پاسخ به کسانی که بر این تصورند که خداوند "حجاب" را واجب نکرده و نیروهای حکومتی دست اندر کار که طی سی سال گذشته به شکل های مختلف خواسته اند به زور، حجاب را در ایران بر پا دارند،
 یزدفردا "آیت الله مطهری  متفکر فرهیخته و روشن ضمیری است که دانشجویان و طلاب، پیش و پس از انقلاب، بهره هایی کم نظیر از او برگرفته اند و شعاع  علمی و عرفانی اش به سرتاسر جهان اسلام و حتی مراکز علمی اروپا و امریکا نیز تابیده است.

آیت الله استاد شهید مرتضی مطهری، که از دانش آموختگان زبده و عالیرتبه ی فلسفه، فقه و اصول در محضر علامه طباطبایی ، آیت الله بروجردی و امام خمینی رحمت الله علیهم بود، برای نشر عالمانه ی اندیشه ی تابان اسلام و تشیع راستین، شهر قم را رها کرد، از مقامات اجتماعی و مرسوم و متداول پیش رو در حوزه چشم پوشید، به تهران آمد، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران شد و شمعی پر فروغ شد در حلقه ی جوانان و فرهیختگان دانشگاهی تشنه ی معارف نورانی اسلام . پس از پیروزی انقلاب توسط گروه فرقان به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

مرحوم امام خمینی(ره) به مثابه استادی برجسته و گوهر شناس، در یک سخنرانی عمومی که از تلویزیون ایران پخش شد، اعلام نمود که چشم بسته، تمام آثار شهید مطهری را تایید می کند و جوانان می توانند بدان ها رجوع کنند و بهره گیرند!

در همین راستا یزدفردا بزرگداشت بزرگان دینی و علمی و فرهنگی را نه صرفا در تعریف و تمجید از آنها، که در تبیین اندیشه ها و نشر پیام های وجودی شان می بیند. ما بزرگان دینی و علمی و ملی خود را " گوهر هایی مدفون" نمی خواهیم که از دسترس مان دور باشند اما یادشان کنیم. آن ها باید در میان ما، الگو و راهگشای حیات خصوصی و اجتماعی مان باشند و برای نیل به زندگی بهتر و انسانی تر، یاری مان کنند.

بسیاری از خانم هایی که حجاب کامل ، یا همان حجاب اسلامی ، را رعایت نمی کنند بر این تصور اند که خداوند "حجاب" را واجب نکرده و نیروهای حکومتی دست اندر کار که طی سی سال گذشته به شکل های مختلف خواسته اند به زور، حجاب را در ایران بر پا دارند، نمی توانند این اجبار تلخ را به حکم خدا و رسول مبتنی بدانند.

بعضی از دوستان در شبکه های اجتماعی کامنت هایی را می نویسند و تفکرات خود را به اسلام نسبت داده و باعث گمراهی دیگران نیز می شوند با  اظهار فضل ثابت نموده اند حجاب واجب نیست .

ما به منظور روشن شدن این ابهام و وارسی این اعتقاد، بخش هایی از کتاب" مسئله حجاب"، نوشته استاد شهید مطهری را طی چندین شماره منتشر می سازیم و از خوانندگان گرامی و حق طلب مان تقاضا می کنیم مباحث استاد را به دقت مطالعه کنند.

استاد مطهری اعتقاد دارند که خداوند بزرگ، حجاب را نه واجب بلکه مطلوب هم نمی داند؛ آن چه واجب است حفظ نوع خاصی از پوشش(ستر) است که اجازه ندهد خانم ها به مثابه ابزارهایی برای لذت جویی مردان هوسباز، مورد بهره برداری قرار گیرند.

بخوانید:
                                        
...  ما برای پوشش زن از نظر اسلام فلسفه خاصی قائل هستیم که نظر عقلی، آن را موجه می سازد و از نظر تحلیل می توان آن را مبنای حجاب در اسلام دانست .

واژه " حجاب "

پیش از این که استنباط خود را در این باره ذکر کنیم لازم است یک نکته را یاد آوری کنیم . آن نکته این است که معنای لغوی " حجاب " که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معروف شده است چیست

کلمه " حجاب " هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب . بیشتر ، استعمالش به معنی پرده است . این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می دهد که پرده وسیله پوشش است ، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت، هر پوششی حجاب نیست ، آن پوششی " حجاب " نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد . در قرآن کریم در داستان سلیمان، غروب خورشید را این طور توصیف می کند : " حتی توارت بالحجاب " یعنی تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد . پرده حاجز میان قلب و شکم را " حجاب " می نامند .

در دستوری که امیر المومنین ( ع ) به مالک تشتر نوشته است می فرماید : " فلا تطولن احتجابک عن رعیتک " یعنی در میان مردم باش ، کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن ؛ حاجب و دربان، تو را از مردم جدا نکند ، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندیها و شکایات خود را به گوش تو برسانند و تو نیز از جریان امور بی اطلاع نمانی .

ابن خلدون در مقدمه خویش فصلی دارد تحت عنوان " فصل فی الحجاب کیف یقع فی الدول و انه یعظم عند الهرم " . در این فصل بیان می کند که حکومت ها در بدو تشکیل میان خود و مردم حائل و فاصله ای قرار نمی دهند ولی تدریجا حائل و پرده میان حاکم و مردم ضخیم تر می شود تا بالاخره عواقب ناگواری به وجود می آورد . ابن خلدون کلمه " حجاب " را به معنی پرده و حائل ( نه پوشش ) به کار برده است .

استعمال کلمه " حجاب " در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتا جدید است . در قدیم و مخصوصا در اصطلاح فقها کلمه " ستر " که به معنی پوشش است به کار رفته است . فقها چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شده اند کلمه " ستر " را به کار برده اند نه کلمه " حجاب " را . بهتر این بود که این کلمه عوض نمی شد و ما همیشه همان کلمه " پوشش " را به کار می بردیم ، زیرا چنانکه گفتیم معنی شایع لغت " حجاب " پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده می شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود .

وظیفه پوشش که اسلام برای زنان مقرر کرده است بدین معنی نیست که از خانه بیرون نروند . زندانی کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست . در برخی از کشورهای قدیم مثل ایران قدیم و هند، چنین چیزهایی وجود داشته است ولی در اسلام وجود ندارد .

پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمایی نپردازد . آیات مربوطه همین معنی را ذکر می کند و فتوای فقها هم مؤید همین مطلب است و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهیم کرد . در آیات مربوطه لغت " حجاب " به کار نرفته است . آیاتی که در این باره هست ، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب ، حدود پوشش و تماسهای زن و مرد را ذکر کرده است بدون آنکه کلمه " حجاب " را به کار برده باشد . آیه ای که در آن کلمه " حجاب " به کار رفته است مربوط است به زنان پیغمبر اسلام .

می دانیم که در قرآن کریم درباره زنان پیغمبر دستورهای خاصی وارد شده است . اولین آیه خطاب به زنان پیغمبر با این جمله آغاز می شود : " یا نساء النبی لستن کأحد من النساء " یعنی شما با سایر زنان فرق دارید . اسلام عنایت خاصی داشته است که زنان پیغمبر ، چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان ، در خانه های خود بمانند ، و در این جهت بیشتر منظورهای اجتماعی و سیاسی در کار بوده است .

قرآن کریم صریحا به زنان پیغمبر می گوید : " وقرن فی بیوتکن " یعنی در خانه های خود بمانید . اسلام می خواسته است " امهات المومنین " که خواه نا خواه احترام زیادی در میان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نکنند و احیانا ابزار عناصر خود خواه و ماجرا جو در مسائل سیاسی و اجتماعی واقع نشوند . و چنانکه می دانیم یکی از امهات المؤمنین (عایشه ) که از این دستور تخلف کرد ماجراهای سیاسی ناگواری برای جهان اسلام به وجود آورد . خود او همیشه اظهار تأسف می کرد و می گفت دوست داشتم فرزندان زیادی از پیغمبر می داشتم و می مردند اما به چنین ماجرایی دست نمی زدم .

سر این که زنان پیغمبر ممنوع شدند از این که بعد از آن حضرت با شخص دیگری ازدواج کنند به نظر من همین است ؛ یعنی شوهر بعدی از شهرت و احترام زنش سوء استفاده می کرد و ماجراها می آفرید . بنابر این اگر درباره زنان پیغمبر دستور اکیدتر و شدیدتری وجود داشته باشد بدین جهت است .

به هر حال آیه ای که در آن آیه کلمه " حجاب " به کار رفته آیه 53 از سوره احزاب است که می فرماید : " و اذا سألتموهن متاعا فاسألوهن من وراء حجاب " یعنی اگر از آن ها متاع و کالای مورد نیازی مطالبه می کنید از پشت پرده از آن ها بخواهید . در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامی هر جا نام " حجاب " آمده است مثلا گفته شده قبل از نزول، آیه حجاب چنان بود و بعد از نزول، آیه حجاب چنین شد ، مقصود این آیه است که مربوط به زنان پیغمبر است ، نه آیه سوره نور که می فرماید :
قل للمومنین یغضوا من ابصارهم – الی آخر – قل للمومنات یغضضن من ابصارهن

یا آیه سوره احزاب که می فرماید : یدنین علیهن من جلابیبهن- الی آخر.

اما این که چطور در عصر اخیر به جای اصطلاح رایج فقها یعنی "ستر و پوشش"  کلمه "حجاب و پرده و پردگی" شایع شده است برای من مجهول است، و شاید از ناحیه اشتباه کردن حجاب اسلامی به حجاب هایی که در سایر ملل مرسوم بوده است باشد . ما در این باره بعدا توضیح بیشتر خواهیم داد .

سیمای حقیقی مسأله حجاب

حقیقت امر این است که در مسأله پوشش – و به اصطلاح عصر اخیر حجاب – سخن در این نیست که آیا زن خوب است پوشیده در اجتماع ظاهر شود یا عریان ؟ روح سخن این است که آیا زن و تمتعات مرد از زن باید رایگان باشد؟ آیا مرد باید حق داشته باشد که از هر زنی در هر محفلی حداکثر تمتعات را به استثنای زنا ببرد یا نه؟

اسلام که به روح مسائل می نگرد جواب می دهد : خیر ، مردان فقط در محیط خانوادگی و در کادر قانون ازدواج و همراه با یک سلسله تعهدات سنگین می توانند از زنان به عنوان همسران قانونی کامجویی کنند ، اما در محیط اجتماع استفاده از زنان بیگانه ممنوع است . و زنان نیز از این که مردان را در خارج از کانون خانوادگی کامیاب سازند به هر صورت و به هر شکل ممنوع می باشند.

درست است که صورت ظاهر مسأله این است که زن چه بکند ؟ پوشیده بیرون بیاید یا عریان ؟ یعنی آن کس که مسأله به نام او عنوان می شود زن است و احیانا مسأله به لحن دلسوزانه ای طرح می شود که آیا بهتر است زن آزاد باشد یا محکوم و اسیر و در حجاب ؟ اما روح مسأله و باطن مطلب چیز دیگری است و آن اینکه آیا مرد باید در بهره کشی جنسی از زن ، جز از جهت زنا ، آزادی مطلق داشته باشد یا نه ؟ یعنی آن که در این مسأله ذی نفع است مرد است نه زن ، و لااقل مرد از زن در این مسأله ذی نفع تر است .
به قول ویل دورانت : "دامن های کوتاه برای همه جهانیان بجز خیاطان نعمتی است ."

پس روح مسأله ، محدودیت کامیابی ها به محیط خانوادگی و همسران مشروع ، یا آزاد بودن کامیابی ها و کشیده شدن آن ها به محیط اجتماع است . اسلام طرفدار فرضیه اول است .

از نظر اسلام محدودیت کامیابی های جنسی به محیط خانواده و همسران مشروع ، از جنبه روانی به بهداشت روانی اجتماع کمک می کند ، و ازجنبه اجتماعی موجب حفظ و استیفای نیروی کار و فعالیت اجتماع می گردد ، و از نظر وضع زن در برابر مرد ، سبب می گردد که ارزش زن دربرابر مرد بالا رود.

فلسفه پوشش اسلامی به نظر ما چند چیز است . بعضی از آن ها جنبه روانی دارد و بعضی جنبه خانه و خانوادگی ، و بعضی دیگر جنبه اجتماعی ، و بعضی مربوط است به بالابردن احترام زن و جلوگیری از ابتذال او .

حجاب در اسلام از یک مسأله کلی تر و اساسی تری ریشه می گیرد و آن این است که اسلام می خواهد انواع التذاذهای جنسی ، چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر ، به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج قانونی اختصاص یابد ، اجتماع منحصرا برای کار و فعالیت باشد . بر خلاف سیستم غربی عصر حاضر که کار و فعالیت را با لذت جویی های جنسی به هم می آمیزد، اسلام می خواهد این دو محیط را کاملا از یکدیگر تفکیک کند .

اکنون به شرح چهار قسمت فوق می پردازیم .
ادامه دارد...
پاسخ به کسانی بر این تصورند که خداوند "حجاب" را واجب نکرده -2
 

... اکنون به شرح چهار قسمت فوق می پردازیم :

1 . آرامش روانی
نبودن حریم میان زن و مرد و آزادی معاشرت های بی بند و بار هیجان ها و التهاب های جنسی را فزونی می بخشد و تقاضای سکس را به صورت یک عطش روحی و یک خواست اشباع نشدنی در می آورد . غریزه جنسی غریزه ای نیرومند ، عمیق و " دریا صفت " است ، هر چه بیشتر اطاعت شود سر کش تر می گردد ، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر خوراک بدهند شعله ورتر می شود .

برای درک این مطلب به دو چیز باید توجه داشت :

1 – تاریخ همان طور که از آزمندان ثروت یاد می کند که با حرص و آزی حیرت آور در پی گرد آوردن پول و ثروت بوده اند و هر چه بیشتر جمع می کرده اند حریص تر می شده اند ، همچنین از آزمندانی در زمینه مسائل جنسی یاد می کند .اینها نیز به هیچ وجه از نظر حس تصرف و تملک زیبا رویان در یک حدی متوقف نشده اند . صاحبان حرمسراها و در واقع همه کسانی که قدرت استفاده داشته اند چنین بوده اند .

کریستن سن نویسنده کتاب ایران در زمان ساسانیان در فصل نهم کتاب خویش می نویسد :
"در نقش شکار طاق بستان فقط چند تن از سه هزار زنی که خسرو پرویز در
حرم داشت می بینیم . این شهریار هیچ گاه از این میل سیر نمی شد .دوشیزگان
و بیوگان و زنان صاحب اولاد را در هر جا نشان می دادند به حرم خود می
آورد . هر زمان که میل تجدید حرم می کرد نامه ای چند به فرمانروایان اطراف
می فرستاد و در آن وصف زن کامل عیار را درج می کرد . پس عمال او هر جا
زنی را با وصف نامه مناسب می دیدند به خدمت می بردند . "

از این گونه جریان ها در تاریخ قدیم بسیار می توان یافت . در دوران جدید، این جریان ها به شکل حرمسرا نیست ، به شکل دیگر است ، با این تفاوت که در دوران جدید لزومی ندارد کسی به اندازه خسرو پرویز و هارون الرشید امکانات داشته باشد . در دوره جدید به برکت تجدد فرنگی ، برای مردی که یک صدهزارم پرویز و هارون امکانات داشته باشد میسر است که به اندازه آن ها از جنس زن بهره کشی کند .

2 – هیچ فکر کرده اید که حس " تغزل " در بشر چه حسی است ؟ قسمتی از ادبیات جهان عشق و غزل است . در این بخش از ادبیات ، مرد ، محبوب ومعشوق خود را ستایش می کند ، به پیشگاه او نیاز می برد ، او را بزرگ و خود را کوچک جلوه می دهد ، خود را نیازمند کوچکترین عنایت او می داند ، مدعی می شود که محبوب و معشوق
" صد ملک جان به نیم نظر می تواند بخرد ، پس چرا در این معامله تقصیر می کند " ، از فراق او دردمندانه می نالد .

این چیست ؟ چرا بشر در مورد سایر نیازهای خود چنین نمی کند ؟ آیا تاکنون دیده ایدکه یک آدم پول پرست برای پول ،یک آدم جاه پرست برای جاه و مقام ، غزل سرایی کند ؟! آیا تا کنون کسی برای نان غزل سرایی کرده است ؟ چرا هر کسی از شعر و غزل دیگری خوشش می آید ؟ چرا همه از دیوان حافظ این قدر لذت می برند ؟ آیا جز این است که همه کس آن را با زبان یک غریزه عمیق که سراپای وجودش را گرفته است منطبق می بیند ؟ چقدر اشتباه می کنند کسانی که می گویند یگانه عامل اساسی فعالیت های بشر، عامل اقتصاد است !!

بشر برای عشق های جنسی خود موسیقی خاص دارد ، همچنان که برای معنویات نیز موسیقی خاص دارد ، در صورتی که برای حاجت های صرفا مادی از قبیل آب و نان موسیقی ندارد .

من نمی خواهم ادعا کنم که تمام عشق ها جنسی است و هم هرگز نمی گویم که حافظ و سعدی و سایر غزل سرایان صرفا از زبان غریزه جنسی سخن گفته اند . این مبحث ، مبحث دیگری است که جداگانه باید بحث شود .

ولی قدر مسلم این است که بسیاری از عشق ها و غزل ها عشق و غزل هایی است که مرد برای زن داشته است . همین قدر کافی است که بدانیم توجه مرد به زن از نوع توجه به نان و آب نیست که با سیر شدن شکم اقناع شود ، بلکه یا به صورت حرص و آز و تنوع پرستی در می آید و یا به صورت عشق و غزل . ما بعدا در این باره بحث خواهیم کرد که در چه شرایطی حالت حرص و آز جنسی تقویت می شود و در چه شرایطی شکل عشق و غزل پیدا می کند و رنگ معنوی به خود می گیرد .

به هر حال اسلام به قدرت شگرف این غریزه آتشین توجه کامل کرده است . روایات زیادی درباره خطرناک بودن "نگاه" ، خطرناک بودن خلوت با زن ، و بالاخره خطرناک بودن غریزه ای که مرد و زن را به یکدیگر پیوند می دهد وارد شده است .

اسلام تدابیری برای تعدیل و رام کردن این غریزه اندیشیده است و در این زمینه ، هم برای زنان و هم برای مردان تکلیف معین کرده است . یک وظیفه مشترک که برای زن و مرد، هر دو، مقرر فرموده مربوط به نگاه کردن است :

قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ...قل للمومنات یغضضن من ابصار هن و یحفظن فروجهن -(قرآن کریم)

خلاصه این دستور قرآن این است که زن و مرد نباید به یکدیگر خیره شوند، نباید چشم چرانی کنند، نباید نگاه های مملو از شهوت به یکدیگر بدوزند، نباید به قصد لذت بردن به یکدیگر نگاه کنند. یک وظیفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن این است که بدن خود را از مردان بیگانه پوشیده دارند و در اجتماع به جلوه گری و دلربایی نپردازند ، به هیچ وجه و به هیچ صورت و با هیچ شکل و رنگ و بهانه ای کاری نکنند که موجبات تحریک مردان بیگانه را فراهم کنند .

روح بشر فوق العاده تحریک پذیر است . اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیری روح بشر محدود به حد خاصی است و از آن پس آرام می گیرد .

همان طور که بشر – اعم از مرد و زن – در ناحیه ثروت و مقام از تصاحب ثروت و از تملک جاه و مقام سیر نمی شود و اشباع نمی گردد ، در ناحیه جنسی نیز چنین است . هیچ مردی از تصاحب زیبا رویان و هیچ زنی از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هیچ دلی از هوس سیر نمی شود .

و از طرفی تقاضای نامحدود خواه نا خواه انجام ناشدنی است و همیشه مقرون است به نوعی احساس محرومیت . دست نیافتن به آرزوها به نوبه خود منجر به اختلالات روحی و بیماری های روانی می گردد .

چرا در دنیا غرب این همه بیماری روانی زیاد شده است ؟ علتش آزادی اخلاقی جنسی و تحریکات فراوان سکسی است که به وسیله جراید و مجلات و سینماها و تئاتر و محافل و مجالس رسمی و غیر رسمی و حتی خیابان ها و کوچه ها انجام می شود .

اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته است این است که میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است . از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شکار است و زن شکارچی ، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن ، زن شکار است و مرد شکارچی . میل زن به خود آرایی از این نوع حس شکارچی گری او ناشی می شود . در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباس های بدن نما و آرایش های تحریک کننده به کار برند . این زن است که به حکم طبیعت خاص خود می خواهد دلبری کند و مرد را دلباخته و در دام علاقه به خود اسیر سازد . لهذا انحراف تبرج و برهنگی از انحرافهای مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است .

ما درباره طغیان پذیری غریزه جنسی و این که برخلاف ادعای افرادی مانند "راسل" غریزه جنسی با آزاد گذاشتن کامل و خصوصا با فراهم کردن وسائل تحریک هرگز سیر نمی شود و اشباع نمی گردد و همچنین درباره انحراف " چشم چرانی " در مردان و انحراف " تبرج " در زنان ، باز هم بحث خواهیم کرد .

2 – استحکام پیوند خانوادگی

شکی نیست که هر چیزی که موجب تحکیم پیوند خانوادگی و سبب صمیمیت رابطۀ زوجین گردد برای کانون خانواده مفید است و در ایجاد آن باید حداکثر کوشش مبذول شود ، و بالعکس هر چیزی که باعث سستی روابط زوجین و دلسردی آنان گردد به حال زندگی خانوادگی زیان مند است و باید با آن مبارزه کرد .

اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج مشروع، پیوند زن و شوهری را محکم می سازد و موجب اتصال بیشتر زوجین به یکدیگر می شود .

فلسفه پوشش و منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع ، از نظر اجتماع خانوادگی این است که همسر قانونی شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او به شمار برود ؛ در حالی که در سیستم آزادی کامیابی ، همسر قانونی از لحاظ روانی یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار می رود و در نتیجه کانون خانوادگی براساس دشمنی و نفرت پایه گذاری می شود .

علت این که جوانان امروز از ازدواج گریزان اند و هر وقت به آنان پیشنهاد می شود ، جواب می دهند که حالا زود است، ما هنوز بچه ایم و یا به عناوین دیگر از زیر بار آن شانه خالی می کنند همین است ؛ و حال آن که در قدیم یکی از شیرین ترین آرزوهای جوانان ازدواج بود . جوانان پیش از آن که به برکت دنیای اروپا کالای زن این همه ارزان و فراوان گردد " شب زفاف را کم از تخت پادشاهی " نمی دانستند .

ازدواج در قدیم پس از یک دوران انتظار و آرزومندی انجام می گرفت و به همین دلیل زوجین یکدیگر را عامل نیکبختی وسعادت خود می دانستند ، ولی امروز کامجویی های جنسی در غیر کادر ازدواج به حد اعلی فراهم است و دلیلی برای آن اشتیاق ها وجود ندارد .

معاشرت های آزاد و بی بندو بار پسران و دختران، ازدواج را به صورت یک وظیفه و تکلیف و محدودیت درآورده است که باید آن را با توصیه های اخلاقی و یا احیانا – چنانکه برخی از جراید پیشنهاد می کنند – با اعمال زور بر جوانان تحمیل کرد .

تفاوت آن جامعه که روابط جنسی را محدود می کند به محیط خانوادگی و کادر ازدواج قانونی ، با اجتماعی که روابط آزاد در آن اجازه داده می شود این است که ازدواج در اجتماع اول پایان انتظار و محرومیت، و در اجتماع دوم آغاز محرومیت و محدودیت است .

در سیستم روابط آزاد جنسی، پیمان ازدواج به دوران آزادی دختر و پسر خاتمه می دهد و آن ها را ملزم می سازد که به یکدیگر وفادار باشند و در سیستم اسلامی به محرومیت و انتظار آن ها پایان می بخشد . سیستم روابط آزاد اولا موجب می شود که پسران تا جایی که ممکن است از ازدواج و تشکیل خانواده سرباز زنند و فقط هنگامی که نیروهای جوانی و شور و نشاط آن ها روبه ضعف و سستی می نهد اقدام به ازدواج کنند و در این موقع زن را فقط برای فرزند زادن و احیانا برای خدمتکاری و کلفتی بخواهند ، و ثانیا پیوند ازدواج های موجود را سست می کند و سبب می گردد به جای این که خانواده بر پایه یک عشق خالص و محبت عمیق استوار باشد و هر یک از زن و شوهر همسر خود را عامل سعادت خود بداند بر عکس به چشم رقیب و عامل سلب آزادی و محدودیت ببیند و چنانکه اصطلاح شده است یکدیگر را " زندانبان " بنامند .

وقتی پسر یا دختری می خواهد بگوید ازدواج کرده ام ، می گوید برای خودم زندانبان گرفته ام . این تعبیر برای چیست ؟ برای این که قبل از ازدواج آزاد بود هر کجا بخواهد برود،با هر کس بخواهد برقصد، بلاسد،هیچ کس نبود که بگوید بالای چشمت ابروست .

ولی پس از ازدواج این آزادی ها محدود شده است ، اگر یک شب دیر به خانه بیاید مورد مؤاخذه همسرش قرار می گیرد که کجا بودی ؟ و اگر در محفلی با التهاب با دختری برقصد همسرش به او اعتراض می کند . واضح است که روابط خانواده در چنین سیستمی تا چه اندازه سرد و سست و غیرقابل اطمینان است . بعضی ها مانند برتراند راسل پنداشته اند که جلوگیری از معاشرت های آزاد صرفا به خاطر اطمینان مرد نسبت به نسل است ؛ برای حل اشکال ، استفاده از وسائل ضد آبستنی را پیشنهاد کرده اند؛ در صورتی که مسأله، تنها پاکی نسل نیست؛ مسألۀ مهم دیگر ایجاد پاکترین و صمیمی ترین عواطف بین زوجین و برقرار ساختن یگانگی و اتحاد کامل در کانون خانواده است. تأمین این هدف وقتی ممکن است که زوجین از هرگونه استمتاع از غیر همسر یا غیر همسران قانونی چشم بپوشند، مرد چشم به زن دیگری نداشته باشد و زن نیز در صدد تحریک و جلب توجه کسی جز شوهر خود نباشد و اصل ممنوعیت هر نوع کامیابی جنسی در غیر کادر خانواده حتی از ازدواج هم رعایت گردد .

به علاوه، زنی که تا اینجا پیش رفته است که به پیروی از امثال راسل و تقلید از صاحبان مکتب " اخلاق نوین جنسی " با داشتن همسر قانونی عشق خود را در جای دیگر جستجو می کند و با مرد مورد عشق و علاقۀ خود همبستر می شود ، چه اطمینانی هست که به خاطر همسر قانونی که چندان مورد علاقه اش نیست وسائل ضد آبستنی به کار برد و از مرد مورد عشق و علاقۀ خود آبستن نشود و فرزند را به ریش همسر قانونی نبندد؟! قطعا چنین زنی مایل است که فرزندی که به دنیا می آورد از مرد مورد علاقه اش نه از مردی که فقط به حکم قانون همسر اوست و الزاما به حکم قانون نباید از غیر او آبستن شود . همچنان مرد نیز طبعا علاقه مند است که از زن مورد عشق و علاقه اش فرزند داشته باشد نه از زنی که با زور قانون به او پیوند کرده اند . دنیای اروپا عملا نشان داده است که با وجود وسائل ضد آبستنی آمار فرزندان غیر مشروع وحشت آور است .

3 – استواری اجتماع

کشانیدن تمتعات جنسی از محیط خانه به اجتماع ، نیروی کار و فعالیت اجتماع را ضعیف می کند . برعکس آن چه که مخالفین حجاب خرده گیری کرده اند و گفته اند :
" حجاب موجب فلج کردن نیروی نیمی از افراد اجتماع است "، بی حجابی و ترویج روابط آزاد جنسی موجب فلج کردن نیروی اجتماع است .

آن چه موجب فلج کردن نیروی زن و حبس استعدادهای اوست حجاب به صورت زندانی کردن زن و محروم ساختن او از فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است و در اسلام چنین چیزی وجود ندارد . اسلام نه می گوید که زن از خانه بیرون نرود و نه می گوید حق تحصیل علم و دانش ندارد – بلکه علم و دانش را فریضه مشترک زن و مرد دانسته است – و نه فعالیت اقتصادی خاصی را برای زن تحریم می کند . اسلام هرگز نمی خواهد زن بی کار و بی عار بنشیند و وجودی عاطل و باطل بار آید . پوشانیدن بدن به استثنای وجه و کفین مانع هیچ گونه فعالیت فرهنگی یا اجتماعی یا اقتصادی نیست . آن چه موجب فلج کردن نیروی اجتماع است آلوده کردن محیط کار به لذت جویی های شهوانی است .

آیا اگر پسر و دختری در محیط جداگانه ای تحصیل کنند و فرضا در یک محیط درس می خوانند دختران بدن خود را بپوشانند و هیچ گونه آرایشی نداشته باشند بهتر درس می خوانند و فکر می کنند و به سخن استاد گوش می کنند یا وقتی که کنار هر پسری یک دختر آرایش کرده با دامن کوتاه تا یک وجب بالای زانو نشسته باشد ؟ آیا اگر مردی در خیابان و بازار و اداره و کارخانه و غیره با قیافه های محرک و مهیج زنان آرایش کرده دائما مواجه باشد بهتر سرگرم کار و فعالیت می شود یا در محیطی که با چنین مناظری روبرو نشود ؟ اگر باور ندارید ، از کسانی که در این محیطهای کار می کنند بپرسید . هر مؤسسه یا شرکت یا اداره ای که سخت مایل است کارها به خوبی جریان یابد از این نوع آمیزشها جلوگیری می کند . اگر باور ندارید تحقیق کنید .

حقیقت این است که این وضع بی حجابی رسوا که در میان ماست و از اورپا و آمریکا هم داریم جلو می افتیم از مختصات جامعه های پلید سرمایه داری غربی است و یکی ازنتایج بد پول پرستی ها و شهوت رانی های سرمایه داران غرب است ، بلکه یکی از طرق و وسائلی است که آن ها برای تخدیر و بی حس کردن اجتماعات انسانی و در آوردن آنها به صورت مصرف کننده اجباری کالاهای خودشان به کار می برند.

"اطلاعات " 5 / 9 / 47 گزارشی از اداره کل نظارت بر مواد خوردنی ، آشامیدنی ، آرایشی نقل کرده است . دربارۀ لوازم آرایش چنین می نویسد :" تنها در ظرف یک سال 210 هزار کیلو مواد و لوازم آرایش از قبیل ماتیک ، سرخاب ، کرم ، پودر ، سایۀ چشم برای مصرف خانمها وارد شده است . از این مقدار 181 هزار کیلوگرم آن انواع کرم بوده است .در این مدت به 1650 قوطی و 2500 دوجین پودر صورت و 4604 عدد روژلب ، 2280 عدد صابون لاغری ، 2280 آمپول آرایشی اجازۀ ورود داده شده است . البته باید 3100 عدد سایۀ چشم و 2400 خط چشم را نیز به آن اضافه کرد . "

آری باید زن ایرانی به بهانه " تجدید " و " تقدیم " و " مقتضیات زمان " هر روز و هر ساعت با وسائلی که در دنیای سرمایه داری تهیه می شود خود را در معرض نمایش بگذارد تا بتواند چنین مصرف کنندۀ لایقی برای کارخانه های اروپایی باشد . اگر زن ایرانی بخواهد خود را فقط برای همسر قانونی و یا برای حضور در مجالس اختصاصی زنان بیاراید ، نه مصرف کنندۀ لایقی برای سرمایه داران غربی خواهد بود و نه وظیفه ومأموریت دیگرش را که عبارت است از انحطاط اخلاق جوانان و ضعف ارادۀ آنان و ایجاد رکود در فعالیت اجتماعی ، به نفع استعمار غرب انجام خواهد داد.

در جامعه های غیر سرمایه داری با همه احساسات ضد مذهبی که در آنجا وجود دارد کمتر شنیده می شود که چنین رسوایی هایی به نام آزادی زن وجود داشته باشد .

4 – ارزش و احترام زن
قبلا گفتیم که مرد به طور قطع از نظر جسمانی بر زن تفوق دارد . از نظر مغز و فکر نیز تفوق مرد لااقل قابل بحث است . زن در این دو جبهه در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد ، ولی زن از طریق عاطفی و قلبی همیشه تفوق خود را بر مرد ثابت کرده است . حریم نگه داشتن زن میان خود و مرد یکی از وسائل مرموزی بوده است که زن برای حفظ مقام و موقع خود در برابر مرد از آن استفاده کرده است . اسلام زن را تشویق کرده است که از این وسیله استفاده کند . اسلام مخصوصا تأکید کرده است که زن هر اندازه متین تر و با وقار تر و عفیف تر حرکت کند و خود را در معرض نمایش برای مرد نگذارد بر احتراش افزوده می شود .

بعدا در تفسیرآیات سورۀ احزاب خواهیم دید که قرآن کریم پس از آنکه توصیه می کند زنان خود را بپوشانند می فرماید : " ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین " یعنی این کار برای این که به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمی دهند بهتر است و در نتیجه، دور باش و حشمت آن ها مانع مزاحمت افراد "سبک سر" می گردد .
ادامه دارد...

 

 

ايرادها و اشكالها 

اولين ايرادی كه بر پوشيدگی زن می‏گيرند اينست كه دليل معقولی ندارد و چيزی كه منطقی نيست نبايد از آن دفاع كرد . می‏گويند منشأ حجاب ، يا غارتگری و نا امنی بوده است كه امروز وجود ندارد ، و يا فكر رهبانيت و ترك لذت بوده است كه فكر باطل و نادرستی است ، و يا خودخواهی و سلطه‏جوئی مرد بوده كه رذيله‏ای است ناهنجار و بايد با آن مبارزه كرد ، و يا اعتقاد به پليدی زن در ايام حيض بوده است كه اين هم خرافه‏ای بيش‏ نيست .

پاسخ اين ايراد از بحثی كه در بخش گذشته كرديم روشن شد . از مباحث آن‏ بخش معلوم گشت كه حجاب - البته به مفهوم اسلامی آن - از جنبه‏های مختلف‏ ( روانی ، خانوادگی ، اجتماعی ، وحتی از جنبه بالا رفتن ارزش زن ) منطق معقول دارد ؛ چون در آن بخش به تفصيل بحث كرديم در اين بخش تكرار نمی‏كنيم .

حجاب و اصل آزادی
ايراد ديگری كه بر حجاب گرفته‏اند اينست كه موجب سلب حق آزادی كه‏ يك حق طبيعی بشری است می‏گردد و نوعی توهين به حيثيت انسانی زن به شمار می‏رود . 


می‏گويند احترام به حيثيت و شرف انسانی يكی از مواد اعلاميه حقوق بشر است . هر انسانی شريف و آزاد است ، مرد باشد يا زن ، سفيد باشد يا سياه ، تابع هر كشور يا مذهبی باشد . مجبور ساختن زن به اینکه حجاب داشته باشد بی اعتنایی به حق آزادی او و اهانت به حيثيت انسانی او است‏ و به عبارت ديگر ظلم فاحش است به زن . 

عزت و کرامت انسانی و حق آزادی زن و همچنین حکم متطابق عقل و شرع به اینکه هیچ کس بدون موجب نباید اسیر و زندانی گردد و ظلم به هیچ شکل و به هیچ صورت و به هیچ بهانه نباید واقع شود ، ایجاب می کند که این امر از میان برود . 

پاسخ : يك بار ديگر لازم است تذكر دهيم كه فرق است بين زندانی كردن‏ زن در خانه و بين موظف دانستن او به اينكه وقتی می‏خواهد با مرد بيگانه مواجه شود پوشيده باشد . در اسلام محبوس ساختن و اسير كردن زن وجود ندارد . حجاب در اسلام یک وظیفه ای است بر عهدۀ زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاصی را در لباس پوشیدن مراعات کند . این وظیفه نه از ناحیۀ مرد بر او تحمیل شده است و نه چیزی است که با حیثییت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعی او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب شود . 

اگر رعايت پاره‏ای مصالح اجتماعی ، زن يا مرد را مقيد سازد كه در معاشرت روش خاصی را اتخاذ كنند و طوری راه بروند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقی را از بين نبرند چنين مطلبی را " زندانی كردن‏ " یا " بردگی " نمی توان نامید و آن را منافی حیثیت انسانی و اصل " آزادی " فرد نمی توان دانست .

در كشورهای متمدن جهان در حال حاضر چنين محدوديتهائی برای مرد وجود دارد . اگر مردی برهنه يا در لباس خواب از خانه خارج شود و يا حتی با پيژامه بيرون آيد ، پليس ممانعت كرده به عنوان اينكه اين عمل برخلاف‏ حيثيت اجتماع است او را جلب می‏كند . هنگامی كه مصالح اخلاقی و اجتماعی‏ ، افراد اجتماع را ملزم كند كه در معاشرت اسلوب خاصی را رعايت كنند مثلا با لباس كامل بيرون بيايند ، چنين چيزی نه بردگی نام دارد و نه‏ زندان ، و نه ضد آزادی و حيثيت انسانی است و نه ظلم و ضد حكم عقل به‏ شمار می‏رود .

برعكس ، پوشيده بودن زن - در همان حدودی كه اسلام تعيين كرده است – موجب کرامت و احترام بیشتر اوست ، زیرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق مصون می دارد .

شرافت زن اقتضاء می‏كند كه هنگامی كه از خانه بيرون می‏رود متين و سنگين‏ و با وقار باشد ، در طرز رفتار و لباس پوشيدنش هيچگونه عمدی كه باعث‏ تحريك و تهييج شود به كار نبرد ، عملا مرد را به سوی خود دعوت نكند ، زباندار لباس نپوشد ، زباندار راه نرود ، زباندار و معنی‏دار به سخن خود آهنگ ندهد . چه آنكه گاهی اوقات ژستها سخن می‏گويند ، راه رفتن انسان‏ سخن می‏گويد ، طرز حرف زدنش يك حرف ديگری می‏زند . 

اول از تيپ خودم كه روحانی هستم مثال می‏زنم :اگر یک روحانی برای خودش قیافه و هیکلی بر خلاف آنچه عادت و معمول است بسازد ، عمامه را بزرگ و ریش را دراز کند ، عصا و ردایی با هیمنه و شکوه خاص با دست و دوش بگیرد ، این ژست و قیافه خودش حرف می زند ،می گوید برای من احترام قائل شوید ، راه برایم باز کنید ، مؤدب بایستید ، دست مرا ببوسید . 

همچنين است حالت يك افسر با نشانه‏های عالی افسری كه گردن می‏افرازد ، قدمها را محكم به زمين می‏كوبد ، باد به غبغب می‏اندازد ، صدای خود را موقع حرف زدن كلفت می‏كند . او هم زباندار عمل می‏كند ، به زبان بی زبانی‏ می‏گويد : از من بترسيد ، رعب من را در دلهای خود جا دهيد .

همينطور ممكن است زن يك طرز لباس بپوشد يا راه برود كه اطوار و افعالش حرف بزند ، فرياد بزند كه به دنبال من بيا ، سر بسر من بگذار ، متلك بگو ، در مقابل من زانو بزن ، اظهار عشق و پرستش كن .

آيا حيثيت زن ايجاب می‏كند كه اينچنين باشد ؟ آيا اگر ساده و آرام‏ بيايد و برود ، حواس پرت كن نباشد و نگاههای شهوت آلود مردان را به‏ سوی خود جلب نكند ، برخلاف حيثيت زن يا برخلاف حيثيت مرد يا برخلاف‏ مصالح اجتماع يا برخلاف اصل آزادی فرد است ؟ آری اگر كسی بگويد زن را بايد در خانه حبس و در را به رويش قفل كرد و به هيچ وجه اجازه بيرون رفتن از خانه به او نداد ، البته اين با آزادی‏ طبيعی و حيثيت انسانی و حقوق خدادادی زن منافات دارد . چنين چيزی در حجابهای غير اسلام بوده است ولی در اسلام نبوده و نيست .

شما اگر از فقهاء بپرسيد آيا صرف بيرون رفتن زن از خانه حرام است ؟ جواب می‏دهند نه . اگر بپرسيد آيا خريد كردن زن و لو اينكه فروشنده مرد باشد حرام است ؟ يعنی نفس عمل بيع و شراء زن اگر طرف مرد باشد حرام‏ است ؟ پاسخ می‏دهند حرام نيست . آیا شرکت کردن زن در مجالس و اجتماعات ممنوع است ؟ باز هم جواب منفی است. چناکه در مساجد و مجالس مذهبی و پای منبرها شرکت می کنند و کسی نگفته است که صرف شرکت کردن زن در جاهایی که مرد هم وجود دارد حرام است . آیا تحصیل زن ، فن و هنر آموختن زن و بالاخره تکمیل استعدادهایی که خداوند در وجود او نهاده است حرام است ؟ باز جواب منفی است .

فقط دو مسأله وجود دارد ، يكی اينكه بايد پوشيده باشد و بيرون رفتن به‏ صورت خودنمائی و تحريك آميز نباشد .

و ديگر اينكه مصلحت خانوادگی ايجاب می‏كند كه خارج شدن زن از خانه توأم با جلب رضايت شوهر و مصلحت انديشی او باشد .

البته مرد هم بايد در حدود مصالح خانوادگی نظر بدهد نه بيشتر .
 
گاهی ممكن‏ است رفتن زن به خانه اقوام و فاميل خودش هم مصلحت نباشد . فرض كنيم‏ زن می‏خواهد به خانه خواهر خود برود و فی المثل خواهرش فرد مفسد و فتنه‏ انگيزی است كه زن را عليه مصالح خانوادگی تحريك می‏كند .
 
تجربه هم نشان‏ می‏دهد كه اينگونه قضايا كم نظير نيست . گاهی هست که رفتن زن حتی به خانه مادرش نیز برخلاف مصلحت خانوادگی است ، همینکه نفس مادر به او برسد تا یک هفته در خانه ناراحتی می کند ، بهانه می گیرد ، زندگی را تلخ و غیر قابل تحمل می سازد .در چنین مواردی شوهر حق دارد که از این معاشرت های زیانبخش – که زیانش نه تنها متوجه مرد است ، متوجه خود زن و فرزندان ایشان نیز می باشد – جلوگیری کند . ولی در مسائلی که مربوط به مصالح خانواده نیست دخالت مرد مورد ندارد .

ركود فعاليتها 
سومين ايرادی كه بر حجاب می‏گيرند اينست كه سبب ركود و تعطيل‏ فعاليتهائی است كه خلقت در استعداد زن قرار داده است .


زن نيز مانند مرد دارای ذوق ، فكر ، فهم ، هوش و استعداد كار است .
اين استعدادها را خدا به او داده است و بيهوده نيست و بايد به ثمر برسد .

اساسا هر استعداد طبيعی دليل يك حق طبيعی است . وقتی در آفرينش به‏ يك موجود استعداد و لياقت كاری داده شد ، اين به منزله سند و مدرك‏ است كه وی حق دارد استعداد خود را به فعليت برساند ، منع كردن آن ظلم‏ است .

چرا می‏گوئيم همه افراد بشر اعم از زن و مرد حق دارند درس بخوانند و اين حق را برای حيوانات قائل نيستيم ؟ برای اينكه استعداد درس خواندن‏ در بشر وجود دارد و در حيوانات وجود ندارد . در حيوان استعداد تغذيه و توليد مثل وجود دارد و محروم ساختن او از اين كارها برخلاف عدالت است .

باز داشتن زن از كوششهائی كه آفرينش به او امكان داده است نه تنها ستم به زن است ، خيانت به اجتماع نيز می‏باشد . هر چيزی كه سبب شود قوای طبيعی و خدادادی انسان معطل و بی اثر بماند به زيان اجتماع است .

زن نيز انسان است و اجتماع‏ بايد از كار و فعاليت اين عامل و نيروی توليد او بهره‏مند گردد . فلج کردن این عامل و تضییع نیروی نیمی از افراد اجتماع ، هم بر خلاف حق طبیعی فردی زن است و هم برخلاف حق اجتماعی ، و سبب می شود که زن همیشه به صورت سربار و کل بر مرد زندگی کند .

جواب اين اشكال آنست كه حجاب اسلامی كه حدود آن را به زودی بيان‏ خواهيم كرد ، موجب هدر رفتن نيروی زن و ضايع ساختن استعدادهای فطری او نيست . ايراد مذكور بر آن شكلی از حجاب كه در ميان هنديها يا ايرانيان‏ قديم يا يهوديان متداول بوده است وارد است . ولی حجاب اسلام نمی‏گويد كه‏ بايد زن را در خانه محبوس كرد و جلوی بروز استعدادهای او را گرفت .

مبنای حجاب در اسلام چنانكه گفتيم اينست كه التذاذات جنسی بايد به محيط خانوادگی و به همسر مشروع اختصاص يابد و محيط اجتماع ، خالص برای كار و فعاليت باشد . به همين جهت به زن اجازه نمی‏دهد كه وقتی از خانه بيرون‏ می‏رود موجبات تحريك مردان را فراهم كند و به مرد هم اجازه نمی‏دهد كه‏ چشم چرانی كند . چنين حجابی نه تنها نيروی كار زن را فلج نمی‏كند ، موجب‏ تقويت نيروی كار اجتماع نيز می‏باشد .

اگر مرد تمتعات جنسی را منحصر به همسر قانونی خود كند و تصميم بگيرد همينكه از كنار همسر خود بيرون آمد و پا به درون‏ اجتماع گذاشت ، ديگر درباره اين مسائل نينديشد ، قطعا در اين صورت بهتر می‏تواند فعال باشد تا اينكه همه فكرش متوجه اين زن و آن دختر و اين قدر و بالا و اين طنازی و آن عشوه‏گری باشد و دائما نقشه طرح كند كه چگونه با فلان خانم آشنا شود .

آيا اگر زن ساده و سنگين به دنبال كار خود برود برای اجتماع بهتر است‏ يا آنكه برای يك بيرون رفتن چند ساعت پای آئينه و ميز توالت وقت خود را تلف كند و زمانی هم كه بيرون رفت تمام سعي اش اين باشد كه افكار مردان را متوجه خود سازد و جوانان را كه بايد مظهر اراده و فعاليت و تصميم اجتماع باشند به موجوداتی هوسباز و چشم چران و بی اراده تبديل كند ؟ 

عجبا ! به بهانه اينكه حجاب ، نيمی از افراد اجتماع را فلج كرده است‏ ، با بی حجابی و بی‏بند و باری نيروی تمام افراد زن و مرد را فلج کرده اند . کار زن پراختن به خود آرایی و صرف وقت در پای میز توالت برای بیرون رفتن ، و کار مرد چشم چرانی و شكارچيگری شده است .

در اینجا بد نیست متن شکایت مردی را از زنش که در یکی از مجلات زنانه درج شده بود ذکر کنم تا معلوم شود اوضاع حاضر ، زنان را به صورت چه موجوداتی در آورده است .
در آن نامه چنین نوشته است :
زنم در موقع خواب به يك دلقك درست و حسابی مبدل می‏گردد . "
موقع خواب برای اینکه موهایش خراب نشود یک کلاه توری بزرگ به سر می بندد .
بعد لباس خواب می‏پوشد . در اين موقع است كه جلو آئينه ميز توالت می‏نشيند و گريم صورتش را با شير پاك كن می‏شويد .
وقتی رويش را بر می‏گرداند احساس می‏كنم او زن من نيست زيرا اصلا شكل‏ سابق را ندارد . ابروهايش را تراشيده و چون مداد ابرو را پاك كرده بی‏ ابرو می‏شود . از صورتش بوی نامطبوعی به مشام من می‏رسد زيرا كرمی كه برای‏ چين و چروك به صورتش می‏مالد بوی كافور می‏دهد و مرا به ياد قبرستان‏ می‏اندازد . كاش كار به همين جا ختم می‏شد ، ولی اين تازه مقدمه كار است‏ . چند دقیقه . در اتاق راه می‏رود و جمع و جور می‏كند آنگاه كلفت خانه را صدا می‏كند و می‏گويد كيسه‏ها را بياور . كلفت با چهار كيسه متقالی بالا می‏آيد . خانم روی تخت می‏خوابد و كلفت كيسه‏ها را به دست و پای او می‏كند و بيخ آن را با نخ می‏بندد . چون ناخنهای دست و پايش مانيكور شده و دراز است ، برای اينكه به لحاف نگيرد و چند شش نشود و احيانا نشكند دست و پای خود را در كيسه می‏كند و به همين ترتيب می‏خوابد ."

آری اينست زنی كه بر اثر به اصطلاح بی حجابی " آزاد " شده به صورت‏ نيروی فعال اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در آمده است ! آنكه اسلام‏ نمی‏خواهد اينست كه زن به صورت چنين موجود مهملی در آيد كه كارش فقط استهلاك ثروت و فاسد كردن اخلاق اجتماع و خراب كردن بنيان خانواده باشد . اسلام با فعاليت واقعی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هرگز مخالف نيست .
متون اسلام و تاريخ اسلام گواه اين مطلب است .

در اوضاع و احوال تجدد مابی بی منطق حاضر جز در دهات و در ميان افراد سخت متدين كه اصول اسلامی را رعايت می‏كنند زنی پيدا نمی‏كنيد كه نيروی او واقعا صرف فعاليتهای مفيد اجتماعی يا فرهنگی يا اقتصادی بشود .

آری يك نوع فعاليت اقتصادی رائج شده است كه بايد آنرا ثمره بی حجابی‏ دانست و آن اينست كه بنكدار به جای اينكه بكوشد جنس بهتر و مرغوبتر برای مشتريان خود تهيه كند ، يك مانكن را به عنوان فروشنده می‏آورد ، نيروی زنانگی و سرمايه عصمت و عفاف او را استخدام می‏كند و وسيله پول در آوردن و خالی كردن جيبها قرار می‏دهد . يك فروشنده بايد كالا را همانطوری‏ كه هست به مشتری ارائه دهد ولی يك دختر خوشگل فروشنده با ادا و اطوار و ژستهای زنانه و در معرض قرار دادن جاذبه جنسی خود مشتری را جلب می‏كند .

بسياری از افراد كه اصلا مشتری نيستند برای اينكه چند دقيقه با او حرف‏ بزنند يك چيزی هم می‏خرند.
آيا اين فعاليت اجتماعی است ؟ آيا اين تجارت است يا كلاهبرداری و رذالت ؟

می‏گويند زن را توی كيسه سياه نپيچيد .

ما نمی‏گوئيم زن خود را در كيسه سياه بپيچيد ولی آيا بايد طوری لباس‏ بپوشد و در اجتماع عمومی ظاهر شود كه برجستگی پستانهايش را هم به مردان‏ شهوتران و چشم چران نشان بدهد و از آنطور كه هست بهتر و جاذبتر برای‏ آنها جلوه دهد ؟ از وسائل مصنوعی در زير لباس استفاده كند تا چاقی و زيبائی مصنوعی را هم برای فريفتن و دل ربودن مردان بيگانه به مدد بگيرد ؟ اين مدها و لباسهای تحريك آميز برای چه به وجود آمده است ؟ آيا برای‏ اينست كه بانوان آن لباسها را برای همسرانشان بپوشند؟! اين كفشهای‏ پاشنه بلند برای چيست ؟ جز برای اينست كه حركات ماهيچه‏های كفل را به ديگران نشان دهد ؟ آيا لباسهائی كه نازك كاری‏ها و برجستگيهای بدن را نشان می‏دهد جز برای تهييج مردان و برای صيادی است ؟ عملا غالب خانمهائی كه از اين نوع كفشها و لباسها و آرايشها استفاده‏ می‏كنند ، تنها مردی را كه در نظر نمی‏گيرند شوهران خودشان است .

زن می‏تواند در ميان زنان و در ميان محارم خود از هر نوع لباس و آرايشی‏ استفاده كند اما متأسفانه تقليد از زنان غربی برای هدف و منظور ديگری‏ است .

غريزه خودآرائی و شكارچيگری در زن غريزه عجيبی است . وای اگر مردان هم‏ به آن دامن بزنند و مدسازان و طراحان نواقص كار آنان را برطرف كنند و مصلحين اجتماع ! هم تشويق كنند .

اگر دختران در اجتماعات عمومی لباس ساده بپوشند ، كفش ساده به پا كنند ، با چادر يا با پالتو و روسری كامل به مدرسه و دانشگاه بروند ، آيا در چنين شرايطی بهتر درس می‏خوانند يا با وضعی كه مشاهده می‏كنيم ؟ اصولا اگر التذاذهای جنسی و منظورهای شهوانی در كار نيست چه اصراری است كه‏ بيرون رفتن زن به اين شكل باشد؟ چرا اصرار می‏ورزند كه دبيرستانهای مختلط به وجود آورند ؟

من شنيده‏ام در پاكستان معمول بوده است - نمی‏دانم الآن هم معمول هست يا نه - كه در كلاسهای دانشگاه بخش پسران و دختران به وسيله پرده‏ای از يكديگر جدا باشد و فقط استادی كه پشت تريبون قرار می‏گيرد مشرف بر هر دو باشد . آیا بدین طریق درس خواندن چه اشکالی دارد ؟

آيا خدا حجاب را واجب كرده است؟..حجاب سبب افزايش التهابها؟ -4



يك ايراد ديگر كه بر حجاب گرفته‏اند اين است كه ايجاد حريم ميان زن و مرد، بر اشتياق ها و التهاب ها می‏افزايد و طبق اصل " الانسان حريص علی ما منع منه " ، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسی را در زن و مرد بيشتر می‏كند . به علاوه ، سرکوب کردن غرایز موجب انواع اختلالات روانی و بیماری های روحی می گردد . 

در روان شناسی جديد و مخصوصا در مكتب روان كاوی فرويد روی محروميت ها و ناكامي ها بسيار تكيه شده است . فروید می گوید ناکامی ها معلول قیود اجتماعی است ، و پیشنهاد می کند که تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامی و عوارض ناشی از آن پیش نیاید . 

برتراند راسل در صفحه 69 و 70 ( ترجمه فارسی ) کتاب جهانی که من می شناسم می گوید : " اثر معمولی تحریم ، عبارت از تحریک حس کنجکاوی عمومی است . و این تأثیر ، هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا می کند ....اکنون برای اثر تحریم مثالی می زنم : فیلسوف یونانی " امپد کل " جویدن برگهای شجرة الغار را خیلی شرم آور و زشت می پنداشت . او هميشه جزع و فزع می‏كرد از اينكه بايد ده هزار سال به علت جويدن برگ‏ درخت غار در ظلمات ( دوزخ ) به سر برد . هيچ وقت مرا از جويدن‏ برگ غار نهی نكرده‏اند و من هم تاكنون برگ چنين درختی را نجويده‏ام ولی‏ به " امپد كل " تلقين شده بود كه نبايد اين كار را بكند و او هم برگ‏ درخت غار را جويد . "

سپس در جواب این سؤال که " آیا شما عقیده دارید انتشار موضوع های منافی عفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمی کند ؟ " جواب می دهد : " علاقه مردم نسبت بدان ها نقصان می یابد . فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستال های منافی عفت مجاز و آزاد گردد . اگر چنین چیزی بشود این اوراق برای مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته می شوند و دیگر کسی حتی به آن ها نگاه هم نخواهد کرد . "

پاسخ اين ايراد اين است كه درست است كه ناكامی، بالخصوص ناكامی جنسی‏ ، عوارض وخيم و ناگواری دارد و مبارزه با اقتضاء غرائز در حدودی كه مورد نياز طبيعت است غلط است ، ولی برداشتن قيود اجتماعی مشكل را حل نمی‏كند بلكه بر آن می‏افزايد . 

در مورد غريزه جنسی و برخی غرائز ديگر ، برداشتن قيود ، عشق به مفهوم‏ واقعی را می‏مي راند ولی طبيعت را هرزه و بی‏بند و بار می‏كند . در اين مورد هر چه عرضه بيشتر گردد هوس و ميل به تنوع افزايش می‏يابد .

اينكه راسل می‏گويد : " اگر پخش عكسهای منافی عفت مجاز بشود پس از مدتی مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند كرد " دربارۀ یک عکس بالخصوص و یک نوع بی عفتی بالخصوص صادق است ، ولی در مورد مطلق بی عفتی ها صادق نیست یعنی از یک نوع خاص بی عفتی خستگی پیدا می شود ولی نه بدین معنی که تمایل به عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنی که آتش و عطش روحی زبانه می کشد و نوعی دیگر را تقاضا می کند ؛ و این تقاضا ها هرگز تمام شدنی نیست .

خود راسل در كتاب زناشوئی و اخلاق اعتراف می‏كند كه عطش روحی در مسائل‏ جنسی غير از حرارت جسمی است . آن چه با ارضاء تسكين می‏يابد حرارت جسمی‏ است نه عطش روحی . 

بدين نكته بايد توجه كرد كه آزادی در مسائل جنسی سبب شعله‏ور شدن‏ شهوات به صورت حرص و آز می‏گردد ، از نوع حرص و آزهائی كه در صاحبان‏ حرمسراهای رومی و ايرانی و عرب سراغ داريم. ولی ممنوعيت و حريم ، نيروی عشق و تغزل و تخيل را به صورت يك احساس عالی و رقيق و لطيف و انسانی تحريك می‏كند و رشد می‏دهد و تنها در اين هنگام است كه مبدأ و منشأ خلق هنرها و ابداعها و فلسفه‏ها می‏گردد . 

ميان آن چه عشق ناميده می‏شود و به قول ابن سينا " عشق عفیف " و آن چه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک در می آید – با اینکه هر دو روحی و پایان ناپذیر است – تفاوت بسیار است . عشق، عمیق و متمرکز کنندۀ نیروها و یگانه پرست است و اما هوس ، سطحی و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع و هرزه صفت است .

حاجت های طبیعی بر دو قسم است . يك نوع حاجت های محدود و سطحی است ، مثل خوردن و خوابيدن . در اين نوع از حاجت ها همين كه ظرفيت غريزه اشباع و حاجت جسمانی مرتفع گردد ، رغبت انسان هم از بين می‏رود و حتی ممكن است‏ به تنفر و انزجار مبدل گردد . ولی يك نوع ديگر از نيازهای طبيعی ، عميق‏ و دريا صفت و هيجان پذير است مانند پول پرستی و جاه‏طلبی . 

غزیزه جنسی دارای دو جنبه است . از نظر حرارت جسمی از نوع اول است‏ ولی از نظر تمايل روحی دو جنس به یکدیگر چنین نیست . برای روشن شدن ، مقایسه ای به عمل می آوریم :

هر جامعه‏ای از لحاظ خوراك يك مقدار معين تقاضا دارد . يعنی اگر كشوری‏ مثلا بيست ميليون جمعيت داشته باشد مصرف خوراكی آنها معين است كه كمتر از آن نبايد باشد و زيادتر هم اگر باشد نمی توانند مصرف کنند . فرضا اگر گندم زياد داشته باشند به دريا می‏ريزند .در بارۀ این جامعه اگر بپرسيم‏ مصرف خوراك آن در سال چقدر است ؟ جواب ، مقدار مشخصی خواهد بود . ولی‏ اگر درباره يك جامعه بپرسيم كه از نظر علاقه افراد به پول چقدر احتياج به‏ ثروت هست ؟ يعنی چقدر پول لازم دارد تا حس پول پرستی همه افراد آن را اشباع كند به طوری كه اگر باز هم بخواهيم به آنها پول بدهيم بگويند ديگر سير شده‏ايم ، ميل نداريم و نمی‏توانيم بگيريم ؟ جواب اين است كه اين‏ خواست حدی نخواهد داشت .

علم دوستی هم همين حالت را دارد . در حدیثی از پیغمبر اکرم ( ص ) آمده است :" منهومان لا يشبعان طالب علم و طالب مال " یعنی دو گرسنه هرگز سیر نمی شوند : یکی جویندۀ علم و دیگر طالب ثروت ، هر چه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان تیز تر می گردد .

جاه‏ طلبی بشر هم از همين قبيل است . ظرفيت بشر از نظر جاه‏طلبی پايان‏ ناپذير است . هر فردی هر مقام اجتماعی و هر پست عالی را كه به دست‏ آورد باز هم طالب مقام بالاتر است ، و اساسا هر جا كه پای حس تملك به‏ ميان بيايد از پايان پذيری خبری نيست .

غریزۀ جنسی دو جنبه دارد : جنبۀ جسمانی و جنبۀ روحی . از جنبۀ جسمی محدود است . از این نظر يك زن يا دو زن برای اشباع مرد كافی است ، ولی‏ از نظر تنوع طلبی و عطش روحی‏ای كه در اين ناحيه ممكن است به وجود آيد شكل ديگری دارد .

قبلا اشاره كرديم كه حالت روحی مربوط به اين موضوع دو نوع است: یکی آن است که به اصطلاح عشق " ناميده می‏شود ، و همان چيزی است كه در ميان فلاسفه و مخصوصا فلاسفه الهی مطرح است كه آيا ريشه و هدف عشق واقعی‏ ، جسمی و جنسی است و يا ريشه و هدف ديگری دارد كه صددرصد روحی است و يا شق سومی در كار است و آن اينكه از لحاظ ريشه ، جنسی است ولی بعد حالت معنوی پيدا می‏كند و متوجه هدفهای غير جنسی می‏گردد ؟

اين عطش روحی فعلا محل بحث ما نيست ، اين نوع از عطش هميشه جنبه‏ فردی و شخصی دارد يعنی به موضوع خاص و شخص خاص تعلق می‏گيرد و رابطه او را با غير او قطع می‏كند . این نوع عطش در زمینۀ محدودیت ها و محرومیت ها به وجود می آید .
 
نوعی ديگر عطش روحی آن است كه به صورت حرص و آز در می‏آيد كه از شؤون حس تملك است و يا آميخته‏ای است از دو غريزه پايان ناپذیر: شهوت جنسی و حس تملک . آن همان است که در صاحبان حرمسراهای قدیم و در اغلب پول داران و غیر پول داران عصر ما وجود دارد . 

اين نوع از عطش تمايل‏ به تنوع دارد . از يكی سير می‏شود و متوجه ديگری می‏گردد . در عين اين كه‏ ده ها نفر در اختيار دارد در بند ده ها نفر ديگر است و همين نوع از عطش‏ است كه در زمينه بی‏بند و باری‏ها و معاشرتهای به اصطلاح آزاد به وجود می‏آيد . اين نوع از عطش است كه " هوس " ناميده می‏شود . 

همانطور كه در گذشته گفتيم عشق ، عمیق و متمرکز کنندۀ نیروها و تقویت کنندۀ نیروی تخیل و یگانه پرست است و اما هوس ، سطحی و پخش کنندۀ نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است .

این نوع از عطش که " هوس " نامیده می شود ارضاء شدنی نیست . اگر مردی در این مجرا بیفتد ، فرضا حرمسرایی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبارویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد ، باز اگر بشنود که در اقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست ، طالب آن خواهد شد . نمی گوید بس است دیگر سیر شده ام .حالت جهنم را دارد که هر چه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتر است . خدا در قرآن می فرماید : " یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید " ( به جهنم می گوییم پر شدی ؟ سیر شدی ؟ می گوید آیا باز هم هست ؟ ) چشم هرگز از دیدن زیبارویان سیر نمی شود و دل هم به دنبال چشم می رود . به قول شاعر :

   دل برود چشم چو مایل بود     دست نظر رشته کش دل بود

در این گونه حالات ، سیر کردن و ارضاء از راه فراوانی امکان ندارد و اگر کسی بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را با هیزم سیر کند .

به طور کلی در طبیعت انسانی، از نظر خواسته های روحی، محدودیتي در کار نیست . انسان روحا "طالب بی نهایت" آفریده شده است . وقتی هم که خواسته های روحی در مسیر مادیات قرار گرفت به هیچ حدی متوقف نمی شود ، رسیدن به هر مرحله ای میل و طلب مرحله دیگر را در او به وجود می آورد .

اشتباه کرده اند کسانی که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانی را تنها معلول محرومیت ها و عقده های ناشی از محرومیت ها دانسته اند . همان طور که محرومیت ها سبب طغیان و شعله ور شدن شهوات می گردد ، پیروی و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان و شعله ور شدن آتش شهوات می گردد . امثال فروید آن طرف سکه را خوانده اند و از این طرف سکه غافل مانده اند .

ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پی برده بودند . در ادبیات فارسی و عربی زیاد به این نکته اشاره شده است .

سعدی می گوید :

     فرشته خوی شود آدمی ز کم خوردن   
     و گر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد
     مراد هر که بر آری مطیع امر تو گشت
     خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

بوصیری مصری در قصیده معروف " برده " که از شاهکارهای ادبیات اسلامی است و در مدح رسول اکرم (ص ) است و ضمنا پند و اندرزهایی هم دارد می گوید :

 "النفس کالطفلان تهمله شب علی حب الرضاع وان تفطمه ینفطم"

یعنی نفس همچون طفلی است که به پستان علاقه مند است . اگر او را به حال خود بگذاری با همین میل باقی می ماند و روز به روز ریشه دار تر می شود و اگر او را از شیر بگیری به ترک پستان خو می گیرد .
  دیگری می گوید : 
 
  "النفس راغبه اذا رغبتها و اذا ترد الی قلیل تفنع"

یعنی هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم کنی بر رغبت می افزاید ولی اگر او را به کم عادت دهی قناعت پیشه می کند .

اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته اند تنها راه آرام کردن غرایز، ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنهاست .این ها فقط متوجه محدودیت ها و ممنوعیت ها و عواقب سوء آن ها شده اند و مدعی هستند که قید و ممنوعیت ، غریزه را عاصی و منحرف و سرکش و ناآرام می سازد . طرحشان این است که برای ایجاد آرامش این غریزه باید به آن آزادی مطلق داد ، آن هم بدین معنی که به زن اجازۀ هر جلوه گری و به مرد اجازۀ هر تماسی داده شود .

این ها چون یک طرف قضیه را خوانده اند توجه نکرده اند که همان طور که محدودیت و ممنوعیت ، غریزه را سرکوب و تولیده عقده می کند ، رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات در آوردن آن را دیوانه می سازد ، و چون این امکان وجود ندارد که هر خواسته ای برای هر فردی برآورده شود ، بلکه امکان ندارد همۀ خواسته های بی پایان یک فرد برآورده شود ، غریزه بدتر سرکوب می شود و عقدۀ روحی بوجود می آید .

به عقیدۀ ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است : یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی ، و دیگری جلوگیری از تهییج و تحریک آن .

انسان از لحاظ حوائج طبیعی مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهای داخلی آن خطر انفجار را به وجود می آورد . در این صورت باید گاز آن را خارج کارد و به آتش داد ولی این آتش را هرگز با طعمۀ زیاد نمی توان سیر کرد .

این که اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء ، غریزۀ دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد . هرگز بدین وسیله نمی تواند آرامش و رضایت ایجاد کرد ، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن افزوده می شود .

تحریک و تهییج بی حساب غریزۀ جنسی عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ های زودرس و پیری و فرسودگی نیز دارد .

از اینجا معلوم می شود که عارفان و نکته سنجان ما که می گویند :

   "مراد هر که بر آری مطیع نفس تو گشت 
   خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد"

با روشن بینی و روشن ضمیری عارفانۀ خود به نکاتی برخورد کرده اند که این آقایان روانشناس روانکاو که در عصر علوم نامشان جهان را پر کرده متوجه نشده اند .

اما این که می گویند : " الانسان حریص علی ما منع منه " مطلب صحیحی است ولی نیازمند به توضیح است . انسان به چیزی حرص می ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوی آن تحریک شود ؛ به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی بیدار کنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود ، حرص و ولع هم نسبت به آن کمتر خواهد بود .

فروید که طرفدار سر سخت آزادی غریزه جنسی بود ، خود متوجه شد که خطا رفته است ، لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگری منحرف کرد و به وسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعید شد ؛ زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعی ، بیماری ها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی بیشتر شده است . من نمی دانم آقای فروید که طرفدار تصعید است از چه راه آن را پیشنهاد می کند . آیا جز از طریق محدود کردن است ؟

در گذشته افراد بی خبر به دانشجویان بی خبرتر از خود می گفتند انحراف جنسی ، یعنی هم جنس بازی ، فقط در میان شرقی ها رایج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثر قیود زیاد و حجاب است . اما طولی نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپایی ها صد درجه بیشتر از شرقی هاست .

ما انکار نمی کنیم که دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف می شود و باید شرایط ازدواج قانونی را سهل کرد ، ولی بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمایی زن در اجتماع و معاشرت های آزاد سبب انحراف جنسی می شود به مراتب بیشتر از آن است که محرومیت و دست نارسی سبب می گردد .

اگر در مشرق زمین محرومیت ها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است ، در اروپا شهوترانی های زیاد باعث این انحراف گشته است ، تا آنجا که در بعضی کشورها – همان طور که در روزنامه های خبری خواندیم – رسمی و قانونی شد ، و گفته شد چون ملت انگلستان عملا این کار را پذیرفته است قوۀ مقننه باید از ملت پیروی کند ، یعنی نوعی رفراندوم قهری صورت گرفته است . بالاتر این که در مجله ای خواندم در بعضی کشورهای اروپایی پسرها رسما با یکدیگر ازدواج می کنند . در شرق هم محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند که صاحبان حرمسراها بودند ، و به اصطلاح اعراب این انحراف از " بلاط " ملوک و سلاطین آغاز شده است . 
ادامه دارد...

آيا خدا حجاب را واجب كرده است؟- حجاب اسلامي چيست؟(5)

حجاب اسلامي چيست؟


این بحث را از قرآن شروع می کنیم . آیات مربوط بدین موضوع در دو سوره از قرآن آمده است ، یکی سورۀ نور و دیگر سورۀ احزاب . ما تفسیر آیات را بیان می کنیم و سپس به مسائل فقهی و بحث روایات و نقل فتوای فقها می پردازیم .
 
در سورۀ نور آیه ای که مربوط به مطلب است آیه 31 می باشد . چند آیۀ قبل از آن آیه متعرض وظیفۀ اذن گرفتن برای ورود در منازل است و در حکم مقدمۀ این آیه می باشد . تفسیر آیات را از آنجا شروع می کنیم :

"یا ایها الذین امنو لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستأنسوا و تسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون ( 27 ) فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یوذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم و الله بما تعملون علیم ( 28 ) لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون ( 29 ) قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون ( 30 ) و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن او ابائهن او ابا بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولی الاربه من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات انساء ، ولا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن و توبوا الی الله جمیعا ایها المومنون لعلکم تفلحون" ( 31 )

ای کسانی که ایمان آوردید ! به خانۀ دیگران داخل نشوید مگر آنکه قبلا آنان را آگاه سازید . و بر اهل خانه سلام کنید . این برای شما بهتر است . باشد که پند گیرید .

اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود . اگر گفته شد که بازگردید ، بازگردید که پاکیزه تر است برای شما .خدا بدانچه انجام می دهید دانا است .

باکی نیست که در خانه هایی که محل سکنا نیست و نفعی در آنجا دارید ( بدون اجازه ) داخل شوید .خدا آنچه را آشکار می کنید و آنچه را نهان می دارید آگاه است .

به مردان مؤمن بگو دیدگان فرو خوابانند و دامنها حفظ کنند . این برای شما پاکیزه تر است . خدا بدان چه می کنید آگاه است .

به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فروخوابانندو دامنهای خویش حفظ کنند و زیور خویش آشکار نکنند مگر آنچه پیداست ، سرپوشهای خویش برگریبانها بزنند ، زیور خویش آشکار نکنند مگر برای شوهران یا پدران یا پدران شوهران یا پسران یا پسرشوهران یا برادران یا برادرزادگان یا خواهرزادگان یا زنان یا مملوکانشان یا مردان طفیلی که حاجت به زن ندارند یا کودکانی که از راز زنان آگاه نیستند ( یا بر کامجویی از زنان توانا نیستند ) و پای به زمین نکوبند که زیورهای مخفی شان دانسته شود . ای گروه مؤمنان ! همگی به سوی خداوند توبه برید ، باشد که رستگار شوید .

مفاد آیۀ اول و دوم این است که مؤمنین نباید سرزده و بدون اجازه به خانۀ کسی داخل شوند . در آیۀ سوم مکانهای عمومی و جاهایی که برای سکونت نیست از این دستور استثنا می گردد . سپس دو آیۀ دیگرمربوط به وظایف زن و مرد است در معاشرت با یکدیگر که شامل چند قسمت است :

1. هر مسلمان ، چه مرد و چه زن ، باید از چشم چرانی و نظربازی اجتناب کند .

2. مسلمان ، خواه مرد یا زن ، باید پاک دامن باشد و عورت خود را از دیگران بپوشد .

3. زنان باید پوشش داشته باشند و آرایش و زیور خود را بر دیگران آشکار نسازند و در صدد تحریک و جلب توجه مردان برنیایند .

4. دو استثنا برای لزوم پوشش زن ذکر شده که یکی با جملۀ " و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها " بیان شده است و نسبت به عموم مردان است و دیگری با جملۀ " ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن الخ " ذکر شده و نداشتن پوشش را برای زن نسبت به عدۀ خاصی تجویز می کند . مابه ترتیب در مفاد این آیات بحث می کنیم .

استیذان

از نظر اسلام هیچ کس حق ندارد بدون اطلاع و اجازۀ قبلی به خانۀ دیگری داخل شود .

در بین عراب ، در محیطی که قرآن نازل شده است ، معمول نبوده که کسی برای ورود در منزل دیگران اذن بخواهد . در خانه ها باز بوده . همان طور که الان هم دهات دیده می شود هیچ وقت رسم نبوده است ، چه شب و چه روز ، که درها را ببندند ، زیرا بستن درها از ترس دزد است و در آنجاها چنین ترسی وجود نداشته است . اولین کسی که دستور داد برای خانه های مکه مصراعین یعنی دولنگه در قرار دهند معاویه بود و هم او دستور داد که درها را ببندند .

به هر حال چون در خانه ها همیشه باز بود و اجازه گرفتن هم بین عربها متداول نبود و حتی اجازه خواستن را نوعی اهانت نسبت به خود می دانستند سرزده و بی اطلاع قبلی وارد خانه های یکدیگر می شدند .

اسلام این رسم غلط را منسوخ کرد ، دستور داد که سرزده داخل خانه های مورد سکونت دیگران نشوید . روشن است که فلسفه این حکم دو چیز است : یکی موضوع ناموس یعنی پوشیده بودن زن ، و از همین جهت این دستور با آیات پوشش یک جا ذکر شده است . دیگر این ک هر کسی در محل سکونت خود اسراری دارد و مایل نیست دیگران بفهمند . حتی دو نفر رفیق صمیمی هم باید این نکته را رعایت کنند زیرا ممکن است دو دوست یکرنگ در عین یگانگی و یکرنگی هر کدام از نظر زندگی خصوصی اسراری داشته باشند که نخواهند دیگری بفهمد .
بنابر این نباید فکر کرد که دستور استیذان اختصاص دارد به خانه هایی که در آن ها زن زندگی می کند . این وظیفه ، مطلق و عام است . مردان و زنانی که مقید به پوشش هم نیستند ممکن است در خانۀ خود وضعی داشته باشند که نخواهند دیگران آنان را به آن حال ببینند . به هر حال این دستوری است کلی تر از حجاب ، فلسفه اش هم کلی تر از فلسفه حجاب است .

جملۀ " حتی تستأنسوا " که به معنی این است : " تا استعلام نکرده اید وارد نشوی " به عیب سرزده وارد شدن اشاره دارد . این کلمه از مادۀ " انس " است که نقطۀ مقابل وحشت و فزع است . این کلمه می فهماند ورود شما به خانه ای که دیگران در آن سکونت دارند می بایند با استعلام و جلب انس باشد ، نباید سرزده وارد شد که موجب وحشت و فزع و ناراحتی گردد .

روایت وارد شده که پیغمبر اکرم ( ع ) دستور فرمودند برای استعلام ذکر خدا گفته شود مانند سبحان الله ، یا الله اکبر و غیره . در بین ما معمول است یا الله می گوییم . این رسم از همین دستور الهام می گیرد .

از رسول اکرم ( ع ) سؤال شد آیا حکم اجازه خواستن شامل خانۀ فامیل و خویشان نزدیک هم می شود ؟ آیا برای ورود در خانۀ مادر یا دخترمان هم باید اذن بگیریم ؟ در جواب فرمود آیا اگر مادر تو در اتاق خود برهنه باشد و تو سرزده وارد شوی پسندیده است ؟ عرض شد : نه . فرمود پس اذن بگیرید .

رسول اکرم شخصا این دستور را اجرا می کردندو به اصحاب خویش هم توصیه و تأکید می کردند . دانشمندان شیعه و سنی نقل کرده اند که رسم پیغمبراکرم این بود که پشت در خانه می ایستاد و می فرمود : السلام علیکم یا اهل البیت . اگر اجازه ورود می دادند وارد می شد و اگر جواب نمی شنید نوبت دوم و سوم سلام را تکرار می فرمود ، زیرا واقعا امکان دارد که شخصی که در خانه است در نوبت اول یا دوم صدا را نشنیده باشد .ولی اگر در نوبت سوم هم جواب نمی شنید مراجعت می کرد و می فرمود یا در خانه نیستند و یا آنکه میل ندارند ما وارد بشویم . این دستور را در مورد خانۀ دخترش زهرا ( ص ) نیز اجرا می فرمود .

یک نکته که باید در تفسیر این آیه متذکر شویم این است که کلمۀ " بیوت " جمع " بیت " به معنی اتاق است . در زبان عربی لغتی که به معنی " خانه " در اصطلاح امروز فارسی به کار می رود لفظ " دار " است . البته در قسمتی از نقاط ایران مانند خراسان کلمۀ "خانه " را نیز به اتاق اطلاق می کنند .به هر حال بیوت به معنی اتاقهاست و از اینجا چنین نتیجه گرفته می شود که استیذان مربوط به داخل شدن در اتاق اشخاص است نه به ورود در حیاط منزلها .

ولی باید توجه داشت که در بین اعراب چون در خانه ها همیشه باز بود قهرا حیاط جنبۀ خصوصی پیدا نمی کرد و اگر کسی می خواست در خانۀ خود فرضا اخت شود به داخل اتاق می رفت . ولی در جایی که حیاط حکم اتاق را پیدا کرده است – چنانکه الان در زندگی ما این طور است – زیرا در بسته است و دیوارها هم بلند است و اگر چه کاملا مانند اتاق پناهگاه و خلوت شمرده نمی شود ولی بالأخره تاحدی جنبۀ خصوصی دارد ، در چنین جاهایی حکم وجوب استیذان در حیاط هم جاری است .

در پایان ایه می فرماید : " ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون " یعنی این برای شما بهتر است ( یعنی دستور که به شما دادیم بی دلیل نیست ، فلسفه دارد ، مصلحت شما در آن است ) باشد که متوجه شوید و مصلحت آن را دریابید .

سپس در آیۀ دوم می فرماید : اگر پس از استعلام و استجازه دریافتید که کسی در خانه نیست ، وارد نشوید مگر اینکه به شما اجازه داده شود ، مثلا صاحب خانه کلید خانه را به شما بدهد یا خودش حضور داشته باشد و اجازه بدهد .

بعد می فرماید : " و اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا " اگر صاحب خانه به شما گفت برگردید نمی توانیم شما را بپذیریم ، شما هم برگردید و ناراحت نشوید .

قبلا گفتیم اعراب اجازه خواستن را ننگ می شمردند . و این از نادانی آنها بود ، کما اینکه الان هم در اجتماع ما نپذیرفتن وارد ، هر چند به موجب عذری باشد ، اهانت به وارد تلقی می شود و این از نادانی ماست . اگر کسی به در خانه ای برود و صاحب خانه بگوید من الان وقت ندارم شما را بپذیرم ، به او برمی خورد و چه بسا قهر کند و هر جا بنشیند بگوید من رفتم به در منزل فلانی ، مرا راه نداد . این هم یک نادانی و جهالت است .

ما باید دستور قرآن را در این باره به کار ببندیم . به کار بستن این دستور تکلفات و ناراحتیهای زیادی را از ما دور می سازد . یک سلسله دورغ ها و خلاف گویی ها معلول همین رفتار نادرست و توقعهای نابجاست که در بین ما رایج می باشد .

شخصی بدون اطلاع قبلی در خانۀ شخص دیگری را می زند . صاحب خانه میل ندارد او را بپذیرد ، بسا هست که کارهای لازمی دارد و آمدن این شخص مزاحمت است ، می گوید بگویید فلانی در خانه نیست . 

شخص وارد غالبا این دورغها را می فهمد . شخص وارد خلاف می کند که بدون تعیین وقت قبلی توقع دارد او را بپذیرد و صاحب خانه هم آن قدر شهامت و صراحت ندارد که بگوید معذرت می خواهم فعلا وقت ندارم بپذیرم ، و اگر بگوید وقت ندارم ، باز آن شخص وارد آن قدر فهم ندارد که عذر او را بپذیرد ، تا آخر عمر گله می کند که رفتم به در خانه فلان شخص و او مرا نپذیرفت .

این است که در این گونه مواقع ، هم دورغ گفته می شود و هم رنجش پدید می آید . ولی اگر دستور قرآن رعایت شود نه دروغی گفته می شو و نه رنجشی پدید می آید . لهذا می فرماید : " ذلکم ازکی لکم " یعنی این روش که به شما یاد دادیم برای شما پاکیزه تر است .

" والله بما تعلمون علیم " یعنی خدا به آنچه می کنید داناست .

در اینجا قضیه ای مربوط به مرحوم آیت الله بروجردی به یا دارم نقل می کنم :

درسالهایی که در قم بودم یک وقت یکی از خطبای معروف ایران به قم امد و اتفاقا دید و بازدید ایشان در حجرۀ بنده بود . در آنجا از ایشان دیدن می شد .یک روز در مدت اقامت ایشان در قم ، شخصی در وقت نامناسبی ایشان را به خانۀ آیت الله بروجردی برده بود . آن موقع یک ساعت قبل از وقت درس ایشان بود و معمولا ایشان در آن وقت مطالعه می کردند و کسی را نمی پذیرفتند . در می زنند و به نوکر می گویند به آقا بگویید فلانی به ملاقات شما آمده است . نوکر پیغام را می رساند و برمی گردد و می گوید آقا فرمودند من فعلا مطالعه دارم ، وقت دیگری تشریف بیاورید . آن شخص محترم هم برگشت و اتفاقا همان روز به شهر خود مراجعت کرد . همان روز آیت الله بروجردی برای درس آمدند ، من را در صحن دیدند و فرمودند : " من بعد از درس برای دیدن فلانی به حجرۀ شما می آیم . " گفتم ایشان رفتند . فرمودند :

" پس وقتی ایشان را دیدی بگو : حال من وقتی تو به دیدن من آمدی مانند حال تو بود وقتی می خواهی برای ایراد سخنرانی آماده شوی . من دلم می خواست وقتی با هم ملاقات کنیم که حواس من جمع باشد و با هم صحبت کنیم و در ان موفع من مطالعه داشتم و می خواستم برای درس بیاسم . "

پس از مدتی من آن شخص را ملاقات کردم و معذرت خواهی آیت الله بروجردی را ابلاغ کردم ، و شنیده بودم که بعضی از افراد و سوسه کرده بودند و به این مرد محترم گفته بودند : تعمدی در کار بوده که به تو توهین شود و تو را از در خانه برگردانند . من به آن مرد محترم گفتم :

" آیت الله بروجردی می خواستند به دیدن شما بیاید و چون مطلع شدند که شما حرکت کردید معذرت خواهی کردند ."

آن مرد جمله ای گفت که برای من جالب بود . گفت : " نه تنها به من یک ذره برنخورد ، بلکه خیلی هم خوشحال شدم ؛ زیرا ما اروپاییها را می ستاییم که مردمی صریح هستند و رودربايستی های بیجا ندارند .
 
من که قبلا از ایشان وقت نگرفته بودم ، غفلت کرده در وقت نامناسبی رفته بودم . من از صراحت این مرد خوشم آمد که گفت حالا من کار دارم . آیا این بهتر بود یا اینکه با ناراحتی مرا می پذیرفت و دائما در دلش ناراحت بود و با خود می گفت این بلا چه بود که بر من نازل شد ، وقت مرا گرفت و درس مرا خراب کرد ؟ ! من بسیار خوشحال شدم که در کمال صراحت ورک گویی مرا نپذیرفت . چقدر خوب است مرجع مسلمین این طور صریح باشد . "

برگردیم به تفسیرآیات : در آیۀ بعد می فرماید : لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم .در این آیه استثنا قائل شده است . مفاد آیه این است که دستوری که دربارۀ کسب اذن داده شد مخصوص خانه های مسکونی افراد است و جنبۀ خلوتگاه دارد ، اما جاهایی که این طور نیست و رفت و آمد در آنجا عمومی است این حکم را ندارد ولو آنکه متعلق با دیگران باشد.

مثلا اگر شما در یک پاساژ یا شرکت یا مغازه کار دارید لازم نیست جلو در بایستید و اذن ورود بخواهید . همچنین حمام عمومی که درش باز است . در این موارد کسب اذن لازم نیست . بر شما باکی نیست در خانه هایی که مسکونی نیست و در آنجا کاری دارید بدون اجازه وارد شوید .

از « فیها متاع لکم » فهمیده می شود که ورود انسان در این گونه مکانها در صورتی است که کاری دارد والا مزاحمت برای صاحبان آن مکانها نباید فراهم شود .

« والله یعلم ما تبدون و ما تکتمون » یعنی و خدا به آشکار و نهان شما آگاه است ، از قصد و نیت شما با خبر است که به چه منظور وارد خانه و محل کار کسی می شوید .آیۀ بعد می فرماید : « قل للمؤمنین یغضوا من ابصار هم و یحفظو فروجهم ....»

یعنی بگو به مردان مؤمن که دیده های خود را بخوابانند و عورت خویش را حفظ کنند . 
ادامه دارد...

آياخداحجاب را واجب كرده است؟-نگاه و ستر عورت(6)

عین و بصر


در این آیه کلمۀ « ابصار » که جمع بصر است به کار رفته است .

فرق است بین کلمۀ « بصر » و کلمۀ « عین » . همان طوری که در فارسی هم فرق است بین کلمۀ « دیده » و کلمۀ « چشم » . 
« عین » که فارسی آن « چشم » است نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از کار آن ، ولی کلمۀ « بصر » و همچنین فارسی آن « دیده » از آن جهت به چشم اطلاق می شود که کار مخصوص 
«دیدن »  از آن سر می زند . لذا این دو کلمه اگر چه اسم یک عضو می باشد ولی مورد استعمال آن ها تفاوت دارد .

وقتی که یک شاعر می خواهد تناسب و زیبایی چشم معشوق را توصیف کند و نظر به عمل دیدن ندارد لفظ « چشم » را به کار می برد . در این مورد استعمال لفظ « دیده » صحیح نیست زیرا در اینجا عنایت به خود چشم است ، به درشتی و ریزی و مشکی یا میشی یا خماری بودن آن است ، مثل اینکه شاعر می گوید :

دو چشم مست تو خوش می کشند ناز از هم
نمی کنند دو بد مست احتراز از هم

ولی وقتی عنایت به کار چشم یعنی عمل دیدن باشد کلمۀ « دیده » را به کار می برند . شاعر می گوید : 

دیده را فایده آن است که دلبر بیند 

در آیۀ مورد بحث چون عنایت به کار چشم یعنی عمل دیدن است کلمۀ « ابصار » به کار رفته است نه کلمۀ « عیون » .

غض و غمض

کلمۀ دیگری که در این آیه به کار رفته است کلمۀ « یغضوا » است که از مادۀ « غض » و « غمض » دولغت است که هر دو در مورد چشم به کار می رود و برخی آن دو را با هم اشتباه می کنند . باید معنای این دو کلمه را نیز مشخص کنیم . غمض به معنای بر هم گذاردن پلک هاست . می گویند غمض عین کن . کنایه است از اینکه صرف نظر کن .

چنان که ملاحظه می کنید این لغت با کلمۀ « عین » همراه می شود نه با کلمۀ « بصر » .

ولی در مورد کلمۀ « غض » می گویند « غض بصر » و یا « غض نظر » و یا « غض طرف » . غض به معنی کاهش دادن است و غض بصر یعنی کاهش دادن نگاه . 

در قرآن کریم سورل لقمان آیۀ 19 از زبان لقمان به فرزندش می گوید : « واغضض من صوتک » یعنی صدای خودت را کاهش بده ، ملایم کن ، فریاد نکن . در آیۀ 3 از سورۀ حجرات می فرماید : « ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی » یعنی آنان که صدای خود را ( هنگام سخن گفتن ) در حضور رسول خدا ملایم می کنند ، یعنی فریاد بر نمی آورند ، آنان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا آزمایش کرده است . 

از همۀ این موارد چنین فهمیده می شود که معنی « غض بصر » کاهش دادن نگاه است ، خیره نشدن و تماشا نکردن و به اصطلاح نظر استقلالی نیفکندن است .

علیهذا در آیۀ مورد بحث معنای « یغضوا من ابصار هم » این است که نگاه را کاهش بدهند یعنی خیره نگاه نکنند و به اصطلاح علمای اصول نظرشان آلی باشد نه استقلالی .

توضیح اینکه یک وقت نگاه انسان به یک شخص برای ورانداز کردن و دقت کردن به خود آن شخص است مانند اینکه بخواهد وضع لباس و کیفیت آرایش او را مورد مطالعه قرار دهد ، مثلا ببیند کراواتش را چگونه بسته است و موی سرش را چگونه آرایش کرده است . ولی یک وقت دیگر نگاه کردن به شخصی که با او روبرو است برای این است که با او حرف می زند و چون لازمۀ مکالمه نگاه کردن است به او نگاه می کند . 

این نوع از نگاه کردن که به عنوان مقدمه و وسیلۀ مخاطبه است نظر آلی است ، ولی نوع اول نظر استقلالی است . پس معنی جمله این است : به مؤمنین بگو به زنان خیره نشوند و چشم چرانی نکنند .

این نکته باید اضافه شود که برخی از مفسران که « غض بصر » را به معنی ترک نظر گرفته اند مدعی هستند که مقصود ترک نظر به عورت است همچنانکه جملۀ بعد نیز ناظر به حفظ عورت از نظر است . و باز همان طور که فقها گفته اند ، فرضا مقصود از « غض بصر » ترک نگاه به طور کلی باشد اعم از نگاهی که به منظور تماشا و التذاذ باشد و یا نگاهی که لازمۀ مخاطبه است ، متعلق نگاه ذکر نشده است که چیست .

ولی اگر چنانکه ما استنباط کردیم مقصود از « غض بصر » این باشد که خیره نگاه نکنند ، یعنی ناظر به نگاهی باشد که لازمۀ مخاطبه است و مقصود این است که چشم چرانی نکنند ، قطعا متعلق غض بصر، چهره است و بس؛ زیرا آنچه ضرورت اقتضا می کند همین قدر است . نگاه به غیر چهره ( و شاید دو دست تا مچ نیز ) حتی با غض بصر نیز جایز نیست .

ستر عورت

در جملۀ بعد می فرماید : « و یحفظوا فروجهم » یعنی به مؤمنین بگو عورت خویش را حفظ کنند . ممکن اس مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هر چه که روا نیست نگهداری کنند ، یعنی از زنا و فحشاء و هر کار زشتی که از این مقوله است .

ولی عقیدۀ مفسرین اولیۀ اسلام و همچنین مفاد اخبار و احادیث وارده این است که هر جا در قرآن کلمۀ حفظ فرج آمده است مقصود حفظ از زناست جز در این دو آیه که به معنای حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است . چه این تفسیر را بگیریم یا حفظ فرج را به معنی مطلق پاکدامنی و عفاف بگیریم در هر حال شامل مسألۀ ستر عورت می باشد .

در جاهلیت، بین اعراب، ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد . در دنیای متمدن کنونی نیز عده ای از غربی ها کشف عورت را تأیید و تشویق می کنند . دنیا دوباره از این نظر به سوی همان وضع زمان جاهلیت سوق داده می شود .

راسل در یکی کتابهایش به نام درتربیت یکی از چیزهایی که از جملۀ اخلاق بی منطق و به اصطلاح « اخلاق تابو » می شمارد همین مسألۀ پوشانیدن عورت است . وی می گوید چرا پدران و مادران اصرار می ورزند که عورت خود را از بچه بپوشانند ؟ این اصرار خود سبب تحریک حس کنجکاوی بچه می گردد . اگر کوشش والدین برای کتمان عضو تناسلی نباشد چنین کنجکاوی کاذبی وجود پیدا نخواهد کرد . باید والدین عورت خود را به بچه ها نشان بدهند تا آنها هر چه که وجود دارد از اول بشناسند .

بعد اضافه می کند : لااقل گاهی اوقات – مثلا هفته ای یک بار – در صحرا یا حمام برهنه شوند و عورت خود را در معرض دید بچه ها قرار دهند .

راسل مسألۀ مخفی کردن عورت را یک « تابو » می داند . « تابو » از موضوعات بحث جامعه شناسی است و به تحریمهای ترس آور و بی منطق گفته می شود که در میان ملل وحشی وجود داشته و دارد . به عقیدۀ امثال راسل اخلاق رایج در جهان متمدن امروز نیز پر از « تابو » است .

عجیب است که بشر به نام تمدن می خواهد به قهقرا و توحش باز گردد . در قرآن کریم کلمۀ « الجاهلیة الاولی » وارد شده است . شاید اشعار به همین جهت باشد که جاهلیت قدیم نخستین جاهلیت بود است . در بعضی از روایات آمده است که « ای ستکون جاهلیة اخری » یعنی مفهوم آیه این است که به زودی یک جاهلیت دیگر هم به وجود خواهد آمد .

قرآن به دنبال دستور ستر عورت می فرماید : « ذلک ازکی لهم » یعنی این برای ایشان پاکیزه تر است ؛ پوشیدن عورت یک نوع نظافت و پاکی روح است از این که بشر دائما دربارۀ مسائل مربوط به اسافل(زيرين) اعضا بیندیشد .

قرآن با این جمله می خواهد فلسفه و منطق این کار را بیان کند. در حقیقت می خواهد پاسخی به اهل جاهلیت قدیم و جدید بدهد که این ممنوعیت ها را بی منطق و « تابو » نخوانند و متوجه آثار و منطق آن باشند .

بعد می فرماید : « ان الله خبیر بما یصنعون » خدا بدانچه می کنند آگاه است . در تاریخ داستانی از رسول اکرم ( ع ) در این زمینه هست . رسول اکرم ( ع ) می فرماید :

« در کودکی چند بار پیشامدهایی برای من شد و احساس کردم که یک قوۀ غیبی و یک مأمور درونی مراقب من است و مرا از ارتکاب بعضی کارها باز می دارد . از جمله این که وقتی که بچه بودم و با کودکانی بازی می کردم یک روز یکی از رجال قریش کار ساختمانی داشت و کودکان برحسب حالت کودکی دوست داشتند سنگ و مصالح بنایی را در دامن گرفته بیاورند و نزدیک بنا قرار دهند . بچه ها طبق معمول عرب پیراهنهای بلند به تن داشتند و شلوار نداشتند . وقتی که دامن خود را بالا می گرفتند عورت آنها مکشوف می شد . من رفتم یک سنگ در دامن بگیرم . همینکه خواستم دامنم را بلند کنم گویی کسی با دستش زد و دامن مرا انداخت . یک بار دیگر خواستم دامنم را بالا بگیرم باز همان طور شد . دانستم که من نباید این کار را بکنم . »

در آیۀ بعد می فرماید : « و قول للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن » عینا همان دو تکلیف : ترک نظر و پاکدامنی ( پوشانیدن عورت ) را که برای مردان بیان کردم برای زنان هم ذکر فرموده است .

از اینجا به خوبی روشن می شود که هدف از این دستورات رعایت مصالح بشر است خواه زن یا مرد . قوانین اسلام بر پایۀ تبعیض و تفاوت میان زن و مرد بنا نشده است و الا می باید همۀ این تکالیف را برای زن قائل شود و برای مرد هیچ وظیفه ای مقرر ندارد .

اگر می بینیم که وظیفۀ « پوشش » به زن اختصاص یافته است از این جهت است که ملاک آن مخصوص زن است . چنانکه قبلا هم یادآوری کردیم زن مظهر جمال و مرد وظهر شیفتگی است . قهرا به زن باید بگویند خود را در معرض نمایش قرار نده نه به مرد . لهذا با اینکه دستور پوشیدن برای مردان مقرر نشده است عملا مردان پوشیده تر از زنان از منزل بیرون می روند ، زیرا تمایل مرد به نگاه کردن و چشم چرانی است نه به خود نمایی ، و برعکس تمایل زن بیشتر به خودنمایی است نه به چشم چرانی . تمایل مرد به چشم چرانی ، بیشتر زن را به خودنمایی تحريك می کند و تمایل به چشم چرانی کمتر در زنان وجود دارد ، لهذا مردان کمتر تمایل به خودنمایی دارند . و به همین جهت 
« تبرج » از مختصات زنان است . 
ادامه دارد...

آيا خدا حجاب را واجب كرده است؟...زينت زن (7)
 

زینت

در جمله بعد می‏فرمايد : " « و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها » " .
كلمه " زينت " در عربی از كلمه " زيور " فارسی اعم است . زيرا زيور به زينت هائی گفته می‏شود كه از بدن جدا می‏باشد مانند طلا آلات و جواهرات ، ولی كلمه زينت هم به اين دسته گفته می‏شود و هم به آرايشهائی كه به بدن‏ متصل است نظير سرمه و خضاب . مفاد اين دستور اين است كه زنان نبايد آرايش و زيور خود را آشكار سازند . سپس دو اسثتثنا برای وظیفه ذکر شده است که هر دو را مفصلا مورد بحث قرار می‏دهيم .

استثناء اول

" الا ما ظهر منها " یعنی جز زینت هایی که آشکار است . از این عبارت چنین استفاده می شود که زینت های زن دو نوع است . یک نوع زینتی است که آشکار است . نوع دیگر زینتی که مخفی است مگر آن که زن عمدا و قصدا بخواهد آن را آشکار کند . پوشانیدن زینت نوع اول واجب نیست ، اما پوشانیدن زینتهای نوع دوم واجب است . اینجاست که این پرسش به صورت یک مشکل پیش می آید که زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام ؟

درباره این استثنا از قدیم ترین زمان ها از صحابه و تابعین و ائمۀ طاهرین ( ع ) سؤال می شده و به آن جواب داده شده است . در تفسیر مجمع البیان می گوید :

"درباره اين استثناء سه قول است : اول اينكه مراد از« زينت آشكار » جامه‏ها است (جامه های رو ) و مراد از «زینت نهان » پای برنجن و گوشواره و دستبند است . اين قول از ابن مسعود صحابی معروف نقل شده است‏ .

قول دوم اين كه مراد از زينت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است ، يعنی زينت هائی كه در چهره و دو دست تا مچ واقع می‏شود . اين ، قول ابن‏ عباس است .

قول سوم اينست كه مراد از زينت آشكار ، خود چهره و دو دست تا مچ‏ است . اين ، قول ضحاك و عطا است ." 

در تفسير صافی ذيل اين جمله يك عده روايات از ائمه اطهار نقل می‏كند كه ما بعد نقل خواهيم كرد .

درتفسیر کشاف می گوید :

زينت عبارت است از چيزهائی كه زن خود را بدانها می‏آرايد از قبيل‏ طلاآلات ، سرمه ، خضاب . زینت ها آشکار از. قبيل انگشتر ، حلقه ، سرمه و خضاب مانعی نيست كه آشكار بشود و اما زينتهای پنهان از قبيل‏ دست برنجن ، پای برنجن ، بازوبند ، گردنبند ، تاج ، كمربند ، گوشواره‏ بايد پوشانيده شود . مگر از عده‏ای كه در خود آيه استثنا شده‏اند .

می گوید :

« در آيه، پوشانيدن خود زينت های باطنه مطرح شده است نه محل های آنها از بدن . اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمتهایي از بدن است از قبيل ذراع ، ساق پا ، بازو ، گردن ، سر ، سينه ، گوش .»

آن گاه صاحب كشاف پس از بحثی درباره موهای عاريتی كه به موی زن وصل‏ می‏شود ، و بحث ديگری درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش‏ می‏كشد كه فلسفه استثناء زينت های ظاهره از قبيل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست ؟

در جواب می گوید :

فلسفه‏اش اين است كه پوشانيدن اين ها "حرج"(مشقت و سختي زياد) است ، كار دشواری است بر زن . زن چاره‏ای ندارد از اين كه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهره‏اش را بگشايد . خصوصا در مقام شهادت دادن و در محاكمات و در موقع‏ ازدواج . چاره‏ای ندارد از اين كه در كوچه‏ها راه برود و خواه ناخواه از ساق‏ به پائين تر يعنی قدم هايش معلوم می‏شود ، خصوصا زنان فقير ( که جوراب و احیانا کفش ندارند ) . و این است معنی جملۀ « الا ما ظهر منها » در حقیقت مقصود این است :
مگر آنچه عادتا و طبعا آشكار است و اصل اول‏ ايجاب می‏كند كه آشكار باشد . » 

صاحب كشاف آن گاه وارد فلسفه استثناء دوم ( محارم ) می‏شود . سپس وضع‏ زنان را قبل از نزول اين آيات شرح می‏دهد كه گريبان هايشان گشاد و باز بود ، گردن و سينه و اطراف سينه‏شان ديده می‏شد ، و دامن روسري ها را معمولا از پشت سر بر می‏گرداندند و قهرا قسمت های گردن و بناگوش و سينه ديده می‏شد .

فخر رازی در تفسير كبير پس از اين كه بحثی می‏كند درباره اين كه آيا لغت‏ زينت تنها به زيبائي های مصنوعی گفته می‏شود و يا زيبائي های طبيعی را هم‏ شامل است و خود رأی دوم را انتخاب می‏كند ، می‏گويد :

« به عقیده کسانی مانند قفال که می گویند مراد زیباییهای طبیعی است ، مقصود از زینت آشکار ، چهره و دو دست تا مچ است در زنها ، و چهره و دو دست و دو پا در مردها . 

به عقيده قفال چون ضرورت معاشرت ايجاب‏ می‏كرده كه چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شريعت اسلام شريعت سهل و آسان است پوشانيدن چهره و دو دست تا مچ واجب نشده است . . . و اما كسانی كه زينت را به امور مصنوعی حمل كرده‏اند گفته‏اند مقصود از زينت‏ ظاهره زينت چهره و دستها است از قبيل وسمه و گلگونه و خضاب و انگشتر . 

و علت اين استثناء اين است كه پوشانيدن اينها برای زن دشوار است . زن ناچار است که با دستهای خود اشیاءو در مقام شهادت و محاکمه و ازدواج ناچار است چهرۀ خویش بگشاید . »

درباره اين استثناء از ائمه اطهار عليه السلام زياد پرسش شده است و آنها جواب داده‏اند . ما چند روايت از كتب حديث نقل می‏كنيم . در تفسير صافی نيز همين روايت ها غالبا نقل شده است . ظاهرا در روایات شیعه در این جهت اختلافی نیست . اینک روایت ها : 

1 - از امام صادق سؤال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش برای‏ زن واجب نيست چيست ؟ فرمود زينت آشكار عبارت است از سرمه و انگشتر . 

2 - امام باقر فرمود : زینت ظاهر عبارت است از جامه ، سرمه، انگشتر ، خضاب دستها ، النگو . سپس فرمود زینت سه نوع است : یکی برای همۀ مردم است و آن همین است که گفتم . دوم برای محرم ها و آن جای گردنبند و بالاتر و جای بازوبند به پایین و خلخال به پایین است . سوم زینتی است که اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن زن است .

3 – ابو بصیر می گوید از امام صادق ( ع ) تفسیر « الا ما ظهر » را خواستم فرمود عبارت است از انگشتر و دستبند.

4 –راوی که یک شیعه است می گوید : از حضرت صادق ( ع ) پرسیدم که برای مرد نگاه کردن به چه قسمت از بدن زن جایز است در صورتی که محرم او نباشد ؟ فرمود چهره و دو کف دست و دو قدم .

اين روايت متضمن حكم جواز نظر بر وجه و كفين است نه حكم عدم وجوب‏ پوشاندن آنها و اين ها دو مسأله جداگانه می‏باشند ولی بعدا خواهيم گفت‏ اشكال بيشتر در جواز نظر است نه در عدم وجوب پوشيدن . . اگر نظر جائز باشد به طريق اولی پوشيدن واجب نيست . بعدا در اين باره بحث خواهيم‏ كرد . 

5 – « اسما » دختر ابوبكر - كه خواهر عايشه بود - به خانه پيغمبر اكرم آمد در حالی كه جامه‏های نازك و بدن نما پوشيده بود . رسول اكرم روی‏ خويش را از او برگرداند و فرمود :
ای اسماء ! همين كه زن به حد بلوغ رسيد سزاوار نيست چيزی از بدن‏ او ديده شود مگر اين و اين - اشاره فرمود به چهره و قسمت مچ به پائين‏ دست خودش .

اين روايات با نظر ابن عباس و ضحاك و عطا منطبق است نه با نظر ابن‏ مسعود كه مدعی بوده است مقصود از زينت ظاهره جامه است . 

اساسا نظر ابن مسعود قابل توجيه نيست ، زيرا جامه‏ای كه خود بخود آشكار است جامه ي رو است نه جامه زير ، و در اين صورت معنی ندارد كه گفته شود زنان زينت های خود را آشكار نكنند مگر جامه رو را . جامه ي رو قابل پوشاندن‏ نيست تا استثنا شود ، بر خلاف چيزهائی كه در كلمات ابن عباس و ضحاك و عطا است و در روايات شيعه اماميه آمده است . اينها اموری است كه قابل‏ اين هست كه دستور پوشانيدن يا نپوشانيدن آنها داده شود . 

به هر حال اين روايات می‏فهماند كه برای زن پوشانيدن چهره و دست ها تا مچ واجب نيست ، حتی آشكار بودن آرايش های عادی و معمولی كه در اين‏ قسمتها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولا زن از آنها خالی نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق العاده به شمار می‏رود نيز مانعی ندارد . 

اين مطلب را توضيح می‏دهيم كه ما اين مسأله را از نظر خودمان بيان‏ می‏كنيم و استنباط خودمان را ذكر می‏نمائيم ، و اما هر يك از آقايان و خانمها از هر كس كه تقليد می‏كنند عملا بايد تابع فتوای مرجع تقليد خودشان‏ باشند . 

آنچه ما می‏گوئيم با فتوای بعضی از مراجع تقليد تطبيق می‏كند و ممكن است با فتوای بعضی ديگر تطبيق نكند ( هر چند فتوای مخالفی وجود ندارد ، هر چه هست به اصطلاح احتياط است نه فتوای صريح ) . غرض ما از اين بحث اين است كه شما با متون متین و محکم اسلام مجهز گردید .

همه می دانیم امروز قشر عظیمی از اجتماع که به غلط خود را 
« روشنفکر » معرفی می کنند با نظر بدبینی به اسلام در مسائل مربوط به زن نگاه می کنند ، نمی دانند اسلام چه گفته است و با فلسفۀ اجتماعی اسلام آشنا نیستند و لهذا بدبینی های آنها صد در صد بی اساس است . این دسته نه تنها به پیروی از شهوات خود عملا مقید به حجاب و عفاف نیستند بلکه چون با حجاب اسلامی و منطق آن آشنا نیستند اعتقاد پیدا کرده اند که این یک خرافه است ، دستور است که موجب بدبختی بشر است و همین فکر سبب دوری بلکه بیگانگی و خروج آن ها از اسلام شده است .

اگر تنها عمل نکردن و پیروی از شهوات بود سهل بود ؛ موضوع ، موضوع انکار اسلام و بی اعتقادی است . شما باید با منطق و فلسفۀ اجتماعی اسلام از نزدیک آشنا شوید تا بتوانید جواب آن اشخاص را در برخوردها بدهید .

بديهی است تنها خواندن رساله‏های عمليه و آگاهی بر متون فتواها برای‏ اين منظور كافی نيست ، بحثی استدلالی ، هم از جنبه نقل و هم از جنبه‏ فلسفه اجتماعی لازم است . اين جهت است كه اين بحث را بر ما ضروری و لازم كرده است و اين است محرك ما در بحث استدلالی با بيان ادله و مدارك اين مسأله . 

اما اين كه زن نسبت به محارم خود تا چه اندازه حق دارد پوشش نداشته‏ باشد ، روايات و فتاوی مختلف است . آنچه از يك عده روايات استنباط می‏شود و بر طبق آن نيز بعضی از فقهاء فتوا داده‏اند اين است كه از ناف‏ تا زانو از محارم غير شوهر بايد پوشيده شود .

 

آيا خدا حجاب را واجب كرده است؟..کیفیت پوشش زن(8)
 

بعد از اين استثناء اين جمله آمده است : « و ليضربن بخمرهن علی‏ جيوبهن » يعنی می‏بايد روسری خود را بر روی سينه و گريبان خويش قرار دهند . البته روسری خصوصيتی ندارد ، مقصود پوشيدن سر و گردن و گريبان‏ است . همان طور كه قبلا از تفسير كشاف نقل كرديم - ديگران نيز همانطور گفته‏اند - زنان عرب معمولا پيراهن هائی می‏پوشيدند كه گريبان هايشان باز بود ، دور گردن و سينه را نمی‏پوشانيد . روسري هائی هم كه روی سر خود می‏انداختند از پشت سر می‏آويختند ( همانطوری كه الان بين مردان عرب‏ متداول است ) قهرا گوش ها و بناگوش ها و گوشواره‏ها و جلوی سينه و گردن‏ نمايان می‏شد . اين آيه دستور می‏دهد كه بايد قسمت آويخته همان روسري ها را از دو طرف روی سينه و گريبان خود بيفكنند تا قسمتهای ياد شده پوشيده‏ گردد . 

ابن عباس در تفسير اين جمله گفته است : " زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوی خود را بپوشاند . " 

اين آيه حدود پوشش را مشخص می‏كند . در ذيل اين آيه شيعه و سنی روايت‏ كرده‏اند كه :

روزی در هوای گرم مدينه زنی جوان و زيبا در حالی كه طبق معمول روسری‏ خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بناگوشش پيدا بود ، از كوچه‏ عبور می‏كرد . مردی از اصحاب رسول خدا از طرف مقابل می‏آمد . آن منظره زيبا سخت نظر او را جلب كرد و چنان غرق تماشای آن‏ زيبا شد كه از خودش و اطرافش غافل گشت و جلو خودش را نگاه نمی‏كرد آن زن وارد كوچه‏ای شد و جوان با چشم خود او را دنبال می‏كرد . همان طور كه‏ می‏رفت ، ناگهان استخوان يا شيشه‏ای كه از ديوار بيرون آمده بود به صورتش‏ اصابت كرد و صورتش را مجروح ساخت . وقتی به خود آمد كه خون از سر و صورتش جاری شده بود . با همين حال به حضور رسول اكرم رفت و ماجرا را به‏ عرض رساند . اينجا بود كه آيه مباركه نازل شد : " « قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ». . . الی آخر " .

اين تركيب لغوی ، يعنی تركيب لغت " ضرب " با لغت " علی " اين‏ معنی را می‏رساند كه چيزی را بر روی چيز ديگر قرار دهند به طوری كه مانع و حاجبی بر او شمرده شود . 

در تفسير كشاف می‏گويد: " يعنی اين تعبير نظير اين است كه بگوئيم دست خود را روی ديوار گذاشتيم . 

ايضا در كشاف در ذيل آيه 11 از سوره كهف كه اين تركيب لغوی در آنجا آمده است و می‏فرمايد : " « فضربنا علی آذانهم »" می‏گويد : " يعنی بر روی گوشهای آنها پرده‏ای‏ قرار داديم كه نشنوند . "
 
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث می‏گويد : " زنان مأمور شده‏اند كه روسري های خود را بر روی سينه خود بيفكنند تا دور گردن آنان پوشيده شود . گفته شده است كه قبلا دامنه روسري ها را به‏ پشت سر می‏افكندند و سينه‏هايشان پيدا بود . كلمه " جيوب " ( گريبانها ( كنايه است از سينه‏ها ، زيرا گريبان ها است كه روی سينه‏ها را می‏پوشاند . و گفته شده است كه از آن جهت اين دستور رسيده است كه زنان موها و گوشواره‏ها و گردنهای خويش را بپوشانند . ابن عباس در ذيل اين آيه گفته‏ است : زن بايد موی و سينه و دور گردن و زير گلوی خويش را بپوشاند " 

تفسير صافی نيز بعد از ذكر جمله " « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن » " می‏گويد : " برای اينكه گردنها پوشيده شود ".
 
به هر حال منظور اين است كه اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان می‏كند . مراجعه به تفاسير و روايات اعم از شيعه و سنی و مخصوصا روايات شيعه كاملا مطلب را روشن می‏كند و جای ترديد در مفهوم آيه باقی‏ نمی‏گذارد .

استثناء دوم :

«و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن الخ » يعنی زينتهای خود را آشكار نكنند مگر برای شوهران و . . 

استثناء اول مقداری از زينت را كه نمايان بودن آن نسبت به عموم افراد جايز است معين كرد ، اما اين استثناء ، اشخاص معينی را نام می‏برد كه‏ آشكار نمودن مطلق زينت برای آنان جايز است . در استثناء اول دائره مورد استثناء از نظر مواضع تنگتر و از نظر افراد وسيعتر است و در استثناء دوم‏ برعكس است .

غالب اين اشخاص كه در آيه نام برده شده‏اند همان كسانی هستند كه در اصطلاح فقه به نام محارم خوانده می‏شوند و از اين قرارند :

1 - « لبعولتهن »- شوهران
2 - « او آبائهن »- پدران
3 - « او آباء بعولتهن »- پدر شوهران
4 - « او ابنائهن »- پسران
5 - « او ابناء بعولتهن »- پسر شوهران
6 - « او اخوانهن »- برادران
7 - « او بنی اخوانهن »- پسر برادران
8 - « او بنی اخواتهن »- پسر خواهران
9 - « او نسائهن »- زنان
10 - « او ما ملكت ايمانهن »- مملوكان
11 - « او التابعين غير اولی الاربة »- طفيليانی كه كاری با زن ندارن
12 - « او الطفل الذين لم يظهروا علی عورات النساء »- كودكانی كه از امور جنسی بی‏خبرند ، يا توانائی كار زناشوئی ندارند.
 
در موارد ذكر شده تنها چهار مورد اخير قابل بحث است :

الف - زنان ( نسائهن )

در اين كلمه سه احتمال داده شده است :
 
1- اينكه مراد زنان مسلمان هستند . مفهوم آيه ، بنابراين قول اينست‏ كه زنان غير مسلمان نامحرم می‏باشند و زن مسلمان بايد خود را از ايشان‏ بپوشاند . 

2 - اين كه مراد مطلق زنان است خواه مسلمان يا غير مسلمان .
3 - اين كه مراد زن هائی است كه در خانه هستند مانند زنان خدمتكار . 

مفهوم اين تفسير اين است كه هر زنی به غير از زنان داخل خانه به ساير زنان‏ نامحرم است . اين احتمال به كلی مردود است زيرا يكی از مسلمات و ضروريات اسلام اينست كه زن به زن محرم است . 

احتمال دوم نیز ضعیف است زیرا که در این احتمال نکته ای برای اضافۀ « نساء » به ضمیر وجود ندارد ولی طبق احتمال اول نکتۀ این اضافه این است که زنان کفار بیگانه هستند و از خودشان نمی باشند .

حقیقت این است که احتمال اول قویترین احتمالات است و روایاتی هم بر طبق آن وارد شده که برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان یهودیه یا نصرانیه منع کرده است . در این روایات استناد شده است به اینکه زنان غیر مسلمان ممکن است زیبایی زنان مسلمان را برای شوهران یا برادران خود توصیف کنند : لا نهن قد یصفن لازواجهن و اخوتهن .

بايد توجه داشت كه در اينجا مسأله‏ای وجود دارد و آن اين است كه برای‏ هيچ زن مسلمان جايز نيست كه محاسن يعنی زيبائي های زن ديگر را برای شوهر خود توصيف كند . وجود اين تكليف زنان مسلمان را در برابر يكديگر تأمين‏ می‏دهد ، ولی در مورد زنان غير مسلمان اطمينان نيست ، ممكن است آنان‏ برای مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگویند .

لهذا به زنان مسلمان‏ دستور داده شده است كه خود را از ايشان بپوشانند . ولی البته آيه صراحت‏ كامل ندارد به اينكه ظاهر كردن زينت ها و زيبائي ها در برابر آنها حرام‏ است . لهذا با قرائن و دلائل ديگر ممكن است گفته شود كه اين عمل مكروه‏ است . فقها معمولا در اين مسأله قائل به وجوب پوشش زن نسبت به زنان‏ غير مسلمان نيستند و تنها به كراهت بی پوششی فتوا می‏دهند .

ب : بردگان و مملوکان ( او ما ملکت ایمانهن )
در اين جمله دو احتمال است : يكی اينكه مراد خصوص كنيزان است و ديگر اينكه مراد مطلق مملوك است و شامل غلامان نيز می‏باشد . در اينجا نيز روايات مؤيد تفسير دوم است ولی فتوای فقهاء با آن هماهنگی ندارد .

در روايت است كه مردی از مردم عراق - كه به واسطه مجاورت با ايران معمولا در اين مسائل سختگيرتر بودند - آمد به مدينه و به‏ حضور امام صادق عليه السلام مشرف شد . به مناسبتی سخن از مردم مدينه به‏ ميان آمد و آن مرد اعتراض كرد و گفت اين ها زنان خود را همراه غلامان‏ می‏فرستند و احيانا زنان هنگامی كه می‏خواهند سوار شوند به كمك غلامان سوار می‏شوند ، مثلا دست روی شانه غلامان می‏گذارند و سوار می‏شوند . امام صادق‏ فرمود اين كار مانعی ندارد ، و آنگاه آيه 56 از سوره احزاب را كه مفيد همين معنی است قرائت فرمود : " « لا جناح عليهن فی آبائهن و لا ابنائهن‏ و لا اخوانهن و لا ابناء اخوانهن و لا ابناء اخواتهن و لا نسائهن و لا ما ملكت ايمانهن » " . 

يعنی بر زنان در مورد پدران  و پسران  و برادران‏  و برادرزادگان  و خواهرزادگان و زنان و مملوك هايشان باكی نيست . به طور كلی بردگان اعم از جنس زن يا مرد از نظر اسلام در بسياری از احكام استثناهائی دارند . مثلا از نظر خود پوشش و حرمت نظر ، كنيزان با زنان آزاد فرق می‏كنند . بر كنيزان واجب نيست كه سرهای خود را بپوشانند و حال آنكه بر زنان آزاد لازم است سر خود را بپوشانند . 

ظاهرا سر مطلب‏ خدمتكاری آنها است . علی هذا بعيد نيست كه غلامان نيز چنين استثنائی‏ داشته باشند . 

ولی همچنان كه گفتيم از نظر فتوای فقهاء اين حكم بعيد است اما از طرف‏ ديگر حمل جمله « او ما ملكت ايمانهن »به خصوص كنيزان نيز بسيار مستبعد است .

اگر بخواهيم استثناء مملوك را منحصر به كنيزان بدانيم بايد بگوئيم‏ زنان آزاد بر يكديگر مطلقا محرم می‏باشند ولی كنيزان برای زنان آزاد محرم‏ نيستند مگر زنان آزادی كه مالك اين كنيزان می‏باشند . و وقتی اين مطلب‏ را هم بدين فتوا اضافه كنيم كه بسياری از فقهاء پوشش را برای كنيز حتی‏ نسبت به مردان بيگانه واجب ندانسته‏اند نتيجه خيلی عجيب خواهد بود زيرا نتيجه اين است كه كنيز بر همه مردان محرم است و زنان آزاد بر كنيزان‏ نا محرم می‏باشند . يعنی كنيز كاملا در حكم يك مرد است . البته چنين چيزی‏ درست نيست . 

ج - طفيليانی كه نيازی به زن ندارند « التابعين غير اولی الاربه ». قدر مسلم ، اين جمله ديوانگان و افراد بله را كه دارای شهوت نيستند و جاذبه‏ای را كه در زن است درك نمی‏كنند شامل می‏گردد . بعضی‏ها عموميت‏ بيشتری در آيه قائل شده‏اند و آنرا شامل خواجگان حرمسرا نيز دانسته‏اند به‏ استناد اين كه خواجگان نيز حاجتی به زن ندارند . 

محرم دانستن خواجگان و آوردن آنان به حرمسراها در زمان های قديم براساس‏ همين فتوا بوده است . 

برخی ديگر در آيه تعميم بيشتری داده‏اند و گفته‏اند شامل فقراء و مساكين‏ نيز می‏باشد ، يعنی كسانی كه وضع خاص آنان و شرائط آنان طوری است كه در اين عوالم نيستند . كسی كه برای نانش معطل است و به خاطر لقمه نانی به‏ دنبال آن می‏دود و مخصوصا با فاصله طبقاتی‏ای كه بين آندو وجود دارد هرگز به فكر مسائل جنسی نخواهد بود . ولی حقيقت اينست كه اين اندازه توسعه در مفهوم آيه بسيار بعيد است . 

قدر مسلم ، همان طبقه اول است و اگر بيشتر تعميم دهيم حداكثر اينست كه‏ طبقه دوم را مشمول آيه بدانيم .

د - كودكانی كه از امور جنسی بيخبرند ، يا توانائی ندارند . " « الطفل‏ الذين لم يظهروا علی عورات النساء » " .

 اين قسمت را نيز دو جور می‏توان تفسير كرد . كلمه " « لم يظهروا » " از ماده ظهور است و با كلمه " علی " متعدی شده است . ممكن است تركيب‏ اين دو كلمه مفهوم " اطلاع " را بدهد . پس معنی چنين می‏شود : كودكانی‏ كه بر امور نهانی زنان آگاه نيستند  و ممكن است مفهوم " غلبه و قدرت‏ " را بدهد ، پس معنی چنين می‏شود : كودكانی كه بر استفاده از امور نهانی‏ زنان توانائی ندارند . 

طبق احتمال اول مراد بچه‏های غير مميز هستند كه قدرت تشخيص اينگونه‏ مطالب را ندارند . اما طبق احتمال دوم مقصود بچه‏هائی است كه قدرت بر امور جنسی ندارند يعنی غير بالغ می‏باشند هر چند مميز بوده باشند . طبق‏ احتمال دوم اطفالی كه همه چيز می‏فهمند و نزديك به حد بلوغ می‏باشند ولی‏ بالغ نمی‏باشند جزء استثناها هستند . فتوای فقهاء نيز بر طبق اين تفسير است . 

در دنباله آيه می‏فرمايد : « و لا يضربن بأرجلهن ليعلم ما يخفين من‏ زينتهن » يعنی زنان به منظور آشكار ساختن زينتهای پنهان خود ، پای بر زمين نكوبند .

زنان عرب معمولا خلخال به پا می‏كردند ، و برای اينكه بفهمانند خلخال قيمتی به پا دارند پای خود را محكم بر زمين می‏كوفتند .
آيه كريمه از اين كار هم نهی فرمود .    

از اين دستور می‏توان فهميد كه هر چيزی كه موجب جلب توجه مردان می‏گردد مانند استعمال عطرهای تند و همچنين آرايشهای جالب نظر در چهره ممنوع‏ است . به طور كلی زن در معاشرت نبايد كاری بكند كه موجب تحريك و تهييج و جلب توجه مردان نامحرم گردد . 

جمله آخر آيه چنين است : " « و توبوا الی الله جميعا ايها المؤمنون‏ لعلكم تفلحون »". همه به سوی خدا بازگشت كنيد ، باشد كه رستگار گرديد . دأب قرآن‏ اينست كه در پايان دستورها مردم را به خدا متوجه می‏سازد تا در به کار بستن فرمان های او سهل انگار نباشند . 
ادامه دارد...
 
 

همسران پيغمبر(ص)
 
آيات اصلی مربوط به وظيفه پوشش همان آيات سوره نور بود كه بيان شد.

 
آياتی چند هم در سوره احزاب است كه می‏توان آن ها را در حاشيه اين مطلب‏ ذكر كرد . قسمتی از اين آيات مربوط است به زنان رسول خدا و قسمت ديگر دستورهائی است كه درباره حفظ حريم عفاف وارد شده است . 

اما قسمت اول: « يا نساء النبی لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع‏ الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا ( 33 ) و قرن فی بيوتكن و لا تبرجن‏ تبرج الجاهلية الاولی ». 

در اين دو آيه ، مخاطب ، زنان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله‏ می‏باشند : ای زنان پيغمبر شما همچون ساير زنان نيستيد - اگر پرهيزكار باشيد - مواظب باشيد كه در سخن نرمش زنانه و شهوت‏آلود به كار نبريد كه‏ موجب طمع بيمار دلان گردد . به خوبی و شايستگی سخن بگوئيد . در خانه‏های‏ خويشتن قرار گيريد و مانند دوران جاهليت نخستين ، به خودنمائی و خودآرائی از خانه بيرون نشويد.

مقصود از اين دستور زندانی كردن زنان پيغمبر در خانه نيست ، زيرا تاريخ اسلام به صراحت گواه است كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله زنان‏ خود را با خود به سفر می‏برد و آنان را از بيرون شدن از خانه منع نمی‏فرمود. مقصود از اين دستور آن است كه زن به منظور خودنمائی از خانه بيرون نشود و مخصوصا در مورد زنان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله اين وظيفه سنگين تر و مؤكدتر است.
 
آيه 53 سوره احزاب چنين است : « يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبی الا ان يؤذن لكم الی طعام‏ غير ناظرين اناه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسين لحديث ان ذلكم كان يؤذی النبی فيستحيی منكم و الله لا يستحيی من‏ الحق و اذا سألتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن و ما كان لكم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده‏ ابدا ان ذلكم كان عند الله عظيما » .

عربهای مسلمان بی پروا وارد اتاق های پيغمبر می‏شدند . زن های پيغمبر صلی‏ الله عليه و آله هم در خانه بودند . آيه نازل شد كه اولا سرزده و بدون‏ اجازه وارد خانه پيغمبر نشويد ، و اگر برای صرف غذا دعوت شديد، به موقع‏ بيائيد و بعد هم برخيزيد و برويد و به قصه گوئی و صحبت های متفرقه وقت‏ نگيريد ، زيرا اين امور پيغمبر را ناراحت می‏كند و او شرم می‏كند شما را از خانه خود بيرون كند ولی خدا از شما شرم نمی‏كند . و ثانيا وقتی‏ می‏خواهيد چيزی از زنان پيغمبر بگيريد ، از پشت پرده بخواهيد بدون اين كه‏ داخل اتاق شويد . اين كارها برای پاكيزگی دل شما و دل آنها بهتر است.
 
شما نبايد پيامبر را آزار دهيد و نه زنان او را پس از درگذشت پيغمبر به زنی‏ بگيريد ، كه اين كارها در نزد خدا بزرگ است. 

در اين آيه ، كلمه " حجاب " ذكر شده است . همانطوری كه قبلا گفتيم‏ در كلمات قدماء هر جا سخن از آيه حجاب است مقصود همين آيه است .

دستور حجاب كه در اين آيه است، غير از دستور " پوشش " است كه مورد بحث ما می‏باشد . دستوری كه در اين آيه ذكر شده است راجع به سنن‏ خانوادگی و رفتاری است كه انسان بايد در خانه ديگران داشته باشد . طبق‏ اين دستور ، مرد نبايد وارد جايگاه زنان شود ، بلكه اگر چيزی می‏خواهد و مورد احتياج اوست بايد از پشت ديوار صدا بزند . 

اين مسأله ربطی به بحث‏ " پوشش " كه در اصطلاح فقه نيز تحت عنوان " ستر " نه " حجاب " ناميده می‏شود ، ندارد .

جمله : « ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن » مانند جمله : « و ان‏ يستعففن خير لهن » كه در آيه 61 از سوره نور آمده است ، دلالت می‏كند كه هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترك برخوردهائی كه مستلزم‏ نظر است رعايت نمايند به تقوا و پاكی نزديكتر است . 

همانطور كه گفتيم‏ : رخصتهای تسهيلی و ارفاقی كه به حكم ضرورت داده شده است ، نبايد رجحان‏ اخلاقی ستر و پوشش و ترك نظر را از ياد ببرد.

حريم عفاف 

آيه 59 - 60 سوره احزاب چنين است :  « يا ايها النبی قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن‏ من جلابيبهن ذلك ادنی ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما ( 59 ) لئن لم ينته المنافقون و الذين فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا (60) ».

 
ترجمه : ای پيغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنين بگو كه‏ جلبابهای ( روسري هاي ) خويش را به خود نزديك سازند . اين كار برای اين كه‏ شناخته شوند و مورد اذيت قرار نگيرند نزديكتر است و خدا آمرزنده و مهربان است ..اگر منافقان و بيمار دلان و كسانی كه در شهر نگرانی به وجود می‏آورند ، از كارهای خود دست بر ندارند ما ترا عليه ايشان خواهيم برانگيخت . در آن وقت فقط مدت كمی در مجاورت تو خواهند زيست. 

در اين آيه دو مطلب را بايد مورد دقت قرار داد : يكی اين كه جلباب چيست و نزديك كردن آن يعنی چه ؟ ديگر اين كه آن چه به عنوان‏ علت و فايده اين دستور ذكر شده كه : " شناخته شوند و مورد آزار واقع‏ نشوند " چه معنی دارد ؟ 

اما مطلب اول : در اين كه جلباب چه نوع لباسی را می‏گويند ، كلمات‏ مفسرين و لغويين مختلف است و به دست آوردن معنای صحيح كلمه دشوار می‏باشد .

در المنجد می‏نويسد : " الجلباب : القميص او الثوب الواسع " ( يعنی جلباب پيراهن يا لباس گشاد است ).
 
در مفردات راغب كه كتاب دقيق و معتبری است و مخصوص شرح لغت های‏ قرآن نگاشته شده است می‏گويد : " الجلابيب : القميص و الخمر " ( يعنی پيراهن و روسری ) .

قاموس می‏گويد : " و الجلباب كسرداب و سنمار : القميص و ثوب واسع للمرأه دون‏ الملحفة او ما تغطی به ثيابها من فوق كالملحفة ، او هو الخمار . يعنی‏ جلباب عبارت است از پيراهن و يك جامه گشاد و بزرگ كوچكتر از ملحفه و يا خود ملحفه ( چادر مانند ) كه زن به وسيله آن تمام جامه‏های خويش را می‏پوشد ، يا چارقد ".
 
در لسان العرب می‏نويسد : " الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الرداء تغطی به المرأه رأسها و صدرها . يعنی جلباب جامه‏ای است از چارقد بزرگتر و از عبا كوچكتر . زن‏ به وسيله آن سر و سينه خود را می‏پوشاند. "
 
عبارت " كشاف " نيز قريب به همين است . و در تفسير مجمع البيان‏ آن جا كه لغت را معنی می‏كند می‏گويد : " الجلباب خمار المرأه الذی يغطی رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة. يعنی جلباب عبارت است از روسری ای كه در موقع خروج از منزل به كار برده می‏شود و سر و صورت را با آن می‏پوشانند ". ولی ضمن تفسير آيه می‏گويد : " ای قل لهولاء فليسترن موضع الجيب بالجلباب و هو الملائة التی تشتمل‏ بها المرأه؛ يعنی مقصود اين است كه با روپوشی كه زن به خود می‏گيرد محل‏ گريبان را بپوشاند " .

بعد می‏گويد : " و گفته شده است كه جلباب همان چارقد است و مقصود آيه اين است كه‏ زنان آزاد در وقت بيرون رفتن پيشاني ها و سرها را بپوشانند ".
 
چنان كه ملاحظه می‏فرمائيد معنی جلباب از نظر مفسران چندان روشن نيست .

آن چه صحيح تر به نظر می‏رسد اين است كه در اصل لغت ، كلمه جلباب شامل هر جامه وسيع می‏شده است ، ولی غالبا در مورد روسري هائی كه از چارقد بزرگ تر و از ردا كوچكتر بوده است به كار می‏رفته است . ضمنا معلوم می‏شود دو نوع‏ روسری برای زنان معمول بوده است : يك نوع روسري های كوچك كه آنها را خمار يا مقنعه می‏ناميده‏اند و معمولا در داخل خانه از آنها استفاده‏ می‏كرده‏اند . نوع ديگر روسري های بزرگ كه مخصوص خارج منزل بوده است.
 
اين معنی با رواياتی كه در آنها لفظ جلباب ذكر شده است نيز سازگار است‏ ، مانند روايت عبيدالله حلبی كه در تفسير آيه 61 سوره نور نقل كرديم ، مضمونش اين بود كه در مورد زنان سالخورده جايز است خمار و جلباب را كنار بگذارند و نگاه به موی آنها مانعی ندارد . از اين جمله فهميده می‏شود كه جلباب وسيله پوشانيدن موی سر بوده است. 

همچنين در روايات ديگر در كافی ( جلد 5 ، صفحه . 522) در تفسير همان آيه وارد شده است‏ كه حضرت صادق عليه السلام می‏فرمايد : " « الخمار و الجلباب اذا كانت‏ المرأه مسنة » " يعنی وقتی زن سالخورده‏ای باشد جايز است چارقد و روسری‏ را زمين بگذارد .

بنابراين مقصود از نزديك ساختن جلباب ، پوشيدن با آن می‏باشد ، يعنی‏ وقتی می‏خواهند از خانه بيرون بروند روسری بزرگ خود را با خود بردارند .

البته معنی لغوی نزديك ساختن چيزی ، پوشانيدن با آن نيست بلكه از مورد ، چنين استفاده می‏شود . وقتی كه به زن بگويند جامه‏ات را به خود نزديك‏ كن مقصود اين است كه آن را رها نكن ، آنرا جمع و جور كن ، آن را بی اثر و بی خاصيت رها نكن و خود را با آن بپوشان.
 
استفاده زنان از روپوش های بزرگ كه بر سر می‏افكنده‏اند دو جور بوده است‏ : يك نوع صرفا جنبه تشريفاتی و اسمی داشته است همچنان كه در عصر حاضر بعضی بانوان چادری را می‏بينيم كه چادر داشتن آنها صرفا جنبه تشريفاتی‏ دارد . با چادر هيچ جای بدن خود را نمی‏پوشانند ، آن را رها می‏كنند . وضع‏ چادر سركردنشان نشان می‏دهد كه اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه‏ نيستند و از اين كه مورد بهره‏برداری چشم ها قرار بگيرند ابا و امتناعی‏ ندارند . نوع ديگر برعكس بوده و هست : زن چنان با مراقبت جامه‏های خود را به خود می‏گيرد و آن را رها نمی‏كند كه نشان می‏دهد اهل عفاف و حفاظ است . 
 
و اما مطلب دوم يعنی بحث در علتی كه برای اين دستور ذكر شده است : مفسرين گفته‏اند : گروهی از منافقين ، اوائل شب كه هوا تازه تاريك‏ می‏شد ، در كوچه‏ها و معابر مزاحم كنيزان می‏شدند . البته برای كنيزان‏ چنان كه قبلا گفتيم پوشانيدن سر واجب نبوده است . گاهی از اوقات اين‏ جوانان مزاحم و فاسد ، متعرض زنان آزاد نيز می‏شدند و بعد مدعی می‏شدند كه‏ ما نفهميديم آزاد زن است و پنداشتيم كنيز است . لذا به زنان آزاد دستور داده شد كه بدون جلباب يعنی در حقيقت بدون لباس كامل از خانه خارج‏ نشوند تا كاملا از كنيزان تشخيص داده شوند و مورد مزاحمت و اذيت قرار نگيرند.
 
بيان مذكور خالی از ايراد نيست ، زيرا چنين می‏فهماند كه مزاحمت نسبت‏ به كنيزان مانعی ندارد و منافقين آن را به عنوان عذری مقبول برای خود ذكر می‏كرده‏اند ، در حالی كه چنين نيست . اگر چه پوشانيدن موی سر بر كنيزان‏ واجب نبوده است ، شايد رمز آن هم اين بوده كه وضع كنيز معمولا جالب و تحريك آميز نيست و مورد رغبت كسی واقع نمی‏شود و به علاوه كارشان خدمت‏ بوده چنانكه قبلا اشاره كرديم ، ولی در هر حال اين مزاحمت ها حتی در مورد كنيزان نيز گناه محسوب می‏شده است و منافقين نمی‏توانسته‏اند كنيز بودن را عذر خود قلمداد كنند.

احتمال ديگری كه در معنای اين جمله داده شده اين است كه وقتی زن‏ پوشيده و سنگين از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامنی را رعايت‏ كند ، افراد فاسد و مزاحم ، جرأت نمی‏كنند متعرض آنها شوند .
بنا به احتمال اول معنی جمله : " « ذلك ادنی ان يعرفن فلا يؤذين » " اين است كه بدينوسيله شناخته می‏شوند كه آزادند نه كنيز ، پس مورد آزار و تعقيب جوانان قرار نمی‏گيرند . ولی بنا به احتمال دوم معنی جمله اين است‏ كه بدينوسيله شناخته می‏شوند كه زنان نجيب و عفيف می‏باشند . و بيمار دلان‏ از اين كه به آن ها طمع ببندند چشم می‏پوشند زيرا معلوم می‏شود اين جا حريم‏ عفاف است ، چشم طمع كور ، و دست خيانت كوتاه است .

در اين آيه حدود پوشش بيان نشده است . از اين آيه نمی‏توان فهميد كه‏ آيا پوشيدن چهره لازم است يا نه ؟ آيه‏ای كه متعرض حدود پوشش است آيه‏ 31 سوره نور است كه قبلا درباره آن بحث شد.
 
مطلبی كه از اين آيه استفاده می‏شود و يك حقيقت جاودانی است اين است‏ كه زن مسلمان بايد آنچنان در ميان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و وقار و سنگينی و پاكی از آن هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود ، و در اين وقت است كه بيمار دلان كه دنبال شكار می‏گردند از آنها مأيوس می‏گردند و فكر بهره‏كشی از آن ها در مخيله‏شان خطور نمی‏كند . می‏بينيم كه جوانان‏ ولگرد هميشه متعرض زنان جلف و سبك و لخت و عريان می‏گردند . وقتی كه به آنها اعتراض می‏شود كه چرا مزاحم می‏شوی ؟ می‏گويند اگر دلش اين چيزها را نخواهد با اين وضع بيرون نمی‏آيد. 

اين دستور كه در اين آيه آمده است مانند دستوری است كه در بيست و پنج آيه قبل از اين آيه خطاب به زنان رسول خدا وارد شده است :  « فلا تخضعن بالقول فيطمع الذی فی قلبه مرض »" يعنی در سخن گفتن رقت زنانه‏ و شهوت‏آلود كه موجب تحريك طمع بيمار دلان می‏گردد به كار نبريد . در اين‏ دستور ، وقار و عفاف در كيفيت سخن گفتن را بيان می‏كند و در آيه مورد بحث ، دستور وقار در رفت و آمد را.
 
ما قبلا گفتيم كه حركات و سكنات انسان گاهی زباندار است . گاهی وضع‏ لباس ، راه رفتن ، سخن گفتن زن معنی‏دار است و به زبان بی‏زبانی می‏گويد دلت را به من بده ، در آرزوی من باش ، مرا تعقيب كن . گاهی برعكس با بی‏زبانی می‏گويد دست تعرض از اين حريم كوتاه است.
 
به هر حال آن چه از اين آيه استفاده می‏شود اين است نه كيفيت خاصی برای‏ پوشش . از نظر كيفيت پوشش فقط آيه 31 سوره نور است كه مطلب را بيان‏ می‏فرمايد و با توجه بدين كه اين آيه بعد از آيه سوره نور نازل شده است‏ می‏توان فهميد كه منظور از " « يدنين عليهن من جلابيبهن »" اينست كه‏ دستور قبلی سوره نور را كاملا رعايت نمايند تا از شر آزار مزاحمان راحت‏ گردند. 

در آيه قبل از اين آيه می‏فرمايد : « و الذين يؤذون المؤمنين و المؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا »  يعنی آنان كه بدون جهت مردان و زنان با ايمان را آزار می‏رسانند بهتان‏ و گناه بزرگی مرتكب می‏گردند . 

اين آيه رسما به كسانی پرخاش می‏كند كه‏ مردان و زنان مسلمان را آزار می‏رسانند . بلافاصله به زنان دستور می‏دهد كه‏ در رفتار خود وقار و سنگينی را كاملا رعايت كنند تا از آزار افراد مزاحم‏ مصونيت پيدا كنند . توجه بدين آيه ، بهتر به فهم مقصود آيه مورد بحث‏ كمك می‏كند
مفسران غالبا هدف جمله " « يدنين عليهن من جلابيبهن »" را پوشانيدن‏ چهره دانسته‏اند ، يعنی اين جمله را كنايه از پوشيدن چهره دانسته‏اند.
 
مفسران قبول دارند كه مفهوم اصلی " يدنين " پوشانيدن نيست اما چون‏ غالبا پنداشته‏اند كه اين دستور برای باز شناخته شدن زنان آزاد از كنيزان‏ بوده است ، اين چنين تعبير كرده‏اند . ولی ما قبلا گفتيم كه اين تفسير صحيح‏ نيست . به هيچ وجه قابل قبول نيست كه قرآن كريم فقط زنان آزاد را مورد عنايت قرار دهد و از آزار كنيزان مسلمان چشم بپوشد . آن چه عجيب به نظر می‏رسد اين است كه مفسرانی كه در اينجا چنين گفته‏اند غالبا همانها هستند كه‏ در تفسير سوره نور با كمال صراحت گفته‏اند كه پوشانيدن چهره و دو دست‏ لازم نيست و آن را امر حرجی دانسته‏اند ، از قبيل زمخشری و فخر رازی . چطور شده است كه اين مفسران متوجه تناقض در سخن خود نشده‏اند و ادعای‏ منسوخيت آيه نور را هم نكرده‏اند. 

حقيقت اين است كه اين مفسران تناقضی ميان مفهوم آيه نور و آيه احزاب‏ قائل نبوده‏اند . آيه نور را يك دستور كلی و هميشگی می‏دانسته‏اند خواه مزاحمتی در كار باشد يا نباشد ولی آيه سوره‏ احزاب را مخصوص موردی می‏دانسته‏اند كه زن آزاد يا مطلق زن مورد مزاحمت‏ افراد ولگرد قرار می‏گرفته است.
 
نكته‏ای از آيه مورد بحث استفاده می‏شود ، و آن اين است كه افرادی كه در كوچه‏ها و خيابانها مزاحم زنان می‏گردند ، از نظر قانون اسلام مستحق مجازات‏ سخت و شديدی می‏باشند . تنها مثلا آنها را به كلانتری جلب كردن و تراشيدن‏ سر آنها كافی نيست . بسيار سختتر بايد مجازات شوند . قرآن می‏فرمايد : " « لئن لم ينته المنافقون و الذين فی قلوبهم مرض و المرجفون فی‏ المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا »" يعنی اگر اينها دست از عمل زشت خود بر ندارند ترا فرمان می‏دهيم كه به آنها حمله بری كه‏ ديگر جز اندكی در پناه تو نخواهند بود .
 
حداقل آن چه از اين آيه مفهوم‏ می‏شود تبعيد آنها از جامعه پاك اسلامی است . جامعه ، هر اندازه برای‏ عفاف و پاكی احترام بيشتری قائل باشد برای خائنان مجازات شديدتری قائل‏ می‏شود ، و عكس آن ، برعكس.

 

آيا خدا حجاب را واجب كرده است؟.. پوشش چگونه باشد؟ (10)
 

حدود پوشش

بررسی

اكنون می‏خواهيم حدود پوششی كه در اسلام بر زن واجب شده است با توجه به‏ همه دلائل موافق و مخالفی كه در مسأله هست ، از ديده فقهی بررسی كنيم .

مجددا توضيح می‏دهيم كه بحث ما جنبه علمی دارد نه فتوائی . اين بنده‏ نظر خودم را می‏گويم . و هر يك از شما بايد عملا به فتوای همان مجتهدی عمل‏ كند كه از او تقليد می‏نمايد .

قبلا لازم است مطالبی را كه از نظر فقه اسلامی قطعی و مسلم است مشخص‏ كنيم و سپس به مواردی كه مورد اختلاف و قابل بحث است بپردازيم :

1 - در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است از لحاظ فقه‏ اسلام هيچگونه ترديدی وجود ندارد . اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است‏ . نه از نظر قرآن و حديث ، و نه از نظر فتاوی ، در اين باره اختلاف و تشكيكی وجود ندارد . آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است‏ .

2 - مسأله " وجوب پوشش " را كه وظيفه زن است از مسأله " حرمت‏ نظر بر زن " كه مربوط به مرد است بايد تفكيك كرد . ممكن است كسی قائل‏ شود به عدم وجوب پوشيدن وجه و كفين بر زن ، و در عين حال نظر بدهد به‏ حرمت نظر از جانب مرد . نبايد پنداشت كه بين اين دو مسأله ملازمه است‏ . همچنانكه از لحاظ فقهی مسلم است كه بر مرد واجب نيست سر خود را بپوشاند ولی اين دليل نمی‏شود كه بر زن هم نگاه كردن به سر و بدن مرد جايز باشد.
 
بلی ، اگر در مسأله نظر ، قائل به جواز شويم ، در مسأله پوشش هم بايد قائل به عدم وجوب شويم ، زيرا بسيار مستبعد است كه نظر مرد بر وجه و كفين زن جايز باشد ولی كشف وجه و كفين بر زن حرام باشد .
 
بعدا نقل‏ خواهيم كرد كه در ميان ارباب فتوا در قديم كسی را نمی‏توان يافت كه قائل‏ به وجوب پوشيدن وجه و كفين باشد ولی هستند كسانی كه نظر را حرام می‏دانند. 

3 - در مسأله جواز نظر ، ترديدی نيست كه اگر نظر از روی " تلذذ " يا " ريبه " باشد حرام است . تلذذ " يعنی لذت بردن ، و نگاه از روی تلذذ يعنی نگاه به قصد لذت‏ بردن باشد ، و اما " ريبه " يعنی نظر به خاطر تلذذ و چشم چرانی نيست ، ولی خصوصيت ناظر و منظور اليه مجموعا طوری است كه خطرناك است و خوف‏ هست كه لغزشی به دنبال نگاه كردن به وجود آيد .

این دو نوع نظر مطلقا حرام است حتی در مورد محارم . تنها موردی که استثنا شده نظری است که مقدمه خواستگاری است که در این مورد اگر تلذذ هم باشد – که معمولا هم هست – جایز است .البته شرطش این است که واقعا هدف شخص ازدواج باشد یعنی مرد جدا به خاطر ازدواج بخواهد زن را ببیند و از لحاظ سایر خصوصیات مورد نظر زن را پسندیده باشد نه آنکه برای چشم چرانی قصد ازدواج را بهانه قرار دهد . قانون الهی مانند قانونهای بشری نیست که بتوان با صورتسازی خیال خود را راحت کرد . در اینجا وجدان انسان حاکم است و خدای متعال که هیچ چیز بر او پوشیده نیست محاسب . علیهذا باید گفت در حقیقت استثنائی در کار نیست ، زیرا آنچه قطعا حرام است نگاه به قصد تلذذ است و آنچه مانعی ندارد این است که نگاه به قصد تلذذ نباشد ولی تلذذ قهرا پیدا شود .


فقهاء تصريح كرده‏اند كه جايز نيست كسی به زن ها نگاه كند تا در بين‏ آنها يكی را انتخاب كند . آنچه جايز است ، در مورد يك زن خاص است كه‏ به او معرفی شده است و درباره‏اش می‏انديشد ، از ساير جهات ترديدی ندارد فقط از نظر چهره و اندام ترديد دارد ، می‏خواهد ببيند آيا می‏پسندد يا نه ؟ برخی ديگر از فقها به صورت احتياط مطلب را بيان كرده‏اند .

چهره و دو دست ( وجه و كفين )

بعد از اينكه موارد قطعی پوشش را بيان كرديم ، نوبت می‏رسد به بحث‏ درباره " پوشش وجه و كفين " .

مسأله پوشش بر حسب اينكه پوشانيدن وجه و كفين واجب باشد يا نباشد دو فلسفه كاملا متفاوت پيدا می‏كند . اگر پوشش وجه و كفين را لازم بدانيم در حقيقت طرفدار فلسفه پرده‏نشينی زن و ممنوعيت او از هر نوع كاری جز در محيط خاص خانه و يا محيطهای صددرصد اختصاصی زنان هستيم . 

ولی اگر پوشيدن ساير جاهاي بدن را لازم بدانيم و هر نوع عمل محرك و تهييج‏ آميز را حرام بشماريم و بر مردان نيز نظر از روی لذت و ريبه را حرام‏ بدانيم اما تنها پوشيدن گردی چهره و پوشيدن دستها تا مچ را واجب ندانيم‏ آنهم به شرط اينكه خالی از هر نوع آرايش جالب توجه و محرك و مهيج باشد بلكه ساده و عادی باشد ، آنوقت مسأله ، صورت ديگری پيدا می‏كند و طرفدار فلسفه ديگری هستيم ، و آن فلسفه اينست كه لزومی ندارد زن الزاما به درون‏ خانه رانده شود و پرده‏نشين باشد بلكه صرفا بايد اين فلسفه رعايت گردد كه‏ هر نوع لذت جنسی اختصاص داشته باشد به محيط خانواده ، و كانون اجتماع‏ بايد پاك و منزه باشد و هيچگونه كامجوئی خواه بصری و خواه لمسی و خواه‏ سمعی نبايد در خارج از كادر همسری صورت بگيرد . بنابراين زن می‏تواند هر نوع كار از كارهای اجتماعی را عهده‏دار شود .

البته در اينجا چند نكته هست :

الف - ما فعلا در اين مقام نيستيم كه آيا زن در درجه اول بايد به‏ وظائف خانوادگی عمل كند يا خير ؟ شك نيست كه ما طرفدار اين هستيم كه‏ وظيفه اول زن ، مادری و خانه سالاری است . 

ب - برخی از مناصب است كه از نظر اينكه آيا زن از نظر اسلام می‏تواند عهده‏دار بشود يا نه ، نيازمند بحث جداگانه و مفصل است ، از قبيل سياست‏ و قضاء و افتاء ( فتوا دادن و مرجعيت تقليد ) . ما درباره اينها جداگانه‏ بحث خواهيم كرد .
 
ج - خلوت با اجنبيه خالی از اشكال نيست . شايد عقيده اكثر فقهاء حرمت باشد . ما فعلا نظر به آن نوع كار اجتماعی نداريم كه مستلزم خلوت‏ با اجنبيه است . 

د - از نظر اسلام مرد رئيس خانواده است و زن عضو اين دائره است .
عليهذا در حدودی كه مرد مصالح خانوادگی را در نظر می‏گيرد حق دارد كه زن‏ را از كار معينی منع كند.
 
مقصود ما اينست كه اگر پوشيدن چهره و دو دست ، مخصوصا چهره واجب‏ باشد خود بخود شعاع فعاليت زن ، به اندرون خانه و اجتماعات خاص زنان‏ محدود می‏شود ولی اگر پوشيدن گردی چهره واجب نباشد ، اين محدوديت‏ خودبخود لازم نمی‏آيد . اگر احيانا محدوديتی پيدا شود از جهت خاص استثنائی خواهد بود .

به هر حال با لازم نبودن پوشيدن گردی چهره ، حكم شرعی برخی از كارها از نظر حرمت يا جواز روشن می‏گردد . بسياری از كارها است كه از نظر فقهی و شرعی اولا و با لذات بر زن حرام نيست ، ولی اگر پوشش وجه و كفين را لازم‏ بشماريم ثانيا و بالعرض بر زن حرام است ، يعنی از آن جهت حرام است كه‏ مستلزم باز گذاشتن چهره و دو دست می‏شود . بنابراين جواز و عدم جواز آن‏ كارها برای زن بستگی بدين دارد كه پوشش وجه و كفين واجب باشد يا نباشد . ما ذيلا چند نمونه از اين كارها را مطرح می‏كنيم :

1 - آيا برای زن ، رانندگی جايز است ؟

می‏دانيم كه مسأله رانندگی بخصوص ، حكمی ندارد ، بايد ديد آيا زن‏ می‏تواند وظائف ديگر خود را در حين رانندگی اجراء كند يا نه ؟ اگر پوشش‏ وجه و كفين واجب باشد بايد گفت زن نمی‏تواند رانندگی كند.
 
2 - آيا كار فروشندگی در خارج از منزل برای زن جايز است يا نه ؟

البته مقصود آن نوع فروشندگي ها نيست كه فعلا در دنيا معمول است و در حقيقت فريبندگی است نه فروشندگی 

3 - آيا كار اداری برای زن جايز است يا نه ؟

4 - آيا زن حق دارد عهده‏دار تدريس - و لو برای مردان - بشود يا نه ؟ و آيا حق دارد كه در كلاسی كه مرد تدريس می‏كند ، متعلم باشد يا نه ؟

اگر بگوئيم پوشش وجه و كفين لازم نيست و مرد هم در صورتی كه نظر ريبه‏ و تلذذ نداشته باشد می‏تواند به وجه و كفين نگاه كند ، نتيجه اينست كه‏ مانعی ندارد . و الا جايز نيست .

خلاصه اينكه وجه و كفين ، مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن است ، و ايرادهائی كه مخالفين پوشش می‏گيرند ، در صورتی است كه حجاب وجه و كفين‏ را لازم بدانيم . 

ولی اگر پوشيدن وجه و كفين را واجب ندانيم ، در پوشش‏ ساير قسمتهای بدن هيچگونه اشكال تراشی نمی‏توان كرد ، بلكه اشكال برطرف‏ مخالف وارد است . 

اگر زن ، مرض نداشته باشد و نخواهد لخت بيرون بيايد ، پوشيدن يك‏ لباس ساده كه تمام بدن و سر ، جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند ، مانع هيچ فعاليت بيرونی نخواهد بود . بلكه برعكس ، تبرج و خودنمائی و پوشيدن لباسهای تنگ و مدهای رنگارنگ است كه زن را به صورت موجودی‏ مهمل و غير فعال در می‏آورد كه بايد تمام وقتش را مصرف حفظ پزيسيون خود كند . 

ما به زودی توضيح خواهيم داد و قبلا نيز از قدمای مفسرين نقل كرديم‏ كه استثناء وجه و كفين ، به منظور رفع حرج و امكان دادن به فعاليت زن‏ است ، و به همين ملاك است كه اسلام آن را واجب نشمرده است . 

اكنون دلائل موافق و مخالف را در مسأله ، تحقيق می‏كنيم . 
ادامه دارد...

 

پاسخ به کسانی بر این تصورند که خداوند "حجاب" را واجب نکرده ( 11 ) ..دلیل های عدم وجوب پوشش دست و صورت
 

ادله موافق

به چند دليل می‏توان گفت كه پوشش وجه (صورت) و كفين (دست ها از مچ به پایین) واجب نيست :

1 - آيه " پوشش " كه همان آيه 31 سوره نور است و برای بيان اين‏ وظيفه و تعيين حدود آن است ، پوشانيدن وجه و كفين را لازم نشمرده است.
 
در اين آيه به دو جمله می‏توان استناد جست . يكی جمله « و لا يبدين‏ زينتهن الا ما ظهر منها » و ديگر جمله « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن‏ ».  در مورد جمله اول ديديم كه اكثر مفسران و عموم روايات ، خضاب و سرمه‏ و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثنی ( الا ما ظهر ) دانسته‏اند . اين زينتها ، زينتهائی است كه در چهره و دو دست تا مچ ، صورت می‏گيرد . خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است ، و سرمه‏ مربوط به چشم .

كسانی كه پوشش وجه و كفين را واجب می‏دانند بايد استثناء " الا ما ظهر " را منحصر بدانند به لباس رو ، و واضح است كه حمل استثناء بر اين‏ معنی بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است .

مخفی داشتن لباس رو ، به علت اينكه غير ممكن است ، احتياج به‏ استثناء ندارد . گذشته از اينكه لباس را وقتی می‏توان زينت محسوب كرد كه قسمتی از بدن نمايان باشد . مثلا در مورد زنان بی پوشش می‏توان گفت كه‏ لباس آنها يكی از زينتهای آنهاست ، ولی اگر زن تمام بدن را با يك‏ لباس سرتاسری بپوشاند چنين لباس زينت شمرده نمی‏شود . 

خلاصه اينكه ظهور آيه را در اينكه قسمتی از زينت بدن را استثناء می‏كند نمی‏توان منكر شد ، و صراحت روايات هم ابدا قابل ترديد نيست . 

در مورد جمله دوم بايد گفت : آيه دلالت دارد كه پوشانيدن گريبان لازم‏ است ، و چون در مقام بيان حد است اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود ، بيان‏ می‏كرد . 

دقت فرمائيد !  "خمار" یا همان روسری  اساسا برای پوشانيدن سر وضع شده‏ است . ذكر كلمه " خمر " در آيه می‏فهماند كه زن بايد روسری داشته باشد ، و واضح است كه  روسری پوشانيدن ، مربوط به سر است ، و اما اينكه‏ غير از سر آيا قسمت ديگری را هم بايد با روسری پوشانيد يا نه ؟ بستگی به‏ بيان آن دارد . و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسری بر گريبان مطرح است‏ ، معلوم می‏شود كه همين مقدار واجب است . ممكن است كسی خيال كند معنی 
" و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن " اين است‏ كه روسري ها را مانند پرده از جلوی چهره آويزان كنند تا حدی كه روی گريبان‏ و سينه را بپوشاند .

ولی متأسفانه به هيچ وجه نمی‏توان آيه را بدين معنی حمل كرد زيرا : اولا كلمه " خمار " به كار رفته نه كلمه " جلباب " . خمار روسری كوچك است و جلباب روسری بزرگ . روسری كوچك را نمی‏توان آن‏ اندازه جلو كشيد و مانند پرده آويزان كرد به طوری كه چهره و دور گردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سر و پشت گردن و موها - كه معمولا در آن زمان بلند بوده است - پوشيده بماند . 

ثانيا آيه می‏فرمايد با همان روسريها كه داريد چنين عملی انجام دهيد . 

بديهی است اگر آن روسريها را بدان شكل روی چهره می‏آويختند ، جلو پای خود را به هيچ وجه نمی‏ديدند و راه رفتن برايشان غير ممكن بود . آن روسري ها قبلا " مشبك " و " توری " ساخته نشده بود كه برای اين منظور مفيد باشد . اگر منظور اين بود كه لزوما روسري ها از پيش رو آويخته شود دستور می‏رسيد كه روسري هائی تهيه كنيد غير از اين روسريهای موجود كه بتوانيد هم‏ چهره را بپوشانيد و هم راه برويد . 

ثالثا تركيب ماده " ضرب " و كلمه " علی " مفيد مفهوم آويختن‏ نيست . چنانكه قبلا گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل كرديم ، تركيب " ضرب " با " علی " فقط مفيد اين معنی است كه فلان چيز را بر روی فلان شی‏ء مانند حائلی قرار داد . مثلا معنی جمله « فضربنا علی‏ آذانهم » اين است كه بر روی گوش های اين ها حائلی قرار داديم . عليهذا مفهوم  « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن » اين است كه با روسري ها بر روی‏ سينه و گريبان حائلی قرار دهيد . 

پس وقتی در مقام تحديد و بيان حدود پوشش است و می‏فرمايد با روسري ها بر روی گريبان ها و سينه‏ها حائلی قرار دهيد و نمی‏گويد بر روی چهره حائلی قرار دهيد ، معلوم می‏شود حائل قرار دادن بر روی چهره واجب و لازم نيست .

يك نكته ديگر كه بايد اينجا اضافه كرد اين است كه بايد ديد زنان مسلمان‏ قبل از نزول اين آيه ، روسری را به چه كيفيت به كار می‏برده‏اند ؟ از لحاظ تاريخ مسلم است كه زنان مسلمان قبل از نزول آيات پوشش ، به‏ حكم عادت معمول آن روز عرب ، چهره خود را نمی پوشانيده‏اند ، چنان كه قبلا نقل كرديم روسری را از پشت گوش ها رد كرده و اطراف آن را به پشت خود می‏انداخته‏اند و در نتيجه گوش ها ، گوشواره‏ها ، چهره ، گردن و گريبان‏ نمايان بوده است . وقتی در همچو زمينه‏ای دستور داده شد كه روسری را بر گريبان بزنند معنای اين دستور اين است كه دو طرف روسری را از جانب راست‏ و چپ به جلو آورده و به طور چپ و راست بر گريبان بزنند . به كار بردن‏ اين دستور موجب می‏شود كه گوش ها و گوشواره‏ها و گردن و گريبان پوشيده شود و چهره باز بماند .

به نظر ما در اينكه آيه مورد نظر ، همين معنی را می‏فهماند هيچ ترديدی‏ نيست و چون توجه كنيم كه آيه در مقام بيان حدود پوشش است و به اصطلاح‏ اصوليين، اهمال در مقام بيان جايز نيست ، به طور قطع می‏فهميم كه پوشانيدن‏ چهره واجب نيست . 

2- در موارد بسياری كه مستقيما مسأله پوشش يا مسأله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ، ملاحظه می‏كنيم كه در جواب و سؤال هائی كه ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مسأله " مو " مطرح است و مسأله " رو " به هيچ وجه مطرح نيست .

يعنی وجه و كفين ، مفروغ عنه و مسلم فرض شده است . و ما ذيلا چند نمونه از اين موارد را ذكر می‏كنيم :

الف - در مورد حرمت نظر به خواهر زن :

صحيح « البزنطی عن الرضا عليه السلام قال : سألته عن الرجل يحل له ان‏ ينظر الی شعر اخت امرأته ؟ فقال : لا الا ان تكون من القواعد . قلت له : اخت امرأته و الغريبة سواء ؟ قال : نعم ، قلت : فمالی من النظر اليه‏ منها ؟ فقال : شعرها و ذراعها» 

ترجمه : احمد بن ابی‏نصر بزنطی - كه از اصحاب عاليقدر حضرت رضا عليه‏ السلام است - می‏گويد از حضرت رضا سؤال كردم آيا برای مرد جايز است كه‏ به موی خواهر زنش نگاه كند ؟ فرمود نه ، مگر اينكه از زنان سالخورده‏ باشد . گفتم پس خواهر زن و بيگانه (زن نامحرمی که نسبتی با مرد ندارد) يكی است ؟   فرمود بلی . گفتم ( در مورد سالخورده ) چقدر برای من جايز است نگاه كنم ؟ فرمود به موی او و ذراع ( از انگشت تا آرنج ) او می‏توانی نگاه كنی.
 
ملاحظه می‏فرمائيد كه هم در سؤال اول روايت ، و هم در آخرين جواب امام‏ عليه السلام آنچه ذكر شده است " مو " است نه " رو " . به خوبی روشن‏ است كه مستثنی بودن چهره ، نزد طرفين مسلم بوده است . و هرگز نمی‏شود احتمال داد كه مثلا در مورد زنان سالخورده نگاه به مو و ذراع جايز باشد و نگاه به صورت جايز نباشد ، در حالی كه در جواب سؤال از مقداری كه نظر به آن جايز است ، چهره ذكر نشده است .

ب - در مورد پسر بچه :

« ايضا صحيح البزنطی عن الرضا عليه السلام قال : يؤخذ الغلام بالصلاه و هو ابن سبع سنين و لا تغطی المرأه منه شعرها حتی يحتلم » 

حضرت رضا عليه السلام به احمد بن ابی‏نصر بزنطی فرمود : وقتی پسر بچه به‏ هفت سال رسيد بايد به نماز خواندن وادار كرده شود ، ولی تا وقتی كه بالغ‏ نشده است بر زن لازم نيست موی خود را از او بپوشاند .

يعنی وادار كردن‏ به نماز برای ايجاد عادت است و الا در هفت سالگی حكم مرد را ندارد ، تا به حد بلوغ برسد . در اينجا نيز پوشانيدن " مو " مطرح است نه " رو " . روايات ديگر به همين مضمون در كتب حديث زياد است . 

ممكن است گفته شود كه مو به عنوان مثال ذكر شده است ، به دليل اينكه‏ بدن ذكر نشده ، در حالی كه می‏دانيم پوشانيدن بدن لازم است . بنابراين‏ پوشانيدن چهره هم ممكن است واجب باشد و ذكر نشده باشد. 

جواب اين است كه اگر پوشانيدن چهره واجب بود ، شايسته بود آن را به‏ عنوان مثال ذكر كنند چنان كه در عرف ما كه بنابر لازم دانستن پوشانيدن‏ چهره است ، مسأله پوشش را به " رو گرفتن " تعبير می‏كنند و رمزش‏ اينست كه قسمتی كه در عمل بيشتر ممكن است مكشوف باشد همان چهره است و وقتی پوشانيدن آن بيان شود ، وجوب پوشانيدن قسمتهای ديگر به طريق اولی‏ فهميده می‏شود ، و اما پوشانيدن ساير قسمتهای بدن عملا مورد ابتلا نبوده است و شكی‏ در عدم جواز آن وجود نداشته كه مورد سؤال واقع شود .

ج - در مورد مملوك :

" « لا بأس ان يری المملوك الشعر و الساق » "

يعنی جايز است‏ كه غلام (مردی که به عنوان غنیمت جنگی به مسلمین می رسید و قابل خرید و فروش بود) به مو و ساق خانمی كه مالك اوست نگاه كند . در روايت ديگر در مورد خواجگان ( كه ممكن است مملوك هم نباشند ) سؤال شده است :

" « محمد بن اسماعيل بن بزيع قال : سألت اباالحسن الرضا عليه السلام‏ عن قناع الحرائر من الخصيان . فقال كانوا يدخلون علی بنات ابی‏الحسن عليه‏ السلام و لا يتقنعن . قلت : و كانوا احرارا ؟ قال : لا قلت : فالاحرار يتقنع منهم ؟ قال : لا » ) 

محمد بن اسماعيل بن بزيع - كه او نيز از اكابر اصحاب حضرت رضا عليه‏ السلام است - می‏گويد : از حضرت رضا سؤال كردم كه آيا زنان آزاده از خواجگان بايد سر بپوشند ؟ ( در مورد كنيزان مسلم است كه بر آنان پوشانيدن سر واجب نيست . لذا سؤال را مخصوص زنهای آزاد قرار داده است .)
 
در پاسخ فرمود : نه ، خواجگان بر دختران پدرم امام موسی بن جعفر عليه‏ السلام وارد می‏شدند و آنها هم روسری نداشتند . پرسيدم آيا آن خواجگان آزاد بودند يا برده ؟ فرمود آزاد نبودند .

پرسيدم اگر آزاد باشند بايد سرها را از ايشان بپوشند ؟ فرمود : نه . در اينكه آيا خواجه و برده به زن محرم است يا نه ؟ در تفسير آيات‏ بحث كرديم . اكثر فقهاء می‏گويند محرم نيست ولی در هر حال دلالت اين‏ روايات - و روايات زياد ديگر در اين مورد با همه اختلافی كه از ساير جهات دارند و در كافی و وسائل و ساير كتب حديث مذكور است - بر اينكه‏ استثناء چهره مفروغ عنه و مسلم به شمار می‏رفته قابل تشكيك نيست . 

د - در مورد زنان اهل ذمه :

" « السكونی عن ابی‏عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلی الله‏ عليه و آله : لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الی شعورهن و ايديهن » 
سكونی  (از اهل تسنن است و از حضرت صادق زياد روايت دارد و مورد قبول و اعتماد علماء شيعه است ) از امام صادق نقل كرده است كه فرمود : پيغمبر فرمود : حرام نيست كه به موها و دست های زنان اهل ذمه نظر بشود. 

« ابوالبختری عن جعفر عن ابيه عن علی بن ابی طالب عليه السلام : لا بأس‏ بالنظر الی رؤوس النساء من اهل الذمة »

يعنی علی عليه السلام فرمود : نگاه به سر زنان اهل ذمه جايز است . 

در اين مسأله كه نظر به زنان اهل كتاب جايز است ، فقهاء و مجتهدين ، متفق می‏باشند . الا اينكه جمعی از فقهاء قيدی را اضافه كرده‏اند و آن اينست كه بايد به‏ مقداری كه در زمان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله بين خود اهل ذمه‏ متداول بوده است اكتفاء كرد ، يعنی بايد ديد چه مقدار را در آن زمانها نمی پوشانيده‏اند ، نگاه كردن به همان مقدار جايز است ( آن هم بدون تلذذ و ريبه ) و اما اين اندازه كه در اين زمانها برهنه شده‏اند ، نگاه به آن‏ جايز نيست . 

ولی عقيده ديگران اين است : هر اندازه از بدن آنها كه معمولا خودشان در ملا عام نمی‏پوشند نظر به آن مانعی ندارد ، هر چند در زمان پيغمبر اكرم‏ كمتر از آن را باز می‏گذاشته‏اند.

ه - در مورد زنان بيابان نشين :

« عباد بن صهيب : سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : لا بأس بالنظر الی رؤوس نساء اهل تهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لا ينتهون » ) 

يعنی حضرت صادق عليه السلام فرمود نگاه كردن به سر زنان تهامه ، باديه‏ نشينان ، دهاتي های حومه و علج‏ها ( غير عربهای بيسواد كه در حكم همان باديه نشين‏های عرب هستند ) مانعی ندارد ، زيرا ايشان را هر گاه نهی كنند ، فائده ندارد.

جمعی از فقهاء به مضمون اين روايت فتوا داده‏اند . از مرحوم آية الله‏ آقا سيد عبدالهادی شيرازی نقل شده است كه ايشان اين حكم را در مورد آن‏ عده زنان شهری كه همچون زنان دهاتی نهی كردن ايشان مفيد واقع نمی‏شود تعميم می‏دادند و به همين علتی كه در حديث ذكر شده است ( كه نهی كردن‏ ايشان اثر ندارد ) استناد می‏جستند . بعضی از فقهاء و مراجع بزرگ تقليد معاصر نيز عينا همينطور فتوا می‏دهند و به همين علت كه در حديث ذكر شده‏ استناد می‏كنند . 

ولی اكثر فقهاء چنين فتوا نمی‏دهند ، حتی در مورد زنان باديه نشين و دهاتی هم فقط به همين اندازه اكتفا می‏كنند كه بر مردان واجب نيست رفت‏ و آمد خود را از مكانهائی كه اين زنان وجود دارند قطع كنند . اگر گذر كردند و نظرشان افتاد مانعی ندارد ، اما اينكه به صورت يك استثناء دائمی باشد ، نه .

به هر حال استشهاد ما در اين روايت و نظائر آن بدين است كه در هيچ‏ موردی از وجه و كفين سؤال نشده ، و اين بدان جهت بوده كه عدم لزوم‏ پوشانيدن آنها از نظر راويان قطعی و مسلم بوده است و كوچكترين ترديدی در آن نمی‏رفته است و قبلا گفتيم كه هرگز احتمال نمی‏رود كه پوشيدن " رو " را لازم می شناخته‏اند و در پوشيدن " مو " ترديد داشته‏اند . 

3- رواياتی كه مستقيما حكم وجه و كفين را چه از نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه كردن بيان می‏كند . ولی البته عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين دليل‏ بر جواز نظر نيست ، اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين‏ هست . 

ما قبلا در ذيل آيه  « و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها » بعضی از اين روايات را ذكر كرديم و اكنون چند روايت ديگر را ذكر می‏كنيم :

الف - خبر « مسعده بن زراره - قال : سمعت جعفرا - و سئل عما تظهر المرأه من زينتها - قال عليه السلام : الوجه و الكفين » )
مسعده بن زراره از حضرت صادق عليه السلام نقل می‏كند كه وقتی از حضرت‏ درباره زينتی كه زن می‏تواند آشكار كند سؤال شد فرمود : چهره و دو كف . 

ب - خبر « المفضل بن عمر - قال : قلت لابی عبدالله عليه السلام : ما تقول فی المرأه تموت فی السفر مع الرجال ليس فيهم لها ذو محرم و لا معهم‏ امرأه فتموت المرأه ما يصنع بها ؟ قال : يغسل منها ما اوجب الله عليه‏ التيمم و لا تمس و لا يكشف لها شی‏ء من محاسنها التی امر الله سبحانه‏ بسترها قلت فكيف يصنع بها ؟ قال : يغسل بطن كفيها ثم يغسل وجهها ثم‏ يغسل ظهر كفيها »

ترجمه : مفضل بن عمر سؤال كرد از امام صادق درباره زنی كه در سفر بميرد و مرد محرم يا زنی كه او را غسل دهد همراه او نباشد . فرمود : مواضع تيمم‏ او را بايد غسل دهند ولی نبايد بدن او را لمس كنند و نبايد زيبائيهای او را كه خدا پوشيدن آن را واجب فرموده است ، آشكار كرد . پرسيدم چگونه‏ عمل كنيم ؟ فرمود اول باطن كف دست او را بايد شست ، سپس چهره و بعد پشت دست هايش را . 

ملاحظه می‏فرمائيد كه تصريح دارد كه چهره و كفين جزء قسمتهائی كه‏ پوشانيدنش واجب گرديده است نيست. 

ج - « عن علی بن جعفر ، عن الرجل ما يصلح له ان ينظر من المرأه التی لا تحل له ؟ قال : الوجه و الكف و موضع السوار » 

علی بن جعفر فرزند امام ششم است و مرد بسيار جليل القدری است ، از برادرش حضرت موسی بن جعفر عليه السلام می‏پرسد برای مرد چه مقدار جايز است به زنی كه محرمش نيست نگاه كند ؟ حضرت در جواب فرمود : چهره و كف و جای دستبند .

د - « عن ابی جعفر عن جابر بن عبدالله الانصاری قال : خرج رسول الله صلی‏ الله عليه و آله يريد فاطمه عليها السلام و انا معه . فلما انتهينا الی‏ الباب وضع يده عليه فدفعه ، ثم قال : السلام عليكم . فقالت فاطمة : عليك السلام يا رسول الله . قال : أأدخل ؟ قالت : أدخل يا رسول الله ! قال : ادخل انا و من معی ؟ فقالت : يا رسول » ²الله! ليس علی قناع فقال : يا فاطمة ! خذی فضل ملحفتك فقنعی بها رأسك‏ . ففعلت . ثم قال : السلام عليكم . فقالت : و عليك السلام يا رسول الله‏ . قال : أأدخل ؟ قالت : نعم يا رسول الله ! قال : انا و من معی ؟ قالت‏ : و من معك . قال جابر : فدخل رسول الله و دخلت و اذا وجه فاطمة اصفر كأنه بطن جراده ، فقال رسول الله : ما لی اری وجهك اصفر ؟ قالت : يا رسول الله ! الجوع . فقال : اللهم مشبع الجوعة و دافع الضيعة ، اشبع‏ فاطمة بنت محمد . قال جابر : فنظرت الی الدم ينحدر من قصاصها حتی عاد وجهها احمر ، فما جاعت بعد ذلك اليوم » 

مضمون حديث به طور اختصار اينست : جابر می‏گويد در خدمت رسول خدا صلی‏ الله عليه و آله به در خانه فاطمه عليها السلام آمديم . رسول خدا سلام كرد و اجازه ورود خواست . فاطمه عليها السلام اجازه داد . پيغمبر اكرم فرمود با كسی كه همراه من است وارد شوم ؟ زهرا عليها السلام گفت پدر جان ! چيزی بر سر ندارم . فرمود با قسمت های اضافی روپوش خودت سرت را بپوشان‏ . سپس مجددا استعلام كرد كه آيا داخل شويم ؟ پاسخ شنيديم بفرمائيد ! وقتی‏ وارد شديم ، چهره زهرا عليها السلام آنچنان زرد بود كه مانند شكم ملخ‏ می‏نمود . رسول اكرم صلی الله عليه و آله پرسيد چرا چنين هستی ؟ جواب داد از گرسنگی است . پيغمبر اكرم دعا فرمود كه خدايا دختر مرا سير گردان . پس از دعای پيغمبر اكرم چهره زهرا گلگون شد و گوئی دويدن خون را در زير پوست‏ صورت می‏ديدم و زهرا از آن پس گرسنه نماند .

دلالت اين حديث بر اين كه پوشانيدن چهره واجب نيست و نيز بر اينكه‏ نظر كردن به چهره جايز است ، بسيار روشن می‏باشد.

ه - « عن الفضيل بن يسار ، قال : سألت اباعبدالله عليه السلام عن‏ الذراعين من المرأه هما من الزينة التی قال الله : « و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن ؟ قال : نعم و مادون الخمار من الزينة و مادون » « السوارين » 

فضيل بن يسار می‏گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا ذراع (از انگشت تا آرنج ) های زن‏ از قسمتهائی است كه بايد از غير محارم بپوشاند ؟ فرمود بلی و آنچه زير روسری قرار می‏گيرد بايد پوشيده شود ، همچنين از محل دستبند به بالا بايد پوشيده شود . 

4 - رواياتی كه در باب احرام ، پوشانيدن چهره را بر زن حرام می‏كند .
بسيار مستبعد است كه بگوئيم گشودن چهره در غير حال احرام از محرمات‏ محسوب می‏شود و در حال احرام واجب است . و با در نظر گرفتن اينكه وقتی‏ شخص محرم مناسك عمره يا حج را بجا می‏آورد ، معمولا در ميان اجتماع‏ انبوهی از زن و مرد است ، روشن است كه اگر پوشانيدن چهره از مرد لازم‏ باشد می‏بايد قيد شود . گذشته از اينكه در روايتی وارد شده است كه حضرت‏ باقر عليه السلام زنی را ديد كه در حال احرام به وسيله بادبزن چهره خود را پوشانيده است . امام عليه السلام شخصا با چوبدستی خود ، بادبزن را از چهره آن زن دور فرمود.

از بعضی روايات فهميده می‏شود كه باز بودن چهره زن در حال احرام به جای‏ باز بودن سر برای مرد است و منظور اينست كه محرم از تأثير گرما و سرما رنج ببرد . چنانكه در حديثی آمده است كه زنی در حال احرام نقاب زده بود . حضرت باقر عليه السلام فرمود نقاب را بردار ، زيرا اگر نقاب داشته‏ باشی رنگ چهره‏ات تغيير نمی‏كند يعنی بايد آفتاب ، رنگ پوست صورتت را عوض كند . 

پس منظور از اينكه محرم اگر مرد است بايد سر را برهنه كند و اگر زن‏ است چهره را ، اينست كه از آسايش و رفاهی كه در حال معمولی برخوردار است قدری كاسته شود ولی چون شارع مقدس می‏خواسته قانون " پوشش " به‏ حال خود باقی باشد ، به زن دستور نفرموده كه سر را برهنه كند و تنها به‏ برهنه كردن چهره اكتفاء كرده است . و اگر شارع می‏خواست در حال احرام از قانون " پوشش "  صرفنظر كند ، ممكن بود برای زن هم برهنه كردن سر را لازم بشمارد . و در بين فقهاء هرگز كسی نگفته است كه منظور شارع اين است‏ كه در مورد احرام استثنائی برای پوشش قائل شده باشد . 

روايات و قرائنی كه در اين باب است ، در اخبار و روايات شيعه و سنی‏ و در تاريخ اسلام فوق العاده زياد و غير قابل انكار است . آنچه ذكر كرديم‏ نمونه‏ای بود . نقل همه آنها خود يك كتاب می‏شود.
 ادامه دارد...
 
پاسخ به کسانی بر این تصورند که خداوند "حجاب" را واجب نکرده 12...دلیل مخالفان
 

ادله مخالف 

برای وجوب پوشش وجه و كفين متقابلا به دلائل زير تمسك جسته شده است : 


1 - سيره مسلمين
درست است كه ظاهر آيات و روايات اين است كه پوشش وجه و كفين لازم‏ نيست ولی نمی‏توان منكر شد كه سيره متدينين برخلاف اين است.

 
سيره چيزی نيست كه به سهولت بتوان از آن چشم پوشيد . اگر واقعا سيره‏ مسلمين از صدر اسلام تاكنون به طور مستمر و پيگير اين باشد كه پوشش وجه و كفين را لازم بشمارند دليل روشنی است كه اين درسی بوده كه مسلمانان از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار آموخته‏اند . اصطلاحا می‏گويند "سيره مستمره مسلمين،‏ كشف از سيره پيغمبر صلی الله عليه و آله می‏كند" و سيره پيغمبر البته حجت‏ است.
 
در بسياری از موارد، فقهاء در اثبات احكام به سيره تمسك می‏جويند
مثلا در مورد ريش تراشی می‏گويند محكم ترين دليل حرمت آن ، سيره مسلمين است كه ريش را نتراشند. ( البته در اينجا مناقشه شده كه از نتراشيدن ريش كه بين مسلمين متداول است می‏توان‏ استنتاج كرد كه ريش گذاشتن حرام نيست. ولی اينكه ريش گذاشتن واجب‏ باشد ، استنباط نمی‏شود، زيرا ممكن است مستحب و يا مباح باشد ). در مسأله پوشش وجه و كفين نيز به سيره مسلمين تمسك شده است . 

جواب
در جواب اين استدلال بايد يك نكته تاريخی و اجتماعی را مورد دقت قرار دهيم . آن نكته اين است كه اگر چه پوشش در بين عرب مرسوم نبود و اسلام آن‏ را به وجود آورد ولی در ملل غير عرب به شديدترين شكل رواج داشت. در ايران و در بين يهود و مللی كه از فكر يهود پيروی می‏كردند، حجاب‏ به مراتب شديدتر از آن چه اسلام می‏خواست وجود داشت. در بين اين ملت ها وجه و كفين هم پوشيده می‏شد، بلكه در بعضی از ملت ها فقط سخن از پوشيدن زينت‏ زن و چهره زن نبود بلکه سخن از پنهان كردن زن و به اصطلاح " قايم " كردن زن‏ بود و اين فكر به صورت عادت سفت و سختی در آمده بود . اسلام گرچه‏ پوشانيدن وجه و كفين را واجب نكرد ولی تحريم هم نكرد ، يعنی اسلام عليه‏ پوشانيدن چهره قيام نكرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتيجه ملتهای‏ غير عرب كه مسلمان شدند از همان عادت و رسم ديرين خود تبعيت كردند. 


اسلام با رسم پوشيدن چهره جز در مورد احرام مخالفت نداشت بلكه همانطور كه قبلا تذكر داديم ، استثناء وجه و كفين يك رخصت تسهيلی است . رجحان‏ اخلاقی تستر (پوشش) تا حد امكان، مورد توجه اسلام است . عليهذا فرضا سيره‏ای وجود داشته باشد، دليل بر وجوب پوشيدن وجه و كفين نمی‏شود.

به علاوه، چنين سيره ای در زمان پيغمبر و صحابه و در زمان ائمه اطهار وجود نداشته است. آن چه از زوايای تاريخ به دست می‏آيد اين است كه سيره مسلمين‏ در قرون اوليه اسلام با سيره آنها در قرون بعدی ، مخصوصا پس از اختلاط ملت عرب با ملت های ديگر و بالاخص پس از تأثر از رسوم و عادات‏ امپراطوری روم شرقی از يك طرف و رسوم ايرانی از طرف ديگر بسيار متفاوت بوده است، تا آنجا كه برای بسياری از مورخان غربی كه از متون‏ اسلامی اطلاع صحيحی ندارند ، اين توهم پيش آمده كه اساسا اسلام دستوری‏ درباره پوشش نداده است و همه اينها از خارج دنيای اسلام به ميان مسلمين‏ سرايت كرده است و ما در بخش اول اين كتاب سخنانشان را نقل كرديم . و البته همان طور كه قبلا تذكر داديم اين سخن ، ياوه‏ای بيش نيست . اسلام‏ دستورهای اكيد درباره پوشش دارد و فلسفه خاصی را هم در نظر گرفته است . 

پس، اولا، چنين سيره مستمره‏ای وجود نداشته است ، و ثانيا فرضا چنين‏ سيره‏ای در ميان مسلمين وجود می‏داشت دليل نبود ، مگر آنكه ثابت شود عمل‏ خود معصومين هم بر همين منوال بوده كه البته آن هم ثابت نيست ، بلكه از بعضی از روايات گذشته معلوم شد كه عمل معصومين نيز با آن چه در قرون اخير اسلامی رائج شده است موافقت ندارد . 

تمسك به سيره مسلمين يك تتبع تاريخی عميقی می‏خواهد . هزاران تغييرات‏ تدريجی و آرام عملا در رفتار ملتها پيدا می‏شود كه چون توأم با يك حادثه‏ پر سرو صدا نيست تاريخ از ضبط آنها سكوت می‏كند . در مورد انواع به اصطلاح " مد " های لباس‏ مردانه در طول قرون آن قدر تغييرات پيدا شده كه قابل احصاء نيست .
 
بدین ترتیب که ما سیره را توجیه کردیم دیگر نمی توان آن را کاشف از سیره نبوی و درسی از پیغمبر اکرم ( ص ) دانست و حجت نخواهد بود . اگر ما بتوانیم وجود چنین سیره و روشی را از شخص پیغمبر اکرم ( ص ) نیز اثبات کنیم باز هم دلیل بر وجوب نخواهد شد ، فقط دلیل بر جواز است و حداکثر دلیل بر ارجحیت است . و چنانکه در تفسیر آیۀ « و ان یستعففن خیر لهن » یاد آور شدیم شکی نیست که هر چه اصل تستر بیشتر رعایت شود از نظر تأمین هدف شارع بهتر است . 

شهید ثانی رضوان الله علیه در "مسالک" ضمن بحث از ادله این مسأله ، در پاسخ استدلال به سیره و اتفاق مسلمین چنین می گوید :
" ودعوی اتفاق المسلمین علیه معارض بمثله ولو ثم لم یلزم منه تحریم هذا المقدار لجواز استناد منعهن الی المروه و الغیره بل هو الا ظهر ، او علی وجه الافضلیه اذ لاشک فیها " ..ادعای اتفاق مسلمین بر جلوگیری از بازگذاشتن چهره و دو دست مردود است . اولا به دلیل اینکه ضد چنین اتفاقی نیز نقل شده است ؛ یعنی نقل شده که سیرۀ مسلمین همواره این چنین بوده است که زنان چهره و دو دست را باز می گذاشته اند . 

قبلا ایشان یکی از ادلۀ موافقین بازگذاشتن چهره و دودست را چنین بیان کرده اند :
" لا طباق الناس فی کل عصر علی خروج النساء علی وجه یحصل منه بدو ذلک من غیر نکیر " . یعنی : " عمل مردم عموما در همه اعصار بر اين بوده است كه زنان به‏ نحوی از خانه بيرون می‏آمده‏اند كه چهره آنها نمايان بوده است و كسی اين‏ عمل را منكر نمی‏شمرده است ".
 
ثانيا بر فرض كه قبول كنيم سيره مسلمين بر جلوگيری از كشف وجه و كفين‏ است ، باز دليل نمی‏شود ، زيرا سيره وقتی دليل می‏شود كه ريشه‏ای جز قبول‏ فرمان پيغمبر در كار نباشد تا دليل بر فرمان پيغمبر بشود ، ولی در اينجا احتمال می‏رود كه ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگی افراد باشد نه اطاعت‏ از دستور پيغمبر ، و ظاهر هم همين است كه ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگی مردم است .
 
احتمال هم می‏رود كه ريشه سيره ، افضليت پوشش باشد ، زيرا شكی نيست‏ كه به فرض جواز ، پوشانيدن افضل است از باز گذاشتن.
 
2- ملاك
دليل ديگری كه بر لزوم پوشانيدن چهره و دو دست اقامه شده اين است كه " ملاك " يعنی آن فلسفه‏ای كه ايجاب می‏كند ساير قسمتهای بدن پوشيده باشد، ايجاب می‏كند كه چهره و دو دست نيز پوشيده باشد . مگر فلسفه پوشيدن ساير قسمتهای بدن جز جنبه فتنه انگيزی آنهاست؟! زيبائی چهره و فتنه انگيز بودن آن كم از بعضی ديگر از قسمتهای بدن نيست ، بلكه بيشتر است. بنابراين معقول نيست كه مثلا پوشانيدن " مو " به خاطر زيبائی و فتنه‏ انگيزي اش واجب باشد ولی پوشانيدن " رو " كه مركز زيبائي های زن است‏ واجب نباشد. در دين مقدس اسلام هر چيزی كه موجب تحريك شهوات و بر هم‏ زدن عفاف و پاكدامنی است قدغن شده، آيا ممكن است با چنين مبنائی ، پوشش چهره و دو دست ، مخصوصا چهره ، لازم شمرده نشده باشد ؟ 

جواب
در جواب اين استدلال می‏گوئيم : شكی نيست كه واجب نبودن پوشش وجه و كفين از اين جهت نيست كه ملاك و فلسفه اصلی پوشش در آن وجود ندارد، بلكه همچنانكه قبلا اشاره كرديم و از قدمای مفسرين نيز نقل نموديم از جهت‏ اين است كه ملاك ديگری ايجاب می‏كند كه در اين مورد استثناء به وجود آيد .
 
آن ملاك ديگر اينست كه پوشش وجه و كفين اگر به طور وجوب پيشنهاد شود موجب حرج(مشقت و سختی زیاد) و فلج و سلب امكان فعاليت عادی از زن می‏گردد . 

چنانكه قبلا هم گفتيم پوشش وجه و كفين مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن‏ است ، و مفهوم حجاب و اثر آن با اضافه كردن و حذف كردن اين قسمت كاملا عوض می‏شود. 

برای اينكه اين بحث بهتر روشن شود ، بايد يك اصطلاح مربوط به علم اصول‏ فقه را توضيح دهيم : 

اصوليين می‏گويند مباح بر دو قسم است : مباح اقتضائی و مباح لا اقتضائی‏ : 

بعضی از كارها نه دارای مصلحتی است كه باعث شود شارع آن را واجب كند و نه دارای مفسده‏ای است كه سبب شود حكم به تحريم آن دهد . اين كارها به‏ علت اينكه ملاكی برای وجوب يا حرمت ندارند مباح شمرده می‏شوند و به همين‏ جهت آنها را مباحهای لا اقتضائی می‏نامند . شايد اكثر مباحات از اين نوع‏ باشد. 

ولی برخی دیگر از کارها علت مباح شدنش وجود حکمتی است که ترخیص آن کار را ایجاب می کرده است ؛ یعنی اگر شارع آن کار را مباح نمی کرد مفسده ای لازم می آمد . این نوع از مباحات را « مباح اقتضائی » می نامند . در این نوع از مباح ممکن است مصلحت یا مفسده ای در فعل یا ترک آن کار وجود داشته باشد ولی شارع به خاطر رعایت مصلحت مهمتر که رخصت را ایجاب می کرده است حکم به اباحه کرده و از آن ملاک دیگر چشم پوشیده است . 

مباح هائی كه به خاطر حرج، مباح قرار داده شده از اين قبيل است . مقنن‏ در نظر گرفته است كه اگر بخواهد مردم را از برخی از كارها منع كند ، زندگی بر آنها دشوار می‏شود ، لذا از تحريم آن چشم پوشيده است . 

بهترين مثال ، مسأله طلاق است . شك نيست كه طلاق از نظر اسلام ، عملی‏ ناپسند و مبغوض است تا حدی كه آن را زشت‏ترين مباح و 
" ابغض الحلال " خوانده است . در عين حال شارع مقدس حكم به تحريم طلاق نكرده . به مرد اختيار داده است كه زنش را طلاق بدهد .
در اينجا اين سؤال مطرح می‏شود كه اگر اين عمل در نظر شارع اسلام مبغوض‏ و منفور است ، پس چرا آن را حلال قرار داده است ؟ و اگر مبغوض نيست ، پس اين همه نكوهش درباره آن چيست ؟ و اساسا 
" ابغض الحلال " يعنی چه‏ ؟

محدثين روايت كرده‏اند : ابوايوب انصاری می‏خواست زنش ام ايوب را طلاق دهد . پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم شنيد ، فرمود : 
« ان طلاق ام ايوب لحوب »  يعنی طلاق دادن ام ايوب گناهی بزرگ‏ است . 

در عين حال اگر ابوايوب زنش را طلاق می‏داد ، پيغمبر اكرم صلی الله‏ عليه و آله نمی‏فرمود كه اين طلاق باطل است . 

رمز اين مطلب چيست ؟ آيا ممكن است چيزی به قدر يك حرام مبغوض و ناپسند باشد ولی در عين حال مباح باشد ؟ بلی ، ممكن است چيزی به قدر يك حرام و بيش از بسياری از حرامها مبغوض باشد ولی به خاطر مصلحتی تحريم نشود . 

رمز اين مسأله در باب طلاق اينست كه اسلام نمی‏خواهد بناء ازدواج را بر اجبار و الزام بگذارد ، و نبايد . مرد بايد حامی و علاقه‏مند به زن باشد ، و زن بايد در شكل يك محبوب در خانه بماند . يعنی اساس و كانون‏ خانوادگی محبت است . 

عشق و علاقه اجبار بردار نيست. صحيح نيست كه قانون بخواهد زن را به‏ زور به شوهرش بچسباند. وقتی علاقه بين زن و شوهر وجود نداشته باشد طبعا زيربنای كانون خانوادگی از ميان رفته است . مخصوصا اگر تنفر از ناحيه‏ مرد باشد، زيرا سررشته علقه خانوادگی در جانب مرد است و اگر مرد علاقه‏مند باشد زن طبق طبيعت خودش كه می‏خواهد او را دوست بدارند علاقه‏مند می‏شود. زن به محبوب داشتن اهميت نمی‏دهد ، به محبوب بودن اهميت می‏دهد. يعنی زن آن مردی را دوست می‏دارد كه او را دوست بدارد ، مردی محبوب‏ اوست كه او محبوب آن مرد باشد. 

لهذا كليد علقه خانوادگی در دست مرد است و همينكه علاقه مرد از بين رفت‏، كانون خانوادگی به طور طبيعی منحل است. چنين كانونی را كه بايد بر محبت و علاقه و صميميت استوار باشد، نمی‏شود با زور و اجبار قانونی‏ نگهداری كرد. زن مانند نوكر يا كارگر نيست كه قانون اجباری بتواند او را در محل كارش علی رغم صاحب كار نگهداری كند.
 
اسلام تدابيری انديشيده است كه دلسردی و بی‏مهری بين زوجين پيش نيايد و مرد از روی شوق و رغبت پروانه‏وار به دور شمع وجود همسرش بچرخد اما اگر موجبات نارضائی و جدائی فراهم شد و مرد خواست همسرش را طلاق بدهد، اسلام اين كار را بسيار زشت می‏داند ولی مانع آن هم نمی‏شود ، زيرا ديگر چاره‏ای نيست .
 اين يك نمونه روشنی از مباحهای اقتضائی است. 

غالب استثناهای باب حجاب از همين قبيل است، خواه استثناهائی كه در باب محارم است يا استثناهائی كه از لحاظ مقدار پوشش است. لهذا در مورد محارم (غير شوهر) هر قدر زن پوشيده‏تر باشد بهتر است.
 
تهييج شهوت در مورد محارم درجه اول از قبيل پدر و فرزند و عمو و برادر تقريبا صفر است ولی جاذبه زن مخصوصا اگر جوان و زيبا باشد در محارم‏ درجات بعدی مخصوصا در محارم سببی از قبيل پدر شوهر و پسر شوهر بی تأثير نيست. رخصت شارع در اين موارد برای ضرورت اختلاط و معاشرتهای زيادی‏ است كه بين محارم اجتناب ناپذير است. فكر كنيد اگر پوشش زن نسبت به‏ برادر و پدر لازم باشد چقدر زندگی خانوادگی دشوار خواهد شد!

در مورد پدر و عمو و حتی برادر، طبعا رغبت جنسی وجود ندارد مگر در افراد منحرف و استثنائی، ولی در مورد پسر شوهر، عمده ملاك همان عسر و حرج است . اگر مردی زن زيبا و پسر جوانی دارد هرگز اين پسر نسبت به زن‏ پدر مانند فرزند نسبت به مادر خود نيست . بنابراين ، مباح بودن ترك‏ پوشش در برابر بعضی محارم نيز به ملاك عسر و حرج است و ما اين نكته را كه ملاك ، عسر و حرج است از آيه 59 سوره نور استفاده كرديم كه می‏فرمايد: « طوافون عليكم بعضكم علی بعض » . 

بعضی از مفسرين از قبيل صاحب‏ كشاف نيز در ذيل همين جمله بدين نكته اشاره كرده‏اند . همانطور كه مكرر گفته‏ايم چون اين استثناها از ناحيه حرج است نه اينكه ملاك تحريم وجود نداشته باشد ، بنابراين هر قدر تستر بيشتر رعايت شود بهتر است، يعنی‏ جدائی زن و مرد، پوشش، ترك نظر و هر چيز ديگری كه انسان را از حريم‏ مسائل جنسی دور می‏كند، رجحان دارد و مادامی كه ممكن است بايد مراعات‏ گردد. 

اگر كسی بپرسد در كلاس يا مجلسی كه زن و مرد هر دو شركت می‏كنند و زنان‏ به قدر كافی پوشيده هستند آيا اگر يك در ميان بنشينند بهتر است يا اينكه زنها در يك قسمت و مردها در قسمت ديگر بنشينند؟
جواب اين است كه البته جدا بنشينند بهتر است . 

به طور كلی اصل ضرورت و احتياج را بايد در نظر گرفت، نبايد اين‏ ترخيص شرعی بهانه‏ای به دست دهد كه مردان و زنان اجنبی حريم را از ميان بردارند و خطر برخوردهای زن و مرد را فراموش كنند. 

هيچ غريزه‏ای به سركشی و حساسيت غريزه جنسی نيست. احتياط ها و توصيه‏های اسلام مبنی بر دور نگهداشتن زنان و مردان اجنبی تا حدودی كه حرج‏ و فلج ايجاد نكند مبنی بر اين اصل روانی است. روانشناسی و روانكاوی صد درصد اين نظر را تأييد می‏كند و تواريخ و داستانها حكايت می‏كنند كه گاهی‏ يك برخورد، يك تلاقی نگاهها، در ظرف يك لحظه اساس خانواده‏ای را متلاشی كرده است.
 
به نيروی تقوا و ايمان در مقابل موجبات همه گناهها می‏توان تكيه كرد مگر در مورد گناهان مربوط به غريزه جنسی. اسلام هرگز نيروی تقوا و ايمان‏ را با اينكه قويترين نيروهای اخلاقی است يك ضامن كافی در برابر تحريكات‏ و دسائس اين غريزه ندانسته است. 

چه قدر عالی و لطيف سروده حافظ شيراز در غزل معروف خود كه با اين‏ بيت آغاز می‏شود :
نقدها را بود آيا كه عياری گيرند
تا همه صومعه‏داران پی كاری گيرند
تا آنجا كه می‏گويد : 

قوت بازوی پرهيز به خوبان مفروش
كه در اين خيل حصاری به سواری‏ گيرند.
آری در خيل خوبان، سواری برای فتح حصاری از تقوا كافی است.
 ادامه دارد...
 
آيا خدا حجاب را واجب كرده است؟ 13
 

توصيه‌هاي اخلاقي
در كافی برخی روايات بدين مضمون نقل شده كه توجه مرد به زمين است و توجه زن به مرد ، پس زنان را در حصار خانه قرار دهيد. خود صاحب كافی معتقد است كه مقصود اين است كه هر چه زودتر آنها را در حصار ازدواج قرار دهيد. 


ولی يك عده روايات ديگر وجود دارد كه ممكن است آنها را توصيه اخلاقی‏ به مردان نسبت به زنان شمرد كه از خطرات تماس های مردان با زنان آگاه‏ باشند. صاحب وسائل اين روايات را بر استحباب حمل كرده است. ما قسمت عمده آنها را ذكر می‏كنيم: 

الف - اميرالمؤمنين علی عليه السلام به فرزندش امام مجتبی چنين توصيه‏ می‏فرمايد: "« و اكفف عليهن من ابصارهن بحجابك اياهن ، فان شده الحجاب ابقی‏ عليهن ، و ليس خروجهن باشد من ادخالك عليهن من لا يوثق به عليهن و ان‏ استطعت ان لا يعرفن غيرك فافعل » "
يعنی تا می‏توانی كاری كن كه زن تو با مردان بيگانه معاشرت نداشته باشد. هيچ چيز بهتر از خانه ، زن را حفظ نمی‏كند. همانطور كه بيرون رفتن‏ آنان از خانه و معاشرت با مردان بيگانه در خارج خانه برايشان مضر و خطرناك است ، وارد كردن تو مرد بيگانه را بر او در داخل خانه و اجازه‏ معاشرت در داخل خانه نيز مضر و خطرناك است . اگر بتوانی كاری كنی كه‏ جز تو مرد ديگری را نشناسند چنين كن. 

اين يك توصيه اخلاقی است. علماء اسلام اين جمله را به شكل يك توصيه‏ اخلاقی تلقی كرده‏اند. اگر ما بوديم و چنين تعبيراتی، بدون شك آنچه‏ استنباط می‏شد بيش از "توصيه اخلاقی" بود، بلكه بيش از لزوم ستر وجه‏ و كفين بود، آنچه استنباط می‏شد همان است كه ما از آن به حبس زن در خانه تعبير كرده‏ايم. ولی علت اين كه فقها به مضمون چنين جمله‏ها فتوا نداده‏اند ادله قطعی ديگر از آيات و روايات و سيره معصومين برخلاف مفاد ظاهر اين تعبيرات است و به اصطلاح ظاهر اين جمله‏ها "معرض عنه" اصحاب است.  لذا اين جمله‏ها حمل به توصيه اخلاقی شده است و ارزش‏ اخلاقی دارد نه فقهی.
 
آن چه فقها از امثال اين جمله‏ها استنباط كرده‏اند اين است كه اين گونه‏ جمله‏ها ارشاد به حقيقتی روحی و روانی در روابط دو جنس است و شك نيست‏ كه حقيقتی را بيان می‏كند. رابطه زن و مرد اجنبی، سخت خطرناك است، گلی است كه پيلان بر آن می‏لغزند.
آن چه اسلام لااقل به صورت يك امر اخلاقی توصيه می‏كند اين است كه تا حد ممكن اجتماع مدنی غير مختلط باشد.

جامعه امروز زيان های اجتماع مختلط را به چشم خود می‏بيند. چه لزومی‏ دارد كه زنان فعاليت های خود را به اصطلاح "دوش به دوش" مردان انجام دهند. آيا اگر در دو صف جداگانه انجام‏ دهند نقصی در فعاليت و راندمان كار آنان رخ می‏دهد؟ 

اثر اين دوش به دوش‏ها اين است كه هر دو همدوش را از كار باز می‏دارد و هر يك را به جای توجه به كار متوجه " همدوش" می‏كند، تا آنجا كه‏ غالبا اين همدوشيها به هماغوشی منتهی می‏گردد. 

ب - حديثی است از حضرت زهرا عليها السلام. هر چند فقهاء بدين حديث‏ استناد نمی‏كنند اما می‏تواند توجيه صحيحی داشته باشد.
خلاصه حديث اين است: روزی رسول خدا از مردم پرسيدن: چه چيز برای زن از هر چيز بهتر است ؟ كسی نتوانست پاسخ بگويد. حسن بن علی عليه السلام كودك و در مجلس حاضر بود. قصه را برای مادرش زهرا سلام الله عليها نقل كرد. زهرا فرمود : از همه چيز بهتر برای زن اين است كه مرد بيگانه‏ای را نبيند و مرد بيگانه‏ای هم او را نبيند."

اين حديث نيز توصيه اخلاقی است و ارجحيت دور بودن زن و مرد را بيان‏ می‏كند. ما قبلا گفته‏ايم تمام ترخيص(مجاز شمردن) های اسلامی در اين زمينه به خاطر جلوگيری از حرج و مضيقه است. ارجحيت اخلاقی پوشش، دور بودن زن و مرد، وجود حريم ميان آن دو در حدود امكان، سر جای خود باقی است. 

ج - رسول اكرم به علی عليه السلام فرمود: "«يا علی اول نظره لك و الثانية عليك لا لك»" يعنی اولين نگاه مفت تو است ، اما نگاه دوم به زيانت می‏باشد نه به سودت.

در اين كه اين حديث در مقام بيان حكم است يا در مقام بيان اثری كه‏ طبعا در نگاه هست اختلاف نظر است. برخی مانند محقق صاحب شرايع و علامه‏ حلی گفته‏اند اين حديث متعرض حكم نظر است. مفاد حديث اين است كه نگاه‏ اول جايز است و نگاه دوم حرام. بعضی ديگر گفته‏اند مقصود اين است كه نگاه‏ عمدی مطلقا حرام است. نگاه اول، از آن نظر جايز است كه عمدی نيست. 

ولی حقيقت اين است كه اين حديث در مقام توصيه ترك نظر شهوانی و تلذذی‏ است كه قطعا حرام است و از محل بحث خارج است. اين حديث می‏خواهد اين‏ مطلب را بگويد كه انسان چشمش به زنی می‏افتد و احيانا خوشش می‏آيد می‏خواهد بار دوم نگاه كند و لذت ببرد. نوبت اول چون تلذذ غير عمدی‏ است مانعی ندارد، اما نوبت دوم چون به قصد تلذذ است جايز نيست. 

د - امام صادق فرمود: "«النظر سهم من سهام ابليس مسموم و كم نظره‏ اورثت حسره طويلة»" . يعنی نگاه كردن تيری است زهرآلود از ناحيه شيطان. چه بسيارند نگاه هائی كه بعدها حسرت ها و تأسف های طولانی به‏ دنبال خود آورده‏اند. 

در حديث ديگر آمده است: "«زنا العینین النظر»" يعنی‏ زنای دو چشم نگاه كردن است.
 
اين دو حديث نيز ناظر به نگاه های شهوت‏آلود است، و ممكن است توصيه‏ اخلاقی باشد به احتياط.

نه حبس و نه اختلاط 

از آن چه مجموعا بيان شد ، معلوم گشت آن چه اسلام می‏گويد نه آن چيزی است‏ كه مخالفان اسلام ، اسلام را بدان متهم می‏كنند ، يعنی محبوسيت زن در خانه‏ ، و نه نظامی است كه دنيای جديد آن را پذيرفته است و عواقب شوم آن را می‏بيند ، يعنی اختلاط زن و مرد در مجامع . 

حبس كلی زن در خانه ، نوعی مجازات بود كه به طور موقت در اسلام برای‏ زنان بدكار مقرر شد:«و اللاتی يأتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن اربعة منكم فان‏ شهدوا فامسكوهن فی البيوت حتی يتوفاهن الموت او يجعل الله لهن سبيلا»- زنانی از شما كه مرتكب زنا می‏شوند ، چهار شاهد بر آنان بگيريد. اگر چهار شاهد شهادت دادند ( به ترتيبی كه به تفصيل در سنت بيان شده و فقه‏ متصدی آن است ) آنان را در خانه حبس كنيد تا عمرشان به پايان رسد يا خدا راه ديگری بر ايشان معين كند.

مفسران می‏گويند : مقصود از راه ديگر اشاره بدين است كه اين حكم موقت‏ است و در آينده حكم ديگری برای آنان خواهد آمد . آيه 2 از سوره نور كه‏ حكم زانی و زانيه را بيان كرده است همان است كه اين آيه با اشاره آنرا وعده داده است. مقصود اين است كه اسلام ، با اختلاط مخالف است نه با شركت زن در مجامع‏ و لو با حفظ حريم.

اسلام می‏گويد : نه حبس و نه اختلاط بلكه حريم . سنت جاری مسلمين از زمان رسول خدا همين بوده است كه زنان از شركت در مجالس و مجامع منع‏ نمی شده‏اند ولی همواره اصل " حريم " رعايت شده است . در مساجد و مجامع ، حتی در كوچه و معبر ، زن با مرد مختلط نبوده است . شركت مختلط زن و مرد در برخی مجامع ، مانند برخی مشاهد مشرفه كه در زمان ما محل‏ ازدحام فوق العاده است برخلاف مرضی شارع مقدس اسلام است.
 
فتواها 

تا اينجا ادله موافق و مخالف پوشش و نظر، و هم روش دقيق و معتدل‏ اسلام در مجموع روابط زنان و مردان طبق مدارك كتاب و سنت روشن شد و معلوم شد ادله مزبور عدم وجوب ستر وجه و كفين را مدلل می‏سازد و هم جايز بودن نگاهی را كه از روی تلذذ نباشد و ريبه‏ای هم در كار نباشد تقويت‏ می‏كند. 

اكنون بايد ببينيم فتواها چيست؟ هر كس می‏خواهد بداند علمای اسلام از صدر اول تاكنون در اين دو مسأله مهم چگونه فتوا داده‏اند ؟ اولا نظر فقهای اسلام درباره پوشش وجه و كفين چيست؟ و ثانيا درباره‏ نظر چه نظری دارند؟ 

در اين كه پوشيدن وجه و كفين لازم نيست ظاهرا در ميان تمام علمای اسلامی‏ اعم از شيعه و سنی اختلافی نيست. فقط يك نفر از علمای اهل تسنن به نام‏ ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام نظر مخالف دارد. آنهم معلوم نيست كه‏ نظرش در مورد نماز است يا در مورد نا محرم. 

درباره چهره هيچگونه اختلافی نيست، احيانا بعضی از علماء درباره دست ها تا مچ و يا درباره پاها تا ساق، اختلاف كرده‏اند كه آيا جزء استثناء هست‏ يا نيست؟ در ميان مسائل فقهی شايد كمتر مسأله‏ای اين چنين پيدا شود كه اين گونه‏ مورد اتفاق نظر ميان علمای اسلام اعم از شيعه و سنی بوده باشد.
 
پيش از آن كه نقل اقوال كنيم دو مطلب بايد ذكر شود: يكی اينكه مسأله‏ پوشش را فقهاء در دو جا طرح می‏كنند. يكی در باب نماز، از باب اينكه‏ در نماز واجب است كه زن تمام بدن خويش را بپوشاند، خواه نا محرمی‏ وجود داشته باشد و يا وجود نداشته باشد. در اين جا اين سؤال پيش می‏آيد كه آيا وجه و كفين هم در نماز بايد پوشيده باشد يا نه؟ ديگر در باب‏ نكاح، به مناسبت بحث از اينكه خواستگار تا چه حدودی حق دارد به زن‏ مورد نظر خود نگاه كند. در اينجا نيز معمولا يك بحث كلی درباره پوشش و يا درباره جواز و عدم جواز نظر می‏شود. 

عليهذا از نظر فقه دو نوع "ستر" داريم: ستر صلاتی، يعنی پوششی كه‏ در نماز بايد به كار برده شود كه البته شرائطی دارد از قبيل اينكه پاك‏ باشد، غصبی نباشد و غيره. و ستر غير صلاتی كه در مقابل مردان بيگانه‏ بايد رعايت شود و شرائط خاص نماز را ندارد. بعدا خواهيم گفت كه ظاهرا اختلافی نيست در اينكه ستر صلاتی و غير صلاتی از نظر مقدار و حدود پوشش با هم تفاوت ندارند.

مطلب دوم اينكه فقهاء اصطلاحی دارند، می‏گويند : بدن زن، جز چهره و دو دست، "عورت" است. ممكن است اين تعبير در نظر بعضی‏ها زننده جلوه كند روی اين جهت كه بگويند: :"عورت" يعنی يك‏ چيز زشت و مستقبح. آيا از نظر فقه اسلامی بدن زن جز چهره و دو دست يك‏ چيز زشت و مستقبح است؟ ! پاسخ اينست كه كلمه "عورت" به معنی يك چيز زشت و قبيح نيست. 

لهذا به هر امر زشت و قبيحی "عورت " گفته نمی‏شود و متقابلا كلمه " عورت " در مواردی به كار برده می‏شود كه هيچگونه مفهوم قبح و زشتی ندارد. 

مثلا در قرآن كريم ، در داستان غزوه احزاب كه اشاره به بهانه جوئی برخی‏ ضعيف الايمان‏ها می‏كند می‏فرمايد: " « و يستأذن فريق منهم النبی و يقولون‏ ان بيوتنا عوره و ما هی بعوره ان يريدون الا فرارا » "
يعنی يك‏ دسته از آنان از پيغمبر اجازه مراجعت می‏خواهند و می‏گويند خانه‏هامان بی‏ حفاظ است، حصار كافی ندارد و حال آنكه خانه‏هايشان بی حفاظ نيست، جز فرار قصدی ندارند. 

در اينجا كلمه "عورت" در مورد خانه به اعتبار بی حفاظ بودن آن به‏ كار رفته است و بديهی است كه هيچگونه مفهوم قبح و زشتی در اينجا وجود ندارد. در آيه 59 سوره نور كه قبلا تفسير شد، سه وقت خلوت: قبل از نماز صبح، نيمروز، بعد از عشاء، به اعتبار اينكه افراد در اين وقت‏ لباس ها را از تن بيرون می‏آورند و حفاظی ندارند به نام " سه عورت" خوانده شده است. 

صاحب مجمع البيان كه از لحاظ شكافتن معانی لغتها در ميان مفسران بی‏ نظير و در ميان غير مفسران كم نظير است در ذيل آيه 14 سوره احزاب آنجا كه لغت را معنی می‏كند می‏گويد" :و العوره كل شی‏ء يتخوف منه فی ثغر او حرب . و مكان معور و دار معوره اذا لم تكن حريزه"
يعنی عورت به هر چيز آسيب‏پذير كه مورد نگرانی است گفته می‏شود، از قبيل نقاط سرحدی و يا يك امر مربوط به جنگ‏. مكان معور و خانه معور يعنی خانه‏ای كه استحكام ندارد و آسيب‏پذير است‏.

پس معلوم می‏شود اين تعبير فقهی مشتمل بر نوعی تحقير نمی‏باشد. به زن‏ از آن جهت "عورت" گفته می‏شود كه مانند خانه‏ای بی‏حصار است و آسيب‏ پذير می‏باشد و بايد در حصار پوشش قرار گيرد.
اكنون برويم بر سر نقل اقوال فقهاء. علامه در تذكره الفقهاء، كتاب‏ الصلاه می‏فرمايد: " جميع بدن زن عورت است جز چهره، به اجماع جميع علماء در جميع‏ شهرها، جز ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام كه تمام بدن زن را عورت دانسته‏ است و سخن او به حكم اجماع مردود است. از نظر علماء ما ( شيعه) دو دست تا مچ نيز مانند چهره است و عورت نيست. مالك بن انس و شافعی و اوزاعی و سفيان ثوری در اين جهت با علماء شيعه هم عقيده‏اند زيرا ابن‏ عباس در تفسير سخن خدا: «و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها» وجه‏ و كفين را توأما جزء استثناء شمرده است. اما به عقيده احمد حنبل و داود ظاهری كفين بايد پوشيده شود. و سخن ابن عباس كافی است در رد سخن آنها" .
علامه بعد سخن خود را درباره قدمين ادامه می‏دهد كه آيا بايد پوشيده بماند يا نه؟ 

چنان كه ملاحظه می‏شود فقهاء اسلام در باب ستر صلاتی به آيه سوره نور تمسك‏ می‏كنند كه مربوط به نماز نيست، زيرا آنچه در نماز لازم است پوشيده شود همان است كه در مقابل نا محرم بايد پوشيده شود. و شايد اگر بحثی باشد در اين است كه آيا در نماز، زائد بر آنچه در مقابل نا محرم بايد پوشيده‏ شود لازم است پوشيده شود يا نه؟ اما در اينكه آنچه در نماز لازم نيست‏ پوشيده شود در مقابل نا محرم هم لازم نيست پوشيده شود، بحثی نيست. 

ابن رشد، فقيه و طبيب و فيلسوف معروف اندلسی در كتاب بداية المجتهد می‏گويد: " عقيده اكثر علماء بر اين است كه بدن زن جز چهره و دو دست تا مچ، عورت است. ابوحنيفه معتقد است كه قدمين نيز عورت شمرده نمی‏شود. و ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است كه تمام بدن زن بلا استثناء عورت‏ است" .

در كتاب الفقه علی المذاهب الخمسة تأليف شيخ جواد مغنية می‏گويد: " علمای اسلام اتفاق نظر دارند كه بر هر يك از زن و مرد لازم است آنچه‏ را در خارج نماز بايد بپوشد، در حال نماز هم بايد بپوشد. اختلاف در اين است كه آيا در نماز مقداری زائد بر آنچه در خارج نماز بايد پوشيده شود لازم است پوشيده شود يا نه؟ 

آن چه در زن مورد بحث است اين است كه آيا پوشيدن وجه و كفين يا مقداری از آنها در نماز لازم است - پوشيده شود - با آنكه در خارج نماز لازم نيست - يا لازم نيست؟ و آنچه در مرد مورد بحث است اينست كه آيا زياده بر ما بين ناف و زانو لازم است‏ در نماز پوشيده شود؟
آنگاه چنين می‏گويد: به عقيده علمای شيعه اماميه بر زن در حال نماز همان قدر واجب است‏ بپوشد كه در غير نماز بايد از نا محرم بپوشد. " 

نقل سخنان علماء در اين زمينه به طول می‏انجامد. علمای گذشته در كتابهای خود اگر بحث كرده‏اند به همين گونه نظر داده‏اند كه گفته شد.
معمولا فقهاء مسأله پوشش را در باب «صلاه» و مسأله نظر را در باب «نكاح‏» متعرض شده‏اند. 

عجيب اينست كه بعضی از بزرگان فقهاء معاصر پنداشته‏اند كه عقيده علامه‏ در تذكره اينست كه پوشيدن چهره واجب است، و اين اشتباه است. 

علامه در تذكره در مسأله جواز نظر با ديگران اختلاف دارد چنانكه خواهيم‏ گفت، نه در مسأله پوشش.

اما مسأله جواز و عدم جواز نظر: علامه در تذكره الفقهاء كتاب النكاح‏ می‏گويد "نظر مرد به زن يا به واسطه حاجت و ضرورت است ( مانند كسی كه قصد خواستگاری دارد ) يا حاجت و ضرورتی در كار نيست. اگر حاجت و ضرورت در كار نيست، نظر به غير وجه و كفين جايز نيست. اما وجه و كفين: اگر خوف فتنه در كار است نظر به آنها نيز جايز نيست و اگر خوف فتنه در كار نيست، به عقيده شيخ طوسی مانعی ندارد ولی مكروه‏ است. اكثر شافعيه نيز همين عقيده را دارند ولی به عقيده بعضی از شافعيه‏ نظر به وجه و كفين حرام است ". 

علامه پس از آنكه ادله اين عده از شافعيه را نقل می‏كند می‏گويد: " به عقيده من نيز نظر بر وجه و كفين حرام است ". 

محقق در شرايع می‏گويد: نظر به چهره و دو دست يك بار جايز است و تكرارش جايز نيست. شهيد در لمعه، و علامه در بعضی كتابهايش همين‏ عقيده را انتخاب كرده‏اند. 

مجموعا در باب نظر بر وجه و كفين سه قول است:
الف - ممنوعيت مطلقا. علامه در تذكره و چند نفر معدود ديگر و از آن جمله صاحب جواهر اين عقيده را انتخاب كرده‏اند.
ب - جواز نظر يك نوبت و ممنوعيت تكرار نظر. محقق در شرايع و شهيد اول در لمعه و علامه در بعضی ديگر از كتبش تابع اين نظرند.
ج - جواز مطلقا. شيخ طوسی، كلينی، صاحب حدائق، شيخ انصاری، نراقی‏ در مستند و شهيد ثانی در مسالك اين نظر را تأييد می‏كنند. شهيد ثانی در مسالك، اين قول را تأييد و ادله‏ای كه شافعيه بدان تمسك كرده‏اند و مورد پسند علامه واقع شده است رد می‏كند. ولی در آخر می‏گويد: "شك نيست كه‏ قول به تحريم طريق احتياط و سلامت است." 

تا اينجا عقيده قدمای علمای اسلام را درباره پوشش و هم درباره نظر ذكر كرديم. 

اما علمای متأخر:
مرحوم آية الله سيد محمد كاظم طباطبائی يزدی در عروه الوثقی راجع به‏ مسأله پوشش در غير نماز می‏گويد :
" بر زن واجب است تمام بدن خويش را جز وجه و كفين، از غير محارم‏ بپوشد."
درباره مسأله نظر می‏گويد: " بر مرد جايز نيست نظر به زن اجنبی، همچنانكه بر زن جايز نيست نظر به مرد اجنبی. جماعتی وجه و كفين را استثناء كرده گفته‏اند مطلقا نظر بر آنها جايز است. بعضی ديگر گفته‏اند نظر يك بار جايز است و بيش از يك‏ بار جايز نيست. احوط ممنوعيت است مطلقا. " 

اما فقهای متأخر و معاصر غالبا در اين دو مسأله از اظهار نظر صريح در رساله‏های عمليه خودداری كرده‏اند و معمولا طريق احتياطی می‏پويند.
در ميان علمای متأخر و معاصر حضرت آية الله حكيم دامت بركاته در رساله منهاج الصالحين چاپ نهم، كتاب النكاح، مسأله سوم، فتوای صريح‏ دارند و وجه و كفين را صريحا استثناء می‏كنند. ايشان می‏فرمايند: " جايز است نظر به كسی كه قصد تزويج او را دارد. همچنين جايز است‏ نظر به زنان اهل ذمه - به شرط عدم تلذذ - و همچنين زنان بی‏پروا كه نهی‏ آنها اثر ندارد - به شرط عدم تلذذ- و همچنين زنانی كه به وجهی محرم می‏باشند. و نظر به غير اينها حرام است مگر بر چهره و دو دست‏ تا مچ، آنهم به شرط عدم تلذذ. " 

بی‏گمان حس احتياط يكی از موجبات پرهيز از فتوای به جواز نظر و عدم‏ لزوم پوشش است. هر كسی در وجدان خود می‏داند كه دو خصيصه يكی در مرد و يكی در زن وجود دارد. در زن علاقه شديد به تبرج و خودآرائی و خودنمائی، و در مرد هوس چشم چرانی و نظر بازی. به قول مجله توفيق: اينكه شعراء زن را به سرو تشبيه كرده‏اند نه از جهت اعتدال قامت است بلكه از اين‏ جهت است كه زن مانند سرو، تابستان و زمستان ندارد، زمستان و تابستان‏ برهنه و عريان بيرون می‏آيد و از آسيب سرما باكش نيست. 

در مورد صفت خودنمائی زنان و خصيصه چشم چرانی مردان ، ويل دورانت‏ می‏نويسد: " در ميان اعمال انسانی عجيب‏تر از اين نيست كه مردان پيرانه سر به‏ دنبال زنان بيفتند و زنان تا دم گور آماده معشوق شدن و محبوب بودن باشند. در رفتار انسانی امری پايدارتر و ثابت‏تر از نگاه مردان به زنان نيست‏. ببين اين جانور مكار چگونه مراقب شكار خويش است در حالی كه خود را به خواندن روزنامه مشغول داشته است. گوش به گفتارش فرادار و ببين كه‏ چگونه درباره صيد جاودانی اوست. خيال و تصورش را در نظر آر كه چگونه‏ پروانه‏وار به دور شمع می‏چرخد، چرا؟ اين امر چگونه صورت می‏گيرد؟ ريشه‏های اين ميل عميق در چيست و چه مراحلی را می‏پيمايد تا به مرحله شكوه‏ و جنون فعلی خود می‏رسد؟ " 

آری اين حقيقت را كه گفتيم نمی‏توان از نظر دور داشت، و از طرفی می‏دانيم كه اصل عفاف و تقوا به طور قطع يكی از اصول مسلم اسلام‏ و از پايه‏های قوانين اجتماع منزلی است.

 

 

پاسخ به کسانی بر این تصورند که خداوند "حجاب" را واجب نکرده قسمت پایانی

 

كتمان يا اظهار (حکم پوشش)؟

... روی همین حساب در این مسأله عملا دو جريان مخالف به وجود آمده است. يكی اينكه صاحبان فتوا در عصر اخير با مشاهده اوضاع و احوال موجود، سخت‏ در عمق وجدان خود می‏ترسند كه فتوا به عدم وجوب ستر وجه و كفين و عدم‏ حرمت نظر بر وجه و كفين بدهند، لهذا طريق سلامت می‏پويند و با يك " الاحوط" خود را نجات می‏دهند.


جريان دوم اين است كه بعضی ديگر را عقيده اين شده كه هر چند از نظر حقيقت و واقع، مطلب همين است ولی با ملاحظات عصر و زمان كه مردم‏ دنبال بهانه می‏ گردند كه قيود عفاف را به هر شكل و به هر صورت دور بريزند بايد قسمتی از واقعيات را كتمان كرد كه موجب بهانه نشود. درست است كه اسلام پوشش چهره و دو دست را واجب نكرده است، ولی‏ نبايد اين را به مردم گفت، زيرا با شنيدن اين مطلب نه تنها چهره و دست ها را نمی‏پوشند، سر و سينه و پاها تا بالای زانو را هم نخواهند پوشيد.

اينجاست كه "فلسفه كتمان" و محافظه كاری پا به ميان می‏نهد. فلسفه كتمان اختصاص به اين مسأله ندارد، عده‏ای نظير اين عقيده‏ را در باب استماع اخبار راديو و خريد و فروش آن نيز داشتند.

پس از انتشار كتاب داستان راستان، يكی از علمای خوزستان نامه‏ ای به‏ من نوشت. اين مرد عالم ضمن اينكه از اين كتاب تجليل كرده آن را بسيار سودمند تشخيص داده بود و اعتراف كرده بود كه همه داستانها را با اصل‏ تطبيق كرده درست يافته است پيشنهاد كرده بود كه دو تا از داستان ها را بردارم زيرا مورد سوء استفاده واقع می‏ شود. يكی داستان تقسيم كار كه مربوط به جريان تقسيم كردن رسول خدا كارهای‏ خانه را ميان حضرت امير عليه السلام و حضرت زهرا عليها السلام است.

رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم كارهای بيرون را به علی و كارهای‏ داخلی را به زهرا واگذار می‏كند و حضرت زهرا در نبودن حضرت امير بعضی از كارهای خارجی آن حضرت را به عهده می‏گيرد.
يكی ديگر داستان "حتی برده فروش" كه جمله‏ ای دارد رسول خدا در مذمت برده‏فروشی.

اين مرد عالم به من توصيه كرده بود اين دو داستان را در عين اينكه اصل‏ و اساس دارد از آن كتاب بردارم، زيرا داستان اولی موجب سوء استفاده‏ كسانی می‏شود كه معتقدند زن می‏تواند از منزل بيرون برود و داستان دوم مورد سوء استفاده مخالفان بردگی می‏ شود.

من منكر اين اصل كلی نيستم كه احيانا اگر گفتن حقيقتی سبب انحراف مردم از آن حقيقت بشود نبايد گفت، زيرا گفتن، برای ارشاد مردم به حقيقت است نه برای اين كه وسيله دور شدن از حقيقت بشود. البته‏ كتمان حقايق حرام است. قرآن كريم می‏فرمايد:

"«ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدی من بعد ما بيناه للناس فی الكتاب اولئك‏ يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون»"

  يعنی " كسانی كه حقايق فرود آمده از جانب ما را پس از آنكه ما گفته و بيان كرده‏ايم كتمان می‏كنند خدا و هر لعنت كننده‏ای آنان را لعنت می‏كند" .

لحن آيه فوق العاده شديد است. قرآن كريم در كمتر موضوعی به اندازه‏ اين موضوع با چنين لحن شديد وحشتناكی سخن گفته است.
در عين حال من معتقدم مقصود اين است كه مردم حقايق را به خاطر منافع خود كتمان نكنند، ولی اينكه حقيقت را به خاطر خود حقيقت (و البته در شرائط محدود و موقت و معينی برای فرار از سوء استفاده) اظهار نكنيم‏ مشمول اين آيه نيست. به عبارت ديگر دروغ گفتن حرام است اما راست‏ گفتن هميشه واجب نيست يعنی احيانا در مواردی بايد سكوت كرد.

من معتقدم اين گونه مصلحت انديشی‏ها اگر بر مبنای مصالح واقعی حقايق‏ باشد نه بر مبنای حفظ منافع افراد و اشخاص و اصناف و طبقات، مانعی‏ ندارد.

اما سخن در اين است كه مصلحت انديشی‏هائی از قبيل فتوا ندادن به جواز خريد و فروش راديو، يا به عدم وجوب پوشيدن چهره و دو دست، آيا يك مصلحت انديشی صحيح و عاقلانه است و نتيجه صحيح می‏دهد يا خير؟ آيا واقعا جريان امر اين است كه طبقه‏ای از زنان چهره و دو دست خود را می‏پوشند و با گفتن اين حقيقت، چهره و دستها و سپس تمام بدن را عريان خواهند كرد؟ يا جريان امر برعكس است؛
يعنی بسياری از مردها و زن ها خيال می‏كنند كه از نظر مذهبی اساس كار اين است كه چهره زن گشوده نباشد و وقتی كه چهره گشوده شد كار گذشته است‏ ، " آب كه از سرگذشت چه يك نی و چه صد نی"، و از طرف ديگر پوشيدن‏ چهره را غير عملی و از نظر منطق غير قابل دفاع می‏بينند و هيچ فلسفه و استدلالی هم نمی‏توانند برای آن ذكر كنند، از اين رو از سر تا پا لخت‏ می‏شوند.

عقيده بعضی از كارشناسان اجتماعی اين است كه علت اين افراط و بی‏ بندوباری، توهم های غلطی است كه اجتماع درباره حجاب داشته است. علت‏ اين بوده كه حقايق گفته نشده است. اگر همانطور كه اسلام خود گفته است‏ گفته می‏شد كار به اينجاها كه كشيده است كشيده نمی‏شد. اينجا از آنجاهاست كه بايد گفت: "از پاپ كاتوليك‏تر نبايد بود" ، " كاسه‏ از آش گرم تر صحيح نيست. "

قرآن كريم در سوره حجرات می ‏فرمايد:
« يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدی الله و رسوله »
يعنی ای مؤمنين! از خدا و رسول خدا جلو نيفتيد. مقصود از جلو افتادن از خدا و پيغمبر اين است كه‏ كار دينداری و مقدس مأبی را به جائی برسانيم كه خدا و رسول نگفته‏اند و بخواهيم از پيغمبر هم جلوتر حركت كنيم.

اميرالمؤمنين علی عليه السلام می‏فرمايد:
«ان الله حدد حدودا فلا تعتدوها و فرض فرائض فلا تتركوها و سكت عن اشياء لم يسكت عنها نسيانا فلا تتكلفوها ».
يعنی خداوند حدود و مرزهائی قرار داده است، از آنها تجاوز نكنيد
(محرماتی قرار داده آنها را نقض نكنيد) و واجبات و فرائضی قرار داده آنها را ترك نكنيد، و درباره بعضی چيزها سكوت كرده‏ است ( نه آنها را حرام كرده و نه واجب )، اين سكوت از روی فراموشی‏ نبوده است بلكه خواسته است شما در آن موارد آزاد باشيد. پس شما خود را در آن زمينه‏ها به تكلف و مشقت نيندازيد و از پيش خود برای خود به‏ نام دين و خدا تكليف درست نكنيد.

پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم در حديثی كه در جامع الصغير نقل‏ كرده است می‏فرمايد:
«ان الله يحب ان يؤتی رخصه كما يكره ان يؤتی‏ معصيته»

يعنی خداوند همانطور كه ناخوش می‏دارد آنچه را نهی كرده است‏ مردم انجام دهند، دوست دارد آنچه را اجازه داده است و بلامانع شمرده مردم‏ آنرا همانطور بلامانع تلقی كنند، از پيش خود چيزی را كه خداوند ممنوع‏ نكرده است، ممنوع نشمارند.

اين حديث بدين عبارت نيز نقل شده است:
«ان الله يحب ان يؤخذ برخصه كما يحب ان يؤخذ بعزائمه»

يعنی خداوند دوست دارد هر چيزی‏ را كه مباح قرار داده است و رخصت فرموده مردم آنرا مباح شمارند همچنانكه دوست دارد هر چه را نهی كرده است ناروا به شمار آورند.

ممكن است نظر من اشتباه باشد. مكرر گفته ام كه در اينگونه مسائل كه‏ مسأله فرعی است، هر كس بايد فتوای مرجع تقليد خود را بخواهد و عمل كند. ولی از نظر آنچه به نام مصلحت انديشی عنوان می‏شود كه می‏گويند مصلحت‏ نيست گفته شود هر چند حقيقت باشد، عقيده من برخلاف اين مصحلت انديشی‏ است. من مصلحت را در گفتن حقيقت می‏دانم. آنچه مصلحت ايجاب می‏كند جز اين نيست كه بايد اين خيال را از سر زنان امروز خارج كنيم كه می‏گويند حجاب در عصر حاضر غير عملی است، ثابت كنيم كه حجاب اسلامی كاملا منطقی‏ و عملی است.

ثانيا كوشش كنيم كه در فعاليتهای فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، واحدهای اختصاصی برای زنان به وجود آوريم و با فعاليت های مختلط و واحدهای‏ مختلط كه تقليد از اروپائيان است مبارزه كنيم. تنها در اين‏ صورت است كه زنان شخصيت واقعی خود را باز خواهند يافت و به نام آزادی‏ و مساوات ابزار و بازيچه و احيانا وسيله اطفاء شهوت مردان قرار نخواهند گرفت.

دو مسأله ديگر

دو مسأله ديگر در باب معاشرت زن و مرد باقی مانده كه بد نيست آنها را نيز بررسی كنيم. يكی مسأله شنيدن صدای زن است و ديگر مسأله دست‏ دادن با او است.

در مسأله اول، ظاهرا مسلم است كه شنيدن صدای زن در صورتی كه تلذذ و ريبه(میل شهوانی) در كار نباشد جايز است. مرحوم آية الله سيد محمد كاظم طباطبائی‏ يزدی در عروه الوثقی باب نكاح فصل اول مسأله 39 می‏فرمايد:

"«لا بأس بسماع صوت الاجنبية ما لم يكن تلذذ و لا ريبة من غير فرق بين‏ الاعمی و البصير و ان كان الاحوط الترك فی غير مقام الضروره ، و يحرم‏ عليها اسماع الصوت الذی فيه تهييج للسامع بتحسينه و ترقيقه . قال تعالی: فلا تخضعن بالقول فيطمع الذی فی قلبه مرض»".

يعنی : شنيدن صدای زن در صورتی كه تلذذ و ريبه نبايد جايز است ولی در عين حال مادامی كه ضرورتی نيست، ترك آن بهتر است. و بر زن حرام است‏ كه بخواهد صوت خود را نازك كند و نيكو سازد به طوری كه تحريك آميز باشد، چنانكه خدای متعال در قرآن خطاب به زنان پيغمبر اكرم صلی الله‏ عليه و آله و سلم می‏ فرمايد: در حرف زدن، صدا را نازك و مهيج نكنيد كه‏ موجب طمع بيمار دلان گردد ."

مسأله جواز استماع صدای زن، جزء مسلمات است و دليل آن سيره(روش، شیوه عمل) قطعی بين‏ مسلمين و ضروری بودن و مخصوصا سيره قطعی تاريخی رسول خدا و ائمه اطهار است.

علاوه بر اين، مفهوم آيه مذكور اين است كه حرف زدنی كه در آن كرشمه و ناز به كار نرود جايز است. يعنی خود اين آيه دليل بر جواز همسخن شدن زن‏ و مرد اجنبی است. تنها شهيد اول است كه در لمعه می‏فرمايد : "« و يحرم سماع صوت الاجنبيه‏»" و بعضی از فقهاء معاصر احتمال داده‏اند كه خطائی از نساخ رخ داده‏ است و مثلا "لا يحرم" را "يحرم" نوشته‏اند.

در مورد مسأله دوم شكی نيست كه حتی در صورتی كه تلذذ و ريبه هم نباشد، دست دادن زن و مرد اجنبی جايز نيست مگر اينكه جامه‏ ای حائل باشد مانند دستكش. در اين مسأله، هم در روايات و هم در فتاوای فقهاء اتفاق كلمه‏ می‏باشد. در بعضی از روايات علاوه بر اينكه قيد شده كه مصافحه بدون حائل‏ نباشد، اضافه شده كه بايد دست را فشار ندهند. مرحوم سيد در عروه‏ الوثقی بعد از مسأله پيش می‏فرمايد: لا يجوز مصافحة الاجنبية. نعم لا بأس بها من وراء الثوب. يعنی‏ دست دادن با زن بيگانه جايز نيست، ولی اگر جامه‏ای حائل باشد مانعی‏ ندارد.

بديهی است كه جايز بودن دست دادن با زن بيگانه (نامحرم) در صورت حائل بودن‏ جامه يا دستكش، مشروط به اين است كه تلذذ و ريبه‏ای در كار نباشد، اما اگر تلذذ و ريبه در كار باشد همانطور كه بعضی‏ از فقهای ديگر در حاشيه عروه يادآوری كرده‏اند قطعا حرام است.
تمام

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا