زباندراززاده ظهر تابستانِ دمکرده در عمق خواب بعد از ناهار، باباکنان رفع اشکال میکرد. حقیر فکر کردم باز امتحان آنلاین دارد. گفتم پدر برو خودت جواب بده من در تقلبت شریک نمیشوم. گفت: نه پدرم ببینید مرحوم وحشی بافقی قضیه خوردن و تقسیم بیتالمال و پستها را در این زمانه به زبان تمثیل بیان کرده و گفته: زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو/ بد ای برادر از من و اعلی از آن تو/ این تاس خالی از من و آن کوزهای که بود/ پارینه پر ز شهد مصفا از آن تو/ یا بوی ریسمان گسل میخ کن ز من/ مهمیز کله تیز مطلا از آن تو/ آن دیگ لب شکسته صابون پزی ز من/ آن چمچه هریسه و حلوا از آن تو/ این قوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من/ غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو/ این استر چموش لگد زن از آن من/ آن گربه ملوس بابا از آن تو/ از صحن خانه تا به لب بام از آن من/ از بام خانه تا به ثریا از آن تو.
زباندراززاده لاینقطع همچون والده مکرمهشان ادامه داد باباجان قضیه خانههای 35 متری از آن مردم، ویلاهای چند هزارمتری از آن ما، داشتن ده پست از آن بزرگان و آقازادهها، بیکاری از آن مردم، میلیاردها اختلاس… داد زدم بس کن زباندراززاده ببین پدرجان اولا به خاطر یکی دو تا از مهاجران صادراتی غیرنفتی خرمایی معدنی بافق به یزد علیرغم ارادت قبلی قلبی به کل مردم شریف عزیز بافق دوستان دیرینه بنده در آن شهر خصوصا حضرت امامزاده عبدالله(ع) حقیر تازگیها به این کلمه و لهجه حساسیت پیدا کردهام بگو کاری به زادگاه وحشی نداشته باش.
بگذار زمان بگذرد بنده ارادت خاکسارانهام برمیگردد در ثانی…این شعر، داستان دو برادر است و ارث پدریشان که یکی از آن دو (احتمالا برادر بزرگتر) میخواهد با حرفهای شیرین، سر دیگری را کلاه بگذارد و آنچه بدرد میخورد (مانند استر و دیگ) را از آن خود و آنچه بدرد نمیخورد (مانند گربه و ملاقه مطلا) را از آن برادر کند ربطی به امروز و آن تقسیم عادلانه بین آقایان نورچشمیها و وابستگان مرفهشان ندارد گرچه مملکت را ارث پدری بدانند دوره برادرانه تقسیم میکنند بگذار بخوابم تا مردم و مسوولان از شر زباندرازیهای این حقیر و من هم از خیر مسوولان راحت باشم وگرنه کمچه مطلا را میزنم تو مغز خودم!!!
زباندراز
- نویسنده : زبان دراز
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 18,آوریل,2024