محمد علی پورفلاح

لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمعیا علیما ( نساء ؛ ۱۴۸)

“خداوند بلند کردن صدا را به بدگویی دوست ندارد مگر از آن کس، که به او ستمی شده باشد و خدا شنوا و داناست. “

بیش از ده روز است که بافق دارد برای آینده اش و رهایی از سرنوشت شومی که در انتظارش نشسته، دست و پا می زند و به نوعی می جنگد. بافق فهمیده است راهی که رفته و سرانجامی که در پیش رو دارد، هولناک تر از آن چیزی است که تا حالا فکر می کرده است.

بافق تکه پنیری داشته، بجانش افتادند و هر کس از راه رسید گازی بر آن زد و به بهی گفت و رفت.

کوه سرشار از آهن چغارت _ که هویت بافق به آن گره خورده است _ چون گوشت قربانی بدست قصاب ها افتاد و هر کس کوشید تکه ای بزرگتر از آن را برباید.

کارگران و کارمندان شرکت سنگ آهن مرکزی به نشان اعتراض به نحوه و نوع نگاه دولت به تکه پنیرشان، اعتصاب کرده و دست از کار کشیده اند و دنبال فریادرسی می گردند و گوش شنوایی می جویند و دست توانایی که مگر از آستین بلند همتی برآید و کاری کند.

بدون اینکه بخواهم به سرانجام این اعتصاب بپردازم که هر اتفاقی که بیفتد و در این نبرد نابرابر، بافق چه ببازد و چه ببرد و چه به یک راه حل مرضی الطرفینی ( که محتمل تر است) رضا بدهد، از آن جهت که بعد این روزها در نزد فرزندانمان رو سفیدیم که آنچه از دستمان برمی آمد را انجام دادیم، به صحنه پیش آمده می نگرم.

۱-     بی هیچ تردیدی بافق اکنون در یک لحظه سرنوشت ساز و بر سر یک پیچ حساس تاریخی قرار گرفته است. در این روزها هر کاری که بکنیم و هر تصمیمی که بگیریم بر زندگی فرزندانمان و آیندگانمان تاثیر مستقیم خواهد داشت.

۲-     بافق بدون چغارت اگر نگویم خواهد مرد، بسیار سختی و مرارت خواهد دید. همه چیز در این چهل سال به آهن این کوه گره خورده و معیشت مردم وابسته به آن شده و رفاهی که چغارت برای بافقی ها به ارمغان آورد، مثل یک خواب خوش قیلوله همه را با خود برد.

۳-     ما بافقی ها سالها در خواب ناز ماندیم یا خودمان را بخواب زدیم. حالا چشم باز کرده و می بینیم آن رویاهای شیرین دارد تمام می شود و ما در تمام این سالها دست روی دست گذاشتیم و به کشمکش های بی حاصل مشغول شدیم و زمان را از دست دادیم.

۴-     حالا شهری داریم که آوازه ثروتش همه را وسوسه می کند اما خودمان در نهایت رنجوری و محرومیت روزگار می گذرانیم. بافق نه کشاورزی کارآمدی دارد نه صنعت درآمدزایی نه زیرساخت قرص و محکمی. نه جاده ی آبرومندی و نه شهرک صنعتی درستی و نه منابع آبی مطمئنی که این یکی از همه مهمتر و خطرناک تر  است.

۵-     از آنجا که شرکت سنگ آهن مرکزی ایران تماماً دولتی بوده است، امروز بافقی ها به خودشان حق می دهند از دولت بپرسند در تمام این سالها شما برای ما چه کردید؟ مایی که چهل سال در حد توان خود و پدران زحمتکشمان به معنی واقعی کلمه در معدن جان کندیم و با افتخار، گوشه ایی از چرخ اقتصاد ایران را گرداندیم اما شما حتی به اندازه دیگر شهرها هم به ما نگاه نکردید و امروز که به آخر خط رسیده ایم تیر خلاص را بر شقیقه بافق نهاده اید.

۶-     خزانه مملکت خالی است ( این حرف را به استناد دو نوبت سخن صریح آقای حسن روحانی رئیس جمهور ایران می زنم) پس طبیعی است که دولت برای این خزانه خالی دست به فروش اموالش بزند و به راحتی در برابر خواسته ی ما که چشم پوشی از فروش شرکت سنگ آهن _ تا زمان تهیه زیرساختی قابل اتکا برای تامین معیشت آینده مردم  _ است، وقعی ننهد.

۷-     فساد در لایه هایی از دستگاههای حکومتی و بنگاههای اقتصادی نفوذ و رسوخ کرده است ( اعدام مه آفرید خسروی آخرین نشانه ی افشا شده این موریانه اعتماد سوز است) به همین دلیل بافقی ها در زیر هر کاسه ای، نیم کاسه ای می بینند و عجیب نگران دست های پشت پرده خریداران معدنشان هستند.

۸-     بافق تصمیم به مقاومت گرفته است. مهمترین برگ برنده اش هم، همان تکه پنیری است که امروز دیگر چیز زیادی از آن باقی نمانده است.

۹-     عمده خطر برای بافق در این لحظه، این نگرش است که سنگ آهنی ها که حقوق های میلیونی می گرفتند حالا هم خودشان بروند با مشکلشان دست و پنجه نرم کنند. ( داخل پرانتز بگویم معتقدم که حقوق و دستمزد کارکنان سنگ آهن بالا نیست بلکه حقوق و دستمزد سایر کارکنان نهادها و ارگانها و موسسات پائین است)

۱۰-خطر دیگر، طرد و کنارگذاشتن و ناسزا گفتن و مقصر دانستن مدیران بومی است. البته در وقت خود باید به این مسائل پرداخت اما فراموش نشود که بافق برای رسیدن فرزندانش به مدارج بالای مدیریتی کم هزینه نکرده است.

۱۱- تا اینجا کارگران کار سترگ خود را بخوبی انجام داده اند، از اینجا به بعد است که وظیفه مذاکره کنندگان و آگاهان و مسئولان بافق و استان شروع می شود و الحق، کاری است سخت. اما باید فقط یک صدا شنیده شود.

۱۲- علاوه بر تمرکز بر لغو فروش ۲۸ درصد شرکت سنگ آهن به بخش خصوص تا سال ۹۵، باید بر واگذاری عجیب معدن به صندوق بازنشستگی فولاد به بهانه رد دیون دولت، پرداخته شود. دولت جمهوری اسلامی ایران کم ثروت ندارد، می توان بجای واگذاری ۷۰ درصد شرکت سنگ آهن،در حال حاضر مثلاً ۲۰ یا ۳۰ درصد این شرکت را به صندوق داد و طی دوسال آینده هر سال ده درصد به آن افزود و در این مدت صداقت مسئولان صندوق برای ساخت کارخانه های جوار معدنی را سنجید( کاری که از امیرعباس هویدا تا محمود احمدی نژاد تحقق نیافته و من سخت در تعجبم که چگونه حسن روحانی می خواهد با صندوق عیالوار بازنشستگان فولاد این کار را انجام دهد)

۱۳-مسئولان استان یزد نیک می دانند که جدایی سنگ آهن از بدنه دولت، چه خسارت هنگفتی به آنان خواهد زد، قاعدتاً نباید راضی به این معامله شوند.

۱۴-مسئولان امنیتی می کوشند دامنه این بحران را در محدوده شرکت سنگ آهن کنترل کنند. تجربه خشونت بار حوادث سال ۹۰ به هر دو طرف آموخته است که کشاندن درگیری به سطح شهر، بازی خطرناکی است. البته فاصله چند کیلومتر شرکت تا شهر بافق، تدابیر ویژه ای برای خویشتنداری هر دو طرف می طلبد.

درهرصورت فکر می کنم هنوز امکان مصالحه هست و باید به بافق و بافقی ها حق داد صداشان را بلند کنند و فریاد بزنند چون بی شک در حق آنها ستم بسیار شده استو  این اجازه ای است که خداوند به ما بخشیده است.

محمد علی پورفلاح

اشتراک و ارسال مطلب به:
 

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا