احمد جلالی*؛ از عصر 11 فروردین که اخبار مستقیم از لوزان از طلاطم احوال و دشواری تصمیم ها حکایت می کرد، تا نیمه شب و تا ساعاتی از بامداد 12 فروردین، به بیداری ظریف و تیم ایران بیدار ماندم، اما این کجا و آن کجا؟ من نشسته بر ساحل و آنان در میانۀ امواج. کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟ خیلی ها هم بیدار مانده بودند.

 
شبی بود و حالی خاص. سورۀ فتح می خواندم به سوی لوزان. و بعد، طاقت نیاوردم و هیجان و اضطراب و دعا را درهم آمیختم، که حاصل آن مثنوی کوتاهی شد به دعا برای توفیق در خرد ورزی و سپاس از زحمات همه آنان، ویادگاری از حس و حال آن شب و لحظاتی که کمتر پیش می آید. دلم می خواست همان نیمه شب برایشان بخوانم که "خدا قوت"ی باشد، و البته در گرماگرم یک نبرد تمام عیار نه کارشان اقتضا می کرد و نه حالشان. اما برای خودم خواندمش تا بماند و نشانی باشد از آن احوال تاریخی برای چون منی که نگران آیندۀ کشورم هستم. در غربت که هستیم، این نگرانی بیشتر لمس می شود. نگرانی برای مادرم. ایران مادر ماست. یا حق


*********************************

چو جام، خنده به لب، خون به دل
           
خدای را، چو دماوندمان بِمان بشکوه           
به پشت گرمی ایران، به پشتوانۀ کوه
 
بمان که پشت و پناهت نه جوشن و گرز است
پناهگاهِ عقابان چَکادِ البرز است
 
خدای را، به خرد خیز سوی دیوِ سپید
به خواب می بردش تابِ چشمۀ خورشید
 
زمرد است خرد  در هجوم این غوغا
که کور می کند این اژدهای شش سر را
 
چه باک از غم غوغای طبل و کوس و غریو
که در میانه، خرد خنجری است در دل دیو
 
چو جام، خنده به لب، خون به دل، بمان ای یار
نِه ای چو چنگ که از زخمه ای بنالد زار
 
ز هفت خان گذری بایدت، بسوز و بساز
«که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز»
 
در این مصاف، نه زوبین بجو نه نیزۀ زفت
که هفت خان، همه را با خرد توانی رفت
 
مگر سپاسِ مرا در تو در رساند باد
خدایِ جان و خرد همچنان پناهت باد


احمد جلالی

برای همۀ مدافعان تمامیت ارضی و امنیت و منافع ملی ایران، چه در جبهه‌های دفاع مقدس و چه در نبرد دیپلماسی، شب دوازدهم فروردین 1394، ساعت یک بامداد، پاریس.


*سفیر یونسکو


 

 
 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا