زمان : 11 Bahman 1393 - 14:59
شناسه : 99340
بازدید : 1851
آن روز آن روز اکبر یزدانی

آن روز که من در کمرکش کوه

صدای نی لبکم پیچیده بود.

تو در هزار توی تاریخ،

به دنبال انکار هولوکاست بودی

آن روز ورق پاره های قطعنامه

غذای بز های من شده بود

و تو با چنان صلابتی

قطعنامه دان استکبار را پاره کردی

که گفتم قوچ سر گله ام فدای سرت

اما ای پاکترین خود گفته

امروز بزهای من انکار هولوکاست را نمیخورند

قصیل تازه ام نیست.

و من،

هر چه به گوششان میخوانم آن ممه را لولو برد باور نمیکنند

من مانده ام و گله ای گرسنه

و چاقوی زنجانی

من مانده ام و پاکانی که

پاک از پاکی بودند و کلماتی که معنایش را نمیدانم

م.ر-ب.ز-س.م

و تو که هیچ یک را گردن نمیگیری

حلالت نخواهم کرد

ای پاک خود گفته

چون بز هایم نیز از خوردن سیب زمینی سر باز میزنند