غلامرضا محمدی/کویر

غزلی برای دوست عزیزم جلالی که شفای عاجلش مضمون هر لحظه ی دعای ماست
********************
یزد ِفردا ،نگران است ،تو باید باشی
هجرِ تو بارِ گران است تو باید باشی
سرو بالای ِتو آزرده ی آفات مباد
بی صفای تو خزان است ،تو باید باشی
تنگ شد خاطر فرهنگ ز اندوهِ فراق
دل ما نیز چنان است تو باید باشی
اشک، از چشم قلم ریخت ،دلِ خامه شکست
عشق، انگشت گزان است ،تو باید باشی
حلقه در حلقه رفیقان به تو می اندیشند
خبرت ورد زبان است تو باید باشی
از نسیمِ نفسِ همنفسانت پیداست
که دعای تو در آن است ،تو باید باشی
خاطر خویش خراب  از خبرشهر مکن
شهر در امن وامان است تو باید باشی
خبر از خرمی خویش ،نسیمانه فرست
که مراد دل و جان است ،تو باید باشی
از کویر ِعطش ،ای چشمه نباید بروی
دشت از چشمه  جوان است،تو باید باشی

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا