محمد رضا شوق الشعرا

شاید سالها و مدت زمان طولانی بگذرد، و چنین تشییع جنازه باشکوه و مراسم بزرگداشتی با این حضور چشمگیر مردمی در یزد تکرار نشود.
پنجاه و پنج سال باید می گذشت، تا حادثه دریاد ماندنی تشییع جنازه «استاد» برای «شاگرد» تکرار شود، و این اتفاق، پنجاه و پنج سال پس از درگذشت شیخ غلامرضا فقیه خراسانی، برای شاگردی از شاگردان او، سید جواد حیدری تکرار شد. مریدی که رفت و رفت تا مراد بسیاری شد...
امروز خیابانهای مرکزی شهر، برای مردم روزه دار و عزاداری که در گرمای نیمه تیرماه، از گوشه و کنار شهر و استان آمده بودند، تنگ و کوچک بود، اینچنین جمعیتی و اینچنین حضور گسترده ای که بدون عکس و بنر و تبلیغات «تلویزیونی» انجام شده، تنها یک معنا و مفهوم داشت، مردم پاره ای از وجود گمشده خود را تا مزار ابدی بدرقه می کردند. مردم «برکت» و «نعمت» دیارشان را به خاک می سپردند. مردم، حتی اگر زاهد و با تقوا هم نبودند، ولی با احترام، تندیس زهد و تقوا را تشییع می کردند، چیزی را که آرزو داشتند باشند و نبودند.
از دنیا گذشتن «آسان» نیست، به پست و مقام پشت پا زدن، سخت است، و اما مگر می شود گفت و عمل نکرد و زاهد و خدایی بود؟
مرگ و عزت و شوکت و آبرو و اعتبار در دست خداست، ( انشاء الله که عمرها صد و بیست ساله باشد) و اما اینک کدامیک از علما و روحانیون و مدیران و مسئولان شهر و استان، می توانند اندکی امید داشته باشند، که  پس از مرگ، این چنین جمعیتی با سوز و اشک و داغ آنان را تا خانه آخرت بدرقه کنند!؟ البته آنهایی که فکر می کنند یکروز قرار است بمیرند!
امشب! کوچه و خیابانهای منتهی به حظیره، خیابان امام و مهدی و مسجد جامع و فرمانداری و سلمان و قیام، (همچون شبی که شیخ محمد علی صدوقی فوت کرده بود) جایی برای پارک اتومبیل و موتورسیکلت نداشت، بسیاری از گوشه و کنار شهر و استان آمده بودند. چهره های غمزده بسیاری که جناحی و سیاست زده و در پی پست و مقام نبودند، که مردم عادی کوچه و خیابان بودند. کارگر، کشاورز، کاسب، بنا، جوان، پیر، مردمی که درد دین داشتند و دین داران را می شناختند. مردمی که اگر حتی سحر کلام سید جواد بر وجودشان ننشسته بود، از سحر کلام سید جواد شنیده بودند.
پاسداشت سید جواد حیدری، پاسداشت خوبی و زهد و تقوا و ساده زیستی و در خدمت خلق و خالق بودن است، پاسداشت حیدری، پاسداشت «اخلاق» و دینی است که کمال و رشد آدمی را می خواهد. پاسداشت آخوندی است که آخوند بود. پاسداشت چراغی است که روشن بود. پاسداشت روحانیتی است که با بسیاری دیگر از روحانیون تفاوت داشت. پاسداشت عالمی است که عالم ماند. پاسداشت دنیاگریزی و خداخواهی و حقیقت جویی است، و اینچنین است، که شبکه تابان و سیمای جمهوری براحتی از مردم عقب می افتند و زمانی با دوربین به خیابان و بین مردم می آیند، که خیابان، دریایی از امواج خروشان مردم شده است. مردمی که خود  به همدیگر خبر داده و «تسلیت» گفته بودند، مردمی که با هم، همدرد بودند و با هم، همدردی کرده بودند. شبکه مردم ثابت کرد که فرسنگها با شبکه های دولتی فاصله دارد، مردم خود خواستند و آمدند، و این یعنی اینکه مردم هنوز هستند و می فهمند و حرکت می کنند.

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 

 

 

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

 

value="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer" />
مخاطبان آن لاین یزدفردا -فرداییان همیشه همراه یزدفردا در سراسر جهان

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا