رضا سلطان زاده مدیر مسئول هفته نامه آيينه يزد

شیعیان جانشین بلافصل پیامبر گرامی اسلام(ص) را حضرت علی(ع) می‌دانند. مولای متقیان(ع) که مکرر از حق غصب شده خویش سخن می‌گفت در سال 35 هجری قمری حکومت ظاهری بر مردم را پذیرفت و وارث حکومتی گردید که عده‌ای ثروت‌های کلان و افسانه‌ای بدست آورده بودند اما آن جناب می‌فرماید «...سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید اگر حضور فراوان بیعت‌کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی‌کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند،‌ مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‌ساختم و آخر خلافت را با کاسه اول آن سیراب می‌کردم آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است...»(1) مولای متقیان(ع) ارزش حکومت را از کفش وصله زده خویش کمتر می‌داند مگر این‌که بتواند در دوران زمامداری از مظلومان و ستم‌دیدگان حمایت کند و دست دزدان و غارتگران را از بیت‌المال کوتاه نماید. آن جناب در برابر زیاده‌خواهی نزدیکان و حتی برادر خود نیز می‌ایستد و برخلاف قانون از بیت‌المال چیزی اضافه به او پرداخت نمی‌کند. مظهر عدالت تا آنجا برای احقاق حق مردم رعایت انصاف می‌نماید که به کارگزاران خویش دستور می‌دهد: «...در نامه‌های رسمی خطوط را نزدیک یکدیگر بنویسید و نوک قلم‌ها را باریک نمایید و از نوشتن کلمات زائد اجتناب کنید تا اموال عمومی و بیت‌المال (هرچند بسیار کم) دچار ضرر نگردد...»(2)
عده‌ای از جمله طلحه و زبیر که به خواسته‌های خود دست نیا فته بودند و عدالت‌گستری حضرت مولی‌الموحدین را تحمل نمی‌کردند سر به شورش برداشتند و جنگ جمل را به وجود آوردند هنوز مولای متقیان از خستگی جمل نیاسوده بود که معاویه به بهانه خونخواهی خلیفه سوم از شام به پا خاست و نبرد صفین را رقم زد. حضرت علی(ع) با اشاره به فرومایگی، فساد اخلاق، رذالت و اوباشگری، سخت و خشن بودن یاران معاویه که از هر سو آمده و گردهم جمع شده‌ بودند می‌فرماید: «شامیان درشت خویانی پست، بردگانی فرومایه‌اند که از هر گوشه‌ای گردآمده، و از گروه‌های مختلفی ترکیب یافته‌اند، مردمی که سزاوار بودند احکام دین را بیاموزند، و تربیت شوند، و دانش فراگیرند، و کارآزموده شوند، و سرپرست داشته باشند، و دستگیرشان کنند، و آنها را به کار مفید وادارند. آنان نه از مهاجرانند و نه از انصار، و نه آنان که خانه و زندگی خود را برای مهاجران آماده کرده، و از جان و دل ایمان آوردند. آگاه باشید که شامیان در انتخاب حَکم، نزدیک‌ترین فردی را که دوست داشتند برگزیدند، و شما فردی را که از همه به ناخشنودی نزدیک‌تر بود انتخاب کردید...»(3) در ایامی که بزرگان و شجاعانی چون عماریاسر، مالک‌اشتر و محمدبن ابی‌بکر و عده‌ای دیگر از یاران باوفای آن حضرت کشته شده بودند، معاویه از حیله‌گران و مکارانی چون عمروعاص و مغیره که برای نخستین بار به صورت رسمی ولایت عهدی یزید را مطرح ساخت استفاده می‌نمود و لشکریانش را به مناطقی که تحت نفوذ حضرت علی(ع) بود می‌فرستاد تا اموال مردم را غارت ‌کنند و زندگی را بر آنها دشوار نمایند حضرت علی به یارانش می‌فرمود با دشمن مقابله کنند، پاسخ تجاوزات آنها را بدهند اما آنان حاضر به دفاع از خود نمی‌شدند مولای متقیان(ع) در یکی از خطبه‌ها به نام جهاد نگرانی و ناراحتی خود را از ناتوانی همراهان این‌گونه ابراز می‌نماید: «...آگاه باشید من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید، به خدا سوگند، هر ملّتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد. امّا شما سستی به خرج دادید، و خواری و ذلّت پذیرفتید، تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین‌های شما را تصرّف نمود. و اینک، فرمانده معاویه... با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بیرون رانده است. به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن‌بند و گوشواره‌های آنها را به غارت برده، در حالی که هیچ وسیله‌ای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشته‌اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این‌که حتّی یک نفر آنان، زخمی بردارد، و یا قطره خونی از او ریخته شود، اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است. شگفتا شگفتا به خدا سوگند، این واقعیت قلب انسان را می‌میراند و دچار غم و اندوه می‌کند که شامیان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقید. زشت باد روی شما و از اندوه رهایی نیابید که آماج تیر بلا شدید. به شما حمله می‌کنند، شما حمله نمی‌کنید با شما می‌جنگند، شما نمی‌جنگید این‌گونه معصیت خدا می‌شود و شما رضایت می‌دهید وقتی در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می‌دهم، می‌گویید هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ می‌دهم، می‌گویید هوا خیلی سرد است بگذار سرما برود. همه این بهانه‌ها برای فرار از سرما و گرما بود وقتی شما از گرما و سرما فرار می‌کنید، به خدا سوگند که از شمشیر بیشتر گریزانید. ای مرد نمایان نامرد ای کودک صفتان بی‌خرد که عقل‌های شما به عروسان پرده‌نشین شباهت دارد چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی‌دیدم و هرگز نمی‌شناختم شناسایی شما -سوگند به خدا- که جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم‌بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون، و سینه‌ام از خشم شما مالامال است کاسه‌های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلّت‌پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید...»(4) معاویه گروه‌هایی را تطمیع می‌کرد با پول و جایزه دهان عده‌ای از خطیبان و شاعران را می‌بست افرادی نیز از ترس سکوت اختیار می‌کردند به هر تقدیر در شام زمینه‌ای آماده شده بود که ابوالحسن علی‌بن حسین مسعودی متوفی به سال 345 هجری قمری در کتاب ارزشمند «مروج الذهب» می‌نویسد: «...پس از ختم صفین یکی از اهالی کوفه سوار بر شتر «نر» خود به دمشق رفت و یکی از مردم دمشق در او آویخت که این شتر «ماده» از من است و در صفین از من گرفته‌ای. دعوی پیش معاویه بردند و دمشقی پنجاه شاهد آورد و همه شهادت دادند که این شتر ماده از اوست. معاویه بضرر کوفی حکم داد و بگفت تا شتر را به دمشقی تسلیم کنند. کوفی گفت: خدایت بصلاح رهبری کند این شتر نر است و ماده نیست. معاویه گفت این حکمی است که داده شده است. پس از آنکه قوم پراکنده شدند، کس فرستادند و کوفی را احضار کرد و قیمت شتر او را پرسید و دو برابر آن را به او داد و نکوئی کرد و گفت: به علی(ع) بگو من با صد هزار نفر که شتر ماده را از نر تشخیص نمی‌دهند با او جنگ خواهم کرد... کار اطاعت و تسلیم شامیان در قبال وی بدانجا رسیده بود که وقتی سوی صفین می‌رفت روز چهارشنبه با آنها نمازجمعه خواند... در اثنای جنگ عقل خود را تسلیم او کردند و گفتار عمروبن عاص را که می‌گفت چون علی عماربن یاسر را به جنگ آورده پس علی(ع) قاتل اوست. پذیرفتند... پس از آن کار تسلیمشان بدانجا رسید که لعن علی(ع) را رسم کردند که کوچک بزرگ می‌شد و بزرگ با آن می‌مرد. یکی از اخباریان نقل کرده که به یکی از مردم شام که بصف بزرگان و خردمندان و صاحب‌نظران آنها بود، گفته بود این ابوتراب کیست که امام او را بر منبر لعن می‌کند؟ گفت: گمان می‌کنم یکی از دزدان ایام فتنه بوده است!!»(5) معاویه در سال 60 هجری بعد از حدود 20 سال فرمانروایی بر شام و حکومت از دنیا رفت و یزید طبق قرار قبلی به حکومت رسید. این خبر هنوز به مدینه نرسیده بود که یزید تمام همّ خود را صرف گرفتن بیعت از کسانی می‌کرد که مخالفتشان می‌توانست شورشی علیه او بر پا کند... امام(ع) طی سخنانی از جمله فرمود: یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس محترم بوده و کسی است که متجاهر به فسق است و شخصی چون من با کسی چون او بیعت نخواهد کرد... اگر قرار باشد که یزید سر کار آید باید فاتحه اسلام را خواند: «و علی الاسلام السلام». همان شب ابن‌زبیر از بیراهه به قصد مکه از مدینه خارج شد، و فردای آن روز، مأمورین حکومت به دنبال او رفتند. شب بعد امّا امام حسین(ع) با اعلام رسمی مدینه را برای اصلاح امت جدش و زنده نگهداشتن اسلام و برپا داشتن امر به معروف و نهی از منکر به همراهی اهل بیت(ع) ترک کردند و برادر آن حضرت محمدبن حنفیه در مدینه باقی ماند. قبل از حرکت امام بسیاری از صحابه و بزرگان برابر درک و فهم خویش از اوضاع سیاسی حکومت از امام(ع) می‌خواستند تا در حرم جدشان بمانند ولی امام در مدینه احساس خطر می‌کرد لذا در روزهای آخر ماه رجب سال 60 هجری از شهر پیامبر(ص) به قصد عزیمت به مکه حرکت کرد. سرانجام امام حسین(ع) که در تحلیل مسایل پایانی ماجرای وضعیت موجود را به خوبی می‌دانست روز هشتم ذی‌الحجه (ترویه) حج را نیمه تمام گذاشت و به قصد عزیمت به کوفه با یاران اندک خویش حرکت کرد. کوفیان بسیاری با نوشتن نامه به امام حجت را برای یاری حضرتش تمام کرده بودند. سرانجام روز دوم محرم 61هجری در سرزمین کربلا رحلت اقامت افکند و ماجراهای بسیاری که شنیده‌ایم و خوانده‌ایم و گفته‌اند. حکومت پلید اموی که از بیداد و جنایت و ستم ابایی نداشت فرزند حضرت پیامبر را در بدترین شرایط و در فاجعه‌آمیزترین وضعیت و در شدت قساوت و وحشت با فرزندان و یاران و اصحابش به شهادت رساند و زنان و کودکانش را به اسارت گرفت. یاران یزید ظالم جنایتی مرتکب شدند که تاریخ بشر در دوران طولانی ستم‌گری و خیانت و فساد و خون‌ریزی و رذالت و پستی به خود ندیده است. امام و یارانش را در نهایت مظلومیت و تنهایی در آن بیابان در اوج سنگدلی و قساوت به فجیع‌ترین وضع به شهادت رساندند. دشمنان خدا و پیامبر و مسلمانان که با کشتن حسین(ع) و یارانش تصور می‌کردند ماجرای حسین‌بن علی به عنوان یک خارجی تمام شده است آن‌چنان رسوا شدند که این رسوایی و حقیقت نمایی 1400 سال است بر تارک تاریخ انسانیت درخشندگی و تلألؤ دارد. سرور شهیدان و آزادگان به همه آزادگان جهان فهماند که بزرگترین معروف آزادی و برابری، تساوی حقوق و عدالت و استقرار آن در جامعه است و بزرگترین منکر زمامدار خائن و خبیث و فاسد و قلدر است و راه نجات ایستادگی در مقابل حاکمان و سلاطین جائر ولو به قیمت شهادت رسیدن عزیزترین فرزند رسول خدا باشد. پرچم مبارزه‌ای که امام در کربلا برافراشت 14 قرن است که در اهتزاز می‌باشد و حریت و آزادگی و عدالت و قسط و مساوات را فریاد می‌کند. سلام و رحمت و برکت خداوند بر سید و سالار شهیدان و یاران وفادارش که جان‌های پاکشان را تقدیم راه مقدس آن بزرگوار کردند.

مدیرمسئول

پی نوشتها:
1- «نهج‌البلاغه»، ترجمه محمد دشتی(ره)، خطبه 3، صفحه 31
2- «درسی که حسین به انسان‌ها آموخت»، شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد، صفحه 47
3- «نهج‌البلاغه»، ترجمه محمد دشتی(ره)، خطبه 238، صفحه 337
4- همان، خطبه 27، صفحه 52 و 53
5- مروج بر وزن طلوع جمع مرج بر وزن سرو و ذهب با فتح حرف اول و دوم به معنای مرغزارها و چمن‌زارهای طلا و معادن گوهر، جلد دوّم صفحه 35 و 36 ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، سال 1365 شمسی

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا