همراه با اهل و عیال دیشب افطاری منزل مادر زن بودیم پس از صرف افطار مادر زن شخصاً حقیر زباندراز را مورد ملاطفت ملوکانه قرارداده و یک استکان چای تازه دم آورده و التفات را به اوج رسانده و زانو به زانوی حقیر نشستند. بنده وقتی با این نوع مهربانیهای مشارالیها و «همسربانو» که دختر ایشان میباشد روبرو میشوم قلبم به تپش میافتد و دچار اضطراب میشوم چون بلافاصله امر شاهانهای در پی صادر میگردد که باید معمولاً با سختی و مشقت مالی انجام دهم. در حالت اضطراب بودم که ایشان مهربانی را به اتم وجه رسانده و فرمودند: پسرم! مگر وسایل و لوازم و یخچال خانه و لیست اموالت کمتر از مهندس، شهردار، سردار و دکتر و دیگر همسایگان است؟! مگر تو هم مثل آن بزرگواران با اشرافیگری و رانتخواری مخالف نیستی؟! مگر حامی محرومان نمیباشی؟! گفتم البته حاج خانم همه اینها درست میفرمایید با خود زمزمه میکردم: ای کاش قند افتاده بود در گلویم و خفه شده بودم و تصدیق نمیکردم. مادر زن لبخند رضایتی زدند و گفتند: خیالم راحت شد حالا یک وصیت دارم بعد صدوبیست سال! که انشاا... زنده هستی و من خدای نکرده مردم! مرا با احترام تشییع کرده داخل حرم امامزداه جعفر یا حضرت سیدجعفر یزد دفن کنید! آیا متوجه دلیل اضطراب من پس از مهربانیهای کمسابقه شدید؟ از کجا دویست میلیون تومان، حتی یکصد میلیون تومان دارم ضمناً نمیدانم چرا مادر زن من هوس وصیت کرده است! فعلاً دعا میکنم الهی پیشمرگشان شوم اگر همطرازی حقوق براساس قولی که دولتمردان یازدهم و دوازدهم هم دادهاند برقرار گردد باز این تقها به آن توقها نمیخورد!!
زباندراز
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 25,آوریل,2024