زمان : 27 Bahman 1396 - 12:46
شناسه : 143948
بازدید : 11244
مشتری همیشگی زبان‌دراز مشتری همیشگی زبان‌دراز زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

از میان هزار عیب مادرزادی که دارم بیشترین هزینه مادی و معنوی را هم برای عیب حواس‌پرتی و عدم دقت پرداخت کرده‌ام یکی از مشتری‌های هر روزه و ثابتم دو نفر پلیس راهنمایی و رانندگی مهربان و مودب و دقیق و قانون‌مدار هستند اینقدر با این دو عزیز به قول ما یزدی‌ها (اوسا، مشتری) شدیم که با سوپری محل و نانوایی سرخیابان نشدیم. غیرممکن است خدمت این دو عزیز موتورسوار نرسم مخصوصاً صبح‌ها که هزاران درگیری ذهنی و قسط و بدهی و دیر شدن مدرسه حواسم را درگیر می‌کند که ببخشید رویم به دیوار یادم می‌رود دکمه پیراهن و زیپ لباسم را ببندم چه رسد به بستن کمربند ایمنی اتومبیلم، خوشبختانه دوستان مذکور یادآوری لازم آن هم به صورت کتبی می‌نمایند روز دیگر از حواس‌پرتی نگاه به عقربه سرعت‌سنج نمی‌کنم. خوشبختانه دوستان حواسشون جمع می‌باشد و به همه چیز توجه دارند اصلا صبح زود سرما که هنوز کله‌پزی‌ها باز نشده آقایان موتورسوار که بیکار نیستند پشت درخت بایستند و ناگهان جلو راننده سبز شوند بگویند sok sok دیدمت پریشب که اندک سفیدک مشابه برف آمده بود صبحش کاملاً حواسم جمع کردم دکمه پیراهن تا کمربند ماشین را بستم هرچه کارت، مجوز، گواهی‌نامه، صداقنامه، قبوض، آرم که لازم است همراه راننده باشد همان شب در ماشین گذاشتم حتی موقع حرکت مثل روز آزمون شهری اول آیینه و صندلی را میزان و تنظیم کرده راهنما را هم زدم حواسم به کیلومتر و دوربین و مشتری‌ها هم بود ولی باز آن دو یار نگهبان همیشه همراه باعلامت دست خواستار توقف و تجدید دیدار و مذاکره خیابانی شدند من هم با اعتماد به نفس تمام درحالیکه ریاکارانه و با آرامش کمربند ایمنی اتومبیلم را طوری باز می‌کردم که آن دو پلیس از بسته بودنش مطمئن شوند و ببینند که بسته بوده از ماشین پیاده شدم گفتم سلام فرمایش؟ ایشان هم با ادب و متانت گفتند علیکم السلام صبح به خیر معذرت می‌خواهیم آفرین که همه مقرارت را رعایت کردی ولی حیف که زنجیر چرخ نبستی!!! چنان دو دستی بر سرم کوبیدم که...!!!

زبان‌دراز