اکبر یزدانی

خواب دیدم در سرای باغ فین
چند نفر بنشسته با شلوار جین
هر یکی در ناز و اطوار اوستاد
این یکی حزب نسیم، آن حزب باد
شاه و تلخک بود و خاتون، ناز پری
روبروی صندلیشان جان کری
مرکل و اشتون نشسته با ظریف
میزند هل من مبارز با حریف
یک نفر همراه من از حزب باد
در کنار سایه بید ایستاد
کُشت خود را تا رود در انجمن
گوید از اوضاع بی سامان سخن
لیک گفتندش تمام جمع این
کی فلانی رو، نمان، اینجا نشین
لیک من را با اشارت با صدا
گفت میر جمع، آی دکتر بیا
چون حکایت ها ز تو بشنیده ام
هاله نورت فراوان دیده ام
پس بیا و جمع ما را بر فروز
هر که باشد دشمن مردم بسوز
وقت رفتن شد که بنمایم جلوس
همرهم زین کار، بس تلخ و عبوس
پشت پائی زد بیافتادم به رو
در کنار جمع افتادم به جو
پایداری و توانم پر کشید
حس و حالم از بدن بیرون دوید
ناگهان گل دخترم با روی شاد
گفت بابا، خواب دیدی خیر باد

اکبر یزدانی

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا