یزدفردا"خشونت در خانوادهخانواده اساسی ترین نهادی است كه به اعضای خود احساس امنیت و آرامش می دهد و مهمترین فضای ارضای نیازهای طبیعی و جنسی انسانها است. این نهاد طی هزاران سال پایدارترین و مؤثرترین وسیله حفظ ویژگی های فرهنگی و عامل انتقال آنها به نسل های بعدی بوده است. اما وجود خشونت در خانواده اضطراب و ناامنی را گسترش می دهد كه پیامد آن بیماریهای روان تنی، گسترش پدیده قتلهای خانوادگی، همسركشی و كودك آزاری است. كارشناسان اجتماعی معتقدند خشونت در خانواده ، نشان رشد خشونت در سطح جامعه است.
صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعكس كننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند كه بیشترین مخاطب را نیز دارند .
این گونه رفتارها چنان روبه رشد است كه گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است. هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتل های خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاعهای خیابانی و ... مواجه هستیم. در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود.
این كه واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ انواع آن كدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر می زند؟ خشونت با انسان متولد می شود یا معلول محیط و یادگیری های اجتماعی است؟
● تعریف خشونت
معمولاً خشونت با مفهوم پرخاشگری به كار برده می شود و در تعریف پرخاشگری آمده است اعمال خصمانه ای كه از روی عمد صورت می گیرد و به افراد و اشیاء آسیب می رساند. در تعریفی دیگر خشونت پدیده جدیدی نیست اما به علت بعد گسترده آن به تازگی مورد بررسی قرار گرفته است و این بررسی ها نشان داده كه خشونت در درون خانواده از دو جهت تأثیرگذار است: شخصی و اجتماعی. در جنبه شخصی، قربانی خشونت آسیب بدنی می بیند، تحقیر می شود. شخص خشونت دیده اگر كودك باشد، تا آخر عمر بقایای آثار خشونت با او همراه است.
از بعد اجتماعی نیز خشونتهای خانوادگی نوعی بی اعتمادی نسبت به افراد به وجود می آورد. به طور كلی خشونت پدیده ای است كه به مذهب ، به طبقه اجتماعی و سطح سواد كمتر ارتباط دارد. تظاهرات خشونتی با شرایط اجتماعی كه روز به روز رو به خشونت می رود، نمود پیدا می كند.
آسیب شناسان و جامعه شناسان اجتماعی عمده اختلافات خانوادگی را حول محور مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناموسی تقسیم می كنند.
● اختلافات
اختلافات ناموسی نشأت گرفته از خشونتهای خانوادگی در جوامع شرقی و سنتی از لحاظ فرهنگی نمود بیشتری دارد. به طوری كه دلایل عمده قتلهای ناموسی را تعصب، انگیزه انتقام شخصی، حسادت، شكاك بودن، ذهنیت بسته، وجود شخص ثالث، رهایی از دست شریك زندگی كه حكم مانع را دارد و از بین رفتن آبرو تشكیل می دهد. ناگفته نماند كه اختلافات ناموسی كه منجر به قتل می گردد بیشتر توسط مردان صورت می گیرد، در مورد زنان كمتر دیده شده زنی به تنهایی و بدون همكاری شخصی دیگر اقدام به قتل كرده باشد.
در بسیاری از مواقع، موانع حقوقی مثل عدم جدایی زن از مرد، سپردن حضانت فرزندان به مرد، اخلاق بد شوهر و ... از عواملی است كه زن را به سوی ارتكاب جرم سوق می دهد.
دكتر شهلا اعزازی، معتقد است كه زنان بسیار متحمل هستند و بسیاری از آنان خشونت پذیرند. چون در جامعه پذیری طولانی خودشان خشونت نسبت به مادر و ... را دیده اند. ولی وقتی حامی پیدا كنند اعم از پدر، برادر یا مردی دیگر مرتكب اعمالی می شوند كه منجر به حق خواهی آنها می گردد. چون به صورت هنجار یا ناهنجار(قتل، طلاق) این امر نشانگر آن است كه زن واقعاً به پشتیبانی قانونی، اجتماعی و حقوقی... نیاز دارد. به طوری كه اگر این كمك به جای یك فرد از طرف اجتماع باشد، زندگی زیبایی به او هدیه می شود ، شهلا اعزازی معتقد است وجود مكانهای امن برای زنان تحت ستم از بسیاری عواقب وخیم خشونتهای خانوادگی جلوگیری می كند.
● خشونت و هزاره سوم
افكار عمومی باید بپذیرند كه در قرن ۲۱ دیگر خشونت جایز نیست و بشر به مرحله ای از تكامل و پیشرفت رسیده كه این پیشرفتها جهانی شده است. به طوری كه امروزه در جامعه به جایی رسیده ایم كه دولتها در واقع دولتهای زورگو نیستند. دولتهای رفاه اجتماعی و مردم سالارند.
دولت امروز خود را موظف كرده كه از حقوق شهروندان دفاع كند. در محیط خانوادگی نیز دیگر نمی توان گفت «چهار دیواری اختیاری» و خانواده محیطی است خصوصی و هیچ كس حق دخالت ندارد زیرا یك تعامل میان دولت و مردم به وجود آمده است.
مدرسه رفتن و واكسن زدن به بچه ها، كنترل تعداد فرزندان و ... باید بپذیریم كه خشونت در خانواده یك مسأله خصوصی نیست. وقتی پدر یا مادری فرزندش را كتك می زند اثرات سوء این حركت در نسل بعد باقی می ماند و مسأله گردش خشونت مطرح می شود. چه كودك خود قربانی پرخاشگری و خشونت باشد و چه شاهد خشونت به سایر افراد خانواده. این گردش خشونت از نسلی به نسل دیگر ادامه خواهد داشت و به این ترتیب پایانی برای خشونت وجود ندارد. برای جلوگیری از خشونت در هزاره سوم به یك عامل قدرتمند به عنوان دولت قانونمند نیاز است كه در یك محدوده خصوصی كه خانواده است برای جلوگیری از تبعات ویرانگر خشونت دخالت كند.
● اختلافات خانوادگی
فقر فرهنگی یكی از عواملی است كه خانواده و اعضای آن را تهدید می كند. آگاهی نداشتن از قوانین و حقوق رایج جامعه كه منجر به این می شود فرد دست به عملی زند و تصور كند كه می تواند از آن رهایی یابد. اگر چه بعضاً افرادی نیز یافت می شوند كه علی رغم آگاه بودن از نتیجه اعمالشان به خاطر جهالت و فقر فرهنگی مرتكب اعمال خلاف می شوند.
«مانع شوهرم بود. ۱۵ سال اعتیادش جانم را به لبم رسانده بود. قرار گذاشتیم بكشیمش و بعد برویم خارج. اما حالا... در انتظار قصاص هستم.»
گذار از سنت به مدرنیته همیشه عواقب و تبعات خودش را دارد. عواقبی كه با ناهنجاری های اجتماعی نمود پیدا می كند و شاید از بستر خانواده شروع و تا آنجا پیش رود كه همه مرزها را در هم شكند و نهاد خانواده را نیز به زیر سؤال برد.
«اختلاف فرهنگی داشتیم. حرف هم را نمی فهمیدیم. با زن دیگری آشنا شدم خیلی خوب مرا می فهمید. نمی توانستم با او ازدواج كنم. مخارج دو خانواده را هم نداشتم. نقشه كشیدم كه زنم را به ساختمان بلندی ببرم و بگویم كه اینجا را می پسندی برایت اجاره كنم؟ همانطور كه كنارش راه می رفتم. هولش دادم. افتاد پایین روی ایوان طبقه پایینی ولی نمرد ؛از دستم شكایت كرد و... »
● اختلافات اقتصادی
با نگاهی به پرونده های خشونتهای خانوادگی می توان یك نقطه مشترك را مشاهده كرد. عامل اقتصادی كه در حال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین كه برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت كار می كنند و هرگز نمی توانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و كارشناسان مسائل اجتماعی بیكاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی كشور عنوان می كنند كه خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.
«یاز اداره كه می آمدم با ماشینم مسافركشی می كردم. زنم با قرص اعصاب زندگی می كرد. چون هر روز با صاحب خانه وهزاران گیر و گرفتاری روبرو بود. یه شب كه بچه سه ماهه خیلی گریه كرد و نتونستم آرامش كنم و مادرش هم كه بیدار نشد عصبی شدم، متكا را گذاشتم روی صورت بچه و نگه داشتم. دیگه گریه نكرد. »
از آنجایی كه ریشه همه آسیبهای اجتماعی را باید در خانواده جست وجو كرد با نگاهی به پرونده های خشونت خانوادگی می توان به یك نقطه مشترك رسید. نقطه ای كه از زبان بیشتر متهمان (عاملان خشونت) شنیده می شود.
● اختلافات اجتماعی
خانواده، جامعه و فرد یك مثلث را تشكیل می دهند كه اختلالات رفتاری در بین هر كدام از ضلعها سبب ایجاد مشكلات متعدد می شود. در هر حال نباید از نظر دور داشت كه« اعتیاد »یكی از عوامل خشونت زا در بستر خانواده است. بطوری كه موادمخدر جزو شایعترین ناهنجاریها محسوب می شود. فرد معتاد به ندرت می تواند پیوندهای مستحكم عاطفی، وفاداری و تعهد داشته باشد و ارتكاب جرایم معتادان به علت ضعف روابط انسانی هر روز بیشتر می شود و امنیت خانواده و جامعه را به خطر می اندازد.«پسری مادرش را به علت ندادن پول برای خرید مواد كشت .»
خشونتهای خانوادگی نوعی بی اعتمادی نسب به افراد در انسان به وجود می آورد و فرد پرخاشگر و خشن هرگز نمی تواند مورد اعتماد جامعه باشد. در بسیاری از موارد نیز كسی كه در كاری شكست می خورد و یا به اصطلاح سرخورده می شود و یا در محل كار خود توبیخ می شود نمی تواند به خاستگاه ناكامی و شكست خود پرخاشگری كرده و خشونت روا بدارد، از این رو خشونت را به اطرافیان خود روا می دارد.
به تعریفی دیگر پرخاشگری و خشونت با ناكامی جابه جا می شود و شخص به جای علت واقعی و خاستگاه اصلی به خاستگاه دیگری حمله ور می شود.
● عوامل محیطی خشونت
بسیاری از محققان الگوهای خانوادگی نادرست و گسستگی خانوادگی به علت طلاق یا مرگ یكی از والدین و حتی تعارض والدین را عامل اصلی خشونت می دانند. تحقیقات نشان می دهد كه در صورت مرگ پدر در سنین كودكی و به عنوان الگوی همانندسازی برای پسران، میزان پرخاشگری و خشونت در این افراد در حد بالایی افزایش می یابد. بطوری كه آمار می گوید: ۷۵ درصد پسران پرخاشگر و خشن از وجود پدر محروم بوده یا الگوی فردی برای یادگیری نداشته اند. همچنین طرد با روشهای انضباطی غلط نیز در افزایش خشونت نقش مؤثری داشته اند، وجود پدر الكلی، معتاد یا دارای رفتار ضداجتماعی یا نوروتیك از عوامل اصلی آن به شمار آمده اند. همچنین مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی، آزار و تنبه بدنی كودك، خشونت والدین، پایین بودن سطح سواد خانواده و وضعیت اقتصادی در بروز خشونت تا حد بسیار بالایی تأثیر دارد.
● نظریه هایی درباره خشونت
اریك فروم معتقد است كه انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است كه اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می كند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلكه تحت تاثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
فلاسفه و دانشمندان هر یك به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف كرده اند . براساس این تعاریف؛ یكی از ویژگیهای او را در نظر گرفته اند مانند تفكر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و... در یكی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست. با این تعریف این سؤال مطرح می شود آیا واقعا ًپرخاشگری در انسان فطری است و در ذات او موجود است؟ یادگیری تا چه حد در پرخاشگری مؤثر است؟
ژان ژاك روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می كند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اكتسابی یادگیری پرخاشگری تأكید دارند همچنانكه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود.
«حسن هرگز نمی توانست با فرزندش با مهربانی رفتار كند تمام وظایف خود را انجام می داد ولی توأم با خشونت و پرخاشگری. بررسی زندگی دوران كودكی حسن نشان می دهد كه او نزد نامادری خشن پرورش یافته و هرگز جز پرخاشگری رفتاری دیگر را نیاموخته است. »
بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند كه انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار كند و یا سبب تصعید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود.نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی در كتاب فرآیند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می كند كه در تمدنهای ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود كه افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می كرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست كه در ادیان الهی نسبت به آن تأكید بسیار شده است. نتیجه اینكه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است كه شخص هنگامی از روشهای خشونت گرایانه استفاده می كند كه نتوانسته باشد دیگران را تحمل كند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نكنند.
نوربرت الیاس معتقد است كه خشونت پدیده ای است كه در فرآیند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی كه عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روشهای زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شكل گیری فرهنگ دموكراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد كه محو خشونت ممكن نیست مگر آنكه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و كلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد.
● خشونت در تلویزیون
▪▪ از آنجایی كه تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است كه خانواده ها نكته های زیر را رعایت نمایند:
▪ برنامه های مشخصی را تعقیب كنند كه عاری از خشونت باشد.
▪ برای جایگزینی تلویزیون از وسایل مورد علاقه كودكان مثل پازل، بازیهای فكری، مداد شمعی، مداد رنگی، كاغذ، كتاب و مجلات استفاده نمایند.
▪ تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی نموده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند كه در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدئویی، چه در بازیهای كامپیوتری، برای فعالیتهای روزانه برنامه ریزی كرده و كودكان را به انجام فعالیتهای دیگر تشویق كنند و به گروههای مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری كه در بازیهای رایانه ای، فرد به تعداد آدمهایی كه به قتل می رساند امتیاز كسب می كند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی- رفتاری افراد می شود.
● خشونت علیه زنان
یكی از بارزترین خشونتها در جامعه امروزی، خشونت علیه زنان است به طوری كه یافته های مطالعاتی حاكی از آن است كه در ایران نیز مانند سایر جوامع جهان خشونت علیه زنان مشكل آفرین شده است. زنانی كه در معرض خشونت قرار می گیرند انواع شكلهای سوء رفتار را در زندگی فردی و اجتماعی خود تحمل می كنند.
بارداری، تحصیلات عالیه و دسترسی به منابع مالی و استقلال اقتصادی و كسب درآمد، زنان را در مقابل سوء رفتار و خشونت حفاظت نمی كند. حتی در مواردی، زنان تحصیل كرده و دارای استقلال اقتصادی بهای بیشتری بابت خشونت می پردازند كه از نظرها پنهان است. با وجود این یافته های مطالعاتی، هنوز تعریف مانع و جامعی از خشونت علیه زنان به دست نیامده است. آیا خشونت در كتك خوردن خلاصه می شود؟ و یا زن آزاری از موارد شناخته شده خشونت در خانواده محسوب می شود. پزشكی قانونی از جمله مراجع مهمی است كه روزانه با شكایت زنانی كه از ایراد ضرب و جرح توسط شوهرانشان شاكی هستند مواجه می باشد. در شرح حالی كه پزشكان قانونی در بدو معاینه از قربانیان زن آزاری می گیرند این نتیجه به دست آمده است كه مردهای همسر آزار غالباً افرادی با شخصیت پرخاشگر هستند در حالی كه تعدادی از آنها به هنگام ابتلا به بیماری روانی معمولاً از نوع افسردگی اقدام به كتك زدن همسر خود می كنند و سایر خصوصیات چنین مردانی عبارت است از حسادت بیمارگونه و افراط در میگساری ،همچنین این افراد در كودكی، خشونت های خانوادگی را تجربه كرده اند.
● خشونت علیه كودكان
خشونت متقابل والدین نسبت به یكدیگر گاهی اوقات به رفتار با فرزندان نیز تعمیم داده می شود و آنها قربانی روابط خشونت و فضای خشونت آمیز در محیط خانواده می شوند. به هر حال خشونت، خشونت می آفریند و در یك رابطه متقابل، ابعاد و اشكال پیچیده تری می یابد. كودكانی كه در چنین محیط خانوادگی رشد می كنند و شخصیتشان شكل می گیرد، خشونت را می آموزند. آنها یاد می گیرند كه هر گاه با رفتار و گفتار كسی مخالف باشند، او را مورد تهدید قرار دهند، یا او را به زور وادار به انجام عملی كنند و یا حتی با او برخوردی فیزیكی صورت دهند. ناراحتی و نارضایتی از دیگری معمولاً با این نمادها ابراز می شود.
كودكی كه رفتار خشونت آمیز را در چنین خانواده ای كه مدارا و تحمل دیگری در آن معنایی ندارد، می آموزد و در مراحل بعدی زندگی خود آن را به كوچه می كشاند. خشونت در نظام ذهنی و شخصیتی او تبدیل به امری مشروع می شود. او می آموزد كه هرگاه حق را به جانب او ندهند، به دیگران پرخاش و حمله كند و اگر نظر او را نپذیرند حتی دیگران را مورد ضرب و شتم قرار دهد. در دومین مرحله، كودك وارد مدرسه می شود. در این محیط، اشكال دیگری از خشونت را مشاهده و تجربه می كند كه انجام ندادن تكالیف منجر به تنبیه او می شود و شخصیت او در هنگام تنبیه آسیب می بیند و در یك رابطه متقابل مترصد فرصت می ماند تا خشونتی را كه نسبت به او روا داشته شده را علیه دیگری به كار گیرد.
● خشونت در تقسیم بندی اجتماعی
هر گاه در جامعه یك گروه از گروه دیگر متمایز و تفكیك شود فاصله اجتماعی رخ می دهد و این امر عواقب دیگری با خود به همراه می آورد. افرادی كه خود را در گروه خودی قرار می دهند اعمال خشونت را در مورد گروه بیرونی امری مشروع و طبیعی تلقی می نمایند و نسبت به سایرین، خود را محق می دانند همانند تماشاگران تیم فوتبال كه هر كدام گروه خود را خودی و گروه دیگری را بیرونی می خوانند. عواقب چنین تقسیم بندی را بارها بین تماشاگران شاهد بوده ایم. برخوردهای خشونت آمیز حتی در بیرون از زمین فوتبال، خرد كردن شیشه اتومبیل ها، پاره كردن روكش صندلی ها به طوری كه درگیری دو گروه فوتبال، كشته نیز بر جای نهاده است.
به طور كلی در جوامع توسعه نیافته از لحاظ سیاسی این معضل خود را بیشتر نشان می دهد. در جوامعی كه فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموكراتیك وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت كمتر روا می شود و نارضایتی گروه مقابل نیز از طریق رفتار خشونت آمیز ابراز می گردد.

خشونت و خانواده

خشونت و خانواده تا به حال شده از كسی متنفر باشید؟ آیا می‌دانید تنفر از فردی یا گروهی، از علت‌های شایع خشونت و حتی جنایت است؟ خانواده‌و جامعه در پرخاشگری جوانان چقدر نقش دارند؟
در سالیان اخیر به اهمیت جنایات خشونت‌آمیز ناشی از تنفر از یك فرد خاص یا گروه‌های نژادی، مذهبی، جنسیتی و سیاسی توجه شده است. تنفر ممكن است محركی در جهت بروز برخی از جنایات آزاردهنده اخیر در كشورهای توسعه یافته و صنعتی و به خصوص در ایالات متحده آمریكا باشد، یعنی تیراندازی در مدارس. دو مرد جوانی كه همكلاسی‌ها، معلمان و خودشان را در دبیرستان كلمباین در آمریكا به قتل رساندند، احساس تنفر و انزجار نسبت به سایرین داشتند و به‌طور ناگهانی خشم و تنفرشان را به صورت تیراندازی مهیب و وحشتناكی بروز دادند. مدت‌های مدید پس از این واقعه متخصصان و صاحب‌نظران در پی آن بودند كه چه عواملی می‌تواند در بروز خشونت موثر باشد، از جمله سایت‌های اینترنتی مشكل‌زا، خشونت در بازی‌های ویدیویی، تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی و دسترسی آسان به سلاح‌های گرم.
● خشونت در رسانه‌های جمعی
مطالعات كاربردی در ایالات متحده آمریكا حاكی از آن است كه جوانان در معرض بیش از ۴۰۰۰۰ مورد مرگ و میر و خشونت صدها هزار مورد عواقب غیركشنده دیگر قرار دارند و تخمین زده می‌شود كه اگر تلویزیون هرگز اختراع نشده بود، در این صورت ۷۰۰۰۰۰ مورد خشونت و تعرض در هر سال در آمریكا كاهش می‌یافت. مطالعات و بررسی در كشورهای آمریكا، استرالیا، فنلاند و لهستان نشان می‌دهد، بچه‌هایی كه بیشتر پرخاشگر و متعرض هستند نسبت به آنها كه كمتر پرخاشگرند، بیشتر تلویزیون تماشا می‌كنند و برنامه‌های خشونت‌آمیز را ترجیح داده و به خشونت به عنوان موضوع واقعی‌تر بها می‌دهند. آنها همچنین به افراد بالغی تبدیل می‌شوند كه احتمال ارتكاب جنایات جدی و رفتار پرخاشگرانه در جامعه و در خانه‌های‌شان زیاد است. كارشناسان و متخصصان اكنون به تاثیر جمعی سرگرمی‌های خشن به عنوان یك <عامل خطر> توجه دارند كه موجب افزایش حالت پرخاش و حملات فردی می‌شود.
● سلاح‌های گرم
تقریبا نیمی از تمام خانوارهای آمریكایی دارای حداقل یك نوع اسلحه گرم هستند كه ممكن است برای دفاع شخصی، شكار، تیراندازی تفریحی یا كلكسیون، نگهداری شود. آمار نشان می‌دهد كه بین ۳ تا ۴ میلیون اسلحه كمری در آمریكا دست به دست می‌چرخد و تقریبا یكصد هزار دانش‌آموز در مدارس، اسلحه حمل می‌كنند. در هشت ایالت آمریكا، اسلحه گرم بیش از تصادفات رانندگی جان افراد را می‌گیرد و این مساله به سرعت به عنوان علت اصلی صدمات وارده به مغز و مرگ بر اثر آن مطرح می‌شود. به ازای هر تیراندازی مرگبار، به‌طور تخمینی ۶/۲ صدمه و جراحت وجود دارد و هزینه درمان صدمات ناشی از اسلحه گرم به‌طور تقریبی حدود ۳/۲ میلیارد دلار در سال است.
سهولت دسترسی به یك سلاح گرم به‌طور چشمگیری موجب افزایش آمار جنایت و قتل می‌شود زیرا با یك اسلحه در دست، مساله تهاجم و تعرض، تجاوز، سرقت مسلحانه یا نزاع‌های خیابانی به راحتی می‌تواند به قتل و جنایت منجر شود. دسترسی به سلاح گرم موجب افزایش خطر خودكشی و تیراندازی‌های اتفاقی از سوی افراد بالغ و بچه‌ها نیز می‌شود. بنابراین ایالات متعددی در كشور آمریكا قانون <پیشگیری از حوادث به وسیله كودكان> را تصویب كرده‌اند كه در آن وقوع حادثه به علت سهولت دسترسی كودكان به سلاح گرم، جرم شناخته می‌شود. با این وجود كنترل سلاح‌های گرم هنوز با اشكال فراوان روبه‌رو است زیرا منافع سازندگان اسلحه در معرض خطر قرار می‌گیرد.
● عوامل اجتماعی
فقر شدید، محرومیت، بیكاری، تبعیض و تفاوت‌های اجتماعی، درگیر بودن با افراد شرور و خلافكار و به‌طور مكرر در معرض خشونت بودن، همگی به رفتار خشن و متعرضانه كمك می‌كند.
● خشونت در خانواده
شایع‌ترین و رایج‌ترین موارد گزارش شده جرایم ناشی از خشونت، حملات و تهاجم‌هایی هستند كه در آن، قربانی و مهاجم، یكدیگر را در زمان تهاجم یا قبل از بروز آن می‌شناسند. آمار در ایالات متحده آمریكا نشان می‌دهد كه یك سوم تمام موارد خشونت درون خانواده اتفاق می‌افتد و خشونت فیزیكی ممكن است در ۲۰ تا ۳۰ درصد تمام خانوارهای آمریكایی اتفاق افتد.
● همسر آزاری
در طول دوران زندگی، حداقل یك نفر از هر پنج زن از سوی یك شریك یا همسر سابق در آمریكا مورد تعرض قرار می‌گیرد. خشونت خانگی، تنها علت شایع آسیب و صدمه به زنان محسوب شده (شایع‌تر از تصادفات رانندگی، خفگی و تجاوزها) و ۴۲ درصد زنان دچار خشونت خانگی هستند.
زنان صدمه دیده و مطلقه قربانیان تهاجم‌های جسمی و مكرر، شدید و عمدی هستند كه اغلب همراه با آزار روان‌شناختی و تهدید زندگی‌شان است. آمار زنانی كه به علت آزار و اذیت همسران به مراكز درمانی مراجعه می‌كنند، پنج درصد قربانیان خشونت خانگی را تشكیل می‌دهند.
فقط یك نفر از هر ۲۰ مردی كه همسران خود را می‌زنند، خارج از خانه نیز خشونت می‌كنند و ۹ نفر از هر ۱۰ نفر، منكر این مساله می‌شوند كه آنها دارای مشكل هستند. در خانه‌هایی كه همسران مضروب می‌شوند، بچه‌ها نیز در معرض خطر آزار و اذیت قرار دارند. عوامل خطر اولیه در امر خشونت خانگی، فقر و جمعیت خانواده است، هر چه وضعیت اقتصادی اجتماعی خانواده پایین‌تر باشد، خطر بیشتری در بروز خشونت‌های مرگبار (جدا از مسایل نژادی یا سابقه‌های نژادی) وجود دارد.
همسران آزار دیده و بچه‌هایشان، اغلب در ترس و وحشت گرفتار می‌شوند. همسران ممكن است با شوهران خود كه آنها را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند، به علت مسایل عاطفی، استقلال مالی، شرم و حیا، احساس گناه، ترس از تحت تعقیب قرار گرفتن، آسیب دیدن یا كشته شدن یا احساس مسوولیت در برابر فرزندان‌شان، مماشات كرده و زندگی كنند اما میزان بروز الكلیسم، استفاده از مواد مخدر، اضطراب و افسردگی و نیز اقدام به خودكشی در این افراد بیش از بقیه است.

ریشه یابی خشونت خانوادگی

روزنامه هموطن سلام نوشت:ریشه یابی خشونت خانوادگیمردانی که در خانواده دست به خشونت می‌زنند، در محیط‌های فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی می‌کنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته می‌شود و...
خشونت خانوادگی در ایران تا همین چند سال پیش به منزله پدیده‌ای اجتماعی مد نظر نبود و هرچند برخی موارد در مطبوعات انعکاس می‌یافت اما به صورت معمول به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته می‌شد.بحثی هم اگر در این زمینه صورت می گرفت برای روشن کردن علل فردی رفتار خشن بود و نه ریشه یابی دقیق.
یک کارشناس ارشد جامعه‌شناسی می گوید : از چند سال پیش به این سو ، سرانجام خشونت خانوادگی مورد توجه سازمان‌ها و محافل علمی قرار گرفت و گردهمایی‌های تخصصی با هدف بررسی و مقابله با این پدیده شوم برگزار شد.توجه به خشونت و تلاش در راستای مقابله با آن، ضرورت انجام بررسی‌هایی را در مورد خشونت ایجاب می‌کند.
بررسی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی رو‌به‌روست و در ایران به علت نبود اطلاعات آماری، نامشخص بودن جمعیت، مشکل دستیابی به افراد و همچنین فقدان یافته‌های دیگر در این زمینه، این مشکلات از شدت بیشتری برخوردارند و این امر ضرورت انجام چنین بررسی‌هایی را تشدید می‌کند.
«فریبا موقوفه‌ای» اضافه می کند : بررسی خشونت از ساده‌ترین و آشکارترین شکل آن؛ یعنی خشونت جسمانی (بدنی) نسبت به کودکان آغاز و در این بررسی‌ها مشخص شد که باید میان ۲ نوع خشونت بدنی تفاوت گذاشت؛ خشونت بدنی سنگین (سخت) که منجر به ورود جراحات و صدمات جدی به قربانی می‌شود و به صورت معمول از طرف افکار عمومی نفی می‌گردد و خشونت سبک (ملایم) مانند سیلی و پشت دستی که به صـورت مـعـمـول در افکار عمومی زیر عنوان «تربیت» رده‌بندی می‌شود و نگرش منفی نسبت به آن وجود ندارد.
انواع دیگر خشونت نیز به‌تدریج مشخص شدند؛ انواعی که هرچند جراحات بدنی را به دنبال ندارند؛ اما تأثیر آنها بر قربانی حتی می‌تواند بیشتر از خشونت بدنی هم باشد. از جمله این خشونت‌ها، خشونت روانی (تحقیر، دشنام، از میان بردن اعتماد به نفس)، خشونت اقتصادی (در مضیقه مالی قرار دادن قربانی) و خشونت اجتماعی (انزوای اجتماعی و ممانعت از برقراری روابط اجتماعی) بودند.
محققان با توجه به وابستگی کودکان به خانواده، از بدرفتاری و بی‌توجهی نسبت به آنها؛ یعنی عدم ارائه امکانات مناسب برای زندگی کودکان هم به عنوان نوعی از خشونت نام می‌برند."گلز" و "استراوس"، ۲ پژوهشگری که سال‌ها در زمینه خشونت خانوادگی فعالیت کرده‌اند، تعریفی از این پدیده ارائه داده‌اند. آنها خشونت را رفتاری با قصد آشکار (یا رفتاری با قصد پوشیده؛ اما قابل درک) برای وارد کردن آسـیـب بـدنـی به فردی دیگر تعریف کرده‌اند. (گلز و استراوس، ۱۹۷۹، ۵۳۴)
در این تعریف، خشونت بدنی مدنظر بوده است.
‌ «مگارژی» محقق دیگری که در زمینه خشونت کار می‌کند، مـعـتـقـد اسـت کـه تـعریف او دربرگیرنده انواع دیگر خشونت، به‌خصوص خشونت‌های روانی نیز می‌باشد. او از خشونت به عنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام می‌برد که احتمالاً باعث ورود آسیبی مشخص به فرد قربانی می‌شود. (مگارژی، ۱۹۸۱، ۸۵)در نخستین بررسی‌ها، نگاه پژوهشگران بیشتر متوجه عـوامـل فـردی مـؤثـر بـر خـشـونـت بـود؛ عـوامـلی مانند پرخاشگری عمومی یا حالات نابهنجار روانی افراد.بـا توجه به این که معمولاً بررسی‌های خشونت پـس‌رویـدادی اسـت، تعیین رابطه‌ای میان ویژگی‌های شخصیتی و رفتار خشن بسیار دشوار است و نمی‌توان مشخص کرد که عوامل شخصیتی علت ظهور خشونت هستند یا به‌عکس رفتار خشن بر شخصیت فرد تأثیر گذاشته و ویژگی شخصیتی او را شکل داده است.
«فریبا موقوفه‌ای» ادامه می دهد : بررسی‌های دیگر بیانگر این بود که خشونت خانوادگی در جوامع، گستردگی زیاد دارد، در میان تمامی طبقات اجتماعی و خرده‌فرهنگ‌های مختلف دیده می‌شود و عواملی مانند فشارها و تنش‌های اجتماعی یا بحران‌های خانوادگی در بروز آن دخالت نـدارنـد؛ زیـرا خـشـونت تنها در خانواده‌های مسئله‌دار مشاهده نمی‌شود؛ بلکه حتی در میان خانواده‌های طبقات میانی و بالا با شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی به ظاهر مطلوب و بدون هر نوع مشکل اجتماعی یا خانوادگی نیز وجود دارد. ‌نتیجه این بررسی‌ها باعث شد که پژوهشگران به دنبال یافتن علل دیگری غیر از عوامل فردی و اجتماعی بـاشـنـد و بـه‌تـدریج نگاه‌ها مـتـوجه رابطه موجود میان ساختار جامعه و خشونت خـــانـــوادگـــی شــد. اگــر در جامعه‌ای نهادهای اجتماعی دارای سلسله مراتب اقتداری خـاصـی بـاشـنـد، رفـتـارهای اجـتـمـاعـی بـه نـوعـی شکل می‌گیرند که جامعه از تکامل افراد؛ یعنی امکان به واقعیت درآمـدن قابلیت‌های فردی آنها جلوگیری خواهد کرد. رفتارهای اجتماعی در این جوامع به نوعی هستند که به صورت‌های گوناگون باعث محرومیت افراد از حقوق برابر و مشابه می‌شوند.سلسله مراتب اقتدار موجود در ساختار جامعه و سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی آن باعث تشدید رفتار خشن در جامعه و خانواده می شود.در خشونت فردی، به طور معمول فرد عامل خشونت شناخته می‌شود و رفتار خشن معطوف به قربانی است که به صورت آشکار اعمال می‌گردد و باعث وارد شدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به وی می‌‌شود.در صورتی که خـشونت‌های ساختاری معمولا به صورت پنهان رخ می‌دهند و نمی‌توان فرد خاصی را به عنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعمال خشونت بر خلاف خشونت فردی به صورت غیرمستقیم است.تظاهر خارجی خشونت ساختاری را تنها می‌توان به شکل تقسیم نابرابر شانس‌های زندگی مشاهده کرد ، نه به صورت صدمات بدنی.هر دو نوع خشونت (ساختاری و فردی) بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و همدیگر را تقویت می‌کنند. هدف هر دو نوع خشونت نیز تأثیرگذاری بر افراد به منظور کاستن از امکان تحقق توانایی‌های بالقوه فرد است.
بـیـشـتـر نظریه‌های مطرح در جامعه‌شناسی بر رابطه میان خشونت خانوادگی و ساختار اجتماعی تأکید دارند.به عنوان مثال، نظریه «یادگیری اجتماعی» که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربه خشونت دارد، از یــک ســو بـر تـجـربـه فـرزنـدان خانواده و مشاهده رفتار خشن تاکید داشته و از سوی دیگر مـطـرح مـی‌کـنـد کـه در خــانــواده‌هــا تــفــاوت‌هــایـی درخـصوص جـامـعه‌پذیری جنسیتی وجود دارد که باعث می‌شود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوتی جامعه‌پذیر شوند و هریک نقش جنسیتی خاص خود را فراگیرند؛ نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگری و تحمل خشونت همراه است.
پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را با فرادستی، اسـتـقـلال و مـجـاز بـودن بـه انـجـام دادن رفـتار خشن، فرامی‌گیرند. (استراوس، ۱۹۸۰) دیدگاه نظارت اجتماعی نیز بر رابطه جامعه- خانواده تأکید دارد و علت رفتار خشن را چنین بیان می‌کند: "نه تنها جامعه خشونت را مجاز درنظرمی‌گیرد؛ بلکه از آنجا که در جامعه، خانواده به عنوان محدوده‌ای خصوصی مطرح است، برای دولت امـکـان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده خصوصی نیز وجود ندارد.("گلز و استراوس، ۱۹۸۸)
دیـدگـاه‌هـای دیـگـری نـیـز دربـاره هـمـاهـنگی میان ارزش‌هـای اسـاسی جامعه و خشونت بحث می‌کنند. مردانی که در خانواده دست به خشونت می‌زنند، در محیط‌های فرهنگی- اجتماعی خاصی زندگی می‌کنند که حاکمیت مردان بر زنان طبیعی در نظر گرفته می‌شود و پرخاشگری و خشونت به عنوان یک ویژگی مردانه و فرمان‌برداری به عنوان یک ویژگی زنانه مطرح است.در چنین جامعه‌ای اگر نظم اجتماعی به خطر افتاده باشد، استفاده از پرخاشگری و خشونت برای برقراری مجدد نظم و ترتیب هم در سطح کلان (جامعه) و هم در سطح خرد (خانواده) به عنوان راه‌حلی مشروع و مجاز در نظر گرفته می‌شود.
یـکـی از نتایج مهمی که از بررسی‌های خشونت خانوادگی به دست آمده، این است که روابط خشن در خانواده تنها بر فرد تأثیر نمی‌گذارد؛ بلکه جامعه را نیز دربرمی‌گیرد؛ بدین معنا که قربانیان خشونت در روابط اجتماعی خود دارای مشکلاتی هستند. این افراد معمولاً در مـحـیـط‌هـای کـاری کـارآیـی پـایـیـنـی دارند و رفتارهای پرخاشگری یا حالات افسردگی در آنان مشاهده می‌شود.تمایل به رفتارهای بزهکارانه، مصرف مواد مخدر و حتی تمایل به خودکشی در میان قربانیان خشونت بیش از دیگران است و در زندگی خانوادگی نیز رفتار اجتماعی مناسبی ندارند.
بررسی‌های متعدد ثابت کرده‌ است که افراد خشن در دوران کودکی قربانی یا شاهد خشونت بوده‌اند. به این ترتیب، خشونت خانوادگی به یک فرد منتهی نمی‌شود و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده، همان رفتار فراگرفته را برای حل تعارض‌ها و تنش‌های خانوادگی به کار می‌گیرد؛ پدیده‌ای که در جامعه‌شناسی از آن به عنوان "گردش خشونت" نام می‌برند.
● خشونت خانوادگی در ایران
خانواده در ایران دارای ویژگی‌های خصوصی خاصی است. در اثر این ویژگی‌ها، رابطه میان مرد و زن و کودکان رابطه‌ای تلقی می‌شود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد تنها به محیط خانه ختم نمی‌شود؛ بلکه خصلت خصوصی بودن رفتار خانوادگی مهم‌تر از مکان رخ دادن آن است، به طوری که حتی اگر رفتار خانوادگی در اماکن عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و احیاناً به نصیحت یا سرزنش اکتفا می‌کنند.وجـود سـازمـان‌هـای نـظارتی مانند کلانتری و دادگاه‌هایی که بر چگونگی رفتار افراد در خانواده نـظـارت دارنـد، مـی‌تـوانـد کـمک مؤثری در جـلـوگـیری از بروز خشونت خانوادگی باشد. در یک بررسی که به صورت مصاحبه‌های عمقی با زنانی که به مـراکـز مـشـاوره بـهزیستی در تهران مراجعه می‌کردند، صورت گرفت، مشخص شـد هـیـچ یـک حـاضـر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن بــه شـرایـط دشـوار زنـدگـی خـود نیستند. ‌زنان برای بهبود یافتن شرایط زندگی خود به هر کاری از جمله مراجعه به مراکز مشاوره، کلانتری و دادگاه دست می‌زنند؛ اما مردان به‌ندرت تمایلی به حضور در جلسات مشاوره دارند. در نتیجه مشاور و مددکار تنها با زنی روبه‌روست که در زندگی مشکلاتی دارد.با توجه به مشکلات اجتماعی و اقتصادی که در صورت جدایی برای زنان به وجود می‌آید، معمولاً این مراکز سعی در منصرف کردن زن از جدایی، آرام کردن او، دادن پیشنهاد گفت‌وگو با شوهر و در بسیاری از موارد، درخواست تحمل از طرف زن و تغییر رفتار او متناسب با درخواست‌های شوهر دارند.

خشونت‌ مردان‌

خشونت‌ مردان‌● کره زمین برای زنان امن نیست
خشونت‌ بر علیه‌ زنان‌ مقوله‌ای‌ جهانی‌ است‌ كه‌ ابعاد وسیعی‌ برای‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ دارد. متاسفانه‌ تاریخ‌ طولانی‌خشونت‌ مردان‌ علیه‌ زنان‌ در دنیا باعث‌ شده‌ كه‌ در نظر همگان‌ این‌ مسئله‌ امری‌ عادی‌ جلوه‌ كند، برای‌ شماگزارشی‌ از برخورد بد مردان‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ در اقصی‌ نقاط دنیا تهیه‌ كرده‌ایم‌ كه‌ خواندنش‌ نمی‌تواند خالی‌ ازلطف‌ باشد.
● خشونت‌ چیست‌؟
در پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌، دكتر <لینا كول‌>استاد دانشگاه‌ منچستر می‌گوید:
هل‌ دادن‌، كشیدن‌مو، مشت‌زدن‌، لگدزدن‌، سیلی‌زدن‌، پرتاب‌كردن‌ جسمی‌ به‌ طرف‌ شخص‌ موردنظر، از بین‌بردن‌ اشیاء مورد علاقه‌ فرد، در را روی‌ او بستن‌، زخمی‌ یا تجاوزجنسی‌كردن‌ را می‌توان‌ جز خشونتها نام‌ برد.
البته‌ خشونتهای‌ لفظی‌ نیز جای‌ خود را دارد. كه‌ به‌ آن‌ Verbal Abuse می‌گویند <<كول‌>>در ادامه‌ می‌گوید: توهین‌و تحقیر و تهدید به‌ آسیب‌رساندن‌ جزو خشونتهای‌ لفظی‌ و خشونتهای‌ روحی‌ و روانی‌ مردان‌ علیه‌ زنان‌ می‌توانددر طولانی‌ مدت‌ اثرات‌ بسیار سوئی‌ بر زندگی‌ زناشویی‌ آنها بگذارد كه‌ این‌ را زمان‌ نشان‌ داده‌ است‌. بی‌توجهی‌ به‌همسر، توهین‌ به‌ نژاد، انتقادكردن‌ پی‌درپی‌، پرخاش‌كردن‌ و رفتار زشت‌، خانه‌ را ترك‌ گفتن‌، نگاه‌ تحقیرآمیز درمیان‌ جمع‌، محروم‌ كردن‌ زن‌ از دسترسی‌ به‌ پول‌ و امكانات‌ مادی‌، تهمت‌زدن‌ و حسادت‌ ورزیدن‌، بازداشتن‌ زن‌از كار یا ادامه‌ تحصیل‌، همه‌ و همه‌ در مقوله‌ خشونت‌ قرار می‌گیرد. همان‌طور كه‌ در مطالب‌ فوق‌ آمده‌ خشونت‌مردان‌ علیه‌ زنان‌ فقط كتك‌زدن‌ نیست‌ بلكه‌ مسائل‌ روحی‌ و روانی‌ را هم‌ شامل‌ می‌شود. <<مهرانگیز كار>>در كتاب‌خود تحت‌ عنوان‌ خشونت‌ علیه‌ زنان‌، به‌ نكات‌ خوبی‌ اشاره‌ كرده‌... بخوانید.
● خشونت‌ علیه‌ زنان‌ امری‌ جهانی‌ است‌
وی‌ می‌نویسد: خشونت‌ علیه‌ زنان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ خاص‌ جوامع‌ عقب‌افتاده‌ یا جوامع‌ مسلمان‌ نیست‌. درپیشرفته‌ترین‌ كشورهای‌ جهان‌، زنان‌ و كودكان‌ از تبعات‌ و عوارض‌ ناشی‌ از خشونت‌، به‌ خصوص‌ در زندگی‌خانوادگی‌ رنج‌ می‌برند و آزارهای‌ جسمی‌ و جنسی‌ و روانی‌ نه‌ تنها تندرستی‌، سلامت‌ عقل‌، تعادل‌ عاطفی‌ و روانی‌آنها را به‌ خطر می‌اندازد بلكه‌ جامعه‌ را نیز متضرر می‌سازد. بهایی‌ كه‌ بابت‌ این‌ صدمات‌ پرداخت‌ می‌شود،دولت‌ها را با مشكلات‌ گوناگون‌ اقتصادی‌، فرهنگی‌ و خدماتی‌ درگیر می‌كند و در بسیاری‌ موارد دولت‌ها قادرنیستند این‌ بهای‌ سنگین‌ را بپردازند. در نتیجه‌ دور باطل‌ ادامه‌ می‌یابد و پدیده‌ خشونت‌ تشدید و تقویت‌ می‌شود.در حالی‌ كه‌ با اجرای‌ برنامه‌های‌ دقیق‌ و آینده‌نگر برای‌ مهار خشونت‌ علیه‌ زنان‌ در درازمدت‌ این‌ دور باطل‌می‌شكند، وی‌ در ادامه‌ می‌نویسد: <<خشونت‌ علیه‌ زنان‌ امری‌ جهانی‌ است‌>>زیرا:
▪ ۳۰ تا ۳۵ درصد زنان‌ امریكایی‌ مورد آزار جسمی‌ شوهران‌ خود قرار می‌گیرند.
▪ ۱۵ تا ۲۵ درصد زنان‌ امریكایی‌ به‌ هنگام‌ بارداری‌ نیز مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار می‌گیرند.
▪ طبق‌ گزارش‌ اف‌.بی‌.آی‌، در سال‌ ۱۹۹۲ میلادی‌ در امریكا از هر ده‌ قربانی‌ زن‌، سه‌ نفر توسط شوهر یا دوست‌پسر خود كشته‌ شده‌اند.
▪ ۲۱ تا ۳۰ درصد زنان‌ در امریكا، حداقل‌ یك‌بار در طول‌ زندگی‌ مشترك‌، مورد هجوم‌ و آزار جسمی‌ قرارمی‌گیرند.
▪ در كلمبیا بیش‌ از ۲۰ درصد زنان‌ مورد آزار لفظی‌ یا روانی‌ شوهرانشان‌ قرار می‌گیرند.
▪ در سانتیاگوی‌ شیلی‌، ۶۳ درصد از زنان‌ مورد آزار جسمی‌ قرار می‌گیرند.
▪ ۴۱ درصد از زنان‌ هند بر اثر آزار جسمی‌همسران‌ خود دست‌ به‌ خودكشی‌ می‌زنند.
▪ ۴۲ درصد از زنان‌ در كنیا به‌طور مرتب‌مورد آزار فیزیكی‌ همسران‌ خود قرار می‌گیرند.
-در گینه‌ نو، ۶۷ درصد از زنان‌ روستایی‌ و۵۶ درصد از زنان‌ شهری‌ مورد خشونت‌ جسمی‌قرار گرفته‌اند.
▪ ۶۲ درصد از مقتولان‌ زن‌، در سال‌ ۱۹۸۷میلادی‌، در كانادا توسط شوهران‌ خود كشته‌شده‌اند.
▪ در بنگلادش‌ بیش‌ از ۵۰ درصد قتل‌ها ناشی‌از خشونت‌ مردان‌ است‌.
‌نظر به‌ این‌ كه‌ خشونت‌ علیه‌ زنان‌ در خانواده‌مسئله‌ای‌ جهانی‌ است‌، بازتاب‌ آزار زنان‌ در جامعه‌بین‌المللی‌ نیز وسیع‌ بوده‌ است‌. در چهارمین‌كنفرانس‌ حقوق‌ بشر در وین‌ (سال‌ ۱۹۹۷)خشونت‌ علیه‌ زنان‌ یكی‌ از سوژه‌های‌ دارای‌اولویت‌ برای‌ بررسی‌ در كنفرانس‌ تشخیص‌ داده‌شد و این‌ نكته‌ مهم‌ مورد تاكید قرار گرفت‌ كه‌خشونت‌ جسم‌، روان‌ و آزادی‌ زنان‌ را تهدیدمی‌كند زیرا مردان‌ در اعمال‌ خشونت‌ نقش‌ اصلی‌را دارند.
شركت‌كنندگان‌ در چهارمین‌ كنفرانس‌ حقوق‌بشر تاكید كردند كه‌ قضات‌، دفاتر پلیس‌، دفاتروكالت‌، كانون‌های‌ حمایت‌ از خانواده‌، معلمان‌،پدران‌ و به‌طور كلی‌ حامیان‌ حقوق‌ زنان‌ بایدریشه‌های‌ فرهنگی‌ <<همسر آزاری‌>>را بررسی‌كنند. همچنین‌ آنها اعلام‌ كردند كه‌ نگرش‌ مردان‌نسبت‌ به‌ زنان‌ را باید تغییر داد و زنان‌ نیز باید به‌مردان‌ یاری‌ رسانند تا در برداشت‌های‌ خودنسبت‌ به‌ افراد جنس‌ زن‌ تجدیدنظر كنند.
پیش‌ از طرح‌ موضوع‌ در چهارمین‌ كمیسیون‌حقوق‌ بشر در وین‌ (۹۷)، كمیسیون‌ حقوق‌ بشر در پنجاهمین‌ نشست‌ خود، طی‌ قطعنامه‌۱۹۶۹۴/۴۵ مورخ‌ ۴ مارس‌ ۱۹۹۴ میلادی‌،تصمیم‌ گرفت‌ تا برای‌ یك‌ دوره‌ سه‌ ساله‌، رابطمخصوصی‌ را برای‌ بررسی‌ اعمال‌ خشونت‌ برزنان‌، علت‌ و پیامدهای‌ آن‌ تعیین‌ كند تا هر سال‌گزارشی‌ در این‌ خصوص‌ به‌ كمیسیون‌ ارائه‌ دهد.تا جایی‌ كه‌ خانم‌ <<رادهیكاكوما را سوامی‌>>(ازسریلانكا) متعاقبا به‌ عنوان‌ رابط مخصوص‌ انتخاب‌شد و به‌ ارائه‌ گزارشی‌ پرداخت‌ كه‌ حاوی‌ یك‌سلسله‌ واقعیت‌های‌ تلخ‌ جهانی‌ است‌. این‌ گزارش‌كلیه‌ اشكال‌ اعمال‌ خشونت‌ بر زنان‌ در محیطخانواده‌ را مورد بررسی‌ قرار می‌دهد. در این‌گزارش‌ به‌ گوشه‌ای‌ از خشونت‌ در خانواده‌ اشاره‌شده‌ است‌: <<از آنجا كه‌ خانواده‌ به‌ منزله‌پناهگاهی‌ برای‌ آسایش‌ خاطر و هماهنگی‌اسطوره‌ شده‌ است‌، خشونت‌ خانوادگی‌ حقیقتا باآن‌ همخوانی‌ ندارد و از نظر لغوی‌ با چنین‌مفهومی‌ از خانواده‌ ناهمگون‌ است‌. خشونت‌تصویر آرام‌ خانه‌ و نیز امنیتی‌ را كه‌ حاصل‌خویشاوندی‌ است‌، در هم‌ می‌شكند. با این‌ حال‌براساس‌ شواهد موجود، سرشت‌ دسیسه‌آمیزخشونت‌ خانوادگی‌ در سراسر جهان‌ و در میان‌ملت‌ها و فرهنگ‌ها به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌.خشونت‌ خانوادگی‌ پدیده‌ای‌ جهانی‌ است‌<.
در قسمتی‌ دیگر از این‌ گزارش‌ آمده‌ است‌:<<خشونت‌ خانوادگی‌، خشونتی‌ است‌ كه‌ در محیطخصوصی‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوندد و عموما میان‌افرادی‌ رخ‌ می‌دهد كه‌ به‌ سبب‌ صمیمیت‌، ارتباطخونی‌ یا قانونی‌ به‌ یكدیگر پیوند خورده‌اند.صرف‌نظر از بی‌طرفی‌ ظاهری‌ این‌ واژه‌، خشونت‌خانوادگی‌، تقریبا همواره‌، جرم‌ وابسته‌ به‌<<جنسیت‌ خاص‌>>محسوب‌ می‌گردد كه‌ مردان‌ به‌زنان‌ روا می‌دارند. اگر عكس‌ آن‌ اتفاق‌ بیفتد و زن‌در مقابل‌ مرد از خود خشونتی‌ نشان‌ دهد، این‌رویداد به‌ ندرت‌ آمار مربوط به‌ سرشت‌ وابسته‌ به‌<<جنسیت‌ خاص‌>>خشونت‌ خانوادگی‌ را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. در هر صورت‌، این‌ وقایع‌ بیشترزمانی‌ بروز می‌كنند كه‌ زن‌ می‌كوشد تا در مقابل‌تجاوز مرد، از لحاظ جسمی‌ از خود دفاع‌ كند.طبق‌ شواهد دیوان‌ عدالت‌ ایالات‌ متحده‌، زنان‌یازده‌ برابر، بیشتر از مردان‌ قربانی‌ خشونت‌خانوادگی‌ می‌شوند.
از مجموعه‌ آن‌ چه‌ در مراكز توجه‌ مجامع‌بین‌المللی‌ قرار گرفته‌ است‌ می‌توان‌ این‌ نكته‌ بسیارمهم‌ را دریافت‌: خشونت‌ علیه‌ زنان‌ در خانواده‌پدیده‌ای‌ است‌ كهن‌ و مسئله‌ای‌ است‌ جهانی‌، اماوخامت‌ امر به‌ اندازه‌ای‌ است‌ كه‌ ایجاب‌ می‌كندكشورهای‌ مختلف‌، متناسب‌ با ویژگی‌های‌ خود،ریشه‌های‌ آن‌ را بشناسند و با بسیج‌ تمام‌ امكانات‌ به‌كنترل‌ و مهار آن‌ قیام‌ كنند. به‌ سخن‌ دیگر، تعدیل‌خشونت‌ علیه‌ زنان‌ كار پیگیر و خاص‌ می‌طلبد وچنانچه‌ از زوایای‌ گوناگون‌ به‌ بحث‌ و بررسی‌گذاشته‌ شود، خشونت‌زدایی‌ در زندگی‌ خانگی‌زنان‌ جهان‌ میسر می‌شود اما هیچ‌ الگویی‌ وجودندارد كه‌ موجب‌ از بین‌رفتن‌ اعمال‌ خشونت‌برزنان‌ در همه‌ جوامع‌ گردد. البته‌ در هر تدبیر یاراهكار اتخاذ شده‌ برای‌ مبارزه‌ با اعمال‌ خشونت‌علیه‌ زنان‌ باید عناصر مشتركی‌ گنجانده‌ شود اما این‌الگو حتما باید با زمینه‌های‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌مختلف‌ كشورهای‌ گوناگون‌ منطبق‌ شود.
● آزار فیزیكی‌
در یك‌ بررسی‌ و مطالعه‌ای‌ كه‌ در امریكا انجام‌یافته‌ است‌، تخمین‌ زده‌ شده‌ حدود ۳۰ تا ۳۵درصد كل‌ زنان‌ امریكایی‌ در طول‌ زندگی‌ مشترك‌خود مورد آزار فیزیكی‌ شوهرانشان‌ قرارمی‌گیرند.
همچنین‌ در یك‌ ارزیابی‌ دیگر مشخص‌ گردید،۱۵ تا ۲۵ درصد زنان‌ حتی‌ در طول‌ بارداری‌ نیزمورد ضرب‌ و شتم‌ قرار می‌گیرند.
طبق‌ گزارش‌ (FBI) در سال‌ ۱۹۹۲ میلادی‌ ازهر ده‌ نفر قربانی‌ زن‌، سه‌ نفر توسط شوهر یادوست‌ پسرشان‌ كشته‌ شده‌اند.
همچنین‌ انجمن‌ جراحان‌ امریكا دوران‌بارداری‌ را یك‌ دوران‌ با خطر زیاد برای‌كتك‌خوردن‌ و آزار زنان‌ توسط شوهرانشان‌ ذكركرده‌ است‌ و پیشنهاد كرده‌ است‌ كه‌ باید به‌طورروتین‌ در جستجوی‌ آثار ضرب‌ و شتم‌ زنان‌ بارداردر مراقبتهای‌ قبل‌ از زایمان‌ بود.آزردن‌ می‌تواند به‌ صورت‌ هل‌دادن‌ یا كتك‌زدن‌ شدید، شكستگی‌ استخوانهای‌ اندامها،شكستگی‌ دنده‌ها، خونریزی‌ داخلی‌ وآسیب‌مغزی‌ باشد. صورت‌ و سینه‌ها بیشترین‌جاهایی‌ هستند كه‌ مورد ضرب‌ و شتم‌ قرارمی‌گیرند و زمانی‌ كه‌ زن‌ باردار است‌، شوهر غالباضربات‌ را به‌ شكم‌ همسر وارد می‌آورد.
و این‌ در شرایطی‌ است‌ كه‌ اكثر قربانیان‌ زن‌آزاری‌ را زنانی‌ تشكیل‌ می‌دهند كه‌ در سنین‌ ۲۰ تا۴۰ سالگی‌ قرار دارند. به‌ عبارت‌ صحیح‌تر زنان‌كتك‌خورده‌ كه‌ به‌ مراجع‌ قانونی‌ مراجعه‌می‌نمایند، بیشتر در این‌ گروه‌ سنی‌ قرار دارند.
اما بد نیست‌ به‌ آماری‌ كه‌ از سوی‌ كمیته‌ تحقیق‌خشونت‌ مردان‌ بر علیه‌ زنان‌ كه‌ توسط دانشگاه‌آكسفورد انگلیس‌ جمع‌آوری‌ شده‌ اشاره‌ای‌داشته‌ باشیم‌:
▪ در اروپا و امریكا از هر سه‌ زن‌، یك‌ زن‌ مورداذیت‌ و آزار از سوی‌ شوهرش‌ قرار می‌گیرد.
▪ در هر ۱۲ ثانیه‌ یك‌ زن‌ مورد ضرب‌ و شتم‌قرار می‌گیرد.
▪ بیش‌ از ۴۰ درصد از قتل‌ زنان‌ توسطشوهرانشان‌ در حیطه‌ اروپا و امریكا بوده‌ است‌.
▪ ۲۵ درصد از زنانی‌ كه‌ دست‌ به‌ خودكشی‌زده‌اند به‌ خاطر رفتار خشونت‌بار همسرانشان‌بوده‌ است‌.
▪ پسرانی‌ كه‌ در شرایط خشونت‌بار خانوادگی‌بزرگ‌ می‌شوند، هفتاد درصد بیشتر از بقیه‌ گرایش‌به‌ كتك‌زدن‌ همسرانشان‌ را دارند.
▪ كودكانی‌ كه‌ در شرایط خشونت‌بارپدرانشان‌ بزرگ‌ شده‌اند سی‌ درصد بیشتر ازجوانان‌ عادی‌ به‌ سوی‌ مصرف‌ مشروبات‌ الكلی‌ ومواد مخدر كشیده‌ شده‌اند.
▪ تحقیقات‌ به‌ عمل‌ آمده‌ در زندانهای‌ كالیفرنیانشان‌ می‌دهد كه‌ ۹۳ درصد از زنانی‌ كه‌همسرانشان‌ را كشته‌اند، به‌ وسیله‌ آنان‌ مورد آزار وستم‌ واقع‌ شده‌اند.
▪ از هر ده‌ زوج‌ در امریكا، شش‌ زوج‌ دست‌ به‌اعمال‌ خشونت‌بار خانوادگی‌ می‌زنند.
▪ در انگلستان‌ هر دقیقه‌ یك‌ تلفن‌ برای‌كمك‌خواهی‌ در مقابل‌ خشونت‌ خانوادگی‌ به‌پلیس‌ انجام‌ می‌شود.
▪ خشونت‌ در خانواده‌ در اروپا و امریكا درتمامی‌ طبقات‌ و نژادها و سطوح‌ مختلف‌ درآمد وتحصیلات‌ وجود دارد.
▪ ده‌ درصد از مردانی‌ كه‌ در امریكا به‌ قتل‌می‌رسند، افراد خشن‌ نسبت‌ به‌ همسرانشان‌بوده‌اند.
▪ در امریكا رقم‌ زنانی‌ كه‌ به‌ خاطر ضرب‌ و شتم‌شدید به‌ اورژانس‌ بیمارستان‌ها رجوع‌ می‌كنند به‌مراتب‌ بیشتر از زنانی‌ است‌ كه‌ به‌خاطر تصادف‌اتومبیل‌ تا اتفاقهای‌ پیش‌بینی‌ نشده‌ به‌ بیمارستان‌منتقل‌ می‌شوند.
▪ ۹۰ درصد از كودكانی‌ كه‌ در خانواده‌هایی‌بزرگ‌ می‌شوند كه‌ پدر خانواده‌ روحیه‌ای‌ خشن‌دارد، از سوی‌ مادر كتك‌ می‌خورند.
▪ در امریكا هر سال‌ هفتصدهزار زن‌ موردتجاوز قرار می‌گیرد.
▪ در اروپا اكثر زنانی‌ كه‌ مورد ضرب‌ و شتم‌قرار می‌گیرند این‌ مسئله‌ را از دوستان‌ و آشنایان‌خود پنهان‌ می‌كنند، چرا كه‌ شرمنده‌ وخجالت‌زده‌ هستند.
▪ در روسیه‌ سالیانه‌ ۱۴/۰۰۰ زن‌ به‌ دست‌شوهرانشان‌ كشته‌ می‌شوند.
● فرار از خانه‌
اما بد نیست‌ به‌ مطلبی‌ اشاره‌ داشته‌ باشیم‌ كه‌چندی‌ پیش‌ در مجله‌ <<اشپیگل‌>>به‌ چاپ‌ رسیده‌:<<دتمار دیتز>>خبرنگار این‌ نشریه‌ می‌نویسد:<<حدود ۴۵ هزار زن‌ آلمانی‌ در سال‌ در كشورآلمان‌ از چهاردیواری‌ خانه‌های‌ خود فرارمی‌كنند. زیرا از سوی‌ همسران‌ خود مورد ضرب‌ وشتم‌ قرار می‌گیرند. اكثر این‌ زنان‌ چنین‌ مشكلی‌ راسالهاست‌ كه‌ به‌ دوش‌ می‌كشند ولی‌ به‌ خود جرات‌نمی‌دهند درباره‌ این‌ مسئله‌ با كسی‌ صحبت‌ كنند.
هر روز پزشكان‌ بخش‌ اورژانس‌ شاهد زنان‌مجروح‌ و صدمه‌دیده‌ هستند، البته‌ این‌ زنان‌ كمترحاضر به‌ بیان‌ درددل‌ خود می‌باشند.
آنان‌ از سوی‌ شوهرانشان‌ كتك‌ می‌خورند وتحت‌ فشارهای‌ روحی‌ و جسمی‌ قرار می‌گیرند ودر نهایت‌ مجبور به‌ مداوا در بیماستان‌ می‌شوند.
به‌ تازگی‌ خانه‌های‌ امنی‌ برای‌ این‌ زنان‌ ازسوی‌ شورای‌ شهر و سازمان‌ حمایت‌ از زنان‌ درنظر گرفته‌ شده‌ كه‌ امكان‌ مشاوره‌ مجانی‌ و كمك‌ به‌آنها در تمام‌ ساعات‌ شبانه‌روز وجود دارد. درآلمان‌ آمار خشونت‌ مردان‌ علیه‌ زنان‌ بسیار بالااست‌.
● روز جهانی‌ منع‌ خشونت‌
روز جهانی‌ منع‌ خشونت‌ مردان‌ علیه‌ زنان‌<برای‌ اولین‌بار در سال‌ ۱۹۸۱ از طرف‌ زنان‌امریكای‌ جنوبی‌ و جزایر كارایب‌ اعلام‌ شد، به‌ این‌وسیله‌ آنها می‌خواستند از سه‌ خواهری‌ یاد كنندكه‌ دزدیده‌ شده‌ و مورد تجاوز قرار گرفته‌ و به‌ نحودلخراشی‌ كشته‌ شده‌ بودند. آنها این‌ واقعه‌ را به‌عنوان‌ سمبل‌ خشونت‌ علیه‌ زنان‌ برگزیدند.
از سال‌ ۱۹۹۹ این‌ روز از طرف‌ سازمان‌ ملل‌متحد به‌ عنوان‌ روز منع‌ خشونت‌ علیه‌ زنان‌نام‌گذاری‌ شده‌ است‌.
پیامهای‌ كوفی‌عنان‌ و صندوق‌ زنان‌ سازمان‌ملل‌ به‌ این‌ مضمون‌هاست‌... <<مبارزه‌ با خشونت‌علیه‌ زنان‌ اولویت‌ برتر جهانی‌ است‌>>و یا <<باید هرچه‌ زودتر به‌ این‌ ننگ‌ بزرگ‌ پایان‌ دهیم‌>>و یا<<اعمال‌ انواع‌ خشونت‌ علیه‌ زنان‌ نه‌ تنها چالشی‌فوری‌ فراروی‌ همگان‌ است‌، بلكه‌ این‌ خشونت‌هاابعاد مرگبار یعنی‌ آلودگی‌ به‌ بیماری‌ ایدز را به‌همراه‌ دارند <<از طرفی‌ مدیر اجرایی‌ صندوق‌زنان‌ سازمان‌ ملل‌ می‌گوید: <<ریشه‌كن‌ كردن‌خشونت‌ علیه‌ زنان‌ یك‌ اولویت‌ مهم‌ جهانی‌ است‌،نه‌ یك‌ برنامه‌ عادی‌، ما معتقدیم‌ هرگونه‌ خشونت‌علیه‌ زنان‌ باید برطرف‌ شود.
خشونت‌ علیه‌ زنان‌ در عصر ما در حال‌ ازدیاداست‌ و نه‌ تنها در گوشه‌ و كنار خیابانها شاهد این‌خشونتها هستیم‌ بلكه‌ در چهاردیواری‌ خانه‌ها نیزاین‌ خشونت‌ وجود دارد<.
● تلاش‌ بی‌نتیجه‌
طی‌ سالهای‌ ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۰ زنان‌ شاغل‌امریكایی‌ تلاشهای‌ زیادی‌ برای‌ گرفتن‌ حقوقشان‌و ایجاد مساوات‌ و برابری‌ میان‌ زن‌ و مرد كرده‌انداما نتیجه‌ای‌ نگرفتند.
در این‌ كشور كه‌ همواره‌ دم‌ از عدالت‌ و تساوی‌حقوق‌ می‌زند هر روزه‌ شاهد تبعیضهای‌ جنسی‌ ونقض‌ حقوق‌ بشر هستیم‌.
در امریكا زنان‌ نسبت‌ به‌ مردان‌ حقوق‌ كمتری‌می‌گیرند در حالی‌ كه‌ به‌ همان‌ اندازه‌ و با همان‌موقعیت‌ شغلی‌ كار می‌كنند، به‌ هر حال‌ تاكنون‌ باهمه‌ اعتراضات‌، هیچ‌ حمایتی‌ از آنان‌ صورت‌نگرفته‌ است‌.
●خشونت‌ در هفته‌ اول‌ ازدواج‌
در اروپا و امریكا بسیاری‌ از زنان‌ از همان‌ شب‌اول‌ ازدواج‌ با خشونت‌ فیزیكی‌ همسرانشان‌روبه‌رو می‌شوند. در این‌باره‌ جامعه‌شناسان‌می‌گویند: مصرف‌ مشروبات‌ الكلی‌ و مست‌بودن‌مرد یكی‌ از دلایل‌ خشونت‌ علیه‌ زنان‌ است‌. ازطرفی‌ سن‌ ازدواج‌ در اروپا و امریكا بالاست‌ وكمتر پیش‌ می‌آید كه‌ در سنین‌ پایین‌تر از ۱۸ سال‌ازدواج‌ صورت‌ گیرد. بیشتر آمارها نشان‌ می‌دهدكه‌ مردان‌ از همان‌ هفته‌ اول‌ در بیشتر خانواده‌هانسبت‌ به‌ زنان‌ خشونت‌ خود را ابراز می‌كنند.
● علل‌ اصلی‌ خشونت‌
دكتر <<استفان‌ بردكینگ‌>>در رابطه‌ با علل‌ اصلی‌خشونت‌ می‌گوید: در اروپا و امریكا مصرف‌ موادمخدر در گونه‌ها و روشهای‌ مختلف‌ و مصرف‌مشروبات‌ الكلی‌ سبب‌ اختلال‌ روانی‌ مرد می‌شودكه‌ به‌ این‌ خاطر زن‌ مورد ضرب‌ و شتم‌ و آزارهای‌جنسی‌ و جسمی‌ قرار می‌گیرد. هر روزه‌ درروزنامه‌ها و رسانه‌های‌ ایالات‌ مختلف‌ امریكادرباره‌ خشونت‌ مردان‌ علیه‌ زنان‌ و خطرات‌ آن‌مطالبی‌ نوشته‌ می‌شود.
چندی‌ پیش‌ در ایالت‌ كالیفرنیا مردی‌ باعث‌مرگ‌ همسرش‌ شد به‌ این‌ روش‌ كه‌ مرد با سیخ‌ داغ‌كباب‌، تمام‌ بدن‌ همسرش‌ را داغ‌ كرد و سپس‌ او راآتش‌ زد و بعد خود را به‌ پلیس‌ معرفی‌ كرد و یا این‌كه‌ مردی‌ كه‌ به‌ مدت‌ یك‌ ماه‌ همسرش‌ را در كمدزندانی‌ كرده‌ بود و پس‌ از یك‌ ماه‌ همسایه‌ها باجسد زنی‌ در كمد مواجه‌ شدند. البته‌ قوانین‌امنیتی‌ و حقوقی‌ در این‌ كشورها وجود دارد امااین‌ موارد آن‌قدر زیاد هستند و مردان‌ آن‌قدرقدرتمند می‌باشند كه‌ زنان‌ در بسیاری‌ از مواقع‌جرات‌ بازگویی‌ آن‌ را به‌ پلیس‌ ندارند.
در فرانسه‌ دختری‌ ۱۹ ساله‌ به‌ وسیله‌ نامزدش‌تحت‌ خشونت‌ قرار گرفت‌. دختر مجبور به‌به‌هم‌زدن‌ نامزدی‌ شد و پسر را ترك‌ كرد. اماچندی‌ بعد پسر ابتدا دختر را و سپس‌ خودش‌ راكشت‌. در اسپانیا بسیاری‌ از زنان‌ مورد ضرب‌ و شتم‌قرار می‌گیرند و خانه‌ را ترك‌ می‌كنند اما به‌ دلیل‌این‌ كه‌ هیچ‌ محلی‌ برای‌ زندگی‌ و یا درآمدی‌برای‌ ادامه‌ زندگی‌ ندارند مجبور به‌ بازگشت‌هستند، در فرهنگ‌ اسپانیایی‌ مردسالاری‌حكم‌فرما است‌. این‌ها همه‌ نمونه‌هایی‌ از خشونت‌مردان‌ علیه‌ زنان‌ می‌باشد.
به‌ هر حال‌ همه‌ به‌ نوعی‌ در صدد هستند كه‌ این‌مشكلات‌ را حل‌ كنند، اما آیا می‌شود؟

۹۵ درصد عاملان خشونت خانگی مردان

بابک پاکزاد با ترجمه مطلیبی ازلوسیندا مارشال نوشت: در ماه اكتبر اخبار خشونت خانگی ماه (DVAM) منتشر شد. درست همان‌طور كه اخبار سرطان سینه ماه (NBCAM) منتشر شد و مراسم هالوین برگزار شد. اخبار خشونت خانگی اما كم‌تر از روبان‌های صورتی و صورتك‌های دیو و اشباح‌‌ اذهان را به سوی خود جلب كرد. این در حالی است كه خشونت خانگی اغلب جنایتی ناپیداست و دیده نمی‌شود. با وجود خشونتی كه زنان به طور معمول در زندگی خود تجربه می‌كنند، در ایالات متحده تنها ۲۰ درصد تجاوزها و سوء‌استفاده‌های جنسی و ۲۵ درصد ضرب و شتم‌ها به مقامات پلیس گزارش می‌شود.
خشونت خانگی؛ از خشونت فیزیكی و سوء‌استفاده جنسی از تجاوز گرفته تا مزاحمت و تجاوز به حریم روحی و روانی را در بر می‌گیرد. در حالی كه مردها نیز می‌توانند قربانی خشونت خانگی باشند، ۸۵ درصد قربانیان، زنان را شامل می‌شود و ۹۵ درصد عاملان خشونت خانگی علیه مردان و زنان و هم‌چنین كودكان، مردان هستند. خشونت خانگی معمول‌ترین شكل خشونت علیه زنان است، نه فقط این‌جا در ایالات متحده بلكه در سطح جهان.
مطالعه سازمان بهداشت جهانی نشان داده است كه میزان خشونت از سوی شریك زندگی خصوصی در سراسر جهان از ۱۵ درصد در یوكوهامای ژاپن تا ۷۱ درصد در اتیوپی متغیر است. این‌جا در ایالات متحده، از هر چهار زن یك نفر توسط شریك زندگی خود مورد تعرض قرار می‌گیرد.
هزینه‌های اقتصادی ناشی از خشونت خانگی نیز بسیار بالاست. بر اساس آخرین آمارها، هزینه‌های خشونت خانگی و تبعات آن در ایالات متحده سالانه ۳/۸ میلیارد دلار برآورد شده است. این هزینه‌ها شامل هزینه درمان آسیب‌های فیزیكی و روانی و ساعات كاری از دست رفته است. تخمین زده می‌شود كه قربانیان خشونت‌های خانگی حاد معادل هشت میلیون روز دستمزد خود را از دست می‌دهند.
متاسفانه خشونت خانگی، جنایتی است كه هیچ‌كس نمی‌خواهد درباره آن صحبت كند. به دلیل این‌كه این اقدامات درون بافت روابط خصوصی و زناشویی رخ می‌دهد، معمولاً به جای آن كه به مثابه نقض حقوق بشر در نظر گرفته شود به عنوان یك موضوع خصوصی از آن صرف‌نظر می‌شود.
هنگامی كه پوشش رسانه‌ای خشونت خانگی با موضوع سرطان سینه در ماه اكتبر مورد مقایسه قرار گیرد گستره‌ای كه در آن خشونت خانگی نادیده گرفته می‌شود مشخص می‌شود؛ در زمانی كه ضرورت ایجاب می‌كند كه ما درباره هر دو موضوع آگاه‌تر شویم از هفت مجله عمومی مربوط به زنان كه موضوع سرطان سینه را به شكل گسترده پوشش داده‌اند هیچ یك درباره خشونت خانگی عبارتی ذكر نكرده‌اند.
در حالی كه هنوز روشن نیست چه میزان اطلاع‌رسانی بر ریشه‌كن كردن سرطان سینه اثرگذار خواهد بود، می‌دانیم كه‌‌ اطلاع‌رسانی در عمل ابزاری مهم برای ریشه‌كن كردن خشونت خانگی است و در حالی كه هنوز نمی‌دانیم چگونه سرطان سینه را ریشه‌كن كنیم، كارهای مهمی است كه می‌توانیم برای ریشه‌كن كردن خشونت خانگی انجام دهیم. در حالی كه اقدامات فردی مهم هستند، یكی از مهم‌ترین نیازها تامین بودجه است.
در حالی كه این اصل به رسمیت شناخته می‌شود كه «خشونت خانگی جایی در جامعه ما ندارد و ما تعهد اخلاقی داریم تا از بروز آن جلوگیری كنیم.» بودجه سال ۲۰۰۷ جورج بوش اقدامات مربوط به قانون خشونت علیه زنان (VAWA) را كاملاً تامین مالی نكرده است و در حالی كه كنگره بودجه‌های نظامی و هزینه‌های امنیتی كشور را پیشاپیش تصویب كرده، تامین مالی كامل VAWA تا پس از انتخابات مدنظر نیست.
متاسفانه برای بسیاری از زنان ایمن‌تر كردن كشور هنگامی كه در خانه خودشان مورد تعرض و ترور قرار می‌گیرند چندان فایده‌ای ندارد. ما توانایی متوقف ساختن خشونت خانگی را نداریم مگر آن كه ایمنی خصوصی و شخصی زنان به مثابه یكی از اجزای تفكیك‌ناپذیر حقوق بشر قلمداد شود و دفاع از آن از اولویت‌های اصلی مخارج و هزینه‌های كشور در نظر گرفته شود.

خشونت خانگی علیه زنان و کودکان از آسیب های جدی و شایع در جوامع است

خشونت خانگی علیه زنان و کودکان از آسیب های جدی و شایع در جوامع استخشونت خانگی به عنوان رفتار آزار دهنده به لحاظ روحی ، جسمی و... در طرف مقابل ، از جمله مواردی است که همواره در اکثر جوامع وجود داشته و روز به روز در حال افزایش است. خشونت خانگی یکی از آسیب های جدی و شایع در همه جوامع به ویژه در جوامع در حال توسعه است. به طوری که در بعضی از کشورها مانند آمریکا حدود ۹۶۰ هزار تا ۳ میلیون نفر در سال ، قربانی خشونت های خانگی می شوند. دکتر سید کاظم عاتف وحید ، کودکان و زنان را آسیب پذیرترین اقشار در جامعه نسبت به اعمال خشونت های خانگی خواند و گفت: البته در مواردی شاهد اعمال خشونت نسبت به مردان نیز بوده ایم اما این نوع خشونت ها اکثرا عاطفی بوده و جنبه آزار و اذیت جنسی و جسمی در آنان نداشته است. وی در تقسیم بندی انواع خشونت های خانگی به آزارهای جسمی ، جنسی و عاطفی اشاره کرد و اعمال خشونت از نوع سوم را از جمله مواردی دانست که تشخیص آن بسیار دشوار بوده چرا که فرد از طریق تحمل الفاظ توهین آمیز و تحقیرگونه طرف مقابل خود مورد آزار قرار گرفته و در صورتی که شرایط روحی بسیار بدی برای فرد به وجود آید برای درمان مراجعه خواهد کرد. رئیس انجمن روانشناسی بالینی ایران در مورد آثار سوء خشونت های خانگی اظهار داشت: بر اساس تحقیقات به عمل آمده ۳۱ درصد زنان آمریکایی از زندگی مورد آزار جسمی ، جنسی و عاطفی توسط همسر خود قرار می گیرند.
در ایران نیز طی یک تحقیق به عمل آمده در سال ۸۳ میزان اعمال بد رفتاری نسبت به زنان ۳/۶۶ درصد و این آمار در جامعه آماری دانشجویان ۵۵ درصد بوده است. وی با بیان اینکه خشونت های خانگی یا آزارها و سوء استفاده های جسنی و عاطفی در جامعه همواره افزایش چشمگیری داشته است ، عنوان کرد: اگرچه اعمال این نوع خشونت ها تنها متوجه زنان نیست اما مطالعات بین المللی نشان می دهد زنان همواره ۷ تا ۱۴ برابر بیشتر از مردان مورد اذیت و آزار همسران خود قرار می گیرند. عاتف وحید با اشاره به اینکه اکثر زنان در طول زندگی خود حداقل ۲ نوع خشونت خانگی را تجربه می کنند ، افزود: در آمریکا به طور متوسط از هر ۳ زن یک نفر به دلیل آزار و اذیت های جنسی و جسمی از سوی همسر خود فوت می شود. همچنین در تحقیقی که در سال ۸۵ در ایران صورت گرفته و هنوز نتایج آن منتشر نشده ، حاصل این تحقیق در یک جامعه آماری ۱۳۸۶ نفری گواه این است که ۶۹ درصد زنان ، بد رفتاری های جسمی و عاطفی همسران خود را تجربه کرده اند. رئیس انستیتو روانپزشکی تهران در رابطه با ویژگی های جمعیت شناختی برای اعمال خشونت های خانگی ، گفت: بر اساس مطالعات ، مردان بیکار بیش از دیگر مردان همسران خود را مورد آزار و اذیت جسمی و جنسی قرار می دهند. همچنین بیشترین آزار و اذیت همسران در میان مردان تحصیلکرد از نوع آزار عاطفی صورت می گیرد به همین نسبت زنانی که مورد آزار و اذیت همسران خود قرار می گیرند از نقطه نظر سلامت عمومی در مقایسه با زنانی که هیچ گاه این نوع خشونت ها را تجربه نکرده اند ، وضعیت بسیار نامطلوب روحی و روانی دارند. عاتف وحید با اشاره به بار مالی بسیار سنگین ناشی از بروز آسیب های اجتماعی در جوامع ، اظهار داشت: وقتی فرد به لحاظ روحی و جسمی آسیب می بیند نیازمند یک سری خدمات و به دنبال آن صرف هزینه های هنگفت برای درمان است. به طور تخمینی در آمریکا سالانه ۸/۵ میلیارد دلار بار مالی ناشی از وجود آسیب های اجتماعی به دولت تحمیل می شود که از این میزان، ۴/۱ میلیارد دلار هزینه های درمانی افراد آسیب دیده و نیز ۸/۱ میلیارد دلار به علت از دست دادن درآمدهایی که می توانستند برای کشور مفید واقع شوند ، صرف می شود.
وی در ادامه مهم ترین علل خشونت های خانگی را برشمرد و گفت: به طور کلی یکی از مهم ترین علل بروز خشونت های خانگی این است که فرزندان در خانواده های خود شاهد رفتارهای خشونت آمیز از سوی والدین خود بوده و این گونه رفتارها را آموخته و در زندگی آینده خود به کار می بندند. همچنین در اغلب موارد برای کنترل یا کاهش استرس های وارده ، فرد اقدام به اعمال خشونت کرده و با این کار سعی در کاستن از میزان استرس فردی و نیز به کرسی نشاندن حرف خود دارد. عاتف وحید افزود: علاوه بر این ، تاثیر رفتارهای خشونت آمیزی که افراد از طریق وسایل ارتباط جمعی از قبیل تلویزیون، ماهواره و... مشاهده کرده و در اغلب فیلم ها افراد از طریق اعمال خشونت به نتیجه مورد نظر می رسند ، این تفکر را در ذهن بیننده تداعی می کند که خشونت در اغلب موارد برای کنترل شرایط زندگی موثر واقع می شود. رئیس انجمن روانشناسی بالینی ایران معتقد است: اینکه مردان در تمامی جوامع نسبت به زنان خشونت بیشتری از خود نشان می دهند به تربیت خانوادگی فرزندان پسر در خانواده وابستگی مستقیم دارد.
زیرا در اغلب موارد اعمال رفتارهای پرخاشگرانه از سوی پسران نسبت به مادر و یا خواهر خود مورد تشویق اطرافیان قرار گرفته اما در دختران بروز چنین رفتارهایی سرکوب شده و در مواردی نیز اعمال تنبیه های شدید جسمی در دختران باعث می شود تا صبر و تحمل ناکارآمد و کاذب در آنان ایجاد شود. به گفته وی ، متاسفانه هنوز در کشورهایی مانند ایران شاهد اعمال خشونت های خانگی از سوی مردان نسبت به فرزندان و زنان صورت گرفته اما این گونه رفتارهای نابهنجار همواره مسئله شخصی و خانوادگی تلقی می شود در حالی که تداوم این گونه خشونت ها نه تنها تاثیر سوء بر تمامی افراد این خانواده دارد ، بلکه در نسل های بعدی از این خانواده نیز چنین رفتارهایی نمود عینی خواهد یافت. وی ادامه داد: با توجه به اینکه تاکنون هیچ نوع عامل پیش گیرنده و کنترل کننده ای در این زمینه به صورت کارآمد فعال نشده است ، زنان و کودکان به دلیل نبود حامی و مأمن برای رهایی از شرایط سخت زندگی ناچار به تحمل این نوع خشونت ها شده و در اولین فرصتی که بتوانند زمینه برطرف کردن عقده های خود را با خشونت نسبت به اطرافیان خود فراهم می کنند.
عاتف وحید در خصوص تاثیر خشونت های خانگی بر روی فرزندان یادآور شد: تحقیقات نشان می دهد از هر ۵ دانش آموز دختر در جهان ، یک نفر مورد خشونت های جسمی و جنسی قرار می گیرد. همچنین در تحقیق دیگر بر روی ۶ هزار خانواده در امریکا مشخص شد ۵۰ درصد مردانی که همسران خود را مورد آزار و اذیت قرار می دهند اعمال این نوع خشونت ها به فرزندان نیز سرایت کرده و آنان نیز مورد آزار جسمی و جنسی قرار می گیرند. وی افزود: باید توجه داشت که مهم ترین معضل در زمینه درمان این نوع بیماران ، تجربه استرس پس از ضربه است. بدین مفهوم که اینگونه افراد شرایطی را تجربه می کنند که از تحمل افراد عادی خارج است نظیر زلزله ، جنگ و... ، لذا فرزندانی که در معرض خشونت های خانگی قرار می گیرند خلق و خوی آنان تغییرات منفی یافته و در اغلب موارد وابستگی شدید به مادران خود پیدا می کنند. عاتف وحید با اشاره به راه های پیشگیری و مقابله با بروز خشونت های خانگی گفت: آموزش همگانی درباره عوامل موثر در بروز رفتارهای نابهنجار در خانواده ها از طریق انجمن های اولیا و مربیان در مدارس، وسایل ارتباط جمعی در این زمینه نقش بسزایی دارد. ضمن اینکه همکاری و هماهنگی نهادها و ارگان های مختلف برای اعمال قوانین محکم تر نسبت به برخورد با عاملان خشونت های خانگی و برقرار کردن ارتباط این افراد با روانپزشکان و مشاوران در حوزه روانشناسی بالینی برای کاهش این گونه آسیب ها موثر است.

 

خشونت خانگی در مرز اضطرار!

روزنامه ابتکار هم در همین رابطه نوشت:خشونت خانگی در مرز اضطرار!خبرهایی که گاهی اوقات در رسانه ها منتشر می شود و نیز آمارهای سازمان بهزیستی، نشان می دهند که متاسفانه "کودک آزاری " به یک پدیده قابل تامل تاسف آور! در جامعه ایران تبدیل می شود.سازمان بهزیستی مدتی است طرحی را در دست تدوین دارد که به گفته " سید حسن موسوی چلک " یک مدیر کل آن، انتظار می رود " با همکاری بین دستگاهی پدیده کودک آزاری کنترل و کاهش یابد." محور و امتیاز این طرح نسبت به طرح های بی اثر قبلی، "قدرت اجرایی" برای مداخله سازمان بهزیستی است.دل نگرانی ها از پدیده رو به افزایش کودک آزاری و دیگر مشکلاتی که کودکان ممکن است باآن روبرو شوند، سازمان بهزیستی را مدتی پیش به این فکر واداشت تا خط تلفنی ۱۲۳را برای یاری فوری اجتماعی کودکان دایر کند.
نخستین مساله ای که پس ازیک دوره فعالیت این خط تلفنی پیش روی مسئولین سازمان بهزیستی قرارگرفت،" قدرت اجرایی " و" موانع قانونی " برای مداخله بود که این سازمان فاقد آن در دفاع از حقوق کودکان بود و هست " غلامرضا رضایی فر" معاون دفتر آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی که اخیرا باخبرنگاران صحبت کرد، گفت که ۴۰درصداز تماس های خط اورژانس اجتماعی -، ۱۲۳گزارش های کودک آزاری است." و براساس آن می توان نتیجه گرفت، "کودک آزاری از جمله شایع ترین خشونت های خانگی است." همین آمار نشان می دهد که " دختران با سهمی ۵/۵۲درصدی از گزارش های کودک آزاری، بیشتر مورد آزار قرار می گیرند و پدران بیشترین آزارگران فرزندشان بوده اند."گزارش های کودک آزاری به سامانه تلفنی سازمان بهزیستی هیج نکته امیدوار کننده ندارد، زیرا براساس همین آمار " اگر چه بیشترین موارد کودک آزاری در خانواده ها "" آزار جسمی "" و نه "" آزار جنسی "" است، اما همین بچه ها در جامعه نخستین خطری را که با آن روبرو می شوند، آزار جنسی است."
"سیدمهدی سیدمحمدی" یک مسئول سازمان بهزیستی کشورموانع پیش روی برای برخورد با پدیده زشت کودک آزاری را " موانعی متعدد" می داند که ریشه در قوانین، خرده فرهنگ ها و آموزش خانواده ها دارد.درگزارش نهایی بسیاری از مواردی که مددکاران سازمان بهزیستی پس از دریافت گزارش کودک آزاری آن را مورد پیگیری قرار داده اند، قید شده که " با توجه به قیمومیت پدر، پیگیری قضایی با مشکل مواجه شده است." سید محمدی می گوید: رفع مشکلات قانونی جلوگیری از کودک آزاری، مهم ترین اقداماتی است که در جهت محدودکردن کودک آزاری، باید به انجام برسد.از سوی دیگر نکته ای که محققان اجتماعی بر آن تاکید دارند، ابهامات قانونی در برخورد با کودک آزاران، بخصوص والدینی است که در رابطه با فرزندان خود مرتکب خشونت می شوند.
دکتر "ایرج فهیمی " حقوق دان می گوید: براساس قوانین فعلی " اقدامات والدین و اولیا» قانونی و سرپرستان صغار و محجورین که به منظور تادیب یا حفاظت آن ها انجام می گیرد، مشروط به اینکه اقدامات مذکور درحد متعارف تادیب و محافظت باشد"، جرم نیست.همچنین هرچند ماده ۱۱۷۹قانون مدنی به والدین " حق تنبیه " کودک خود را می دهد، ولی تاکید می کند که به استناد این حق نمی توانند فرزند خود را " خارج از حدود تادیب " تنبیه نمایند.به گفته کارشناسان حقوقی مشخص نبودن محدوده "تادیب و تنبیه " و نامشخص بودن " حد متعارف " در موارد قانونی مذکور، " دست قاضی را در زمان لازم برای صدور حکم بسته " و "دست والدین غیرمسوول و خشن را برای اعمال خشونت" باز داشته است.یک رسانه داخلی پاییزسال گذشته نتیجه یک پژوهش میدانی تیمی از امدادگران اجتماعی را انتشار داد که می گفت: در مقابل یک مورد کودک آزاری که فاش می شود، حداقل ۲۰مورد دیگر نهان می ماند.مدیر کل(وقت) امور اجتماعی وزارت ارشاد مهر سال ۱۳۸۴در گفت وگویی به نکته ای فوق العاده تاسف بار اشاره کرد که خبر می داد:" تنها در سال ۱۳۸۳ حدود ۸هزار خشونت خانگی ثبت شده که یک هزار مورد آن کودک آزاری بوده است و کودک آزاری به مرحله ""اضطرار"" رسیده است." حقوقدان ها عموما بر این عقیده هستند که " کودک آزاری از جرائم عمومی بوده و احتیاج به شکایت شاکی خصوصی ندارد"، این در حالی است که در قوانین مذکور برای تعقیب این جرم عمومی و کشف جرم که مقدمه تعقیب است، هیچ گونه چاره اندیشی و تدبیر کارسازی اتخاذ نشده است.
دکتر"بهرام بهرامی" حقوقدان و عضو هیات علمی دانشگاه می گوید: در قوانین کشور، در مواردی به کودک آزاری اشاره شده و آن را جرم دانسته،اما متاسفانه این قوانین در مورد کودک آزاری از سوی افراد غریبه بوده و در مورد اعمال کودک آزاری از سوی والدین کودک مقدار زیادی ابهام وجود دارد.از آنجا که کودک آزاری عموما درمنزل رخ می دهد، این عمل در جای خود یک نوع خشونت خانگی محسوب می شود.دکتر "کتایون خوشابی " استادیار دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی که تحقیقی میدانی روی بیش از ۳هزار کودک درتهران انجام داده، درگزارش تحقیق خود می نویسد:بیشترین کودکانی که مورد آزار قرار می گیرند در رده سنی یک تا ۵سال قرار دارند و اغلب آنها نیز توسط پدران خود آزار می شوند که خود را مالک!
فرزندان خویش می دانند واین باور به نوعی ریشه در قوانین ما و برخی باورها دارد.درباره کودک آزاری تعاریف متعددی شده است.این تنوع و تعاریف متضاد سبب شده تا مقایسه میزان بدرفتاری در بین کشورهای مختلف غیر ممکن گردد.به همین منظورسازمان بهداشت جهانی WHOدر صدداست تادر این زمینه تعریفی که حاصل وفاق جمعی است، ارایه دهد.
بدرفتاری با کودکان معمولا در چهار حوزه مورد بررسی قرار می گیرد: کودک آزاری جسمی،کودک آزاری عاطفی ،کودک آزاری جنسی وغفلت .
به گزارش ایرنا کارشناسان کودک آزاری را "تجاوز به حقوق قانونی کودکان و رساندن آسیب بدنی و روانی به آنها" تعریف کرده اند.یونیسف نیز" سو» رفتار یا رفتار مسامحه گرانه و نادرست با کودکان" را کودک آزاری معرفی می کند.در ماده ۴بند یک پیمان جهانی(حمایت ازحقوق) کودک که ایران نیز آنرا پذیرفته، قید و تاکید شده است:" والدین و سرپرستان در برابر اشتباهات کودکان نباید از روش های نامناسب وسرزنش استفاده کنند." و در ماده ۳۰همین پیمان نیز تاکید می شود: " هیچ کس حق آزار و اذیت کودکان راندارد و کسانی که با کودکان بدرفتاری کنند، طبق قانون باید مجازات شوند." تحقیقی روی کودکان بزهکاردرکانون اصلاح و تربیت که سایت وزارت دادگستری ارایه کرده، نشان می دهد:" ۹۹درصد کودکان بزهکار دارای والدین زود خشم و مهاجم بوده اند و ۸۰درصد کودکانی که دست به خودکشی زده اند نیز مورد شکنجه و آزار قرار می گرفته اند و ۹۰درصد جوانانی که به مواد مخدر روی آورده اند، از آزارگری والدین و مربیان خود خاطره ها دارند.تحقیق همچنین نشان می دهد: ۹۰درصد والدین کودک آزار، خود در کودکی مورد آزار و اذیت و تنبیه بدنی و روحی و روانی قرار گرفته اند.
یک حقوقدان می گوید: رشد نامتوازن جامعه باعث شده تعارض عجیبی بین سنت و مدرنیسم درجامعه ما بوجودآید که درصورت توسعه صحیح و همه جانبه جامعه، این تعارضات نباید بوجود می آمد، درحالی که اکنون رشد نامتوازن باعث شده توازن فرهنگی به هم بخورد و فشار اجتماعی که از طریق جامعه ایجاد می شود، به جای بوجود آوردن هنجار، باعث بوجود آمدن ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی مثل شیشه شکستن و خراب کردن اتوبوس ها بعد از بازی فوتبال و ناهنجاری های فردی مثل کودک آزاری توسط والدین شود.دکتر آملی می گوید: کنترل اجتماعی موجود هم، که از طریق قانون صورت می گیرد، در مواردی در تضاد با حقوق افراد است.
در برخورد باناهنجاریهای اجتماعی از قبیل کودک آزاری، باید پیشگیری اولیه را مطرح کنیم و رسانه ملی هم وظیفه دارد با فرهنگ سازی از طریق پرداختن به این موضوع، به حل معضل بپردازد و باعث ایجاد توازن فرهنگی متناسب با توسعه جامعه و ایجاد هنجار مناسب شود که در آن صورت انسان ها برای حقوق یکدیگر احترام خاص قایل خواهند بود و متعاقب آن شاهد کاهش کودک آزاری و سایر معضلات اجتماعی از این دست خواهیم بود.
توجه به سبب شناسی کودک آزاری یکی از مهمترین عواملی است که مشاور یا درمانگر باید به آن توجه نماید، زیرا در خلال توجه به این مطلب است که می-تواند مداخله مناسب را طرح ریزی و بررسی و هدایت نماید.در بسیاری از خانواده ها با یکی از کودکان بیشتر از بقیه بدرفتاری می-شود.کودکان نارس و کودکانی که در هنگام تولد کم وزن هستند و نیز آن هایی که به طور کلی دچار نارسایی های رشدی هستند، بیشتر درمعرض خطر قرار دارند.
با وجود این بعضی خانوادها برغم اینکه با فشار روانی بسیار زیادی مواجه هستند، با کودکان خود بدرفتاری نمی کنند.به هر حال تعدادی از مطالعات، کودک آزاری را درخانواده های طبقات پایین اجتماعی -اقتصادی گزارش کرده اند.البته خانواده های کم درآمد ذاتا بدرفتار نیستند،بلکه شرایط فشارآور بیشتری را در زندگی تجربه می کنند.یکی دیگر از عوامل تعیین کننده در بدرفتاری با کودکان، پذیرش تنبیه به عنوان یک روش کلیدی در تربیت کودک است.تا چند سال پیش تنبیه بدنی جز جدایی ناپذیر نظام آموزشی کشورها بود و هنوز هم به نوعی همین طور است.مادامی که تنبیه بدنی به عنوان یک روش تربیتی پذیرفته شود، شاهد خشونت و کودک آزاری خواهیم بود.
عوامل موثر درکودک آزاری درهمه موارد یکسان و مشابه نیست و به مجموعهثای از عوامل بستگی دارد.پنج عامل اساسی موثر در کودک آزاری، خصوصیات فرد بدررفتار( آزارگر)، خصوصیات دیگر اعضای خانواده، خصوصیات کودک، بافت اجتماعی و بافت موقعیتی است.علاوه بر نتایج فوری جسمی و روانی، کودکانی که قربانی خشونت خانواده هستند، مستعد برخی مشکلات رشدی می شوند.نوزادانی که باآنها بدرفتاری می شود، به احتمال زیاد نسبت به مادران خود به طور مضطرب دلبسته می شوند، در حالیکه کودکان عادی این چنین نیستند.
از لحاظ عاطفی این کودکان منزوی و منفعل هستند، یا پرخاشگری و رفتارهای مخالفت آمیز بروز می دهند.کودکانی که مورد بدرفتاری و غلفت قرار گرفته اند، در بزرگسالی احتمال بروز رفتارهای خشونت بار درآنها بیشتر است.در یک مطالعه سه ساله دانشجویی درایران، محققان به این نتیجه رسیده اند ۷۰درصد مادرانی که با کودکان خود بدرفتاری می کنند و یا به صورت ناکارآمد از کودکان خود مراقبت می کنند، مادرانی هستند که درکودکی با آنها بدرفتاری شده است.
همین تحقیق تاکید دارد: بزرگسانی که در کودکی مورد تجاوز(کودک آزاری جنسی) قرار گرفته اند، ممکن است در روابط زناشویی، خانوادگی و بین فردی، کارکردی معیوب داشته باشند و رفتار خود تخریبی، عزت نفس پایین، افسردگی مزمن و ناسازگاری جنسی را تجربه کنند.به عنوان جمع بندی بحث و نتیجه گیری ازآن، این نظر کارشناسان امور اجتماعی قابل اعتنا است که بعید می دانند در نبود یک " برنامه اجتماعی همه جانبه" و " اراده ای قوی و ملی برای مبارزه با کودک آزاری و دیگر خشونت های خانگی"، بدون اصلاح قوانین و تغییر باورهای رنگ شده با مذهب، بتوان به این نوع مصایب اجتماعی پایان داد و یا حتی روند آنرا کند کرد.

معضل خشونت خانگی در اروپا

همچنین ایرانیان انگلستان نوشت:معضل خشونت خانگی در اروپاشاید برخی تصور کنند خشونت خانگی حاصل فقر و محرومیت است و بنابراین در کشورهای توسعه یافته بسیار اندک به این پدیده برمی‌خوریم. اما واقعیت چیز کاملاً دیگریست: اگر شرایط اروپا بررسی شود، مشاهده می‌شود که ثروتمندترین کشورها و مرفه‌ترین گروه‌های اجتماع به همان اندازه با این معضل روبرو هستند.
تنها تفاوت در میان کشورها، اقداماتی است که علیه آن اتخاذ می‌شوند، خواه از طرق قانونی یا یاری‌رسانی‌های مادی و روانی به قربانیان.
برخی کشورهای اروپایی، مانند ایسلند، که از بسیاری جهات، از نظر حقوق زنان نسبتاً پیشرفته است، هلند و یونان قوانین خاصی در مورد خشونت خانگی وضع نکرده‌اند. در این کشورها، با این معضل همچون سایر اشکال خشونت برخورد می‌شود، اگر چه پیامدهای خاصی دارد و روش‌های خاصی در حمایت از قربانی لازم است، زیرا مکرراً تکرار می‌شود، و قربانی و شکنجه‌گر پیوند نزدیکی دارند.
در یونان تجاوز در رابطه زناشویی، اعمال خشونت تلقی نمی‌شود، در حالی که در ایتالیا، جرم محسوب می‌گردد. متأسفانه، قاضی‌های ایتالیایی نگرش خود را تغییر نداده‌اند و به ندرت این قانون را اعمال می‌کنند. در فرانسه، این نوع تجاوز از نظر قانون جرم محسوب شده و مجازات در پی دارد.
مسئله اجرای قانون از اهمیت زیادی برخوردار است. برای مثال، در پرتغال از سال ۱۹۹۱ قانونی وجود دارد که از زنان در برابر خشونت در رابطه زناشویی حمایت می‌کند. اما، این قانون تحت فشار بین‌المللی وضع شده است و نه در پی آگاهی نسبت به معضل.
بنابراین به کار برده نمی‌شود، و وسیله‌ای برای اجرای آن وجود ندارد. مشکل از آن جایی مهم است که گاهی پای مرگ و زندگی زن در میان است. در ایرلند شمالی، شوهران مرتکب ۴۰ درصد از موارد زن‌کشی می‌شوند. بنابراین برای زن اهمیت بسیار دارد که بتواند فوراً خانه را ترک کند و (اغلب همراه فرزندان خود) پناهگاهی بیابد. یعنی اگر جایی برای رفتن ندارد، باید در مرکزی اسکان داده شود. او باید محیط امنی برای زندگی داشته باشد، زیرا ثابت شده است، پس از ترک شوهر توسط زن، جان وی بیشتر در مخاطره قرار می‌گیرد.
این نکته آخری راه بر این دروغ گشوده است که زنی که شوهر مهاجم خود را ترک نمی‌کند، خود مسئول بدبختی خودش است؛ اما معمولاً ترس از این موضوع است که او را از ترک شوهر بازمی‌دارد. واکنش سریع مانع رسیدن وضعیت به این نقطه بحرانی می‌گردد. در سوئد، مراکز پذیرش زنان کتک خورده توصیه می‌کنند که پس از اولین کتک، زنان باید خانه را ترک کنند، زیرا تحمل آن، فقط اوضاع را بدتر می‌کند.
به علاوه هنگامی که مرد با عواقب کارهایش مواجه شود، صادقانه در صدد تغییر رفتار خود برمی‌آید. از این نظر، شاید گاهی شکایت علیه او یاری‌رسان باشد.
شاید مرد پس از آن وخامت اوضاع را درک کند. در برخی کشورها، تسهیلات مؤثری برای پذیرش و درمان مردان مهاجم وجود دارد. آن‌ها خود را در اعمال خشونت مقصر نمی‌دانند، بلکه فکر می‌کنند قربانی شرایط بد هستند.
بنابراین لازم است، از طریق درمان یا مشاوره فردی، دریابند چه چیزی آن‌ها را به اعمال خشونت وامی‌دارد و چگونه خود را در موقعیت‌های "خطرناک" کنترل کنند، و یاد بگیرند که مسئولیت اعمالشان را بپذیرند. از این رو، ارجاع مردان به این گونه مراکز، باید با آگاه کردن افکار عمومی تسهیل گردد.
تذکر این نکته نیز جالب است که وزارت رفاه و بهداشت فنلاند اظهار داشته است که هزینه برنامه‌های اصلاحی برای مردان مهاجم کمتر از عواقب اعمال خشونت است.
در واقع، طبق قانون، اعمال خشونت در خانه، جریمه‌ای معادل ۱۸۵۰۰۰ مارک فنلاندی (بیش از ۲۰۰۰۰ پوند) به دنبال دارد. در برابر، درمان مردان مهاجم کمتر از ۷۰۰ پوند هزینه دارد (شرکت در جلسات ارزیابی فردی به مدت سه ماه و ۱۵ جلسه گروه درمانی).

  • بررسی علل فروپاشی و ایجادتنش و خشونت در خانواده های آمریکایی از دیدگاه پروفسور حمید مولانا


روزنامه مردم سالاری هم در مطلبی با عنوان بررسی علل فروپاشی و ایجادتنش و خشونت در خانواده های آمریکایی از دیدگاه پروفسور حمید مولانا نوشت:آخرین مطالعه در زمینه خشونت و آزار و اذیت حاکی از آن است که آزار جسمی و جنسی و بهره کشی از زنان و کودکان و نادیده گرفتن آنها در تمامی جوامع دنیا وجود دارد. این خشونت به ویژه اگر در کانون امن و گرم خانواده، جایی که بایستی افراد با عشق و مهربانی مراقبت شوند رخ دهد بسیار باعث نگرانی خواهد بود. متاسفانه پرخاشگری به ویژه در جوامع امروزی بسیار شایع شده به گونه ای که بنابه گفته پنمن دیگ والیری در سال ۱۹۹۴، حدود یک سوم افراد متاهل در آمریکا نسبت به یکدیگر انواع پرخاشگری همچون اعمال زور، تهدید با اسلحه و کتک زدن را داشته اند.
بنا به گزارش وزارت دادگستری آمریکا در سال ۱۹۹۷ آدم کشی بعد از تصادف و خودکشی در جایگاه سوم حوادث قرار دارد.
با کمال تاسف بایستی اذعان داشت که اغلب روزنامه ها و مجلات خبری در آمریکا مملو از پرخاشگری وحشیانه است که نوع و تعداد آنها روز به روز در حال گسترش و افزایش است.
استفاده از سلاح های کشتار جمعی و هسته ای در جوامع مختلف هر انسانی را که احساسات و عواطف بشری در او نمرده باشد متاثر کرده و به تفکر و اندیشه وا می دارد که به راستی چه چیزی انسان، این اشرف مخلوقات که خداوند از روح خویش در او دمیده و وی را جانشین خویش بر روی زمین قرار داده، به چنین اعمال حیوانی وا می دارد و او را چنان از خود بی خود می کند که حتی در برخی موارد به نزدیکان و افراد خانواده خود نیز رحم نمی کند و چنین بی رحمانه آنها را به خاک و خون می کشد؟
در همین زمینه پروفسور حمید مولانا یکی از اساتید برجسته و صاحب نام علوم ارتباطات که قریب نیم قرن به تحصیل و تدریس دردانشگاه های معتبر آمریکا اشتغال داشته، در برنامه تصویر زندگی در شبکه دوم سیما «۸۷/۳/۹» به بررسی نهاد خانواده و عوامل موثر در تلاشی و ایجاد خشونت در جامعه آمریکا پرداخت که با توجه به بیان شیوای ایشان توجه شما را به مهمترین مباحث وعناوین این گفت وگو جلب می کنیم. ایشان در این بحث ابتدا به نهاد خانواده در غرب و به ویژه آمریکا و نقش و تاثیر عوامل گوناگون در خانواده اشاره کرد و افزود: از جمله مسائل بسیار مهم در خانواده های آمریکایی وجود مذاهب و ملیت های گوناگون در این کشور است. امروزه بیست درصد جمعیت آمریکا را اروپائیانی تشکیل می دهند که از اروپا مهاجرت کرده و در نتیجه فرهنگ اروپایی از طریق این افراد به جامعه آمریکا رسوخ کرده است. به علاوه سرخ پوستان و سیاه پوستان گروهی دیگر از اقوام و ملیت هایی هستند که در کنار سایرین به زندگی پرداخته اند.
البته سرخ پوستان را می توان بومیان جامعه آمریکا محسوب کرد که همچون ایلات و عشایر در ایران، زندگی ایلاتی داشته و در مکان های خود مشغول کار و فعالیت هستند.
اما سیاه پوستان آمریکا، اغلب به صورت برده، طی سالیان گذشته از کشورهای آفریقایی به آمریکا آورده شده ودر آنجا مستقر شده اند. بنابراین با این تنوع قومی در جامعه آمریکا، می توان چنین عنوان کرد که آمریکایی ها، تنها با یک فرهنگ زندگی نمی کنند و تنوع و تعدد اقوام و ملیت ها دراین کشور بسیار به چشم می خورد و همین امر، یکی از عوامل تاثیرگذار بر زندگی خانوادگی در آمریکاست.
به عنوان مثال در گذشته خانواده های سیاه پوست آمریکا، برای حفاظت خود در برابر هجوم و تعرض سفید پوستان همواره سعی می کردند تا نهاد خانواده را هر چه مستحکم تر حفظ کنند، فرهنگ استثماری و استعماری در آمریکا سبب شد تا آنها مخترع موزیک جاز باشند و بدین وسیله در کنار یکدیگر جمع شده و حرفشان را با زبان موسیقی بیان کنند اما متاسفانه به علت غفلت دولت امروزه خانواده های سیاه پوست آمریکا در حال متلاشی شدن و فرزندان تنها دارای یک نفر از والدین خود هستند یعنی یا با پدر یا با مادر خود زندگی می کنند و عامل اصلی این فروپاشی مسائل و معضلات اقتصادی است.
تا سی سال گذشته، سیاهان فاقد حقوق مدنی بودند و تبعیض نژادی و اوضاع اقتصادی و اجتماعی به گونه ای بود که آنها به صورت کارگر مشغول کار بودند اما، نکته جالب توجه در خانواده های سیاه پوست، علاقه فراوان والدین به فرزندانشان است، به عبارتی آنها بسیار عاطفی هستند.
معضلات خانواده ها در آمریکا، علاوه بر ملیت با مذهب نیز سر و کار دارد. در آمریکا مذاهب مختلف مسیحی، یهودی، مسلمان و... وجود دارد و هر یک از این مذاهب خود شامل چندین فرقه گوناگون هستند، بنابراین می توان گفت که مذهب نیز نقش و تاثیر زیادی در تشکل خانواده دارد. به عنوان مثال کاتولیک ها، به خانواده علاقه بیشتری دارند و گسیختگی در این خانواده ها کمتر است. همچنین یهودیان نیز چون به ملیت و مذهب خود علاقه فراوانی دارند بنابراین به شدت از گروه و قوم خود محافظت می کنند. اخیرا جمعیت هندی و پاکستانی در آمریکا بسیار افزایش یافته است. خانواده های هندی به شدت مراقب فرزندان خود هستند و سعی می کنند تا فرزندانشان از بهترین مدارس، دانشگاه ها و مراکز آموزشی بهره گیرند و بسیار نزدیک به هم هستند.
بنابراین ملیت ها و مذاهب گوناگون نقش و تاثیر بسیار زیادی بر زندگی خانواده ها در آمریکا داشته و همین امر سبب شده تا بافت آمریکا تغییر کند.
● خشونت در خانواده های آمریکایی:
خشونت در خانواده یک ناهنجاری بزرگ در آمریکاست و به حد بسیار بالا یی رسیده است. تجدد و مدرنیته یکی از دلا یل بروز خشونت در خانواده هاست که متاسفانه از غرب به شرق نیز نفوذ کرده است در جامعه آمریکا هنگامی که مدرن و صنعتی می شوید، وقتی فردگرایی دارید، مدرنیته می گوید که اخلا ق چندان اهمیتی ندارد و بحث بر سر قانون مدنی است در این جاست که می بینیم مدرنیته و تجدد و صنعتی شدن در کنار برکات دارای آفات فراوانی نیز هست.
مسائل اخلا قی و مذهبی در خانواده های آمریکایی رنگ باخته و زندگی ماشینی و فردگرایی به گونه ای است که هر فردی تنها به خود و منافع خویش می اندیشد و همین امر سبب بروز اختلا فات زیادی در خانواده می شود. وقتی فردگرایی گسترش یافت، هیچ کس در برابر دیگری گذشت نمی کند و همین امر باعث بروز خشونت می شود.
میزان طلا ق در خانواده های آمریکایی پس از کشورهای اسکاندیناوی بسیار بالا ست و یکی از دلا یل آن پراکندگی اعضای خانواده است.
در خانواده های آمریکایی کمتر این فرصت پیش میآید تا اعضا و خویشاوندان دور هم جمع شده و با هم و در کنار هم به سر برند. در آمریکا تنها در روز شکرگزاری است که این فرصت پیش میآید و عمو، عمه، خاله، مادربزگ و... می توانند دور هم جمع شده و با یکدیگر تعامل داشته باشند. مشغله های گوناگون در آمریکا به گونه ای است که حتی افراد ناچارند چای و قهوه خود را در ماشین صرف کنند و فرصت ندارند تا در کنار یکدیگر صبحانه یا حتی قهوه میل کنند. به همین دلیل پارک ها در آمریکا اغلب خالی هستند چون خانواده ها فرصت چندانی برای رفتن به پارک و پیک نیک ندارند و البته نبود امنیت به ویژه در شب بسیار موثر است. در آمریکا حتی زمانی که خانواده ها به پیک نیک می روند معمولا دیده می شود که افراد در سنین مختلف، رابطه مستقیمی با یکدیگر ندارند کودکان از جوان ترها و جوان ترها از افراد مسن فاصله گرفته و جدا هستند، البته تا اندازه ای حرف یکدیگر را می فهمند اما برای فهمیدن مرز و حدودی قائلند و همین امر یکی دیگر از عوامل بروز شورش در خانواده است.
۹۵ درصد از برنامه های رسانه های آمریکا، جنبه بازرگانی و تبلیغاتی دارد بنابراین اخلا ق و آموزش موضوع اصلی آن ها نیست و چون مسائل اخلا قی به صورت آموزشی در رسانه ها و خانواده مطرح نمی شود بنابراین جوانان و نوجوانان به سوی بزهکاری سوق می یابند و این مسائل در محیطی ایجاد می شود که نهاد خانواده گسیختگی یافته است. در برخی ایالا ت آمریکا داشتن اسلحه در خانواده امری عادی است بنابراین هنگامی که در یک خانواده چنین ابزاری وجود داشته باشد، امنیت داخلی خانواده و جامعه و اماکن عمومی نیز مختل می شود.
تا چهل سال گذشته مقام زن در آمریکا با مقام خانواده و اقتصاد خانواده همراه بود اما امروزه وضعیت و مسائل اقتصادی و آزادی زنان تغییر یافته و بهای این امر دوری از خانواده و معاشرت با محیط های دیگر است و همین مساله برای جامعه آمریکا بسیار گران تمام شده است چون سبب بالا رفتن نرخ طلا ق و جدایی شده و فرزندان اغلب در مدارس و شبانه روزی ها و حتی در پرورشگاه به سر برده و نهاد خانواده ضعیف شده و همین امر باعث استفاده احزاب و سیاستمداران شده است. مثلا بوش رییس جمهور آمریکا به این مساله پی برد که خانواده در آمریکا تنزل یافته و با استفاده از این موضوع، عنوان کرد که چنانچه در انتخابات به پیروزی رسد در بهبود وضعیت خانواده ها تلا ش خواهد کرد و به این ترتیب مردم را فریب داد. از هم گسیختگی نهاد خانواده به جامعه آمریکا نیز سرایت کرده به طوری که اکثر اسباب بازی ها و فیلم های هالیوود به موضوع جنگ اختصاص یافته است.
وی در خاتمه در پاسخ به این سوال که: «چه کنیم تا خانواده ها از گزند فرهنگ های بیگانه مصون باشند؟» بر روی دو موضوع تاکید کرد:
۱) خانواده ها آگاهی های واقعی از وضع دیگر فرهنگ ها و به ویژه آمریکا داشته باشند زیرا اغلب تصویر کامل و صحیحی از آمریکا ندارند.
۲) خانواده ها بایستی ارزش فوق العاده ای به ارزش های ملی و اسلا می داده و سعی کنند در خانواده از آفات و برکات تکنولوژی های جدید هم چون ماهواره، اینترنت و... آگاهی کاملی داشته و اعتماد به نفس داشته باشند.
زیرا نهاد خانواده در ایران، بعد از دین و آداب و رسوم، مهمترین نهاد زندگی و جامعه است.

خشونت خانگی ، مشکلی نامرئی در گرجستان

و بنیاد توسعه زنان سازمان ملل نیز گزارش داد:خشونت خانگی ، مشکلی نامرئی در گرجستانوقتی جیا مست به خانه می‌آمد، وحشیانه زنش را کتک می‌زد. این امر، هفت تا هشت سال طول کشید و فقط وقتی تمام شد که لیلا، همسرش، مرد. کتک مداوم، به کلیه‌هایش آسیب رسانده بود که سرانجام منجر به مرگش شد.» این داستان غم‌انگیز را الن دوستم برایم تعریف کرد. الن وقتی فهمید که من در سمیناری درباره خشونت خانگی شرکت می‌کنم موضوعی که گرچه در گرجستان یک تابو است، اما در میان همسایگان، دوستان و همکاران بحث‌های پر حرارتی را دامن می‌زند سر دردلش باز شد.
وقتی لیلا خواست به خانه پدر و مادرش بازگردد، جیا او تهدید کرد که خانه‌اش را به آتش می‌کشد و لیلا را مجبور کرد که به خانه برگردد، عملی که سرانجام او را به قتل رساند.
این داستان، یکی از هزاران داستان در گرجستان درباره اثرات خشونت خانگی است. به گفته شبکه ضد خشونت گرجستان، از هر چهار تلفن به پلیس در گرجستان، یکی با خشونت خانگی و معمولاً خشونت شوهر ارتباط دارد.
مثل بقیه دنیا، در گرجستان آغاز تشکیل خانواده، با هیجان و امید همراه است. اما گاهی مردم درمی‌یابند که این آن چیزی نیست که انتظار داشته‌اند.
متأسفانه، از آن جایی که در گرجستان زنان فاقد استقلال مالی هستند، معمولاً، آنان هستند که باید در سکوت، خشونت خانگی را تحمل کنند. در این کشور، سنت‌های نیرومند زنان را وامی‌دارد که درباره مشکلات خانوادگی سکوت کنند و در موارد بروز خشونت خانگی، این سکوت می‌تواند مهلک باشد.
همچنین سلامت عمومی افراد تحت فشار مشکلات خانگی دچار مخاطره می‌شود. پرفسو ایا ورولاشویلی قبول می‌کند که اغلب دردهای مزمن در زنان بیمار بر اثر تراومای روانی دائمی است. «موارد زیادی وجود دارد که دکترها بیماران را از نظر پزشکی مداوا می‌کنند، اما بیماران، بیمار باقی می‌مانند. علت آن است که آن‌ها تحت استرس مداوم قرار دارند.»
شبکه ضد خشونت گرجستان از اکتبر ۲۰۰۳ کار خود را آغاز کرده است. هدف این سازمان غیر دولتی کمک به پیشگیری از خشونت خانگی و ارائه درمان به قربانیان است. از زمان ایجاد این کشور در سال ۲۰۰۱، اقدامات متعددی در جهت حمایت از قربانیان در کشور اتخاذ شده است.
ناتو شاولاکادزه، مدیر این شبکه می‌گوید: «سازمان ما دارای مراکز توان‌بخشی برای قربانیان خشونت خانگی است، یک مرکز روان‌درمانی در طبلیس و سایر مناطق گرجستان. حمایت و توان‌بخشی به قربانیان خشونت خانگی متضمن مشاوره رایگان اجتماعی، روانی، قضایی و نیز کمک‌های فوری پزشکی است. کارشناسان قانونی، روانکاوان و مددکاران اجتماعی به قربانیان کمک می‌کنند تا به این مراکز بیایند و راه نجاتی بیابند.»
به گفته وی، خشونت خانوادگی ارتباط نزدیکی با اعتیاد به الکل، مصرف مواد مخدر، قتل شریک زندگی، بارداری در دوران نوجوانی، قتل نوزاد و کودک، سقط جنین ناخواسته، رفتارهای ناسنجیده، خودکشی و آغاز اختلالات روحی دارد. از آن جایی که زنان قربانیان اصلی خشونت هستند، آزاردهندگان، مردان هستند. اما کودکان هم معمولاً، مستقیم یا غیر مستقیم، قربانی هستند.
اکثر قربانیان پس از دریافت مشاوره و مداوا در مراکز توان‌بخشی به خانه‌هایشان بازمی‌‌گردند. شاولاکادزه جمع‌بندی می‌کند: «در دقایق آخر، برایشان سخت است افراد خانواده را قربانی کنند (پس از شکایت یا درخواست طلاق امتناع می‌کنند). استرس، انرژی لازم برای آغاز یک زندگی جدید را از آن‌ها گرفته است.»
قانون از حقوق قربانیان خشونت خانگی به طور کامل حمایت نمی‌کند. اگر چه قانون علیه خشونت خانگی در گرجستان در ماه مه ۲۰۰۶ وضع شد و در ژوئن ۲۰۰۶ به مورد اجرا گذاشته شد، کارشناسان معتقدند که این قانون هنوز به تجدید نظر نیاز دارد.
مانانا پورچهاوندز، مشاور قضایی شبکه، می‌گوید: «از آن جایی که این قانون با شتاب وضع شد، به خوبی نوشته نشده است. بنابراین اجرای آن هم سخت است. به این دلیل لوایحی آماده شده‌اند که در آن‌ها تصریح شده است که باید دولت و سازمان‌ها سطح همکاری، منابع مالی مشترک و مسئولیت دو جانبه خود را در این زمینه افزایش دهند.»
به گفته وی، قانون کنونی مجازاتی در نظر نگرفته است. در حال حاضر، تنها دو اقدام زیر پیش‌بینی شده‌اند: ۱) یک هشدار پیشگیرنده از سوی پلیس در محل واقعه (تاکنون ۴۰۰ مورد دستور صادر شده است)؛ ۲) هشدار حمایتی که به پلیس یا قربانی اختیار می‌دهد که پرونده را به دادگاه ارجاع دهند (تاکنون ۱۰ مورد صادر شده است)؛ اگر این عمل تکرار شود، آزاردهنده تحت قوانین جنایی محاکمه خواهد شد.
شاولاکادزه می‌گوید که در عرض دو سال و نیم فعالیت شبکه، به ۶۵ زن و کودک توان‌بخشی روانی – اجتماعی عرضه شده است. اما این ارقام در نواحی کاختی و شهر باتومی کم‌تر است.
ناظران در این زمینه تشخیص داده‌اند که ارتباط بهتر بین قربانی و سازمان‌هایی نظیر این شبکه می‌تواند کاهش چشمگیری در آمار تراژیک خشونت خانگی در گرجستان به وجود آورد.

افزایش خودسوزی و خشونت خانوادگی در آسیای مرکزی


روزنامه سرمایه  گزارش   بنیاد جمعیت سازمان ملل در در رابطه با آسیا منتشر کرد: افزایش خودسوزی و خشونت خانوادگی در آسیای مرکزی«نمی‌دانستم چطور از دست عذاب شکنجه‌و کتک‌های روزانهء شوهر بی‌رحم‌ام خلاص شوم. برای همین هم روی خودم نفت ریختم و خودم را آتش زدم.» این سخنان جمیله ۱۸ ساله است که اکنون بر اثر سوختگی در بیمارستان کابل بستری و تحت درمان است.
● دامنهء مشکل
تعداد زنانی که در آسیای مرکزی بر اثر خودسوزی دست به خودکشی می‌زنند، رو به افزایش است. به نظر می‌آید که این گرایش در کل آسیای مرکزی رو به افزایش است اما این امر در افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان با حدت خاصی روی می‌دهد.
در مورد تعداد دقیق زنانی که خودسوزی می‌کنند، آمار موثقی در دست نیست. اکثر آنان، معمولاً در خانه، روی خود بنزین یا نفت می‌ریزند و خود را به آتش می‌کشند. آمار محدود تاجیکستان نشان می‌دهد که در سال ۲۰۰۲ تعداد ۳۳ زن اقدام به خودسوزی کردند، در حالی که این تعداد در شش ماه اول سال ۲۰۰۳ به سه برابر یعنی ۹۰ مورد رسید.در یکی از استان‌های شمالی - سوگد ابلاست - ۱۱۳ زن تا پایان سال ۲۰۰۳ اقدام به خودسوزی کرده بودند، در حالی که در دو سال قبل از آن، این تعداد ۱۱۵ نفر بودند، این یعنی دو برابر شدن زنانی که به این مرگ وحشتناک و دردناک تن می‌دهند.
تخمین زده می‌شود که این ارقام بسیار کم‌تر از تعداد واقعی هستند، زیرا مقامات و خانواده‌ها که اکثرا روستانشین هستند، سعی در اختفای خودکشی دارند و پلیس این موارد را به عنوان حادثه ثبت می‌کند. برحسب برخی برآوردها، فقط در تاجیکستان هر ماه حداقل ۳۰ زن اقدام به خودکشی از طریق خودسوزی می‌کنند.
در کشور مجاور، افغانستان، در مقایسه با ۱۸ مورد سال ۲۰۰۵، در سال ۲۰۰۶ در کابل ۳۶ زن خود را به آتش کشیدند اما عقیده بر آن است که در مناطق تحت نفوذ طالبان در جنوب غربی این ارقام بسیار بیش‌تر است. در قندهار، در سال ۲۰۰۶ تعداد ۱۰۰ زن کوشیدند با خوردن مرگ موش خود را بکشند. در این زمینه آمار کشوری وجود ندارد.ازبکستان، فقط در «فارقانا ولی» سالانه ۵۰۰ مورد خودسوزی دارد اما باز هم، اطلاعات کشوری در دست نیست.
‌● نادیده گرفتن علل نهفته
محققانی که آمار خودسوزی را در آسیای مرکزی ثبت می‌کنند، بر این نظرند که بیش‌تر زنانی که به این شکل از خودسوزی دست می‌زنند، راه گریزی از ازدواج اجباری و سوء‌رفتار سیستماتیک شوهران یا خانواده‌های شوهر می‌جویند.
خشونت علیه زنان در آسیای مرکزی، پدیده رایج و گسترده‌ای است. در بسیاری از روستاها، کتک زدن همسر عمل رایج پذیرفته شده‌ای است و پلیس در برابر این کار که آن را «موضوع خانوادگی» می‌داند، کاری نمی‌کند.
بیش از دو‌سوم زنانی که اقدام به خودسوزی می‌کنند، زیر ۳۰ سال هستند. اکثر افرادی که زنده مانده‌اند، می‌گویند می‌خواستند به زندگی عذاب‌آور خود خاتمه بدهند، که بر اثر ازدواج اجباری با مردی ستمگر یا خشونت خانواده شوهر بدتر شده است.مرحبو تانگروا، زن جوان ازبکی که مجبور شده است در سن ۱۷ سالگی با مردی که نمی‌شناخته و دوستش نداشته ازدواج کند، همین دلیل را ذکر می‌کند. پس از آن که شوهرش شروع به کتک زدن او می‌کرده است، بقیهء خانواده شوهر هم او را کتک می‌زدند. تانگروا توضیح می‌دهد: «در آن اوقات و در آن لحظه‌ها، چارهء دیگری نبود. آن‌ها فقط به من نیش زبان نمی‌زدند، کتک هم می‌زدند، حتی خواهر شوهرم با یک بطری مرا کتک می‌زد.»یکی از حقوقدانان ازبک می‌گوید که در اکثر مواردی که دربارهء خودکشی‌ زنان تحقیق کرده است، علت خشونت خانوادگی و ناامیدی بوده است، در حالی که مردان اغلب به علل مالی خودشان را می‌کشند.۸۰ مورد خودسوزی در افغانستان، نتیجهء ازدواج اجباری و سوء‌رفتار سیستماتیک در خانه است. از آن‌جایی که خشونت خانگی در سراسر منطقه رایج است، خودسوزی احتمالا افزایش خواهد یافت، به ویژه در مناطق گرفتار درگیری، که زنان و دختران امکان زیادی برای بهبود وضعیت زندگی خود ندارند.
● «بنیاد جمعیت سازمان ملل» در آسیای مرکزی
بنیاد جمعیت سازمان ملل در سراسر آسیای مرکزی تلاش می‌کند تا با ارایهء برنامه‌های جامع آموزشی و دستیابی به اطلاعات و خدمات بازسازی سلامت و بهداشت، به بهبود حقوق زنان و دختران بزرگسال یاری رساند. این بنیاد همچنین با چندین سازمان از جمله سازمان‌های دولتی و سازمان‌های غیردولتی ملی و محلی همکاری می‌کند تا به خشونت علیه زنان خاتمه دهد و سلامت و حقوق آنان را بهبود بخشد.مبارزه با خودکشی از طریق خودسوزی مستلزم اتخاذ رویکردی جامع به علل آن است. این امر شامل خشونت خانگی است که آزار جنسی و روانی را نیز در برمی‌گیرد. در آسیای مرکزی، زنان به خدمات مشاوره‌ای، خانه‌های زنان یا سایر اشکال حمایت روانی دسترسی چندانی ندارند. بیش‌تر این خدمات توسط سازمان‌های غیردولتی ارایه می‌شوند.
همچنین آن‌ها توصیه کرده‌اند:
▪ دولت باید این مشکل را به رسمیت بشناسد و طراحی استراتژی‌هایی را برای مقابله با آن آغاز کند.
▪ لازم است نیروی پلیس و کارکنان بیمارستان در مورد خودسوزی آموزش داده شوند و این موارد را به وزارت بهداشت کشور اطلاع دهند.
▪ لازم است ادارات دولتی، با همکاری با سازمان‌های غیردولتی محلی و ملی، خشونت جنسیتی در خانه را کاهش دهند و به اعادهء حقوق زنان یاری رسانند.
▪ باید مراکزی جهت بازپروری زنانی تاسیس شوند که ناموفقانه خودکشی کرده‌اند و به آن‌ها در بازسازی زندگی‌شان کمک کنند.



  • خشونت خانگی همچنان میان زنان قربانی می گیرد

 الناز محمدی در روزنامه مردم سالاری  نوشت:خشونت خانگی همچنان میان زنان قربانی می گیردیکی از اصیل ترین رفتارهای اجتماعی انسان تشکیل خانواده و تلاش برای حفظ و بقا است.
نگاهی اجمالی به تاریخ تمدن بشری نشان می دهد که با وجود اختلافات بسیار در آداب و رسوم جوامع گوناگون و تغییرات چشمگیر آنها در بستر زمان، ازدواج یکی ازمراسم منحصر به فردی است که همواره با بشر همراه بوده است.
تاهل یکی از پیچیده ترین و دشوارترین مراحل انتقالی در دوران زندگی است و مشکلات زناشویی و خانوادگی به طور بالقوه قادر به تهدید کانون گرم خانواده بوده و می تواند زیربنای اولیه لغزش در زندگی مشترک را بسازد.
خانواده و سرنوشت آن به دلیل نقش کلیدی در سازندگی نسل آینده، حساس و همواره مورد توجه بوده است.
خانواده نا به سامان قادر به ارائه فرزندان سالم به جامعه نخواهد بود. واقعیت این است که همیشه عواملی با منشا درونی و بیرونی، روابط دو فرددر سیستم ازدواج را تحت تاثیر قرار داده و موجب به هم خوردن تعادل اولیه در این رابطه می گردند.
عشق و خشونت دو واژه متداول اما متفاوت به لحاظ احساس عاطفی و عقلانی و رفتاری در ازدواج همواره مطرح بوده اند.
یکی از چالش های نو در زمینه ازدواج و روابط بین زوجین که آثار فرهنگی و روان شناختی مخربی را بر بافت جامعه و نهاد خانواده وارد می سازد و می تواند به عنوان یک بحران مطرح شود افزایش آزار، پرخاشگری و خشونت در خانواده است.
● خشونت خانگی چیستی و چرایی
به طور کلی سو»رفتار خانگی زمانی میان زوج ها روی می دهد که یکی از آنها سعی می کند تا بر دیگری اعمال کنترل کند. سو»رفتاری که شامل خشونت جسمی (بدنی) باشد به خشونت خانگی موسوم است.
ضارب با استفاده از ترساندن دیگری با تنبیه یا تهدید یا با خشونت بدنی تلاش می کند تا همسر خود را مطیع و مهار سازد. قربانی یک سو»رفتار خانگی می تواند زن یامرد باشد، اما بررسی ها نشان می دهد که زنان ۵ تا ۸ بار بیشتر از مردان قربانی سو»رفتار می شوند.
به طور کلی همسرآزاری دارای علل و عوامل گوناگونی است که می توان از عوامل فرهنگی همچون عدم شناخت، مسوولیت ها و وظایف، عوامل روان شناختی مانند تنهایی، افسردگی، توهم و... و عوامل اجتماعی از قبیل دخالت دیگران، نارضایتی خانوادگی و خشونت نام برد. براساس پژوهش های مختلفی که در این مورد در نقاط مختلف جهان انجام می شود این زنان هستند که قربانی سو»رفتارها و خشونت های خانگی قرار می گیرند.
به طوری که اگر سری به منابع مختلف بزنیم با آمار و ارقام گاه تاسف برانگیزی مواجه می شویم، به عنوان مثال در یک بررسی در سال ۲۰۰۳ در فیلیپین در حدود ۲/۱۶ میلیون زن یا ۹ درصد زنان بالای ۱۸ سال این کشور گفته اند توسط دیگران مورد سو»رفتار جسمی و بدنی قرار گرفته اند که این افراد اکثرا همسران یا دوست پسران آنان بوده اند. در این بررسی ۶۶ درصد زنان گفته اند که شوهرانشان آنان را بیش از یک بار کتک زده اند یا در بررسی دیگری که در سال ۱۹۹۴ در آمریکا صورت گرفته است مشخص شده که درهر ۱۲ ثانیه مردی زن فعلی یا سابقش را کتک زده است.
در کشور ما هم بررسی های پزشکی قانونی نشان می دهد در طی یک دوره ۲/۵ ساله بیش از نیم میلیون نفر از مجموع ۲ میلیون و ۲۵۳ هزار زن مراجعه کننده به پزشکی قانونی که مورد ضرب و جرح قرار گرفته اند، قربانی خشونت خانگی بوده اند.
به طور کلی خشونت خانگی شکل های بسیار و مختلفی دارد، خشونت والدین نسبت به نوجوانان یا برعکس، خشونت خواهران و برادران نسبت به یکدیگر، خشونت زن به شوهرش و...، اما بدون شک یکی از عمده ترین و اصلی ترین شکل های خشونت خانوادگی، خشونت علیه زنان است.
این شکل از خشونت گسترش زیادی در جوامع دارد و نکته قابل تامل آن است که به هیچ روی مختص به جوامع در حال توسعه یا طبقاتی خاص نیست، بلکه در همه جوامع اعم از غنی و فقیر و در بین همه اقشار و طبقات کم یا زیاد دیده می شود.
● انواع سو»رفتارهای خانگی
در منابع علمی، شش نوع سو»رفتار خانگی مطرح شده است که عبارتند از:
سو»رفتار بدنی یا جسمی (خشونت خانگی)، سو»رفتار کلامی یا غیرکلامی (روان شناختی، عاطفی یا ذهنی مانند فحاشی، تحقیر زوج و...)، سو»رفتار جنسی، سو»رفتار تعقیب گرایانه، مجازی و... مانند تهیه عکس و فیلم از زندگی خصوصی افراد، تعقیب زنان و ایجاد مزاحمت برای آنان، سو»رفتار اقتصادی یا مالی، سو»رفتار معنوی.
اگرچه زنان هدف عمده سو»رفتار هستند اما خشونت همچنین می تواند علیه کودکان و دیگر اعضای خانواده نیز به کار برده شود.
در روابط زناشویی سو»رفتار با همسر یک مشکل جدی است که خطوط قرمز فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را زیر پا می گذارد و می تواند تاثیر اساسی برسلامت جسمی و روانی خانواده داشته باشد.
براساس یک تحقیق که با بررسی نمونه ای از زنان متاهل شهر تهران انجام شده، «۹/۸۷ درصد زنان از همسرآزاری روانی و ۹/۴۷ درصد از همسرآزاری جسمی رنج می برند که این میزان برای زنان شاکی به ترتیب برابر با ۵/۹۹ و ۹۱ درصد است.»
براساس این بررسی، با افزایش سن زوجین و مدت زمان ازدواج، میزان همسرآزاری افزایش می یابد.
همچنین میزان همسرآزاری درمردانی که زنان آنها دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند به طور معنی داری کمتر از میزان همسرآزاری در مردانی است که زنان آنها دارای تحصیلات پایین تر هستند.» از سوی دیگر «میزان همسرآزاری در مردان بی سواد یا دارای تحصیلات پایین تر از دیپلم به طور معنی داری بالاتر از مردانی است که دارای تحصیلات بالاتر هستند. براساس این تحقیق بین میزان همسرآزاری در شوهرانی که مواد مخدر استفاده می کنند بیشتر از شوهرانی است که مواد مخدر استفاده نمی کنند.» هسته مرکزی سو»رفتار با زنان را خشونت و پرخاشگری تشکیل می دهد و بر این اساس به انواع زیر تقسیم می شود:
۱) سو»رفتار اجتماعی:
به معنی استفاده اکثر مردان از قدرت خود درجامعه برای کنترل زنان و سو»استفاده از آنان.
۲) سو»رفتار جسمی:
هرگونه اقدام نیز یکی برای آسیب رساندن، ترساندن یا کنترل روی همسر برای مثال سیلی زدن، ضرب و شتم، پرتاب کردن اشیا به سمت همسر، سوزاندن اندام ها و...
۳) سو»رفتار روان شناختی مثل تحقیر، اهانت و فحاشی، تمسخر، محدود کردن روابط همسر با محیط بیرونی منزل مخصوصا اعضای فامیل و...
۴) مسامحه یا غفلت:
کوتاهی در برآوردن نیازهای فیزیولوژیک، سرپناه، امنیت و... .
● موانع ترک خانه از سوی زنان کتک خورده
بررسی ها نشان می دهد که بسیاری از زنانی که مورد خشونت و همسرآزاری همسرانشان قرار می گیرند و قربانی کتک های بی رحمانه همسرانشان می شوند ترجیح می دهند به جای متارکه و جدایی از همسرانشان در خانه بمانند و دم برنیاورند.
هر یک از این زنان برای این عمل خود دلایلی می آورند که بخشی از این دلایل وابسته به فرهنگ و عرف جامعه شان است، اما برخی از این زنان تحت تاثیر باورها و افکار خود ماندن را بر رفتن از خانه و خاتمه بخشیدن به تحقیر و آزار همسرانشان ترجیح می دهند که بخشی از این دلایل را می توان این گونه نام برد:
۱) ترس از انتقام شوهر
۲) احساس گناه در این مورد که نکند خود او مقصر است و همچنین نگرانی پیرامون سرنوشت فرزندان
۳) امید به بهبودی شوهر در صورت ماندن در منزل و محبت نمودن به او
۴) ترس از عدم حمایت های قانونی و اجتماعی
۵) ترس از تنهایی و بی سرپرستی و مشکلات اقتصادی
۶) انکار خشونت و کتک خوردن و کتمان آن
۷) احساس شرم و گناه نسبت به جدایی
۸) وابستگی مالی به شوهر و... .
بنا بر آمار و ارقام مختلفی که هر از چند گاه از سوی منابع مختلف منتشر می شود بیشتر زنانی که در خانواده هایشان مورد آزار و اذیت جسمی و روانی قرار می گیرند به مراجع مختلفی که برای رسیدگی به این نوع موارد پیش بینی شده است مانند پزشکی قانونی مراجعه نمی کنند.
بسیارند زنانی که معتقدند هرگونه شکایت و اعتراض قانونی یعنی نمایان شدن ناسازگاری آنها و بنابراین پایان زندگی مشترک. متاسفانه بعضی فرهنگ ها کتک خوردن زن ازمرد را پذیرفته و حتی آن را به نوعی حق مرد می دانند; زیرا همیشه این تصور وجود داشته است که زن جزو مایملک مرد است بنابراین او حق دارد و می تواند هرگونه که بخواهد با زن رفتار کند.
از سوی دیگر بسیاری از زنان ایرانی از حقوق قانونی خود ناآگاهند و نمی دانند که بنابر قوانین خانواده، کتک خوردن و آزارجسمی نوعی عسر و حرج است که حق زن را برای گرفتن طلاق هموار می کند.
ترس از طلاق، مسائل اقتصادی و نداشتن سرپناه و بنیه مالی در صورت جدایی و از همه مهمتر مسائل فرهنگی و معضلات اجتماعی زنان بعد از طلاق از دیگر مواردی است که زنان را واداشته تا در مقابل هرگونه خشونت و آزار از سوی همسرانشان سکوت کرده و دم نزنند.
اما اگر بخواهیم از لحاظ قوانینی که در مورد همسرآزاری در ایران پیش بینی شده است به این موضوع نگاه کنیم باید بگوییم که هر چند در بحث مقررات خانوادگی یک امتیاز برای زن در نظر گرفته شده و آن این است که اگر زنی مورد ضرب و جرح و کتک کاری از سوی همسرش قرار گیرد و در معرض عسر و حرج نیز باشد می تواند از مرد تقاضای طلاق کند اما در قوانین و مقررات خود، قانون خاصی برای همسرآزاری نداریم، هرچند در مواردی مرد در صورت ضرب و جرح، فحاشی، کتک کاری، توقیف کردن، بازداشت کردن در منزل یا غذا ندادن، زن خود را مورد آزار و اذیت قرار دهد به طور قطع عمل او قابل تعقیب خواهد بود اما تمام این موارد در حیطه خصوصی و صریح شخصی افراد اتفاق می افتد که راه های اثبات آن از سوی فرد آزاردیده مشکل است.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که با توجه به اینکه در قانون مدنی ایران، مرد رئیس خانواده محسوب می شود و در راستای این ریاست، تمشیت امور با اوست، زن تابع مرد انگاشته می شود و ملزم به اطاعت از اوست; که این نکته با توجه به گفته بسیاری از کارشناسان حقوقی می تواند از دلایل مهم طبیعی بودن همسرآزاری از سوی مردان باشد. هر چند با تضعیف فرهنگ سنتی و دگرگونی ارزش ها و ساختارهای خانوادگی و همچنین حاکمیت ارزش های مادی و حضور زن در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و...
همپای مردان کمی راه و روش زندگی زنان و مردان دچار تغییر و تحولاتی شده اما باز هم با توجه به اینکه قانون یکی از مهمترین نهادهای تاثیرگذار بر زندگی زنان و مردانی به شمار می رود که اثرات آن را آشکار و پنهان بر زندگی خود احساس می کنند و گاهی اوقات این تاثیرها نه تنها برای آنها مثبت نیست بلکه ساختارهای نهادی زندگی خانوادگی آنان را دگرگون می کند.

نگاهی به خشونت های خانوادگی در ایران

 روزنامه کارگزاران  نیز نوشت:نگاهی به خشونت های خانوادگی در ایرانجامعه ایرانی با فرهنگ مملو از مهر و محبت به خانواده، جایگاه ویژ ه ای را برای این کانون اجتماعی در نظر گرفته است، اما مدتی است که تعداد قتل های خانوادگی و خشونت های موجود در خانواده چنان افزایش یافته که کمتر روزی است که صفحه حوادث روزنامه ها به خشونت های خانگی نپردازد.
قتل های خانوادگی، شدیدترین نوع خشونت های خانگی است که در آن افراد، به دلایل اختلاف های مالی اندک یا مسائل عمومی، شک ها و سوءظن ها، تقسیم اموال به ارث رسیده، ارتباط های نامشروع، خیانت در زندگی زناشویی، اعتیاد و...، به مجروح کردن یا کشتن اعضای خانواده خود اقدام می کنند.
عامل یا عاملان این دسته از قتل ها معمولا با همکاری دیگر اعضای خانواده، شناسایی می شوند و طبق قوانین موجود مورد محاکمه قرار می گیرند. طبق قانون این گروه از خشونت گران در صورت درخواست اولیای دم، قصاص و در صورت گذشت اولیای دم، به حداکثر ۱۵ سال حبس محکوم می شوند؛ تنها ماده قانونی که در آن قاتل می تواند پس از ارتکاب جرم از مجازات رهایی یابد، ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی است که در آن پیش بینی شده در صورتی که پدری فرزند خود را به هر دلیل به قتل رسانده باشد، قصاص نمی شود و طبق نظر قاضی، به حبس محکوم خواهد شد.
یک بازپرس دادسرای امور جناحی تهران می گوید؛ این قتل ها بیشتر همسرکشی است و وقوع سایر قتل ها چون برادر یا خواهرکشی، پدر یا مادرکشی در مقایسه با همسرکشی در رده پایین تری قرار دارند. حسینی، طولانی شدن اختلافات خانوادگی که سرچشمه آن اختلافات مالی و عدم تفاهم است را از جمله علل اصلی وقوع قتل می داند و می افزاید؛ سوءظن ها و شک هایی که گاهی بین زوجین وجود دارد و بعضا بر قرائن و شواهد بدون پایه و اساس حقوقی استوار است، هم گاهی منجر به وقوع قتل های خانوادگی می شود.
● قتل فرزندان
علی نجفی توانا، یک حقوقدان درباره قتل های خانوادگی نیز اظهار می کند؛ این قتل ها ناشی از روابط خانوادگی اعم از سببی یا نسبی است.
معمولا این قتل ها به دلیل اختلافات دیرینه و مزمنی اتفاق می افتد که بین اعضای خانواده وجود دارد و به دلیل عدم امکان وصول یک راه حل دوستانه و منطقی منجر به اختلاف شده و در نهایت بعد از گذراندن مراحل چندگانه خشونت تبدیل به قتل می شود.
این حقوقدان با اشاره به مطالعات انجام شده در این زمینه می گوید؛ وقوع قتل توسط زن یا مردی که جنس مخالف خود را می کشد، نسبت به سایر انواع قتل های خانوادگی در کشورهایی چون کانادا، فرانسه و آمریکا بیشتر به چشم می خورد و این زوج های قاتل در واقع افرادی هستند که با هم رابطه زوجیت ندارند و آزاد زندگی می کنند و چون به دلایل مختلف نسبت به یکدیگر بدبین و بدگمان می شوند نوعی حسادت و انتقام بین آنها به وجود می آید که به قتل می انجامد.
وی در ادامه به قتل فرزندان توسط والدین اشاره می کند و می گوید؛ اینگونه قتل ها غالبا در اثر اعتیاد والدین به ویژه پدر و یا به علت فقر و نداری اتفاق می افتد که در آن کودکان قربانیان بی گناه پدر و مادری هستند که قصد داشته اند به گونه ای صورت مسئله را پاک کرده و از حل آن فرار کنند.
● فقر و اختلافات مالی
قاضی دادگاه کیفری استان تهران، سوء ظن و شک، موارد ناموسی، اختلافات خانوادگی و مالی را از عوامل وقوع قتل های خانوادگی می داند و معتقد است؛ مسائل مالی از جمله مهمترین عللی است که با حل و فصل نشدن بین افراد خانواده منجر به بروز درگیری، شدت یافتن آن و نهایتا وقوع قتل می شود.
نوالله عزیزمحمدی با اشاره به فراوانی آمار همسرکشی در قتل های خانوادگی می گوید؛ پرونده های بسیاری در دادگاه کیفری استان مورد بررسی قرار می گیرد و می توان گفت که بخش کوچکی از قتل های خانوادگی، برادر یا خواهرکشی، پدر یا مادرکشی و امثال آن است و غالب قتل ها بین زن و شوهرها اتفاق می افتد. با نگاهی اجمالی به مسئله خشونت و قتل های خانوادگی می توان دریافت که مسائل بسیاری در وقوع چنین جرائمی دخیل است که از مهمترین آنها فقر مادی و فرهنگی است که در غالب بزهکاران پس از ارتکاب جرم مشاهده می شود.
عزیزمحمدی به فقر به عنوان یکی از عوامل اصلی بروز جرم به ویژه قتل اشاره می کند و بر این باور است که فقر همیشه و همه جا در ابعاد مختلف وجود دارد و در مورد بروز و ظهور قتل های خانوادگی هم یکی از عوامل اصلی است.
قاضی قتل دادسرای جنایی درخصوص شرایط اجتماعی مجرمان می گوید؛ فقر و مشکلات معیشتی در بین اقشاری که از لحاظ اجتماعی، مادی، فرهنگی و اقتصادی از سطوح پایینی برخوردارند، نسبت به سایر افراد در جامعه بیشتر موجب بروز بزه و ارتکاب قتل می شود. نجفی توانا، حقوقدان درباره با شرایط خانوادگی قاتل و مقتول می افزاید؛ معمولا افرادی قربانی این نوع قتل ها هستند که از لحاظ اقتصادی به فرودستان یا افراد فقیر و محروم جامعه تعلق دارند یا از لحاظ فرهنگی فاقد آموزش های لازم برای خنثی کردن بحران خشونت هستند و متاسفانه به جای مدیریت بحران خشونت، خود به نوعی اقدام می کنند و باعث تشدید خشونت می شوند.
حسینی، در رابطه با قوانین مجازات کننده مرتکبان خشونت های خانوادگی اظهار می کند؛ این قوانین، کامل، مستدل و کافی است اما مشکل اساسی این جاست که مردم گاهی برداشت های نامناسبی از این قوانین دارند و گاهی برخی مردها گمان می کنند در صورتی که همسرشان مرتکب ارتباط نامشروع شده، کشتن او جایز است و در جامعه جرم به حساب نمی آید؛ درحالی اگر اجرای این مسئله در فقه مستلزم شرایط خاصی است. عزیز محمدی با ذکر اینکه خلاء قانونی برای مرتکبان قتل های خانوادگی وجود ندارد، تصریح می کند؛ در برخی موارد مواد قانونی طبق شرع بیان شده که مطابق قوانین شرع غیرقابل تغییر است.
● خفه کردن شیوه مرسوم خانواده ها
عزیز محمدی در ادامه می گوید؛ زمانی که مردی همسرش را به دلیلی به قتل می رساند در صورتی که اولیای دم تقاضای قصاص او را داشته باشند باید تفاضل دیه پرداخت شود یا پدری فرزند خود را به قتل برساند یا کسی به عقیده هدورالدم کسی را بکشد قصاص ندارد. وی در رابطه با روش های ارتکاب قتل های خانوادگی اظهار می کند؛ قتل های خانوادگی بین زوجین بیشتر به طریق خفه کردن و بین سایر افراد خانواده غالبا با چاقو صورت می گیرد.
نجفی توانا حقوقدان ،درباره مجازات قاتلان خانوادگی می افزاید؛ درخصوص مجازات مرتکبان قتل های خانوادگی، قانونگذار بین این عده و سایر قاتلان تبعیض قرار نداده است مگر در مورد قتل فرزند توسط پدر که در این صورت طبق ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی پدر از مجازات قصاص معاف است ولی مجازات تعزیری را خواهد داشت و درخصوص سایر اقوام و خویشان با افراد بیگانه تفاوتی برای مجازات فردی که مرتکب قتل شده است، وجود ندارد.
وی به تشدید مجازات در یک مورد اشاره می کند و می گوید؛ افرادی که مورث خود را به قتل می رسانند نه تنها مجازات می شوند، بلکه از او، ارثی هم نمی برند و این قانون راه را بر فردی که به طمع ارث بردن و کسب اموال والدین خود، آنها را به قتل می رساند، می بندد و او را مجازات می کند.
به نظر می رسد افزایش خشونت های خانگی و قتل های خانوادگی آن هم بر اثر اختلافات مالی و خشونت های آنی، وظیفه گروه های مختلف جامعه را در جهت ارتقای فرهنگ خانواده ها و رفع نواقص احتمالی در قوانینی که باب توجیه قتل ها را باز می گذارد، سنگین تر از گذشته کرده است.

  • خشونت مالی پدیده‌ای پنهان در خانه‌ها


نیلوفر انسان نوشت:خشونت مالی پدیده‌ای پنهان در خانه‌هاخشونت مالی یکی از انواع خشونت‌هایی است که می‌تواند علیه زنان اعمال شود اما تعریف آن هنوز برای بسیاری از زنان تعریفی تازه است که تا به حال به گوش آن‌ها نخورده و با آن بیگانه‌اند. بی‌شک برای زینب هم که قصد دارم با او در این باره صحبت کنم، خشونت مالی عبارتی تازه به نظر می‌آید. نگران است و مضطرب. این را می‌شود از جویدن ناخن و نگاه کردن مدامش به ساعت فهمید. خودش هم نمی‌داند که اضطراب دارد چون وقتی از او سوال می‌کنم که چرا مضطرب هستی می‌گوید که نه مضطرب نیستم. اما می‌توانی خوب درکش کنی اگر بدانی که در ۲۵ سال زندگی مشترکش، که تنها یک زن خانه‌دار بوده، لحظه ای نبوده که مجبور نباشد برای چند تومانی که بیش‌تر خرج کرده، یک هفته به سوال‌های شوهرش فکر کند و جواب‌های از پیش ساخته‌ای را تحویل او دهد تا مبادا آرامش خود و خانواده‌اش از هم بپاشد.
روایت زینب حکایت نگفته پنهان در دل بسیاری از زنان است. او ۵۲ سال دارد، ۲۵ سال است ازدواج کرده و دو فرزند پسر و یک فرزند دختر حاصل ۲۵ سال زندگی مشترک او و شوهرش است. از او دربارهء خشونت مالی می‌پرسم و این‌که منظورم از خشونت مالی چیست و او می‌گوید: «برای گرداندن خرج و مخارج خانه در این ۲۵ سال خیلی عذاب کشیدم اما شوهرم اوایل ازدواج این‌طور نبود. یک مغازه با یکی از دوستانش داشت و هیچ ملالی در زندگی‌مان نبود اما دوستش درست در سال سوم ازدواجمان سر شوهرم را کلاه می‌گذارد و او هم مجبور می‌شود با هزار جان کندن ماشینی بخرد و مسافرکشی کند. درست از همان سال‌ها بود که دست ما تنگ‌تر شد و شوهرم بد خلق‌تر. دیگر حتی از یک ۲۰‌تومانی اضافه هم که خرج می‌شد چشم‌پوشی نمی‌کرد و مدام برای پول دادن به من و بچه‌ها بد خلقی می‌کرد. من هم که کاری بلد نبودم که بروم دنبال کار اما به هر حال مجبور بودم با همان مقدار خرجی که به من می‌دهد هم زندگی را بچرخانم و هم پول تو جیبی در حد نیاز به بچه‌ها بدهم که مبادا جلوی دوستانشان سرافکنده باشند و از طرف دیگر هم مراقب باشم که پول اضافه‌ای در این میان خرج نشود.»
او این‌گونه به صحبت‌هایش ادامه می‌دهد: «مدام هم باید در ذهنم پاسخ‌هایی به پرسش‌های احتمالی او می‌ساختم تا مبادا آشوبی در خانه به پا کند. از یک طرف هم وقتی پدرم فوت کرد، با وجود چهار برادر، از خانه نقلی پدرم چیز چندانی به من نمی‌رسید تا بتوانیم با پول آن کمی ‌خودمان را جمع و جور کنیم و همین بهانهء بیش‌تری برای بدخلقی به دست شوهرم داد. نمی‌توانست بفهمد که من در تقسیم این ارث تقصیری ندارم و مدام سرکوفت می‌زد که به فکر زندگی نیستی. با گذشت هر سال و بالا رفتن تورم وسواس او هم بیش‌تر شد. من هم دلم برایش می‌سوزد. چرخاندن چهار سر عائله ‌کار سختی است.»
فروغ هم ۷۴ سالش است و به قول خودش دیگر نای بحث کردن با شوهرش را ندارد اما هنوز هم گاهی برسر کوچک‌ترین مسایل مالی با یکدیگر جروبحث دارند. او که دیگر غبار ۵۰ سال زندگی مشترک بر چروک‌های صورتش نمایان شده می‌گوید: «وقتی جوان بودم نمی‌فهمیدم که زندگی چه طور می‌گذرد گاهی که از لحاظ مالی در تنگنا قرار داشتم بچه‌ها را می‌فرستادم تا از قصابی آشنا مرغ و گوشت بخرند. هرطور بود زندگی می‌گذشت. نمی‌فهمیدم که دلهره‌ام برای گرداندن زندگی چه طور اعصابم را تحت تاثیر قرار می‌دهد. به تدریج وسواس پیدا کردم و با هر پیله شوهرم به پول‌هایی که کم و زیاد می‌شد من هم به نظافتش پیله می‌کردم و وسواس شدیدی به تمیزی پیدا کردم. حالا هم که در سنین پیری هستم فشار خون بالا و استرس و اضطراب گاهی از پا می‌اندازدم اما دیگر بچه‌ها رفته‌اند و من هم مجبورم با حقوق ۱۲۰ هزار تومانی یک بازنشسته کنار بیایم و با غرغر‌های همیشگی‌اش بسازم.» از او می‌پرسم که آیا شوهرتان هنوز هم مثل گذشته برای خرج خانه از شما سوال و جواب می‌کند؟ و او نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: «دیگر ۸۶ سالش شده. حوصله آن‌طوری برایش نماده است. شاید این روزها دیگر من بدخلق شده‌ام. گاهی فکر می‌کنم باید انتقام روزهای جوانی را از او بگیرم اما بعد دلم برایش می‌سوزد.»
اما گویا خشونت مالی تنها در میان زنان نسل گذشته پدیدهء آزاردهنده بوده که با لباس سفیدی که با آن به خانهء شوهر آمده بودند باید این نوع خشونت را هم مثل بقیه انواع آن تاب می‌آوردند. چرا که مریم ۲۶ ساله که هنوز هم مجرد است، می‌گوید: «اولا که من معتقدم زن باید کار کند تا از هر‌گونه وابستگی مالی رها باشد. دوما مگر آدم ازدواج می‌کند که زیردست یک نفر شود؟ زندگی باید بر مبنای همکاری و درک متقابل باشد. من به هیچ وجه نمی‌توانم چنین خشونتی را تحمل کنم. نازنین ۲۳ ساله نیز عقیده‌ای مشابه عقیدهء مریم دارد و می‌گوید که چنین خشونتی را تحمل نمی‌کند و چنین اضافه می‌کند: «البته شرایط زندگی خیلی سخت‌تر شده و زنان اگر می‌دانند که می‌خواهند ازدواج کنند باید آمادگی هر نوع سختی احتمالی را داشته باشند و در کنار شوهرانشان به حل مشکلات فکر کنند.»
● خشونت مالی چیست
نیاز مالی زنان به مردان و فرصتی که در حاشیهء این نیاز به برخی از مردان داده می‌شود تا زنان را مورد آزار روانی قرار دهند، از مصادیق خشونت مالی است که در تعریف خشونت و انواع آن جای گرفته و البته خود آن نیز می‌تواند بخشی از خشونت روانی به حساب بیاید. در بخشی از کتاب پژوهشی دربارهء خشونت علیه زنان در ایران در تعریف خشونت مالی چنین آمده است: «در بسیاری از نقاط جهان، زنان نیروی کار بی‌جیره و مواجب هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود مراقبت کنند بی‌آن‌که امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و به همین دلیل تا آخر عمر کاملا وابسته به مرد خانواده یا افراد ذکور باقی می‌مانند.»
در ادامهء تعریف خشونت مالی در این کتاب هم چنین آمده است: «چنانچه مردان خانواده نخواهند از خود سخاوتی نشان دهند، ادامه زندگی زنان جدا به مخاطره می‌افتد; گاهی دچار سوء‌تغذیه می‌شوند و گاه حتی به ابتدایی‌ترین ضروریات زندگی دسترسی ندارند به ویژه وقتی که مرد اولویت‌های دیگری خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قایل است. همهء این موارد را می‌توان تحت عنوان خشونت مالی تعریف کرد.»
اما زهرا اعتباری، روانشناس دربارهء خشونت مالی و تاثیر آن بر روان فرد می‌گوید: «متاسفانه در ایران به دلیل عدم‌آگاهی زنان که گویا خود از ملزومات حفظ ساختار سنتی جامعه است، این خشونت‌ها که از انواع خشونت‌های روانی هستند پنهان می‌مانند و زنان در طول سال‌های زندگی مشترک نمی‌دانند که چه ضربه‌ای از لحاظ روانی به آن‌ها وارد می‌شود و تنها در سنین میانسالی و کهنسالی است که انواع وسواس‌ها و اضطراب‌ها و نگرانی‌ها به سراغ آن‌ها آمده و اعتماد به نفس و اتکا به خود را از آن‌ها سلب می‌کند.» او در ادامه چنین اضافه می‌کند: «متاسفانه در ایران خشونت تنها ضربهء سخت جسمانی و فیزیکی سخت به بدن در نظر گرفته می‌شود کند اما چه بسا که حتی خشونت روانی به میزانی مضاعف بر زنان اعمال شود.»
اما آیا مردان خودشان نیز قربانی خشونتد؟ جهانگیر ادریسی، جامعه شناس در این باره چنین می‌گوید: «هیچ چرخهء خشونتی بی‌دلیل تکرار نمی‌شود مگر آن‌که خشونت‌کننده خود نیز خشونت دیده باشد. مردانی که به زنان خود خشونت می‌ورزند، خواه از هر نوعی باشد، چه جسمی‌ و چه روانی، ممکن است در دوران کودکی شاهد خشونت اعمال شده پدرانشان بر علیه مادرانشان بوده باشند یا مورد هر گونه کودک آزاری قرار گرفته باشند یا در مورد خشونت مالی، خود آن‌ها هم به نوعی تحت خشونت مالی قرار داشته باشند. مواردی مثل دستمزد بسیار اندک، عدم پرداخت به موقع دستمزد و ساعات کاری بالا بدون هر گونه پاداش یا مزایا، همگی می‌توانند در اعمال فشار روانی به مردان تاثیر‌گذار باشند.»
ادریسی در ادامه اضافه می‌کند: «مردان هم متاسفانه این انواع خشونتی را که از آن در رنجند در خانه علیه زنان اعمال می‌کنند و زنان هم گاهی علیه کودکان و این چرخه مدام ادامه می‌یابد. در هر دو مورد هم عامل قدرت و دو‌گانه قوی/ضعیف به شخصی که به هر نحوی قدرت را در دست دارد این اجازه را می‌دهد که به شخصی که حالا یا از لحاظ جنسیتی ضعیف انگاشته شده یا از لحاظ قرار گرفتن در قشر‌بندی اجتماعی جایگاه ضعیف را به خود اختصاص داده است، خشونت اعمال کند. به هر حال صحبت با یک روانشناس یا روانکار برای چنین افرادی لازم است.»
ادریسی همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که فقط زنان شوهردار نیستند که تحت خشونت مالی قرار دارند. او به عنوان نمونه به زنان سرپرست خانوار اشاره کرده و می‌گوید: «مثلا خانواده‌هایی که زنان در آن سرپرست خانواده هستند برای ادامهء زندگی به حمایت جدی نیاز دارند. نداشتن تمکن مالی و نداشتن سرپناه مناسب از جمله مشکلاتی است که در صورت بی‌توجهی می‌تواند سرمنشا بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی شود. بیش‌تر این زنان به دلایل گوناگون نظیر فوت همسرانشان یا طلاق به اجبار تنها معیشت می‌کنند. نداشتن شغل مناسب نیز مهم‌ترین مشکل آن‌هاست و نداشتن تامین مالی و شغل مناسب به عنوان سرپرست خانواده علاوه بر بالا بودن ضریب آسیب‌پذیری فرهنگی و اجتماعی موجب بروز فشارهای روانی در زنان سرپرست خانوار نیز می‌شود.»
● بهای خشونت مالی علیه زنان
یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین پژوهش‌ها دربارهء خشونت علیه زنان در ایران، طرحی ملی است که در سال‌های آخر دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی اجرا شد. پژوهشی که تعدادی از جامعه‌شناسان ایرانی از جمله محمود قاضی طباطبایی، علیرضا محسنی‌تبریزی و سید‌هادی مرجایی مجری آن بودند. صدها پژوهشگر و پرسشگر در قالب این طرح در ۲۸ استان کشور به بررسی پدیدهء خشونت خانگی علیه زنان پرداختند; پژوهشی که انجام فاز مطالعاتی آن، تهیهء پرسشنامه‌ها، اجرای مرحلهء میدانی، جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم گزارش نهایی‌اش بیش از سه سال زمان گرفت. گزارش نهایی این طرح که شامل یافته‌های تکان‌دهنده‌ای دربارهء خشونت خانگی علیه زنان در شهرهای مختلف ایران بود، بالاخره در اواسط سال ۱۳۸۳ آماده شد. در نتایج حاصل از این تحقیق که دربارهء انواع خشونت‌ها بود دربارهء خشونت مالی در ایران چنین آمده است: «تعدادی از مردان ایرانی با استفاده از عوامل اقتصادی و مالی زنان را مورد خشونت قرار می‌دهند. این مردان از استقلال مالی همسران خود جلوگیری و در اموال شخصی آن‌ها دخل و تصرف می‌کنند و با ندادن خرجی خانه و پول کافی برای زنان مضیقه‌های مالی ایجاد می‌کنند. اگر چه زنان زاهدانی و بوشهری از اول زندگی مشترک‌شان تاکنون بیش‌ترین خشونت‌های اقتصادی و مالی را تجربه کرده‌اند، اما در میان زنانی که قربانی این نوع خشونت هستند، زنان اصفهانی در طول یک سال به دفعات بیش‌تری تحت این خشونت همسران قرار گرفته‌اند البته چنانچه در این تحقیق نشان داده شده است زنان سمنان و یاسوج کم‌تر از سوی شوهران خود تحت مضیقه‌های مالی و اقتصادی قرار می‌گیرند.»
خشونت مالی نیز همچون سایر انواع خشونت‌ها زندگی زنان را به شکل‌های مختلفی تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. افراد ذکور خانواده گاهی حتی زنان را از درآمد یا ارث خود محروم می‌کنند. برخی نیز به خاطر برخی از مسایل فرهنگی پس از ازدواج اجازهء اشتغال از جانب همسر خود ندارند. در صورتی که زنان سواد مناسب یا تجربهء سرمایه‌گذاری نداشته باشند، محرومیت این‌چنینی آن‌ها ابزاری می‌شود برای تشدید وابستگی‌شان به مردی که با او زندگی می‌کنند و اغلب نیز قربانی خواسته‌های فزاینده همان مرد می‌شوند. همان‌طور که گفته شد خشونت مالی به شکل‌های مختلفی زندگی زنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد که از آن جمله می‌توان به محرومیت زنان از سواد و حرفه‌آموزی، عدم دسترسی به فرصت‌های برابر از حیث حرفه‌آموزی، موانع قانونی ناظر بر ارث بری زنان، شریک نبودن زن در اموال به دست آمده پس از ازدواج در صورت بروز طلاق، دستمزد کم‌تر زنان در محیط کار، منع اشتغال زنان توسط شوهر به دلیل مجوز قانونی، بخشیدن تنها حق مالی و قانونی زنان یعنی مهریه در صورت تمایل به جدایی و موارد دیگری اشاره کرد.

  • علل روانشناختی اعمال خشونت در خانواده از دیدگاه کارشناسان

 ماهرخ غلامحسین پورنیز در بررسی موضوع خشونت خانگی  به علل روانشناختی  این موضوع از نظر کارشناسان پرداخته و نوشت::علل روانشناختی اعمال خشونت در خانواده از دیدگاه کارشناسانتحقیقات نشان داده است كه در جوامع بدوی یا در جوامعی كه قوانین عرفی آن حول محور " زور" مستقر شده و منطق در آن كاربرد كمتری دارد ، تنبیه سخت‌ترین و كم هزینه‌ترین و در عین حال هم بدترین واكنش موجود است.
"خشونت" و "تنبیه" در خانواده گاهی تبلور ترس و دلهره است زیرا فرزندانی كه از كودكی فقط آموخته‌اند كه به همه درخواستهای موجود پاسخ "آری" بدهند و اگر "نه" بگویند در معرض تنبیه قرار می‌گیرند، در بزرگسالی احتمال آنكه هرگاه "نه" می‌شنوند ،از ابزار خشونت استفاده كنند بیشتر است ، همانطور كه فرزندان خانواده‌های پدرسالار، غالبا یا خشونتگرا هستند و یا از افسردگی رنج می‌برند.
اگر می‌خواهیم جهانی صلح آمیز داشته باشیم باید در قدم نخست، با روش های خشونت آمیز در خانواده مبارزه كنیم ، زیرا امروزه متداولترین خشونت موجود در سطح جوامع انسانی ، خشونت در خانواده است.
پدیده خشونت خانگی در كشور ما در قیاس با پاره‌ای از كشورها كمتر رخ می دهد اما به هر حال واقعیت تلخی است كه وجود دارد و عواملی نظیر بی پناهی اعضای آزار دیده ، ترس و شرم اعضای خانواده در بیان آزار، كاستی های قانونی ، بی‌توجهی نهادهای حمایتی و هزاران عامل دیگر در گسترش این امر دخیل است.
این امر ضروری به نظر می‌رسد كه با یك عزم ملی ، علل گرایش به خشونت توسط كارشناسان بررسی شده و روشهای درمانی متناسب با آن به افكار عمومی ارائه شود.
در این خصوص یك فوق تخصص روانكاوی با بررسی علل روانشناختی گرایش به خشونت اظهار داشت: گاهی خشونت توسط فرهنگ ، تایید و یا تشویق می‌شود و حتی توسط خانواده به رسمیت شناخته شده و یك رفتار نرمال تلقی می‌شود.
دكتر"تورج مرادی" افزود: روانكاوان معتقدند هنگامی كه نمی‌توانیم حرفمان را به كرسی بنشانیم توسط خشونت آن را اعمال می‌كنیم و این به معنای آن است كه كسی كه اقتدار درونی‌اش از بین رفته یا كم رنگ شده است ناچار است توسط خشونت خواسته‌اش را محقق كند.
این استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: وقتی احترام به‌خود را یاد نگرفته‌ایم و از كودكی با احساس تحقیر زندگی كرده‌ایم به دیگران نیز طبعا احترام نمی گذاریم و این بی‌احترامی را بر فردی كه از خودمان ضعیف تر است مثل كودكمان اعمال می‌كنیم.
وی ادامه داد: این بی‌احترامی مثل یك عقده سركوفته‌ی حل نشده در درون فرد باقی می‌ماند و هنگامی كه فرد توسط عوامل بیرونی تحریك می‌شود آن را به شكل پرخاشگری و خشونت بیرون می‌ریزد.
این محقق با اشاره به این كه وقتی انسان قادر نباشد بر محیط كنترل داشته باشد این عدم كنترل را دلیل ضعف و ناتوانی خود تلقی می‌كند گفت: در چنین شرایطی فرد بیمار فكر می‌كند كه دوست داشتنی نیست و غیرقابل احترام است و در چنین حالتی حتی احساس شرم نهفته در درون آدمی افزایش می‌یابد.
وی ادامه داد: در چنین شرایطی است كه تخلیه كردن احساس شرم بوسیله كتك زدن و تحقیر كردن كسی كه ما را خشمگین كرده‌است ،فوق‌العاده ارضاكننده و تخلیه‌كننده است لذا این تجربه به كرات تكرار می‌شود.
مرادی تصریح كرد: هنگامی كه كودك كتك می‌خورد به تنها چیزی كه نمی اندیشد كار اشتباهی است كه انجام داده است و اصلا به دلیلی كه پدر و مادر به خاطر آن وی را كتك زده‌اند فكر نمی‌كند بلكه تنها چیزی كه كودك در آن شرایط به آن می‌اندیشد آن است كه مورد توهین و تحقیر قرار گرفته‌است.
وی خشونت اعمال شده توسط والدین را مهمترین عامل از بین رفتن اعتماد و صمیمیت در خانواده عنوان كرد این متخصص، اضطراب ، ترس از جدایی ، شب ادراری و وجود علائم روان تنی را از جمله تاثیرات كوتاه مدت خشونت نسبت به كودكان دانست.
وی تاكید كرد:آن چه اهمیت بیشتری دارد اثرات درازمدت خشونت بر كودك است ،اعتماد بنفس پایین و احساس شرم از مهمترین این تاثیرات است و چنین كودكی در بزرگسالی تبدیل به یك والد مهاجم، خشن و آزاردهنده شده و كودك خود را مورد آسیب قرار می‌دهد.
در همین راستا دكتر"علی نجفی توانا" متخصص جرم شناسی گفت: خشونت یك نوع پاسخ اعتراض‌آمیز است كه فرد نسبت به فشارهای درونی و بیرونی كه به وی تحمیل شده‌است ، می‌دهد.
وی افزود: فرد بوسیله اعمال خشونت ، واكنش قهرآمیز خود را به عوامل ناخوشایندی كه وی را تحت فشار قرار داده‌اند، ارائه می‌كند.این استاد دانشگاه تصریح كرد: قربانیان خشونت نیز خودشان در اعمال خشونت نقش مهمی را ایفاء می‌كنند زیرا سكوت بزه‌دیدگان در مقابل خشونت موجب بروز مجدد آن خواهد شد.
وی افزود: اگر در خانواده، گفتمان منطق حاكم باشد می‌توان بحرانهای گوناگون را مدیریت كرد اما هر جا كه ما روشهای آموزشی، تربیتی ، علمی و ساز و كارهای منطقی برای مهار اختلافات خانوادگی نداشته باشیم خشونت تنها راه چاره تلقی می‌شود.
نجفی‌توانا در خصوص شناخت علل اعمال خشونت در خانواده گفت: علل اجتماعی ، فرهنگی و روانی از جمله مهمترین علل ایجاد خشونت است ، مشاهده فیلمهای سراسر خشونت به كودكانمان می‌آموزد كه می‌توان از طریق اعمال این رفتار های خشونت‌آمیز به مقصود رسید.
وی بیان داشت: گاهی خشونت می‌تواند علل روانی داشته باشد و نشانگر ترس و دلهره فرد از یك عامل بیرونی باشد زیرا بسیاری مواقع شخص به علت ترس و دلهره از یك عامل دیگر دست به خشونت می‌زند.
این جرم شناس ، استرس ، دلواپسی ، نگرانی و افسردگی را از نتایج اعمال خشونت عنوان كرد و افزود: هر چه درجه جامعه پذیر شدن افراد بیشتر باشد به همان نسبت نیز نظم ، قانون پذیری و خشونت گریزی بیشتر می‌شود.
وی یادآور شد: خشونت معمولا وقتی میان افراد ابراز می‌شود كه فرد تهدیدی را احساس می‌كند و در پاسخ به آن احساس تهدید ، رفتار پرخاشگرانه از خود بروز می‌دهد.
وی درپاسخ به‌این سوال كه"چه خانواده‌هایی مستعد بروز رفتار پرخاشگرانه در كودك هستند؟" گفت: شیوع تعارض خانوادگی ، عدم صمیمیت مابین پدر و مادر ، زد و خورد ، خانواده از هم گسیخته ، طلاق و فرزندانی كه توسط تك والد نگهداری می‌شوند ، می‌توانند فضا را برای پرخاشگری كودكان فراهم كنند.
وی همچنین وجود پدر و مادرانی كه دچار بیماری بوده و یا به‌مصرف مواد مخدر یا الكل مبتلا هستند و یا مشكلات شخصیتی دارند را از جمله عوامل ایجاد رفتار پرخاشگرانه در كودك عنوان كرد.
نجفی توانا به این نكته اشاره كرد كه كودك بیشترین آموزه‌های خود را نه از طریق توصیه‌های كلامی بلكه از طریق مشاهداتش بدست می‌آورد و الگو می گیرد.
این جرم شناس افزود: كودك از والدینش می‌آموزد كه چگونه رفتار كند، پدر و مادری كه خودشان درگیر پرخاشگری كلامی هستند به كودكشان این پیام را منتقل می‌كنند كه" اگر كسی كاری انجام داد كه خوشایند تو نبود می‌توانی بر سر او داد زده یا به او ضربه بزنی !"
وی در پایان یادآور شد: ما معمولا كودكمان را وقتی تنبیه می‌كنیم كه كاری مخالف میل ما انجام داده است ، ما از كار او خوشحال نیستیم و به او این پیام را می‌دهیم كه اگر از كسی خوشحال نبودی می‌توانی او را بزنی و كودك پیام ما را دریافت كرده و تقلید می‌كند.

  • لطفاً دعوا نکنید


همشهری هم وشت:لطفاً دعوا نکنیدتو اشتباه می‌كنی! ساكت باش! دست بردار! از تو متنفرم. اینها جملاتی هستند كه گاه افراد خانواده زمانی ‌كه دعوا می‌كنند، به‌كار می‌برند.
اما دقیقاً نمی‌توان گفت فرزندان این‌گونه مواقع چه باید بكنند. ممكن است عصبانی، خشمگین یا حتی غمگین شوند اما تنها خواسته آنها این است كه دعوا خاتمه یابد.
زمانی ‌كه والدین با یكدیگر دعوا می‌كنند، وضعیت مناسب و مطلوب نخواهد بود اما به یاد داشته باشید حتی افرادی كه به یكدیگر عشق می‌ورزند نیز بعضی اوقات با هم جدال می‌كنند، دعوا كردن آنها دلیل بر دیوانگی آنها یا حتی جدا شدنشان از یكدیگر نیست.
طبیعتاً افرادی كه با هم زندگی می‌كنند در بعضی موارد با یكدیگر تفاهم ندارند و این باعث می‌شود كه گاهی نسبت به هم بداخلاق شوند. آخرین باری را كه با خواهر و برادرتان دعوا كردید، به یاد بیاورید. مطمئناً از گفتن آن چیزهایی كه به زبان می‌آورید منظوری نداشتید و در پایان نیز با هم آشتی كردید.
عین همین مسأله در مورد والدین شما صادق است. اگر هنگام دعوای پدر و مادرتان، ناراحت می‌شوید، سعی كنید در مورد احساساتتان با آنها صحبت كنید. اغلب، والدین متوجه نیستند كه بحث و منازعه آنها شما را برآشفته می‌كند و اگر شما به آنها بگویید كه در این مورد نگران هستید، سعی می‌كنند بحث را خاتمه دهند یا حداقل برایتان توضیح دهند كه علت اختلاف چیست.
والدین شما نیز زمانی به سن شما بوده‌اند اما ممكن است، فكر كنید آنها شما را درك نمی‌كنند ولی واقعاً این‌طور نیست. باید بدانید كه آنها نمی‌خواهند مشكلی برای شما به‌وجود آید، آنها مراقب شما هستند اما گاهی مشكل می‌توانند نقطه نظرات شما را درك كنند. وظیفه والدین مراقبت و حفظ امنیت فرزندان است تا زمانی‌ كه بتوانند از خودشان مراقبت كنند.
فرزندانی كه با والدین‌شان نزاع می‌كنند، اغلب یاد می‌گیرند كه در نهایت با آنها كنار بیایند. در واقع بهترین روش آن است كه بچه‌ها با والدین‌شان در مورد احساسات و آنچه برایشان مهم است صحبت كنند.
به یاد داشته باشید تحقق این امر وقت و حوصله بسیاری را می‌طلبد. صحبت كردن با والدین به‌جای داد و فریاد كردن، باعث می‌شود آنها به‌راحتی به صحبت‌های شما گوش دهند، به‌علاوه شما احترام آنها را نگه داشته و یاد می‌گیرید كه چگونه با آنها به تفاهم برسید.
در هنگام دعوا كردن بهترین كار خونسرد بودن است. اگر خشم و عصبانیت خود را در هنگام دعوا بیشتر نشان دهید، شخص طرف دعوا سعی می‌كند شما را بیشتر عصبانی كند. در این‌گونه مواقع سعی كنید راه حلی بیابید كه مشكلات و اختلافات را حل كند تا دیگر تكرار نشود. به عنوان مثال اگر شما بر سر استفاده از كامپیوتر با برادرتان اختلاف دارید، یك جدول زمان‌بندی رسم كنید تا همه بتوانند از كامپیوتر استفاده كنند.
اگر خیلی عصبانی هستید به اتاقتان بروید و با مشت به بالشتان بكوبید، بیرون بروید و اطراف منزل گردش كنید یا این‌كه به ورزش مورد علاقه‌تان بپردازید.
علاوه بر اینها می‌توانید در یك مكان آرام استراحت كنید، تا ۱۰ بشمارید و چندین بار نفس عمیق بكشید وقتی به حالت عادی برگشتید با كسی كه شما را ناراحت كرده، صحبت كنید. احتمالاً بعد از آن احساس خوبی خواهید داشت و نسبت به قبل خودتان را بهتر كنترل می‌كنید.
گاهی اوقات والدین شما ممكن است برای حل مشكلاتشان با یك مشاور و یا روان‌شناس مشورت نمایند و از نصایح آنها جهت خاتمه دعوا استفاده كنند.
همیشه بازداشتن افراد خانواده از دعوا كردن كار آسانی نیست اما با همكاری گروهی این كار شدنی است.

 

  • راه های طلایی رفع کدورت پس از دعوای خانوادگی


راه های طلایی رفع کدورت پس از دعوای خانوادگی● حالا چطور آشتی كنم!
بعد از این كه در بحث و دعوایی ناخواسته با همسر خود قرار گرفتید، توصیه های ارائه شده در این مقاله را به كار بگیرید تا بتوانید سریع تر آشتی كرده و آرامش را دوباره به روابط تان بازگردانید.
رفتار غیرعادی و عجیب این قضیه كه شما بپذیرید، بحث و دعوا نیز بخشی از روابط شما با همسرتان را تشكیل می دهد، بسیار مهم است. همه ما در زمان و مكان های مختلف ممكن است رفتارهای متفاوتی از خود بروز دهیم. اما وقتی به نظر می رسد، بحث و دعوا جز این كه باعث انزجار و لطمه دیدن احساس شده و به رابطه سالم صدمه وارد می كند، فایده دیگری ندارد باید آن را متوقف كنیم.
اولین گام به سوی این هدف، این است كه بفهمید واقعاً سر چه چیزی در حال بحث كردن با یكدیگر هستید و دیدگاه متضادتان را تعادل ببخشید. بعد از آن شما می توانید تكنیك های زیر را به كار ببندید. اجرای بعضی از این تكنیك ها را باید خود به تنهایی بر عهده بگیرید و در بعضی دیگر، همكاری همسرتان نیز ضروری به نظر می رسد.
● خودآگاه باشید
خودآگاهی و مسئولیت پذیری، اولین گام برای اجتناب از تضادها است. تقریباً غیرممكن است كه شما بتوانید همسرتان را بدون تغییر رفتار خود تغییر دهید. اما اگر رفتار خودتان را تغییر دهید، در اكثر اوقات واكنش رفتاری او نیز متفاوت خواهد بود.

  • ▪ وانمود كنید كه بهترین هستید:

اگر بی جهت لجبازی نكرده و كج خلق نباشید، به همسرتان حس خوبی را منتقل می كنید و او در بی نظیر بودن شما شكی نخواهد كرد.
▪ وجدان خود را در نظر بگیرید:
در حال جر و بحث هستید، چون شما حاضر نیستید عذرخواهی كنید. مصالحه كنید یا ببخشایید. مطمئن شوید كه به دعوا فقط برای این كه غرور خود را نشكنید، ادامه نمی دهید.
▪ در مورد این كه آیا شما تحت تأثیر عوامل دیگری قرار گرفته اید یا نه؟ فكر كنید:
نیروی عوامل و شرایط خارجی به هیچ وجه تخمین زدنی نیست. آیا شما خسته اید؟ در مورد چیزی نگرانید؟ یا از موضوعی ناراحت هستید؟
● بچگی نكنید:
آیا شما تمایل دارید، مثل یك بچه، بد عنق، بهانه گیر و لجباز باشید؟ یا مانند یك والد انتقادگر دائماً منت بگذارید، انتقاد كرده و یا سرزنش نمایید؟ یك فرد بزرگسال، آرام است، روی مسائل تمركز می كند، گوش می دهد و مذاكره می كند.
▪ احساسات خود را كنترل كنید:
همسر شما نمی تواند به شما القاء كند كه چه احساسی داشته باشید. احساسات شما تحت نظارت و كنترل خود شما است. اگر عصبانی هستید بگویید: من عصبانی ام به این علت كه ... نه این كه فقط بگویید: تو مرا عصبانی كردی.
● بهبودسازی روابط
داشتن ارتباطات مناسب برای برقراری آرامشی دوباره، بسیار حیاتی و مهم است. اغلب دعواهایی كه مرتب تكرار می شوند، فقط به این دلیل است كه یكی از همسران یا هر دوی آنها، احساس می كنند طرف مقابل حرف هایش را نمی شنود و یا به آن اعتنا نمی كند. تكنیك های زیر ضمن این كه، شانس مورد توجه قرار گرفتن شما را توسط همسرتان، افزایش می دهند، به شما نیز كمك می كنند به همسرتان نشان دهید، به او توجه دارید و به حرف هایش اهمیت می دهید.
▪ گوش كنید:
این مهمترین بخش برای داشتن ارتباطی خوب و مناسب است. به حرف های همسر خود بدون حدس و گمان و قضاوت، گوش دهید.
▪ كنكاش كنید:
سؤالاتی بپرسید برای این كه مطمئن شوید، منظور حرف های همسر خود را به درستی فهمیده اید.
▪ توضیح دهید:
این نوع دیگری از كنكاش است. برای این كه در جهت درك دیدگاهتان، به همسر خود اطلاعات بیشتری بدهید، آماده باشید. توقع نداشته باشید كه او ذهن شما را بخواند.
▪ تأكید كنید:
خود را به جای همسرتان قرار دهید. حدس بزنید كه او چه احساسی دارد و بگذارید او بفهمد كه شما به او توجه دارید. مثلاً بگویید: «می دانم كه الآن چقدر ناراحت هستی؟»
▪ به طور گویا بیان كنید:
بگویید، منظورتان چیست و آنچه می گویید چه معنایی دارد. واضح و آشكار سخن بگویید و نكته گویی كنید.
▪ لبخند بزنید:
شاید ذكر این راهكار در حین دعوا عجیب به نظر برسد. اما شوخی كردن و لبخند زدن راهكار بسیار نیرومندی جهت توقف و پرت شدن مسیر دعوا است.
▪ خشم خود را كنترل كنید:
عصبانیت نیز نیرویی است كه به ما كمك می كند تا بتوانیم به خواسته های خود برسیم. اما اگر عصبانیتتان به حدی است كه از بحثی اصولی و عاقلانه جلوگیری می كند، سعی كنید بحث خود را متوقف كرده و از راهكارهای زیر استفاده كنید.
● تكنیك های برقرارسازی ارتباط
▪ از بزرگترها جهت پادرمیانی كمك بگیرید:
می توانید برای جلوگیری از ادامه دعوا از كسی كه با شما همفكر است جهت پادرمیانی كمك بگیرید. شما تعجب خواهید كرد كه ادب و منطق با هم چقدر مؤثر واقع می شوند.
▪ واژه های مناسب به كار ببرید:
قبول كنید، كلماتی كه در زمان بحث و زمانی كه هر دوی شما بیش از حد احساساتی هستید به كار می برید، بسیار مهم اند.
▪ منطقی باشید:
سعی كنید تكنیك های حل مسئله را فرا بگیرید تا بتوانید مشكل خود را به طور منطقی حل كنید.
▪ مخالفت طرف مقابلتان را بپذیرید:
گاهی اوقات این راهكار آسان تر است. همه دعواها نیاز به برنده و بازنده ندارد.
▪ به صورتی مؤثر و ثمربخش بحث كنید:
سعی كنید در هر مكان و هر زمانی این راهكار را به یاد داشته باشید. هر بحثی اگر نتیجه ای داشته باشد كه توسط همسران مورد توجه قرار گیرد، راهكاری است برای جلوگیری از وقوع بحثی مشابه.
▪ نوبت حرف زدن را رعایت كنید:
به طرف مقابلتان نیز فرصت برای حرف زدن بدهید و نوبت خود را حفظ كنید. در این صورت است كه بحث تا بهبود روابط ادامه می یابد.

● نتیجه‌گیری
یکی از ویژگی‌های خشونت خانوادگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلقی می‌شود؛ زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقوله تربیت جای می‌گیرد.گزارش ایسکانیوز می افزاید،خـشــونـت خـانـوادگـی را نمی‌توان به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد. تا زمانی که ساختار جامعه بر نابرابری اجتماعی استوار باشد و ارزش‌ها و نگرش‌های خشونت در جـامعه وجــود داشـتــه باشد ، تــا زمــانــی کــه دگرگونی‌های اساسی در قوانین جامعه ایجاد نشود و تسهیلات لازم در اختیار افراد قربانی قرار نگیرد و تا زمانی که انجام هر نوع عمل خشن در جامعه مورد تقبیح قرار نگیرد امکان برخورد اساسی با این پدیده وجود ندارد.
در سـطــح فــردی، اجـتـمــاعـی و قـانـونـی مـی‌تـوان مجموعه‌ای از پیشنهادها را ارائه داد که در آنها مسئولیت اصلی برعهده رسانه‌های جمعی، مدارس و افراد مسئول در سازمان‌های مختلف است و احتیاج به زمان طولانی و مهم‌تر از آن صرف هزینه‌های فراوان دارد. از طریق اقدامی همه‌جانبه تام با افزایش هزینه می‌توان سعی در از میان بردن خشونت کرد.

●● پیشنهاد
● پیشنهادهای ذیل راهكارهایی عملی را ارائه می دهند كه می توان در مورد آنها برنامه ریزی كرد:
▪ به پزشكان، پرستاران، نیروی انتظامی و مدیران مدارس اختیار داده شود كه در موارد مشاهده كودكان تحت خشونت واقع شده گزارش بدهند و نیروی كافی نیز برای پیگیری وجود داشته باشد.
▪ فرهنگ سازی از طریق رسانه های گروهی، بالا بردن سطح آگاهی مردم از حقوق جزایی و آشنا كردن آنان از عواقب عملشان می تواند راه حلی برای جلوگیری از ارتكاب جرم باشد.
▪ كنترل بر رسانه های اجتماعی تا آنجا كه به كارگیری خشونت را به حداقل برسانند.
▪ برای محو خشونت در همه نهادهای رسمی و غیررسمی تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد.
▪ تبدیل فرهنگ خشونت به مدارای اجتماعی.
▪ آگاه سازی جامعه از عواقب رفتار خشونت آمیز.
▪ عاری سازی جامعه از كینه و نفرت و جایگزینی عطوفت و مهربانی.
● سخن آخر
اگر خیلی زود فكری به حال خشونت نكنیم، با معضل وحشتناكی روبه رو خواهیم شد. اگر می خواهیم كاری بكنیم باید سرمایه گذاری و برنامه ریزی كنیم. اگر امروز شروع كنیم شاید ۱۰ سال آینده اولین نمودهای آن را ببینیم. امروز خانواده ها به جای این كه محل امن باشند محل خشونت گردیده و این معضل به طور جدی وجود دارد. ساده ترین راه این است كه فرد فرد اعضای جامعه خود را در مقابل این كه كسی تحت خشونت است مسئول بدانند.
 منابع:

 روزنامه سلامت
خشونت علیه زنان، مهرانگیزکار، تهران:‌انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
گزارش خشونت علیه زنان، قاضی‌طباطبایی. دی ماه منبع: روزنامه سرمایه
۱- سلیمی، علی و داوری، محمد، ۱۳۸۶؛ جامعه‌شناسی کجروی، تهران، انتشارات حوزه و دانشگاه
۲- اعزازی، شهلا و دیگران، ۱۳۸۳؛ بررسی مسائل اجتماعی ایران، تهران، انتشارات پیام نور.
 روزنامه هموطن سلام
 سایت آینه
لوسیندا مارشال/برگردان:
بابک پاکزادپمنبع: Countercurrents.org
- فرهنگ توسعه-
روزنامه مردم سالاری
-بنیاد توسعه زنان سازمان ملل
- روزنامه کارگزاران
- روزنامه سرمایه 
-  بنیاد جمعیت سازمان ملل-
- همشهری شماره ۲۹۰۵ ، جامعه شناسی خشونت اثر دكتر بهروز مرادی.
- فرقانی رئیسی، شهلا، شناخت مشكلات رفتاری در كودكان و نوجوانان، نشر معاونت آموزش و پرورش.
- آزاد ارمكی، تقی و بهار مهری، بررسی مسائل اجتماعی، نشر جهاد سال ۷۷.
- ماكارنكو. آ ،راه زندگی ترجمه محمد یونیده انتشارات نگاه.
Ridshealth.org
 روزنامه همشهری

 

 

 

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 

این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا