قاسم توکلی؛ صبح روز پنج شنبه گذشته زنی جوان با صورتی خونین و پای برهنه رو به دوربین موبایلهای شهروندان کابل سعی می کرد چیزهایی بگوید، اما صدای ظریف و لرزان او در همهمه ای که ملایان متعصب واوباش جاهل به راه انداخته بودند شنیده نمی شد و فقط مشت و لگد بود که از هر طرف به سر و صورتش حواله می شد. عده ای دست بر اندامش می کشیدند و سعی می کردند تا در آخرین لحظات از جسمی که اکنون با فریاد ملایی متعصب حلال گشته بود تمطع بجویند و عده ای دیگر الله اکبر گویان با چوب و سنگ بر سر و رویش می کوفتند... صدای فرخنده اما اکنون، پس از مرگ اش، نه تنها به گوش شهروندان کابل که به گوش تمام جهانیان رسیده است. صدای لرزانی که تکرار می کرد: «من بی گناهم»!

 
آنان که آن روز فرخنده را بی عفت و سیه روی کردند، اکنون خود در انظار جهانیان سیه روی و بی آبرو گشته اند و در چنگال عدالت گرفتار آمده اند. اکنون فرخنده می رود که به نماد عدالت خواهی زن افغان تبدیل گردد. مرگ فجیع اش از او قهرمانی ساخته که همه زنان افغان می توانند ظلم و ستم هر روزه ای را که بر آنان می رود در چهره معصوم او ببینند. فرخنده قربانی مثلث شومی شد که حاصل اجتماع ملایان طماع و متعصب، اوباش جاهل و پلیس فاسد است. مثلثی که تاکنون قربانیان زیادی در جامعه افغانستان گرفته است. اما فرخنده، برخلاف خیل انبوه دیگر قربانیان این مثلث، شانس این را یافت که «دیده» شود. روزی که او به دعانویس کنار «مسجد شاه دوشمشیر» مراجعه کرد هرگز گمان نمی برد، مرگ دردناکش سرآغاز جنبشی عظیم در سراسر افغانستان گردد. بازخوانی این روایت دردناک نشان می دهد که او چگونه بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد قربانی این مثلث شوم فساد گردید.
 
فرخنده، دختر 27 ساله افغان صبح روز 28 اسفند از منزل خود در کابل خارج شد و ساعاتی بعد خانواده اش جنازه او را در حالی که از سوی اوباش متعصب تکه پاره و سوزانده شده بود تحویل گرفتند. بنا بر روایتهای موجود گویا فرخنده در صبح روز حادثه با ملای دعانویسی در حوالی مسجدی به نام شاه دو شمشیر مشاجره لفظی پیدا می کند و به اعتراض، کاغذی را که دعانویس بر روی آن دعا و طلسم خویش را نوشته بوده به داخل آتش می افکند. ملای دعانویس که کار و کسب خویش را در خطر می بیند، به میان مردم شتافته و به دروغ فریاد می زند که این زن قرآن شریف را به آتش کشیده!
 
با فریادهای ملای دعانویس توده های جاهل و اوباش متعصب به گرد فرخنده حلقه می زنند، مرتد و مزدور امریکا می خوانندش و بدون تحقیق درباره ادعای ملای دعانویس و پیش از آنکه فرخنده فرصت دفاع از خویش را بیابد او را زیر مشت و لگد خود گرفته و تا حد مرگ کتک می زنند، سپس پیکر نیمه جانش را زیر چرخهای ماشین انداخته و بارها از روی جسم بی جانش رد می شوند و در پایان برای اینکه مطمئن شوند عمل مقدسشان را به تمامی به انجام رسانده اند جنازه فرخنده را به آتش می کشند.
 
پلیس، که به گواهی ویدئوها و تصاویر ثبت شده توسط دوربین های موبایل، از ابتدا تا انتهای ماجرا فقط ناظر جنایت بوده است و هیچ اقدامی برای جلوگیری از قتل فرخنده انجام نداده برای پاک کردن صورت مسئله بلافاصله به منزل خانواده قربانی مراجعه و با تهدید از آنها می خواهد که برای در امان ماندن از دست متعصبین مذهبی هرچه سریعتر منزل خویش را تخلیه نموده و به مکان نامعلومی فرار نمایند و ضمناً پدر فرخنده را وادار می کنند که اعتراف کند دخترش دارای بیماری روانی بوده و به همین دلیل قرآن را به آتش کشیده است. اعترافی که بلافاصله از سوی پلیس رسانه ای می شود.
 
در فردای روز فاجعه امام جماعت مسجد شاه دوشمشیر ضمن دفاع از «احساسات مذهبی» قاتلان فرخنده، علنا با هر نوع پیگیری قضایی این موضوع مخالفت نموده و با ذکر خطبه ای آتشین به خیال خود به مسئله فیصله می دهد. تا اینجای ماجرا سه ضلع مثلث فاجعه یعنی ملاهای طماع و متعصب، اوباش جاهل و پلیس فاسد از آغاز تا انتهای فاجعه که سرپوش گذاشتن بر قتل و توجیه شرعی آن باشد، یک به یک کارویژه خویش را انجام دادند. آنچه اما سناریوی جهل، تعصب و فساد را بر هم می ریزد تصاویر ثبت شده از دوربین حاضران در صحنه فاجعه است.

تصاویر و ویدئوهای فاجعه بلافاصله در شبکه های مجازی انتشار یافته و تلنگری می شود بر وجدان بیدار هزاران جوان افغان در سراسر کشور. تصاویر ثبت شده از لحظه لحظه جنایت نشان می دهد که فرخنده با پوشش کامل اسلامی (چادر و برقع) به چنگ اوباش متعصب افتاده است، تصاویر انتشار یافته از مدارک و اسناد تحصیلی او نشان می دهد که با «درجه عالی» تحصیلات خود را به پایان رسانده و نه تنها، طبق ادعاهای اولیه پلیس، بیمار روانی نبوده که حتی قاری قرآن هم بوده است. با بیدار شدن «وجدان عمومی» جامعه و فشار افکار عمومی، نهادها و افراد مسئول نیز مجبور به تجدید نظر در رویه خویش گردیدند. امام جماعت مسجد که از قاتلان فرخنده حمایت کرده بود اکنون رسما عذرخواهی کرده است، ملای دعانویس اعتراف کرده که به دروغ فرخنده را متهم به آتش زدن قرآن نموده، تحقیقات وزارت حج و اوقاف کشور هم نشان می دهد در روز حادثه هیچ قرآنی به آتش کشیده نشده، همچنین تا اینجای کار فرمانده پلیس کابل در مراسم دفن فرخنده (که برای نخستین بار توسط زنان انجام گرفت) حضور یافته و دستور بازداشت تعدادی از قاتلان و همچنین تعلیق پلیسهای خاطی را نیز صادر نموده است.
 
 اگر شبکه های اجتماعی و ماهواره ای مستقل نمی بودند، قطعا ماجرای قتل فرخنده روند دیگری می یافت. در حالی که در جهان سوم مثلث شوم تعصب، جهل و فساد اجازه استیفای حقوق از دست رفته شهروندان عادی را نمی دهد، وجود رسانه های مستقل و آزاد می تواند صدایی باشد برای بی صدایان، برای آنان که فریادرسی جز وجدان بیدار شهروندانی همچون خود ندارند.
 
در عصر جدید، حتی در جوامع جهان سوم نیز، گردش آزاد اطلاعات مرزهای سنتی را درنوردیده است. به یمن تکنولوژی های دیجیتال واقعیتِ فجایعی مثل قتل فرخنده می تواند میلیونها بار بازنمایی و مشاهده گردد. شبکه های اجتماعی اینترنتی در داخل کشورها یک «جامعه مدنی مجازی» ساخته اند، یک «وجدان عمومی»، یک «هیئت منصفه» متشکل از میلیونها شهروند آگاه و بیدار که اجازه نمی دهند نهادهای سرکوبگر و فاسد دولتی و مذهبی بر روی فجایعی از این دست سرپوش بگذارند. اکنون وجدان عمومی جامعه افغانستان، و سراسر جهان، از ظلم ناورایی که در حق فرخنده روا داشته شده است به درد آمده و همگان طالب اجرای عدالت اند.

ماجرای فرخنده اما به همین جا ختم نخواهد شد و ابعاد بسیار فراتری خواهد یافت، چرا که اجحاف و تبعیض صورت گرفته علیه زنان افغان بسیار گسترده است. فرخنده به نماد رنج و ستمی تبدیل می شود که هر روز بر زنان افغان تحمیل می گردد. او بی شک به نماد جنبش عظیم عدالت خواهی زنان افغان تبدیل خواهد گردید، جنبشی که صدای گامهای استوار آن را از هم اکنون می توان

 

پدرکشی به‌ دلیل عشق به دختر افغان

 

 

عشق به دختر افغان، جوان ایرانی را به قاتل پدرش تبدیل کرد. این متهم به‌زودی به ‌اتهام قتل در دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه می‌شود.

این جوان که مدعی ‌است زمان ارتکاب جرم شیشه مصرف کرده‌ بود در اعترافاتش مخالفت پدر با ازدواجش را انگیزه جنایت اعلام کرد. مسوولان حراست بیمارستانی در تهران آذرماه دو‌سال قبل به پلیس خبر دادند مردی که با ضربه چاقو به‌شدت مجروح شده با وجود تلاش پزشکان جانش را از دست داده‌ است.

علت مرگ مرد میانسال در گزارشی که پزشک معالج مقتول تهیه کرده، خونریزی شدید عناصر حیاتی بدن عنوان شده بود. پزشک اعلام کرد باوجود اینکه سعی کرد خونریزی را کنترل کند اما موفق به این کار نشد ضمن اینکه علایم حیاتی متوفی زمان انتقال او به بیمارستان بسیار ضعیف بود.

بررسی پرونده‌ای که هنگام انتقال مقتول به بیمارستان تهیه شده ‌بود، نشان داد این مرد توسط پسرش به آنجا منتقل شده و این پسر در اظهاراتش گفته با پدرش درگیر شده و به او چاقو زده ‌است. به این ترتیب نیما - متهم- بازداشت شد و به اتهام قتل پدرش مورد بازجویی قرار گرفت.

او گفت: «یک‌سال بود که با دختری افغان به نام گلنار آشنا شده ‌بودم و بعد از مدتی عاشقش شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم خانواده گلنار راضی بودند و گفتند اگر خانواده‌ام به خواستگاری بروند بدون مخالفت دختر را به من می‌دهند. موضوع را به پدرم گفتم و از او خواستم گلنار را برایم خواستگاری کند، قبول کرد و همه‌چیز آماده ‌شد تا اینکه به او گفتم گلنار افغان است. از فهمیدن این موضوع خیلی ناراحت شد گفت به چنین ازدواجی رضایت نمی‌دهد و حاضر نیست دختری افغان را به‌عنوان عروسش بپذیرد. سعی کردم پدرم را آرام کنم؛ به او گفتم گلنار در ایران بزرگ شده و فرهنگش کاملا ایرانی است و اصلا آن‌طوری که او فکر می‌کند نیست، بازهم راضی نشد. سر این موضوع مرتب با هم جرو‌بحث می‌کردیم.»

متهم در ادامه گفت: «به پدرم گفتم اگر به خواستگاری گلنار نرود خودم این کار را می‌کنم و باید بداند من را برای همیشه از دست خواهد داد. پدرم قبول کرد از این حرفش تعجب کردم و فکر نمی‌کردم آنقدر از ازدواج من ناراحت باشد که تهدیدم را بپذیرد. به من گفت هرکاری دوست‌ داری بکن اما من به خواستگاری نمی‌آیم و روی حرفم هستم. چند روز بعد دوباره سر این موضوع باهم جرو‌بحث کردیم؛ آن روز من شیشه مصرف کرده‌ بودم که باز مساله گلنار پیش آمد پدرم دوباره مخالفت خودش را اعلام کرد و گفت هرگز به خواستگاری این دختر نخواهد رفت؛ خیلی عصبی بودم به آشپزخانه رفتم، چاقویی برداشتم و در حین درگیری لفظی به پدرم حمله کردم و یک ضربه به او زدم. همان موقع پشیمان شدم ولی کار از کار گذشته‌ بود، بلافاصله پدرم را به بیمارستان منتقل و سعی کردم او را نجات دهم اما نتوانستم. من واقعا قصد کشتن پدرم را نداشتم و به خاطر این اتفاق خیلی پشیمان هستم.»

متهم، صحنه قتل را نیز بازسازی کرد و در آخرین دفاعیاتش در دادسرا گفت: «اگر آن روز شیشه مصرف نکرده ‌بودم این اتفاق نمی‌افتاد. واقعا از کاری که کردم پشیمان هستم و تحت تاثیر شیشه دست به چنین اقدامی زدم.»

اکنون پرونده با پایان تحقیق در مرحله دادسرا و صدور کیفرخواست برای متهم به‌منظور رسیدگی به شعبه‌113 دادگاه کیفری‌ استان تهران ارسال شده استمنبع: روزنامه شرق
 

 

معلم فداکار دخترک دانش‌آموزافغانی را از مرگ نجات داد

 

 

مریم کردبچه معلم پایه سوم آموزشگاه فیضیه روستای ارمبویه است که جان یکی از دانش‌آموزانش را از مرگ نجات داد. حالا مریم کردبچه لقب معلم فداکار را دارد.

در حال تدریس بود که ناگهان با صدای جیغ یکی از دانش‌آموزان کلاس وحشت‌زده دستش را از روی تخته سیاه برداشت. صحنه هولناکی بود، دخترک کوچک از روی نیمکت کلاس روی زمین افتاده بود.

همکلاسی‌هایش وحشت کرده بودند و دختربچه با تشنج شدید چشمانش سیاهی رفت. نفس دخترک بند آمده بود و جدال با مرگ آغاز شد. معلم جوان بلافاصله مبصر کلاس را به دفتر مدیر مدرسه فرستاد تا هر چه سریع‌تر او را به بیمارستان برسانند. فرصتی نبود و به‌نظر می‌رسید تا قبل از رسیدن پزشک باید خودش دست به‌کار ‌شود، به همین خاطر نزدیک شاگردش رفت، او را بغل کرد و برای نجات جانش تنفس مصنوعی داد.

صدای فریاد بچه‌های کلاس سوم معلمان دیگر را هم به کلاس آنها کشاند. خانم کردبچه در حال تنفس‌ دادن به شاگردش بود که ناگهان دخترک واکنش‌های حیاتی نشان داد.  مریم کردبچه آموزگار پایه سوم آموزشگاه فیضیه روستای ارمبویه  در رابطه با این فداکاری گفت: «در حال تدریس بودم که ناگهان جیغ کوتاه یکی از دانش‌آموزانم در کلاس پیچید. وقتی به طرف صدا برگشتم متوجه شدم یکی از شاگردانم که از اتباع  خارجی، شهرستان پاکدشت بود، دچار تشنجی شدید شده است، او در حالی‌ که می‌لرزید چشمانش سیاه شده بود. وحشت کرده بودم، همین چند دقیقه پیش بود که صدای خنده‌هایش را شنیده بودم. ناگهان به خودم آمدم، حس کردم لحظه‌ای غفلت، جان یک انسان بی‌گناه را خواهد گرفت. وقت تصمیم‌گیری نبود، باید تا قبل از رسیدن اورژانس دست به کار می‌شدم. به سمت میزش رفتم. محتویات معده‌اش راه نفسش را بسته بود. به سرعت دهانش را پاک کردم و  شروع به تنفس مصنوعی‌ دادن به او کردم. در دو بار اول دخترک هیچ واکنشی نشان نداد اما ناگهان با سرفه‌ای شدید، چشمانش را باز کرد و احساس کردم دوباره به زندگی بازگشته است.

گزارش‌ها حاکی از آن است که مدیر و معاونان آموزش‌و‌پرورش شهرستان پاکدشت، با حضور در این آموزشگاه و در جمع فرهنگیان این واحد آموزشی، از معلم فداکار تقدیر کردند.منبع: روزنامه شهروند

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا