فاتحه ای برای «عباس شوق الشعراء» که آرام زیست و آرام مرد!

هوا اندکی سرد، راهها دور، فاصله ها زیاد. مردم گرفتار و درگیر مشکلات مختلف، و بسیاری از خیابان های کم عرض یزد، شلوغ و دربند ترافیک است. هر کجا بخواهیم مراسم یادبودی برای سالروز درگذشت «پدر» بگیریم، رفت و آمد در این «هوا» و «شلوغی»، باعث رنج و آزار دوستان خواهد شد. دوستانی که گاه، دچار و  گرفتار معذوریت «اخلاقی» شده، و زحمت می کشند و می آیند تا بار دیگر با ما همدردی کنند، در این هنگامه، راضی به زحمت و اذیت شدن دوستان و حتی دشمنانمان هم نیستیم، و بهمین دلیل ساده، عصرگاه ساعتی به مزارش رفته، دقایقی می نشینیم، و «هزینه» مراسم سالگرد پدر را برای شادی روحش به نیازمندان داده، و از دوستان و آشنایان تقاضا داریم، تا در همان جایی که هستند، فاتحه ای برای پدر ما و درگذشتگان خود بخوانند، و این کاری است که اگر به مجلس یاد بود هم می آمدند انجام می دادند. پس برای آمرزش روح درگذشتگان دعایی بخوانید، که اسیران خاک محتاج «دعا» و «خیرات» هستند...
روحش شاد.
پدر هشتاد و دوسال عمر کرد و هفتاد و پنج سال در بازار و کار شیرینی سازی و شیرینی فروشی بود. آرام زیست و آرام مرد، و اگر هم هزاران گلایه از همه داشت، هیچکس گلایه ای از او که «بی آزار» و «آرام» و «مظلوم» بود نداشت.
خدایش او را بیامرزد

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا