دکتر علي‌اكبر جعفري ندوشن

گفتگو با پيرمرد قصه‌گو

دکتر علي‌اكبر جعفري ندوشن


كتاب «حكايت پير قصه‌گو» داستان زندگي كسي است كه چندين‌ نسل از كودكان اين مرز و بوم را با قلم روان و لطيف خود برسر سفره غني «داستانهاي حكمت‌آموز پيشينيان» مهمان كرده است. مهدي آذريزدي پس از درگذشتش، پيش از دوران حيات خود مورد توجه محافل رسمي و غيررسمي قرار گرفت و از او حرف و سخن فراواني به ميان آمد تا جايي‌كه حتي علاوه بر مقالات و يادداشتهاي تحليلي و تجليلي، از زندگي و آثارش فيلم و انيميشن نيز تهيه شد. شايد از آن رو كه جامعه ايراني نسبت به زندگي محقر و مهجور پيرمردي كه بيش از نيم قرن قصه‌هاي خوب را كتاب باليني بچه‌هايمان ساخته بود، احساس قصور مي‌كرد و يا غم غربت روز‌افزون قصص و حكايات پرحكمت و اندرز گذشتگان در زمانه‌اي كه رمانها، فيلم‌ها و كارتونهاي غيربومي «مرد عنكبوتي» را براي كودكان به جاي «رستم دستان» نشانده است، عده‌اي از ما را به ذكر خير«آذر» و احياي قصه‌نويسي‌هاي خوب او برانگيخت. 

به هر رو پرداختن به امثال او و آثار ماندگارشان سنت ستوده‌اي است كه بايد با چاشني نقد تحليل همواره فراروي اهالي فرهنگ برقرار بماند. در اين ميان گفت و شنودي كه اخيراً درباره زندگي اين نويسنده كودكان به كوشش پيام شمس‌الديني با عنوان «حكايت پيرمرد قصه‌گو» منتشر شده، در ميان آنچه تاكنون از آذريزدي گفته شده، قدري خواندني‌تر مي‌نمايد؛ از آن جهت كه در اين كتاب آذر يزدي ما را با روايت زندگي ساده و بي‌پيرايه خود روبرو مي‌كند كه در آن، راوي، زندگي معني‌داري را كه در كوران حوادث ناملايم و مرارتهاي فراوان، بي‌توجه به تمنيات رايج و خودنمايي‌هاي مرسوم، بلكه با دل سپردن به فرهنگ و ادب اين سرزمين تجربه كرده است، بي‌تصنع و تظاهر حكايت مي‌كند. 

آذر به ما مي‌گويد نبايد همواره چهار ستون زندگي مهيا باشد يا فراغتي و گوشه چمني پيش آيد تا لذت خواندن و نوشتن به دست دهد. در اوج تنهايي و بي‌كسي بي سرو ساماني و خانه به دوشي نيز، كتاب جاي خالي بسياري از تنعمات ديگر را پر مي كند و به قدر فراوان تسلي‌بخش آدمي است كه تنهايي و تنگدستي با تازيانه حسرت و نااميدي، زندگي را به تباهي نكشد. 

كتاب و كتابخواني در زندگي آذر چنان جاي فراخي مي‌يابد كه گاهي چون اكسيري حياتي به او تشنگي و شعف جان‌افزايي مي‌بخشد كه ساعتها در خلسه آن گذر زمان را از ياد مي‌برد. اين فراخناكي كتاب و كتابخواني در ذهن و ضمير زندگي مردي كه به گفته خودش از حيث خاستگاه اجتماعي نسبت خويشاوندي چنداني با چنين مبادي فرهنگي نداشته است، آنهم در جامعه‌‌اي كه حتي نخبگان و تحصيل‌كردگانش نيز از كتاب خواندن روي گردانند و شمارگان كتابهاي منتشره در آن هيچ گاه از مرز چندهزار نسخه نمي‌گذرد، الحق محل تحقيق و پرس و جوي جدي است كه ‌ شمس‌الديني سعي كرده در مجالست صميمانه‌اي با او، به كند و كاو اين سبك زندگي بپردازد و آذر يزدي نيز با همان سادگي و صفاي باطني كه در همه آثارش سو سو مي‌زند، به شرح بسياري از حوادث و وقايع زندگي سراسر كتابي‌اش پرداخته است. حكايت پير قصه‌گو از جهاتي چند برايم خواندني آمد كه نخواستم از ذكرش درگذرم:

1ـ ذهن و زبان آذر يزدي در اين گفتگو بسيار ساده و بي‌آلايش است. چنان پاك و مصفا سخن مي‌گويد كه نمي‌توان آن را جز با دل و زبان بكر و زلال كودكان مقايسه كرد. نشاني از تكلف و ريا در آن يافت نمي‌شود و از همين رو همچون حرفهاي كودكان بسيار شيرين و دلنشين است. 

حكايت پير قصه‌گو، داستان زندگي پير خردمند و دانايي است كه به بركت خلوت‌گزيني دائمي با كتابخواني و كتاب‌نويسي براي كودكان دانش و حكمت نظري را با پاكي و بي‌پيرايگي اخلاقي كودكانه پيوند زده است. گفتار صادق، ساده و بي‌تكلف او، ضمير ناخودآگاه خواننده را به خواندن حكايت زندگي پر داستانش فرامي‌خواند و در همراهي و همدمي وي تا به اشك حزن و شادي پيش مي‌برد. ب اين كتاب مي‌تواند ما را به آنچه «كودك وجود» مي‌نامند، نزديكتر كند؛ همان كه رمز محبوبيت آثار آذر طي دهه‌هاي اخير در ميان كودكان و نوجوانان اين ديار گرديده است. 


2ـ وقتي در جامعه مشي توازن و تعادل جاي خود را به افراط و تفريط مي‌دهد و مسئوليتهاي اجتماعي با آزمندي و يكجانبه‌نگري به محاق فراموشي سپرده مي‌شود و چنان اختلاط و ناهمگوني در كارويژه‌هاي شغلي و نقشهاي اجتماعي پديد مي‌آيد كه برخي درس خواندگان دانشگاهي اسير توقعات سيري‌ناپذير مالي مي‌گردند و گوهر عمر را به بهانه ثروت‌اندوزي به بي‌اخلاقي درمي‌بازند و از اينكه كسي مجالي را صرف تأمل در مباني معنايي زندگي كند، به ديده اتلاف وقت به او مي‌نگرند و همراههاي سعادت خود را در عوالم مادي زندگي مي‌جويند، لابد خود را بيش از هر زمان ديگر در طول تاريخ بي‌نياز از حكمت و معني مي‌بينند. در چنين شرايطي سخن گفتن از زندگي زاهدانه و طبع مستغني آذر يزدي كه بي‌اعتنا به تعين‌هاي مادي زمانه، همه عشرت خود را در هماغوشي كتاب مي‌بيند و دغدغه‌ خاطرش كتابخواني و انديشيدن بچه‌هاست، هرچند ممكن است به زعم عده‌اي كار عبث و بيهوده بنمايد، اما شايد هم بتواند لختي، ما را به تأمل وادارد كه چنين سرانداز و آني‌انديش جادة زندگي را در پي نگيريم. 

3ـ آذريزدي كه بي‌مكتب و مدرسه از كتابفروشي به كتابخواني و معرفت اندوزي راه يافته و در كمال سادگي و سهولت به آفرينش مجموعه «قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب» دست يازيده و ميراث كهن اين سرزمين را در ادب فارسي بسيار روان و خوشخوان به كودكان و نوجوانان ارزاني داشته و بدين واسطه در شكل‌گيري راستي و درستي افكار كودكانه نسلهايي از جامعه ايراني نقش بي‌بديلي ايفا كرده است، در شرح زندگي خود نيز درس تلاش خستگي‌ناپذيري مي‌دهد. 

او بارها به مناسبتهاي مختلف از ناگواريهايي ياد مي‌كند كه مي‌توانسته وي را از مسيري كه در قلم زدن براي كودكان انتخاب كرده، منصرف و مأيوس سازد. از تمسخر تحقير و توهين گوهرناشناسان زمانه تا نپرداختن حق و حقوق تأليفاتش و يا عدم درك دقت و مراقبت وسواس‌گونه او در تصحيح و تطبيق متون و توشيح و توضيح حكايات كه تا سالها از چشم اهل فن هم دور مي‌ماند و قدر و منزلتش باز شناخته نمي‌شود. در حالي كه پيرمرد به يك نوازش قلمي در روزنامه يا مجله‌اي شادمان مي‌شد و بر ادامه كار رغبت فراوان مي‌يافت. در جايي كه نقل مي‌كند وقتي در پي انتشار يكي از آثارش جمالزاده طي نامه‌اي مفصل او را تمجيد مي‌كند، چنان اين اولين تشويق وي را جانانه به وجد مي‌آورد كه پيش خود مي‌گويد: «من امروز ديپلمم را گرفتم، ليسانسم را گرفتم... اجر همه زحمتم را گرفتم!» اما دريغ كه اين فرهنگ تشويق و تحسين نوقلمان هنوز هم در ميان بسياري از بزرگان صاحب‌قلم ما رايج نيست و لذا اين پيرمرد تنها و دلشكسته چنين پيشامدهاي خوشايندي را تا همين سالهاي پاياني عمرش كمتر به خود مي‌بيند. افسوس كه چون او كم نبودند استعدادهاي درخور توجهي كه در دامگه فقر، حسد و حقارت به محاق رفتند و يا به باطل گراييدند؛ اما آذر با همه نامرادي‌ها، با عشق و علاقه وافر به كودك و كتاب ـ اين دو واژة معني‌بخش زندگي‌اش ـ ادامه كار را به تدريج بر خود هموار مي‌سازد تا از قلم روان و دلنشينش بر بوم تاريخ ادبيات ايران، نقش ماندگار او به يادگار بماند. 

4ـ درسراسر اين كتاب با معيشتي مضيق و منزوي از آذريزدي روبرو مي‌شويم كه در چرايي آن ممكن است عوامل محيطي و اجتماعي متعددي نظير ناداري مالي و فرهنگي خانوادگي، نظام اجحافي و طماعي حاكم بر روابط كارگري و كارفرمايي، نارسايي نظامهاي تأمين اجتماعي، ناكارآمدي نهادهاي فرهنگي و اجتماعي و به طور كلي ضعف بنيانهاي اقتصادي، حقوقي و اخلاقي جامعه در حال گذار ايراني دهه‌هاي اول قرن اخير... مؤثر باشند؛ اما نقش روحيات خاص وي اعم از كم‌رويي، زودرنجي، مردم‌گريزي و ناشكيبايي و ... كه حتي با وجود بيش از نيم قرن زندگي در تهران و مراوده با اهالي فرهنگ و فعالان نشر و بازار كتاب كمتر تغييري در آن ديده مي‌شود، قابل اغماض نيست و جالب آنكه وي در كمال صداقت و فروتني دائم در جاي‌جاي اين كتاب به اين موانع و معايب رفتاري خود به انذار و عبرت اشاره مي‌كند و معترف است كه روحيات انزواطلبانه‌اش، حرمان خودخواسته و زندگي مرتاضانه را برايش پيش آورده است و لذا از اشارة گاه و بيگاه به عقل معاش‌انديش نيز درنمي‌گذرد و اگر در جايي خود را كامياب نمي‌بيند، آن را بي‌ارتباط با اين خلق و خوي نمي‌داند و بسيار راحت و صميمي خود را بارها در ترازوي نقد خويش مي‌نشاند؛ روشي كه در ميان بسياري از مردمان ما چندان مألوف به نظر نمي‌رسد! 

5ـ آذريزدي در اين كتاب اشاره‌هايي نيز به اشخاص، حوادث و كتابها و به طور كلي تاريخ ادب معاصر اين سرزمين دارد و روايتي ساده از وضعيت كتاب و نشر از سالهاي 1320 به اين سو به دست مي‌دهد كه به تعبير كوشنده خوش قريحه اين گفتگو نامه مي‌تواند منبع ارزشمندي در تدوين تاريخ نشر ايران باشد.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا