زمان : 06 Azar 1387 - 15:22
شناسه : 13988
بازدید : 19808
جنايت شيطاني با يك شماره تلفن داستانی جنائی از  اداره آموزش و مشاركت عمومي معاونت اجتماعي ف.ا.ا. يزد(2نظر) جنايت شيطاني با يك شماره تلفن داستانی جنائی از اداره آموزش و مشاركت عمومي معاونت اجتماعي ف.ا.ا. يزد(2نظر)

یزدفردا : وقتی فهمیدم شوهر دارد نمی دانم چرا نتوانستم ارتباطمان را قطع کنم.
به گزارش اداره آموزش و مشاركت عمومی معاونت اجتماعی ف.ا.ا. یزد :،همه بدبختیهایم با دادن یك شماره تلفن شروع شد. مدت زیادی بود كه با آن دختر ارتباط داشتم. رابطه ما، اول فقط در حد پیام كوتاه و حرف زدن با تلفن همراه بود اما ..... راستش روز اولی كه سارا را دیدم خیال میكردم دختر خانه‌ای است كه اورا تا آنجا تعقیب كرده‌ بودم اما بعدها فهمیدم شوهر دارد.( این بخشی از صحبتهای پسر جنایتكاری بود كه چوبه دار انتظارش را می‌كشد و هنوز باور ندارد كه یك شماره تلفن دستش را به خون آلوده كرده است.)
او كه جوانی 25ساله و دیپلمه بود خود را آرش معرفی كرد و ادامه داد كه: وقتی فهمیدم سارا شوهر دارد به اوگفتم كه دیگر نمی‌خواهم با هم رابطه داشته باشیم اما نمیدانم چرا نتوانستم ارتباطمان را قطع كنم، حس عجیبی به سارا داشتم ؛ حس دوست داشتن و ترحم؛ روزی كه به او گفتم دیگر نمیخواهم ببینمش، آنقدر گریه كرد كه مردم داخل پارك، هاج و واج به ما نگاه میكردند.
سارا می‌گفت كه چرا كسی نمی‌فهمد كه من هم آدمم و به محبت نیاز دارم . او بارها و بارها به اعتیاد شوهرش (ایلیا) و بدرفتاریهای او با من صحبت كرده بود و من سنگ صبورش شده بودم. یك روز گفتم با خانواده‌اش مشورت كند شاید آنها كاری بكنند او هم صحبت كرده بود ولی به نتیجه‌ای نرسید.
مدت سه‌ ، چهار ماه بود كه از اوخبری نداشتم تا اینكه باز با من تماس گرفت و گفت این مدت در منزل خواهرش بوده و ارتباط ما دوباره شروع شد و ادامه یافت تا اینكه از من خواست تا شوهرش را تعقیب نمایم و ببینم با چه كسانی در ارتباط است و مدتی او را زیر نظر گرفتم و تمام دوستانش و پاتوق‌هایش را شناسایی كردم و به سارا موضوع را اطلاع دادم سارا درخواست نمود تا با شوهرش طرح دوستی بریزم و به نحوی با او رفیق شوم كه من هم اینكار را كردم و با رفتن به محل كار و قرار گرفتن در مسیر ترددش با او طرح دوستی ریختم و با هم دوست شدیم بنحوی كه همراه او به پاتوقهای او كه قبلا شناسایی كرده بودم می رفتیم. كلیه شرایط وفق مراد سارا بود و میگفت تصمیم دارد از شر شوهرش خلاص شود و دیگر طاقت تحمل او را ندارد.
در آن موقع نمیدانستم چه جوابش بدهم ولی بعد كم كم مرا تحریك كرد تا با كشتن شوهرش با من ازدواج میكند و مرا بسیار وسوسه كرد و من فریب خوردم و به اوگفتم كه اگر بفهمن چه میكنی؟ سارا جواب داد باید من رضایت بدهم كه میدهم تازه رضایت پدر و مادر شوهرم را نیز برایت می‌گیرم و این حرفها باعث شد تا من بیشتر خام شود و نفهمی كنم و چشم بسته و با امیال شیطانی به قتل روی آورم.
دیگر آرام و قرار نداشتم و كنترل اعصابم را از دست داده بودم با همدستی سارا با شوهرش ایلیا تماس گرفتم و قرار گذاشتیم در ساعت هفت و نیم بعد از ظهر برویم در شهر بچرخیم چون سارا گفته بود كه او و دوستانش ناباب هستند و احتمال هرگونه حادثه‌ای است لذا بهمراه خود یك تیغ موكت بری برداشتم و سر قرار حاضر شدم بعد از آنكه نزدیك به دوساعتی دور زدیم به جاده‌ی كنار گذر رفتیم. و به او گفتم تا در مسیر جاده خاكی برود كه او هم حركت كرد و گرم صحبت بودیم كه موبایلم زنگ خورد نگاه كردم دیدم سارا است به شوهرش گفتم كه بایستد و پیاده شدم و با او تلفنی صحبت كردم و پرسید كه كار تمام شده پاسخ دادم خیر ، گوشی را قطع كردم و دوباره سوار ماشین ایلیا شوهر سارا شدم و متوجه حالت مشكوك وی شدم ظاهراً فهمیده بود كه با سارا صحبت میكردم ، با عصبانیت سئوال كرد :با كی حرف می زدی بعد نفهمیدم چه چیزی بود كه به سمت من پرتاب كرد من هم با او در گیر شدم و با تیغ موكت بری ایلیا را زدم و با هم درگیر شدیم و در روی صندلی عقب ماشین با هم درگیر شدیم كه در باز شد و و ایلیا به بیرون پرید و در حالیكه دور ماشین میچرخید و از دستم فرار می‌كرد من مرتب با تیغ موكت بری او را میزدم تا اینكه دیگر نای ایستادن نداشت و افتاد متوجه شدم كه مرده است لذا سریع سوار ماشین شدم و ماشین را به دور از محل بردم و بین درختان مخفی نموده و چادرآنرا به روی ماشین كشیدم و بعد فرار كردم كه پس از مدت كوتاهی كه جسد ایلیا كشف شد مامورین مرا دستگیر كردند و.....
حالا جز پشیمانی چیز دیگری برایم نمانده ، مقصر اصلی این قتل سارا است او مرا فریب داد و گولم زد ، وعده ‌وعیدهای سارا مرا و سوسه كرد و شیطان عقل را از من ربود. ای كاش هیچ وقت آن شماره تلفن لعنتی را به سارا نمی دادم.!!!
وقوع این جنایت شیطانی كه خوشبختانه تاكنون در استان دارالعباده یزد سابقه‌ای نداشته است ولی بدلیل وقوع چنین جریاناتی در شهرهای بزرگ كم‌كم باعث شیوع آن به دیگر استانها و شهرستانها میشود ، ما با بیان آن قصد آگاهسازی و پیشگیری از وقوع چنین حوادثی را داریم و امیدواریم كه هرگز چنین جریانی دیگر نه در استان یزد و نه در كشور حادث شود.
حال آگاه شدیم كه دادن یك شماره تلفن به فردی ناشناس آنهم به زنی شوهر دار كه به منظور ارتباط غیر شرعی و غیر عقلی و تحقق امیال حیوانی صورت گرفته است منجر به برقراری ارتباط‌‌های تلفنی بین دونفر از جنس مخالف شده آنهم بین یك پسر جوان مجرد با زنی جوان كه با شوهر خود (طبق اظهارات جانی) مشكلاتی داشته است.
نهایتاً وسوسه ها و امیال شیطانی كه در تداوم این ارتباط نامشروع دخیل بوده و چنان افكار و امیال حیوانی فرد را تحریك نموده كه علیرغم هیچ سابقه‌ای از نزاع و درگیری پسر جوان را بسوی قتل انسانی روانه ساخته است و با قساوت تمام آنچنان كه خودش می‌گوید با تیغ موكت بری بارها و بارها مقتول را مضروب مینماید بدون اینكه به عواقب و نتایج این حادثه تلخ و ناگوار تاملی بكند و به مدت یك چشم برهم زدن بفكر آینده خود یا تاثیرات این فعل بیاندیشد.
اداره آموزش و مشاركت عمومی معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان یزد با تشریح این حادثه سعی نموده است تا جوانان و نوجوانان فهیم را هشدار دهد تا بیش از گذشته مواظب باشند و با تامل وتعقل در اعمال خود نه به افراد غریبه بویژه جنس مخالف شماره تلفن بدهند و نه شماره تلفن بگیرند و اگر افرادغریبه‌ای هم قصد ارتباط تلفنی و ..... را دارند بیش از گذشته به عواقب بعدی آن از جمله بی آبرویی، سوء سابقه، سست شدن بنیانهای خانوادگی، گرفتار شدن در دسیسه‌ های شیطان ، ارتباط نامشروع و بسیاری از تبعات منفی دیگر گرفتار نشوند و با این گونه كج رویهای افراد ناآگاه ، معقولانه برخورد نمایند.