یزدفردا:فردي بازاري و داراي نمايشگاه بزرگ فرش هستم و وضعيت مالي مناسبي دارم در كنار همسرم ناهيد و فرزندانم مهسا و مهلا در مركز استان زندگي مي كنم ، با توجه به مشكل جسمي كه براي ناهيد پيش آمد دكتر متخصص حامله شدن او را برايش بسيار خطرناك اعلام كرد و آرزوي داشتن پسر برايم در دل باقي ماند .

بيچاره ناهيد كه ازآرزوي من باخبر بود سعي مي كرد دلم را به دست بياورد و به گونه اي حتي خطر به جان خريدن حاملگي مجددش را پيشنهاد و يا گرفتن فرزند از بهزيستي را به من پيشنهاد كرد ولي من به خاطر علاقه اي كه به ناهيد داشتم هرگز حاضر به پذيرفتن پيشنهادات او نشدم .

تقريباً در دو سال پيش در محل نمايشگاه نشسته بودم كه حضور يكي از مشتريان خانم نظرم را به خودش جلب كرد ، خانم جوان و زيبايي بود و با توجه به تجربه اي كه داشتم و همچنين سئوالاتي كه آن خانم در مورد فرش ها مي كرد متوجه گرديدم علت حضور آن خانم در نمايشگاه خريد فرش نيست ، آن خانم جوان تا زمان خلوت شدن نمايشگاه مداوم از يك سوي نمايشگاه به سوي ديگر مي رفت و گاه گاهي با گوشه چشم من و مشتريان را زير نظر داشت .

زماني كه صحبتم با تلفن همراهم به پايان رسيد متوجه شدم آن خانم در كنار ميز كارم بر روي صندلي نشسته است ، بعد از كلي تعريف از زيبايي فرش ها و طرح و رنگ آنها خودش را فريبا معرفي كرد و از من خواست در مورد موضوعي خصوصي با من صحبت كند ، من هم قبول كردم .

با صحبت هاي فريبا متوجه شدم از زندگي من و همچنين آرزويم با خبر است ، با تعجب چگونگي با خبر شدنش را جويا شدم ، داخل جيبش دست برد و موبايلش را بيرون آورد و گفت حاج آقا از اينجا متوجه شدم .

ناهيد از طريق لاين و واتس آپ با فريبا دوست شده بود و با اطميناني كه از او برايش حاصل شده بود براي درد دل و همزباني مشكلات زندگيش با من را براي فريبا تعريف كرده بود و فريبا هم با زيركي و زرنگي توانسته بود آدرس محل كار من را از ناهيد بگيرد .

فريبا خودش را مطلقه از جوان معتادي معرفي و از من خواست براي برآورده شدن آرزويم با او ازدواج كنم .

طرز حرف زدن فريبا و زيباييش از يك طرف و از طرفي آرزوي داشتن فرزند پسر از طرف ديگر باعث شد بدون فكر و تحقيق بيشتر از فريبا بالاخره دل به دريا بزنم و پنهاني با او عقد كنم .

خانه اي نزديك نمايشگاه براي فريبا اجاره كردم و روزها با سپردن نمايشگاه به دست شاگردم بيشتر وقتم را با او سپري مي كردم .

كم كم به رفتار فريبا مشكوك شدم و متوجه شدم شبها فريبا در خانه اش تنها نيست و او دچار مشكل اخلاقي است . در ابتدا هرچه او را نصحيت كردم فايده اي نداشت و فريبا هر بار با تهديد با خبر كردن ناهيد از ازدواج من با خودش من را ساكت مي كرد .

تصميم گرفتم فريبا را از مركز استان خارج و به شهر شما بياورم تا هم از ناهيد فاصله بيشتري بگيرد و شايد دست از كارهاي كثيفش هم بردارد و خانه اي در شهر شما برايش اجاره كردم ولي اين فكر هم كارساز نشد .

بعد از گذشت دو سال متوجه شدم شوهر اول فريبا بعلت مشكلات اخلاقي او را ترك و طلاق داده و او حاضر نيست دست از كارهايش بردارد .

اي كاش در اين سن و سال دنبال هوس و آرزويم نبودم و اين طور خودم را گرفتار اين زن حيله گر و فاسد نمي كردم . اي كاش عاقل بودم ......

تهيه كننده : ستوانيكم محمد مروتي

معاونت اجتماعي فرماندهي انتظامي شهرستان اردكان

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا