یزدفردا:ازدواج سفید نوعی رابطه عاطفی و جنسی بین زن و مرد است که به دو شکل می‌توان آن را تعریف کرد. برخی می‌گویند مقصود آن است که زوجین بدون خواندن صیغه عقد نکاح اقدام به تشکیل زندگی مشترک می‌کنند.

گروه دیگر آن را معادل زندگی مشترک بدون ازدواج تعریف می‌کنند و می‌گویند «ازدواج سفید»، ازدواج‌هایی است که دختران و پسران بدون آنکه عقد کنند زیر یک سقف می‌روند و به تعبیر دیگر نوعی همباشی است.
سیاه و سفیدِ یک زندگی مشترک در گفت‌وگو با زوجی که چند سال است زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی و ثبت شده را انتخاب کرده‌اند.

از جمله پدیده های خطرناک و تهدیدکننده جامعه ازدواج سفید می باشد که عدم اطلاع رسانی و توجه ویژه خانواده ها در خصوص تهدیدات و ویرانی های اجتماعی این پدیده شوم فرهنگی تبعات بسیار خطرناک و جبران ناپذیری در پی خواهد داشت.

یک روانشناس اجتماعی "ازدواج سفید" را پیوندی به سیاهی یک عمر معرفی کرد و گفت: تبعات ازدواج سفید برای بانوان فاجعه آمیزتر است.

جاوید ثمودی در خصوص ازدواج سفید گفت: منظور از ازدواج سفید، زندگی مشترک یک زوج بدون ازدواج رسمی است.
 این فوق دکترای روانشناسی کاربردی گفت: ازدواج سفید پدیده نامتعارف و ناآشنایی است که به تازگی در ایران نیز رواج یافته است البته این پدیده نخستین بار در آمریکا و در پی جنبشی پدیدار شد که "جنبش آزادی زن" نام داشت.
او در این خصوص گفت: این جنبش ظاهراً با هدف ایجاد تغییراتی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه آمریکا انجام شد و هدف آن برقراری شرایط عادلانه و مساوی برای زنان بود.
 ثمودی ادامه داد: اما آنچه واقعاً اتفاق افتاد پدیده ای بود که بعدها "انقلاب جنسی" نام گرفت و نتیجه آن رواج رفتارهای نابهنجار و بی بند و باری هایی بود که به غلط آزادی زنان نام گرفت.
 او درباره تبعات این نوع ازدواج گفت: یکی از تبعات این اتفاق برقراری ارتباطاتی بود که خارج از ضوابط قانونی و معیارهای اخلاقی به وجود می آمد بر این اساس ازدواج سفید هم یکی از همین روابط خارج از عرف و غیرقانونی بود که امروز متأسفانه شاهد نمونه هایی از آن در میان جوانانمان هستیم.
 او گفت: در ازدواج سفید هیچ شرط قانونی و ثبت اداری وجود ندارد و زن و مرد در هر لحظه که بخواهند با هم همخانه شده و هر لحظه که مایل نباشند از رابطه خارج می شوند که چنین شیوه ای از ارتباط با جنس مخالف نه تنها بر اساس معیارهای اخلاقی جامعه ما نیست بلکه مخالف با نص صریح قرآن و احادیث مذهبی ماست که همواره جوانان را به پاکدامنی، خویشتن داری و ازدواج حقیقی تشویق می کند.
این متخصص روانشناسی درباره علل ترویج ازدواج های سفید در جامعه گفت: عواملی همچون تهاجم فرهنگی، کمرنگ شدن باورهای مذهبی و اخلاقی، ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی، سنت های غلط ازدواج، هزینه های کمرشکن اقتصادی، تنوع طلبی جوانان، قوانین و شرایط دشوار و زائد عقد و طلاق باعث شده برخی از جوانان به این سمت گرایش پیدا کنند.
 ثمودی گفت: تبعات این ازدواج های سفید برای بانوان بسیار بسیار فاجعه آمیز است زیرا هیچگونه تضمین و مسئولیتی در آن تعریف نشده است و مرد می تواند به دلخواه رابطه را برهم بزند و هیچگونه ضرر و زیانی را تقبل نکند.
او عدم وجود امنیت روانی را از ویژگی های مهم ازدواج سفید برشمرد و گفت: در ازدواج سفید آنچه بسیار به چشم می آید احساس عدم امنیت روانی برای هر دو طرف و خصوصاً برای دختران و زنان است و از آنجا که ساختار خلقت و شخصیت زنان بسیار هیجانی، لطیف و بر اساس ظرائف و پیچیدگی های خاص آن ها طراحی شده اینگونه روابط تأثیر مخرب و فاجعه آمیزی بر ذهن و روان آن ها بر جای می گذارد.
او گفت: از سوی دیگر در چنین ارتباطاتی برای فرزندان و بارداری های احتمالی هیچ پیش بینی ای انجام نگرفته و همین امر خود بر میزان فرزندان و کودکان نامشروع، بی شناسنامه و بی آینده و همچنین بر آمار سقط های غیرقانونی و مرگ و میر ناشی از آن می افزاید.
این متخصص روانشناسی در پایان گفت: در مجموع، ازدواج سفید میکروبی است که تنها موجب آلودگی ذهن مردان و نابودی شخصیت و حرمت زنان می شود.
به گزارش خبرآنلاین، ازدواج سفید، تهدید جدید نهاد خانواده در ایران. شاید از تهدید هم باید پا را فراتر گذاشت؛ کابوس هولناک نهاد خانواده. اگر تا یکی دو سال پیش از جامعه‌شناسان خانواده و از مسوولان حقوقی می‌پرسیدید مهمترین آسیبی که خانواده ایرانی را تهدید می‌کند، به اتفاق از طلاق نام می‌بردند. موضوعی که با هر کیفیتی و به هر دلیلی، به هرحال در بطن خانواده اتفاق می‌افتد. هرچند که افزایش سن ازدواج و بی رغبتی جوانان به ازدواج هم در مراحل بعدی قرار می گرفت. اما دغدغه حفظ خانواده های تشکیل شده،‌ از همه مهمتر بود.
 
اما در سال ۹۳، زنگ هشدار برای ازدواج سفید، به صدا درآمد؛ شیوه ای از زندگی که با عرف، شرع، سنت و سبک زندگی جامعه ایرانی در همه این سال ها و دهه ها و حتی قرن های گذشته همخوانی ندارد. هرچند که بسیاری بگویند که این موضوع آنقدر فراگیر نیست که برایش نگران بود، اما به نظر آنقدر جدی هست که معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان که یکی از نخستین افرادی باشد که دراین‌باره هشدار می‌دهد.  
 
ازدواج سفید درحالی در جامعه ایران رواج پیدا کرده که در شرع، قانون ازدواج موقت وجود دارد. قانون مترقی که به دلیل استفاده نامناسب از آن و رواج ازدواج موقت در برخی مردان متاهل از چنین چیزی، با واکنش های منفی بسیاری همراه شده و ظاهرا عرف آن را نمی پذیرد. این درحالی است که ازدواج موقت می تواند جایگزینی برای ازدواج سفید باشد.
 
در یک سال گذشته درباره ازدواج سفید، گفتگوهای بسیاری از کارشناسان و مسوولان مختلف منتشر شده است. اما تاکنون از خودتان پرسیده‌اید آنهایی که تن به ازدواج سفید می‌دهند، حرفشان چیست؟ البته مشاورها و آسیب‌شناسان خانواده نقل‌قول‌هایی از دلایل این افراد برای ازدواج سفید ارائه داده‌اند. اما سراغ زن و مردی رفتیم که به سبک ازدواج سفید، با هم زندگی می کنند. نگفتنی است که اسمی در این گفتگو-گزارش از این دو نفر برده نمی شود.  

 
در این گزارش فقط حرف های این دو نفر را روایت می کند و هیچ قضاوتی درباره آن نمی شود.
 

قرار ملاقات را در خانه‌‌شان می‌گذاریم. دورادور می‌شناسمشان. مرد و زنی هستند سی‌ و چندساله، فرهنگی، تحصیل‌کرده و از طبقه متوسط. می‌دانند قرار است درباره نوع زندگی‌شان، درباره آنچه این روزها به آن "ازدواج سفید" گفته می‌شود یا خیلی‌ها از آن تعبیر همزیستی دارند و زندگی مشترک زن و مرد بدون مراحل قانونی و شرعی است، گزارش بنویسم. قرار است بنشینیم و یکی دوساعت حرف بزنیم تا به سوال‌هایی که توی ذهنم دارم جواب بدهند. یکی‌شان چای می‌آورد و دیگری شیرینی. تا می‌نشینند، به انگشتشان نگاه می‌کنم. زن که متوجه می‌شود دلیل نگاهم چیست، با خنده می‌گوید "نه، ما حلقه نداریم". و ادامه می‌دهد: "این سبک زندگی با آنچه همیشه همه جا دیده‌اید تفاوت دارد دیگر، قرار نیست کارهایی را بکنیم که بقیه انجام می‌دهند. در زندگی ما از رسم و رسوم و خریدها و خرج‌های اضافه خبری نیست. ضمن این که تا جایی که می‌شود، باید نشانه‌های ظاهری را حذف کنیم، چون جامعه ما این زندگی را نمی‌پسندد، می‌دانید که؟" می‌دانم. سرم را تکان می‌دهم که یعنی می‌دانم "برای همین الان اینجا هستم، که بدانم چرا با این که جامعه این سبک زندگی را نمی‌پسندد، آن را انتخاب کرده‌اید و حتی مجبور می‌شوید به جای دفاع از آن، پنهانش کنید و این همه سختی را تحمل کنید؟"
 
لیوان چایش را برمی‌دارد و می‌گوید: "تمام زندگی‌ها همینطور است. هر کدام سختی‌ها و مزیت‌های خودش را دارد. این شیوه زندگی هم همینطور. از نظر ما اتفاق عجیب و غریبی نیست ولی از نظر دیگران هست، پس مجبوریم پنهانش کنیم. راستش، این سخت‌ترین بخش قضیه است. اگر به شیوه دیگران ازدواج کرده بودیم و بعد زیر یک سقف زندگی می‌کردیم، نیازی به این همه پنهانکاری و ترس از برملا شدن قضیه نداشتیم، اما حالا بعضی از دوستان و آشنایانمان وضعیت زندگی ما را می‌دانند، بعضی نمی‌دانند، گاهی باید مراقب باشیم که بقیه نفهمند و گاهی خیالمان راحت است. همکارها نباید سر در بیاورند، دوست‌ها اشکالی ندارد، بعضی از اعضای فامیل می‌توانند بدانند و بعضی دیگر نه، به همکلاسی‌ها و همسایه‌ها چه بگوییم که هزار جور فکر به سرشان نزند. چطور بگویم چه حسی است ..."
 
می‌گویم: "سردرگمی؟ دوگانگی؟..." با سر تایید می‌کند: "دقیقا همین، دوگانگی. فکر کنید یک فرم به شما می‌دهند که پر کنید، تا به قسمت متاهل یا مجرد می‌رسید، می‌دانید تکلیفتان چیست. یا متاهل هستید و با همسرتان زندگی می‌کنید یا مجردید. اما من بارها در این شرایط قرار گرفته‌ام و از خودم پرسیده‌ام خب، تو کدامی؟ و به نتیجه نرسیده‌ام. شاید به نظر شما ساده بیاید اما این بدترین حسی بوده که داشته‌ام. این که ندانید چه هستید و که هستید."
 
نگاه متعجبم را می‌فهمد که پس چرا؟! مرد جواب می‌دهد: "اما چیزهای مهمتر از این هست که مجابمان می‌کند اینطور زندگی کنیم."
 
منتظر دلایل مهمی هستم که مجابشان کرده است. ادامه می‌دهد: "همین آمار طلاق را نگاه کنید که روز به روز بیشتر می‌شود. ما نمی‌خواهیم یکی از اینها باشیم. می‌خواهیم اول به شناخت از همدیگر برسیم و بعد اگر دیدیدم همدیگر را برای تمام عمرمان می‌خواهیم آنوقت به این موضوع رسمیت بدهیم، نه این که مثل خیلی‌ها ندیده و نشناخته وارد یک رابطه دائمی شویم که در ادامه آن مثل خیلی‌های دیگر یا از هم جدا شویم یا دلزده شویم اما از سر اجبار به زندگیمان ادامه دهیم. قرارمان بین خودمان این است که تا زمانی که "عشق" هست، ادامه بدهیم."
 
می‌پرسم در این چند سال به شناخت نرسیده‌اید؟ و اصلا مگر شناخت فقط با زندگی‌ کردن به دست می‌آید؟ که می‌گوید: "به شناخت رسیده‌ایم اما ازدواجمان را ثبت کنیم که چه بشود؟ قوانین دست و پاگیر برای خودمان جور کنیم؟ هزار جور رفت و آمد و خواستگاری و انواع مخالفت‌ها و موافقت‌ها و تشریفات مختلف برای چه؟ همدیگر را انتخاب کردیم و حالا زندگی می‌کنیم دیگر. هروقت هم دیدیم مناسب نیستیم از هم جدا می‌شویم."
 
می‌پرسم: "تعهد چطور؟" زن چهره جدی به خودش می‌گیرد و می‌گوید: "به نظر ما خیلی مهم است که تعریف مشترکی از "تعهد" داشته باشیم. برای ما تعهد یعنی احساس یگانه‌ای که نسبت به یکدیگر داریم و نوع و میزان رابطه‌مان را با هم مشخص می‌کند. به این تعریف پایبندیم و هروقت هرکدام احساس کردیم از این احساس چیزی کم شده یا یکی از ما مایل است رابطه احساسی یا فیزیکی که مخصوص ما دو نفر است را با دیگری تجربه کند، دیگر زندگی مشترکی در کار نخواهد بود. بدون دردسر و دادگاه و طلاق از هم جدا می‌شویم. می‌بینید؟ بنابراین خیانتی هم در کار نیست."
 
می‌پرسم یعنی مهمترین دلیلتان برای انتخاب این نوع زندگی همین است؟ نگرانید که مبادا مناسب همدیگر نباشید و می‌توانید به راحتی از همدیگر جدا شوید؟ مشکلات دیگری مثلا مشکل اقتصادی برای ازدواج و شروع زندگی مشترک نداشتید؟ مرد دستی به موهایش می‌کشد و به صندلی تکیه می‌دهد: "دوستانی داریم که به خاطر مشکلات اقتصادی، بدون این که با هم ازدواج کنند تصمیم گرفته‌اند به صورت مشترک با هم زندگی می‌کنند؛ هردوی دختر و پسر در تهران دانشجو هستند یا تصمیم گرفته‌اند جدا از خانواده‌شان زندگی کنند و برای این که در مخارج مسکن و انواع قبض و خریدهای روزانه صرفه‌جویی شود با هم زندگی می‌کنند."
 
و تاکید می‌کند که: "اما ما دلیلمان اینها نیست. می‌توانستیم با یک مراسم ساده و بدون تشریفات هم به عقد همدیگر دربیاییم. ضمن این که این نوع زندگی در کشورهای دیگر هم جواب خودش را پس داده؛ آدمها اول با هم زندگی می‌کنند، بعد اگر خواستند ازدواج می‌کنند."
 
اشاره‌ام به تفاوت‌ فرهنگ‌ها را می‌پذیرند. قبول می‌کنند که برای تجربه کردن آنچه در فیلمها دیده یا از آن سوی آبها به گوششان خورده، باید تبعات زیادی را بپذیرند. می‌پذیرند که مردم هر جامعه‌ای بایدها و نبایدهای خودشان را دارند و اصلا برای همین است که در موارد زیادی شرایطشان را از دیگران پنهان می‌کنند؛ اما در نهایت به اینجا می‌رسیم که: "اما فعلا که درباره این زندگی توافق کرده‌ایم."
 
می‌رسم به این که تکلیفتان با بچه‌دار شدن چیست؟ "مسلما هرگز، اصلا. مگر دیوانه‌ایم؟ هم دلمان بچه‌ نمی‌خواهد و هم در این شرایط بلاتکلیف؟ ما حتی هنوز مسافرت نمی‌توانیم برویم، در هتل نمی‌توانیم با هم بمانیم چون اسممان در شناسنامه همدیگر ثبت نشده، در مناسبت‌ها و مراسم خانوادگی نمی‌توانیم با هم باشیم، از تسهیلاتی که به متاهل‌ها داده می‌شود بی‌بهره‌ایم، برای اجاره کردن خانه مشکل داریم، آنوقت بچه‌دار هم بشویم؟ استرس و نگرانی پنهان زندگی کردن دو نفره کافی نیست؟"
 
بعد از حرف‌های دیگرمان درباره مسائل مختلف، می‌پرسم: فکر می‌کنید بتوانید به بقیه هم پیشنهاد بدهید اینطور زندگی کنند؟ بعد از چند دقیقه، زن سکوت را می‌شکند: "راستش این است که نمی‌دانم! یک جور شنا کردن خلاف جریان آب است دیگر. سختی‌های خودش را دارد. این تصمیم‌ها به شرایط آدمها بستگی دارد. تنها چیزی که می‌دانم این است که من استقلال مالی و شخصیتی دارم و به علاقه شریک زندگی‌ام نسبت به خودم اطمینان دارم در غیر این صورت قطعا آسیب می‌دیدم. می‌دانید؟ این زندگی برای زن‌ها خطرناک‌تر است. دوستان دختری داشتم که با تصور این که زندگیشان زیر یک سقف با پسر مورد علاقه‌شان به ازدواج می‌انجامد یا این که فکر می‌کردند این زندگی دوام دارد وارد رابطه‌ای شدند اما درنهایت از اینجا مانده و از آنجا رانده شدند. دیگر خانواده‌‌شان آنها را نپذیرفت و رابطه‌شان به یک رابطه دائمی هم منجر نشد. در این میان هم آنقدر از لحاظ عاطفی و اقتصادی وابسته شدند که بعد از جدایی از شریک‌ زندگی‌شان به افسردگی‌های شدید یا حتی اعتیاد دچار شدند."
 
به لیوان خالی چایش نگاه می‌کند و ادامه می‌دهد: "نه این که پسرها آسیب نبینند، اما تربیت خانوادگی و اجتماعی ما طوری است که به دخترها اعتماد به نفس کمتری داده می‌شود بنابراین اگر این زندگی‌ را انتخاب کنند و بعد آنچه در ذهنشان ساخته‌اند از بین برود، چیزی برایشان باقی نمی‌ماند. دست‌کم در زندگی‌های متعارف، بعد از جدایی از همسرشان یا هنگام اختلاف، حمایت خانواده و اطرافیانشان را دارند، از بعضی حمایت‌های مادی و قانونی بهره‌مند می‌شوند، اما اگر در این زندگی حواسشان به خودشان نباشد، بازنده اصلی آنها هستند. از نظر فیزیکی هم که خودتان می‌دانید زنان چقدر ممکن است آسیب ببینند. سقط جنین‌های مکرر دوستانم را دیده‌ام. می‌دانم یک رابطه نامطمئن و ناپایدار چطور می‌تواند از نظر روحی و جسمی زنان را تهدید کند و به آنها ضربه بزند. اینها فقط توی فیلم‌ها نیست. این اتفاق‌ها را با چشم خودم دیده‌ام..."
 
در را که می‌بندم و از خانه‌شان بیرون می‌آیم، به سوال‌های بسیار دیگری فکر می‌کنم که توی ذهنم دارم. بیشتر از همه به این فکر می‌کنم که با همه این حرف‌ها که گفتند، توی دلشان، توی فکرشان، با خودشان چند چندند؟ چقدر به آینده‌ای که قرار است بیاید خوش‌بینند؟ چقدر می‌توانند آجر‌های رابطه‌‌شان را اینطور روی هم بچینند و نترسند که هر باد و طوفانی ممکن است آن را از هم متلاشی کند؟ اصلا دلشان می‌آید بدون نقشه، آجر روی آجر بگذارند؟

 

ازدواج سفید!
وبلاک نویس داستان های یک فروشگاه نوشت:ایشان می گفت در واحد روبرویی ما زن شوهری زندگی می کردند که کمی عجیب به نظر می رسیدند اقا جوانی لاغر اندام بود که بیست و  چهار پنج ساله می امد ولی خانم زنی درشت اندام بود که سن و سالش بیشتر از "سی " به نظر می رسید انها یک بچه کوچک هم داشتند و درضمن از لهجه انها هم مشخص بود که شهرستانی هستند و  فامیل و یا میهمانی هم به خانه انها رفت و امد نداشت ....مرد کاری نداشت و دانشجو بود ولی خانم ظاهرا یک فروشگاه پوشاک داشت و خودش می گفت که اوست که خرج خانه را می دهد و شوهرش فقط دانشجو است و تحصیل می کند... 

 

 صدای دعوا و داد و فریاد و فحش مرتب از خانه انها بلند بود و ارامش ما را هم به هم زده بودند و گاهی اوقات که دعوا بالا می گرفت و جیغ و فریاد به اوج خودش می رسید اتفاق جالبی می افتاد و ان اتفاق این بود خانم محترمه اقا را با فحش از خانه بیرون می انداخت! و متاسفانه ان خانم بعضا انچنان فحشهای وقیحی می داد که برای شنیدن ان فحشها توسط بچه هایمان نگران می شدیم...

 

یک شب نیمه های شب صدای دادو فریاد فحش بیشتر از گذشته به گوش رسید انقدر که همه همسایه ها از خواب بیدار شده و بیرون امدند...ظاهرا خانم شوهرش را با زنی بیگانه در خانه غافلگیر کرده بود! و ظاهرا قضیه از این قرار بوده که خانم به شهرستان رفته و ان شب بی خبر به خانه می اید و شوهرش را با ان خانم در خانه می بیند و خلاصه کار به پلیس و ۱۱۰ می کشد و اقاهه می گفته ان زن همکلاسی من است که ان شب امده که با هم درس بخوانیم! و خانم هم با گریه می گفته که انها را توی تخت خواب و....پیدا کرده! و طبعا در ان وضعیت درس خواندن چندان موضوعیت نداشته است!

خلاصه ان همکارمان می گفت ما هم که دیدیم وضعیت روحی زن بسیار نامناسب است او را داخل خانه اوردم و کمی او را ارام کردم و او راز جالبی را فاش کرد او گفت که ان مرد جوان شوهرم نیست!.....او ادامه داد...

من تازه از شوهرم طلاق گرفته بودم که با شاهین(اسم مستعار است) توی یک میوه فروشی اشنا شدم وقتی که میوه خریده بودم و او با اصرار کمکم کرد که میوه ها را داخل ماشین بگذارم....شاهین یک دانشجوی شهرستانی بود که در اصفهان درس می خواند و رابطه من با او از همان جا شروع شد او به مغازه من می امد و ما انجا همدیگر را می دیدیم که بعد از مدتی تصمیم گرفتیم خانه ای اجاره کرده و با هم زندگی کنیم و از انجا که من از شوهر سابقم طلاق گرفته بودم و در زندگی شکست خورده بودم و دل خوشی از ازدواج نداشتم و شاهین هم فقط یک دانشجو بود و در ضمن تقریبا ده سال با هم تفاوت سنی داشتیم و طبعا خانواده هایمان یک چنین ازدواجی را نمی پذیرفتند و امکان ازدواج نبود به همین خاطر تصمیم گرفتیم که بدون ازدواج کنار هم زندگی کنیم...

ولی شاهین مرد زندگی نبود...او رفتارهایی بچه گانه داشت و اصلا مسئولیت قبول نمی کرد و در ضمن هر چقدر هم به او اصرار می کردم که کاری برای خودش پیدا کند و یا لااقل در اداره مغازه کمکم کند فایده ای نداشت....

ان همکارمان گفت که چند روز بعد ان مرد برگشت و انها خانه را تخلیه کرده و رفتند....

امارها می گوید ازدواجهای غیر رسمی لااقل در شهرهای بزرگ رو به گسترش است تا انجا که بسیاری از مسئولان هم از این پدیده اجتماعی ابراز نگرانی کرده اند برخی از این ازدواجها به زندگی زیر یک سقف منتهی نمی شود بلکه رابطه انها در خانه های مجردی پیگیری می شود! گفته می شود ۳۰٪ از جوانان در شهرهای بزرگ در خانه های مجردی زندگی می کنند تا انجا که برخی کارشناسان دهه ۹۰ را دهه تجرد گزینی نامیده اند(سلامت نیوز ۱۹ خرداد ۹۳) 

امارها می گوید ۴۸٪ جوانهای اماده به ازدواج مجردند(امار سال ۹۲) مشکلات اقتصادی...بیکاری...و بخصوص قیمت سرسام اور مسکن که هیچ تناسبی با درامد طبقه متوسط ندارد فاصله بین بلوغ جنسی و استقلال اقتصادی را بشدت افزایش داده و اصولا ازدواج را بخصوص در شهرهای بزرگ تبدیل به پروسه ای پیچیده کرده  و طبعا بخشی از این جوانان برای ارضا نیازهای جنسی و روحی روانی خودشان به روابطی نامتعارف روی می اوردند...

دلیل این که چرا یک چنین روابطی رو به گسترش است فقط اقتصادی نیست و می شود به دلایل دیگری هم  اشاره کرد از جمله سست شدن اعتقادات مذهبی لااقل در بخشی از جامعه ....عدم پذیرش مسئولیت توسط نسل جدید....تجرد قطعی بخشی از جوانان بخصوص دختران  و همچنین افزایش مردان تنها و زنان بیوه که ناشی از افزایش طلاق در جامعه است و همچنین استقلال طلبی زنان تحصیل کرده و استقلال اقتصادی انان که یک دلیل عمده است....ولی هر دلیلی که داشته باشد در یک جامعه اسلامی که اصولا این روابط پذیرفته نمی شود زنان بیشترین اسیب را می بینند و اصولا تاوان این نوع روابط را اغلب زنان می پردازند بعنوان مثال فرض کنید زنی در یک چنین رابطه ای بچه دار شود و یا اگر اطرافیان از یک چنین رابطه ای اگاه شوند ان زن چه اینده ای خواهد داشت؟

 در کشورهای غربی قانون از زنان در مقابل اسیبها اینگونه روابط حمایت می کند مثلا اگر زن و مردی حتی بدون ثبت ازدواج رسمی مدتی را زیر یک سقف زندگی کنند(معمولا بین سه تا پنج سال) مطابق قانون زن و شوهر محسوب می شود زوجین و بخصوص مردان در مقابل طرف مقابل مسئول اند ولی نه تنها در کشور ما بلکه تا انجایی که من می دانم در همه کشورهای اسلامی اصولا یک چنین روابطی "خانواده" محسوب نمی شود برای همین زنان قربانیان اصلی خواهند بود

دلیل گسترش این سبک از زندگی را می توان از دیدی دیگر نیز تحلیل کرد وقتی جامعه ای مدرن می شود فقط شهرها...روستاها...کارخانه ها و مدارس را تغبییر نمی دهد بلکه موجب تغییر در روابط اجتماعی هم می شود بخصوص وقتی زنان تحصیل می کنند و استقلال اقتصادی پیدا می کنند دیگر حاضر نیستند قوانین مرد سالارانه را بی چون و چرا بپذیرند و  بسیاری از چیزهایی که ما به جرم"غربی بودن" نفی کرده و رد می کنیم بیشتر از انکه غربی باشند از مظاهر یک جامعه مدرن هستند که طبعا به دلایل تاریخی غربی ها برای اولین بار انرا تجربه کرده اند(بنده قضاوت اخلاقی نمی کنم قطعا بسیاری از این مظاهر با اخلاقیات دینی در تضاد است)

یک جامعه مدرن با قوانین خاص خودش اینده محتوم هر جامعه ای در این کره خاکی است و اگر قوانین سنتی نتواند خودش را با زندگی جدید و مدرن تطبیق دهد دیر یا زود انسان مدرن ان قوانین را پشت سر خواهد گذاشت....


ازدواج سفید

 

ازدواج پدیده ای است که از دیرباز و از زمان پیدایش انسان بوده و تا امروز نیز ادامه داشته است. حالا بماند که در این دوره زمان از یک طرف دیگر تمایلی برای ازدواج وجود ندارد و سن ازدواج در حال افزایش است و از طرف دیگر انواع و اقسام ازدواج‌ها به وجود آمده مثل «ازدواج موقت»، «ازدواج صوری»، «ازدواج صیغه ای» و... و از طرفی میزان طلاق هم چه به صورت رسمی چه عاطفی افزایش پیدا کرده.

 

ابتکار در گزارشی به سراغ یکی از پدیده‌های ازدواج به نام «ازدواج سفید» رفته که در سال‌های اخیر به شکل چشمگیری افزایش پیدا کرده است. حتی کار به جایی رسیده که رسانه‌ها و کارشناس‌ها نیز به آن می‌پردازند.

منظور از «ازدواج سفید» زندگی مشترک زن و مرد بدون ازداوج رسمی است. یعنی به گونه ای که زن و مرد بدون اینکه خطبه عقد یا صیغه بینشان جاری شود برای زندگی زیر یک سقف می‌روند. البته معمولا این اتفاق با آگاهی پدر و مادرها و خانواده هر دو طرف صورت می‌گیرد و آن دو مانند یک زن و شوهر با هم زندگی می‌کنند نه همخانه، دوستانه و... به علت اینکه جامعه ایران یک جامعه ایرانی-اسلامی است و چنین پدیده‌هایی در آن به هیچ عنوان تعریف نشده به صورت مخفیانه انجام می‌شود. به همین منظور نیز آماری درخصوص تعداد این نوع ازدواج‌ها در دست نیست.

رعنا و حامد 4 سال می‌شود که به صورت ازدواج سفید با هم در یک خانه زندگی می‌کنند و می‌گویند علاقه ای برای ثبت ازدواجشان ندارد. آنها مانند هر زن و شوهری حلقه به دست دارند و در تمام محافل و جمع‌ها خود را به عنوان زن و شوهر نه همخانه معرفی می‌کنند. مژگان می‌گوید: «حامد را 8 سال است که می‌شناسم بعد از یک سال که از آشناییمان می‌گذشت متوجه شدیم که خیلی از علایق و سلایقمان مانند یکدیگر است برای همین به هم نزدیک تر شدیم و 6 سال پیش حتی خانواده هایمان در جریان آشنایی ما دو نفر بودند.» او به زمانی اشاره می‌کند که تصمیم می‌گیرند با هم زندگی کنند: «بعد از چند سال دیدیم که می‌توانیم با هم زندگی کنیم و از هرنظر با هم توافق نظر داریم. حتی هر دو اعتقادی به ازدواج نداشتیم به همین خاطر زمانی که با خانواده هایمان مطرح کردیم در ابتدا چندان راضی نبودند اما وقتی دیدند که ما تصمیم جدی گرفته ایم پذیرفتند.»

«در «ازدواج سفید» به خاطر اینکه هیچ کجا سندی مبنی بر زن و شوهری ثبت نشده است به همین خاطر خیلی راحت این دختر و پسر می‌توانند رابطه خود را پایان بدهند بدون اینکه اتفاقی افتاده و کسی از کسی انتظار و توقعی داشته باشد به همین خاطر در این دوره و زمانه چه چیزی بهتر از این اتفاق؟» او این پدیده را یک پدیده غربی می‌داند که در خانواده‌های امروزی بدون اینکه بدانند چنین فرهنگی در جامعه وجود ندارد رخنه کرده است

حامد می‌گوید همخانه بودن با نوع زندگی آنها فرق می‌کند: «ما نوع زندگی مان به گونه ای نیست که هرکس وارد آن شود احساس کند همخانه هستیم بلکه تمام رفتارهای یک زن و شوهر معمولی را داریم. صبح با هم به سر کار می‌رویم و بعد از ظهر به خانه می‌آیم و شام می‌خوریم. نه از رفیق بازی خبری است و نه دوران مجردی. خرج خانه را به صورتی درمی آوریم که مانند همخانه‌ها به اصطلاح به صورت «دنگی» نباشد بلکه هرکس هرآنقدر که در توان داشته باشد می‌گذارد و حتی یک حساب مشترک پس انداز داریم.» او در ادامه صحبت هایش به دعواهایشان هم اشاره می‌کند: «در هر خانه ای دعوا وجود دارد و ما هم مانند بقیه دعوا و بعد از چند ساعت آشتی می‌کنیم. مدل دعواها یمان هم شبیه زن و شوهرهایی است که اسمشان در شناسنامه ثبت شده است.»

«ازدواج سفید» به ضرر دخترهاست

همزیستی بدون ثبت یا همان «ازدواج سفید» اکنون در جوامع غربی به یک پدیده عادی بدل شده است. حتی در آمریکا که از نظر روابط زن و مرد محافظه کارتر است و پیش از 1970 این مساله غیرقانونی بود، اکنون به یک پدیده نسبتا عادی بدل شده است. از دهه 70 میلادی تا کنون تصویر زن در جوامع غربی تغییر فاحشی کرده است. جنبش آزادی زن که به انقلاب جنسی معروف شد، تغییرات عینی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، موقعیت زن را در این جوامع متحول کرد. در متن این تحول مناسبات زن و مرد نیز متحول شد. یکی از این تحولات در رشد همزیستی مرد و زن بدون ازدواج رسمی است که البته در ایران به گفته دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران این پدیده برخلاف جوامع غربی کاملا به ضرر دختران ایرانی است: «بیشتر از 90 درصد رابطه دختر و پسرها به ازدواج نمی‌رسد؛ چون معمولا خود پسر یا خانواده او حاضر نمی‌شوند چنین دختری که با پسرش در ارتباط است را برای پسر خود بگیرند.

 

آن درصد باقیمانده نیز اگر به ازدواج ختم شود به این خاطر بوده دختر از نظر سطح خانوادگی و مالی بالاتر از خانواده پسر است و پسر به این دلیل ازدواج می‌کند تا از امکانات دختر و خانواده اش به نفع خود بهره ببرد.» او توضیح می‌دهد: «دخترها در جامعه ما ضرر می‌کنند چون فرهنگ جامعه ما اینچنین است که وقتی دختری با یک پسر در رابطه باشد بعد از پایان یافتن آن رابطه کسی به سراغش نخواهد رفت و این اتفاق ضربه سنگینی خواهدبود که بر دختران جامعه وارد می‌شود.» اقلیما درباره پدیده «ازدواج سفید» می‌گوید: «این نوع ازدواج‌ها همان نامزدی قدیم است که دیگر در جامعه در حال فراموشی است.» او ادامه می‌دهد: «خانواده‌ها به دلیل اینکه گرفتار و درگیر مشکلات هستند دیگر فرصت سر و کله زدن با فرزندان خود را ندارند و وقتی ببینند تصمیمی گرفته که شاید با شرایط آنها همخوانی نداشته باشد اما چون قدرت، حوصله و وقت چانه زنی با فرزند خود را ندارند می‌گذارند هرکار که دلش می‌خواهد انجام بدهند.»

«ازدواج سفید» راهی برای فرار از مسئولیت

این مددکار اجتماعی یکی از بزرگترین علت‌هایی که خانواده‌ها به «ازدواج سفید» تن در می‌دهند به این خاطر است که از بار مسئولیت خود کم کنند: «در «ازدواج سفید» به خاطر اینکه هیچ کجا سندی مبنی بر زن و شوهری ثبت نشده است به همین خاطر خیلی راحت این دختر و پسر می‌توانند رابطه خود را پایان بدهند بدون اینکه اتفاقی افتاده و کسی از کسی انتظار و توقعی داشته باشد به همین خاطر در این دوره و زمانه چه چیزی بهتر از این اتفاق؟» او این پدیده را یک پدیده غربی می‌داند که در خانواده‌های امروزی بدون اینکه بدانند چنین فرهنگی در جامعه وجود ندارد رخنه کرده است: «در فرانسه این نوع ازدواج‌ها صورت می‌گیرد تنها به خاطر منفعتشان و بعد از اینکه نیازشان برطرف شد از هم جدا می‌شوند اما در ایران جایی برای چنین رفتارهایی نیست. در این نوع کشورها این نوع ازدواج نوعی قدرت به زن داده می‌شود اما در ایران اینطور نیست؛ چون فرهنگ‌ها با هم فرق می‌کند.» اقلیما با بیان این نکته که چنین اتفاقی موجب فرو ریختگی فرهنگی خواهدشد بیان می‌کند: «محققان و جامعه شناسان وجود چنین پدیده‌هایی را مخرب می‌دانند و ازدواج سفید و انتخاب تجرد به جای ازدواج را مجموعه ای از عوارض این فروریختگی می‌نامند که یکی از مهمترین آنها به خاطر مشکلات اقتصادی است چون در این زمانه مردهای 34-35 ساله هم نمی‌توانند از پس یک زندگی بربیایند به همین خاطر یا ترجیح می‌دهند ازدواج نکنند یا روابط پنهانی داشته باشد.»

منظور از «ازدواج سفید» زندگی مشترک زن و مرد بدون ازداوج رسمی است. یعنی به گونه ای که زن و مرد بدون اینکه خطبه عقد یا صیغه بینشان جاری شود برای زندگی زیر یک سقف می‌روند

«ازدواج سفید» در کشورهای دیگر

آمارها نشان می‌دهد امروزه، زندگی بدون ازدواج یکی از شیوه‌های رایج زندگی در غرب است. بیش از دوسوم زوج‌های آمریکایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف می‌گذرانند. در سال 1994، حدود 3/7 میلیون زوج آمریکایی بدون ازدواج با یکدیگر زندگی می‌کردند و نزدیک به اواخر دهه 1990، حداقل 50 تا 60 درصد زوج‌ها حداقل پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر می‌گذراندند. این در حالی است که تا پیش از 1970، زندگی بدون ازدواج در ایالات متحده غیرقانونی بود. طبق آمار آمریکا، تعداد زوج‌های ازدواج‌نکرده‌ای که با یکدیگر زندگی کرده‌اند، از 1960 تا 2000 ده برابر شده و اکنون، زندگی بدون ازدواج، به مرحله‌ای عادی در روند آشنایی دو فرد تبدیل شده‌است.

دیگر کسی حاضر به امضای عقدنامه نیست؟

اینطور که به نظر می‌رسد از جمله عواملی که می‌تواند جوان‌ها را به سمت این دست از ازدواج‌ها بکشاند مشکلات مالی، محک زدن رابطه، آشنایی بیشتر و نداشتن اعتقاد به ازدواج می‌توانند دلایل زندگی مشترک بدون ازدواج باشند. همچنین هزینه بالای اجاره یا خرید مسکن و نبود تناسب دخل و خرج که در این دوره و زمانه بسیار برجسته‌است، می‌تواند دلایل دیگری باشد که موجب می‌شود کسی حاضر به امضای عقدنامه نباشد و زندگی بدون ازدواج یا ازدواج از نوع سفیدش را ترجیح بدهند/منابع : تابناک / تبیان

نتیجه:

ازدواج سفید تهدیدی انکار ناپذیر و خطرناک برای از بین بردن کانون خانواده ها و حذف سبک زندگی اسلامی در ایران می باشد که باید خانواده ها و مسئولین فرهنگی جامعه در کنار هم به انجام کار فرهنگی و شفاف سازی و روشنگری در خصوص مخاطرات این پدیده شوم فرهنگی اجتماعی گام بردارند.

علاوه بر کار فرهنگی نیاز به برنامه ریزی گسترده و مناسب در جهت آسان سازی ازدواج صحیح و متناسب با فرهنگ ایرانی اسلامی از جمله، ایجاد اشتغال پایدار برای جوانان، مسکن، و ... می باشد.

 

 

 

 

در ادامه فیلمی در خصوص پدیده شوم ازدواج سفید را مشاهده می کنید.

 

 



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا