زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

به جان خودم قسم که مثل همه عتیقه‌جات، شهر خشتی جهانی و ارزشمند است همه چیز قدیمش خوش‌تر و اصلا مزه دیگری دارد حتی کتاب‌های درسی، یادتان هست؟ شعری از خدابیامرز ایرج میرزا چاپ شده بود فکر نکنم یادتان باشد شعر این بود:
داشت عباس قلی خان پسری/ پسر بی‌ادب و بی‌هنری
اسم او بود علی مردان خان/ کلفت خانه ز دستش به امان
هرچه می‌گفت له له لج می‌کرد/ دهنش را به ننه کج می‌کرد
هر‌چه می‌دادند می‌گفت کم است/ مادرش مات که این چه شکم است
هر کجا لانه گنجشکی بود/ بچه گنجشک درآوردی زود
پشت کالسکه مردم می‌جست/ دل کالسکه نشین را می‌خست
هر سحرگه دم در بر لب جو/ بود چون کرم به گل رفته فرو
بس که بود آن پسره خیره و بد/ همه از او بدشان می‌آمد
نه پدر راضی بود از او نه مادر/ نه معلم نه له له نه نوکر
ای پسر جان پند این قصه بخوان/ تو نشو مثل علی مردان خان
ناگهان زبان‌دراززاده البته ته‌تغاری که لوس والده‌شان هم هست گفت: پدر جانم! فهمیدید بست‌نشینی زنبیل بدستان قرمز! در (شابدالعظیم!!) را رفقای قدیمی‌شون به هم زدند؟!! من که از هرچی خروس بی‌محل است بیزارم و از هرچه پسر علیمردان خانی است اعلام برائت می‌کنم. گفتم بچه جان! داشتم با مثال از پسر لوس و ننر عباسقلی خان!! پندت می‌دادم دوباره آسمان را به ریسمان و گودرز را به شقایق ربط دادی؟ کجای این عزیز کرده‌های نظر شده و کمربسته به پسر عباسقلی خان شباهت دارد؟ گفت پس منظورتان کی بود!؟ گفتم بچه‌هایی مثل تو و...!!

زبان‌دراز

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا