محمد سعید صالحی فیروزآبادی

 یزدفردا- هفته گذشته پارلمان اسرائیل با اکثریت  آرای 62  در برابر 55 رای  قانون یهودی بودن اسرائیل را به تصویب رسانید.  "بر مبنای این قانون کشور اسرائیل کشوری برای ملت یهود و حق تعیین سرنوشت در این کشور تنها حق یهودیان است.  این قانون همچنین بر توسعه شهرک‌ها برای اسکان یهودیان در مناطق مختلف اسرائیل تاکید می‌کند و آن را بخشی از ارزش‌های ملی وصف کرده است. قانون با تاکید بر اینکه کشور اسرائیل سرزمین و میراث تاریخی یهودیان است، بر اینکه شهر «اورشلیم» به طور کامل به عنوان پایتخت این کشور است، تاکید می‌کند. در این قانون زبان «عبری» به عنوان زبان رسمی اسرائیل شناخته شده است. پیشتر دولت اسرائیل برای مکاتبات رسمی و اسناد دولتی از دو زبان عبری و عربی استفاده می‌کرد."

 تصویب قانون یهودی بودن اسرائیل گامی به عقب در مراحل دولت سازی در اسرائیل می باشد و شکافهای بزرگ، جدید و بیشتری را در جامعه اسرائیل ایجاد می کند. اسرائیل سالهای زیادی از اینکه تنها دموکراسی در خاورمیانه می باشد بر خود می بالید. اگر چه گذاشتن نام اسرائیل بر سرزمینی که مردمان بشدت متفاوتی در کنار یکدیگر زندگی می کنند با دموکراسی هیچ پیوندی ندارد و جز گسترش شکافهای اجتماعی منفعت دیگری برای ملت یهود آن سرزمین ایجاد نمی کند، تصویب قانون یهودی بودن اسرائیل قانونی کردن  و برسمیت شناختن برتری دینی قوم یهود در سرزمینی است که مردمانی با دین و زبان دیگری در آن سرزمین زندگی می کنند و بیت المقدس یا اورشلیم برایشان مقدس می باشد. این قانون در عمل کشور اسرائیل را در ردیف کشورهایی چون عراق زمان صدام حسین و ترکیه کنونی قرار می دهد. کشورهایی که به علت برتری دادن به بخشی از شهروندان خود سایر شهروندان را به شهروند درجه دوم و چندم تنزل می دهند و امید به عدالت و برابری را از بخشی از مردم خود سلب می نمایند. راز پایداری کشورها همبستگی مردمان یک کشور در برابر مصائب و مشکلات و همبستگی در برابر دشمنان خارجی می باشد. هنگامیکه شما بخشی از مردم یک کشور را از نگاه عادلانه حاکمیت سیاسی و برنامه ریزی برای بهره گیری از توانمندیهای آنان محروم می نمایید شما در عمل با دستان خودتان سرباز و جاسوس برای دشمنان وجودیتان تربیت می کنید. شما با نا امید کردن آن بخش از مردم سرزمینتان آنها را  به تروریسم و بهره گیری از خشونت برای دستیابی به موقعیتهای برابر ناگزیر می نمایید. 

اما براستی ریشه تشکیل کشور و نامگذاری اسرائیل و مهاجرت ملت یهود از سراسر دنیا به این منطقه از جهان چیست؟ آیا همینطور که یهودیان می گویند بازگشت ملت یهود به سرزمین یا ارض وعده داده شده ای است که در تورات به یهودیان وعده داده شده است؟ در این مورد نگارنده چند مقاله مفصل در یزد فردا منتشر نموده است و از آنجایی که نویسنده  تکرار را دوست نمی دارد  خوانندگان علاقمند  را به مراجعه به آن مقالات حواله میدهد. آن مطالب مشروح را می توان در دو جمله خلاصه نمود: 1- تشکیل کشور اسرائیل ادامه جنگهای صلیبی برای تسلط بر فلسطین و آنچه بانیان جنگهای صلیبی می گفتند آزاد کردن زادگاه حضرت عیسی مسیح از دست کافران مسلمان بود. 2- بازیچه شدن  و برنامه ریزی شدن ملتهای یهود و مسلمان برای جنگیدن با یکدیگر در جنگی که هیچ ارتباطی با منافع این دو ملت نداشت. جنگ واقعی جنگ برای تسلط بر این منطقه، داشتن پایگاه  برای مافیای پیروز در جنگ جهانی اول و دوم در این منطقه و جنگ  برای تاراج و تلکه کردن کشورهایی بود که مالک بزرگترین منابع عظیم نفتی در سرزمینهایشان بودند.

 بر مطالب آن مقالات،  چند مطلب دیگر را نیز بایستی  اضافه نمود: مافیای استعمارگری که بعد از جنگ جهانی اول و دوم به دولت سازی و کشورسازی در منطقه ما مبادرت نمود با دو اهرم قدرت نیرومند مبادرت به جنین کاری نمود. اهرم قدرت اول توانایی شگرف این مافیا در پیدا نمودن و هر چه عمیق تر کردن شکافهای اجتماعی بین مردم این منطقه بود. توانایی دوم این مافیا توانایی بیمانند تاثیرگذاری و سازماندهی افکار ملتها بود.  این توانایی نه تنها توانایی تاثیرگذاری بر مردم معمولی بلکه توانایی تاثیرگذاری بر نخبه ترین انسانهای این منطقه که بر مردمانشان تسلط فکری داشتند بود. این مافیا بر نخبگان فکری ملت یهود تاثیر خود را بر جای گذاشت و  آنها را برنامه ریزی و تشویق نمود تا به فکر جستجو برای یافتن ارض موعود، برگشتن به آنجا و دولت سازی بیفتند. چیزی که ریشه آن در متون دینی یهودیان  و تورات یافت می شد.  از سویی دیگر همین مافیا با تکیه بر متون مذهبی مسلمانان و با تاثیرگذاری بر نخبگان فکری مسلمان و عرب آنها را به دشمنی و تنفر بر مردمان ستمدیده و آواره یهودی که از اقصی نقاط جهان و از نسل کشی آلمان هیتلری جان سالم به در برده بودند برانگیخت و از همان آغاز مهاجرت یهودیان به فلسطین بذر دشمنی و نفرت از یهودیان را در میان مسلمانان بارور نمود. آتش افروزی جنگهای استقلال 1948، جنگ شش روزه 1967، و جنگ 1973 با میدانداری حکومتهای دست نشانده و وابسته به مافیای پیروز جنگ جهانی اول و دوم از جمله سران کشورهایی مانند اردن، عربستان سعودی و کویت و  نیز حکومتهای مستبدی که در همسایگی فلسطین قرار داشتند و بازی دادن و مشارکت دادن اعراب مسلمانی که سرزمین فلسطین محل سکونت آنان بود راه را برای پاکسازی قومی ارتش اسرائیل و یهودی سازی بیشتر سرزمین فلسطین هموار نمود. 

  نتیجه گیری: تصویب قانون یهودی سازی اسرائیل ادامه راه اشتباهی است که نخبگان ملت یهود برای آن برنامه ریزی شدند و کشور اسرائیل را تاسیس نمودند. تصویب قانون یهودی سازی اسرائیل بازی در میدانی است که منافع آن تنها به سود کشورهای بهره بردار از شکافهای اجتماعی منطقه ما می باشد و دشمنی و تنفر بین یهودیان و همسایگان خانه هایشان را بیشتر خواهد نمود. همچنانکه تعیین روز قدس یا نامیدن بخش مستشاری و برونمرزی سپاه پاسداران به سپاه قدس بازی نمودن در میدانی بود  که  کشورهای بهره بردار و شکاف ساز برای مردمان منطقه ما تدارک دیده بودند. شاه کلید فهم و حل مسائل منطقه ما در دو واژه کلیدی برنامه ریزی شدن و نبرد قومی  نهفته است. بایستی متوجه شویم انبوه مردان، زنان و کودکان ژولیده ای که از سرتاسر جهان به منطقه فلسطین گسیل شده اند جز از مسیر برنامه ریزی شدن امکان رسیدن به این منطقه از جهان را نداشته اند. فهم اینکه نخبگان فکری این مردم باعث گسیل این مردم فلک زده به این نقطه از جهان شده اند یا اینکه خود این نخبگان فکری، بازی خورده و بازیچه برنامه ریزان دیگری بودند دو رویکرد کاملا متفاوت را پیش روی ما می گذارد و ما را مجبور به تصمیم گیریهای کاملا متفاوت می نماید. در مورد نکته  دوم که نبرد قومی می باشد بایستی متوجه شویم دو کشور می توانند با یکدیگر جنگ نمایند اما هیچگاه زنان و کودکان یک قوم و یک ملت نمی توانند با زنان و کودکان قوم و ملتی دیگر برای داشتن یک سرزمین مشترک جنگ نمایند. پیروزی در چنین نبردی امکان ندارد. اگر بر فرض محال چنین پیروزی در چنین جنگی وجود داشته باشد پیروز میدان جنگ در سینه های ملتها با عنوان جنایتکار جنگی و نسل کش شناخته خواهد شد. 

 سخن پایانی: چند هفته ای است که بعد از نماز جمعه در باریکه غزه، راهپیمایی بازگشت به سرزمین مادری  صورت می گیرد. مردان و زنان بدون سلاح فلسطینی خود را به سیم خاردارهای مرزی می زنند و سعی در پاره کردن و عبور از مرز دارند و در همین زمان با تیراندازی مستقیم ارتش اسرائیل در خاک و خون می غلتند. آیا براستی بازگشت به سرزمین مادری برای فلسطینیان باریکه غزه امکانپذیر است؟ پاسخ با فهم مطالبی که قبلا نوشته شد بسیار آسان می باشد. پاسخ هم آری هم نه می باشد. تا هنگامیکه از فهم واژه هایی چون برنامه ریزی شدن عاجز باشیم بازگشتی به سرزمین مادری قابل تصور نیست. نمی توان در درون ذهنها بین دو ملت و دو قوم جنگ و نفرت شدید از یکدیگر وجود داشته باشد آنگاه برای بازگشت به سرزمین مادری برنامه ریزی نمود. بازگشت به سرزمین مادری امکان پذیر می باشد، چنانچه جنگ ذهنی دو قوم و دو ملت به پایان برسد و نخبگان فکری هر دو ملت از مرحله برنامه ریزی شدن به مرحله برنامه ریزی کردن ترفیع یابند. در چنین حالتی اندک اندک مرزهای بین باریکه غزه و اسرائیل برداشته خواهد شد. تواناییهای هر دو ملت به امور بسیار مهمتری پرداخته خواهد شد. بخشی از فلسطینیهای  باریکه غزه  برای کار در کارخانه های اسرائیلی به دیگر نقاط اسرائیل عزیمت خواهند نمود. کارگران و متخصصان یهودی بسیاری در کارخانه های باریکه غزه به کار مشغول خواهند شد. با فهم کلیدواژه های برنامه ریزی شدن و برنامه ریزی کردن، چشم انداز چنین آینده ای بسیار نزدیک می باشد. در چنین روزی اندیشیدن در مورد مرزهای کرانه باختری و باریکه غزه با اسرائیل و قانون یهودی سازی اسرائیل بسیار خنده دار خواهد بود و تاریخ با لبخند به گذشته و دوران کودکی ما خواهد نگریست. 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا