رضا بردستانی

(رئيس سازمان اسناد و کتابخانه ی ملی ايران بخواند)

یزدفردا " رضا بردستانی ::آنچه در این یادداشت مدِّ نظر است، وضعیتِ اسفبار مكاني است كه برای نگهداری اسناد و ماندگارهای تاریخی ـ فرهنگی استان یزد -گویی نابخردانه، کارشناسی نشده و تأمّل برانگیز- در نظر گرفته شده است. این جایگاه نگران کننده؛ در انزوای بی توجهی! و در گوشه ای نامطمئن، غیر استاندارد و بسیارنامناسب به نام «خانه ی لاری ها» در قدیمی ترین محله ی یزد قرار دارد و کم کم این روزها بیم آن می رود تا نگرانی های اساسی ایجاد می نماید.

چنانچه در کوتاه زمان چاره ای اندیشیده نشود؛ خسارات جبران ناپذیری به همراه خواهد داشت. بافت بسیار خاص محله ی فهادان، معابر پیچ در پیچ به همراهِ دسترسی های بسیار صعب در هنگام بروز خطراتی چون آتش سوزی و زلزله، وضعیت بسیار بدی برای نگهداری اسناد و ماندگارهایی که بسیار نادر هستند و دست نیافتنی پیش روی ما قرار داده است. اگر منصفانه و با پرهیز از هرگونه شتابزدگی و سیاست زدگی بپذیریم موارد حفاظتی در آن مجموعه ی بافت تاریخی؛ اساساً مورد خدشه ی اساسی است آن وقت پی خواهیم برد با داشته های تاریخی و فرهنگی خود چندان مهربان نیستیم.

این نگرانی ها وقتی بسیار مهم و هولناک جلوه می نماید که مطّلع شویم صدای گام های رعشه آور و خالی از بیم و هراس سارقانِ دانسته یا باری به هر جهت! بیخ گوشِ این خانه ی تاریخی و به فاصله ی پوسته ای نازک، به ضخامتِ کاه و گِل اندود شده به دیواری پیر و فرتوت از جنس گِل به گوش رسیده است.

این بار و چند بار دیگر گویی به خیر گذشته است و اگر روزهای پیش رو، صدای این گام ها که گستاخ شده اند و بیمی به دل راه نمی دهند باز از حوالی آن بنای قدیمی به گوش رسید و ختم به خیر نشد آنگاه باید مثلِ خیلی از اشیاء تاریخی که به یغما رفت و هیچ نشد تنها حسرت خورد و حسرت خورد و حسرت خورد.!
محله ی فهادان اگرچه یکی از قدیمی ترین محلّات یزد به شمار می رود اما این روزها با کوچِ چشمگیر ساکنینِ دیروز به نقاطِ امروزی تر شهر و حضور و ورود بافت های جمعیّتی ناهمگون اعم از مهاجرین بیگانه(عمدتاً افغانی) و میهمانانِ ایرانی ماندگار شده در این شهر، کم کم نوعی نگرانی فرهنگی ـ امنیتی به دنبال داشته است.

تردد افراد مشکوک به آلودگی های افیونی اعم از مصرف کننده ، خریدار و فروشنده، خبرهای ضد و نقیض پیرامون سرقت های خرد و کلان در همان محدوده ـ سرقت سنگ نوشته ی مسجد جامع کبیر یزد و چندین و چند نمونه ی بارز دیگرـ و دستبردهای جسته و گریخته که در میان تأییدها و تکذیب ها بی سرانجام مانده است.

مدیریت فعلی و قبلی این مرکز که هر از چندگاهی گلایه هایی داشته و دارند به خوبی می دانند اگر چشم بر روی کاستی های محیطی ببندند هرگز خیالی آسوده از به سرقت نرفتنِ اسناد و اشیاء مهم و کم نظیر آن ندارند.

داستان ساختمان فعلی و جانمایی شایسته برای مدیریت مرکز اسناد و کتابخانه ملی یزد داستانی هزار و یک شب گونه است که می توان بسیار خلاصه به آن اشاره نمود.

این داستان البته ابعاد کشوری دارد که امیدواریم بزرگان چاره ای بیاندیشند: وقتی بدانیم از 31 استان فعلی ایران ـ چنانچه تهران را نادیده انگاریم ـ تنها 10 استان دارای مدیریت اسناد و کتابخانه ملی هستند؛ یزد، آذربایجان شرقی، کرمان، اصفهان، فارس، همدان، بوشهر، سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی و گیلان و آنگاه که بدانیم از این میان، تنها دو استان فارس و سیستان و بلوچستان دارای ساختمان هایی با استانداردهای مد نظر مرکز اسناد و کتابخانه ملی هستند و به همین منظور نیز ساخته شده است و در بقيه استانها از سوي استانداران ساختماني درخور و مكاني مناسب بدين منظور اختصاص يافته است. از اين دو استان گذشته از ساختمان سیستان و بلوچستان که از ابتدا به همین منظور پایه گذاری شده است، ساختمان اسناد و کتابخانه ملی استان فارس داستانی کاملاً مشابه با استان یزد دارد با این تفاوت که استاندارِ وقتِ فارس علیرغم مخالفت های استانی و کشوری مبنی بر جابجایی کتابخانه مرکزی با مرکز اسناد و کتابخانه ی ملّی، مشابه آنچه متأسفانه بدون درنظرگرفتن مصلحت استان یزد اتّفاق افتاد؛ پای پروژه ی مرکز اسناد ایستاد و تمام رایزنی ها برای تبدیل کتابخانه ی مرکزی به مرکز اسناد را یک تنه انجام داد اما داستان یزد آن قدر پیچیده و گاه مضحک شد که مرکز نشینان کم کم به این نتیجه خواهند رسید تا مرکز اسناد فعلی يزد را به کلی تعطیل و آن را به یکی از استان های همجوار یا تهران منتقل نمایند هرچند هم اکنون نیز كتابها و اسناد تاريخي استان به تهران منتقل و دیگر کمتر سند مهم یا نسخه ای ارزشمند در یزد نگهداری می شود.

مدیریت مرکز اسناد و کتابخانه ملی شعبه ی یزد اگرچه نوپا و کم سابقه است(تأسیس1380) اما در همین مدت اندک توانسته است خدمات ارزشمندی انجام دهد. همزمان با مدیریت محمدی (کویر)بر این سازمان که سال های پایانی دوران خدمت خویش را که عمدتاً سیاسی بود می گذرانید!

تلاش هايی برای جانمایی این مرکز مهم صورت گرفت و در زمان حضور اشعری، مشاور فرهنگي رئيس جمهور و رئيس وقت سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران، توافقاتي برای جابجایی شبیه آن چه در فارس اتفاق افتاد به مرحله ی نهایی شدن نزدیک شد اما «مدارا و مصلحت اندیشی خیرخواهانه و آینده نگر»در کنار فقدان عزم جدی مدیران ارشد سیاسی و اجرایی استان با لحاظ نمودن سنگ اندازی های برخی مدیرانِ بخشي نگر و ناکارآمد باعث شد هرگز این مهم، جامه ی عمل نپوشد.


محمدی(کویر) در میان نگرانی و ناراحتی! اگر چه در ظاهر تلاش های بسیاری برای نجات مرکز اسناد نمود اما بر اساس همان مقوله ی مهم و تأثیر گذار«مدارا و مصلحت اندیشی خیرخواهانه و آینده نگر» به دستآوردِ قابل توجّهی دست نیافت به گونه ای که بالاترین نتیجه همان6000 متر زمینی بود که در بدترین مکان ممکن اختصاص یافت حال آن که نهادی خصوصی و فرهنگی؛ در همان مجموعه، سهمي به مراتب بیشتر از این مرکز ملي از همان زمین دریافت نمود.

زمینی که گفته مي شود در قواره و استاندارد مركز اسناد نیست! همجواری با بافت کاملا مسکونی و آپارتمانی(بلند مرتبه سازی)، دوری از مراکز دولتی و دانشگاهی به عنوان دو اصل مهم در کاربردی بودن این مرکز و نیز نبود بودجه ی کافی برای ساخت باعث شد بحث ساختمان مدیريت مرکزاسناد و کتابخانه ی ملی همچنان مسکوت بماند.


  نگارنده سخت اعتقاد دارد اگر وضع به همین منوال پیش برود در آینده ای نزدیک دیگر ملاحظات سیاسی یا همان سیاسی کاری ها هم جوابگو نخواهد بود و نهایتاً با پایان کار دولت محمود احمدی نژاد؛ قطعاً این مرکز به سرنوشتی مشابه مرکز یزدشناسی و انجمن مفاخر فرهنگی یزد که هیچگاه عملیاتی نشد دچار خواهد شد.

این که مدیریت ارشد استان به عنوان استاندارنمونه حامی کتابخوانی معرفی می شود جای بسی خوشحالی است اما عملکرد در سه حوزه ی مدیریت مرکزاسناد و کتابخانه ملی؛ انجمن مفاخر فرهنگی و مرکز یزد شناسی حقیقتی دیگر را پیش روی ما قرار می دهد. با مرور برخی اتفاقات به ذهنیاتی نه چندان جالب دست پیدا می کنیم؛ تغییر مدیریت نهاد کتابخانه های عمومی با بازنشسته شدن دکتر قانع که هنوز سالیان سال ممکن بود از توان و تجربیات ارزنده ی او به بهترین شکل ممکن بهره گیری شود و سپردن آن به مهندس علایی و نیز جابجایی پارسائیان از سازمان منحل شده ملی جوانان و انتقال علایی به تهران این نوید را می داد که خبرهای خوشی در راه باشد اما تنها ثمره ی این جابجایی ها؛ معرفی استاندار یزد به عنوان استاندار نمونه در مبحث اشاعه ی کتابخوانی بود که ظاهراً شیرین و باطناً تلخ می نماید.


محمدی «کج دار و مریز»خود را به مرز بازنشستگی رسانید و تلاشِ خارق العاده ای برای نجات آن مرکز انجام نداد.

شاید او این روزها را می دیده است که همواره علیرغم ناراحتی و نگرانی «مدارا و مصلحت اندیشی خیرخواهانه و آینده نگر»را در دستور کار خود قرار داد.

با رفتن علایی (مدافع سرسخت کتابخانه مرکزی و مخالف سرسخت تر واگذاری این ساختمان به مدیریت مرکزاسناد وکتابخانه ملی)به تهران تمام امیدها از این جابجایی به یکباره رنگ باخت زیرا این امر کاملا طبیعی است که دیگر نزدیک به ممکن هم نباشد هرچند مدیران و تصمیم گیران اصلی ساکن پایتخت نیز دیگر چندان میل و اصراری بر این جابجایی ندارند همان هایی که روزگاری حاضر بودند حتی هزینه های پرداخت شده برای ساخت کتابخانه ی مرکزی مطابق نظر کارشناس بپردازند!.

ملک ثابت در یک کش و قوس طولانی مدت به مدیریت این سازمان برگزیده شد او که سابقه ی رسانه ای، دانشگاهی و مدیریتی در کارنامه ی خود داشت بیشتر در پی حفظ وضعیت موجود و پیدا نمودن راه حلی سریع و ممکن برای بهبود این وضعیت بود اما، بدون همراهی مدیریت ارشد استان و دیگر ارگان های ذی نفع با توجه به این که مرکزنشینان متاسفانه سابقه ی ذهنی مناسبی از مجموعه عملکرد و برخوردِ یزدی ها ندارند عملا مدیریت جدید این سازمان را دست بسته و تنها با انبوهی از نگرانی رها نموده است.

بعید نیست که مدیریت جدید با این حجم از چالش های داخلی و کشوری نتواند همه ايده ها و طرحهاي جديد خود را پياده نماید چه برسد به تهیه ی ساختمان جدید و نجات اسناد و نسخ ارزشمند در شُرُف نابودی.

البته این بی سرانجامی و بی سروسامانی شايد برای کسانی که امیال و آرزویشان تصاحب نسخ و اشیاء ارزشمند قدیمی است چندان بد نباشد همان هایی که دلسوزانه اما کاملا هدفدارآنچنان نصیحت می کنند که مصلحشان پنداریم نه مفسد!


اگرچه تخصص ملك ثابت در امور روابط عمومی، ارتباط مستمر او با دانشگاهيان و ابتكارش در طراحي و اجراي برنامه هاي دلخواه فرهيختگان عليرغم حضور نسبتاً كم او در اين سمت باعث اعتماد سازی شده اما حضور هر صاحب سند دلسوزی در ساختمان فعلی او را به فکر فرو خواهد برد که بر سر اسناد و نسخ ارزشمند من چه خواهد آمد؟!

قسمتِ جالبِ حکایت آنجایی است  که مطلع شود ممکن است اسناد و نسخ به تهران یا یکی از استان های همجوار منتقل شود آن گاه یأس و پشیمانی جای هر گونه بحث و مبادله ای را خواهد گرفت...


این روزها و در کمال خوشحالی شاهد هستیم جلسات منظم، امیدوار کننده و تأثیرگذار فرهنگ عامه و یزدشناسی به همت مدیریت فعلی اسناد ملي برگزار می شود جلساتی که صاحب قلمان و اندیشمندانِ بسیاری را گردِهم آورده است اما نکته در این مهم نهفته است كه اگر مرکز یزدشناسی فعال بود!

اگر مدیریت مرکز اسناد و کتابخانه ی ملی حال و روز خوبی داشت! اگر انجمن مفاخر فرهنگی استان بعد از سه سال از اعلام نظر قطعی انجمن مفاخر فرهنگی کشور برای بازگشایی از بلاتکلیفی یک لیست شش نفره خلاص شده بود و اگر مدیریت ارشد استان برخی مباحث اساسی فرهنگی را گزیده تر دنبال می نمود این نشستهاي علمي می توانست در ابعادی گسترده و ماندگار برگزار شود.

با وجود مراکز مختلف تصمیم گیری ِ فرهنگی که فراتر از 18 سازمان نهاد و دستگاه دولتی، نیمه دولتی و شبه دولتی است نگراني براي جانماییِ مکان نگهداری اسناد چندان خوشآیند نیست هرچند در این میان باید اذعان داشت برخی مدیران در گذشته های دور و نزدیک بر این بلاتکلیفی و نگرانی نادانسته اما خودخواهانه دامن زده اند.
این یادداشت نخستین یادداشت در این زمینه نیست هر چند یادداشت های قبلی با واکنش تند مدیران وقت نهاد کتابخانه های عمومی استان مواجه شد اما این روزها دیگر کاری به ساختمانِ همچنان بلااستفاده ی کتابخانه ی مرکزی که دستِ آخر نیز معلوم نیست چه سرنوشتی خواهد داشت نداریم و تنها خواست و امیدمان نجات موجودیِ «خانه ی لاری»ها است و لاغیر....


با وجود ساختمان نیمه تمام کتابخانه مرکزی، مجموعه ی در شُرُف اتمامِ امام علی ع و مجموعه تالارها و سالن هایی که در منتهی الیه امام شهر در گوشه ای محصور میان ساختمان های مسکن مهر!

سوال اساسی اینجاست چگونه می شود نسبت به اسناد و نسخ ارزشمند شهری که فرهنگی است، تاریخی است، مذهبی است و علمی ... بی تفاوت بود!

خرید یکی از ساختمان هایی که امکان تغییر کاربری دارند برای نگهداری اسناد و نسخ نظیر ساختمان بانک ملّی یا هر بنای مقاوم و مناسب دیگر و يا دست كم اجاره ساختماني در نزديكي دانشگاه عاقلانه ترین تصمیمی است که می توان اتخاذ نمود و باید این کار را با وسواس و تأکید انجام داد.

در روزگاری که دعواهای گنگ و نامفهوم معادن مختلف، جاده و کارخانه و نظیر این ها در رسانه های استان و جلسات پرسش و پاسخ حرف اوّل را می زند متحیّریم چرا هیچ کس نگرانِ اسناد در معرض خطر نابودی و سرقت نیست جادارد مدیریتی که برای اشاعه ی کتاب و کتابخوانی مورد تقدیر قرار می گیرد در اقدامی عاجل و عاری از هر گونه تردید، این نگرانی را نیز مرتفع نماید استانداری که مردمی است، مذهبی است و مرد کار و تلاش و بردباری حتماً می داند برای برون رفت از این معضل چه باید کرد.


نکته ی پایانی؛
تصمیم های بزرگ را قطعاً آدم های بزرگ و بلند نظر اتخاذ می كنند.

اتخاذ تصمیماتی که صرفاً مصلحتی و کوتاه مدّت است قطعاً در بلند مدّت صاحبان آن اندیشه و تصمیم را با پشیمانی و سرشکستگی مواجه خواهد ساخت زیرا کم نیستند تصمیماتی که باعث نجات یا ویرانی بخش یا بخش هایی از هویّت، تاریخ و فرهنگ یک سرزمین می شود سرزمینی که قدمت دارد، قیمت دارد و صد البته قداست.

یزد را باید با حفظ تمام داشته های تاریخی ـ فرهنگیِ آن ارج نهاد. باور کنیم تاریخ، فرهنگ، هنر و اندیشه گاه به هیچ طریقی در ظرف تصمیمات سیاسی و مصلحت اندیشانه جای نمی گیرند. العزت لله


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا