یزد فردا :محمد حسین تقوایی:چند هفته پیش برای خرید مرغ یخی معروف در صف بودم، یکی بی نوبت اول صف آمد، هم همه ای در جمع ایجاد شد و فرد مدعی شد که از کارمندان فلان مجموعه دولتی ست، همان لحظه بانویی رو به جوان همراهش گفت:" فیلم بگیر، تا برای آقای توفان بفرستم تا در تلگرام موبایلش نشان دهد!"

یزدفردا :محمد حسین تقوایی زحمتکش :سوالی دارم می دانید چرا یکی از مدیران استان یزد از محمد رضا شوق الشعراء مدیر کانال توفان یزد شکایت کرده است؟  چند هفته پیش برای خرید مرغ یخی معروف در صف بودم، یکی بی نوبت اول صف آمد، هم همه ای در جمع ایجاد شد و فرد مدعی شد که از کارمندان فلان مجموعه دولتی ست، همان لحظه بانویی رو به جوان همراهش گفت:"  فیلم بگیر، تا برای آقای توفان بفرستم تا در تلگرام موبایلش نشان دهد!"

آقای استاندار بزرگوار
همان صف، نکته ای در ذهنم متبادر شد، با خودم گفتم چرا  باید  با صرف  بودجه های هنگفت و چارت سازمانی عریض و طویل حتی با وجود حمایت رسانه ای صدا و سیما، مدیران دولتی یزدی از دل و ذهن مردم دور باشند اما یک فعال رسانه ای یزدی چنین ملجاء و پناهگاه مردم باشد، پس شاید برای دولتی های یزد جای ترس هم داشته باشد


استاندار دوست داشتنی یزد
شاید گفته شود این خبرها هم نیست! پس  اگر یک فعال رسانه، نفوذ مردمی و اعتماد عمومی ندارد که بگذارید هر چه می خواهد بنویسد تا جانش در بیاید! اما اگر نفوذ دارد و چالشی مطرح نموده بدین معناست که سوال و ابهام مردم بوده و یا پس از نشر سوال و ابهام عمومی  شده است اگر مسئله  کذب است حقیقت آن را افشا کنید و اگر بر سبیل حقیقت است  مدیریت مجموعه اتان را اصلاح کنید؛ دیگر چه لزومی به شکایت است؟

آقای استاندار عزیز
دادگاه محترم به خاطر شکایت حکمی داده است بحثی نیست اما سوال اساسی،  اصل داستان شکایت یک مدیر دولتی از فعال رسانه ای چیست؟  گفته می شود  قضیه شکایت به خاطر، توهین و اهانت به مدیر دولتی مربوطه است؛ به عنوان شهروندی که  تلاش میکنم در بین مردمم باشم یک سوال دارم: بزرگوار، تصور می کنید شهروندان پیدا و پنهان, به دولتمردان بد و بیراه نمی گویند؟


آقای دکتر طالبی عزیز
بگذارید دوستانه طرح موضوع کنم، مردم فعال رسانه ای نیستند، به رسانه دسترسی ندارند دستانشان به شما نمی رسد و شما هم که خود را از مردم خیلی دور نگه می دارید! و گرنه به یقین می رسیدید که سوال شوق الشعراء؛ ابهام شوق الشعراء و چالش شوق الشعراء و نوشته های تند شوق الشعراء، سوال و ابهام و چالش و فریاد فروخورده بسیاری از مردم است.


آقای استاندار محبوب
پشنهادی دارم تا حرفم باورپذیر باشد، پشنهاد می کنم یک روز باهم شویم، البته ناشناس و نامحسوس، در صف گوشت حواله ای؛ مرغ و یا شکر بایستیم و حرفها مردم را گوش کنید قول می دهم  آن وقت باید زنگ بزنید از کل صف شکایت کنید!


آقای استاندار امید و تدبیر
به عنوان یک دوست به شما می گویم تاریخ قضاوتمان می کند!  سال 1397 خورشیدی یزد شهری بود که مردمانی با عزت نفس و زبانزد عام و خاص داشت، اما مدیران دولتی اش حتی برای پخش مرغ و گوشت در شان و منزلت شهروندان ناتوان بودند، بگذریم که در تمام عرصه های  توان مدیریتی نداشتند بگذریم که در دولت امید وتدبیر با بی تدبیری امید مردم را نا امید کردند ؛ و بگذریم .... با اینهمه دهها ساعت نشست و جلسه اتاق فکر،  میلیونها تومان هزینه برای وکیل و رفت و آمد و جزییات؛ دهها دقیقه  وقت، و انرژی دولت صرف کردند تا از  فعال رسانه ای شکایت کنند آنهم برای تَکرار حرفها، گلایه ها، دردها و رنجها و گریه های مردم که در کانالش تَکرار کرده بود و گویا تَکرار حرف مردم به مذاق مدیران تدبیر و امید خوش نیامده و توهین تلقی نموده اند و بی دلیل شکایت کرده اند، جالب تر آنکه همین مدیران دولتی هستند که دولت مدافع آزادی بیان بوده و هست؛ فکر نمی کنید تاریخ به ما بخندد؟


آقای دکتر طالبی استاندار جوان دوست داشتنی یزد
  حرف آخر، درخواستی دارم به مدیر زیرمجموعه دولت در یزد ابلاغ کنید؛ حداقل در این یک فقره برای دلخوشی شهروندان هم شده از شکایت خود بگذرند و اما اگر بر شکایت به دلیل توهین و اهانت به دولتی ها اصرار دارید، باهم، ناشناس به میان مردم برویم تا آن وقت, معنای توهین و بدو بیراه گفتن به دولتی ها را با گوش وجان خود درک کنید و اینبار باهم از همه مردم استان یزد یکجا شکایت کنیم!


چشم به راه جواب تان هستم! در پناه حق ؛ یاعلی

 



یزدفردا محمد حسین تقوایی زحمت کش آقای استاندار، صف مایحتاج مردم را بچسبید شوق الشعرا را رها کنید

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا