به یاد آن روزها در کنار شهدای والامقام آیت الله بیگدلو و شهید ابویی

آنها خوب انتخاب کرده و توفیق رستگاری را داشتند

و ما مانده ایم همچنان بر سر دو راهی..

علی اصغر باقری

تیپ الغدیر به تازگی تاسیس شده و اولین ماموریتش استقرار در خط پدافندی طلائیه در جنوب اهواز بود. خط را در آذرماه ۱۳۶۲ از برادران ارتش تحویل گرفته و مقر رحمت که حدوداْ ۲۰ کیلومتر پشت خط و در تیررس آتش توپخانه دشمن و به عنوان عقبه همان یگان در خط بود. در کنار سنگرهای اجتماعی واحدها سنگری نسبتاْ بزرگ در زیر زمین برای نمازخانه احداث کرده بودند. حضور حاج آقا بیگدلو از قم حال و هوای تازه ای به تیپ می داد. فردی مجتهد و سرشناس برای گمنام ماندن به یگان یزدی ها آمده و مرتب به نیروهای در خط سر می زد. نوروز ۱۳۶۳ نیز در خط به نیروهای بسیجی یک پنج تومانی عیدی می داد. حضورش عامل روحیه بود. در مقر رحمت پس از نماز ممبر می رفت و پس از ایراد سخنانی کوتاه ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام می کرد و قبل از دیگران خود گریه می نمود و گریه اش در طول مصیبت قطع نمی شد. جمله ای که از او به یادم مانده این بود که می گفت: همه مان بر سر دو راهی هستیم. و منظورش این بود که یک وقت مغرور نشویم و چه بسا در همین جبهه شیطان غالب شده و انسان را گمراه نماید. یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء بود و ممبرشان که همراه با ذکر مصیبت بود از برادرانی که در نمازخانه مقر رحمت حضور داشتند پرسو و جو کردند که این آقا سید که اینجا بودند کجا رفتند؟!! ایشان از آن آقا سید می خواستند عذرخواهی کنند که متوجه حضورشان نشدند تا برای نماز و ممبر از ایشان استفاده ببرند. پس از اینکه برادران حاضر از دیدن چنین کسی اظهار بی اطلاعی کرده و گفتند ما ندیدیم تعجب نموده و بر مشاهدات خود پافشاری ننموده و گفتند حین ممبر می خواستم تعارف کنم گفتم بعد از ممبر و با عجله نمازخانه را ترک کردند و در سنگرها سراغ گرفتند که دیگران هم اظهار بی اطلاعی کرده بودند. آقای بیگدلو چند نوبت به تیپ الغدیر آمد. وی می گفت مرض لا علاجی داشتم که دکترها جواب کرده بودند ولی هنگامی که به جبهه آمدم آن مرض به کلی از من دفع شد. می گفت به قم که می روم نوه ها و بچه هایم را دور خود جمع می کنم و می گویم برایتان سوغات آورده ام و لباسهای خاکی جبهه را بر سر و رویشان می تکانم و می گویم این خاکها غبار کربلا با خود دارد. پس از مدتی کسانی فهمیدند که چنین شخصیتی به تیپ الغدیر آمد و شد دارد لذا ایشان را به دیگر یگانها می بردند و در نهایت در اواخر سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر که به قرارگاه عملیاتی رفته بودند در آنجا به فیض شهادت نائل و در گلزار شهدای قم آرمید.


چون صحبت از طلائیه و عملیات خیبر شد هیچگاه آن غروب خونین عملیات خیبر فراموشم نمی شود که گردانهایی از لشکر امام حسین علیه السلام توانستند گوشه ای از خط اصلی دشمن را شکسته و در همان جایی که الآن زیارتگاه راهیان نور است وارد شوند. اما دشمن بعثی با اجرای میلیونها آتش توپخانه بر تنها راه دسترسی مانع از کمک رسانی به نیروهای خط شکن شد و هنگام غروب بود که متوجه شدیم دشمن رخنه ای که در خطش ایجاد شده بود ترمیم نموده و تمامی نیروها محاصره شده اند و نزدیک اذان مغرب بود که به یکباره آتش سلاحهای سبک و نیمه سنگین دشمن در سراسر خط با تیرهای رسام باریدن گرفت و دیگر هیچ امیدی برای کمک رسانی نبود و آن غروب خونین و غمناک هیچگاه فراموشمان نمی شود.


و اما ما بدانیم که از برکت خون پاک چنین شهیدانی بوده و هست که از مکر و حیله دشمنانمان در امان مانده و راه کربلا بر ما گشوده شده و ما در برابر امتحانی دیگر قرار گرفته ایم. آیا خون های شهیدانمان را به خوبی پاس خواهیم داشت یا خدای ناخواسته کفران نعمت بر ما غلبه نموده و همه چیز را از دست خواهیم داد؟!! براستی آن روحانی کاروانی که از مرز شلمچه که جای جای آن خون شهیدی ریخته است کاروانی را به کربلا می برد ولی در طول سفر رفت و برگشت هیچ اسم و نامی از شهید و امام شهیدان و حماسه های ملت حسینی در طول دفاع مقدس نمی آورد کفران نعمت نیست؟!!

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا