وحید شیخ احمد صفاری

سه شنبه اول مهرماه 93 ساعت 19 کافه رستوران < روزگار قدیم > طبق روال، پاتوق هنرمندان نویسنده و علاقمندان به داستان نویسی بود.

در این نشست ابتدا اثر داستانی بازنگری شده «آخه» سرکار خانم مرتضوی فر ، نویسنده مستعد و توانمند مجدد بازخوانی و صحبت در مورد تغییرات انجام گرفته در آن صورت پذیرفت.

پس از آن داستان «توغریبه ایی»؟ به نویسندگی و خوانش نگارنده این سطور انجام شد و پس از آن بحث و تحلیل فنی و تکنیکی داستان در بوته نقد و بررسی گذاشته شد.

 

قسمت های آغازین داستان  «تو غریبه ایی؟»

صدای کوبه ی در از جای پراندم. از همان ته دالان داد زدم؛ "کیه؟!"

صدا تو راهرو پیچید و برگشت. حتماً نفهمید که جواب نداد. دوباره و چند باره تقه ی کوبه بلند شد.

گفتم: هااااا؟ کیه  خب ؟!

و غر زدم؛ زورش میاد جواب بده!

صدای کوبه که قطع نشد، بلندتر گفتم: اوووی! دارم میام!

و می¬دانستم آن وقت ظهر حتما‍ً تیمور است. حتماً  آمده بازم عینک شیشه قرمزش  را نشانم بدهد. فکر کردم کاش ساز دهنی اش را هم آورده باشد و نبود. تیمور نبود. آقای بود با کت بلند تا زیر زانو. چشم هایش را ندیدم. لبه ی کلاه دوردارش تا بالای عینک سیاهش پایین آمده بود. سلام  نکردم، چشم¬هایش که پیدا نبود و شاید داشت نگاهم می کرد.

 گفت: تو تهمورثی؟

جوابشم ندادم. گفتم: تو غریبه ایی؟

و تو دلم گفتم. نگاهم نشست سر کوچه! تیمور داشت می آمد.

گفت: سرگرد خونه اس؟

حتمی مستأجر حیاط جلویی مان را می گفت. همه بهش می گفتند تیمسار. نمی دانستم.  شاید فهمید که خبر ندارم.

گفت:  کی میاد؟

گفتم: چیکارش داری؟

و فکر کردم لابد باید همین را می پرسیدم. نگاهم کرد. از پشت عینک سیاهش و فهمیدم که دارد جورغریبی نگاهم می کند. جور غریبی ازم عصبانی  شده و حتی جور غریبی دارد پیش خودش می گوید .........!

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا