محمدعلی وزیری: در این ستون زباندراز به جای طنز مینویسد: «دلم میسوزد و کاری ز دستم برنمیآید» حال نویسنده و خواننده خوش نیست بنابراین جای طنز نیست.
درحالی که گونهها ترگونه و بغض در گلو جا خوش کرده دیدن چهره خونین، دستبند به دست و خاککشان شاخههای نورسته میهن که با چشم و تنی آماج ساچمه راهی بازداشتگاهاند از یک سو و همچنین دیدن رخ مضروب و تن خسته بعضی از مدافعان حرم امنیت از سوی دیگر جای نقد و طنز باقی نمیگذارد.
افسوس طبیبی دردشناس نیست و تأسف از آنان که باید مرهم گذارند امّا از دهانشان زخم و فحش میبارد، تجربه نکردهاند روزی خس و خاشاک خواندن معترضان بنزین بر آتش بود و امروز بعد از یک دهه آنان را نجاسات و جلبک خواندن واقعاً باید تأسف خورد و بر احوال گویندگان اینگونه جملات گریه کرد حقیر این را میداند که لجاجت، فحش، باتوم، گاز اشکآور، حبس، اتهام وابستگی به دشمن التیامبخش دردهای جامعه نیست.
راه برونرفت شناخت نسل نو و فلسفه اندیشه و نگاه آنان به زندگی است پس دلسوزان و علاقهمندان با زبانها سخن بگویید و عملا عدالت اجرا و با عمل تغییر و اصلاح روشها و رفتار امید به آینده بدهید که همه فرصتهای پیشرفت و ثروت ایران برای همه ایرانیان است نه دایرهی بسته بهنام خودی. تنها راه برون رفت همین است و بس.