امید حسین مرشدی

 غلامرضا جوان چارشانه خوش تیپی، که وقتی می خندید در عین حالی که چشمانش ناپیدا بود، دوست داشتنی تر می نمود، اما عظمت و وقارش پابرجا بود.

بچه خانی آباد تهران (5 شهریور 1309) اصالتاً همدانی، دو برادر و دو خواهر داشت که از همه کوچکتر بود. یکی از سه کشتی گیر این مملکت که تصویرش را در تالار افتخارات فیلا گذاشتند. حاج قلی پدربزرگش از اربابان محله خانی آباد، یخچال دار معروف تهران بود. او در دکانش روی تخت بلندی می نشست، به همین خاطر به حاج قلی تختی شهرت یافت. نقل می کنند که رضا شاه برای احداث راه آهن، زمین ارباب رجب پدر غلامرضا را به بهای اندکی خریداری می کند، او ورشکست می شود و زود دار فانی را وداع می گوید و تختی یتیم می شود.

او کار روی چوب را به خوبی فرا می گیرد و شاگردی می کند. در شانزده سالگی کشتی را شروع می کند. خودش تعریف می کند وقتی برای اولین بار گفتم می خواهم قهرمان تهران شوم، به سخره گرفتنم. او گام به گام جلو رفت تا قهرمان المپیک هم شد.

هنوز هم برای زن و مرد، پیر و جوان، خرد و کلان، غنی و فقیر، پاسخ این سوال پیش می آید: به راستی راز محبوبیت این جوان 37 ساله چه بود؟

تعظیم نکردن مقابل شاهپور غلامرضا در استادیوم محمدرضا شاه، احترام ویژه برای دکتر مصدق و جبهه ملی، عشق به مرحوم آیت الله طالقانی و ... این ها همه درست، گرچه او بنز سوار بود، اما آقا تختی به تمام معنا زندگیش را وقف مردم کرده بود. برای کمک به زلزله زدگان بویین زهرا، گل ریزان تشکیل می دهد و زلزله ای به پا می کند، شخصاً در بازار و محلات تهران به راه می افتد، اقشار مختلف مردم به یاریش می شتابند؛ محبوبیت تختی بین مردم تا آنجایی است که زن رختشوی خانه هم، النگو طلا را برای کمک به او می سپارد.

ورای وطن هم به نیکی از او یاد می کنند، در شهر بین مردم شنیده می شود آقا تختی در پیکار با یکی از دو رقیب همیشگی در وزن هفتم که یا عصمت آتلی ترک یا مدوید روس بود، در کشتی با حریف روس پیروز میدان می شود؛ شاهمرادف سرمربی تیم شوروی، علی رغم شکست، سراغ غلامرضا می آید و اورا می بوسد و بغل می کند. از تختی علت را جویا می شوند، پاسخی نمی دهد؛ سرمربی روس ها اظهار می کند: کتف چپ مدوید آسیب دیده بود اما کشتی گیر شما در تمام مدت در سرشاخ، حتی یک بار هم سراغ شانه چپ او نرفت، او خیلی مرد است، بهش افتخار کنید.

تختی اولین ورزشکار ایرانی است که مدال هایش را به موزه امام رضا (ع) اهدا می کند. یکی از دل بستگی های تختی خواندن کتاب بینوایان ویکتور هوگو بود، علاقه زیادی به شخصیت ژان والژان داشت. غذاهای مورد علاقه غلامرضا چلوکباب و دم پختک بود.

المپیک 1956 ملبورن، دوران طلایی کشتی تختی است. وی به همراه امامعلی حبیبی، نخستین مدال های طلای تاریخ ورزش المپیکی ایران را در ملبورن کسب می کنند. محبوبیت تختی میان مردم رفته رفته بیشتر می شود، اطرافیان شاه با ناکام ماندن از نزدیک کردن وی به دربار، فشارها را از هر طرف بر او افزایش می دهند تا جایی که از ورود او به ورزشگاه ها ممانعت به عمل می آید.

در سال های پایانی کشتی تختی، پهلوان پس از دوری دو ساله از کشتی، در چهارمین حضور خود در المپیک، از کسب مدال باز می ماند. بار دیگر بدون آمادگی جسمانی، تمرین و در حالی که از لحاظ روحی هم در وضعیت مناسبی نبود، گفته می شود به اصرار، به مسابقات جهانی "تولیدو" اعزام می شود و باز هم دست خالی به ایران باز می گردد. حکومت تمایل به کاستن محبوبیت پهلوان دارد، اما بر خلاف تصور و انتظار هواخواهان شاه، مردم در بازگشت، برایش سنگ تمام می گذارند.

غلامرضا تختی پسر نیک ایرانی، به رغم مقاومت در امر ازدواج، در سن 34 سالگی تن به ازدواج می دهد (عقد: 2 آبان 1345) (عروسی 30 بهمن 1345). خودش تعریف می کند در مجلس عروسی پسر رییس دفتر راه آهن، با خانم شهلا توکلی آشنا می شود. تختی در مورد این اتفاق این طور می گوید: "من به این مجلس دعوت شدم ولی از ابتدا فهمیدم که مجلس جای من نیست یا لااقل با روحیه من سازگاری ندارد و تنها یک نفر دیگر هم بود که وضعی شبیه به من داشت. او دختری بود با زیبایی ساده و لباس ساده تر... آشنایی من با شهلا توکلی از همین جا آغاز و این آشنایی به عشق بزرگی تبدیل شد..."

گرچه تختی اجازه ورود خبرنگارها به مراسم ازدواجش را نداده بود، روزنامه های آن روز می نویسند: مهریه عروس قرار بود یک میلیون ریال باشد که پدر عروس به دلیل علاقه زیاد به دامادش این رقم را پانصد هزار ریال اعلام می کند و می گوید توافق و سعادت این زوج بهترین مهریه بین آنهاست. از نکته های جالب مراسم عروسی تختی، این است که مادر غلامرضا از عاقد می خواهد به جای سه بار، به نیت پنج تن آل عبا، پنج بار خطبه عقد را بخواند که با گریه حاضران همراه می شود و عروس بعد پنجمین بار بله را می گوید.

همسر تختی از پدری نطامی و خانواده ای تحصیل کرده است، شهلا توکلی خود در زمان ازدواج، دانشجوی دانشکده ایمونولوژی دانشگاه تهران بود و بعد تا فوق لیسانس ادامه داد. حاصل ازدواج غلامرضا و همسرش، پسری به نام بابک است، که در 11 شهریور 46 به دنیا آمد.

در شهر، بین آنهایی که تختی را بیشتر می دیدند و به آنها نزدیکتر بود، حرف های زیادی شنیده می شد. انگار رازهای نهفته ای در چهره پهلوان می شد خواند. برخی می گفتند: شاه و اطرافیان او را آزار می دهند، از عده ای دیگر شنیده می شد محبوبترین و مردمی ترین جوان وطن حتی از شریک زندگی هم دل خوشی ندارد...شاید پهلوانی که یک ملت پشت او بود، خود را تنها می دید و هزاران شاید و اما و اگر دیگر.

عشق او پسرش بابک بود، همان که دو روز قبل از مرگش در دفترخانه اسناد رسمی، سرپرستی او را به کاظم حسیبی واگذار کرده بود. به راستی تختی برای این کار چه دلیلی داشت؟! چه رازی در دل او نهفته بود؟! و سوالات زیادی که در ذهن هر علاقه مندی نقش می بندد.

ابهام های زیادی در مورد مرگ پهلوان ماندگار وطن منتشر شده، مواردی مثل خودکشی به خاطر اختلافات خانوادگی با همسر مرحومش، ناکامی در مسابقات پایان عمر ورزشی اش، محبوبیت او و عدم وفاداری او به شاه و اطرافیان باعث شد که ساواک او را به قتل برساند و شاید براثر فشارهای روحی ناشی از موارد ذکر شده دچار سکته شده... اما خیلی از دوستان و نزدیکان تختی اتفاق نظر دارند که مرگ پهلوان غلامرضا، خودخواسته نیست.

به هر حال، پهلوان جاودانه مردم، 17 دی ماه 1346 در اتاقش در هتل آتلانتیک دار فانی را وداع گفت. مزار او در ابن بابویه تهران است.

همسرش، شهلا توکلی، 47 سال، پس از درگذشت پهلوان، در سن 68 سالگی به دیار باقی شتافت. در تمامی دوران سکوت اختیار کرد، از شوهرش، اسطوره پهلوانی چیزی نگفت، مصاحبه نکرد، به نیکی یاد کرد و آن طور که نزدیکان او می گویند هربار از تختی یاد می شد حسرتی خاص در چشمانش نمایان بود. بعضی ها برایشان سوال است راز این تابو چه بود؟!

شاید برایتان جالب باشد بدانید تنها یادگار تختی کجاست و چه می کند؟ بابک پسر تختی ناشر و نویسنده است، یکی از آثار وی کتاب "در جستجوی پدر" در باب زندگی پدرش جهان پهلوان تختی به عنوان محبوب ترین ورزشکار تاریخ ایران است. عروس تختی نیز نویسنده است. فرزند آنها همنام پدربزرگ "غلامرضا" نام دارد که در حال حاضر بیست ساله شده است. آن ها چند سالی است دور از وطن در نوادا آمریکا زندگی می کنند.

مخلص کلام، در طول این سال ها به سان غلامرضا، ورزشکاران دیگری هم قهرمان جهان و المپیک شدند و خواهند شد و تلاش کردند مردمی باشند و یا خود را این گونه نمایش دهند. به راستی راز ماندگاری آقا تختی در چیست؟

نام نیکو گر بماند زآدمی                      به کزو ماند سرای زرنگار

 

گزیده ای از افتخارات:

بازیهای المپیک:

1956ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

1960 رم: مدال نقره ۸۷ کیلو گرم

1952 هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم

قهرمانی جهان:

1951 هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم

1959 تهران: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

1961 یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

1962 تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا