محمدعلي فتحي

پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم

چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود

دوستان، همراهان و همدردان عزيز،

براستي چه مسكني مي تواند آرامبخش دلهاي خسته و قلبهاي شكسته ما باشد؟ براستي چه مدت زماني طول خواهد كشيد تا ضايعه اخير در اذهان ما كمرنگ شود؟  چه سرمايه و زماني لازم است تا دوباره متخصصان دلسوزي را كه در سانحه تلخ سقوط هواپيماي صبحگاه نوزدهم مرداد 1393 از دست داده ايم؛ در جمع خود داشته باشيم؟ نمي دانم........ نمي دانم چرا دچار دور  باطل تكرار مكررات شده ايم. تنها كاري كه از دستمان بر مي آيد اين است كه با مرور خاطرات عزيزان از دست رفته، به تسلاي دل همديگر بپردازيم.

دلنوشته زير يادآوري خاطرات شيريني است كه از شخصيت وطن دوست، مرحوم سيد ماشاءالله شكيبي  به يادگار دارم كه عروجش نه تنها همشهريان قدرشناسش را بلكه بي اغراق، هر انسان خردمندي كه در داخل و خارج از ايران آشناي او بود را نيز  متاثر كرد.

سکوتی را صدا کردی و رفتی 
عجب غوغا به پا کردی و رفتی ...
تو می گفتی: فقط نقاش هستی!
چه می دانی چه ها کردی و رفتی ...

 

مهندس شكيبي، از نوادر ميهن پرستي بود. يادم مي آيد كه يك روز كه با هم در بيرون ساختمان چند طبقه محل كارش خداحافظي مي كردم، دستم را فشرد و در حاليكه رو به بالا نگاه مي كرد با حس غرور انگيزي كه هنوز لذت امواج وطن دوستي صدايش در خاطرم  است گفت:

عشق و اميد من براي كار كردن از اين نشات مي گيرد كه هر روز وقتي به اين ساختمان مي آيم، مي بينم در وسط پايتخت مملكت بزرگي مثل ايران، چند ده كارمند حرفه اي متخصص با سطوح تحصيلي عالي و از شهرهاي مختلف در اين چند طبقه فقط براي توسعه و تعالي شهر كوچكي مثل  طبس كار مي كنند.

براستي كه اگر اين تفكر نبود، كارشكنيهاي فراواني كه از بومي و غيربومي مي ديد، او را از ادامه كار بازمي داشت.

براي او وطن؛ در بعد محلي، ملي و بين المللي از جايگاه ويژه اي برخوردار بود. بر خلاف خيلي از ما كه وقتي در منصب و موقعيتي هستيم؛ عارمان مي آيد كه بگوييم ريشه مان كجايي است؛ او با همه مناصب و موقعيتي كه داشت با افتخار و غرور مي گفت طبسي هستم و در عمل هم اثبات كرد كه براي طبس حاضر است جانفشاني كند.

وطن يعني هدف، يعني شهامت
وطن يعني شرف، يعني شهادت

وقتي از سفر دو ساله از خارج برگشتم به من گفت بهتر از ايران جايي را پيدا نمي كني و براي ما بهترين جاي ايران، منطقه خودمان است. بايد هر جا كه هستيم به منطقه خودمان خدمت و بر روي ملت خودمان سرمايه گذاري  كنيم. حرفش به دل مي چسبيد چرا كه بر خلاف خيلي از تصميم گيران، از شعارگرايي متنفر و روحيه اي عملگرا داشت؛ و گواه سخنش هم اين بود كه مثل خيليها كه با بهره گيري از قدرتهاي سازماني و يا پولي خود، حداقل بچه هاي خود را به آن طرف مرز ايران فرستاده اند؛ فرنگ را براي زندگي خود و فرزندانش انتخاب نكرد.

اگر ايران بجز ويران سرا نيست
من اين ويران سرا را دوست دارم

اگر آب و هوايش نيست دلکش
من اين آب و هوا را دوست دارم


تمام عالم از آن شما باد
من اين يک تکه جا را دوست دارم

 

غير از وطن دوستي و دارا بودن نعمت روحيه قدرشناسي، چه عاملي مي توانست باشد كه فرد متخصص و آگاهي مثل او را به انتخاب كوير سخت و خشن متمايل سازد؟ او بر خلاف تصور عامه كه كوير را نشانه فقر و محروميت مي دانند؛ آن را زيبا، ثروتمند و غني  مي دانست. حتي داشتن چنين طرز تفكري، جرات مي خواهد و با وجود داشتن امكان بهره گيري از امكاناتي همچون استعداد ذاتي، تخصصي و حرفه اي و مهمتر از همه ارتباطات و اطلاعات فراوان جهت كسب منفعت آسان در جاهاي خوش آب و هواتر ايران، همت والا مي طلبد كه رو به سوي كوير كني و در زير آفتاب سوزان با خشونت جغرافيا دست و پنجه نرم كني. ببينيد در وسط كوير چه آورده است؟ راه آهن، سد، فرودگاه، كارخانه و نيروگاه. به آمار توريسم كار طبس و سطح اشتغال بالاي منطقه بنگريد.

اي وطن، اي مادر تاريخ ساز
اي مرا بر خاک تو روي نياز


اي کوير تو بهشت جان من
عشق جاويدان من ايران من

از فرومايگي و بي مايگي است كه اگر هدف اين همه عشق را كسب لقمه نان معنا كنيم

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

آنهم براي فردي كه بخوبي حلال و حرام را مي شناخت و خدمتگذاري به خلق خدا آميخته با جان و روانش بود و انديشه اش جز وطن چيزي نبود.

اي ز تو هستي گرفته ريشه ام
نيست جز انديشه ات انديشه ام

اما دريغ و صد افسوس كه بي آنكه مصلحت آن را بدانيم، خداوند او را شهيد راه وطن كرد. گويي قصه دنيا همين است و ايكاشهاي ما در طول ساليان عمر بشر بي ثمر و حكمت بسياري از امور بر ما ناشناخته است.

ای کاش با درخت حدیثِ تبر نبود

یا بود اگر، هر آینه با خشک و تر نبود

آزاده اي كه در برابر قدرت، تقيه نمي كرد و در مقابل عوام، رياكاري نمي نمود. بر خلاف بسياري از تصميم گيران خرد و كلان كه انجام وظيفه شان را در بوق و كرنا مي كنند و براي كار كوچكي هزار بار منت بر خلق خدا مي نهند، ساده و مردمي بود و از او چيزي به جز خدمت بي منت نديديم. و همين خدمتگذاري بي منت و از جان گذشتگي و زلالي و ايثار است كه مردمي را به وسعت يك شهر و يك منطقه و يك مليت به ماتم برده است و همشهريان و غريبه هاي آشنايش از جاي جاي ميهن در تلاشند كه خود را براي گرفتن زير تابوتش، حتي براي لحظه اي، از فرسنگها دورتر به زادگاهش برسانند تا به روح او بگويند كه قدرشناس خدماتش هستند و خواهند بود.

می دانم این زلالیِ مظلومِ برکه است

که سنگ را به لذتِ پرتاب می برد

هر چند كه برخي معتقدند كه بعد از مرگ هر چه بادا باد. اما اعتقادي كهن در ايران و هر جاي دنيا وجود دارد كه خوشنامي باعث جاودانگي است و بايد آنچنان زيست كه جاودانه شوي. بزرگي مي گفت كه چنان در محيط اجتماعي تعامل كن كه وقتي حتي محل زندگي يا كارت را تغيير دادي، همسايه ها و همكارانت از رفتنت ناراحت شوند و اگر ديدي كه چنان نشد بدان كه با خلق پيرامونت بد كردي و خدا از تو خوشنود نخواهد بود.

گل بیخار میسر نشود در بستان

گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند

 

و خوش بحال مهندس شكيبي كه رفتنش شهري را عزادار نمود و اينچنين خدا سيرت و صورت نيكش را بر همه عيان كرد. مردمي بر مرگش خواهند گريست كه هيچ كارت دعوتي را دريافت نكرده اند و بي آنكه خمي بر ابرو بياورند به عشق بدرقه يك خدمتگذار، رنج سفر را بر خود سهل و هموار خواهند كرد.

شادم که در شرار تو می سوزم

شادم که در فراق تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز اینسان

در عشق بی زوال تو می گریم

اي كاش براي ما هم اينچنين باشد. اي كاش ما هم كه بارها حس كرده ايم فاصله بين ماندن و رفتن، لحظه اي بيش نيست؛ چنان رفتار كنيم كه اينچنين بر رفتنمان گريان باشند. از آقاي عابدزاده كه خوشبختانه از اين حادثه جان سالم بدر برده است نقل مي شود كه "وقتي هواپيما به زمين رسيد براي لحظه اي همه صحيح و سالم بودند و ما كه به بيرون رفتيم در كوچكترين لحظه ممكن، همه آنها كه در داخل هواپيما بودند با انفجار آن متلاشي شدند و يا در آتش سوختند". آقاي خسروي، نظاره گر فوران آتش بر روي همسر و فرزند خردسالش بوده است.  فاصله بين ماندن و نماندن را اين بازماندگان تجربه كرده اند.

عاقبت در دام می افتیم ما
دام ما ای کاش در کوی تو باد
تیر ما هم از کمانی می رسد
آن کمان ای کاش،ابروی تو باد

 

اما انسان تا كنون هرچه كوشيده است نتوانسته به اكسير جاودانگي دست يابد و آنچه گريزي از آن نيست، رفتن است و اي كاش وقتي كه قرعه مرگ به نام ما رقم بخورد، همچون شكيبي در مسيري جاودانه قرار داشته باشيم.

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

مرده آنست که نامش به نکویی نبرند

 

اگر چنين باشيم، نگاه زشتي به مرگ نخواهيم داشت و از آن نخواهيم هراسيد.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است.
مرگ در اب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

به هر حال، دست تقدير، غم بزرگ از دست رفتن يكي از نوادر ديارمان را بر ما تحميل كرد. بي شك، از دست رفتن او براي منطقه و در بعد كلان و بي اغراق براي تمام ايران ضايعه بزرگي است. از خداوند مهربان خواستاريم كه تحمل اين رنج را براي همه ما و به ويژه خانواده معظم ايشان آسان گرداند و پيكر پاك و روح بلندش در زادگاهش به آرامش ابدي فرو رود. شور عاشقانه و قدرشناسانه همشهريان در تدارك استقبالي بي نظير از عزيزاني كه هر كدام به گونه اي نقش بسزايي در آباداني و توسعه منطقه داشته اند، بويژه شخصيت ملي جاويدان شادروان مهندس شكيبي و استقرار پيكر مطهرشان در قلب كوير، موجب نزول نعمت و بركت فراوان خواهد بود. خداوند تمامي رفتگان واقعه اخير را قرين رحمت خويش فرمايد و به همه ما در هر موقعيت و جايگاهي كه هستيم روحيه اي عطا فرمايد تا در برابر جان، مال، آسايش و آرامش همنوعان خويش مسئوليت پذير و پاسخگو باشيم.

 

خدايا چنان كن سرانجام كار                       تو خوشنود باشي و ما رستگار

 

 


این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

value="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer" />
مخاطبان آن لاین یزدفردا -فرداییان همیشه همراه یزدفردا در سراسر جهان

> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
ا
  •  پایگاه خبری" یزدفردا" نظراتی را که حاوی توهین باشد منتشر نمی‌کند.
  • لطفآ از نوشتن نظرات خود با حروف لاتین خودداری نمائید.
  • نظرات ارسالی شما پس از مطالعه دقیق، به قسمتهای مختلف تحریریه ارجاع داده خواهد شد.
  •  ایمیل  "info@yazdfarda.com" پل ارتباطی مخاطبان با یزدفرد و آماده دریافت نظرات،گزارشها ومسندات خبری شماست.

 

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا