فرانسیس بیکن در سال 1561 در لندن به دنیا آمد. تا 12 سالگی در خانه آموزش دید. و چون در خانواده‌ای سیاسی متولد شده بود او نیز برای کارهای سیاسی تربیت شد. تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد.

او در سال 1617 مهردار سلطنتی و پس از آن رئیس دیوان عالی گردید که پس از پادشاه بالاترین مقام کشور بود. در سال 1621 به دریافت رشوه از دادخواهان، متهم و به دادگاه فراخوانده شد ولی از خود دفاع نکرد و در نتیجه محکوم و از کارهای دولتی برکنار گردید. نویسندگان زندگینامه بیکن نتوانستند این پیشامد را توضیح دهند. بسیاری، آن را نتیجه دسیسه بدخواهان و مخالفان سیاسی او دانسته‌اند.

فرانسیس بیکن تا زمان مرگش(1626) دست از نویسندگی بر نداشت. او با توجه به شرایط فرهنگی زمان خود به این نتیجه رسیده بود که پایبندی به عقاید دیگران، گونه‌ای بـت پرستی است. از این رو نخستین گام در راه درست اندیشیدن، رهاشدن از پیروی کورکورانه است. بدین سان او مانع هایی را که بر سر راهند و آدمی را به کج اندیشی می کشانند، بت نامید و آنها را دست کم به چهار بخش تقسیم کرد: بت قبیله ، بت غار ، بت بازار و بت نمایش.

بت قبیله: عیبها و خطاهایی هستند که از طبیعت آدمی سرچشمه می گیرند. خطاهای که سرچشمه آنها به مُثُل، در تبار و نژاد آدمی است و از این رو میان همگان مشترک است.

بت غار: مانع‌های است که از دلبستگی‌های آدمی بر می خیزند. بیکن با یادآوری سخن هراکلیتوس(Heraclitus ) که گفته بود انسان‌ها بهنگام بیداری جهان مشترکی دارند ولی بهنگام خواب هر یک به جهان ویژه خود رو می کنند، می گوید دلبستگی شخصی زمینه ی رو کردن هر یک از آدمیان به جهان ویژه خویش است. شاید مثالی را که بشود برای این بت مطرح کرد توجه به تمایلات غریزی و مادی بشر است.

بت بازار: بتهای بازار واژه‌های نادقیق و یا فریبنده ای است که آدمی را نادانسته به بیراهه می برند. بهترین مثالی را برای این بت می توان آورد «گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» باشد. و ممکن است خیلی ها بخاطر همین ضرب‌المثل گول خورده‌اند. ضرب المثل‌های که بین همگان مشترک است، یا بعبارت دیگر حکومت کلمات بر عقل انسان می باشد.

بت نمایش: نظریه و عقایدی هستند که چون با آب و تاب بسیار و با حالتی تبلیغی بر صحنه آورده شوند و تماشاگران شیفته آنها گردیدند، دیگر جایی برای شک کردن، سنجیدن و اندیشیدن باقی نمی‌گذارند. بیکن فلسفه ارسطوی را، از این گونه بت ها می داند. چونکه بدون توجه کردن به طبیعت از طریق بحث و جدل(دیالکتیک) می خواستند به شناخت جهان برسند. اما چنین نبود.

فرانسیس بیکن اولین فیلسوفی بود که معتقد بود انسان باید از تبعیت دیگران (بت) برهد و به اندیشیدن رو کند. تلاش او با کار دوران ساز دکارت( پدر فلسفه نو) به اوج خود رسید.

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا