یزدفردا

ای وکیل خاتم،ای جانم بقربان شما

دارمت سوگند،هم بر دین و ایمان شما

بخش خاتم گشت خالی از نفوس مرد و زن

مردمش آواره در ایران و استان شما

کارهایی گفته شد در آن اوایل بارها

خود شنیدم از سخن های فراوان شما

قول ها دادید و مردم انتظار گفته ها

مؤمن الوعده وفا،دستم به دامان شما

نی در اینجا صنعتی،نی کار و بار دیگری

ای برادر صد قسم بر جان من،جان شما

گشت زخمی چند جایی از سر نیش کلنگ

تا بروید صنعتی از کار میزان شما

کربن فعال و فولاد و دگر صنعت چه شد

در دگر افعال چون گردید فرمان شما؟

بخش خاتم گر کشاورزش توان کار داشت

از زمین بیرون کشد،نان من و نان شما

گوی و میدان هست و خاتم نیز جایی بس سزا

ای عزیزان،دوستان،این گوی و میدان شما