جنجال عکس نگار جواهریان و رامبد جوان و حواشی پیرامون حضور این زوج برای زایمان فرزندشان در کانادا ادامه دارد، فریدون صدیقى در روزنامه شرق در این باره نوشت:
قاعده؛ هرکسى در هر مقام و شرایطى راهى را انتخاب مىکند که با کمترین زیان و مقاومت روبهرو شود و بدیهى است که انتخابها پس از سنجش و قضاوت صورت مىگیرد. آیا رامبد جوان این را نمىدانست که با همسرش در رخسارى نو در سرزمین شمالى در رفتوآمد بود؟ یعنى او از قدرت مهندسى افکار عمومى توسط رسانهها که خود برآمده از آن است بىخبر یا غافل بود؟
به نظر مىرسد چنین نباشد؛ این را آقاى شهاب حسینى و اصغر فرهادى سفر کرده هم مىدانند. آقاى جوان قریب به ۲۵ سال است که یکى از شخصیتهاى رسانههای تصویری، بهویژه تلویزیون است؛ یعنى مىداند یا باید بداند یکى از مهمترین کارکردهاى رسانه در همه مدیاها بزرگکردن یا کوچککردن هرکسى یا هرچیزى است. آقاى جوان تا همین دیروز از این بزرگى ـ شهرت، اعتبار و ثروتـ بهرهها برده است، چون او در به تماشاگذاشتن خود، موجب قضاوت و سپس انتخاب میلیونها بیننده شد که تا همین دیروزها انتخابى مثبت و ارزشمند بوده است.
نکته؛ قضاوت و انتخاب البته همیشه مثبت نیست، اما اگر بود نتیجه تداوم مجموعه تلویزیونى خندوانه، دورهمى و حالا خورشید و... مىشود، مگر غیر از این است آقاى مهران مدیرى و رضا رشیدپور؟
نتیجه این نکته؛ آقاى جوان و دوستانى مانند او باید بدانند وقتى شهرت، ثروت و محبوبیت را مدیون افکار عمومى هستند، چون به آنان فرصت خودنمایى (یا هنرنمایى) داده است تا همچنان ستاره باقى بمانند، انتظار واکنش از نوع دیگر (کوچکسازى و تحقیر) را هم داشته باشند. ذات رسانه در هر مدیایى خرد و بزرگکردن شخص یا چیزى هم هست.
قاعده؛ فرهنگ جامعه را اعضاى همان جامعه تولید، فراگرفته و فراگیر مىکنند؛ فرهنگ شیوه تفکر، عمل و احساس مردمان همان جامعه است. بر این پایه چهرهها و حتى سلبریتىهاى یکشبه و تازهبهدورانرسیده که عمرشان کوتاهتر از یک فصل است، همواره در مظان قضاوت هستند؛ مثل ورزشکاران، سیاستمداران، خوانندگان، موزیسینها، سینماگران، نقاشان، شعرا، نویسندگان، وکلا، وزرا، حتى روزنامهنگاران، چون آقاى غزل هوشنگ ابتهاج (سایه)، غزل او از همیشهها محمدرضا شجریان، تافته جدابافته تئاتر و سینما، بهرام بیضایى، اسطوره ادبیات داستانى، محمود دولتآبادى، نقاش، نویسنده و منتقد درجهیک، آیدین آغداشلو، سیاستنویس خوشمشرب، صادق زیباکلام، سیاستمدار همه فصول، جواد ظریف، معتبرترین ورزشکار، على دایى و عادل فردوسىپور که پدیدهای بىمثال و دوستداشتنى است.
سؤال؛ آیا کسى فرهادمیرزا صادق سنندجى را تاکنون قضاوت کرده است، عکسى سلفى از او در کانادا در حال خوردن نوشابه گرفته است؟ پاسخ روشن است، خیر! چرا، چون چنین شخصى وجود ندارد و اگر احتمالا وجود دارد، کسى کارى به کارش ندارد، چون از عنصر شهرت خوب یا بد برخوردار نیست، پس به آراى عمومى گذاشته نمىشود. قاضیان و انتخابشوندگانى اگر باشند، چند فامیل و چند آشنا بیش نیستند.
نکته؛ شهرت هزینه دارد. این را همه چهرههاى دنیا مىدانند؛ دىکاپریو، سلین دیون، برد پیت، ترزا مى، مسى و رونالدو هم مىدانند، ریحانا هم حتى مىداند، پس وقتى در مجامع عمومى ظاهر مىشوند با شال و کلاه و عینک خود پنهان مىشوند نهاینکه شال و کلاه از سر برگیرند، چون بهخوبى مىدانند تحقق هر خواستهاى لزوما به آرامش نمىانجامد. آیا آقاى جوان از این نکته غافل بوده است؟! یادمان باشد در جامعه فوقطبقاتى قضاوتها هم لاجرم فوقطبقاتى مىشود.
قاعده پایانى؛ اساسا شهرت در جوامعى مانند ما سرچشمه ابدى نگرانىها، دلمشغولىها و حسادتهاست و اغلب دردسرساز و دردناک مىشود. این را آقاى دکتر نجفى، آرامترین سیاستمدار روزگار اخیر به خوبى مىداند.
پرسش آخر؛ چرا جمعى از افراد مشهور و انبوهى افراد نخبه تن به رفتن از میهن خود مىدهند، درحالىکه فرزندان این آب و خاک عزیز هستند.
امانالله قراییمقدم در روزنامه شرق نوشت:
برخی افراد و گروهها در جامعه نقش گروه مرجع یا ریفرنس گروپ را دارند؛ یعنی مورد داوری و قضاوت و الگو قرار میگیرند.
برخی اشخاص را که در جامعه مشهور و معروف هستند و طرفدارانی دارند و مردم، بهویژه جوانان در رفتار و کردار و آیندهنگری و بینش و طرز تفکر از آنان الگو میگیرند، بهاصطلاح سلبریتی یا «اشخاص مشهور» مینامیم.
تمام حرکات و گفتهها و کردارهای گذشته و آینده چنین افرادی مورد توجه و داوری مردم قرار میگیرد.
به همین علت است که خانم بازیگری که از کشور خارج شده و قبلا موضعگیریهایی مثلا در دفاع از حجاب داشته، چنین مورد توجه قرار میگیرد یا فلان قهرمان ورزشی که زمانی چیزی گفته است و اکنون چیز دیگری میگوید در معرض داوری خواهد بود.
از این افراد سلبریتی و مشهور به شکلهای مختلف استفاده میشود و این افراد ممکن است هم مورد استفاده بازرگانی و اقتصادی و تجاری قرار بگیرند، هم از آنها استفاده سیاسی شود، هم الگوی فرهنگی شوند و هم در مسائل اجتماعی وارد شوند.
نمونه اقتصادی آن بیلبوردهای تبلیغات تجاری است که چهره سلبریتیها را روی آنها میبینیم. در حوزه سیاست از وجهه این افراد استفاده میشود؛ کاری که تحت عنوان «تلقین وجهه» میشناسیم. میدانیم که «تلقین» با «تقلید» فرق دارد.
فردی که به او تلقین شده است، عملی را نیندیشیده و ناآگاهانه انجام میدهد. تقلید عملی آگاهانه و اندیشیدهشده است. تحتتأثیر تلقین، فرد ممکن است خالکوبی با فلان مدل انجام دهد یا موی سر را به شیوه کلئوپاترا یا مری آنتوانت آرایش دهد.
نمونه سیاسی نیز آن است که آقای ریگان از فرانک سیناترا، خواننده معروف که در زمان تبلیغات انتخاباتی او ۵۰ یا صد میلیون نفر طرفدار داشت، استفاده کرد. در سیاست خودمان نیز پیش آمده است که از وجهه سلبریتیها در امور سیاسی استفاده شود. درواقع از وجهه و اعتبار و شهرت این اشخاص در زمینه سیاسی استفاده و حتی سوءاستفاده میشود.
علت اینکه گاهی شکل سوءاستفاده به خود میگیرد، این است که چنین تلقی یا وانمود میشود که فردی که قهرمان وزنهبرداری یا فوتبال یا خواننده یا بازیگر خوبی است، در امور سیاسی و اقتصادی نیز وارد است یا اگر او از کسی جانبداری میکند، مطمئنا نظرش درست است. به این شکل جوانان تحتتأثیر احساسات قرار میگیرند، درحالیکه چنین تصوری احتمالا درست نیست و اشتباه است.
در زمینه فرهنگی نیز این افراد به الگوی فرهنگی تبدیل میشوند و مثلا خالکوبی یا موی سر هدهدی یا شیوه رانندگی آنها خوب پنداشته میشود و گروه مرجع جوانان میشوند.
چون این افراد گروه مرجع میشوند، هر رفتار آنها نیز مورد داوری قرار میگیرد و هر کارشان زیر ذرهبین میرود. درعینحال خطای آنها نیز صدهابرابر بیشتر به چشم میآید و از این لحاظ به قاضی، استاد دانشگاه، معلم یا پلیس شباهت دارند که اگر خطا کنند، بسیار بیش از یک فرد عادی به چشم میآید.
اگر کار خوب کنند یا کار بد، الگو قرار میگیرند و بنابراین طبیعی است که آن بازیگر مرد یا زن چنین در معرض قضاوت موشکافانه قرار میگیرد و جامعه به کار نادرست یا تفاوت ظاهر با باطن آنان واکنش نشان میدهد. واقعیت این است که جو جامعه افرادی را وادار میکند که به چیزی تظاهر کنند که به آن اعتقاد ندارند تا موقعیت شغلی یا مالی یا اجتماعی خود را حفظ کنند.
در برخی جوامع که نمیتوان آزادانه گفتگو کرد، این دوروییها و دورنگیها به مراتب بیشتر دیده میشود. این مسئلهای است که در بسیاری از پژوهشها و از جمله در پژوهشی که کورت لِوین چندین دهه پیش در دانشگاه امآیتی انجام داد، ثابت شده است. این مسئله در کشور ما نیز، سابقه طولانی دارد.
ابن خلدون تونسی در کتابی به نام «العبر، و دیوان المبتدأ و الخبر فی أیام العرب و العجم و البربر» میگوید: «اطرافیان دولت ظاهری خوب و باطنی آکنده از خبث و پلیدی دارند». در چنان شرایطی بود که متملق و چاپلوس نسبت به بالادست، زورگو و متعدی میشد نسبت به ضعیف و زیردست. هروقت هم که اتفاقی میافتاد، همان بادمجان دورقابچینها به مراتب بدتر از آنانی که روز پیش از آن انتقاد میکردند، روی تملقشنوها شمشیر میکشیدند.
این شرایط اجتماعی چندهزارسال در تاریخ ما دوام داشته است و سخنورانی مانند سعدی در چنان شرایطی به گفتن این جملات وادار میشدند: «زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم/ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. ذوالفقار علی در نیامم و زبان سعدی در کام» یا «به دریا در منافع بیشمار است و گر خواهی سلامت برکنار است».
بانی فیلم نوشت: به نظر می رسد تلویزیون پس از حاشیه های ایجاد شده برای رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان که در پی انتشار تصویری از آندو در کانادا صورت گرفت، فعلاً تصمیمی برای پخش تصاویر او ندارد. این مسئله زمانی مشخص می شود که بدانیم امروز در خبر اعلام شده درباره کنداکتور تابستانی شبکه نسیم، هیچ خبری از بازپخش برنامه های رامبد جوان، «خندوانه» و «قاچ» دیده نمی شود.
دو برنامه ای که بار تبلیغاتی و مالی سرشاری هم برای تلویزیون داشتند و حالا با اتفاق رخ داده، این ظرفیت تا اطلاع ثانوی برای صدا و سیما از بین رفته است! البته مدیران تلویزیون چندی پس از بالا گرفتن انتقادات از جوان، بازپخش برنامه های او را در اواخر بهار هم متوقف کرده بودند. باید دید این ممنوعیت پخش تا چه زمانی ادامه خواهد یافت.
از سوی دیگر، با وجود اعلام اخیر تهیه کننده «دورهمی» مبنی بر اینکه برنامه مذکور دنباله جدیدی نخواهد داشت، شبکه نسیم بدون اشاره به تکراری بودن آن، خبر از پخش آن در ایام تابستان داده است. این در حالی است که اغلب برنامه های اعلام شده در این خبر تکراری هستند!
متن کامل این خبر را در ادامه بخوانید: شبکه نسیم با آغاز فصل تابستان برنامه های مختلفی را روانه آنتن خواهد کرد که از جمله آنها می توان به «دورهمی»، «کودک شو»، «وقتشه»، «خانه ما»، «ویتامین خ»، «کاف گاف»، «نسیم آوا» و «نسیم دانش» اشاره کرد.
«دورهمی»
برنامه تلویزیونی «دورهمی» با اجرای مهران مدیری و تهیه کنندگی مصطفی احمدی یکی از برنامه های پرمخاطب تلویزیون است که اخر هر هفته با عنوان منتخب برنامه دورهمی از چهارشنبه تا جمعه ساعت ۲۳ پخش می شود.
«کودک شو»
کودک شو یک مسابقه خانوادگی است که در آن خانواده ها برای جایزه بزرگ با هم رقابت می کنند اما بچه ها در دنیای کودکانه خود به بازی مشغولند! این برنامه شامل بخشهای غیر رقابتی، طنز و سرگرمی نیز هست و اجرای آن را پژمان بازغی بر عهده دارد. کودک شو شنبه تا سه شنبه ، ساعت ۲۳ و جمعه ها ساعت ۲۱ از این شبکه پخش می شود
«وقتشه»
برنامه تلویزیونی «وقتشه» با محوریت سبک زندگی و بررسیهای کارشناسانه در هر قسمت میزبان زوجهای جوان خواهد بود و با آنها به گفتگو میپردازد.
موضوع این برنامه در خصوص جوانانی است که قصد ازدواج دارند. جوانانی از رده سنی ۱۸ تا ۴۰ سال در این برنامه ثبت نام کرده اند که نامزد دارند و دچار مشکل هستند که طی پروسه ای در برنامه مشکلات آنها بررسی می شود و در آخر با هدایت کارشناس به نتیجه می رسد. «وقتشه» روزهای زوج ساعت ۲۱ از شبکه نسیم پخش خواهد شد.
«خانه ما»
فصل هفتم مستند مسابقه پرمخاطب «خانه ما» که این بار در شهر ادب و فرهنگ ایران تولید شده است، پنجشنبه ها روی آنتن شبکه نسیم می رود. «خانه ما» با گذشت ۶ فصل تاکنون خانواده های مختلف ایرانی در شهرهای تهران، اصفهان، اهواز، رشت و تبریز را به چالش کشیده است و زمینه ساز رقابتی سالم در کنار معرفی سبک زندگی ایرانی اسلامی و راهکارهای اقتصادی بوده است.
فصل هفتم این مستند مسابقه در شهر زیبای شیراز می گذرد و به بهانه رقابت خانواده ها، آداب و رسوم و فرهنگ مردم شیراز و فضای این شهر به تصویر کشیده شده و از حافظ و سعدی و تخت جمشید سخن به میان آمده است. این فصل از «خانه ما» در ایام نوروز تصویربرداری شده و این بار هم ۳ خانواده در آن به رقابت می پردازند. خانوادههایی که شباهتها و تفاوتهایی با یکدیگر دارند که زمینهساز رقابت مثبت بین آنها میشود. فصل جدید این مستند مسابقه پرمخاطب ۶ تیر ماه در ۱۰ قست ۵۲ دقیقه ای پنجشنبه شبها ساعت ۲۱ از شبکه نسیم سیما روی آنتن می رود.
«ویتامین خ»
سری جدید برنامه «ویتامین خ» به تهیه کنندگی و کارگردانی رامین کرم یزدی روزهای فرد ساعت ۲۰از شبکه نسیم پخش می شود این برنامه ترکیبی است که با اجرای حسین اکبری با بخش هایی چون اوستا سلام، اعتماد به نفس، نقل خوبان و… تولید می شود.
«کاف گاف»
برنامه «کاف گاف» به تهیه کنندگی و کارگردانی آرمین قاسم زاده یک برنامه نمایشی و ترکیبی با محوریت طنز و کمدی است که به ناهنجاری های روز فرهنگی و اقتصادی برگرفته از جامعه می پردازد. این برنامه در ١٠٠ قسمت ۲۰ دقیقه ای روزهای زوج ساعت ٢٠ روی آنتن شبکه نسیم می رود. در بخش نمایشی، بازیگران با حضور در بین مردم به شکل طنز با ناهنجاری های اجتماعی شوخی می کنند که بازیگران این بخش کیوان ساکت اف، آرمین راستگو و … هستند.
مستند «خسته نباشید»
یزدفردا:سری جدید مستند «خسته نباشید» با اجرای میثم رازفر روایتی صمیمی و متفاوت از یک روز کاری مشاغل مختلف است که شنبه تا سه شنبه ساعت ۲۲ از شبکه نسیم پخش می شود.
«نسیم آوا»
«نسیم آوا» به پخش موسیقی های مختلف از خوانندگان متفاوت اختصاص دارد که فصل جدید این برنامه روزهای چهارشنبه و پنجشنبه هر هفته ساعت ۲۲روی آنتن می رود.
«نسیم دانش»
نسیم دانش برنامه ای است که قصد دارد لحظاتی مفرح را با چاشنی علمی برای بینندگان شبکه نسیم فراهم آورد.این برنامه روزهای زوج ساعت ۱۹:۳۰ از این شبکه پخش می شود.
یزدفردا:ستاره اسکندری متولد ۲۵ خرداد ۱۳۵۳ در تربت حیدریه، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است. ستاره اسکندری دانشجوی رشته مترجمی زبان بود اما به خاطر کار در تئاتر از ادامه تحصیل انصراف داد. از تئاتر آغاز کرد و سه بار هم کاندیدای دریافت جایزه از جشنواره تئاتر دانشجویی شد. آغاز کار وی در سینما با بازی در فیلم «حریف دل» عبدالرضا گنجی در سال ۱۳۷۵ بود. او دو خواهر هنرمند به نامهای لاله اسکندری (بازیگر) و سارا اسکندری (چهره پرداز) دارد. ستاره همچنین برادرزاده عبدالحسین اسکندری گوینده و مجری رادیو و تلویزیون است و او برادر عکاسی به اسم سیامک اسکندری دارد.
طبقهی تنآسا همراه با تغییر زندگی صلحآمیز به زندگی ستیزه جویانه رشد کرده است. تورستین وبلن
همراه با تحول دوران توحش به بربریت، رفتهرفته نهاد طبقهی مرفه سربرآورده است. تورستین وبلن
آرمان شهرکی؛ مقدمه: جایی خواندم که عزیزِ مسامحتا هنرمندی موضوع زایمان در فرنگِ شبه هنرمندی دیگر را در انبوه مشکلات امروزِ ایران – نیتخوانی نمیکنم ولی میشود حدس زد که مثلا تلاطمات سیاست خارجی را در نظر داشتهاند- فرعی و بیاهمیّت دانستهاند. پیشفرض نوشتهای که خواهید خواند عکس این مطلب است؛ یعنی اینکه همواره ایدئولوژی فرهنگ و هنر و ایضا سیاست عرصهای مستقل و خودگردان است و لذا آنچه دروناش میگذرد بنمایههایش، و تحلیل مناسبات و روابط درهمتنیدهاش ضروری و مهم است نه فرعی، حتّی دلالتهای بس نافذی برای جهان سیاست و اقتصاد نیز دارد که میتواند راهگشا باشد.
تورستین وبلن Thorstein Veblen (1929-1857)، در ایران به همّت فرهنگ ارشاد با ترجمهی خوب ایشان از مهمترین اثر وبلن یعنی نظریهی طبقهی تنآسا The Theory of the Leisure Class انتشاریافته به سال 1899 شناسانده شده. این کتاب شرحی است بر اوضاعواحوال فرهنگی و اجتماعیای که زمینهساز بروز و ظهور طبقات مرفهی همچون Vanderbiltها، Gouldها، و Hrrimanها در آمریکای اواخر قرن نوزدهم میشود. فشردهی آراء وبلن در این کتاب آن است که با رشد نظام سرمایهداری و از مجرای فرایند تکامل اجتماعی، شاهد شکلگیری طبقهای هستیم که در تولید نقش ندارد که هیچ، تا میتواند به بهرهکشی از بخش تولید نیز میپردازد. جماعتی که وبلن آنها را "بارونهای غارتگر" یا "نجبای راهزن" یا همان بربرهای جدید مینامد. طبقهای که در جوار بخش تولیدگر و موثر جامعه چون انگل رشد میکنند و برای جبران نقیصهی عدم استعداد یا برخورداری از ویژگیهای منحصربهفرد، به مصرف تظاهری، آسایش تظاهری، خودنمایی تظاهری، چشموهمچشمیِ مالی، و ضایعکردنِ تظاهری، رو کرده و مدام دلمشغول نمایشدادنِ تفاخر خود هستند تا دیگران را در این میدان مبارزه که خود آن را به مدد ساختار اقتصادی و اجتماعیِ بیمار و تبعیضآمیز تعریف و مهیّا کردهاند؛ به زانو درآورند.
آنها خوی بربریّت دنیای قدیم را با خود به ارمغان میآورند. از دیدگاه وبلن، رشدِ "طبقهی تنآسا" leisure class سبب فروپاشی نظام سرمایهداریِ رقابتیِ مبتنی بر تولید و ظهور فاشیزمی جدید خواهد شد که مبتنی بر شیوههای تولید دوران بربریت و یغماگری است. فاشیزم، تحت سیطرهی نوکیسهگانِ خردهبورژواست که تنها به افزایش داراییهای فردی پرداخته و هیچ نقشی در تولید یا ایجاد ثروت جمعی ندارند.
شاید بتوان مهمترین خصایص این طبقهی مضر به حال اقتصاد، فرهنگ و جامعه را خلاصهوار چنین برشمرد:
الف) آوازه گری
یکی از مفاهیم جالبی که وبلن مطرح میکند؛ مفهومی است با عنوان "آوازهگری". تا زمانی که تنآسایان در یک جامعهی محدود و بسته بودند تنها مصرف میکردند اما آن زمان که شهرها رشد کردند روابط پیچیده و افراد گمنام شدند؛ طبقهی تنآسا با آوازهگری، مصرف تظاهری خویش را در کویوبرزن جار میزند. امروزه این نقش را صفحات مجازی فیسبوک و اینستاگرام برعهده دارند. این صفحات بیشتر تحت مالکیّت و فرمان کسانی قرار میگیرند که با نفرت از تولید، سبک زندگیِ فارغالبال، مبتذل و تنپرورانهی خویش را تبلیغ میکنند. کسبوکارهای مجازی بله هست منتها از بد حادثه، شمشیر بیشتر در دستان زنگیهای مست افتاده. اینروزها میتوانید درحالیکه بر روی کاناپه دراز کشیدهاید به یک اکتیویستِ سیاسی بدل شوید. لیکن این را هم باید درنظرگرفت که دنیای مجازی عرصهی فراخی را برای تبادل اطلاعات نیز فراهم آورده خلاصه آنکه شمشیر دودَم است.
ب) بهرهکشی و یغماگری از طبقات پایین جامعه
در صفحهی 89ی کتابی که در ابتدای نوشته ذکرش رفت میخوانیم:
«از نظر اقتصادی، تنآسایی یک اشتغال به شمار میآید که نوعا با زندگی بهرهکشی بستگی نزدیک دارد و دستاوردهایی که از مشخصات عمده زندگی تنآسایی است و از معیارهای نمایشی آن محسوب می شود عموما همان غنایمی هستند که از طریق غارت و بهرهکشی به چنگ آمدهاند.»
یکی از هستههای مرکزی تفکر وبلن آن است که تراکم و انباشت ثروت در دست طبقهی برتر و ثروتمند باعث محرومیت در طبقات پایین جامعه میشود. گرچه بنیان نظام سرمایهداری در قرن هیجدهم و نوزدهم بر مبنای انباشت ثروت بوده لیکن در حال حاضر، این انباشت نه از راه تولید به دست میآید و نه نهایتا سر از تولید درمیآورد. اگر طبقهای در یک کشور این امکان را دارند که از خدمات بهداشتیِ پرهزینهی یک کشور پیشرفته بهره ببرند باید مشخص شود که منشاء این پولها چیست؛ و فرایند بهرهکشی در فرایند کسب این پول چه نقشی داشته؟ مثلا قراردادهای مالی سلبریتیها کجا و تحت چه شرایطی منعقد میشود و مفاد آن چیست که شبههنرمندِ مجری یک برنامهی بیکیفیت تلویزیونی میتواند در زمانهای که بهواسطهی تورم و کاهش ارزش پول ملّی، حتی سفرهای هوایی داخلی نیز با اُفتی چشمگیر مواجه شده؛ از پسِ هزینههای هنگفت سفر تفریحی-بهداشتی به کشوری دور و گران برآید؟ هزینهی یک زایمان متعارف در کانادا به پول ایران حدود 200 میلیون تومان است و اگر مادر و فرزد بخواهند بیشتر در بیمارستان بمانند برای هر شب 4000 دلار باید بپردازند تقریبا دو برابر پولی که به یک هیات علمی از سوی دولت برای گذرانِ 6 ماه فرصت مطالعاتی در یکی از کشورهای اروپایی پرداخت میشود. هزینهی گرانترین زایمان در ایران در حدود 6 میلیون تومان تخمین زده می شود. بحث بر سر منع کسی برای زایمان در هیچکجای دنیا نیست؛ بحث بر سر اختلاف طبقاتی و اختلاف فاحش در قدرت خرید طبقات مختلف است. فراموش نباید کرد که در طول تاریخ، تلاش وسیع و پرحجمی شده برای کاهش ساعات کارِ طاقتفرسا و افزایش حقوق و دستمزدها.
ج) معافیت از کار، تحقیرِکار و زندگی تجملّاتی
«به این ترتیب فقط کارنکردن کافی نبود: کار نکردن می بایست با بیهودگی اشرافی و تفریح های پرهزینه همراه باشد.» (همان منبع: ص 41)
یکی از تحقیقات اخیر در بریتانیا نشان میدهد که درصد عظیمی از ثروتمندان این کشور، داراییهایی خود را صرف تجملات و رفاه شخصی میکنند. در کشور ما چطور؟ سلبریتیها، ورزشکارهای حرفهای، مدیران مالیِ شرکتهای دولتی و غیردولتی بزرگ، آقازادهها، بانکداران، و.....اینها هیچکدام نقش چندانی در تولید ندارند یا اگر دارند؛ پرداختیها با میانگین پرداختیهای جامعه بسیار فاصله دارد. اصولا، "معافیت از کار" وجه مشخصهی بارز طبقهی تنآسا است. تاکید شده که مراد وبلن از آسایش، نه صرفا تنآسایی و تنپروریِ بدنی، بلکه هدردادنِ وقت و زمان است. جمعشدن در یک رستوران تجملی و نوشجانکردنِ "سردستِ همایونی" که تقریبا نصف حقوق یک کارگرِ دیپلم یا لیسانسهای که با قراردادهای کتبی و شفاهیِ نیمبند در محل کار استثمار میشود؛ آب میخورد نوعی نمایش افتخار به بیکارگی و رهایی از کار است؛ کاری که در دیدگاه اعضای این طبقه فینفسه حقارت محسوب میشود. حین انجام این بیهودگی بسیاری مواد ضایع شده و از بین میروند. کافی است تحقیقی انجام شود از ضایعات و پس ماندهای چنین رستورانهایی تا ببینیم چه حجم با چه ارزشی از مواد غذایی در آنجا حیف ومیل میشود. حتّی موادِّ ارزشمندی که بر سر میز نیز مصرف میشود به کار بازتولید زیستی و اجتماعیِ طبقهی مرفّهی میآید که نقش سازندهای در تولید ندارد. تولیدکنندگان واقعی در شرایط فعلی زمین خورده و از قدرت خریدی برابر با 200 هزارتومان برای هر وعده غذا برخوردار نیستند؛ به هیچ وجه. باید دید و تحلیل کردکه اداواطوارهای دلقکوار جلوی دوربین، تحقیر پوشش و لهجهای محلّی، شوخیهای جنسیِ کلامی، تبلیغ پولپرستی و شرکت در قرعهکشی، اسنوبیسم فرهنگی، رواج گرایشات زنستیزانه و...چه بلایی بر سر فرهنگ اصیل ملّی و بومی آورده و میآورد.
د) تبعیض شغلی
یکی دیگر از ویژگیهای طبقهی تنآسا، تبعیض شغلی است. تفکیک شغلها و کار به بیارزش و باارزش. کارهای بیزحمت، باارزش تلقی میگردند. کارهایی سوداگرانه مانند: دلّالی ماشین، خریدوفروش خانه و ارز و طلا، احتکار، اختلاس و پولشویی، کارهای شبهفرهنگی و شبههنری نان وآبدار، رانتخواری، و یا بدتر از آن ولگردی و مصرف نمایشی. کارهای بیزحمت غالبا مردانه هستند زیرا زنان در میان اعضای طبقهی تنآسا چون کالا نگریسته شده و با آنها اینگونه رفتار میشود.
ر) تظاهر به مبادی آداببودن
ویژگی دیگر- در کنار تظاهر به مصرف- تظاهر به آدابدانی و تبعیت از رسمورسومات است. آنها در برنامههای تلویزیونی پروپیمان، به هر دری می زنند تا مبادی آداب وطنپرست عاطفی و تودل برو جلوه کنند شاید بتوانند قراردادهای مالی هنگفت خویش را تمدید کرده و از گردهی مالیاتدهندگانی که هر روز نحیفتر و لاغرتر می شوند بر دارایی و غنایم شخصی خویش بیافزایند. مناسکپرستی و رسمپرستی حتّی اگر واقعی باشد چه بلاهایی که بر سر آدمی نمیآورد. شاهکار عصر معصومیّت به کارگردانیِ مارتین اسکورسیزی را ببینید تا حس کنید که آداب چه بسا که بدل به قفسی آهنین شده که آدمی و زندگیاش را به تباهی میکشاند؛ چه رسد به "تظاهر" به آداب دانی، آنهم رسم و آداب دوران فئودالی و بربری. در رستورانهای تجملّی که وارد میشوید شاید با آیینهکاری صنایع دستی و دکور ایرانی یک گروه محلّیِ آواز هم روبرو بشوید ولی آنجا چه کسانی توان خرید دارند؟ پرسش اینجاست.
ز) یغماگری
غارت فرهنگ و ذوق و سلیقهی فرهیخته و اندیشهگون بسی دردناک است. مثلا طنز حقیقی غارت می شود تا مخاطبین از طریق آنچه که آرلی هوچشیلد Arlie Hochschild جامعهشناسِ آمریکایی، "کار عاطفی" از طریق "بازیگری سطحی" مینامد؛ با ادااطواری مهوع خندانده شده و زمان زندگیِ مخاطب، همانند زمان عضو خود طبقهی تن آسا گرفته و ضایع شود.
فعالیتهای تن آسایی معمولا هیچگونه تولید مادی ندارند بلکه نتایج آن بیشتر به صورت کالاهای غیرمادّی است از قبیل فعالیّتهای شبه علمی و شبه هنری (همان ص 89)
س) چشموهمچشمی
رفتن به کشوری پیشرفته برای زایمان آزاد است؛ آزادِ آزاد. ولی اصولن این آزادی سرمایه است نه آزادی انسان. پول هنگفتی که میتواند و "آزاد است" تا در کشوری دیگر خرج شود. باید دید که تازهبهدورانرسیدههای ایرانی از سرِ خوی واپسگرایانه و جهالتبارِ چشموهمچشمی، طی دههی اخیر چه سهمی در رشد اقتصادیِ سابقا دهکورهها و واحههایی همچون دوبی یا شهرهایی همچون استانبول و یا تقویت بخش مسکن در آمریکا و کانادا داشتهاند. آنها سرمایهبرانی هستند که به خرجکردنِ پول در هرجا غیر ایران افتخار میکنند. اگر هم در ایران خرج کنند حیفومیل میکنند نه تولید. عمل زایمان از این حیث واجد بعدی نمادین میشود نوعی پانتومیم یا هجو عمل زایمان. در دوران بربریت و حتّی فئودالی، رسم بود که خوانین فرزندان خود را برای تحصیل به فرنگ راهی میکردند. دستکم آن برای درسخواندن بود نه برای زایمان. وجهی از زنستیزی نیز در اینجا مستتر است زیرا عمل زایمان را که شاید جزء محرمانهترین کنشهای زناشویی باشد بدین ترتیب نقل مجالس و محافل واقعی و رسانهای میکند.
این حرفوحدیثها را که میزنیم مرادمان تایید زیست فقیرانه یا عزلتپرستی نیست یا گداپیشهگی و کلبی مسلکی. چه کسی دوست ندارد که جای آبزیپو تاسکباب و اشکنه، گاهی وقتها، شده بسیاری وقتها، سردستِ همایونی میل کند؛ کدام زنی نمیخواهد که فرزندش را در شرایطی بهدنیا بیاورد که به تجهیزات و تبحر تیم پزشکی ایمان و اعتماد داشته باشد؛ صحبت بر سر تولید و توزیع کالاها و خدمات است و بر سر فرهنگ فرهیخته و عاری از ابتذال از سویی و فرهنگی در بطن خویش چالهمیدانی که مدام در فکر نمایش مصرف از سوی خویش است. همچنین "درکجا و چهجور خرج می کُنی" پیشکِش؛ امّا ازکجا آوردهای پرسشی است هماره دشوار که تنِ تنآسایان را مورمور می کند.
صحبت بر سر طبقهای است که اینروزها در ایران و در تمامی عرصهها هرطور که میخواهد جولان میدهد و کسی را یارای مبارزه با کارکردهای منفیاش نیست. پلمب یک رستوران لاکشری به بهانهی پخش موسیقی فلان و بهمان، یا توقیف ماشین به اتهام دوردورکردن، راه چاره نیست. بحث بر سر افشا و نقد آن شرایطی است که اختلاف فاحش طبقاتی به بار میآورد و لذا در روساختار جامعه، طبقهای بیسواد، زبانباز، پشتِهمانداز، از زیرکار دررو، همهکاره و هیچکاره، رو میکند که پر از خالی است و هیچ چیز برای عرضه ندارد جز مصرف و تظاهر و نمایش. چاره چیست و چگونه میتوان با بربرهای جدیدِ نوظهور مبارزه کرد؟ سعی می کنم خلاصهوار به چند مورد اشاره کنم:
دولت –یعنی بخش اجراییِ حاکمیّت سیاسی- در ایران بیشتر بر کاهش هزینههایش تمرکز کرده؛ باید به "افزایش درآمدها" توجه کند. یکی از مهمترینها، اصلاح نظام مالیاتی کشور است. باید از دارندگان بیش از یک خانه مالیات گرفت؛ از دارندگان مساکن خالی، از صاحبان رستورانهای لاکشری از سلبریتیهای بیهنر، از هر کسی که درآمداش از حد میانگین جامعه با فاصلهی معناداری بالاتر است نه از کارمند بینوایی که هشتاش گرو نهاش است. باید از ارث هم در صورتی که هنگفت باشد مالیات گرفت. صندوقهای بازنشستگی که طی پنج سال آینده باید به جمعیّت مسن ایران خدمات بدهند و دولت بهطور اعم تنها درصورتی میتوانند از ورشکستهگیِ مهلک خلاصی یابند که ورودیهای خودش را با افزایش حق بیمه و مالیات افزایش دهند و هزینهکرد آن مالیات را برای مردم شفاف سازند. عقبهی هنری رانتخواری و مالسازی همین میشود که شده: ظهور شومنها پولخرجکُنهای قهّار جانمازآبکِشها بلعندگانِ سردستِ همایونی لُمپنهای فرهنگی، گیرندگانِ طمّاعِ ارز دولتی، و انبوه جوانانی که به همان شومنها از سر تمسخراش یا همذاتپنداری بهواسطهی سبک مشترک زندگی میخندند و پولتوجیبیهایی را که از حیث مقدار چندین برابر وامی است که برای حمایت از یک جوان کارآفرینی واقعی (و نه دروغین) با کلّی مکافات پرداخت میشود؛ خرج دود قلیان و انواعواقسام روانگردانها و تفریحات آسیبزای دیگر میکنند؛ تفریحاتی که در نبود رسانهها و آموزش درست و علمی، چه بسا که برای دانشآموزی در یک شهرستانِ دوراُفتاده الگو شود.
باری! باید فاصلهی طبقاتی را کم کرد. باید قانون کار را اصلاح کرد. باید هزینهها و دستمزدها را افزایش داد و باید تعرفههای حمایتی بخش تولید را پرداخت و این بخش را نونوار کرد.
باید ریشههای زایش طبقهی تنآسا را خشکاند. قراردادهای ورزشکاران، مربیان ورزشی، هنرپیشهگان و بازیگران سینما و سلبریتیها، مدیران دولتی، باید شفاف شده و از آنها متناسب با درآمدشان مالیات گرفت و متناسب با کاری که میکنند و تولیدی که عرضه میکنند پرداخت.
باید با مافیا مبارزه کرد در هر لباس و در هر بخشی از اقتصاد. باید به چوب حراجزدن به اموال دولت به نام خصوصیسازی پایان داد. باید هزینههای فاعلیت در بخش غیرمبادلهای اقتصاد و سوداگری را تا میتوان افزایش داد. پلمبکردن و فیلترکردن راه چاره نیست.
طبقهی تنآسا در ایران به مرحلهی تنآسایی ارثی رسیده باید با آن مبارزه کرد.
باید فشارها را از روی طبقهی متوسط برداشت؛ با آن آشتی کرد و فرهنگاش را ستود. فرهنگی که با کتاب و دانش دمخور است نه با پول، پول زیاد.
باید خوشبین بود و گفت شاید روزی فرارسد تا هنرمندان ما و تولیدگرانِ ما در کسوت فکر و فرهنگ، پیشآهنگ مردم باشند در وارستگی حکمت شجاعت اخلاق و خویشتنداری، نه اینکه پرچمدار پول و شکم باشند.
آنهاکه حلق فراخ دارند و جیبهای گشادشان چاه ویلی است که از سر هوسهای بیپایان، هیچگاه پرنمیشود؛ دُملهای چرکینی هستند که برای پالودهگشتن جامعه از چرک و مرض، گاهگداری میترکند آنگاه خشکیده و آنچه باقی میماند آرزومندانه جامعهی سالمی خواهد بود که از دروغ اختلاف طبقاتی و بسیاری رذایل دیگر بری است.
فرارو- محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی نوشت: داستان "بچه رامبد جوان" کم کم دارد خیلی بالا میگیرد. از طنز و هجو شروع شد و به درخواست ممنوعالتصویری، لغو تابعیت ایرانی و ابطال شناسنامهاش رسیده است. من پیشنهادی میدهم که ختم کار باشد: «رامبد را ریز ریز کنید.» بعد نگار جواهریان را هم مجبور کنید ریز ریز شده رامبد را سرخ کند. بچهاشان گناهی ندارد، بسپاریم به همان کاناداییها بزرگاش کنند. ریز ریز رامبد که سرخ شد، دلهایی خنک شده و وقت است بنشینیم به چند سؤال فکر کنیم.
اول، آیا رامبد جوان در جایی مردم را به ماندن، سختی کشیدن، مقاومت و ... دعوت کرده است؟ اگر فقط درباره خوبیها و زیباییهای ایران در برنامهاش گفته یا شعر خوانده است، با دعوت به ماندن و سختی کشیدن یکی است؟ آیا او هیچ وقت کسانی را که ترک وطن کردهاند سرزنش کرده است؟ آیا منتقدان امروز او توانایی رفتن به کانادا را داشتهاند و صرفاً بر اساس برنامه و گفتار رامبد جوان در ایران باقی ماندهاند؟ آیا برنامه او را به خاطر ابعاد ایراندوستانه تماشا میکردید یا طنز و سرگرمیاش شما را جذب میکرد؟
دوم، درست است سلبریتیهایی مثل رامبد جوان در صدا و سیما رشد میکنند و مشهور میشوند، اما آیا صدا و سیمای دیگری هم وجود دارد – مثل تلویزیونهای خصوصی ممالک دیگر – که آنها بدون ارتزاق از بودجه عمومی، برنامه بسازند و رشد کنند؟ عیب از نبود رسانه خصوصی است یا امثال رامبد که باید فقط استعدادشان را تنها در همین رسانه انحصاری نمایش دهند؟
سوم، اگر مسأله قباحت دورویی است، آیا چنین نیست که هر کس بااستعدادتر است و میخواهد بالاتر برود، باید دورویی بیشتری پیشه کند؟ یا بپذیرد که از خیر بروز استعدادش بگذرد؟ شما آقا و خانم کارمند، استاد دانشگاه، مدیر کل وزارت فخیمه الف، معاون وزارت معظم ب، وزیر محترم اسبق، سابق و جاری وزارتخانه جیم، و کثیری از خلقالله، به درجاتی دورویی در زندگیتان نیست؟ آیا زندگی همه ما کلیت منسجمی است که دورویی در آن جایی ندارد؟
چهارم، مطمئن هستید مردم عادی بر شعلههای شبکههای اجتماعی علیه رامبد جوان میدمند؟ شما خودتان به عنوان شهروند عادی، تاکنون چقدر وقت گذاشتهاید تا ویدئویی در نقد کسی تولید کنید؟ به کدام آرشیو دسترسی داشتهاید که برنامه چهار پنج سال قبل یک نفر را دوباره ببینید و قطعاتی از آنرا برای انتشار در شبکه اجتماعی جدا کنید؟ تاکنون برای چند نفر کاریکاتور تولید کردهاید؟ فکر نمیکنید کسانی به صورت تخصصی و حرفهای این گونه کارها را انجام میدهند؟ نقد رامبد جوان، خودجوش است یا سازمانیافته؟ آیا شما هدایت میشوید یا به صورت خودجوش از رامبد انتقاد میکنید؟
پنجم، من آدمهایی میشناسم که مبارز انقلابی بودهاند، جبهه رفتهاند، از خانواده شان شهید دادهاند، دیگران را به انقلاب و جنگ دعوت کردهاند، و در مسیر زندگی سر از کانادا و اروپا درآوردهاند یا حتی بدون آنکه دزدی کرده و اموال بیتالمال را خورده باشند، امروز بچههایشان در جایی غیر از ایران زندگی میکنند. آیا همه آنها مستحق سرزنش کردن هستند؟ آیا همه ایرانیان خارج از کشور، کسانی هستند که هیچگاه در زندگیشان دیگری را به مقاومت، ایراندوستی و کشیدن جور وطن دعوت نکردهاند؟
ششم، انتخاب شخصی هر یک از ما ممکن است این باشد که در موقعیتی شبیه به وضعیت رامبد جوان، کاری شبیه به آنچه او انجام داده است (البته دقیقاً نمیدانم چه کاری انجام داده است، چون شاید واقعاً برای اکران فیلم رفته یا خواسته همسرش نزد خانوادهاش کودک را متولد کند و ابداً شهروندی کانادا هم نگیرد، یا اصلاً قوانین کانادا تغییر کرده باشد و تولد کودک در کانادا سبب تعلق شهروندی به او نشود) انجام ندهیم، اما آیا انتخاب شخصی ما معیار اخلاقی بودن یا نبودن است؟
من فقط دعوت میکنم به سؤالات فوق، فراتر از جنجال رسانهای فکر کنیم. راستاش این سؤالات فراتر از ماجرای زرد رسانهای، دعوت به اندیشیدن درباره «ایده ایران» است. ایران چیست؟ چه چیزش را باید ستود و چه چیزی را نقد کرد؟ مسئولیت ما در قبال آنچه ایران میدانیم تا کجاست؟ تا کجا باید پای ایران ایستاد؟ نسبت ایده ایران و زیستن ما چیست؟ سخن و کردار اخلاقی درباره ایران، اخلاق وطن، چیست؟ درد ما کار رامبد نیست، شجاعت پرداختن به این سؤالات چیز دیگری است.
آرش عطاری؛ امبد جوان و نگار جواهریان فرزندشان را در کانادا به دنیا میآورند تا پاسپورت کانادایی داشته باشد. اما چطور چنین موضوعی-موضوعی شخصی در مورد زندگی دو فرد مشهور- موجب ایجاد چنین موجی در رسانهها و خصوصا شبکههای اجتماعی میشود. علت چیست؟ آیا خطایی از رامبد جوان سر داده است؟ در چه زمینهای و به چه علتی؟ نقدهایی که مردم به او وارد کردهاند تا چه حد برگرفته از منطق است و چقدر ناشی از احساسات؟ نقش صدا و سیما در این ماجرا چیست؟ و یک سوال مهم؛ این موضوع اساسا چقدر موضوع مهمی است؟
جوان - صدا و سیما؛ سر باز کردن یک کینه عمومی
ماجرای به دنیا آوردن فرزند در یک کشور خارجی به هیچ وجه نکته تازهای در مورد بازیگرها یا سایر افراد مشهور نیست. درواقع تعداد بسیار زیادی از بازیگران فرزندشان را در کشورهایی مانند آمریکا و کانادا به دنیا آوردهاند، یا در این کشورها اقامت دارند بدون اینکه چنین موجی در مورد آن در شبکههای اجتماعی شکل بگیرد و این موضوع صرفا در مواردی خاص مانند سام درخشانی، شیلا خداداد، مهناز افشار و حالا رامبد جوان رخ داده است. این موارد خاص هم هریک به نوعی حاشیههایی داشتهاند که این حاشیهها موجب هرچه بیشتر پرداختن مردم به موضوع اصلی شد و این افراد بیش از دیگران مورد هجمه مردم قرار گرفتند.
با ملاحظه آنچه که در مورد ماجرای رامبد جوان توئیت شد، نوشته شد یا در خلال برنامههای مختلف نظیر ۲۰:۳۰ گفته شد، مشخصا علت اصلی نقدی که به جوان میشود، نه فقط ناشی از به دنیا آمدن فرزند یک فرد مشهور در کانادا که به دنیا آمدن فرزند رامبد جوان، با تمامی عملکردش به عنوان یک مجری تلویزیونی و آنچه که در گذشته در قالب برنامههای تلویزیونیاش گفته، یا به عقیده برخی، شعار آن را داده است.
البته، اگر منصفانه به برنامههایی که رامبد جوان در سالهای اخیر اجرا کرده است، نگاه کرده باشیم، به نظر نمیرسد که او حرفی زده باشد که حالا بر خلاف آن حرف عملی از او سر بزند. در این نکته که امروزه بسیاری از مردم ما اگر چنین موقعیتی مانند رامبد داشته باشند، از آن استفاده میکنند، تردیدی وجود ندارند. حال اگر چنین کاری از ما سر بزند و جایی در گذشته ما از علاقه مان به وطن گفته باشیم، آیا ما کشورمان را دوست نداریم و لایق شنیدن چنان انگهایی هستیم؟
در مورد واکنش مردم به ماجرای رامبد، اما سوال دیگر اینجاست که نقش صدا و سیما و سیاستهایش در این موضوع چیست؟ بخش قابل توجهی از مردم از سیاستهای صدا و سیما راضی نیستند. در حقیقت این گروه از مردم صدا و سیما و تصمیماتش را برآمده از خواست عمومی نمیدانند و در موارد بسیاری معتقدند که این سازمان صرفا نشان دهنده سلایق بخشی از جامعه بوده و واقعیت کل جامعه را منعکس نمیکند. این موضوع باعث میشود که کوچکترین موضوع که به صدا و سیما مرتبط است، با واکنش تند و گسترده مردم مواجه شود.
نظیر ماجرای محمد سرفراز و شهرزاد میرقلی خان. در مورد موضوع رامبد هم باید گفت که سیاستهای صدا و سیما تا حد بسیار زیادی مجریهایش را مجبور میکند که خودشان نباشند و کسی که بخواهد خودش باشد به سرنوشت عادل فردوسیپور دچار خواهد شد. پس بسیاری از افراد مانند رامبد، در چارچوب صدا و سیما راه رفتن را و در عین حال تریبون پر مخاطب آن را داشتن، به از دست دادن چنین تریبونی ترجیح میدهند.
ناعدالتی اجتماعی و عدم تمکن مالی اغلب مردم
مردم کشور از ناعدالتی اجتماعی، از فقر، از رانت، از فسادهای عجیب و غریب و پر شمار به ستوه آمدهاند. ضمن اینکه ما اصولا کشور شادی هم نیستیم. چنین مواردی باعث شده است که آستانه تحمل مردم به شدت پائین بیاید و ما نسبت به هر موضوعی شدیدا از خود واکنش نشان بدهیم. درست یا غلط این واقعیتی است که در نبود عدالتهای اجتماعی، برای مردمی که در حداقلهای زندگی خود ماندهاند، مواجهه با برخی از مسائل و هضم یک سری تفاوتها در سطح اقتصادی زندگی افراد با مردم عادی، ولو اینکه از راه نامناسبی هم کسب نشده باشد، موجب ایجاد حساسیت میشود. ذکر این نکته از جانب نگارنده، به هیج وجه در ضم ثروت و ثروتمندان نیست که صرفا تلاش میکند به ریشه یابی برخی از واکنشهای هم وطنان در چنین موضوعی بپردازد.
آیا زندگی خصوصی افراد به ما ارتباط دارد؟
در مورد پررنگ شدن ماجرای تولد فرزند جوان در کانادا، ذکر این نکته هم لازم است که رامبد جوان در اینستاگرام هشت میلیون و هفتصد هزار نفر فالوئر دارد. واضح است که هر اتفاقی برای چنین شخصی با این حجم دنبال کننده، چه موجی میتواند در جامعه و فضای رسانه ایجاد کند. طبیعتا چنین اشخاصی در مورد آنچه که در زندگی خصوصیشان رخ میدهد، به شدت باید مراقب باشند. این نکته، جدای از این است که اصولا دخالت و اظهار نظر در مورد زندگی شخصی یک فرد مشهور کار صحیحی است یا خیر. اما حتما باید به این هم پرداخت که افراد مشهور، صرفا، چون مشهورند گناه نکردهاند که تا این حد، شخصیترین مسائل زندگیشان هم مورد نقد مردم قرار بگیرد.
همه اینها به کنار؛ آیا واقعا به دنیا آمدن فرزند رامبد در کانادا اینقدر برایمان مهم است؟
آیا واقعا به دنیا آمدن فرزند یک فرد مشهور در کانادا با تمامی جوانب و حواشیاش و با تمام سابقه مثبت یا منفیای که آن فرد دارد، برای کشور ما موضوع مهمی است؟ آیا همه ما، مردم، کم گرفتاری و مشکلات در زندگی روزمره خود داریم، که موضوعاتی از این قبیل را آنقدر بزرگ کنیم؟ نقد در مورد آن بنویسیم، توئیت کنیم، با کسانی که میشناسیم و نمیشناسیم بحث و جدل کنیم، رگ گردنمان بیرون بزند و به این و آن فحش بدهیم که رامبد جوان برای فرزندش پاسپورت کانادایی بگیرد یا نگیرد؟
اکبر منتجبی در یادداشتی به عنوان "نکاتی دربارهی سیاستمداران و سلبریتیهایی که به جایی جز وطن چشم دارند" نوشت:
۱-همهی افراد با هم برابرند و زندگیشان به خودشان مربوط است، اما فراموش نکنیم این رامبد جوان بود که مردم را وارد زندگی خصوصیش کرد. از بارداری همسرش در برنامهی تلویزیونی سخنگفت و با جنابخان دربارهی عمو شدن حرف زدند و غش و ضعف کردند. پس او بود که مردم را به درون زندگی خود کشاند.
۲- همهی افراد با هم برابرند، اما فراموش نکنیم که علم پزشکی پیشرفتهای قابل توجهی کرده و سالهاست در ایران، خبری دربارهی مادر یا فرزندی که سر زا از دنیا رفته باشند نشنیدهایم. پس مشکل زایمان در ایران نیست. ممکن است بحث تابعیت باشد که فرزند از بدو تولد تابعیت را در پر قنداق داشته باشد.
۳- همهی افراد با هم برابرند، اما فراموش نکنیم که ما مدتها کسی را که از «ژن خوب» خود سخن گفته بود نقد کردیم. فیلم «ژن خوک» ساخته شد و حتی در برنامه تلویزیونی خندوانه، جنابخان آنها را دستمایه طنز قرار داد و اکنون همان کسانیکه منتقد بودند، خود نیز چنین میکنند. اگر آن کار بد بود حتما این کار هم پسندیده نیست.
۴- همهی افراد با هم برابر هستند، اما فراموش نکنیم که پیش از رامبد جوان، بهروز افخمی کارگردان سینما بود که با همسر خود به کانادا رفت تا فرزند جدید، در آن کشور بهدنیا بیاید. اگر کار رامبد بد است، کار افخمی نیز پسندیده نبود. چرا اصولگرایان این را دیدند و آن را ندیدند؟ حتی پیش از این دو، مهناز افشار نیز فرزندش را در آلمان بدنیا آورد و اصلاح طلبان نیز او را ندیدند. ممکن است بدین دلیل باشد که این دو (بهروز افخمی و مهناز افشار) شوآف وطن پرستی آنچنانی نداشتند و برنامهها و فیلم هایشان را هرشب تقدیم یک شهر و یک حرفه نمیکردند.
۵- همهی افراد با هم برابرند، اما فراموش نکنیم وطنپرستی یعنی اینکه از عمق وجود کشورت را دوست داشته باشی. نه در حرف بلکه در عمل. حرف و عمل باید برابر باشد. از دوست داشتن «مردم ایران» سخن نگو وقتی فرزندت را در کشور دیگری بدنیا میآوری تا اگر روزی کشور به خطر افتاد، تابعیت دیگری داشته باشد.
۶- همهی افراد با هم برابرند، اما فراموشنکنیم این وطن پرستی نیست که فرزند یک کشاورز یا فردی از طبقه متوسط به جنگ برود و سختیها را متحمل شود تا برای تو آسایش و رفاه بیاورد؛ و تو فرزندت را از همهی این خطرات دور کنی. کجای این رفتارها وطنپرستی است؟ چه سیاستمدار باشی چه سلبریتی، فرقی ندارد.
۷- همهی افراد با هم برابر هستند، اما فراموش نکنیم این فقط سلبریتیها نیستند که چنین رفتارهایی دارند. سیاستمدارانی هم هستند که روزی از دیوار سفارت بالا رفتند و تاوان آن را به گردن مردم انداختند و الان یا دم از اصلاحات میزنند یا از اصولگرایی. هر دو مثل هم هستند.
۸- همهی افراد با هم برابرند، اما فراموش نکنیم ما سیاستمدارانی را میشناسیم که درآمدهای آنچنانی از طریق رانت دارند و این درآمدها را حق خودشان و پدرانشان میدانند. آدمهایی را میشناسیم که اگرچه فرزندشان در ایران بدنیا آمده، اما آنها را به خارج از کشور فرستادند که از عواقب تحریم در امان بمانند. پس سیاستمداران ما هم منزه نیستند.
۹- همهی افراد با هم برابرند، اما فراموش نکنیم که طبیعت هم کار خودش را میکند. مثلا فرض کنید جایی به کسی جفا شده؛ و اکنون طبیعت انتقام خودش را میگیرد. شاید ریشههای این طوفان خشم به گذشته برگردد.
در این درگه که گه گه کُه، کَه و کَه کُه شود ناگه
مشو غِرَّه به امروزت که از فردا نِهای آگه
حواشی سفر رامبد جوان و نگار جواهریان همچنان ادامه دارد
سپند امیرسلیمانی، بازیگر سینما و تلویزیون در یک پست اینستاگرامی، نسبت به این ماجرا واکنش نشان داده است.
این بازیگر نوشته است: «من نه به اینکه تو چیکار میکنی کار دارم نه به اینکه مردم چی میگن چون هرکی مسئول کارا و حرفای خودشه و در ضمن هرکی هر کاری رو که فکر کنه درسته انجام میده منم فکر میکنم کار درستی که الان میخوام انجام بدم اینه که بگم رفیق مرسی از کارایی که برای من کردی، دوستت دارم و دلم برات تنگه.»
کیهان به نقل از یک منتقد سینما نوشت: خبر تاسفبار و نگرانکننده کشف حجاب مدیر اجرایی جشنواره جهانی فیلم فجر که برای تولد فرزندش به کشور کانادا به همراه همسرش «رامبد جوان» که از معروفترین مجریها و بازیگران صداوسیما و سینماست مورد توجه جدی مخاطبان عمومی قرار گرفت و اظهار نظرهای گوناگونی در محکومیت و تقبیح این به ظاهر سلبریتیها و چهرههایی که به ناحق رسانه ملی و سینما را مدتهاست که تسخیر کردهاند واقع شد و لزوم پاکسازی و پالایش سریع ارگانهای فرهنگی را از لوث وجود عناصر معلومالحال و بیاعتقاد بیشتر نمایان ساخت.
لزوم برخورد فوری و عاجل دستگاههای نظارتی و ذیصلاح با چهرههای سرشناسی که عملکردشان ضربه به اعتماد عمومی و نظام اسلامی و آرمانهای انقلاب اسلامیمان میزند امروز بیش از همیشه احساس میشود و اگر سرسری و عادی از این مسائل عبور کنیم چندی نخواهد گذشت که دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
یزدفردا:مشرق نوشت: یک منبع آگاه خبر داد طبق تصمیم مدیران سازمان صدا و سیما، بازپخش برنامههای رامبد جوان از رسانه ملی متوقف شد. تکرار فصلهای قبلی خندوانه یا بریدههایی از آن به عنوان میان برنامه در شبکه نسیم تا اطلاع بعدی پخش نخواهد شد.
انتشار خبر سفر رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان به کانادا برای به دنیا آمدن فرزندشان در این کشور انتقادات شدیدی را به این بازیگر و مجری تلویزیونی در پی داشت. این انتقادات زمانی اوج گرفت که تصویری از جوان و جواهریان در کانادا منتشر شد.
به گزارش فرارو، حالا برخی رسانه ها از ممنوع التصویر شدن رامبد جوان در رسانه ملی خبرداده اند. البته این خبر تاکنون نائید نشده است.
سایت اصولگرای مشرق به نقل از یک منبع آگکاه نوشت "طبق تصمیم مدیران سازمان صدا و سیما، بازپخش برنامههای رامبد جوان از رسانه ملی متوقف شد."
براساس این گزارش، تکرار فصلهای قبلی خندوانه یا بریدههایی از آن به عنوان میان برنامه در شبکه نسیم تا اطلاع بعدی پخش نخواهد شد.
رامبد جوان تاکنون به جنجال پیش آمده واکنشی نشان نداده است. تنها اقدام او این بوده که امروز کامنت برخی پست های اینستاگرام خود را مسدود کرده است.
پرویز پرستویی بازیگر سینما و تلویزیون با اشاره به تصویری که از رامبد جوان و نگار جواهریان در خیابانهای کانادا منتشر شده، با انتشار پستی در صفحه شخصی خود از آنان حمایت کرد.
او نوشته است:
«امروز این عکس دست به دست داره تو دنیای مجازی میچرخه و هرکسی هرجور که دلش میخواد تفسیر و قضاوت میکنه از صداوسیمایی که رامبد جوان سالهاست خودش را هزینه کرده گرفته، تا اون دسته مردمی که از صبح تا شب کارشون سرک کشیدن تو زندگی خصوصی آدم هاست .حالا میخواد هنرمند باشه میخواد ورزشکار و ....باشه. چرا تو این شرایط رعایت اون مادر جوانی رو نمی کنید که هر آن ممکنه فارغ بشه ؟ اصلا فکر کنید این زوج منافق، اسرائیلی،هر اسمی که شما دلتون میخواد روش بگذارید. ولی مهم اینه که یه مادری ماه هاست داره با خودش سختی میکشه و سیری رو طی میکنه که تهاش فارغ شدن و به دنیا آمدن طفلی است که نه اختلاس کرده، نه اصلاح طلبه، نه اصول گراست.
نه آقازاده است و نه... . بلکه یه طفل معصومی است که میخواد چشم بر این جهان باز کنه. تو رو خدا رحم داشته باشید. چرا اینجوری شدیم؟ چرا صبح که از خواب پا میشیم و دنبال متهم و مقصر میگردیم؟ به خدا رامبد و نگار جواهریان دشمن نیستند. آقای صدا و سیما، نگار جواهریان همون کسی است که با بازی در «طلا و مس» برای بازی در نقش یک زن روحانی سیمرغ گرفت و مورد تقدیر قرار گرفت.
آقای صداوسیما، شما رامبد جوان رو بارها به خاطر برنامه خندوانه مورد تقدیر قرار دادید. چرا یادتون رفته. حالا یه آدمی دلش خواسته بره بچه اش و در خارج از کشور به دنیا بیاره. چون گفته ایران، ایران، حالا جنایت کرده. تو رو به خدا خودتون رو جای اون مادر پا به ماه بگذارید. از شمای صدا و سیما بعیده که تیتر خبرتون میشه رامبد جوان و همسرش. نمک خوردید حداقل نمکدان رو نشکنید. من با اون دسته از مردمی که حرص دارن و هرچی دلشون میخواد میگن کاری ندارم. شما دیگه چرا؟»
ابراهیم داروغهزاده رئیس اداره ارزشیابی معاونت سینمایی در توئیتی به دفاع از رامبد جوان و نگار جواهریان پرداخت. این زوج سینمایی که اخیرا به کانادا رفتند و احتمالا فرزندشان در این کشور قرار است متولد شود، به این دلیل که رامبد در همه سالهای اخیر در خندوانه از ایرانی بودن و ایرانی ماندن و تحمل شرایط دشوار سخن می گفت، زیر فشار قرار گرفته اند.
به گزارش خبرآنلاین، حالا داروغهزاده پس از انتشار عکس این زوج در کانادا و افزایش حملات به آنها درباره این اتفاق توئیت کرده و نوشته است:«فرزندان این همه مقامات مسئول به آمریکا و انگلیس رفتند و درس خواندند و اقامت گرفته اند و حتی شهروند شده اند.
رامبد یک هنرمند بوده که در شرایط بد اقتصادی سعی کرده در شرایط بد اقتصادی که حاصل عملکرد بد همان مسئولین بوده برای مردم نشاط ایجاد کند، کدام به مردم بدهکارند؟»
البته حالا بیش از مسئولین این مردم هستند که رامبد را نه برای تصمیم به تولد فرزندش خارج از مرزهای سرزمینی ایران که برای رفتار متفاوتش جلوی دوربین و در رسانه ملی مورد نقد قرار داده اند.
حالا باید دید این توئیت حمایتی داروغه زاده چه واکنش هایی دارد و آیا باعث می شود با انتقادهای مردمی او هم مثل ژوله از حمایتش عقب نشینی کند؟
امیرمهدی ژوله، صبح امروز پستی را در حمایت از رامبد جوان و نگار جواهریان در اینستاگرام منتشر کرده بود که در آن تعابیری را به کار برده بود که با موجی از انتقادها همراه شد.
حال این هنرمند با انتشار پستی دیگر ضمن عذرخواهی، نوشته است: «من بعد از دیدن گزارش بیست و سی که به بهانه انتقادات مردم توی کار رامبد جوان گذاشته بود، عصبانی بودم و عصبانی پست گذاشتم. با وجود توضیحات فراوان، همینجا از همه کسانی که از بعضی تعبیرهای اون پست به درست یا غلط آزرده شده بودند یا براشون سوتفاهمی ایجاد شده بود، بابت استفاده از اون تعبیرها صمیمانه عذرخواهی میکنم.»
امروز عکسی از "رامبد جوان" و همسرش در کانادا منتشر شده که با واکنش های زیادی همراه بوده است. برخی رسانهها با عنوان "کشف حجاب نگار جواهریان در کانادا" و "عکس بدون حجاب نگار جواهریان در کانادا" این عکس جنجالی را منتشر کردند.
از چند روز گذشته بحث سفر رامبد جوان و نگار جواهریان به کانادا برای تولد فرزندانشان نقل محافل شده است.
امروز ابتدا در برخی کانالهای تلگرامی تصویری از رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان بدون حجاب، منتشر شد. البته برخی سایتهای خبری نیز با مات کردن تصویر، آن را منتشر کردند.
تصویر رامبد جوان و نگار جواهریان پس از انتشار در کانال تلگرامی ضد انقلاب آمد نیوز در صفحه رسمی سایت تابناک در اینستاگرام نیز بازتاب داشت.
فرارو به دلیل رعایت حریم شخصی افراد و شخصیتها از انتشار این تصویر معذرو است. اما در این مطلب کوتاه به واکنش نسبت به انتشار تصویر بی حجاب نگار جواهریان در کنار همسرش رامبد جوان پرداخته ایم.
به نظر میرسد پس از یک افت نسبی خبر، گویا این فاز جدید، داغ تر و جنجالی تر از گذشته رامبد و همسرش را درگیر حاشیه خواهد کرد.
امیرحسین ثابتی فعال رسانهای اصولگرا در واکنش به انتشار تصویر نگار جواهریان و رامبد جوان در کانادا در اعتراض به رویهی تلویزیون ایران نوشته است: "فاجعه اول این است که رامبد جوان ۲۴ ساعته روی آنتن صداوسیمای ایران است، ولی برای به دنیا آمدن فرزندنش به کانادا میرود، فاجعه دوم این است که بعد از انتشار عکس بی حجاب همسرش در کانادا صداوسیما همچنان به او آنتن دهد! این یعنی خود جمهوری اسلامی پیشقدم مسخره کردن ملت در بحث حجاب است."
همچنین رضا ساکی روزنامهنگار و طنز نویس ایسنا نیز نوشته است: "هنرمندان فرزندانشان را در خارج به دنیا میآورند و سیاستمداران سالهاست فرزندانشان را به خارج فرستادهاند. این وسط ما ملت ماندهایم که در بازی دوستانه با کره هم چنان خوشحال میشویم از گل زدن ایران که انگار جامجهانی را بردهایم. ملتی که شبها خواب ایران میبیند."
به نظر میرسد، آتش روبه خاموشی خبر تولد مجری خندوانه در کانادا، با این عکس دوباره شلعه ور شده است و باید منتظر واکنشها و جنجالهای جدید ماند.
در چند روز اخیر، پربازدیدترین و پرواکنشترین خبر حوزه فرهنگ و هنر به ویژه در رسانههای اجتماعی مربوط بوده به سفر "رامبد جوان و نگار جواهریان" به کانادا که خودشان دلیل این سفر را اکران فیلم قانون مورفی در آمریکا و کانادا عنوان کردهاند، اما در رسانهها و زمزمههای درگوشی گفته شده که این دو ستاره پردرآمد سینما و تلویزیون برای تولد فرزندشان به کانادا رفتهاند- که دخترشان که تیرماه متولد خواهد شد، و شهروند کانادا به شمار خواهد آمد.
پس از انتشار گسترده این خبر در شبکههای اجتماعی، خبر "تولد فرزند رامبد جوان و نگار جواهریان در کانادا" به تلویزیون نیز کشیده شد. بخش خبری بیست و سی به انتقاد تند از رامبد جوان پرداخت. در این میان عدهای در مخالفت این اقدام مجری ایران دوست و خندان خندوانه قلم زدند و برخی نیز به حمایت از رامبد جوان پرداختند.
امیر مهدی ژوله در متنی که در اینستاگرام منتشر کرد نوشت: "میدونید چرا یکی میگه مردم ایران ما شما رو خیلی دوست داریم شما خیلی خوبید؟ چون رسالت برنامهاش این تعریفشده که به مردم غمگین و گرفتار و افسرده و «گریه بلد» سرزمینش، شادی و عزتنفس و مجالی برای خنده بده.
میدونید چرا یکی میره بچهاش رو خارج از ایران به دنیا بیاره؟ چون رسالت پدریش این تعریفشده که به بچهاش شادی و عزتنفس و مجالی برای خنده بده و نذاره اون غمگین و گرفتار و افسرده و «گریه بلد» بار بیاد.
اگر از جایی که به دنیا اومدیم ناراحتیم، یقه پدرمون رو بگیریم. اگر از جایی که بچه مردم به دنیا میاد ناراحتیم، یقه روان پزشک مون رو بگیریم."
امروز اما در کانالهای تلگرامی تصویری از رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان بدون حجاب، منتشر شد. پس از یک افت نسبی خبر، گویا این فاز جدید، داغ تر و جنجالی تر از گذشته رامبد و همسرش را درگیر حاشیه خواهد کرد.
تصویر رامبد جوان و نگار جواهریان پس از انتشار در کانال تلگرامی ضد انقلاب آمد نیوز در صفحه رسمی سایت تابناک در اینستاگرام نیز بازتاب داشت.
در همین حال امیرحسین ثابتی فعال رسانهای اصولگرا در واکنش به انتشار تصویر نگار جواهریان و رامبد جوان در کانادا در اعتراض به رویهی تلویزیون ایران نوشته است: "فاجعه اول این است که رامبد جوان ۲۴ ساعته روی آنتن صداوسیمای ایران است، ولی برای به دنیا آمدن فرزندنش به کانادا میرود، فاجعه دوم این است که بعد از انتشار عکس بی حجاب همسرش در کانادا صداوسیما همچنان به او آنتن دهد! این یعنی خود جمهوری اسلامی پیشقدم مسخره کردن ملت در بحث حجاب است."
همچنین رضا ساکی روزنامهنگار و طنز نویس ایسنا نیز نوشته است: "هنرمندان فرزندانشان را در خارج به دنیا میآورند و سیاستمداران سالهاست فرزندانشان را به خارج فرستادهاند. این وسط ما ملت ماندهایم که در بازی دوستانه با کره هم چنان خوشحال میشویم از گل زدن ایران که انگار جامجهانی را بردهایم. ملتی که شبها خواب ایران میبیند."
به نظر میرسد، آتش روبه خاموشی خبر تولد دختر رامبد جوان، مجری خندوانه در کانادا، با این عکس دوباره شلعه ور شده است و باید منتظر واکنشها و جنجالهای جدید ماند.
پرویز پرستویی بازیگر سینما و تلویزیون با اشاره به تصویری که از رامبد جوان و نگار جواهریان در خیابانهای کانادا منتشر شده، با انتشار پستی در صفحه شخصی خود از آنان حمایت کرد.
او نوشته است:
«امروز این عکس دست به دست داره تو دنیای مجازی میچرخه و هرکسی هرجور که دلش میخواد تفسیر و قضاوت میکنه از صداوسیمایی که رامبد جوان سالهاست خودش را هزینه کرده گرفته، تا اون دسته مردمی که از صبح تا شب کارشون سرک کشیدن تو زندگی خصوصی آدم هاست .حالا میخواد هنرمند باشه میخواد ورزشکار و ....باشه. چرا تو این شرایط رعایت اون مادر جوانی رو نمی کنید که هر آن ممکنه فارغ بشه ؟ اصلا فکر کنید این زوج منافق، اسرائیلی،هر اسمی که شما دلتون میخواد روش بگذارید. ولی مهم اینه که یه مادری ماه هاست داره با خودش سختی میکشه و سیری رو طی میکنه که تهاش فارغ شدن و به دنیا آمدن طفلی است که نه اختلاس کرده، نه اصلاح طلبه، نه اصول گراست.
نه آقازاده است و نه... . بلکه یه طفل معصومی است که میخواد چشم بر این جهان باز کنه. تو رو خدا رحم داشته باشید. چرا اینجوری شدیم؟ چرا صبح که از خواب پا میشیم و دنبال متهم و مقصر میگردیم؟ به خدا رامبد و نگار جواهریان دشمن نیستند. آقای صدا و سیما، نگار جواهریان همون کسی است که با بازی در «طلا و مس» برای بازی در نقش یک زن روحانی سیمرغ گرفت و مورد تقدیر قرار گرفت.
آقای صداوسیما، شما رامبد جوان رو بارها به خاطر برنامه خندوانه مورد تقدیر قرار دادید. چرا یادتون رفته. حالا یه آدمی دلش خواسته بره بچه اش و در خارج از کشور به دنیا بیاره. چون گفته ایران، ایران، حالا جنایت کرده. تو رو به خدا خودتون رو جای اون مادر پا به ماه بگذارید. از شمای صدا و سیما بعیده که تیتر خبرتون میشه رامبد جوان و همسرش. نمک خوردید حداقل نمکدان رو نشکنید. من با اون دسته از مردمی که حرص دارن و هرچی دلشون میخواد میگن کاری ندارم. شما دیگه چرا؟»
قاعده؛ هرکسى در هر مقام و شرایطى راهى را انتخاب مىکند که با کمترین زیان و مقاومت روبهرو شود و بدیهى است که انتخابها پس از سنجش و قضاوت صورت مىگیرد. آیا رامبد جوان این را نمىدانست که با همسرش در رخسارى نو در سرزمین شمالى در رفتوآمد بود؟ یعنى او از قدرت مهندسى افکار عمومى توسط رسانهها که خود برآمده از آن است بىخبر یا غافل بود؟
به نظر مىرسد چنین نباشد؛ این را آقاى شهاب حسینى و اصغر فرهادى سفر کرده هم مىدانند. آقاى جوان قریب به ۲۵ سال است که یکى از شخصیتهاى رسانههای تصویری، بهویژه تلویزیون است؛ یعنى مىداند یا باید بداند یکى از مهمترین کارکردهاى رسانه در همه مدیاها بزرگکردن یا کوچککردن هرکسى یا هرچیزى است. آقاى جوان تا همین دیروز از این بزرگى ـ شهرت، اعتبار و ثروتـ بهرهها برده است، چون او در به تماشاگذاشتن خود، موجب قضاوت و سپس انتخاب میلیونها بیننده شد که تا همین دیروزها انتخابى مثبت و ارزشمند بوده است.
نکته؛ قضاوت و انتخاب البته همیشه مثبت نیست، اما اگر بود نتیجه تداوم مجموعه تلویزیونى خندوانه، دورهمى و حالا خورشید و... مىشود، مگر غیر از این است آقاى مهران مدیرى و رضا رشیدپور؟
نتیجه این نکته؛ آقاى جوان و دوستانى مانند او باید بدانند وقتى شهرت، ثروت و محبوبیت را مدیون افکار عمومى هستند، چون به آنان فرصت خودنمایى (یا هنرنمایى) داده است تا همچنان ستاره باقى بمانند، انتظار واکنش از نوع دیگر (کوچکسازى و تحقیر) را هم داشته باشند. ذات رسانه در هر مدیایى خرد و بزرگکردن شخص یا چیزى هم هست.
قاعده؛ فرهنگ جامعه را اعضاى همان جامعه تولید، فراگرفته و فراگیر مىکنند؛ فرهنگ شیوه تفکر، عمل و احساس مردمان همان جامعه است. بر این پایه چهرهها و حتى سلبریتىهاى یکشبه و تازهبهدورانرسیده که عمرشان کوتاهتر از یک فصل است، همواره در مظان قضاوت هستند؛ مثل ورزشکاران، سیاستمداران، خوانندگان، موزیسینها، سینماگران، نقاشان، شعرا، نویسندگان، وکلا، وزرا، حتى روزنامهنگاران، چون آقاى غزل هوشنگ ابتهاج (سایه)، غزل او از همیشهها محمدرضا شجریان، تافته جدابافته تئاتر و سینما، بهرام بیضایى، اسطوره ادبیات داستانى، محمود دولتآبادى، نقاش، نویسنده و منتقد درجهیک، آیدین آغداشلو، سیاستنویس خوشمشرب، صادق زیباکلام، سیاستمدار همه فصول، جواد ظریف، معتبرترین ورزشکار، على دایى و عادل فردوسىپور که پدیدهای بىمثال و دوستداشتنى است.
سؤال؛ آیا کسى فرهادمیرزا صادق سنندجى را تاکنون قضاوت کرده است، عکسى سلفى از او در کانادا در حال خوردن نوشابه گرفته است؟ پاسخ روشن است، خیر! چرا، چون چنین شخصى وجود ندارد و اگر احتمالا وجود دارد، کسى کارى به کارش ندارد، چون از عنصر شهرت خوب یا بد برخوردار نیست، پس به آراى عمومى گذاشته نمىشود. قاضیان و انتخابشوندگانى اگر باشند، چند فامیل و چند آشنا بیش نیستند.
نکته؛ شهرت هزینه دارد. این را همه چهرههاى دنیا مىدانند؛ دىکاپریو، سلین دیون، برد پیت، ترزا مى، مسى و رونالدو هم مىدانند، ریحانا هم حتى مىداند، پس وقتى در مجامع عمومى ظاهر مىشوند با شال و کلاه و عینک خود پنهان مىشوند نهاینکه شال و کلاه از سر برگیرند، چون بهخوبى مىدانند تحقق هر خواستهاى لزوما به آرامش نمىانجامد. آیا آقاى جوان از این نکته غافل بوده است؟! یادمان باشد در جامعه فوقطبقاتى قضاوتها هم لاجرم فوقطبقاتى مىشود.
قاعده پایانى؛ اساسا شهرت در جوامعى مانند ما سرچشمه ابدى نگرانىها، دلمشغولىها و حسادتهاست و اغلب دردسرساز و دردناک مىشود. این را آقاى دکتر نجفى، آرامترین سیاستمدار روزگار اخیر به خوبى مىداند.
پرسش آخر؛ چرا جمعى از افراد مشهور و انبوهى افراد نخبه تن به رفتن از میهن خود مىدهند، درحالىکه فرزندان این آب و خاک عزیز هستند.
کیهان به نقل از یک منتقد سینما نوشت: خبر تاسفبار و نگرانکننده کشف حجاب مدیر اجرایی جشنواره جهانی فیلم فجر که برای تولد فرزندش به کشور کانادا به همراه همسرش «رامبد جوان» که از معروفترین مجریها و بازیگران صداوسیما و سینماست مورد توجه جدی مخاطبان عمومی قرار گرفت و اظهار نظرهای گوناگونی در محکومیت و تقبیح این به ظاهر سلبریتیها و چهرههایی که به ناحق رسانه ملی و سینما را مدتهاست که تسخیر کردهاند واقع شد و لزوم پاکسازی و پالایش سریع ارگانهای فرهنگی را از لوث وجود عناصر معلومالحال و بیاعتقاد بیشتر نمایان ساخت.
لزوم برخورد فوری و عاجل دستگاههای نظارتی و ذیصلاح با چهرههای سرشناسی که عملکردشان ضربه به اعتماد عمومی و نظام اسلامی و آرمانهای انقلاب اسلامیمان میزند امروز بیش از همیشه احساس میشود و اگر سرسری و عادی از این مسائل عبور کنیم چندی نخواهد گذشت که دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
رامبد جوان و همسرش نگار جواهریان که این روزها برای اکران فیلم قانون مورفی و همچنین به دنیا آوردن فرزندشان در کانادا به سر میبرند، مورد انتقاد عدهای در فضای مجازی و رسانههای مختلف قرار گرفته اند. بخش خبری ۲۰:۳۰ صدا و سیما هم به این اتفاق واکنش نشان داد.
فرزند رامبد جوان و نگار جواهریان به دنیا آمد, رامبد جوان و نگار جواهریان به تازگی صاحب دختری شدند و نام او را نوردخت گذاشتند. (به روز شده در تاریخ 31 تیر 98)
این چند روز اخیر، بیراه نیست اگر بگوییم پربازدیدترین و پرواکنشترین خبر حوزه فرهنگ و هنر بهخصوص در رسانههای اجتماعی مربوط بوده به سفر "رامبد جوان و نگار جواهریان" به کانادا که خودشان دلیل این سفر را اکران فیلم قانون مورفی در آمریکا و کانادا عنوان کردهاند، اما در رسانههای اجتماعی و خالهزنکی و زمزمههای درگوشی گفته شده که این دو ستاره پردرآمد سینما و تلویزیون برای تولد فرزندشان به کانادا رفتهاند- که دخترشان که تیرماه متولد خواهد شد، شهروند کانادا بهشمار آید...
به گزارش شهروند، این سفر اما، در فضای مجازی حاشیهساز شده و واکنشهای پرشماری را بهوجود آورده است. واکنشهایی اغلب با این مضمون که «طرف از صبح تا شب آواز ایران ایرانش گوش ملت رو کر کرده، حالا حاضر نشده بچهاش همون پاسپورتی رو داشته باشه که همه ایرانیا دارن و پاشده رفته کانادا بچهاش رو به دنیا بیاره.» موضوعی که اغلب به زبان طنز و کنایه بیان شده. انتقاداتی که البته پاسخهای پرتعدادی نیز به همراه داشته و کاربران و مخاطبان پرشماری بر حق طبیعی رامبد و همسرش برای زندگی و انتخاب محل تولد فرزندشان در هر نقطه از کره خاکی انگشت گذاشتهاند: «بیشک بهدنیا آوردن بچه تو کانادا نافی علاقه هیچکس به کشورش نیست. پس اسم این دورویی و ریاکاری نیست.» یا «آخه به کسی چه ربطی داره فلانی میخواد بچهشو کجا به دنیا بیاره؟» چیزی که در این میان مغفول ماند سکونت خویشاوندان نگار جواهریان در کانادا بود. اینکه او اگر ایران میماند برای زایمان تنها بود و مادران میدانند که در این شرایط حضور اقوام نزدیک تا چه اندازه ضروری است.
داستان حملات و انتقادات و هجمههایی که به سلبریتیها میشود که «چرا برعکس شعارهایشان وقت زایمان که میرسد، شالوکلاه میکنند و به اروپا و آمریکا میروند»، با ماجرای رامبد و نگار آغاز نشده و درواقع این انتقاداتی که در دو روز اخیر شاهد بودهایم، فاز دوم سیلی است که چند ماه پیش از یک اظهارنظر عجولانه آغاز شد و در ادامه خیلیها را غرق کرد.
شهاب جعفرنژاد با انتشار کارتونی در صفحه اینستاگرامی خود به ماجرای زایمان سلبریتیها در کشورهای خارجی که این روزها با "سفر رامبد جوان و نگار جواهریان" به کانادا، بار دیگر به موضوع داغ شبکههای اجتماعی تبدیل شده، پرداخت
وقتی در اواسط آذرماه پارسال سام درخشانی در برنامه آرش ظلیپور گفت: برای اینکه میخواسته تابعیت و پاسپورت کانادا را به فرزندش هدیه دهد، برنامهریزی کرده که او در آن کشور به دنیا آید، جنجالی بزرگ کلید خورد. جنجالی که باعث شد بحث چهرههایی که فرزندانشان در خارج به دنیا میآیند، داغ شود و شاهد انواع حملههای شدید رسانهای و مجازی علیه سلبریتیها باشیم. حملاتی عجیب که در اغلب آنها ستارگانی که فرزندانشان در خارج به دنیا آمده، به نداشتن مسئولیت اجتماعی و نادیده گرفتن ارزشهای مورد قبول حاکمیت متهم شدند. انتقاداتی که البته در فضای عمومی هواخواه زیادی نیافتند و اکثریت قاطع مخاطبان اظهار داشتند که باید به حق طبیعی هر کسی برای انتخاب محل و سبک زندگیاش احترام گذاشت، حتی اگر طرف خودش شیوه صحیح پاسخ گفتن به چنین انتقاداتی را بلد نباشد و مثلا همچون شیلا خداداد بگوید که «دلم خواسته و دوست داشتم فرزندم در خارج به دنیا آید و به کسی ربطی ندارد!»
رامبد و نگار نخستین زوج مشهوری نیستند که دلشان خواسته فرزندشان تابعیت کشور دیگری را داشته باشد و بیتردید آخرین هم نیستند. پیش از آنها بسیار سلبریتیها را با علایقی شبیه آنها دیدهایم. سینماگرانی که در اروپا یا آمریکا و کانادا ساکناند. مثلا همین شیلا خداداد که پاسخهایش به منتقدان داستانی بامزه ساخت، یا فریبا نادری که دخترش را در کانادا به دنیا آورد، یا بنیامین بهادری که پسرش بنسان را که نخستین فرزند بنیامین از همسر دومش است، در آمریکا بهدنیا آورد. دومین فرزند روناک یونسی هم در کانادا به دنیا آمده، مثل نامی، فرزند محسن تنابنده و همسرش روشنک، یا تولد پرسروصدای فرزند سام درخشانی. جالب اینکه حتی بهنام صفوی، خواننده محبوبی که همین چند وقت پیش بعد از ٦سال مبارزه با سرطان درگذشت، گفته میشود که فرزندش در خارج به دنیا آمده است. رزیتا غفاری، شبنم قلیخانی، ترانه علیدوستی، مهناز افشار و شاهرخ استخری دیگر سلبریتیهایی هستند که فرزندانشان در خارج از کشور به دنیا آمده...
خیلیها هم بیاینکه تولدی در کار باشد، به آنسوی آبها کوچ کردهاند. مثل فریبرز عربنیا که سالهاست با پسرش جانیار در آمریکا زندگی میکند، یا نسرین مقانلو و پارسا پیروزفر که گفته میشود محل اصلی زندگیشان آمریکاست. خیلیهای دیگر هم هستند که سالی یکی دو ماه برای گرفتن پیشنهاد و انجام کار به ایران میآیند و بقیه سال را خارج از کشور هستند. مثل ایرج طهماسب، حمید جبلی و نیکی کریمی... حواشی سفر رامبد و نگار یکی دوتا نیستند. خراسان در گزارشی بامزه از هزینههای تولد فرزند در خارج از کشور نوشت. بنابر این گزارش هزینههای معمول تولد فرزند در شهر تورنتو عبارتند از: نخستین هزینه، حق مشاوره موسسه که ٥هزار دلار کانادا، معادل ۵۰میلیون تومان است.
بلیت اکونومی پرواز تهران-تورنتو بین ۱۲ تا ۶۰میلیون تومان است. هزینه تولد فرزند در تورنتو بین ۱۲ تا ۱۵هزار دلار کاناداست که حدود ۱۲۰ تا ۱۵۰میلیون تومان میشود. هزینه سه ماه اقامت در یک آپارتمان معمولی ماهی ٣هزار دلار کانادا معادل ۹۰میلیون تومان میشود. هزینه خوردوخوراک و حملونقل یک خانواده دونفره هم حدود ١٢٠میلیون تومان در سه ماه میشود، یعنی رامبد و نگار در مجموع بین ۴۸۰ تا ۵۱۰میلیون تومان هزینه خواهند داشت.
البته این داستان منحصر به ایران نیست و در سالهای اخیر ستارگان آسیایی زیادی با این تمهید موفق به گرفتن پاسپورت کانادایی شدهاند. بهخصوص این داستان در بین ستارگان ترکیه رواج زیادی دارد و بسیاری از آنها با اینکه مشکلی با قواعد و قوانین زندگی اجتماعیشان ندارند، اما در لسآنجلس، نیویورک، کانادا یا آلمان سکونت دارند.
در بین چینیها، کرهایها و ژاپنیها هم سلبریتیهای زیادی را میشناسیم که در آمریکا یا کانادا ساکن هستند یا اینکه زمان تولد فرزندانشان به این کشورها سفر میکنند تا از مزایای پاسپورت این کشورها بهرهمند شوند و بهقول سام درخشانی «شهروندی این کشورها را به فرزندشان هدیه کنند.»
به نظر میرسد که حضور گسترده بازیگران در مقام مجریان برنامههای مختلف تلویزیون برای مدیران صداوسیما گران تمام شده است و حال در فکر پیدا کردن راهی برای محدود کردن حضور آنها هستند.
به گزارش خبرآنلاین، حضور گسترده بازیگران در قامت مجری در برنامههای مختلف تلویزیون یکی از پرچالشترین مسایل این روزهای صداوسیماست که به نظر نمیرسد به این زودیها آتش آن سرد شود و روزی نیست که شاهد اخباری درباره حواشی حضور این سلبریتیها در برنامههای مختلف تلویزیون نباشیم.
در تازهترین نمونه هم دو بازیگری که به تازگی اجرای برنامهای را در شبکه پنج و سه سیما به عهده گرفتهاند، از عبدالعلی علیعسگری رییس سازمان صداوسیما تذکر گرفتند. البته این تذکر به درخواست اعضای شورای نظارت بر صداوسیما صورت گرفت و دلیل آن هم آنطور که سیداحسان قاضیزاده هاشمی یکی از اعضای این شورا بیان کرده، سبک زندگی این بازیگران است. طبق اعلام هاشمی، ادامه حضور این دو بازیگر در برنامههای تلویزیون، به شرط اصلاح سبک زندگیشان است.
اینگونه تذکرها دیگر به امری عادی و معمول برای مخاطبان تلویزیون بدل شده است و داستان چگونگی حضور بازیگران در برنامههای مختلف تلویزیون سر درازی دارد که به مدتها پیش باز میگردد.
آغاز ورود بازیگران به عرصه اجرا
علاوه بر رامبد جوان و مهران مدیری که با دو برنامه «خندوانه» و «دورهمی» نه تنها در قالب مجری بلکه در جایگاه کارگردان و برنامهساز پا به عرصه تلویزیون گذاشتند، حضور سایر بازیگران هم نتیجه تفکری در صداوسیما بود که خواهان جذب مخاطبان بیشتر برای این رسانه بود و چاره کار را هم در استفاده از چهرههایی میدانست که در بین مردم دارای جایگاه قابل قبول و محبوبیت بودند. این اتفاق با حضور اسپانسرهای مالی در برنامههای مختلف تلویزیون به دلیل مشکلات مالی صداوسیما پررنگتر هم شد و به یک باره بینندگان شاهد حضور گسترده بازیگران در شبکههای مختلف صداوسیما بودند که هر کدام اجرای برنامهای را برعهده داشتند.
از میان بازیگرانی که این روزها در قاب تلویزیون مشاهده میشوند، پژمان بازغی و کامران تفتی زودتر پا به عرصه اجرا گذاشتند و به ترتیب از فروردین و مرداد سال ۹۶ با برنامههای «کودک شو» و «وقتشه» در شبکه نسیم به عنوان مجری حضور پیدا کردند. البته بازغی پیشتر اجرای برنامه «چند درجه» در شبکه نسیم را هم بر عهده داشت که نتوانست مخاطبان گستردهای را با خود همراه کند.
پس از مدتی بار دیگر تماشاگران تلویزیون شاهد حضور بازیگر دیگری چون اشکان خطیبی در عرصه اجرا بودند، او زمستان ۹۶ با فصل اول برنامه «پنج ستاره» روی آنتن رفت اما عمر مجریگریاش طولانی نبود و خیلی زود جای خود را به حمید گودرزی، دیگر بازیگر سینما و تلویزیون داد که از ۲۵ مرداد سال ۹۷ اجرای این مسابقه را برعهده گرفت و به نظر میرسد که حضور مستمرش در جایگاه مجری «پنج ستاره» حاکی از رضایت سازندگان برنامه از او داشت.
البته این برنامه هم حواشی بسیاری داشت که از آن جمله میتوان به انتقادها از شیوه اجرای گودرزی اشاره کرد که پس از مدتی اصلاح شد یا حضور مهمانانی که شائبه نسبت فامیلیشان با عوامل پشت صحنه مطرح شده بود.
محمدرضا گلزار، برگ برنده شبکه سه؟
زمان زیادی نگذشت که شبکه سه سیما برگ برنده خود را برای جذب مخاطبان رو کرد، بازیگری که دارای محبوبیت قابل قبولی میان مخاطبان و به خصوص جوانان بود؛ محمدرضا گلزار. ابتدا اخباری درباره حضور او در یک برنامه گفتوگو محور در شبکه نسیم پخش شد اما به یکباره گلزار از برنامه «برنده باش» در شبکه سه سر درآورد، برنامه «برنده باش» که تقلیدی از نمونه خارجی مسابقه میلیونرشو بود، پس از اتمام بازیهای جامجهانی پنجشنبه و جمعه شب روی آنتن شبکه سه سیما رفت.
«برنده باش» جنجالیترین برنامه سلبریتی محور تلویزیون به حساب میآید که عملکردش باعث شد تا سرنوشت سایر برنامههایی از این دست چون «پنج ستاره» هم در هالهای از ابهام فرو برود، فارغ از حواشی که به دلیل مشکلات سوالات و اپلیکیشن برنامه بارها توسط شرکتکنندگان مطرح شد، اعتراض مراجع به سبک و سیاق این برنامه، باعث تعطیلشاش شد. آیت الله مکارم شیرازی و چند تن دیگر از مراجع تقلید، شیوهای که این برنامه به شرکت کنندگان پول به عنوان جایزه پرداخت میکند را حرام دانستند و این مسئله سرآغاز شکلگیری حواشی بسیاری شد. البته شورای نظارت بر صداوسیما در تازهترین اطلاعیهای که منتشر کرد دست سازمان را درباره تصمیمگیری درباره «برنده باش» باز گذاشت و حال باید دید که این برنامه با چه تغییراتی بار دیگر به آنتن باز میگردد.
خوانندهای که نیامده، رفت!
با این حال این روند ادامه پیدا کرد و بازیگران دیگری چون امیرحسین رستمی در برنامه «شوتبال»، امیرعلی دانایی در برنامه «ستارهساز» و دانیال عبادی «در برنامه هفت در سه» پا به عرصه اجرا گذاشتند و در تازهترین نمونه هم نام یک خواننده به عنوان مجری به میان آمد؛ بنیامین بهادری که قرار بود به جای «ماه عسل» با برنامه «ماه ماه» اجرای ویژه برنامه افطار شبکه سه را برعهده بگیرد، برنامهای که به دلیل مخالفت معاون سیما روی آنتن نرفت و درست از همین نقطه بود که حساسیت حضور سلبریتیها در قامت مجری برنامههای مختلف تلویزیون بیشتر از گذشته شد.
حضور چهرههایی از حوزه سینما و موسیقی در عرصه اجرا با انتقادهایی هم از سوی مجریان پیشکسوت همراه شده و میشود، در مورد مسئله بنیامین بهادری، محمود شهریاری که سالهاست در تلویزیون ممنوعالتصویر است، به انتقاد از انتخاب او برای اجرای یک برنامه تلویزیونی پرداخت.
چرا مدیران سیما تجدید نظر کردند؟
با این حال آنچه مشخص است، حضور سلبریتیها و به طور ویژه بازیگران در آغاز آنچنان به مذاق مدیران صداوسیما خوش آمد که نه تنها ممانعتی برای حضورشان در سیما به عمل نیاوردند، بلکه این روند را تشویق و از حضور گسترده بازیگران در برنامههای مختلف تلویزیون استقبال کردند اما گویا هیچ وقت فکرش را هم نمیکردند که این اقدام چنین حواشی و جنجالهایی را برایشان به ارمغان آورد که مجبور به تجدید نظر شده و تلاش کنند تا حد امکان از ادامه حضور بازیگران به شیوه گذشته در برنامههای تلویزیونی جلوگیری کرده و حضورشان را ضابطهمندتر کنند.
در واقع به نظر میرسد که هزینه حضور بازیگران به عنوان مجری در برنامههای مختلف تلویزیون برای مدیران صداوسیما بسیار سنگینتر از تاثیری که بر جذب مخاطبان دارند، بوده است و حال مدیران به دنبال فکر چارهای هستند تا با محدود کردن حضور بازیگران تا حدودی بار اعتراضها را بر دوش خود سبکتر کنند. نخستین گام برای این اقدام هم شرط فعالیت سلبریتیها فقط در حوزه کاری خودشان است، قانونی که حضور سلبریتیها را در صداوسیما محدود میکند و هدف از اجرای این برنامه استفاده از بازیگران در حوزه کاری خودشان است و باید دید که این رویکرد هم نتیجه مثبت خواهد داشت یا بار دیگر مدیران را درگیر یک مسئله تازه میکند.