محمدی/کویر/


غم نامردمی ها آب در چشم من افکنده ست

 

حقیقت را شب اندیشانِ شیطان  مسخ میخواهند

 

خیابان در خیابان بوی زخمی تازه پیچیده ست

 

پریشان در پریشان پیرهن می آورد طوفان

 

زمین را گرگ آکنده ست

 

دلِ آیینه ها اندوگین،آدینه ها دلتنگ

 

دریغ آلوده شد هستی مرا ،،باور نمی کردم ،غم غربت دراین طوفان سرا،

 

 اینسان در آغوشم کشاند تنگ

 

نمی پنداشتم روزی در این،، سرد آشیان،،دل ها بدین سان سنگ!

 

زمین را دام ،دامنگیر

 

دامن ها پر از نیرنگ.     زمین از خونِ خوبان رنگ

 

رها کن اسب را ،ای شهریار عشق ،پالاهنگ

 

مرا هر سو کمین کرده ست افسون های گوناگون

 

شبیخونهای پر ترفند،  کمان ها از خدنگ فتنه رنگارنگ

 

کجایی نازنین ! ای مه جبین ِ مهربانی ها

 

زمین بی نرگست پاییز

 

لبها از دعا لبریز    ،، صحرا از عطش تب خیز

 

دلها خون

 

جگر ها ریش

 

سر از تن می برند این قومِ بی فرهنگِ کافر کیش

 

جگر ها می درند آنسان که گرگان ،میش ،بی تشویش

 

دریغا آدمی را در حضیضی اینچنین باور نمیکردم  !

 

کجایی ای سوارِ سبزِ دشتِ بی نشانی ها  !

 

تو ما را منتظر ! یا ما تو را،زین داستان بگذر

 

بیا تا سرنوشت خاک بوی آسمان گیرد!،

 

مگر انسان بر آرد برگ وبار آنسان که میدانی ،در افکن خاک را طرح غریبِ باغبانی ها

 

بیا ای مقدمت اردیبهشت گل فشانی ها

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا