حظیرﺓ القدس‌شان را تخریب می‌نمودند،[166] منازل و دكان‌های متعلق به بهائیان را مورد حمله قرار می‌دادند. متعاقب این اعمال، بهائی‌ها با همدستی سران خود در ساواك، به مقابله با مبارزان و مخالفان پرداختند. آنان جهت تحریك احساسات مذهبی مردم مسلمان اعلامیه‌های تند و جعلی منتشر می‌كردند و ساواك نیز در این‌باره با آنان همكاری می‌كرد. چنان‌كه در سال 1354 از سوی اداره‌ی كل سوم ساواك، پرویز ثابتی، تقاضای چاپ چهار هزار برگ اعلامیه به زبان عربی مبنی بر بهائی شدن آیت‌الله خمینی، صادر گردید و دستور داده شد پس از تهیه و چاپ، اعلامیه‌های مذكور را به طریق مقتضی، بین ایرانیان مقیم كشورهای عربی نیز توزیع كنند.[167] اساساً هدف بهائیان و همكاری ساواك با آنان در این برهه از زمان، مخدوش كردن احساسات مذهبی مردم و ایجاد آشوب و بحران در جهت حفظ منافع خود بود.

 

 

 

افزایش قدرت بهائی‌ها در ایران در اواخر سال‌های رژیم پهلوی به حدی رسیده بود كه برخی از صاحب‌منصبان بهائی مدعی منصب نخست‌وزیر‌ی شدند. هوشنگ انصاری و پرویز ثابتی نمونه‌ای از این افراد بودند. هوشنگ انصاری، از كاركشته‌ترین بهائیان وابسته به انگلیس، در وزارتخانه‌ی امور اقتصادی و دارائی بود. او در سال 1323 ش وابسته‌ی مطبوعاتی ایران در ژاپن شد و از همین زمان مناصب دولتی او با ارتقای مقامش آغاز شد. در سال 1348 متصدی وزارتخانه‌ی اقتصاد شد. در كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی در این مورد آمده است: «غلامعباس آرام[168] از وابستگان انگلیسی، مدت‌ها وزیر امور خارجه بود. موقعی كه او سفیر در ژاپن بود، هوشنگ انصاری كارمند محلی سفارت ایران بود. «آرام» تشخیص داد كه انصاری فرد مناسبی است و او را به انگلیسی‌ها معرفی كرد. بدین ترتیب، انصاری ناگهان وزیر اطلاعات، سفیر ایران در آمریكا، وزیر دارایی و مدیرعامل شركت نفت شد و جزء كاندیدای نخست‌وزیری بود كه انقلاب [اسلامی] شد».[169] همچنین فردوست درباره‌ی ثابتی می‌گوید: «ثابتی تصور می‌كرد چون اوضاع قاراش‌میش شده چه بهتر كه من [فردوست] بختیار را كنار بزنم و خود حكومت كنم، تا ثابتی نخست‌وزیر شود!».[170] اما پیروزی شكوهمند انقلاب اسلامی تمام امیدهای آنان و كارگردانان‌شان را ناتمام گزارد. بدین ترتیب، چون دیگر فضایی برای غارتگری خود ندیدند، ناگزیر راه فرار را انتخاب كردند و با ثروت‌های كلان خویش، نزد اربابان قدیمی خود برگشتند. از سوی دیگر برخی از آنها سال‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تبلیغات خود را پنهانی ادامه دادند و حتی ارتباط قوی و مخفیانه‌ی خود را با اسرائیل نیز حفظ كردند. غالب بهائیانی كه از ایران فرار كردند، به آمریكا گریختند، این نیز به دلیل حمایت‌هایی بود كه بهائیگری بیش از یك قرن با تكیه بر آن توانسته بود اهداف و عملكردهای خود را پیش ببرد. پس از این نیز، با تكیه بر حمایت‌های ایالات متحده‌ی آمریكا، بهائیگری به سازمانی بسیار متنفذ، هم از نظر كمی و هم از نظر كیفی، بدل شد. مركز بهائیان جهان در آوریل 1985 م تعداد اعضای این فرقه در كل قاره‌ی آمریكا را 857 هزار نفر اعلام كرده است.[171] بخش مهمی از این گروه، بهائیان ایرانی مهاجر، در سال‌های پس از انقلاب اسلامی هستند و بخشی بهائیان ایرانی كه در طول یكصد سال اخیر به تدریج به ایالات متحده و سایر كشورهای قاره‌ی آمریكا مهاجرت كرده‌اند، می‌باشند. صرف‌نظر از جمعیت كثیر بهائیان آمریكا، به نفوذ این فرقه در نهادهای دانشگاهی و پژوهشی ایالات متحده‌ی آمریكا كه به حاكمیت ایشان بر حوزه‌ی مطالعات ایرانی در ایالات متحده‌ی آمریكا انجامیده است نیز باید توجه كرد.

 

 

 



.[1] یونس افروخته، ارتباط شرق و غرب در عهد سلطنت رضاشاه پهلوی، تهران، محفل مقدس روحانی، انتشارات مركزی ایران، 1310، ص 176

.[2] گزارش رئیس حزب الوطن مصر در نشریه اللواء، بنگرید به حسن نیكو، فلسفه‌ی نیكو، در پیدایش راهزنان و بدكیشان، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ج 2، ص 214

1. Encyclopadia, Iranica London and New York, Routledge and Kegan Pall. Vol, 1, 1985, p. 449

2. "Bahai faith" Britannica CD 1998

.[5] قتل‌هایی كه توسط اعضای كمیته‌ی مجازات و در عرض پنج ماه صورت گرفت عبارت بود از: 1ـ قتل سید محسن مجتهد، فرزند محمدباقر صدرالعلما و داماد سید عبدالله بهبهانی 2ـ میرزا عبدالحمیدخان متین‌السلطنه ثقفی، مدیر روزنامه‌ی عصر جدید

.[6] علی‌محمدخان موقرالدوله سركنسول ایران در بمبئی در سال 1898 و نماینده‌ی وزارت خارجه در فارس در سال 1900 و حاكم بوشهر در سال‌های 1911- 1915 بود و اندكی پس از كودتای سوم اسفند 1299 درگذشت. (ر. ك: عبدالله شهبازی، جستاری در بهائیگری، پیشین، ص 18 (پاورقی))

.[7] بهرام افراسیابی، پیشین، ص 628

.[8] فاضل مازندرانی، پیشین، ج 9، صص 64ـ 65

.[9] مجله آهنگ بدیع، شماره‌ی 328، فروردین و اردیبهشت 1353، ص 17

.[10] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1359، ص 374

.[11] همان، ص 32

.[12] بهائیان شیوه‌شان این بود كه از هر پیشامدی شادمانی كنند و آن را به سود خود دانند. چنان كه ذكر شد در ابتدای مشروطه می‌خواستند مشروطه را به خود ببندند و بگویند غیبگویی بهاء مصداق یافت كه در كتاب اقدس فرموده است در خطاب به تهران «ریحكم علیك جمهور الناس» و بالاخره می‌خواستند جمهوریت در سایه‌ی مشروطیت و آزادی خود را بر اثر جمهوریت به دست آورند. باز در این زمان (رضاخان) برای جمهوریت ایران، بهائیان عربده كشیدند و خویش را پنهان و آشكار در میان جمهوری‌طلبان وارد كردند. كار آنها را هم ندانسته خراب كردند (ر. ك: عبدالحسین آیتی، كشف الحیل، پیشین، ص 68)، برای اینكه معجزه‌ای ثابت كنند، آن هم نشد. (ماجرای معجزه، فتنه‌ی قتل ماژور ایمبری بود كه با دخالت مستقیم عناصر بهائی صورت گرفت، به نحوی كه پس از كشته شدن كنسول آمریكایی بهائی مسلك، محفل بهائیان تهران مكتوبی به عنوان تعزیت و تسلیت تقدیم سفارت آمریكا كردند، همچنین از طرف زنان بهائی عریضه‌ی تسلیت تقدیم همسر كنسول شد و به هنگام ارسال جنازه‌ی ماژور ایمبری به آمریكا، میرزا علی ناظم از سران بهائی تهران، همراه جنازه‌ی كنسول به آمریكا فرستاده شد. (ر. ك: فاضل مازندرانی، پیشین، ج 9، صص 48ـ 51)

[13]. عبدالحسین آیتی، بهائیان رسمیت می‌خواهند!!، مجله‌ی آیین اسلام، سال ششم، شماره‌ی 19، [8/7/1328]، ص 4

[14]. محمدرضا پهلوی چند ماه در این مدرسه تلمذ نمود، بدیع‌الله‌خان مصباح، ناظم مدرسه و پدرش مدیر مدرسه بود. (فاضل مازندرانی، پیشین)، ج 9، ص 32

[15]. سند شماره‌ی 109 از مجموعه‌ی حاضر

[16]. احسان طبری، ایران در دو سده‌ی واپسین، انتشارت حزب توده در ایران، تهران، 1360، صص 255ـ 256

[17]. آیین بهائی یك نهضت سیاسی نیست، محفل روحانی بهائیان آلمان، تهیه و تنظیم حقیقت پژوه، 1369، صص 30ـ 32

[18]. سند شماره‌ی 60 از مجموعه‌ی حاضر

[19]. شوقی افندی، قرن بدیع، قسمت چهارم، ص 162

[20]. «نقشه‌ی دهساله» شامل 28 هدف بود كه در مدت دو سال یعنی از 1952 تا 1963 باید به مرحله اجرا درمی‌آمد. تهیه و تنظیم آن توسط شوقی افندی در اكتبر 1952 م/ 1330 ش آغاز شد. پس از تنظیم این طرح شوقی از بهائیان سراسر جهان خواست با اهداء كمك‌های مالی به بیت‌العدل اعظم وی را در انجام این هدف یاری رسانند. (ر. ك: سند شماره‌ی 135 از مجموعه‌ی حاضر)

[21]. مجله‌ی اخبار امری، ارگان محفل ملی بهائیان ایران، شماره 10- 11- 12، بهمن، اسفند، فروردین 1333- 1332

[22]. اسماعیل رائین، پیشین، صص 267ـ 269

[23]. همان، ص 302

[24]. عبدالحسین آیتی از دوستان و همكاران نزدیك عباس افندی (عبدالبهاء) از مشهورترین مبلغان بهائی بود، در دوران شوقی افندی به دین مقدس اسلام بازگشت و از سرسخت‌ترین دشمنان بهائی شد و ردیه‌های زیادی بر اصول بهائیت نوشت. از جمله كتاب كشف‌الحیل را در رد آراء و عقاید بهائیگری به سال 1310 نوشت. (ر. ك: احسان طبری، ایران در دو سده‌ی واپسین، پیشین، صص 255ـ 256)

[25]. خاندان حقیقی از یهودیان بهائی شده بودند، این خاندان تا اواخر حكومت پهلوی در دستگاه دولتی نفوذ داشتند. سرهنگ حقیقی، بهائی متعصب در روزهای آخر رژیم پهلوی رئیس نمایندگی ساواك در ژنو بود و با شاهپور بختیار دوست صمیمی بود. (ر. ك: روزنامه‌ی كیهان هوایی، شماره 973 (21/12/1270)، ص 29)

[26]. عبدالحسین‌خان نعیمی، پسر میرزا نعیم شاعر معروف بهائی (اهل روستای فروشان سده‌ی اصفهان) بود. میرزا نعیم پس از مهاجرت به تهران در سفارت انگلیس به كار پرداخت عبدالحسین‌خان نیز همچون پدر، كارمند سفارت انگلیس در تهران بود. او در سال 1920 م/ 1302 ش در صفوف جنگلی‌ها حضور داشت و به عنوان نماینده‌ی «كمیته نجات ایران» كه ریاست آن را احسان‌الله‌خان دوستدار، بهائی متعصب بر عهده داشت. در اولین كنگره‌ی حزب كمونیست ایران در انزلی شركت و پیام این كمیته را قرائت نمود. (ر. ك: فاضل مازندرانی، پیشین، ج 8، ق 1، صص 364ـ 374)

[27]. احمد راسخ از مشاورین آصف‌السلطنه قاجار (داماد ناصرالدین شاه) بود، برادرش شاهپور راسخ، در دوره‌ی پهلوی سال‌ها ریاست سرشماری مركز آمار ایران و معاونت سازمان برنامه را بر عهده داشت.

[28]. فاضل مازندرانی، پیشین، ج 9، صص 8ـ 9

[29]. سند شماره‌ی 60 از مجموعه‌ی حاضر

[30]. همان

[31]. اسناد شماره‌ی 37 و 100 از مجموعه‌ی حاضر

[32]. سند شماره‌ی 84 از مجموعه‌ی حاضر

[33]. اسناد شماره‌ی 57 و 63 از مجموعه‌ی حاضر

[34]. سند شماره‌ی 126 از مجموعه‌ی حاضر

[35]. سند شماره‌ی 60 از مجموعه‌ی حاضر (لجنه به مفهوم آنست كه عده‌ای دور خود گرد آیند و هر لجنه می‌باید از نه نفر تشكیل شود و نتیجه‌ی جلسات خود را به محفل بهائیت آن شهر گزارش دهند.)

[36]. سند شماره‌ی 77 از مجموعه‌ی حاضر

[37]. سند شماره‌ی 147 از مجموعه‌ی حاضر

[38]. اسناد شماره‌ی 94 و 122 از مجموعه‌ی حاضر

[39]. البته در آغاز كار با توجه به اینكه مذاهب و ادیان اصلی پیشرفت‌شان بر جنگ و ستیز و برخورد با طرفداران ادیان پیشین استوار بود، بابیان و بهائیان نیز در آغاز دست به اسلحه بردند و نبردهای خونینی را در شهرهای مختلف به راه انداختند. اما از دورانی كه حكومت وقت را موافق خود دیدند، دست از اسلحه برداشته مبنای كار را تبلیغ قرار دادند.

[40]. دانشجویان بهائی در دانشگاه‌ها و مراكز آموزشی با پخش جزوات تعالیم بهائیگری به تبلیغ می‌پرداختند (ر. ك: سند شماره‌ی 88 از مجموعه‌ی حاضر) یا گاهی اوقات با فریب دادن مردم، آنها را بهائی می‌كردند، مثلاً می‌گفتند: ما افراد بهائی به ویژه اشخاصی كه به این مسلك بپیوندند را از نظر تأمین مسكن و كمك هزینه زندگی حمایت می‌كنیم. (ر. ك: سند شماره‌ی 33 از مجموعه‌ی حاضر)

[41]. سند شماره‌ی 78 از مجموعه‌ی حاضر

[42]. اسناد شماره‌ی 56 و 74 از مجموعه‌ی حاضر

[43]. اسناد شماره‌ی 35 و 85 از مجموعه‌ی حاضر

[44]. اسناد شماره‌ی 36، 75، 107 و 124 از مجموعه‌ی حاضر

[45]. سند شماره‌ی 86 از مجموعه‌ی حاضر

[46]. اسناد شماره‌ی 164 و 167 از مجموعه‌ی حاضر

[47]. رسول جعفریان، جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی- سیاسی در ایران (1357- 1320) تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، چ دوم، 1381، ص 22

[48]. شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدی بازرگان، ج 1، تهران، مؤسسه‌ی خدمات فرهنگی رسا،1375، ص 139

[49]. مجله‌ی آئین اسلام، سال 1، ش 11، (5/3/1323)، ص 3

[50]. همان، سال اول، ش 13، (13/12/1323)، ص 7

[51]. سند شماره 89 از مجموعه‌ی حاضر

[52]. علی دوانی، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، 1382، ص 188

[53]. همان، اسناد شماره‌ی 38 و 39

[54]. علی دوانی، پیشین، ص 197

[55]. خاطرات دكتر مهدی حائری یزدی، به كوشش حبیب‌الله لاجوردی، تهران، نشر كتاب نادر، 1381، ص 45

[56]. همان، ص 51 سند شماره‌ی 21 از مجموعه‌ی حاضر

[57]. (هفتم ذیقعدﺓ الحرام 1374= [6 تیر 1334] حسین الطباطبایی.) سید محمدحسین منظورالاجداد، مرجعیت در عرصه‌ی اجتماع و سیاست، اسناد و گزارش‌هایی از آیات عظام، نائینی، اصفهانی، قمی، حائری و بروجردی، 1339- 1292 ش، تهران، نشر شیراز، 1379، صص 498ـ 499

[58]. دوانی، پیشین، سند شماره‌ی 43

[59]. رضا گلسرخی، خاطرات رضا گلسرخی، مجله‌ی یاد، شماره‌ی 6، 1366- 1365، صص 21 و 22 و 23

[60]. علی دوانی، پیشین، ص 200

[61]. همان، ص 200

[62]. سند شماره‌ی 23 از مجموعه‌ی حاضر

[63]. سند شماره‌ی 20 از مجموعه‌ی حاضر

[64]. همان

[65]. سند شماره‌ی 22 از مجموعه‌ی حاضر

[66]. سند شماره‌ی 21 از مجموعه‌ی حاضر

[67]. اسناد شماره‌ی 17، 18 و 23 از مجموعه‌ی حاضر

[68]. اسناد شماره‌ی 18 و 25 از مجموعه‌ی حاضر

[69]. حسین فردوست، پیشین، ج 1، ص 203

[70]. سرلشگر نادر باتمان قلیچ از افسران مورد اعتماد آمریكایی بود به همین دلیل پس از كودتای 28 مرداد 1332 رئیس ستاد ارتش شد.

[71]. حسین خطیبی كه از جنجالی‌ترین اقدامات او قتل سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی دولت دكتر محمد مصدق است، در سال‌های قبل از كودتای 28 مرداد 1332، رهبری یك شبكه‌ی مخفی از نظامیان را بر عهده داشتند و با شخص شاه مرتبط بود. پس از كودتا، بسیاری از عزل و نصب‌های مقامات نظامی از جمله انتصاب باتمان قلیچ پس از رایزنی با خطیبی انجام گرفت.

(بنگرید به نامه‌ی مورخ 30/2/1334 حسین خطیبی به «دكتر مظفر بقایی» مجموعه‌ی اسناد خصوصی دكتر مظفر بقایی كرمانی، مؤسسه‌ی مطالعات پژوهش‌های سیاسی، به نقل از عبدالله شهبازی، جستاری در بهائیگری، پیشین، ص 10)

[72]. محمدحسن رجبی، زندگینامه‌ی سیاسی امام خمینی، ج اول، تهران، مؤسسه‌ی فرهنگی قبله، چاپ چهارم، 1374، ص 161

[73]. محمدمهدی اشتهاردی، رویارویی فلسفی با فرقه‌ی بهائیت، روزنامه‌ی رسالت، یكشنبه، 5 دی ماه 1378، ص 6

[74]. مئیرعزری، خاطرات آخرین سفیر اسرائیل در ایران، دفتر یكم، برگردان به فارسی، آبراهام خاخام، اورشلیم، 2000 م، ص 231

[75]. حسین فردوست، پیشین، ج 1، ص 374

[76]. ر. ك: سند شماره‌ی 29000769، سازمان اسناد ملی تهران. (ساختمان حظیرﺓ القدس تا پیروزی انقلاب اسلامی در تصرف بهائیان بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در اختیار سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت. امروزه این ساختمان مرمت و تزئین شده و به عنوان مركز حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی از آن استفاده می‌شود.)

[77]. سند شماره‌ی 25 از مجموعه‌ی حاضر

[78]. شیخ حسینعلی منتظری حتی كتابی با عنوان «مناظره‌ی مسلمان و بهائی» در سال 1330 ش چاپ كرد.

[79]. اسناد شماره‌ی 24 و 25 از مجموعه‌ی حاضر

[80]. سند شماره‌ی 7 از مجموعه‌ی حاضر

[81]. همان

[82]. سند شماره‌ی 9 از مجموعه‌ی حاضر

[83]. سند شماره‌ی 6 از مجموعه‌ی حاضر

[84]. سند شماره‌ی 4 از مجموعه‌ی حاضر

[85]. سالروز تولد علی‌محمد باب، كه مصادف با اول محرم‌الحرام است.

[86]. سند شماره 51 از مجموعه حاضر

[87]. سند شماره‌ی 52 از مجموعه‌ی حاضر

[88]. سند شماره‌ی 32 از مجموعه‌ی حاضر

[89]. همان

[90]. سند شماره‌ی 96 از مجموعه‌ی حاضر

[91]. سند شماره‌ی 90 از مجموعه‌ی حاضر

[92]. سند شماره‌ی 95 از مجموعه‌ی حاضر

[93]. سند شماره‌ی 65 از مجموعه‌ی حاضر

[94]. علی‌محمد شیرازی پیشوای كیش بهائیت در سال 1235 ق، در شیراز متولد شد.

[95]. استاندار شیراز در این زمان سرلشگر همت، بهائی بود و با بهائیان در این مورد همكاری داشت.

[96]. سند شماره‌ی 129 از مجموعه‌ی حاضر

[97]. همان

[98]. امام خمینی، صحیفه‌ی نور، ج 1، تهران، مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ص 12؛ حاج عزالدین موسوی امام جمعه‌ی زنجان نیز در سخنرانی‌های خود در مسجد سلطانی زنجان به اقدام دولت در ایجاد تسهیلات لازم برای بهائی‌های شركت‌كننده در كنفرانس لندن، اعتراض كردند و اظهار نمودند: «هیئت‌حاكمه برای بهائیانی كه در لندن اجتماع كرده‌اند تسهیلات لازم را فراهم نموده و بلیط هواپیما كه تاكنون چهار هزار تومان می‌باشد، برای بهائی‌ها دو هزار تومان فروخته‌اند». (ر. ك: سند شماره‌ی 41 از مجموعه‌ی حاضر)

[99]. صحیفه‌ی نور، ج اول، ص 44

[100]. همان، ص 12

[101]. همان، صص 34ـ 35

[102]. كارخانه‌ی ارج مهم‌ترین كارخانه‌ی بهائی‌ها بود كه در سال 1315 توسط مهندس رحیم ارجمند و خواهرزاده‌اش حبیب ثابت پاسال تأسیس شد. این كارخانه نخستین كارخانه‌ی یخچال‌سازی در ایران بود. در سال 1345، دویست و بیست و چهار هزار بهائی در این كارخانه كار می‌كردند.

[103]. جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 40

[104]. اسناد شماره‌ی 130 و 131 از مجموعه‌ی حاضر

[105]. اسناد شماره‌ی 47 و 153 از مجموعه‌ی حاضر

.[106] سند شماره‌ی 11 از مجموعه‌ی اسناد حاضر

.[107] سند شماره‌ی 7 از مجموعه‌ی حاضر

.[108] رضا گلسرخی، پیشین، صص 45ـ 49

.[109] عبدالحسین آیتی، برجیس كه بود، مجله‌ی آیین اسلام، سال ششم، شماره‌ی 39، 19/12/1328

.[110] محمد رسول‌زاده از اعضای مهم فدائیان اسلام و از مبارزان سرسخت علیه بهائیگری بود. او با كمك محمود صدر حیان، در جریان قتل دكتر برجیس دست داشتند. این دو به تحریكات مردم كاشان علیه بهائیان می‌پرداختند و در نتیجه‌ی فعالیت‌های آنان در كاشان شهربانی این شهر از اقدامات آنان جلوگیری كرد. (ر. ك: سند شماره‌ی 16 از مجموعه‌ی حاضر)

.[111] علی‌اكبر تربتی واعظ، از وعاظ قم بود كه هم‌زمان با مبارزات فدائیان اسلام و پخش سخنرانی‌های آیت‌الله فلسفی علیه بهائیان، در شهرستان ملایر و همدان، فعالیت‌هایی در مبارزه با بهائیگری آغاز كرد. وی در ملایر با همكاری شیخ شهاب‌الدین همدانی، امام جماعت این شهر، مردم را از مراوده و معامله با بهائیان منع كردند. (ر. ك: اسناد شماره‌ی 16 و 17 از مجموعه‌ی حاضر)

.[112] سند شماره‌ی 7 از مجموعه‌ی حاضر

.[113] همان

.[114] اسناد شماره‌ی 15، 16 و 17 از مجموعه‌ی حاضر

.[115] سند شماره‌ی 2 از مجموعه‌ی حاضر

.[116] همان

.[117] با وجود مبارزات فدائیان اسلام، بهائیان خیابان سلسبیل (خوش) همچنان تبلیغات خود را ادامه می‌دادند. این نوع رفتارها سبب نارضایتی شدید مردم مسلمان ناحیه‌ی مذكور شده بود. عده‌ای از اهالی این خیابان، نامه‌ای به دكتر محمد مصدق- نخست‌وزیر وقت- نوشتند و خواستار اقدام جدی شدند. (ر. ك: سند شماره‌ی 10 از مجموعه‌ی حاضر)

.[118] سند شماره‌ی 7 از مجموعه‌ی حاضر

.[119] سند شماره‌ی 12 از مجموعه‌ی حاضر

.[120] اتحادیه‌ی مسلمین در سال 1324 ش به رهبری حاج شیخ مهدی سراج انصاری تأسیس شد.

.[121] اسنادی از انجمن‌ها و مجامع مذهبی در دوره‌ی پهلوی، مجموعه اسناد تاریخی، مركز اسناد ریاست جمهور‌ی، تهران، 1381، سند شماره‌ی 10

.[122] همان، اسناد شماره‌ی 3/99- 2/99- 1/99

.[123] سند شماره‌ی 62 از مجموعه‌ی حاضر

.[124] همان

.[125] روحانی مبارز آیت‌الله سید ابوالقاسم كاشانی، ج 2، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات 1379، ص 547

.[126] سند شماره‌ی 62 از مجموعه‌ی حاضر

.[127] همان

.[128] همان

.[129] رسول جعفریان، پیشین، ص 181

.[130] محمد‌رضا سرابندی، خاطرات سرهنگ محمد‌مهدی كتیبه، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 51

.[131] اسناد شماره‌ی 62 و 64 از مجموعه‌ی حاضر

.[132] محمدرضا سرابندی، پیشین، ص 51

.[133] همان، صص 51ـ 52

.[134] حسین فردوست، پیشین، ج 1، ص 375

.[135] سپهبد پرویز خسروانی پس از ازدواج با ملیحه نعیمی، دختر عبدالحسین نعیمی، در حضور دكتر علی‌محمد ورقا، (استاد دانشگاه)، رسماً دین بهائیت را پذیرفت. پرویز خسروانی برادر شهاب خسروانی از چهره‌های سیاسی سال‌های 1320- 1332 ش و نماینده‌ی مجلس بود كه با دكتر محمد مصدق روابط حسنه داشت. پرویز خسروانی از زمانی كه دانشجوی دانشكده‌ی افسری بود به دنبال زن پولدار بود. او در زمان مصدق باشگاه ورزشی «تاج» را داشت و در آن تعداد زیادی از ورزشكاران و باج‌بگیران سرشناس تهران (شعبان جعفری ’بی‌مخ‘ ) را جمع كرده بود، در زمان مصدق، ورزشكاران را به خیابان ریخت و به نفع مصدق شعار می‌دادند. ولی چندی بعد در 28 مرداد 1332 همین ورزشكاران را به خیابان ریخت و علیه مصدق و به نفع محمدرضا شاه شعار دادند.

هویدا او را سرپرست سازمان تربیت بدنی كرد. از همین زمان زدوبندهای اقتصادی خسروانی شروع شد. او هر جا زمین شهری مرغوبی می‌دید، به مالك آن مراجعه می‌كرد. اگر طرف حاضر می‌شد زمین را به او واگذار كند، فبها، وگرنه یك جوخه ژاندارم می‌رفت و یك پرچم سلطنتی را در وسط زمین فرو می‌كرد و خسروانی صاحب زمین را تهدید می‌كرد كه زمین برای شاهنشاه است. خسروانی علاوه بر باشگاه‌های ورزشی تاج، به تدریج تأسیسات ورزشی دیگری تأسیس كرد كه بسیار مدرن بودند. در آنكارا (تركیه) نیز تأسیسات ورزشی مهمی احداث كرده بود. او در مورچه‌خورت اصفهان معدن زغال‌سنگ داشت. (ر. ك: مطبوعات عصر پهلوی، كتاب چهارم، مجله‌ی سپید و سیاه، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، صص 22ـ 23 و حسین فردوست، پیشین، ج 2، صص 366ـ 367)

.[136] همان، ص 374

.[137] سند شماره‌ی 122 از مجموعه‌ی حاضر

.[138] اسماعیل رائین، پیشین، ص 243

.[139] حسین فردوست، پیشین، ج 2، ص 377

.[140] همان، ص 455

.[141] همان

.[142] همان

.[143] سند شماره‌ی 48 از مجموعه‌ی حاضر

.[144] حسین فردوست، پیشین، ج 2، صص 466ـ 467

.[145] هوشنگ نهاوندی، خواهرزاده‌ی دكتر فریدون كشاورز، عضو سابق رهبری حزب توده بود.

.[146] مظفر شاهدی، برای تمام فصول، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1379، صص 465ـ 466

.[147] مطبوعات عصر پهلوی، پیشین، ص 263

.[148] سند شماره‌ی 50 از مجموعه‌ی حاضر

.[149] محمد‌حسن خان سردار نیای مادری هویدا، پدرزن اعتمادالدوله (میرزا آقاخان نوری) بود، به همراه پسرش عبدالله‌خان نقش مهمی در ترور ناصرالدین‌شاه قاجار داشتند. (ر. ك: ابوالفضل قاسمی، الیگارشی یا خاندان‌های نهانی حكومتگر در ایران، بخش 4، خاندان هویدا، صص 72ـ 74)

.[150] امیرعباس هویدا در یك خانواده‌ی بهائی نشو و نما یافت، جدش میرزا قناد از حواریون عباس افندی بود. (ر. ك: صبحی مهتدی، پیشین، ص 78) پروفسور ادوارد براون، آقا میرزا رضای شیرازی (معروف به قناد) را یكی از چند تن رازدار بهاءالله می‌داند كه پس از وی عهده‌دار حفاظت و رسالت اسرار بهائیت می‌شود. پدر هویدا، میرزا حبیب‌الله عین‌الملك، از طرف عباس افندی به اروپا فرستاده شد. میرزا حبیب در پاریس با سردار اسعد از چهره‌های جالب مشروطیت ملاقات كرد و پس از چندی معلم فرزندان اسعد شد. عین‌الملك در دوره‌ی رضاشاه سركنسول ایران در كشورهای عربی بود، فعالیت‌های تبلیغاتی او به دفاع از كیش بهائیت باعث اعتراض دولت عربستان سعودی شد و در سال 1314 ش وی را به همین دلیل از منصبش عزل كردند. (ر. ك: رجال عصر پهلوی، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، صص 10 و 37)

.[151] سند شماره‌ی 146 از مجموعه‌ی حاضر

.[152] فؤاد روحانی به یك خانواده‌ی یهودی بهائی‌شده تعلق داشت. او پس از گذراندن تحصیلات خود در انگلستان، در شركت نفت استخدام شد. در زمان اردشیر زاهدی، دبیر سازمان كشورهای صادركننده‌ی نفت در ژنو بود. در این زمان بود كه شركت‌های آمریكایی با كمك زاهدی و علی امینی و كارشناسانی چون فؤاد روحانی موفق شدند منافع ازدست‌رفته‌ی خود را تأمین كنند و در تاریخ 29 شهریور 1332 ش قرار داد نفت بین علی امینی و «هوار پیچ» منعقد گردید و به‌‌رغم مخالفت نیروهای اصیل ضد استعماری به رهبری آیت‌الله كاشانی و اعلامیه‌ی شدیداللحن ایشان علیه قراداد كنسرسیوم (متن كامل اعلامیه‌ی تاریخی بنگرید به: جلال‌الدین مدنی، پیشین، ج 1، صص 313- 316) كه منجر به دستگیری و اهانت به وی گردید در 29 مهر و 6 آبان 1332 به تصویب مجلس رسید. (ر. ك: شاهرخ اخوی، «نقش روحانیت در صحنه‌ی سیاسی ایران 1954- 1949»، مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه‌ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی و كاوه بیات، تهران، نشر نو، 1368، صص 264ـ 265)

.[153] رجال عصر پهلوی، پیشین، ص 37

.[154] بهرام افراسیابی، پیشین، ص 758

.[155] همان

.[156] عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، نشر اختران، 1380، صص  208ـ 209

.[157] ثابتی یكی از اصلی‌ترین عناصر آشوبگر اوباش در روزهای آخر رژیم پهلوی بود كه به شاه می‌گفت به هر نحو باید تظاهرات را سركوب كرد. در روزهای آخر رژیم بین مردم شایع شده بود كه «آتش‌سوزی‌ها و خرابی‌های اخیر به رهبری ثابتی و عوامل او مثل شعبان جعفری (بی‌مخ) صورت گرفته است و این خرابكاری‌ها را به پای [آیت‌الله] خمینی و جبهه‌ی ملی گذاشتند». (ر. ك. به: سند شماره‌ی 156 از مجموعه‌ی حاضر)

.[158] سند شماره‌ی 150 از مجموعه‌ی حاضر

.[159] سند شماره‌ی 155 از مجموعه‌ی حاضر

.[160] سند شماره‌ی 152 از مجموعه‌ی حاضر

.[161] مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواك، كتاب دوم، مجله‌ی رنگین‌كمان نو، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379، ص 69

.[162] مجله‌ی امید ایران، 7 خرداد 1358، ص 50

.[163] حسین فردوست، پیشین، ج 2، ص 375

.[164] رجال عصر پهلوی، پیشین، ص 115

بهائی‌ها ادعا داشتند كه نباید در امور سیاسی مداخله كنند. از این رو از عضویت در حزب رستاخیز به ظاهر خودداری كردند و در جریان نام‌نویسی حزب رستاخیز می‌گفتند «بیت‌العدل اعظم دستور داده كه در صورت درخواست اولیای امور دولتی در مورد نام‌نویسی در این حزب، بهائیان جمله‌ی زیر را مرقوم دارند: با اظهار وفاداری نسبت به اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر و احترام به اساسنامه و قوانین مملكت و قدردانی عمیقانه نسبت به اصول انقلاب 6 بهمن [انقلاب سفید]، به دلایل وجدانی و مذهبی از اسم‌نویسی در هر گونه حزب سیاسی معذوریم». (ر. ك: اسناد شماره‌ی 133 و 136 و 145 از مجموعه‌ی حاضر) حال بر اساس آنچه تاكنون گفته شد، این سؤال مطرح می‌شود اگر بهائیگری مخالف مداخله در امور سیاسی است، پس سران بهائیت در صفوف دستگاه دولتی چه می‌كردند؟ آیا عضویت در «حزب نوین» یا «كانون مترقی» فعالیت سیاسی نیست؟ و ...

.[165] رجال عصر پهلوی، (بنا به گزارش ساواك در تاریخ 8/11/1342)

فرخ‌رو پارسا از اعضای اصلی فراماسونری (عضو كلوپ روتاری) در ایران بود، او با عباس مسعودی (مدیر مسئول روزنامه‌ی اطلاعات) و پری اباصلتی از دیگر زنان بهائی فعال در فراماسونری، نقش مهمی در اشاعه‌ی بی‌بندوباری و رواج ولنگاری در میان بانوان آن زمان داشتند. اینان انجمنی را به نام «دوشیزگان و بانوان»  تشكیل داده بودند. فرح پهلوی به شدت به این انجمن دل‌بسته بود و از فعالیت‌های به اصطلاح فرهنگی و هنری آنان حمایت می‌كرد. (معماران تباهی، پیشین، ج 2، صص 81 ـ 83) فرخ‌رو پارسا در دوران وزارتش در آموزش و پرورش، به برقراری نظام غلط آموزشی، آموزش و پرورش كشور را دچار نقص كرد و به جای انتخاب روشی كامل و نظامی بی‌نقص، نظام ناقص مقتبس از آمریكا را رواج داد كه نه فقط با نیازها و خصوصیات جامعه‌ی مسلمان ایران سازگاری نداشت، بلكه معلمان و وسایل آموزشی را نیز برای اجرای آن آماده نكرده بود. (ر. ك: سند شماره‌ی 166 از مجموعه حاضر) در دوران معاونت و وزارت فرخ‌رو پارسا در آموزش و پرورش ترویج فساد اخلاقی و دزدی از بیت‌المال به جایی رسیده بود كه طبق اطلاع دبیری، در همان زمان 48 مورد اعلام جرم علیه او كرده بودند. (ر. ك: اسناد شماره‌ی 161 و 162 از مجموعه‌ی حاضر) فرخ‌رو پارسا نخستین زنی بود كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام شد.

.[166] سند شماره‌ی 153 از مجموعه‌ی حاضر

.[167] اسناد شماره‌ی 127، 134 و 149 از مجموعه‌ی حاضر

.[168] غلامعباس آرام در یك خانواده‌ی بهائی در سال 1282 در نائین یزد به دنیا آمد، پدرش، علیرضا، از مبلغین فرقه‌ی ضاله‌ی بهائی در یزد بود. خود او پس از مرگ پدر به بمبئی رفت و در كنسولگری انگلستان در كنار مستر كُنت (كنسول انگلستان در بمبئی)‌ مشغول به كار شد. غلامعباس آرام پس از جنگ اول جهانی به ایران آمد و به استخدام وزارت خارجه درآمد. در سال 1324، دبیر دوم سفارت ایران در آمریكا شد و به حسین علاء، از حامیان اصلی فرقه‌ی بهائیت، كه وزیر مختار و سفیر كبیر ایران در آمریكا بود، نزدیك شد و چون از قواعد چاپلوسی آگاهی داشت، حمایت او را جلب كرد و به وسیله‌ی او از سال 1326 در وزارت خارجه ترقی كرد. او همانند سایر بهائی‌ها متعصب بود، در سال 1335 با شنیدن خبر فوت شوقی افندی در لندن به نشانه‌ی عزا، كراوات مشكی بست. در آذرماه 1336 با پافشاری حسین علاء، سفیر كبیر ایران در توكیو و اندكی بعد در چین تایپه شد. مشارالیه پس از یك دوره‌ی طولانی در مقام وزارت خارجه در كابینه‌های علی امینی، حسنعلی منصور و هویدا، در سال 1349 بازنشسته شد و به پاس خدماتی كه به محمد‌رضا پهلوی كرده بود، در دروه‌ی هفتم به عنوان سناتور انتصابی به عضویت مجلس سنا درآمد. (رجال عصر پهلوی، ج2، پیشین، ص 1 و مطبوعات عصر پهلوی، كتاب چهارم، مجله‌ی سپید و سیاه، ص 271)

.[169] حسین فردوست، پیشین، ج 1، ص 326

.[170] همان، ص 476

[171]. Iranica, vol, 3, P. 450


 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا