یادی دیگر از محمد حسین بهجتی اردکانی (شفق) (ره)اززندگی نامه خود نوشت تا .....

 

یزدفردا :یکسال از پرواز آیت الله محمد حسین بهجتی اردکانی (شفق) گذشت او که به حق می تواند الگوئی مناسب برای زندگی باشد  بد ندیدیم با مطالبی دیگر درباره او به وظیفه خود در قبال این عالم سفر کرده عمل نمائیم

زندگی نامه خود نوشت

محمد حسین بهجتی اردکانی (شفق)


این کمینه ی گنه کار که نامم محمد حسین و شهرتم بهجتی و تخلصم در ادب پارسی «شفق» است در خرداد 1313 در اردکان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم. پدرم کاسبی ساده بود که با زحمت ولی با پاکی و راستی و درستی زندگی می کرد و مادرم زنی خانه دار و عاشق مسجد و روضه و جلسات دینی بود. پدر و مادرم مرا در هفت سالگی به مکتب بردند، به برکت حافظه ی قوی و استعداد نیرومندی که داشتم طی یک سال و نیم آموزش در مکتب قرآن و کلاسهای جدید که به اجبار در مکتب تدریس می کردند تا کلاس پنجم را خواندم. در 12 سالگی به راهنمایی یکی از روحانیون شهر با شوری که در سخن نمی گنجد به مدرسه ی علوم دینی وارد شدم. چندی پنهان از چشم پدر روزی یکی دو ساعت درس می خواندم و گرم و جدی برای پدر کار می کردم.

اساتید مدرسه با احساس پیشرفت و مشاهده شور و شوق من ، پدرم را در جریان نهادند و به هر وسیله ای بود رضایتش را جلب کردند. از این پس مدتی برای پدر کار کرده و نیمی از روز را درس می خواندم و سرانجام با کمک اساتید ،رضایت پدرم را برای تمام وقت درس خواندن به دست آوردم. در این مدت با جدیت وافر و عشقی سرشار تا اواخر بهار 1331 بیشتر در اردکان و اندکی در یزد در محضر اساتید دلسوز و عزیز حضرت آیت الله خاتمی، آیت الله حاج ملامحمد حایری، حضرت آیت الله شیخ احمد علومی، حضرت آیت الله حاج ملا محمد حایری، حضرت آیت الله شیخ احمد علومی، حضرت آیت الله آقا سیدعلی محمد کازورنی و برخی از روحانیون به فراگرفتن ادبیات عرب و منطق و معانی بیان ادامه دادم. از گنج های ارزنده ای که درهنگام تحصیل در اردکان نصیبم شد آشنایی با استاد عزیز و دوست پرمهر جناب آقای شیخ محمد تقی مصباح بود که اینک معظم له از اساتید محقق فلسفه و معارف اسلام در قم است. تابستان سال 1331 با تشویق استاد و مربی مهربان، حضرت آیت الله حائری به قم پر کشیدم و با کمال تهیدستی و نبود و سایل و نداشتن ذخیره ی مالی حجره ی مخروبه و غمناکی در مدرسه خان گرفتم و با دلی آرام به درس و بحث پرداختم. هنگام ورود به قم مختصر پولی داشتم که آن را به یمن قناعت تا حدود 40 روز رساندم. در حوزه قم رسم بر این بود که به طلاب تازه وارد تا یکسال شهریه نمی دادند و از محل خویش نیز امید کمکی نداشتم چه آن که پدر مهربان و تهیدستم را سه سال پیش از آمدن به قم در سن 15 سالگی از دست داده بودم. در قم نیز به خاطر آن که تازه وارد بودم دوستی که از او وامی بگیرم نداشتم. در این شرایط سخت بود که دست مرحمت امام زمان(عج) به سوی دل شکسته ی من دراز شد و با توسل شبانه به حضرتش در مسجد جمکران فردای آن شب مبلغ یکصد تومان پول از جایی که گمانم هرگز نمی رفت رسید.

قسمتی از شرح لمعه را در یزد خوانده بودم و هنگام ورود به قم دو درس از شرح لمعه را شروع کردم و درسی از قوانین، پهلوی استاد بزرگوار خوش بیان امام موسی صدر را که آن وقت در قم تشریف داشتند خواندم.

رسایل شیخ را از محضر علامه رجال شناس آیت الله زنجانی و آیت الله مشکینی فراگرفتم و مکاسب شیخ را از محضر اساتید عظام آیت الله فکور و آیت الله شیخ عبدالجواد اصفهانی و آیت الله حاج آقا مرتضی حائری تعلیم یافتم و کفایه آخوند خراسانی را از استاد آیت الله سلطانی که در تدرسی کفایه مهارت داشت فرا گرفتم و بدین گونه دروه ی سطح را به پایان رساندم. در همین خلال شرایط سکونت در مدرسه ی حجتیه را که از همه ی مدارس قم عالی تر و نظیف تر بود واجد شدم.

در این مدرسه با درس تفسیر علامه بزرگوار علامه طباطبایی (قدس سره) که روزهای تعطیل در مسجد مدرسه می گفتند، آشنا گشتم و نیز با فضلایی عزیز و گرانقدر که اینک هر کدام استوانه ای علمی و شخصیتی نامورند در این مدرسه همدم و همراز گشتم مانند آیت الله میرزا حسین نوری، حجت الاسلام خطیب متعهد حجت الاسلام میرزا حسن نوری و آیت الله فقیه عارف حاج شیخ علی اکبر مسعودی خمینی و نویسنده توانا حجت الاسلام عبدالمجید رشید پور تهرانی و حجت الاسلام عارف صاحبدل و عالم به حقیقت واصل شیخ علی آقا پهلوانی و عالم عامل و مبارز آگاه و مرد اراده و ایمان آقای حاج شیخ محمد جواد حجتی کرمانی. اواسط سال 1343 بود که به طور غیرمترقبه درس سطح مکاسب تبدیل به خارج فقه شد. استاد بزرگوار آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری که از گفتن سطح خسته شده بود ناگاه اعلام کرد که من خارج مکاسب را خواهم گفت منتها پس از هر فصلی مطالب را تطبق با کتاب نیز خواهم کرد. پس از چشیدن حلاوت درس تحقیقی خارج مکاسب به درس خارج فقیه کم نظیر و پخته کار و مبتکر حضرت آیت الله العظمی بروجردی رفتم . در طی سالهای سکونت در این مدرسه هر صبح جمعه با نفس گرم پیرعرفان و استاد اخلاق مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس تهرانی (طاب ثراه) مانوس بودم و بیشتر شبهای جمعه با دوستان دیگر در منزل آیت الله سید حسین فاطمی مرد زهد و تقوی از دعای کمیل الهام می گرفتم.


شبهای پنج شنبه آن سالها نیز بدکی نبود و تا حدودی حال و شوری به ما می داد که در درس اخلاق حضرت آیت الله سیدرضا صدر در منزلش گرد می آمدیم و به خصوص شبهای پنج شنبه که از امام زمان برایمان سخن می گفت ما را در شور و نشاط فرو می برد. سرانجام در تابستان 1335 با همسر گرامیم خانم بتول فیض که زنی زحمتکش و هنرمند و با صفا و پرتحرک است ازدواج کردم و اینک محصول این ازدواج ساده و با صفا سه پسر و چهار دختر می باشد که آرزومندم همه ی آنان به مراتب عالی علم و عمل و مدارج بلند تقوا و اخلاص و بندگی خدا برسند.

با زن گرفتن و شروع زندگی مشترک ناگریز می بایست از مدرسه بیرون آیم که جز طلاب مجرد را، در مدرسه راه نمی دادند. از آن سال تا سال 1351 که به تهران آمدم، هر سال به جایی و هر مدتی در منزلی بودم. پس از ازدواج از طرف حضرت حجت الاسلام شیخ علی اصغر کرباسچیان با برادر ارجمندم جناب حجت الاسلام شیخ علی بهجتی دوره ی تابستانی مدرسه ی علوی که برنامه های فشرده و جالب برای آموزش علوم جدید به طلاب داشت دعوت شدم. پس از این دوره ی سه ماه، تعلیم زبان انگلیسی را در دبیرستان دین و دانش قم ، که آن وقت در دست توانای شهید بزرگوار آیت الله دکتر بهشتی بود ادامه دادیم و از محضر آن شهید عزیز استفاده بردیم.

منبر رفتن من در سال منحصر بود به دهه اول ماه محرم و ماه مبارک رمضان و گاهی هم دهه ی آخر صفر. در این کار هم تبلیغی از اسلام و مسائل دینی می شد و هم به نوایی می رسیدم که می توانستم به کمک آن تحصیلم را ادامه دهم. درست یادم نیست شاید قبل از ازدواج و شاید در سال ازدواج برادر گرامی و دوست باصفا و پرمهرم آیت الله آقای حاج شیخ یوسف صانعی اصفهانی به من پیشنهاد کرد که حضرت آیت الله العظمی خمینی در درس خارج اصول به تعادل و تراجیح رسیده است، خوب است هر دو به درس ایشان برویم با شروع دوره ی جدید به طور مرتب با برادرمان آیت الله صانعی به درس امام می رفتیم و از همان وقت درس ایشان محققانه ترین و بهترین درس خارج حوزه بود.

از سال 1334 تا سال 1350 که در قم بودم بیش از همه به دو درس می رفتم و به آن اهمیت می دادم، یکی درس اصول حضرت آیت الله العظمی امام خمینی بود که تقریباً یک دوره ی تمام از این درس را گذراندم و یکی هم درس فقه حضرت آیت الله حاج آقا مرتضی حائری بود.

پس از تبعید حضرت امام خمینی به نجف چند ماه از شدت تحسر به درسی نمی رفتم. بعدها به درس مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد که از مجتهدین با فضیلت و شاگرد پرور بود رفتم و این درس دو سال طول کشید. قبل از تبیعد حضرت امام به نجف در سال 1338 در یک جلسه ای ادبی خدمت انیس دل و آرام جان و همدم و همزبان خویش حضرت حجت الاسلام سید علی خامنه ای رسیدم. پس از این آشنایی که به سرعت تبدیل به یک دوستی گرم و کم نظیر شد رشته ی مباحثه را از دیگران بریدم و در تقریرات درس امام با یکدیگر هم مباحثه شدیم. به غیر از آن نیز جلسات علمی و ادبی دیگری با هم داشتیم و تا آخرین روز که دوست گرامی جناب آقای خامنه ای در حوزه بودند با یکدیگر هم بحث بودیم. در سال های 50-49 که اختناق و ظلم طاغوت به اوج خود رسیده بود و حوزه را دچار تشنج ساخته بود و در نتیجه کار درس و بحث پیش نمی رفت به تهران رفتم. این سفر موقت نه سال به طول انجامید. انقلاب پیش آمد، کمیته تاسیس شد، حوادث پیش آمد و هر کدام از این کارها وظیفه ای بر گردن من شدند.

چند وقت در مدرسه ی کمال که آن روزها از مدارس اسلامی خوب به شمار می رفت برنامه ی سخنرانی و نماز و به وجود آوردن فکر دینی در دانش آموزان را داشتم که در بسیاری از طرحها برادر عزیزمان، مظهر قدرت و مقاومت جناب آقای رجایی که آن آرزوها دبیر آن دبیرستان بودند، شرکت داشتند.

به علت این که این دبیرستان جوانان را آگاه و بیدار می کرد و به خاطر برخی از برنامه های غیرقابل تحمل برای ساواک مثل سخنرانی در روز عاشورا و اجرای سرود (اندر آنجا که باطل امیر است) به شیوه ای پرشور و پرهیجان بالاخره این دبیرستان را تعطیل کردند.

چند سال در انتخاب کتابهای آموزنده و سازنده از میان کتاب های رایج و فراوان با برادران دیگر زیر نظر شهید بزرگوار، دانشمند دلسوز حضرت آیت الله دکتر بهشتی همکاری داشتم.

پس از پیروزی انقلاب وظایف سنگینی به میان آمد و تلاشهایی تازه در مسجد و غیر مسجد شروع کردم تا سرانجام با اشتیاقی که به قم داشتم و عطش فراوانی که نسبت به مسائل ادبی و اخلاقی در قم یافتم دعوت مدرسه ی حقانی و موسسه ی محترم و ارزنده در راه حق برای تدریس ادبیات پارسی و غیره،همه ی رشته های تهران را در هم گسستم و به قم بازگشتم و پس از یک سال ماندن در قم که سالی پربار و لذت بخش برایم بود، شهادت شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی پیش آمد و حضرت آیت الله خاتمی از طرف امام به جای ایشان در یزد منصوب گردیدند. شهر اردکان که زادگاهم بود با رفتن حضرت آیت الله خاتمی کمبود در خویش احساس کرد.

اصرار مردم اردکان و امر مکرر برادران اهل علم همراه با صدور حکم امامت جمعه از طرف امام مرا ناگزیر ساخت به زادگاه خود برگردم. امید است پس از این همه کشاکش و حیرت و سرگشتگی سرانجام کارم به خیر و خوشنودی الهی منجر گردد و مولای کریم (جلت عظمته) با رضای خویش بر من منت نهد و اگر او راضی باشد مشکلات آسان و دشواری ها سهل می گردد.

شمه ای از خصوصیات اخلاقی
احساس می کنم که بود در سرشت من
"شفق"سوزنده یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینه ام
جز لذت پرستش و جز نشئه ی وصال
مخموری مرا به جز این می علاج نیست
مطلب عیان بود به بیان احتیاج نیست
ای مهربان خدای
تو راز جان و مایه سرمستی منی
تو هستی منی
در عمق فکر و پرده ی جانم تویی تویی
آرام دل، فروغ روانم تویی تویی
«شفق» رنگین کمانی است که از پس نزول باران رحمت الهی بر وجود پر عطش و تشنه اش تجلی یافته است. رنگین کمانی که پیوستاری از زیباترین رنگ ها را در خود دارد.
رنگی که از پس بی رنگی و صیقل خوردن سالیان بلند دل تابناکش به چنگ آورده است. رنگی که از معنویت جلوه یافته و از عبودیت درخشش نموده. «شفق» را با انقلاب اسلامی می توان شناخت.
«شفق» را با دفاع مقدس می توان همسنگر دید.
«شفق» را با ولایت و رهبری می توان همراه یافت.
«شفق» را می توان در کنار مردم و در دل آنان به نظاره نشست.
«شفق» را با صبوری و تواضعش، با سعه صدر و مهربانیش می توان سرمشق قرار داد.
با «شفق» می توان عشق آل محمد(ص) را در جان شعله ور ساخت.
«شفق» رنگ غروبی است که غربت دل را می زداید و طلوعی دیگر می آفریند.

در جهان پیدا شد از خون «شفق» رنگ جنون
نقش او در عشق، دلکش و فرزانه بود
مردم داری استاد بهجتی زبانزد خاص و عام است. هرگز حاضر نبود گره ای بر ابرویی بنشیند و قلبی رنجش یابد، اگر چه قلبش سالیانی متمادی رنجور بود تمام طول زندگی پر برکتش را در میان مردم سپری کرد.
با آنان صمیمانه حشر و نشر داشت. دل به سخن مردم می سپرد. سنگ صبور آنان بود. ساعت ها سخنان را می شنید و آنگاه با کلامی پر مهر و سخنی سنجیده چاره کارشان می کرد.
تواضع و فروتنی ایشان مثال زدنی بود . اندک گردوغباری از کبر و نخوت در آیینه ی مصفای دلش نمی توانستی بیابی و این رمز ورود او در دل ها بود. به قول نکته سنجی، علم و معرفت و بینش عمیق او تحت الشعاع تواضع و فروتنی فوق العاده اش قرار می گرفت.

با خیل فرشتگان شوی گر دمساز بر چرخ اگر کنی چو عیسی پرواز
تا بر دل تست گردی از خود خواهی محرم نشوی به پرده ی خلوت راز

سعه صدر آن عزیز سفر کرده در طول بیست و پنج سال امامت جمعه، منشاء وحدتی کم نظیر در شهر و دیارمان بود، که علیرغم تمام فراز و نشیب ها، دسته بندی و جناح گرایی ها، هیچ گاه یاران صدیق اسلام، انقلاب و نظام را ازهم دور نکرد. سخنان گرمی بخش او که از عمق جان به وحدت رسیده اش بر زبان جاری می شد، دلها را در مسیر انسجام و همدلی رهنمون بود.
صبوری او بر ناملایمات همگان را به تعجب وا می داشت. در سال های اخیر در سوگ برادر بزرگوار و عالم پارسا، حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی بهجتی طاب ثراه که در برادری و وفاداری بی مانند بود، نشست، داغ همسر مهربان و دلسوزش که از خاندان سادات و روحانیت بود، بر جانش فرود آمد. درگذشت داماد گرانقدرش در پی بیماریی صعب العلاج جاان رنجورش را خست.نوه فاضله اش را که پس از سالیانی متمادی، در حوزه فقه و اصول، به درجه استادی رسیده بود از دست داد، اما با این همه مصیبت هیچگاه مقام رضای حق را از دست نداد و آنچنان صبوری و استقامت ورزید که اطرافیان را آرامش بخش و تسلی آفرین بود. آنان را به تسلیم بودن در مقابل قادر حکیم و آفریدگار مهربان فرا می خواند. مصیبت دیدگان با گفتار الهی او به طمانینه و آرامشی خدایی دست می یافتند و دل به سخنان پر مغز و از جان برآمده اش می سپردند.

دردم همه شعله کن، بر ارکانم ریز اشکم همه دجله کن به دامام ریز
زین درد گران، سبک شود گر بارم عالم همه درد ساز و بر جانم ریز

تلاش شفق به حق پیوسته، در رفع اختلاف بین افراد و اصلاح بین آنان، به گونه آی بود که مرجع مردم بود و محرم راز آنان و مورد اعتماد و وثوق، بر داوری او ایمان داشتند و دل به سخن او می سپردند و آن را آویزه گوش قرار می دادند.
اخلاق تعاملش با دیگران به حدی پر کشش بود که آنان را به سوی اسلام و روحانیت جذب می کرد. در این تعامل، به ایمان دین باوران عمقی دو چندان می بخشید و برای ایمان آورندگان مسیر حرکت به سوی خیر و صلاح را می گشود ور به جانشان حیاتی دوباره ارزانی می داشت.

زرین رخ و اشک لعل فامم دادی از باده درد، جام جامم دادی
این بنده روسیه کجا، وینهمه لطف یا رب به چه خدمت این مقامم دادی

استاد بهجتی در رفع مشکلات مردم و یاری آنان با تمام توش و توان، تلاش می کرد. از تمام اعتبار خویش که حاصل سال ها مبارزه و جهاد بود، در راستای کاستن نارسایی ها و مشکلات مردم بهره می جست. به حق دردمند بود و درد مردم داشت.

چون شمع، شرار و سوز و سازم دادند زین صاعقه، جان سرفرازم دادند
عیبی ز جهان بتر ز بی¬دردی نیست صد شکر که درد جانگدازم دادند

ابعاد گوناگون شخصیت آن عارف دلسوخته، عالم عامل، ستاره آسمان شعر و ادب پارسی، یار و یاور رهبر نیاز به شناختی دوباره دارد. امیدواریم که این مهم با کوشش و همت نزدیکان، دوستان، یاران قدیم و حاضر به روشنی ترسیم گردد تا سر مشقی باشد برای جوانان، مردان و زنانی که در پی اصلاح خویش و رسیدن به درجاتی از قرب الهی هستند انشاالله...

گفتم که سرم، گفت که ترک سر کن گفتم که دلم، گفت پر از آذر کن
گفتم که رخم، گفت فروشوی به اشک گفتم جگرم، گفت ز خون ساغر کن
اگر می‌توانستم دلم را برایت می‌فرستادم!

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری در سال گذشته به مناسبت درگذشت عالم وارسته حجةالاسلام بهجتی(شفق) به نقل خاطره و مكاتبه میان ایشان و رهبر معظم انقلاب پرداخته است. که آنرا بدون هیچ تغییری تقدیمتان می کنیم :

"آن روز یکی از روزهای دهه شصت بود. ائمه جمعه کشور با رئیس جمهور دیدار داشتند. در میانشان چهره‌های مشهور و عالمان بزرگ زیاد بودند که امروز بعضی‌هایشان نیستند.

بعد از گزارش و سخنان آنان، نوبت رئیس‌جمهور رسید. او پشت تریبون قرار گرفت و سخنرانیش را شروع کرد. بحث درباره جایگاه نمازجمعه در نظام اسلامی بود. ارتباطی که شنوندگان با بحث پیدا کرده بودند باعث شده بود جز طنین سخنان گوینده صدای دیگری از سالن شنیده نشود.

ناگهان سکته‌ای در سخنرانی پیش آمد، نظم سخن آشفته شد و نگاه رئیس جمهور در انتهای سالن ماند. شاید محافظان زودتر از همه متوجه اتفاق غیر عادیی شدند، بینشان نگاه‌های نگرانی رد و بدل شد. شنوندگان نیز به آن سمت برگشتند.

شیخ میانسالی که تازه وارد مجلس شده بود دو دستش را باز کرده بود و با چهره خندان به طرف تریبون پیش می‌آمد. پیش از این که پاسداران اقدامی بکنند، رئیس جمهور سخنرانی را رها کرد. از تریبون فاصله گرفت و با سیمای بشاش به پیشواز او رفت.

او حجت الاسلام بهجتی امام جمعه اردکان بود. آن روز هرچند بعضی از حاضران از دوستی او با آقا مطلع بودند اما هرگز فکر نمی‌کردند این دوستی این قدر عمیق باشد که در چنین مجلسی همه آداب و ترتیب‌های رایج فراموش شود!

قدمت این دوستی به سال‌هایی بر می‌گشت که آیت‌الله خامنه‌ای از مشهد به قم آمده بودند و محور طلاب فاضل و اهل ذوق و معنای حوزه گشته بودند. اما در این میان چند تنی بودند که حسابشان جدا بود و دوستیشان از جنس دیگری بود.

یکی از آنان شیخ محمدحسین بهجتی بود. این آشنایی در سال 1338 در درس خارج فقه حضرت امام(ره) اتفاق افتاد و در جلسات مباحثه آن درس، تبدیل به دوستی دیرینه‌ای شد و تا امروز ادامه داشته است.

و اینک به مناسبت سوم درگذشت رحلت آن عالم ربانی خاطره‌ای از ایشان که حاوی مکاتبه‌ای با حضرت آیت الله خامنه‌ای در سال 43 است، تقدیم حضور می‌گردد:


یکروز، بعد از تمام شدن مباحثه‌ام زدم به دامن طبیعت تا قدری استراحت کنم در کنار سبزه‌ها، در کنار یک جوی آب روانی بنشینم. اگر هم حالی دارم شعری بگویم یا چیزی بنویسم. دیدم کنار جو وسط گندم‌زارهای بسیار انبوه یک سید بزرگواری نشسته، البته من از پشت سر ایشان را می‌دیدم، دور هم بودند.
فکر کردم که برادر عزیزم هست. با شور و ولع عجیبی آرام آرام رفتم، با شتاب می‌رفتم اما سعی می‌کردم صدای پایم معلوم نشود که ایشان از حال خودشان بیرون نیایند؛ تا نزدیک شدم وقتی که نگاه کردم به قیافه‌ی ایشان دیدم عجب، ایشان کسی دیگری است. آن مایه‌ی امید من و مایه‌ی انس من که به او علاقه و ارادت می‌ورزیدم نبود. آنچنان شد وضع روحی من که همانجا یک مثنوی پرشوری گفتم به نام "اشتباه" که بعضی از شعرهایش این است:
بیهوده خیال ماه کردم ای وای که اشتباه کردم
ای دوست مبین خطا گناهم این نیست نخست اشتباهم
هر روز ز مستی و خماری زین سان کنم اشتباه کاری...:
مثنوی، مثنوی بلندی است، خیلی پرشور که از اول وصف امید و شوق سرشار که از چشم و سر و صورت و قلب و دل انسان می‌جوشد به صورت خیلی کامل تجسم داده شده و بعد که یک مرتبه دیدم ایشان نیستند و مراد من نیستند، سردی و نا امیدی و شکستگی خاطر به صورت عجیبی در این شعر مجسم شده. این شعر را برای ایشان ارسال کردم. بعد از مدتی این نامه از ایشان رسید:


"آشنای دلم! قربانت، قربان تو و سوز تو، قربان تو و دل تو و حتی قربان "اشتباه" تو. مجسمه‌ی نور همه چیزش نور و روشنی است، اگر احیاناً نگاه تندی هم بکند و دشنام و ملامتی هم بفرستد باز نورباران کرده است و روشنی بخشیده، روشنیِ دل و دیده، آن هم دل و دیده‌ای پژمرده و افسرده.
دیشب در دل شب نامه‌ی عزیز و روشنی‌بخش تو را زیارت کردم و اگر توان آن را داشتم که در همان لحظه به جای جواب و به نام عذر از تقصیر فاصله‌‌ها را درنوردم و بوسه‌ی اعتذار بر آن آستان عشق و سوز بزنم، لحظه‌ای توقف نمی‌کردم، ولی می‌دانیم که بنا نیست دل دردمندان بی‌طپشی، و سینه‌ی مشتاقان بی‌سوزی بگذرد.
من هم در این حسرت خواهم بود، تا چه پیش آید. ناچارم برای تسکین خود از قلم استمداد کنم. اما عقده‌ی دل این بار گران کجا و خامه‌ی ناتوان آن هم قلم به دست و پای من و آن هم در برابر آن توده‌ی آتشی که تو فرستاده‌ای.
راستی این نامه نبود، این یک خرمن آتش بود بر سر من ریخت. دل پرسوز و درد‌آلودی بود که رسا و فصیح سخن می‌گفت و خود را نشان می‌داد. این یک قطعه‌ی ادبی است که بر پایه‌ی صفا و واقعیت و پاکی خود همیشگی و ابدی خواهد ماند. من در جواب چه بنویسم. راستی، دوست عزیز! جواب یک قطعه شعر و یک پارچه احساس را چه می‌توان نوشت.
نامه‌ی تو از جمله‌ی اول تا آخرش احساس و شعر است، سوز و لطافت و رقّت است. در مقابل اینها چه می‌توان کرد. اگر می‌توانستم می‌خواستم در جواب، عکس تو را برای تو بفرستم. عکسی که از تو، از آن موجود درخشنده و جذاب بر صفحه‌ی دل من نقش بسته است. آنجا تو آنچنان که هستی، به همان پاکی و قداست، به همان جلوه و درخشندگی متجلی و نمایانی.
اگر همه‌ی مردم آن جلوه‌ی تو را می‌دیدند یعنی در حقیقت تو را می‌دیدند، همه چون من محو زیبایی و خوبی تو می‌شدند. آن وقت دیگر تو بودی و یک جان شیدا. اگر من می‌توانستم آن عکس را به تو نشان بدهم، به راستی جواب تو را داده بودم. آن وقت بود که به تو می‌گفتم که در زیر آن قطعه‌ی ادبی یک فراز دیگر برای یک اشتباه دیگر باز کن و با یادآوری آن از تکرارش درگذر.
اشتباه در اینکه شناسای خود را پیمان‌شکن و فراموشکار خوانده‌ای. مگر کسی که تو را دید می‌تواند نسبت به تو فراموشکار باشد. آنان که اینچنین بودند و تاکنون دیده‌ای، به حقیقت تو را ندیده‌اند. آری اگر می‌توانستم دلم را برایت بفرستم و چهره‌ای را که از تو در آن است به تو نشان دهم جواب تو را داده بودم اما چه کنم که نمی‌توانم.
ترسیم دل، کار من نیست. تو باید با دیدگان روشن‌بین و دورنگر خود اعماق روح مرا بخوانی تا گواه صدق مرا بازیابی. به هر حال پس از این جمله، اولین سخن من اعتذار است. اعتذار از آن که با قصور یا تقصیر خود، آن دل تابان و روشن را آزرده‌ام و چنین احساسی لطیف و رقیق را جریحه‌دار ساخته‌ام. می‌دانم به هر صورت این گناه بزرگ است ولی چون تقصیر در این باره را گناهی نابخشودنی می‌شمارم، می‌خواهم به تو اطمینان دهم که تقصیر نداشته‌ام.
مدتی بیش از یک ماه است که بر اثر غائله و حادثه‌ی اخیر تمام برنامه‌هایم متغیر و متبدل است. نامه‌ی تو در اولین سطر برنامه‌ی کارهای بعد از مراجعت از قم من، بوده است. ولی این کار هم مثل بسیاری از کارهای لازم دیگر مشمول قصور من شده و تا زمانی دیر به تأخیر افتاد.
حال از دوردست دست تو را می‌بوسم و عذر می‌‌خواهم و اگر نپذیری دل خود و دل تو را شفیع می‌آورم. اگر می‌توانی با دل ستیزه کنی، عذرم را نپذیر. ولی تو خوب‌تر از آنی که عذر بی‌تقصیری را رد کنی. یقین دارم خواهی پذیرفت. در این صورت در انتظار رضایت‌نامه‌ی تو هستم. شعر، بسیار جالب و عالی بود، البته تا حدود یک‌بار خواندم. یقیناً باز هم خواهم خواند و مطمئناً بیشتر از شیرینی‌های آن بهره خواهم برد.

قربانت، خامنه‌ای
15/9/43
اگر عکسی داری، برایم بفرست. چند عدد عکس مکرر من پیش آقای عبایی مدرسه خان است و متعلق به شماست."


کتابنامه ی شفق
آیت الله محمد حسین بهجتی شفق از گروه روحانیان ادیبی بود که در کنار دیگر کارهای روزمره ی سیاسی و اجتماعی، ساعاتی را نیز در وادی شعر و عرفان و ادب گام می زد و از خرمن بزرگان ادب فارسی خوشه ها بر می گرفت و دستاورد آن چندین دفتر شعر چاپ شده و یا شاید چاپ نشده است که گل سر سبد آنها غزلهای اوست..
نگارنده نخستین بار در کودکی اشعار وی را در مجله ی پیام شادی که آن روزها در قم چاپ می شد، دیدم. چکامه هایی بود ساده، زیبا و روان و چون از دل برآمده بود، بر دل می نشست.
در 1365 سال در نامه ای از ایشان خواستم، سروده ای را درباره ی کتاب برایم بفرستند که یادم نیست سرانجام فرستادند یا نه. و در سالیان اخیر چندین بار ایشان را در نمایشگاه کتاب استانی دیدار کردم، فردی بود خوشرو، خوش برخورد و بدیهه گو و شیرین گفتار. یادش گرامی باد. امید که باهمت خانواده و دوستان وی، دیوان کامل اشعار زنده یاد بهجتی چاپ شود.
کتابنامه ی توصیفی زیر در بردارنده ی نام و نشان آثار و کتابها و مقالاتی است که یا به قلم آیت الله بهجتی است و یا درباره ی ایشان و در سه بخش: کتابهای مستقل، بخشی از کتاب و نشریه تنظیم شده است.. بخشی از مأخذ این کتابنامه با همت آقایان: علیرضا احرامیان پور، علی سپهری اردکانی، رضا شاکر اردکانی، علیرضا تابش و محمدرضا کلانتری سرچشمه فراهم گشته که از آنان سپاسگزاری می شود.
الف – کتابهای مستقل
باده های ازلی ، به کوشش دبیرخانه ی پنجمین کنگره ی شعر و قصه ی طلاب، تهران: حوزه ی هنری، 1375، رقعی، 128 ص.جشن نامه و گزیده اشعار بهجتی شامل اشعار و مقالاتی درباره ی بهجتی، از شاعران و نویسندگان (ص 99 - 1)، گلچینی از اشعار بهجتی (ص 118 – 101)، شرح زندگی و آثار به قلم بهجتی (ص 128 – 120).

بارش نور ؛ گردآورنده: اداره ی ارشاد اسلامی اردکان، تهران: بصیر، 1373، وزیری، شانزده + 290 ص.برگزیده ای از اشعار سالهای 1373 – 1333 که بیشتر در قالب غزل سروده شده به همراه چند شعر آزاد و رباعی. در آغاز کتاب زندگی نامه ی سراینده و دیباچه به قلم بهجتی آمده است.بهار آزادی؛ قم: شفق، 1358، رقعی، 160 ص، مصور.
این مجموعه شعر دارای پنج بخش اشعار آزاد و کهن، شامل:
1- در مسیر بیداری (10 قطعه)
2- آغاز حرکت (5 قطعه)
3- رهبری (8 قطعه)
4- دوران اختناق (8 قطعه)
5- بامداد پیروزی (8 قطعه) درباره ی انقلاب اسلامی از سال 1342 تا بهمن 1357 است. مقدمه ای در آغاز به قلم علی وافی با عنوان «انّ من الشعر الحکمه» دارد.

سرچشمه ی خورشید: اردکان: قداست، 1386، وزیری، حدود 300 ص، (زیر چاپ)تجلی ولایت و بیان فضایل و مناقب و یا مراثی و مصائب پیامبر اسلام و خاندان گرامی آن بزرگوار است.

سرود سحر ؛ قم: شفق، چاپ اول، 1362، رقعی، 144 ص. / چاپ دوم، 1369، رقعی، 158 ص.شامل پیشگفتار، و اشعار در دو بخش :
1- توحید و معرفت (25 قطعه) در قالب های کهن و آزاد
2- دعا و مناجات (18 قطعه در قالب های کهن).
در بردارنده ی غزلها و ترجمه های منظوم از نیایشهایی از ائمه ی اطهار (ع) و چند غزل توحید.

ب- بخشی از کتاب
-احرامیان پور، علیرضا: آسمانی غریب، امام علی(ع) در اندیشه ی شاعران یزد، یزد: سازمان تبلیغات اسلامی یزد، 1379، ص 19 – 18 (نمونه شعر)
- تصویر عاشورایی ، یزد، 1386. (زیر چاپ، اشعاری در سوک امام حسین(ع) و واقعه ی عاشورا)
- ثانیه های زلال، یزد: اندیشمندان یزد، 1380، ص 33 – 31 (نمونه شعر)
جرعه، جرعه مستی، انتظار و امام زمان(عج) در اندیشه ی شاعران یزد، یزد: شورای پژوهش اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد، 1386. (زیر چاپ).
- در حوالی بهشت، یزد: عطیه آسمانی، 1382، ص: 52. (اشعار فاطمی)
-در غربت کوثر، یزد، انجمن کتابخانه های عمومی استان یزد، 1378، ص: 62 – 56. (اشعار فاطمی)
-اخلاقی شورکی، زکریا: باغ ارغوان، عاشورا در شعر امروز یزد، یزد: حوزه ی هنری یزد، 1384، ص: 25 – 24.
-الهام بخش، محمود و دیگران: حرفهای ماندگار، یزد: اداره ی کل آموزش و پرورش استان یزد، 1379، ص 22 – 21. (نمونه شعر)
-امام خمینی: صحیفه ی امام، تهران: مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
-برقعی، محمد باقر: سخنوران نامی معاصر ایران، قم: خرم، 1373، ج 3، ص 1960 – 1956. (شرح زندگی + نمونه اشعار)
-پارسا اردکانی، محمد: ره آورد کمال، اردکان: قداست، 1383، ص 119، 110، 121، 227. (نمونه شعر)
-پیری اردکانی، نادر: پله ی هشتم، قم: مجمع ذخائر اسلامی، میراث فرهنگی یزد، 1385، ص 33، 46، 68، 69، 77، 78، 91. (مطالبی درباره ی مسجد جامع اردکان به نقل از بهجتی)
-ثقفی، اسماعیل: تذکره ی شعرای اردکان، اردکان: آرتا کاوا، 1385، ص 3-50. (شرح زندگی + نمونه اشعار)
-جعفری اردکانی، علی: به رنگ اردی بهشت، یزد: ستایش، 1381، ج 1، ص 16، 26. (نمونه شعر)
-حزب مؤتلفه ی اسلامی: عزاداری و جایگاه آن، تهران: حزب مؤتلفه ی اسلامی، 1385.
-حسینی اشکوری، صادق: مجموعه اسناد علی سپهری اردکان، قم، مجمع ذخائر اسلامی، 1386، ج 1. (چند نامه و سند و نمونه شعر به خط بهجتی)
-خاضع، اردشیر: تذکره ی سخنوران یزد، حیدرآباد دکن: کتابفروشی خاضع، 1341، ج 2، ص 801 – 798. (شرح زندگی + نمونه اشعار + عکس جوانی)
-دریایی محمد رسول: تندیس دینداری و فرزانگی، تهران: مؤلف، بی تا، ص 453 – 450، 533 – 532، 634، 657، 655. (در بردارنده ی خاطرات، مقاله و اشعاری از بهجتی درباره ی آیت الله سید روح الله خاتمی)
- رحیمیان، صمد: اشعاری در مدح مولا علی، بی جا: لیوسا، 1376، ص 569. (نمونه شعر)
- رشاد، هدی: بوی بال فرشته، تهران: اطلاعات، 1374، ص 60 – 58. (مجموعه شعر نماز برای گروه جوانان)
- روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجموعه شعر شهادت، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1367، ص 55 – 54. (نمونه شعر)
- روحانی، حمید: نهضت امام خمینی در ایران، تهران: واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1364. (شعر دوباره انقلاب)
- سپهری اردکانی، علی: حکایت ها و کرامتها، قم: مشهور، 1386. (زیر چاپ، ده کرامت از مرحوم بهجتی)
- خاطرات علی سپهری اردکانی، ج 1 و 2. (در دست تألیف)
- گنجینه ی اردکان، اردکان: قداست، 1386. (زیر چاپ، با مقدمه ی بهجتی)
- نگاهی به تاریخ اردکان: اردکان، کانون کتاب ولی عصر، 1364، ج 1، ص 393 – 354 و - صفحات فراوان. / اردکان: حنین، 1374، ج 2. / (زندگی نامه، خاطرات نمونه اشعار و...).
- همراه خورشید، اردکان، قداست، 1384. (همراهی مردم اردکان با نهضت انقلاب و نقش بهجتی در انقلاب اسلامی)
- ستاد شعر عاشورا: یادواره ی دوازدهمین شب شعر عاشورا، شیراز: ستاد شعر عاشورای شیراز، 1378، ص 38 – 28. (نمونه شعر)
- یادواره ی دومین شب شعر عاشورای شیراز، شیراز: طور، 1367، ص 47 – 45. (نمونه شعر)
- یادواره ی ششمین مراسم شب شعر عاشورا، شیراز: ستاد شعر عاشورای شیراز، 1372، ص 15 – 11. (نمونه شعر)
- یادواره ی یازدهمین مراسم شب شعر عاشورا، شیراز: ستاد شعر عاشورای شیراز، 1377، ص 32 – 30.
- شاکر اردکانی رضا: آهنگهای آسمانی، اردکان: دانشگاه پیام نور اردکان، 1379، ص 31 – 7. (شرح زندگی همراه با اشعار و مکاتبات منظوم برادران بهجتی به قلم محمد حسین بهجتی)
- رنگین کمان عشق، یزد: مؤلف، 1372، ص 15 – 11. (نمونه اشعار)
- شاهکار آفرینش، اردکان: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اردکان، 1380.
- شقایق های پرپر، اردکان: ناحیه ی مقاومت بسیج سپاه اردکان، 1380، ص 15 – 11، 19. (نمونه شعر)
- یاسهای احساس، اردکان، اردکان؛ مؤلف، 1379، ص 10-6 (نمونه شعر)
- شریف رازی، محمد: آثار الحجه یا تاریخ دایرة المعارف حوزه ی علمیه قم، قم: دارالکتاب قم، چاپ سوم، بی تا. (شعری در رثای آیت الله العظمی حجت)
- گنجینه ی دانشمندان، تهران: اسلامیه، 1352، ج 3، ص 69 – 67 (شرح زندگی + نمونه شعر)
- شکوری، ابوالفضل: فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، قم: عالمه، 1377، ج 2، ص 471. (شرح زندگی و آثار)
- شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: شعر انقلاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365، ص 68 – 67
- شیر سلیمیان، علی اکبر: یاد یادگاران، یزد: (در دست تألیف، شرح حال)
- عبدالملکیان، محمدرضا: رباعی امروز، تهران: برگ، 1366، ص 21. (نمونه شعر)
- علی زاده، علی: نوای ملکوت، مجموعه اشعار قرآنی، قم: دارالارشاد قم، 1378، ص 76، 75، 201، 232 و 234. (نمونه شعر)
- غفوری ساداتیه، مهدی: فرهنگ کتابشناسی شعر شاعران، شیراز: نوید شیراز، 1380، ج 1، ص 201. (معرفی آثار)
- فاضل میبدی، محمد تقی: یادنامه ی خاتمی، قم: معارف اسلامی امام رضا، 1376، ص 126 – 123. (دو شعر در سوک حضرت آیت الله خاتمی)
- فتوحی یزدی، عباس، تذکره ی شعرای یزد، تهران: فرهنگ ایران زمین + کتابفروشی - تاریخ، ویرایش اول، 1366، ص 192 – 191 / یزد: مؤلف، ویرایش دوم، 1373. / یزد:
- اندیشمندان یزد، ویرایش سوم، 1382: 322 – 317. (شرح زندگی + نمونه اشعار)
- کاظمینی، محممد: دانشنامه ی مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرسول، ویرایش دوم، 1384، ج 1، ص 285 – 284. (شرح زندگی + نمونه اشعار)
- گروهی از نویسندگان: ستارگان حرم، قم: زائر، 1377، ج 1، ص 200.
- محقق نیشابوری، جواد: تاوان عشق، سوگنامه ی شهید مطهری، تهران: مدرسه، چاپ دوم، 1378، ص 49 – 45. (نمونه شعر)
- محمدی، غلامرضا: باغ وصل، بوی سیب، شهید و شهادت در اندیشه ی شاعران یزد، یزد: کنگره ی بزرگداشت سرداران شهید استان یزد، 1384، ص 74 -67. (نمونه شعر)
- مدرسی، سید محمد کاظم و محمد کاظمینی: دانشنامه ی ائمه جمعه ی کشور، یزد: ریحانه الرسول، 1384، ج 1، ص 161 – 163. (شرح حال و آثار)
- محمد کاظمینی: مفاخر یزد، یزد: ریحانه الرسول و اندیشمندان یزد، 1382، ص 148 – 146. (شرح زندگی و آثار)
- مشفق کاشانی، عباس کی منش و محمود شاهرخی. آیینه ی ایثار، مدایح و مراثی علمدار کربلا(ع)، تهران: اسوه، 1372، ص 96 – 95: (نمونه شعر)
- آیینه ی رجاء، مدایح و مراثی حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، تهران: اسوه، 1372، ص 345 – 324، (نمونه شعر)
- آیینه صبر، مدایح و مراثی حضرت زینب(س)، تهران: اسوه 1372، ص 365 – 360. (نمونه شعر)
- وزیری، سید علی محمد: (مجموعه ی وزیری، به کوشش: [محمد تقی محصل همدانی]، یزد، کتابخانه ی وزیری، 1355، ج 1، ص 302. (نمونه شعر)
- ویژه نامه ی اربعین حجت الاسلام شیخ علی بهجتی، اردکان: ستاد برگزاری مراسم اربعین، 1379. (زندگی نامه علی بهجتی به قلم محمد حسین بهجتی)

پ – نشریه
آثار و مقالات و نمونه ی اشعار بهجتی در بسیاری از نشریات ایران، مانند: پیام انقلاب، حوزه، معارف جعفری، پاسدار اسلام، پیام شادی، فرهنگ یزد و برخی کتابهای درسی چاپ شده است.
- ابطحی، محمد حسین: «اولین شعر انقلاب». پیام انقلاب
- حضرت آیتالله خاتمی از دیدگاه حجت الاسلام والمسلمین محمد حسین بهجتی، ص کیهان، (4/8/1386)
- شعر گاهنامه ی نبض باران. شورای شعر بسیج دانشجویی یزد، ش 3 (تابستان 1382): ص 12.
- «مصاحبه» آزادگان، ش 21 (بهمن 1375).
- «مصاحبه» پیام انقلاب، ش72 (1362): 29.
- «مصاحبه» صحیفه، ش 29، ضمیمه روزنامه ی جمهوری اسلامی.
- :«مصاحبه» با صدرالدین دهقان، نگاه، س 1، پیش شماره 2 (نیمه ی اول شهریور 1378): 5 – 4.
- حجتی کرمانی، محمد جواد: «به یاد آن یار دیرینه» اطلاعات، ش 23992 (3/6/86)، ص آخر. (نامه ی تاریخی آیت الله خامنه ای به بهجتی در سال 1342)
- محمودی، سهیل: «روحانی مبارز و هنرمند»، اعتماد ملی، ش 444 (1/6/86): 1. (درباره ی مرحوم بهجتی)
-خانواده بهجتی به نقل از ویژه نامه وفات مرحوم شفق – در سوگ فضیلت

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا