محمد مسعود صاحب امتیاز نشریه مرد امروز، منتقدی با قلم تیز و تلخش صاحبان قدرت و ثروت آن روزگاران خاصه پولداران و قلدرانی که او تصور میکرد به ناحق به جاه و مال و مقام رسیدهاند را میآزرد البته گاه به فحش و هزل هم متوسل میشد که بالاخره توسط شخص نامعلوم مجهولالهویهای ترور شد. جالب آنکه همه کسانیکه احتمال دست داشتن در این منتقدکشی را داشتند یا خوشحال بودند و قند در دلشان آب شده بود که با حذف این موی دماغ نفس راحتی کشیدند، سیاه پوش در صف اول مجلس عزا نشسته بر قاتل و پدر مادر قاتل و آمر و دستوردهنده و پول دهنده آن قتل لعنت و نفرین هم میفرستادند. القصه از روزی که خودش از زندان و روزنامهاش از محاق توقیف درآمد نوشت: زندان و توقیف من و روزنامه بخاطر نقد و فحشها و هزلیات من نیست که همه برازنده و درخور آنهاست اما نه اینکه شما میفهمید و از هزل و طنز شاد میشوید و دلتان خنک میگردد از اینکه دل ملت شاد و خنک میشود اینها ناراحت و عصبانی میگردند نقل تاریخی بود و تمام. عزت زیاد ببخشید! این زباندراززاده فضول از غیبت سلطانالآیینه استفاده کرده و آمده در دفتر سردبیر و سرگذاشته دم گوش من و میگوید از چرایی مخالفت و اصرار در بستن تلگرام بنویس تا دل عدهای شاد و خنک شود و... اما گفتم بهتر است این هفته از محمد مسعود بنویسم و بس...
زباندراز