زمان : 20 Khordad 1390 - 21:19
شناسه : 34659
بازدید : 4827
 تن پوشی از غروب در اثنای آمدن لیله الرّغائب! تن پوشی از غروب در اثنای آمدن لیله الرّغائب!

  تن پوشی از غروب در اثنای آمدن لیله الرّغائب!


رضا بردستانی

برای شاعری که دیگر در بین ما نیست! عباس افضلی متخلّص به «نادم» هم از میان ما رفت...

دنیای عجیبی است، آن قدر عجیب که گویی هیچ چیز در محاق بی خبری نخواهد ماند! هنوز درست و حسابی روز و روزگار پنج شنبه ات را آغاز ننموده ای که با دریافت یک پیامک تن و بدنت به لرزه در می آید. شاعری دیگر با قبول تن پوشی از غروب ، تمام صفای درون را به پیکره ی حسرت می بخشد و بند و بست هست و نیست جهان خاکی به چهار تکبیر از سر باز می نماید.

شاید از معدود شعرای استان بود که با پیر و برنا همردیف بود و همنوا، گوشه گیری را در عین بودن در جمع رعایت می نمود و گاه برای بودن در جمع شاعران با تمام سختی ها و کهولت سن ، بار سفر بر می بست و عزم رفتن و شوق سرودن می پرورانید. محرم و صفر بود که شور حسینی او را روانه ی شهرهایی دیگر می نمود و با شعرهایی که خود سروده بود در رثای شهدای مظلوم کربلا؛ همنوا با نفس گرم مدّاح اشک می ریخت و دل به اشک می شست و زنگار از دیده می زدود.

اهل همین دیار بود. اهل همین شهر. اهل همین آبادی و با تمام انواع شعر آشنا و بدیهه سرایی بود گاه بی نهایت زیبا سرایش! و به موقع گو! کم بود زمانی که او را ببینیم و لبخند بر لب نباشیم سلامی و مصافحه ای و گلایه های به جا که : هیچ معلوم است کجایی؟ با دقت به شعرهایش گوش می دادیم و من همیشه در خفا و عیان ردیف و قافیه هایی که گاه از عهده برآمدنش را باور نمی نمودم تحسین می نمودم از کثرت شعرهایش همه خبر دارند از طنازی هایی که برخی بر دل و یاد خیلی ها مانده است. از شوخی هایی که در هیبت شعر بیان می نمود، گوشه ها و کنایه هایی که نقل محافل بود و تکیه کلام هایی تک بیت گونه، که یادش بخیری می گفتند و از او می خواندند.

حالا جای او خالی است . کل نفس ذائقه الموت را نیوشید و نوشید و این راه را چاره ای نیست همه باید برویم امروز و فردا ، با خبر و بی خبر ...

افضلیِ نادم اگرچه در تمامی قالب های کلاسیک خود آزموده بود و غزل و قطعه را زیباتر بر زبان می راند اما به حق او از پیشکسوتان اشعار با مضامین جنگ و دفاع مقدس است که در مجالی باشکوه نیز از او تجلیل ها به عمل آمد و تنها اثر منتشره از او که در کنگره ی بزرگداشت سومین شهید محراب سرداران و 4000شهید استان یزد به زیور چاپ آراسته شد در همین موضوع و با نام بر بال عروج است که بخشی از اشعار جنگ و جبهه ی او در آن قرار دارد.

از نادم دفتر های بسیاری حاوی اشعار در قالب های مختلف به جا مانده است که امیدواریم به همت بازماندگانش و حمایت دست اندرکاران در قطع و طرحی درخور و صدالبته گزیده و زیبا چاپ و منتشر شود تا یادگار این شاعر ارزشمند و نغز پرداز برای همیشه در حافظه ی مکتوب این دیار باقی بماند و نیز اشعار مناسبتی و ولایی مذهبی او که هم زیباست و هم قابل ذکر .

ضمن تسلیت به تمامی بازماندگان او و تسلیت به جامعه ی فرهنگی و هنری استان برای این شاعر ارجمند علو درجات را ایزد منان خواستاریم روحش قرین رحمت واسعه ی الهی

شعری از او تحت عنوان «توتیا»


رخسار تو را به جبهه دیدن عشق است

گلبانگ تو را ز جان شنیدن عشق است


با این همه «یاحسین ع» گفتن زین خیل

یک باره به کربلا رسیدن عشق است


گردی ز غبار کوی جانبازان را

در دیده چو توتیا کشیدن عشق است


در راه محبّت و وفاداری دوست

صد گونه بلا به جان خریدن عشق است


دور از تو اسیر دام بودن خوش نیست

سوی تو از این قفس پریدن عشق است


از عشق تو هر که مست شد مجنون شد

زین میکده ساغری چشیدن عشق است


«نادم»به هوای کربلایی گشتن

از هستی خویش دل بریدن عشق است


روحش شاد