و سرانجام شهید قندی در لیگ برتر، اول از آخر شد!

پس ازماهها تمرین و تلاش بی وقفه، با کوشش بی شائبه بازیکنان غیر یزدی و حمایت همه جانبه مسئولین باشگاه و کمک هیئت فوتبال استان و سعی و برنامه ریزی مربیان نامدار، و قلم فرسائی سخنگوی تیم و همراهی تماشاگران خونگرم یزدی؛ تیم فوتبال شهیدی قندی یزد، در هفته بیست و یکم، با کنار زدن شموشک نوشهر، آخرین پله جدول را قاطعانه تسخیر کرد، و از آخر اول شد؛ و البته این جایگاهی نیست که هر تیم، با هر بودجه و دانش و توان، بتواند براحتی به آن دست پیدا کند...

لیگ برتر، یک تیم در اول جدول دارد و یک تیم در آخر جدول، و آخر شدن نیز در موقعیتی که همه می خواهند اول شوند، خود یک نوع اول شدنست.

تیم اول از آخر لیگ، تیم یزد و یزدیها و جلالی نیست، تیم پور حیدری و گده است، چرا که ترکیب این تیم توسط مربیان سابق تیم ریخته شده، و اما! برای اول از آخر شدن، چه احتیاجی به استخدام بازیکن خارجی و مربیان نامدار و صرف بودجه کلان و اینهمه هزینه بود؟

با هر شکست، قلبی دور از یزد می لرزد، و چشمی دور از یزد اشک می ریزد، و این قلب و چشم لاری است، که می لرزد و می بیند و نمی تواند، که برای تیم محبوبش، کاری انجام دهد.

شهید قندی اینک بازیکن و مربی و هوادار و بودجه دارد، اما چیزی را که در لیگ دسته اول داشت، ندارد، و از دست داده است؛ و شهید قندی برای حرکت از جایگاه فعلی، باید که گمشده و از دست داده اش را پیدا کند، اما آیا این ممکن است؟

عنصری که تیم را راه می برد، نیرویی که از شکست پیروزی می ساخت، توانی که با کمترین هزینه شگفتی خلق می کرد، اینک کجاست؟ باور کنیم که با قدرت پول می شود شکست نخورد، اما با قدرت پول نمی شود پیروز شد.

شهید قندی می تواند سهمیه استان را در لیگ برتر حفظ کند، می تواند از جایگاه فعلی دور شود، می تواند در لیگ معجزه کند، می تواند شکست نخورد و پیروز شود، می تواند باعث شادی هوادارانش گردد، اما به یک شرط ، و یک نیم شرط...

با ورود شهید قندی به لیگ برتر نوشتیم« لیگ برتر، تیم برتر می خواهد» و چندی پیش نیز نوشتیم« شهید قندی به قعر جدول نزدیک می شود» و اگر تیم شهید قندی گمشده اش را پیدا نکند، فردا خواهیم نوشت« بازگشت قدرتمندانه شهید قندی به لیگ دسته اول را تبریک می گوییم»



بسیار امید داریم که عملکرد و دگرگونی تیم فوتبال شهید قندی، باعث تغییر تیتر فوق گردد. انشا..

يزدفردا شوق دات كام

مطالبب دیگر شوق دات کام

قاعده چیست؟



بازی و نمایش، جنگ و صلح، مرگ و زندگی، بودن و نبودن، زمین و آسمان، علم و دین قاعده دارد، قاعده انتخاب و انتصاب وزیران و مدیران و استانداران و فرمانداران و شهرداران چیست؟ و آیا این انتخابها و انتصابات، دربردارنده قاعده ای نیز می باشد؟ قاعده قاعده چیست؟!

برای رانندگی و اتومبیل راندن در خیابانهای شهر، قاعده اینست که راننده گواهینامه داشته باشد، برای کسب گواهینامه رانندگی، قاعده اینست که متقاضی، آئین نامه رانندگی را یاد گرفته و در امتحانات راهنمایی و رانندگی قبول شود. برای قبولی در آزمون راهنمائی و رانندگی، قاعده اینست که متقاضی توانایی رانندگی داشته و رانندگی بلد باشد. برای اینکه متقاضی رانندگی بلد شود، قاعده اینست که تحت نظر مربیان و متخصصین، آموزش دیده و تمرین کند؛ و اما مهمترین قاعده برای رانندگی که می تواند تمام قواعد را نادیده بگیرد، داشتن اتومبیل سالم و موقعیت و رابطه و عدم توجه به قاعده است.

عده ای با داشتن امکانات ویژه و شرایطی خاص، بدون توجه به قواعد، و بی اعتناء به جریمه و خلاف و اصول رانندگی، اول اتومبیل می خرند، بعد رانندگی می کنند و در حین رانندگی، رانندگی می آموزند، و بعد در آزمونهای راهنمائی و رانندگی شرکت کرده، و گواهینامه رانندگی می گیرند. و بیشترین تصادفات و راه بندانها، نتیجه رانندگی بی قاعده این افراد بی توجه می باشد، چرا که این رانندگان خودخواه و نابلد، با نادیده گرفتن موقعیت خیابان و علائم رانندگی و حقوق مردم، هر جور که توانستند و با هر سرعت که خواستند می روند، هر جا که خواستند دور می زنند، و هر جا که توانستند، توقف و پارک می کنند.

البته با توجه به تجارب کسب شده که منجر به وضع آئین نامه های مختلف گشته است، رانندگی تاکسی واتوبوس و کامیون و خلبانی و لکوموتیو رانی، قاعده و شرایط سخت تری دارد، و اگر بدون تامین زیر ساخت ها و فراهم کردن امکانات و رعایت قاعده، مسئولیت این رانندگی و راهبری ها، بنا بدلایل احساسی، به افراد نابلد و غیر متخصص و بی تجربه و ناشی واگذار شود، خسارتهای جانی و مالی و روانی غیر قابل جبران بسیاری ببار خواهد آمد.

برای رانندگی اتوبوس مسافربری و کامیونهای باری، قاعده اینست که راننده، جدا ازعشق و توانایی، بینائی و آگاهی و سلامت و تبحر و گواهی نامه پایه دو داشته باشد. قاعده خلبانی هواپیمای مسافربری با قاعده هواپیمای جنگی و تفریحی ودوچرخه سواری، تفاوت بسیار دارد؛ و اما بهر حال قاعده، قاعده است.

امروز در عصر قاعده، سرنوشت میلیونها ایرانی و آینده ایران، در طرح و برنامه های وزرای کابینه و نمایندگان مجلس رقم می خورد، و قاعده اینست، که این برنامه ها، توسط کارشناسان تهیه و بوسیله کاردانان اجرا شود، و قاعده مهم این قاعده اینست، که وزیران و استانداران و مدیران و کارگزاران،حداقل دارای گواهی نامه برتر و تجربه و مهارت و شایستگی باشند.

در قاعده دولت مداری و مردم داری، قاعده اینست که سرنوشت هزاران و میلیونها نفر در شهرها و استانهای کشور، بدست افراد فاقد تبحر و تجربه سپرده نشود؛ و رئیس دولت، با توجه به تفکر و اندیشه خود، مشاورانی متفکر و اندیشمند و امین و صادق پیدا کرده، و بدون ترس و واهمه و مصلحت نگری، وزیرانی عملگرا برای کابینه و خدمت به مردم انتخاب کند. خدمت قاعده دارد و قاعده خدمت اینست، که وزیران کابینه، برای اداره امور، مدیران لایق و شایسته ای انتخاب نمایند، مدیرانی، که برای ایجاد تحول و توسعه و تحقق عدالت اجتماعی، قادر باشند تا از افراد دارای صلاحیت و کاردان استفاده کنند.
آنچه که برای ایران امروز مهم است، قاعده است، و اما چه کسانی قواعد بازی را رعایت می کنند، و چه کسانی بدون توجه به قواعد، به بازی ادامه می دهند. براستی! قاعده، قاعده نیست؟ 18/7/84

بیماری که از بیمارستان گریخت!



بیمارسالمندی که برای جراحی عمل دیسک کمر در بیمارستان...بستری شده بود، بیست و چهار ساعت پس از بستری و معاینه شدن و سه ساعت معطلی بی نتیجه در اتاق عمل، بدون انجام عمل جراحی، همراه با زخم و چرک کمر وعفونت ادراری و درد مضاعف، از بیمارستان فرار کرد.

می دانیم که بسیار مشکل است تا باور کنیم در شهری که پزشکان حاذق و بیمارستانهای مجهز و مشهوری دارد، بیمارستانی وجود داشته باشد که در آن از بهداشت و غذا و مراقبت اثری نباشد، و خدمه، کار پزشکان و پرستاران را انجام دهند.

بیمارستان وابسته مورد نظر که در مسیر دانشگاه آزاد یزد قرار گرفته است، برای بازدید مسئولان و تمام کسانی که تا نبینند باور نمی کنند، همچنان دایر و مشغول بکاراست؛ و بیمار مورد نیز حاضر و آماده است، تا تمام گفتنی ها را برای مسئولانی که تکذیب می کنند و گوشهایی که می خواهند بشنوند، بگوید، و اما! بیمار مورد فراری پس از فرار به بیمارستانی متعلق به بخش خصوصی مراجعه کرده و در آن بستری گشته است، که مدارک آن بیمارستان، می تواند اظهارات بیمار بیمارتر شده را گواهی نماید.

آقای رئیس جمهور

اجرای عدالت، شجاعت و قدرت می خواهد!

گفتن از تغییر و عدالت و قانون، شعر و شعار و حرف است، چرا که ایجاد تغییر و اجرای عدالت و ازبین بردن نابرابری و تبعیض، شهامت و شجاعت و قدرت می خواهد، و این تنها علی(ع) بود که از حرف و تهمت و شایعه و تخریب و تهدید نترسید، و با شهامت و شجاعت و قدرت، با قاسطین و ناکثین و مارقین، مقابله و مبارزه کرد.

این علی بود که از عدالت گفت و به عدالت عمل کرد. این علی بود که از حق مردم گفت و حق مردم را رها نکرد. این علی بود که برادر را از خود رنجاند. این علی بود که به مصلحت و منفعت فکر نکرد. این علی بود که حکمرانان نالایق را بدون درنگ تغییر داد. این علی بود که با دوستان نادان و دشمنان آگاه جنگید. این علی بود که برای درد و رنج مردم گریه کرد. این علی بود که سیر نخورد و راحت نخوابید و کاخ نساخت. این علی بود که تشریفات و تجملات را منع و نهی کرد؛ و این علی بود، که با طلحه و زبیر مبارزه کرد.

آقای رئیس جمهور

بیش از سه ماه از سوم تیر گذشت، مواظب باشید سرنوشت شعارهای شما، به سرنوشت شعارهای خاتمی دچار نشود، چهار وزارتخانه که نقش مهمی در تحقق عدالت اجتماعی دارند، بلاتکلیف و بی وزیر هستند، بسیاری از استانها هنوز استانداری که نماینده احمدی نژاد باشند ندارند. پول نفت سر سفره مردم نیامده، حبوبات و مرغ و لبنیات از سر سفره مردم رفته است، بسیاری از کسانی که دیروز در هنگامه انتخابات، بی واهمه از عدالت می گفتند، امروز دغدغه بورس و فرار سرمایه سرمایه داران را دارند، بیکاران و معتادان و کارگران قراردادی، هنوز در انتظار معجزه اند، و احمدی نژاد، باز با لبخند، از عدالت و قانون می گوید.

آقای رئیس جمهور!

اگر می خواهید چند روز یکبار با بحران روبرو نشوید. اگر می خواهید در تاریخ، متهم و محکوم نشوید، و خوشنام و ماندگار بمانید. اگر می خواهید به صدای مردم محروم پاسخ بدهید. اگر می خواهید عدالت اجتماعی ایجاد کنید. اگر می خواهید به میثاق پایبند باشید. یکبار برای همیشه، قاطع و محکم و بدون واهمه، روبروی باندهای قدرت و ثروت و تزویر بایستید، و با توکل به خدا و اقتداء به مولا علی(ع) به لایه ها و لانه های فساد و تحجر و نفاق و دروغ حمله کنید.

سرمایه پرستان، مستکبران، زراندوزان، کاخ نشینان، دشمنان عدالت، قانون شکنان، رانت خوران، رشوه گیران، فاسدان، زمین خواران و دلالان باید بروند، گر چه طلحه و زبیر باشند، گرچه در کنار پیامبر خدا شمشیر زده باشند.

آنها که در هنگامه انتخابات ریاست جمهوری، بدون توجه به فقر و محرومیت اکثریت مردم، بی محابا میلیاردها تومان هزینه تبلیغات کردند، امروز باید جواب بدهند، که این میلیاردها از کجا آمده بوده است؟

عدالت یعنی پیدا کردن پاسخ سوال. عدالت یعنی دولتی کردن مدارس غیر انتفاعی. عدالت یعنی از بین رفتن رابطه و تبعیض. عدالت یعنی حکومت قانون. عدالت یعنی اصلاحات. عدالت یعنی علی، علی یعنی عدالت!

آقای رئیس جمهور!

ایرانی وطن پرست، ایرانی باغیرت و شرف، ایرانی ریشه دارو مومن، سرمایه و ثروت و تفکرش را به خارج از کشور نمی برد. از رکود بورس و فرار سرمایه ها نترسید، سرمایه اصلی کشور، سرمایه هایی که ثروت و قدرت و افتخار می سازنند، مغزهایی هستند، که به ایران و ایرانی، عدالت و قانون می اندیشند، و فرصت و مجال رشد پیدا نمی کنند. مواظب مغزها و اندیشه ها باشید؛ سرمایه های مادی باز می گردند.

آقای رئیس جمهور!

گناه جوانانی که در دورانهای قبل از شما معتاد و گرفتار فساد و فحشاء شده اند، به گردن شما نیست، اما اگر جوانی بعد از سوم تیر معتاد شود. دختری از خانه فرار کرده و گرفتار باندهای فساد و فحشاء گردد. بیماری پشت در بیمارستان بمیرد. کودکی شب گرسنه با بغض بخوابد. دانش آموزی بخاطر فقر ترک تحصیل کند، نالایق و ناشایسته ای بخاطر رابطه پست بگیرد. بیکاری بدلیل ناداری دزدی کند. گناهش به گردن شماست.

خداوند با کسی رودربایستی و شوخی ندارد.

آقای رئیس جمهور!

در هنگامه انتخابات گفتید، می خواهید خدمتگزار و خادم مردم باشید. مردم خادم و خدمتگزار نمی خواهند، نماینده ای قاطع و با شهامت و قانونمند و شجاع و خدا ترس می خواهند، که مانع از زورگویی زورگویان، و ستم ستمکاران، و ظلم ظالمان گردد؛ و برای حتی یک لحظه نیز، بر مبنای هیچ مصلحتی، یک مدیر بی لیاقت را تحمل نکرده و نگه ندارد.

استعفای دو نماینده مجلس و عدم رای اعتماد به چهار وزیر، مانع از اجرای برنامه های وزارت کشور گردیده، رئیس جمهور بدون هیچ دلیل منطقی، بدیدار با مجمع نمایندگان استانها ادامه می دهد، و وزیر کشور کابینه میثاق، بدلیل مصلحت نگری و واهمه از برخورد نمایندگان مجلس، برای استانهای کشور، استاندار احمدی نژادی معرفی نمی کند.

آقای رئیس جمهور!

اگر باور دارید که مردم بدون نگاه به خواست و نظر نمایندگان مجلس و گروهها و احزاب و جناحها، برای تحقق عدالت اجتماعی و تغییر، به شما رای داده و شما را بعنوان رئیس جمهور انتخاب کرده اند، پس بسوی مردم بیایید، و جز از خدا، از هیچ بنده ای نترسید و نهراسید. مردم به احمدی نژاد رای دادن تا او با یک انقلاب آرام و بدون رنگ، تغییر و تحولی عمیق در ایران ایجاد کند، و سوء استفاده کنندگان از پست و مقام را برکنار و رسوا سازد، اما کو آنچه که مردم در انتظارش بودند؟

بسیاری از مدیران حزب گرا و قدرت طلب و ناشایسته دیروز، امروز هنوز با افتخار و قدرت بر سر کار هستند، هنوز بدون تفکر و برنامه، مواد خام صادر می شود و مواد مصرفی وارد می گردد، و محرومین، هنوز به محرومیت و آنچه که ندارند و می خواهند، می اندیشند.

آقای رئیس جمهور!

وقتی دشمنان و مخالفین دیروز، امروز تغییر رنگ داده و دوست می شوند، دوستان و همراهان دیروز، چه راهی جز مخالف و منتقد شدن پیدا می کنند؟

مدیران و مسئولان دولتی دیروز، اگر در عمل موفق بودند، هیچگاه سازندگی هاشمی و اصلاحات خاتمی، شکست نمی خورد و احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری پیروز نمی شد، و اگر کاربدستان دیروز، امروز همراه احمدی نژاد گردند، احمدی نژاد را نیز براه گذشتگان خواهد برد.

آقای رئیس جمهور! بدهی خود به خدا و مردم را فراموش نکنید، و در اولین رمضان کابینه میثاق، بدلیل قصور و کوتاهی، از مردم عذر خواهی کنید، امید آنکه این عذر خواهی، آخرین عذر خواهی احمدی نژاد در چهار سال باشد.انشاا... 12/7/84


قربانیان رشوه و غرور، در سکوت می گریند!

در طول تاریخ، بسیاری از افراد پاک و سالم و مومن بوده اند، که نتوانسته اند در موقعیتهای خطیر و در برابر آزمونهای سخت، درست تصمیم بگیرند، و غرور و خود خواهی و خدا دوری، باعث شده، تا با توجیه و تفکری غلط ،پاکی و صداقت و وجدان و دین خود را خیلی ساده و راحت، به دشمنان عدالت بفروشند.

اصول بی رحم سرمایه داری، برای رسیدن به هدف و سود بیشتر، با حربه باج و رشوه، در قالب هدیه و اعانه،قانون را شکسته، موانع بر سر راه را بر می دارد، و هیچگاه بر مرگ تلخ قربانیان خود نمی گرید.

آیا مداحان سیاست زده ای که با شیوه های غلط و غیر اصولی، مذهب را به گونه ای دیگر تعبیر می کنند، و ریختن اشک برای حسین(ع) را وسیله پاک کردن تمام گناهان قلمداد می کنند، فکر می کنند که حسین(ع) نیز رشوه و اشک آنان را قبول خواهد کرد؟ فکر می کنند که حسین(ع) را نیزمی توان مثل مردم فریب داد؟

مگر می توان قانون را شکست. حق مردم را پایمال کرد. در امانت خیانت کرد. مذهب را وسیله نمود. عدالت را به مسلخ برد. حقیقت را به بند بست. رشوه گرفت و از حسین گفت و برای حسین گریست؟

امروز جریان و گروهی که با شتاب زدگی، بخاطر رفاقت و سیاست، بدون تحقیق و بررسی، از فرد ورشکسته ای برای انتخابات شورای شهر حمایت کرد، کجاست تا در درگاه خداوند توبه کند. از مردم عذر بخواهد، و بخاطر آنچه که اتفاق افتاده، در خلوت خون گریه کند؟

وقتی جزایری ها باب شکستن قانون را باز می کنند، و تعدادی از نمایندگان مردم و رئیس مجلس برای انجام کار خیر، کمک و هدیه او را بدون پرسش و سوال قبول می کنند، چرا دیگری در مقیاس کوچکتر، گناه بزرگتر انجام ندهد؟

امروز و فردا، پس از به حقیقت پیوستن شایعه، پرونده دیگری در دادگستری باز خواهد شد. محاکمه جنجالی و پر هیاهو، مدتی ذهن عده ای را بخود مشغول خواهد کرد. و در نهایت یکنفر قربانی و پیش مرگ دیگران خواهد شد، و بعد از مدتی همه چیز از یادها خواهد رفت.

دولت احمدی نژاد برای عدالت گستری و تحقق عدالت اجتماعی مجبور است تا چراغ در تاریک خانه های بسیاری بیندازد. قربانی ستاره تجاری یزد به محکمه می رود. اما آیا ستاره تجاری یزد، فقط یک قربانی دارد و خواهد داشت؟ و براستی آسمان تجارت یزد، فقط یک ستاره دارد؟

مافیای هزار رنگ قدرت، که در زیر چتر نامهای مقدس، با بی رنگی پنهان شده، قربانیان بسیاری دارد، که شاید روزی روزگاری، پرده ها کنار رود و بسیاری از دست ها و نقش ها رو گردد، و تا آنروز، باید در بی عدالتی، بخاطر آنچه که با عدالت کردند، گریه کرد و فریاد زد.

مثلث شوم قدرت و ثروت و رابطه، در دایره حزب و باند و دسته، با هویت و فرهنگ و اخلاق مردمان این دیار چه کرده اند و چه خواهند کرد؟

آیا شهرداری یزد، از سابق تا به امروز، در توافق و معامله با انبوه سازان و زمین بازان و برج سازان توانسته بخوبی و با حربه قانون، از حق و حقوق مردم و شهرداری دفاع کند؟

راه رشوه و خریدن افراد را چه کسانی و با چه اهدافی و برای چه منافعی باز کرده اند؟ قانون و سیستم شهرداری نقص دارد، یا کسانی که بدلیل عدم نظارت از قانون و سیستم سوء استفاده کرده اند زرنگ هستند؟

چگونه می تواند یکنفر در جمعی خلاف کند، و جمع نخبه و منتخب، متوجه خلاف مشخص او نگردد؟ جمعی که چشم بر خلاف می بندد و با عدم نظارت دقیق و اعتماد بی مورد، در انجام وظیفه قانونی خود کوتاهی می کند، چگونه می تواند در بعد از فاجعه رسوایی عضو خود، اعتماد از دست رفته را بازگرداند؟ اعضای شورای شهر امروز حتی بعد از دستگیری یک عضو خود، که منجر به بدبینی مردم نسبت به خیلی از قضایا شده است، هنوز رای دهندگان خود را محرم ندانسته، و شفاف و بی پرده از چگونگی قضیه حرفی نزده اند.

مخالفین و موافقین احداث مجتمع تجاری ستاره یزد امروز ساکتند، خطر ستاره های تجاری در ساختمانهای بتنی و شیک تشریفاتی نیست، بلکه خطرشان در ساختمانهایی می باشد، که دانسته و آگاهانه، در راستای کسب سود و منفعت، بر اذهان و پندارها بنا می کنند.

گناه و خلاف رشوه دهنده، از رشوه گیرنده کمتر نیست، که گاه بمراتب بیشتر است. پس دادگستری باید به قضیه ای که خیلی قضایای دیگر را مطرح می کند، با دقت نگاه کند.

موسسات مذهبی نباید وسیله رسیدن به هدف سرمایه داران و متظاهران مردم فریبی قرار گیرد، که جز به پول و منفعت، به چیز دیگری نمی اندیشند. مردم اگر به معتمدین شک کنند، پس به کی باید اعتماد کنند؟

بر موسسات مذهبی است که بدون مصلحت گرایی، برای دفاع از مذهب و عدالت و حقیقت، قبل از مدعی العموم شاکی شوند، و برای جلوگیری از سوء استفاده دیگران از قرآن و عترت و مذهب، شکایتی را به گونه ای دیگر مطرح کنند.

بساز و بفروشی و انبوه سازی در سطح کلان، بدلیل سود هنگفت زود بازده، آفات خاص خود را دارد. و رشوه و خرید افراد یکی ازین آفات است، که نمی توان براحتی با آن مبارزه کرد.

همراه با جدی گرفتن بحث نظارت و انتخاب ناظرین، بسیاری از قراردادهای شهرداری و ادارات دولتی باید با دقت بازنگری شود. فساد در یک دستگاه بزرگ، به یک نفر نمی تواند ختم شود. رشوه رشوه است، چه یک سکه، چه هزار سکه!

درهای زندان را نبندید. قربانیان هنوز در راهند.

محرومان، ای تشنگان عدالت، اندکی صبر کنید.

این هنوز از نتایج سحر است.

پانزدهم مرداد ماه84

از بازتاب تا بازتاب...



توقیف موقت سایت بازتاب، تبلیغی پنهان برای بازتاب، و زنگ خطر و اخطاری آشکار به سایت و وبلاگ های غیر وابسته و بی امکانات می باشد.

سایت مشهور بازتاب، برای سومین بار توقیف موقت می شود، تا عوامل و دست اندرکاران سیاسی این سایت، فرصت دوباره ای برای تغییر رنگ و فضا داشته باشند، و مخاطبیان را آماده سازند، تا بدون هیچ شک و تردیدی، به بازتاب اندیشه های در راه بیندیشند.

متاسفانه حرکتی که بنا به شرایط فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، از جراید و روزنامه ها شروع شده، به سایت ها و خبرگزاریها سرایت کرده است، و امروز کمتر سایت و خبرگزاری مطرحی را می توان پیدا کرد، که به منافع مردم و مصالح ایران بیندیشد، و بنوعی وابسته به یک جریان سیاسی و مالی نباشد.

سایت ها می توانستند و می توانند جای خالی جراید مردمی غیر وابسته را پر کنند، و با نوع حرکت و شیوه تبلیغ خود باعث شوند، تا جراید چشمی دیگر بازکرده، و به هویت و اصل خود بازگردند، اما متاسفانه جریانی که با آگاهی، جراید را بسوی نا آگاهی راه بری می کرد، اینک این راه بری را به سایت ها و خبرگزاریها سرایت داده است.

اکثریت روزنامه ها و جراید موجود، بدلیل نوع وابستگی، موافق سرسخت یک جریان و مخالف متعصب جریان مخالف می باشند، سیاه یا سفیدند، و این حکایتی است که در فضاهای غیر مجازی سایت ها نیز رخ داده، و در حال خود نشان دادن است.

بازتاب نیز همچون خدمت و خورشید و آفتاب و فردا و امروز وابسته و مورد حمایت است، که اگر اینچنین نبود، نمی توانست به راه خود ادامه دهد.

جدال و جنگ سیاسی و زرگری روزنامه ها، اینک به فضای سایت ها سرایت کرده، و عملکرد سیاسی و خبری و تحلیلی و مالی سایت ها، مدام مورد حمله و هجوم سایت ها قرار می گیرد.

روزنامه های زنجیره ای در یک حرکت مدرن، به سایت های زنجیره ای تبدیل شده اند، و پیوندهای مشخص بسیاری از این سایت ها، اثبات کننده و بیانگر این مسئله می باشد.

در کشوری که جوانان و توده مردم، بنابدلایل مختلف و بخاطر سیاست فرهنگی مسئولین فرهنگی، روزنامه و کتاب نمی خوانند، و تیراژ و خواننده روزنامه و کتاب بسیار کمتر از بسیاری کشورهای همسایه است، و قابل مقایسه با کشورهای پیشرفته و صنعتی نیست، سایت ها و وبلاگها چه حرفی برای گفتن می توانند داشته باشند؟

در کشوری که تعداد ناشرین کارمند و حقوق بگیر دولتی آن، دهها برابر کتابفروشی ها، و تعداد مدیران مسئول و سردبیرانش بیش از خبرنگار و نویسنده می باشد، و بدلیل سهمیه کاغذ، انتشارات و روزنامه داری، یک شغل پردرآمد است، مخاطبین و بینندگان و خوانندگان سایت ها در چه گروهی قرار می گیرند؟

در راستای ایجاد شغل و صرف هزینه و برای ادعا، بسیاری از وزارتخانها و ادارات و سازمانهای دولتی و شرکت های بخش خصوصی، سایت اختصاصی و اطلاع رسانی دارند، سایت هایی که در خیلی از مواقع و موارد، هفته ها و ماهها بروز نمی شود، و خود مسئولان و مدیران مرتبط نیز، نه به سایت مراجعه می کنند، و نه واردند که به سایت مراجعه نمایند.

در عصر ارتباطات، نگاه نو و نشر الکترونیکی می رود تا جای نشر سنتی و نگاه کهنه را بگیرد، و موضوع و مسئله اینجاست، که در جامعه امروز، هنوز خواننده و مراجعه کننده ای در کار نیست.

سایت ها بدون احتیاج به سیر مسیر اداری و کسب مجوز ، به اتکاء اندیشه و دانایی، با نامها و اندیشه و اهداف و طرحهای مختلف یکشبه می آیند، تا در فضای غیر مجازی به مجاز و حقیقت بیندیشند، تعدادی با قاعده، خطوط قرمز جامعه را رعایت می کنند، تعدادی بدون رعایت قاعده، از این فضا برای خالی کردن عقده و کینه و فحش دادن استفاده می کنند. تعدادی به حقیقت و عدالت و آزادی می اندیشند، و از آزادی و حقیقت و عدالت و قانون می گویند، و تعدادی بر مبنای یک هدف مشخص و برنامه طراحی شده می آیند، تا با جنجال و خبرسازی و دروغ و جعل و ترویج شایعه و تخریب، اعتماد مردم و مسئولین را از سایت ها و خبرگزاری ها سلب کنند، و باعث فیلتر شدن و تعطیلی بسیاری دیگر از سایت های آزاد و غیر وابسته گردند.

سایت ها و وبلاگها، اینک بنوعی ادامه دهنده راه جراید می باشند، و نبود شناسنامه پیدا، بر پیشانی بسیاری از سایت ها، نقص بزرگی است، که حکایت از بسیاری مسائل پنهان می دهد.

به خبر و تحلیل سایت های بی شناسنامه نمی توان اعتماد کرد و داشت، مقاله های بی امضاء دروغ است، و آنکس که شهامت ارائه شناسنامه و ابراز نام ندارد، جرات از حقیقت گفتن و لیاقت نوشتن ندارد.

سایت بازتاب یا متعلق به رضایی هست یا نیست؟ در هر دو صورت اگر مسئله خاصی در کار نیست باید اعلام شود، با ببر و نبر کردن و بگویم و نگویم، نمی توان هیچ حرکتی در جامعه ایجاد کرد.

پس از سالها و با آمدن دیگر سایت ها، بازتاب به آخر خط رسیده و دیگری حرفی برای گفتن و نقشی برای گرفتن ندارد، و توقیف آن می تواند به دلیلی برای توقیف و فیلتر کردن دیگر سایت ها منتهی شود.

از توقیف بازتاب حمایت نمی کنیم، همانگونه که از بودنش نیز. بازتاب نیز یک سایتی هست همچون بسیاری دیگر از سایت ها که در یک زمانی بخاطر شرایط خاص سیاسی و کمبود پایگاههای اطلاع رسانی توانسته با استفاده از عوامل و امکانات بسیار موجودیت یافته و رشد کند، و حال اینجا آخر و سر خط است.

بازی تمام و نتیجه بازی اعلام شده، و حال باید به تیمی دیگر و بازیهای بعدی فکر کرد.

امروز بازتاب های جامعه، جراید و سایت هایی هستند که با صداقت و درستی، به ایران و ایرانی می ندیشند، و دردها و مصائب جامعه را بازتاب می دهند.

به بازتاب اندیشه های خود می اندیشیم، و خوب می دانیم، که بدلیل عدم وابستگی و نبود حمایت و امکانات، یا خود مجبور به تعطیل کردن می شویم، یا با یک اشتباه و خطا، با دلیل و بی دلیل، فیلتر می شویم، و یا اینکه ضعف امکاناتی، باعث سکون و از دست دادن مخاطبان می گردد.

و امروز از توقیف بازتاب و بازتاب می گوییم، چون به بازتاب اندیشه های خود، در فردا نگاه و فکــر می کنیم. در عصر اینترنت و دوران ماهواره و در میان توفان امواج موج سوم، آنکس که می خواهد تنها در یک شهر کوچک به موجهای بزرگ نگاه کند و بیندیشد، راهی جز سکون و سقوط شکست ندارد. ادامه دادن از شجاعت ما نیست، از حماقت ماست!باور کنید! 25/7/84


با پوزش از معدود خبرنگاران با وجدانی که هیچگاه قلم را وسیله نام و نان نکرده، و بدون چشمداشت از مدیران و مسئولین و عدم شرکت در بازیهای سیاسی، تنها به رسالت قلم می اندیشند.

آقای صفار هرندی! روزنامه نگار و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

جامعه سالم، مطبوعات سالم و خبرنگار آگاه می خواهد

جامعه سالم و پیشرو را مطبوعات آزاد می سازند،ومطبوعات آزاد و پیشرو،برای روشنگری ورشد فرهنگ جامعه، و جلوگیری ازسوء استفاده قدرتمندان از قدرت، نویسندگان آگاه و خبرنگاران بیدارمی خواهند.

وقتی بدون قاعده و اصول، و درراستای منافع و مقاصد جریاناتی خاص، عده ای با کمترین سابقه نویسندگی و مطبوعاتی،بنا به رابطه، و صرف داشتن مدرک و وابستگی، با کسب مجوزاز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یکشبه صاحب امتیاز ومدیر مسئول و سردبیر و صاحب روزنامه ومجله می شوند، دیگرانتظار سلامت و پویایی، از مطبوعاتی که بدون کمک دولتی نمی توانند به حیات خود ادامه دهند، نمی توان داشت.

غفلت و کوتاهی و قصور نویسندگان وعدم توجه به نیاز و خواست مردم و نشناختن شرایط و سیاست زدگی، باعث تعطیلی دهها نشریه، و توجه وعنایت مسئولین فرهنگی شعار گرا و غوغا سالار به آمار و کمیت، منجر به واردات بی رویه کاغذ و چاپ و نشر بیش از هزاران روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و گاهنامه در کشور گشته است، که بسیاری ازین آگهی نامه های بی خواننده، جز استفاده از سهمیه های دولتی و درج خبرهای تکراری و سیاه کردن کاغذ، عملکرد مشخص دیگری ندارند و نمی توانند داشته باشند.

جراید محلی به شدت از کمبود نیروی متخصص و کاردان و مدیریت فرهنگی رنج می برند، و هیچ کارشناس و خبرنگاری نیست تا از مدیران فرهنگی و سیاسی کشور و انجمن صنفی روزنامه نگاران سوال کند، آیا به تعداد جراید، نویسنده و خبرنگار آگاه و کاردان در کشور وجود دارد؟!

مطبوعات و جرایدی که بدون داشتن لوازم اولیه فرهنگی و نیروی کار بلد، در راستای کمیت پروری مسئولین شروع بکار نموده اند، به اجبار با صدور کارت خبرنگاری و روزنامه نگاری، عده ای بی خبرتر از خود را خبرنگار و نویسنده کرده اند، و این افراد فاقد مطالعه و شناخت اصولی، بدون توجه به پیامد و عواقب کار، تنها در راستای کسب منفعت و خدمت بیشتر به مدیران و مسئولین محلی، فعالیت می کنند.

البته اگر بنا بدلایل مشخص، مسئولین از وضعیت و کیفیت موجود مطبوعات ناراضی بودند، وضعیت مطبوعات بدینگونه نبود، چرا که خبرنگار آگاه و کاردان، با تیزبینی و نقد آگاهانه، اجازه سوء استفاده و عملکردهای بی قاعده و تشریفاتی را به مدیران و مسئولین نمی دهد.

متاسفانه امروز بر خلاف قاعده، بسیاری ازخانه های مطبوعات شهرها و استانهای کشور، با توجه به نگرشهای حزبی و جناحی حاکم و فراموش کردن اصول و اهداف تشکیل خانه های مطبوعات، در انحصار کسانی با کمترین سابقه و تجربه و مطالعه درآمده است، که هدفی جز کسب نام و نان ندارند.

با یک برنامه ریزی صحیح و آگاهانه، بدون در نظر گرفتن مصلحت سیاسی، خانه های مطبوعات و طیفی که بی قاعده به صرف صدور و داشتن کارت خبرنگار شده اند، می بایست تصفیه شده، و پخش کنندگان جرایدی که در راستای فروش جراید و کسب آگهی، از طرف دفاتر مرکز، بدون توجه به رسالت و وظیفه خبرنگاری، خبرنگار شده اند، شناسایی، و مورد آزمون دوباره قرار گیرند.

نویسنده و خبرنگار قبل از شام و ناهار و شیرینی و نان و وام و سکه و لوح و تقدیر و کیف و خانه و میز و کامپیوتر و کاغذ و تلفن همراه، آزادی نوشتن و اندیشیدن می خواهد، آیا مسئولینی که با گشاده دستی و با هزاران تبلیغ و تشریفات، برای راضی نگاه داشتن طیف سیاهی لشگر مطبوعات ساکن و آرام، بسیاری از چیزهای مادی را به خبرنگاران تقدیم می کنند، می توانند آزادی و امنیت نوشتن را نیز هدیه دهند؟

خبرنگار بیدار و نویسنده آگاه، کشکول بدست نمی گیرد، گدایی نمی کند. تملق نمی گوید.بخاطر پول و آگهی اشک نمی ریزد. مدح نمی سراید. دروغ نمی نویسد. سربزیر و دست بسینه، روبروی مدیران نمی نشیند. و بدون واهمه و در نظر گرفتن مصلحت و منفعت، می پرسد و می نویسد و بدنبال جواب می گردد.

در دوران اصلاحات و هنگامه ای که با توجه به آمار و تیراژ بر خلاف شعار رشد و توسعه فرهنگی! تنها دو درصد مردم ایران روزنامه می خوانند و کمتر از یک درصد به مطبوعات اعتماد دارند، بنا بدلایل گوناگون و غير عقلانی، بیشترین کمک مسئولین فرهنگی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به بهانه ها و مناسبت های مختلف، شامل حال اصحاب مطبوعاتی خاص گشته است. مطبوعاتی که با نگرشهای خاص سیاسی و جناحی، و دامن زدن به مسائل سیاسی و عدم نقد منصفانه و گزارش های تحلیلی، گاه کمترین نقش را در معرفی فرهنگ و درج مسائل مردمی و اجتماعی داشته اند.

دلیل کمک مسئولین فرهنگی کشور و استانها به اصحاب مطبوعات کشوری و محلی، که بدون در نظر گرفتن کیفیت و شیوه عمل صورت گرفته، در راستای چه اهدافی و به چه منظور بوده است؟

جامعه سالم را مطبوعات سالم می سازنند، و اما جرایدی که بهر دلیل از کمک دولتی و جناحهای سیاسی بهره مند می شوند، تا چه حد می توانند سلامت قلم و حرفه خود را سالم و پاک نگهدارند؟

بسیاری از مطبوعات کمیت گرای، با توجه به سیل و سیر کمک های دولتی، تبدیل به خبرنامه و آگهی نامه و وزیر و مدیر و رئیس جمهور نامه و نان دانی گشته اند، و در این میان آنچه که براحتی و بسادگی فراموش شده و از یاد رفته، کیفیت گرایی و مصالح و خواست مردم بوده است و می باشد.

متاسفانه با توجه به شرایط پیش آمده و نوع نگرش اصحاب مطبوعات به حقایق اجتماعی و تیراژ حقیقی جراید، نه مردم مطبوعات را قبول دارند، نه مسئولین باور، و تا آنروز و آن زمان که مردم، مطبوعات و خبرنگاران را قبول کنند، و مسئولین باور، بسیاری از اصحاب مطبوعات باید بسیار تلاش و مطالعه کننند، تا وضع موجود حاکم بر فضای مطبوعات تغییر کند.

نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری، با توجه به خط مشی سیاسی و تبلیغاتی بسیاری ازجراید، قدرت و تاثیر مطبوعات و نویسندگان را بر افکار عمومی جامعه ثابت کرد و نشان داد، که تا چه حد مطبوعات با مردم فاصله دارند.

در عصرموج سوم و دوران حاکمیت اینترنت و خبرگزاریها، رسانه و روابط عمومی و مطبوعات یک حرفه است، و رسانه ها و مطبوعاتی می توانند داعیه خدمت رسانی و روشنگری داشته باشند، که حرفه ای بوده و حرفه ای عمل کنند.

اگر مطبوعات نتوانند بدون کمک و همراهی دولت و مسئولین به حیات خود ادامه دهند و ضمن تامین هزینه به سود دست یابند، حرفه ای نیستند و نمی توانند که حرفی برای گفتن داشته باشند.

اعلام کمک مسئولین به مطبوعات و اختصاص بدون نظارت و بررسی سهمیه ارزی به مطبوعات، دولتی بودن و مردمی نبودن مطبوعات را ثابت می کند، و افشاء این مسئله، نه افتخاری برای مسئولین سیاسی و فرهنگی کسب می کند، نه برای مطبوعات.

خبرنگاران و سرپرستان مطبوعات سراسری در مراکز استانها و شهرستانها با پیوستن به حلقه کمک بگیران دولتی، هیچگاه نمی توانند خدمت مفید و مهمی به جرایدی که حقوق آنان را تامین می نماید بکنند، و این بر مدیران مسئول و سردبیران روزنامه های سراسری می باشد، که با آموزش و تعمق و دقت بیشتر در انتخاب، سرپرستان و خبرنگاران خود را از پیوستن به جریانات سیاسی و خانه های مطبوعات محلی و گرفتن کمک از مسئولین دولتی و تهیه رپرتاژهای تبلیغاتی و مصاحبه های دولتی منع بنمایند.

سرپرست و خبرنگار روزنامه ای که از دفتر مرکزی حقوق می گیرد تا حافظ منافع و مصالح روزنامه خود باشد، با گرفتن هدیه و کمک از مدیران دولتی، به رسالت قلم و برنامه روزنامه خود خیانت می کند، و هیچگاه نمی تواند با توجه به سیر حرکتی خود، نقش و سهمی در بالا بردن تیراژ و جذب و جلب مردم به مطالعه و خرید روزنامه داشته باشد.

در بسیاری از مواقع و در میان غفلت و بی خبری مدیران مسئول جراید سراسری، خط نگارش و فکری سرپرستان و خبرنگاران جراید کشوری با توجه به شرایط و موقعیت استانها، با خط و مرام روزنامه بسیار تفاوت و فاصله دارد. تهیه مصاحبه های سفارشی و چاپ ویژه نامه های تبلیغاتی، بیانگر این نکته می باشد.

تنها راه برای رشد کیفی مطبوعات و جدا کردن سره از ناسره، قطع کمک های دولتی به خبرنگاران و مطبوعات و دادن مسئولیت دخالت و نظارت به انجمن صنفی روزنامه نگاران می باشد.

کار و فعالیت مطبوعاتی و خبرنگاری و نویسندگی بیشتر از هر چیز به عشق نیاز دارد، و تنها در یک صورت سیمای عاشقان بخوبی مشخص می شود، که از کمک و اعانه دولتی خبری نباشد.

مسئولین ومدیران دولتی اگر جامعه سالم و مطبوعات سالم می خواهند، می بایست با تعریف دوباره نظارت، و بازنگری در شیوه کهنه صدور مجوز و قطع کمک و اعانه و عدم دخالت، به این سالم سازی کمک کنند.

دولتی و نان دانی گشتن مطبوعات، و میرزا بنویس کردن خبرنگاران و نویسندگان عاقبت خوشی برای مردم و ایران و مدیران و جامعه مطبوعات نخواهد داشت.

امروزدر کنار چاپ آگهی مناقصه و مزایده های دولتی، متاسفانه با توجه به چاپ آگهی های حضر وراثت و مراسم ترحیم، بسیاری ازمطبوعات محلی و کشوری، از قبل مردگان و پیمانکاران نان می خورند، و تزریق بی قاعده و باج گونه کمک های دولتی نیز در ادامه این روند، از خبرنگار و روزنامه نگار چیزی را می سازد و پرورش می دهد که قابل گفتن نیست.

بسیاری از روزنامه ها یا دولتی و تریبون دولت و ارگانها هستند، یا وابسته به احزاب و جناحهای سیاسی و تریبون گروهها، و اما روزنامه ای که مردمی و تریبون مردم باشد، کدام روزنامه است؟! شاید تنها یک روزنامه باشد که بشود به آن اعتماد کرد، البته اگر آن روزنامه نیز گاهی دولتی و گاه حزبی نشود.

اگر تیراژ کتاب و جراید در ایران بسیار پائین و مایه شرمساری مسئولین فرهنگی است، و مردم کتاب و روزنامه نمی خرند و نمی خوانند؛ دلیل دارد، و دلیل آن را نه درمسائل اقتصادی و معیشتی، که در مسائل و جریانات سیاسی و فرهنگی باید جستجو کرد.

چاپ هزاران روزنامه و مجله و بولتن کم خریدار و خواننده، با کاغذ سهمیه ای وامکانات حمایتی و تیراژ کمترازپنج میلیون نسخه در کشور هفتاد میلیونی، افتخاری برای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مسئولین فرهنگی کسب نمی کند، چاپ و نشر روزنامه ای با تیراژ و خواننده میلیونی است که می تواند، موجب افتخارایران و مباهات فرهنگ ایران و سربلندی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نویسندگان شود.

روزنامه نگار و خبرنگار کیست؟ و رسالت و نقش و وظیفه مطبوعات درجامعه چیست؟سوال های فراموش شده ای است که امروز جواب می خواهد.

1/6/84


دولت احمدی نژاد و مشکلات جوانان (1)

مسئله اعتیاد جوانان را چگونه باید حل کرد؟!

یکی از بزرگترین معضلات و مشکلاتی که دولت احمدی نژاد، ناخواسته، در شروع راه با آن درگیر و روبرو می باشد، مسئله وجود دختران فراری و اعتیاد جوانان می باشد. بدون حل این دو مشکل فراگیر و نابود کننده، دولت احمدی نژاد قادر نخواهد بود، تا به اجرای شعارهای وعده داده شده نزدیک شود.

بنا بدلایل مختلفی که خیلی از قضایای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی در آن نقش داشته است، با وجود خیل سازمانهایی که با مواد مخدر و اعتیاد مبارزه می کنند، اینک جامعه، با چندین میلیون جوان معتاد و در آستانه اعتیاد روبرو می باشد.

خانواده های بسیاری، با تحمل خیلی از مسائل، بنوعی درگیر مسئله اعتیاد و حاشیه های اعتیاد می باشند. طلاق، قتل، سرقت، فساد، فحشاء و خودکشی پدید آمده از بلای خانمانسوز اعتیاد، صدمات غیر قابل جبرانی بر احساس و روح جامعه گذاشته و می گذارد.

اینکه چرا جوانان معتاد شده اند، نمی تواند برای از بین بردن اعتیاد موجود کارساز و راهگشا باشد، دلایل اعتیاد جوانان فقط می تواند در امور پیشگیری کاربرد داشته باشد.

اگر با توجه به دلایل علمی و روانی، بپذیریم و باور کنیم، که معتاد بیمار است و اعتیاد یک نوع بیماری مسری لاعلاج می باشد، می توان بدرستی این بیماری و بیماران را تحمل کرد، و برای از بین بردن بیماری و درمان بیمار تلاش کرد.

سرطان، فشار خون، آسم، دبابت، ایدز و تالاسمی نیز جزو بیماریهای طاقت فرسا و خانمانسوزبــی درمان می باشند. خانواده های بسیاری بخاطر پرداخت و تامین هزینه درمان از هست و نیست ساقط می شوند، و هیچگاه هیچکس درصدد بر نمی آید تا آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات و بیماریهای قلبی و دیابت و سرطان را با اعتیاد مقایسه کند.

کلینیک و انجمن و درمانگاه و بیمارستانها و بیمه های مختلفی برای بیماران صعب العلاج وجود دارد. دولت با شیوه های مختلف، و پرداخت سوبسید و تامین دارو به بیماران خاص کمک می کند. و حال باید دولتی که مهرورزی و عدالت گستری را سرلوحه برنامه خود قرار داده است، این نقش را در برخورد با بیماران معتاد نیز ایفا کند.

قهر و زور و زندان و جریمه و مجازات و فشار راه درمان اعتیاد نبوده و قادر نیست تا یک بیمار معتاد را سالم گردانیده و به جامعه باز گرداند. اعتیاد یک بیماری روانی با ویژه گیهای خاص خود می باشد.

برای از بین بردن اعتیاد و ریشه کن کردن بیماری اعتیاد، در اول می بایست که با یک روشن بینی خاص، و توجه دقیق به آمارها، حقیقت موجود و وخامت اوضاع را بررسی و قبول کرد.

بهر دلیل و بنا به هر شرایطی، به قیمت ثروتمند شدن قاچاقچیان و تولید کنندگان مواد مخدر، این بیماری مهلک و غیر قابل درمان! به جامعه جوان کشور سرایت کرده است. کانونهای بازپروری، زندان و درمانگاههای ترک اعتیاد نیز نتوانسته اند با تمام بودجه و زمان و تلاش، بخاطر نوع نگاه حاکم، این بیماری را ریشه کن سازند. در همان زمان که سازمانهای مختلف با شیوه های گوناگون، دهها و صدها جوان را دستگیر و ترک اعتیاد می دهند، صدها و هزاران جوان به دام اعتیاد می افتند.

نبود و کمبود مواد و انگیزه رسیدن به مواد، از یک معتاد، دزد و قاتل و فاسد می سازد. یک بیمار معتاد، برای بدست آوردن مواد مخدر، نا خودآگاه و بدون تفکر، دست به ارتکاب هر عملی می زند، از فروش لوازم خانه و دزدی و قتل گرفته، تا فروش ناموس و فرزند خود؛ و اینها همه بخاطر نوع بیماری می باشد. ذهن یک بیمار معتاد متعلق به خود او نمی باشد. مغز یک بیمار معتاد از او فرمان نمی برد. و اینک بر دولت خادم جمهور است، که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی، برای از بین بردن قاچاقچیان و ریشه کن کردن بیماری اعتیاد، قاطعانه و بدون واهمه و شعار وارد صحنه شود.

شناسایی و ثبت نام بیمارا ن معتاد و سهمیه بندی مواد مخدرارزان و مجانی، در مرحله اول قاچاقچیان و توزیع کنندگان مواد مخدر را نابود و بیکار خواهد کرد؛ و در مرحله دوم، از اعتیاد دیگر جوانان جلوگیری خواهد نمود. دیگر هیچ بیمار معتادی بخاطر دست یابی به مواد مخدر، دیگران را به مصرف مواد مخدر ترغیب و آلوده نخواهد کرد.

دولت احمدی نژاد اگر بتواند با ترفندهایی و با هر هزینه، تعداد معتادان را در دوران چهار ساله حکومت کابینه خود ثابت نگاه دارد، پیشرفت کرده است. حال هر چه که از تعداد موجود کاسته شود که معجزه و خارق العاده و قابل ستایش و تقدیر است.

گناه اعتیاد جوانانی که در دوران دولتهای سابق به اعتیاد آلوده شده اند، به گردن احمدی نژاد و کابینه او نیست. اما گناه اعتیاد جوانانی که با شروع دولت او سالم بوده و به او رای داده اند، در آینده به گردن احمدی نژاد و کابینه او خواهد بود. در این مسئله به هیچ نحو شک نباید کرد.

قدم اول کابینه احمدی نژاد سالم نگه داشتن جامعه، و بستر سازی مناسب برای حرکت جوانان سالم و دور کردن بیماری اعتیاد از آنان می باشد، و در قدم دوم، محدود کردن اعتیاد و به رسمیت شناختن بیماری اعتیاد!

ایران کشور جوانی با میلیونها جوان رای اولی می باشد، برای سالم نگاه داشتن میلیونها جوان، گاه باید هزاران جوان را نیز فدا کرد. هزاران جوان پاک ایرانی در جنگ و انقلاب شهید شدند، تا میلیونها جوان ایرانی، آزاد در کشوری مستقل زندگی کنند، و اینک در جنگ نابرابر فرهنگی، می بایست با تعمقی بیشتر و بر پایه اصول و منطق و علم با این ویروس خطرناک و مهلکی که به هدایت و با حمایت کشورهای منفعت طلب وارد خون جوان ایرانی شده است مبارزه کرد.

برسمیت شناختن بیماری اعتیاد. در دسترس قرار دادن دارو و مواد مورد نیاز معتادان بیمار. از بین بردن زمینه های فساد و نابودی بستر بیماری. کمک می کند تا در یک زمان چند ساله به جامعه سالم نزدیک شویم.

بسیاری از کسانی که برای مبارزه با مواد مخدر طرح و برنامه ارائه می کنند، هیچگاه خود درگیر مستقیم مشکلات این بیماری نبوده اند. واقعیت اعتیاد را دیده اند، اما حقیقت آن را حس و لمس نکرده اند.

بدون شعار و غوغا سالاری، برای مبارزه با مواد مخدر و بیماری اعتیاد، تنها یک راه عملی وجود دارد. نظارت و مداخله در توزیع مواد مخدر. کنترل اعتیاد. درمان اعتیاد.

ممنوع و قاچاق بودن مواد مخدر، خود یکی از عوامل جذب جوانان به مواد مخدر می باشد. بهر حال هر چیز ممنوع جاذبه هایی برای بسیاری از افراد ایجاد می کند. جوان بخاطر روحیه جوانی اهل ریسک و خطر و آزمایش است. انرژی جوان برای ممکن کردن ناممکن است. پس خوشبینانه باید به حقایق موجود نگاه کرده، و راهی را انتخاب کنیم، که با هزینه و آثار سوء کمتر، جامعه را به سلامت و پاکی برساند.

جامعه و دولت ایران نمی بایست بخاطر دفاع از جوانان دیگر کشورها جوانان خود را فدا کند. قاچاقچیان مواد مخدر بخاطر سود سرشار این تجارت به هر گونه تلاشی و بهر قیمت دست می زنند، تا مواد مخدر را به هر جای جهان که می خواهند ببرند، قاچاق کنند. این مشکل سازمانهای دیگر کشورها می باشد. و اما مهمترین وظیفه دولت مواظبت از جوانان و جامعه می باشد. با از بین بردن بازار فروش و دولتی شدن این بازار، قاچاقچیان مواد مخدر با از دست دادن بازار پر سود ایران، به فکر یافتن بازارهای دیگر خواهند بود.

تامین مواد مورد نیاز بیماران اعتیاد هیچ هزینه گزافی برای دولت نخواهد داشت. فقط کافیست موادی که در هفته مبارزه با مواد مخدر آتش می زنند، در طول سال حساب شده به بیماران معتاد داده شود.

راه حل درمان یک درد و معضل بزرگ بسیارساده است. شرایط و چگونگی قانون اجرایی آن در جای دیگری عنوان خواهد شد. پیامد و ضرر و زیان این طرح بمراتب کمتر از شیوه های کنونی مبارزه با قاچاق و بیماری اعتیاد می باشد. توجه داشته باشیم که اجرای این طرح به منافع بسیاری آسیب وارد خواهد کرد. و دقت داشته باشیم، که راه مبارزه با بیماری و درمان بیماری، احساسی برخورد کردن نمی باشد. بسیاری از زیانهای مواد مخدر و بیماری اعتیاد را خانواده ها پرداخت می کنند. خانواده ها و افراد سالم اجتماع، به اجبار و بخاطر شرایط با میل و بی میل مجبور به پرداخت هزینه های مختلف اعتیاد می باشند.

پدری که بخاطر حفظ آبرو بر خلاف های فرزند بیمار معتادش سرپوش می گذارد. مادری که به دلیل عشق مادرانه و برای تامین هزینه فرزند بیمار معتادش، جواهرات خود را می فروشد. زنی که بخاطر تامین هزینه شوهر بیمار معتادش به کودکان خود گرسنگی می دهد. دختری که بخاطر هزینه پدر معتاد بیمارش بر خلاف خواست خود ازدواج می کند.

بسیاری از افراد جامعه جان خود را بخاطر عدم پرداخت چندین هزار تومان هزینه دارو به بیماران معتاد از دست می دهند. خبرهای حوادث روزنامه ها روزانه مملو ازین اخبار می باشد.

پس بخاطر مبارزه با بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و مصون داشتن جوانان پاک از سرایت این بیماری خطرناک. معتاد و اعتیاد را باید با قانونی نو کنترل و درمان کرد.

یکی از وظایف دولت ایجاد عدالت اجتماعی و درمان و آموزش رایگان می باشد؛ و بیماران معتاد بعنوان افرادی از جامعه ایرانی حق حیات و زندگی دارند. بیماریهای گوناگونی انجمن های مختلف دارند؛ و بیماران معتاد نیز باید دارای انجمن حمایت از بیماران معتاد شوند.

مردم و خانواده هایی که به نوعی با مشکل بیماری اعتیاد روبرو می باشند؛ به این انجمن کمک خواهند کرد.

آقای احمدی نژاد امروز، بخاطر میلیونها چوان پاک و سالم ایرانی که قلبشان بخاطر ایران می طپد؛ و بخاطر خدا و عدالت، در شروع فصلی که می رود تا شعارهای انقلاب دوباره معنی شود. با بیماران معتاد مبارزه نکنید، که بیماران معتاد را درمان کنید. شیوه های درمان موجود، ایرانی و سازگار با فرهنگ ایرانی نیست. ایرانی غیر قابل پیش بینی که با انتخاب خود تحلیل تمام تحلیلگران را نقش بر آب کرد؛ ساز و کار خاص خود را دارد. و راه درمان بیمار معتاد ایرانی، تفکر و اندیشه ایرانی می باشد.

11/4/84 یزد


به بهانه سفر سید محمد خاتمی به زادگاهش یزد

روزهای دور از قدرت

صبح بخیر خاتمی!

برای آنانی که سالها در قدرت بوده اند، روزهای دور از قدرت، بهترین فرصت برای بررسی عملکرد گذشته و نگاه دوباره به وضعیت موجود می باشد.

امروز خاتمی در پایان هشت سال دوران اصلاحات و توسعه سیاسی، برای نتیجه گیری از عملکرد هشت ساله، می بایست بدون توجه به کارنامه ای که مدیران او ارائه داده اند، خود با نگاه ژرف همیشگی، فارغ از بندها و مصلحت ها، جامعه و وضعیت موجود را تفسیر و تحلیل کند.

اینک این بهترین فرصت جبران، برای صداقت مدار اندیشمندی است، که نتوانست بخاطر قصور و خود بینی همراهیان، اندیشه را از جایگاه حرف و طرح، به مرحله عمل برساند، و سیاست را صداقت کند.

اگر خاتمی در دوران قدرت و ریاست جمهوری، وزیران و مدیران دیگری انتخاب کرده بود، و وزیران و مدیران خاتمی به گونه ای دیگر حرکت کرده بودند، هیچگاه شعارهای عدالت گرایانه احمدی نژاد در جامعه معنا پیدا نمی کرد، و او با شکست رقیبان، به ریاست جمهوری نمی رسید.

پیروزی قاطع احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، تفسیر و معنایی جز شکست خاتمی ندارد، و حال بخاطر ایران و آینده، خاتمی در روزهای دور از قدرت، باید بدون نگاه به خارج از کشور و گفتگوی تمدنها، با سفر به نقاط مختلف کشور و تفکر در آنچه که می بیند، دلایل شکست خود و پیروز احمدی نژاد را پیدا و بررسی کند.

گفتگوی تمدنها، بدون عدالت خواهی و آزاد اندیشی و بیداری تمدنها نمی تواند نتیجه ای جز جنگ و تنش در پیش داشته باشد؛ و امروز در جامعه ای که بدلیل سیاست های غلط فرهنگی، کیفیت و حقیقت، قربانی کمیت و مصلحت گشته، و رشد مطالعه، بر خلاف رشد نابرابری و تبعیض، در آن سیر نزولی دارد، از گفتگوی تمدنها گفتن، هیچ دردی از دردهای موجود را درمان نمی کند.

خاتمی بعنوان یک چهره و شخصیت تاثیر گذار در تاریخ ایران، برای آنکه تاریخ به گونه ای دیگر در رابطه با او قضاوت نکند، باید با نگاه به آینده، به گذشته برگردد، و بدون توجه به خواست و اهداف گروهها و جریانات سیاسی، دوباره از نو شروع کند. راه مردم، تنها راهی بود که مدیران خاتمی، به آن نظر، و از آن گذر نکردند.

کروبی رئیس مجلس اصلاحات، پس از شکست قابل پیش بینی در انتخابات ریاست جمهوری، با پی بردن به بسیاری از اشتباهات گذشته، راهی را که خاتمی در پایان باید می رفت، انتخاب کرده، و احساسگرایانه با جدایی از مجمع روحانیون مبارز و ایجاد شتابزده حزب اعتماد ملی و استفاده از چهره های سیاسی، اشتباه دیگری را مرتکب شده است. اشتباهی که در آینده تبعات خود را نشان خواهد داد.

تشکیلات صنفی مجمع روحانیون مبارز مردمی نیست، و خاتمی با گرفتن مسئولیت در تشکیلات این مجمع، فاصله خود را با مردم افزایش خواهد داد، و هیچگاه موفق نخواهد شد، که اشتباهات گذشته را جبران کند.

نویسنده کتاب نامه ای برای فردا، در روزهای دور از قدرت، با نوشتن کتاب خاطرات اصلاحات و بررسی اشتباهات گذشته، می تواند چراغی برای آینده روشن کند. خاتمی بعد از سوم تیر، باید خاتمی قبل از دوم خرداد باشد، با همان اندیشه و تفکراتی که داشته است.

خاتمی و دوران خاتمی را نه دیروز و امروز، که فردا باید نقد کرد، و این کار تاریخ است، و این بر خاتمی است که بجای پیوستن به جریانات سیاسی، قبل از فردا، خود نقد منصفانه و شجاعانه ای بر دوران اصلاحات و خاتمی بنویسد، چرا که هیچکس بهتر از خاتمی، نمی تواند خاتمی و دوران خاتمی را نقد کند.

پی بردن به دلایل لغو مجوز و توقیف کتاب نامه ای برای امشب! به خاتمی کمک می کند، تا گونه ای دیگر به جریانات و همراهان نگاه کند.

خاتمی تنها آمد. تنها نماند. تنها می رود. این حقیقتی است که خاتمی و احمدی نژاد، باید خوب به آن نگاه کنند.

مردمی که هشت سال پیش خاتمی را چون نگینی در میان می گرفتند و آرزوهای خود را در وجود او جستجو می کردند و صدای او را فریاد خود می دانستند، امروز چرا از او فاصله گرفته اند؟ شعار به عمل در نیامده توسعه سیاسی بر سر عدالت چه آورد؟ خاتمی چه کرد و چه ساخت که مردم از آزادی گذشتند و عدالت را فریاد زدند؟

غفلت خاتمی از قدرت و برنامه های مشارکت، و توجه خاتمی به تصویر ایران در خارج از کشور، او را از حقایق پنهان مشارکت و تصویرهای ایران جدا و غافل کرد و در نهایت فرجامی را برای خاتمی رقم زد، که شکست در دو جبهه را معنا می دهد.

خاتمی تعهد خود به مردم را پاس نداشت و با همراهی سیاسی و تبلیغاتی در انتخابات ریاست جمهوری، آخرین تصویر زیبای خود را در قاب دل مردم شکست.

شکست خاتمی و برنامه های خاتمی، درسی برای احمدی نژاد است، اگر بتواند آنجور که آمده بماند.

احمدی نژاد راه خود را می رود. خاتمی راه خود را می رود. و مردم در آینده ای نزدیک باز مجبور به انتخابند. و این راههای رفته است، که به انتخاب آینده نقش می دهد.

اینک خاتمی همچون یک شهروند ایرانی با کوله باری از درد و تجربه، به شبهای باز کویر باز گشته است. پرنده مهاجر عشق و دوستی، دوباره باز به ستاره های روشن آسمان شب کویر نگاه می کند، اینبار او دیگر قصد دراز کردن دست و گرفتن ستاره را ندارد، که می خواهد خود ستاره ای شود. ستاره ای که تا ابد بر گوشه آسمان کویر بماند. آیا او در روزهای دور از قدرت موفق خواهد شد تا کاری را که در قدرت نکرده است، انجام دهد؟

خاتمی با تمام ضعف ها و عیب ها و حسن هایش در هر حال هم کویری و رویای اندیشه من است، در یک هوا و زیر یک آسمان نفس کشیده و رشد کرده ایم، و من هنوز پس از پایان دوران رنجها و بحرانها، اندیشه خاتمی را دوست دارم، نه عمل خاتمی را، و در این تفکرم، که چرا اندیشمندان، هیچگاه سیاستمداران پیروز نمی شوند؟ چرا اندیشه در راه سیاست به مقصد عمل نمی رسد؟ چرا خاتمی، خاتمی نماند؟ و چرا خاتمی صداقت مدار، در تاریخ پر فراز و نشیب ایران ماندگار نشد؟

پس از آقای رئیس جمهور- شب بخیر! به خاتمی صبح بخیر! گفتن در روزهای دور از قدرت معنای دیگری دارد، صبح بخیر خاتمی! اینجا یزد است، دیار کویری اندیشه ها، و قلبی که در این هشت سال توفانی، بیشترین زخم را دیده و رنج برده، با قلمی که تندترین نقد را نوشته، می نویسد خاتمی دوستت دارم! به سیاست نیندیش؛ به مردم، به ایران، به فردا، به خدای عدالت بیندیش! صبح بخیر

نویسنده کتاب توقیف شده نامه ای برای امشب!

9/6/84 یزد


محرومان کمک نمی خواهند، عدالت می خواهند!

دلیل فقر فقیران،محرومیت محرومان، و بینوایی بینوایان را باید در حرص و طمع رانت خوران و آقا زاده ها و دلالان و ثروت و قدرت ثروتمندان و مرفهان جامعه جستجو کرد، ثروتمندانی که با غرور و افتخار و لبخند، در جشن عاطفه ها شرکت می کنند، و از دریای ثروتی که به قیمت فقر محرومان اندوخته اند، قطره ای را به نا داران اعانه می دهند.

جشن عاطفه ها، با قربانی کردن عاطفه و عشق، تصویر روشن نابرابری و تبعیض را بی پروا و با وقاحت، در جامعه طبقاتی نشان می دهد، و مرگ تلخ عاطفه در بلوای لحظه لحظه های این جشن فراموش می شود.

عاطفه در غوغای جشن عاطفه ها می میرد، و حقیقت بر مرگ عاطفه سخت مویه می کند.

سیمای جمهوری اسلامی که بخاطر کسب درآمد، از کانالهای مختلف متعدد، روزانه بارها و بارها با آهنگهای شاد، بدون در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی بسیاری از خانواده ها، لوازم تحریر لوکس را تبلیغ می کند، به برگزاری جشنی می بالد، که در آن چشمان کودکان محروم، سوال جستجو می کند. دفتر لوکس آزاده اسیری می آورد و لوازم تشریفاتی و زرق و برق دار دارا و سارا، خون بدل ساراهای نادار می کند.

با شکم گرسنه و کیف کهنه و کفش پاره و شلوار وصله دار، بر روی نیمکت های رنگ و رو رفته، در کلاسهای شیشه شکسته، پای تخته سیاه کهنه می شود نشست، و با شوق و خنده و بی غصه، بر روی کاغذهای کاهی می توان نوشت، اگر که تبعیض نباشد، و عدالت باشد.

محرومان کمک و اعانه و صدقه نمی خواهند، جامعه بی طبقه و عدالت می خواهند.

دانش آموزان محروم و محکوم به تدریس در مدارس بی امکانات دولتی، کتاب و دفتر و لباس و کفش و غذا نمی خواهند، برابری می خواهند و برادری!

جشن عاطفه ها و کمک ثروتمندان و سرمایه داران، کمکی به تحقق و اجرای عدالت نمی کند، که خود با بی تفاوتی، بی عدالتی را ترویج و تشویق می کند.

نهایت انقلاب خونین اسلامی، نباید به جشن عاطفه ها ختم شود، که جشن عاطفه ها از زمانی شروع شد، که تشریفات و مدارس غیرانتفاعی، بر خلاف اصول قانون اساسی، متولد گشت و رشد کرد.

جشن عاطفه ها قادر به پر کردن شکاف ایجاد شده طبقاتی نیست، عاطفه را نمی شود تقدیم کرد، فقط می توان تقسیم کرد.

فقر و محرومیت و نا داری و بیچارگی و بدبختی را می توان تحمل و باور کرد، اما تبعیض و بی عدالتی را نمی توان بسادگی و بدون کینه و عقده، تحمل و باور کرد.

جشن عاطفه ها، جشن رشد کینه و عقده هاست. جشن عاطفه ها، عزای فاطمه (س)، ماتم علی(ع) است. در تنها کشور شیعه جهان، این چه جشنی است، که با اعلام بی عدالتی، بخاطر فقر برگزار می شود؟

در جشن تبلیغاتی عاطفه ها، نوحه خوانان باید نوحه بخوانند و مرثیه سرایان مرثیه بسرایند، جشن عاطفه ها، جشن هدیه و اعانه و صدقه نیست. جشن حقیقی عاطفه ها، جشن عدالت است.

در دوران انقلاب و سالهای سخت و تلخ جنگ تحمیلی، جشن عاطفه ها رنگ دیگر داشت، جشن عاطفه ها در آن دوران، جشن خون و شهادت و ایثار بود، و اما این جشن شهریوری عاطفه ها، میراث کدامین دولت است که به دولت عدالت محور احمدی نژاد سپرده شده است؟

در ماه عدالت شعبان، منتظران باید که در جشن عاطفه خون گریه کنند. برویم عاطفه را، عدالت را، عشق را، انتظار را یکبار دیگر معنا کنیم. توده های محروم اجتماع تشنه عدالتند، و عدالت تنها یک تصویر دارد. 19/6/84


بازی شورای حکام با ایران

آمریکا و متحدان اروپایی، زمانی که آگاه و مطمئن شدند که عراق سلاح های کشتار دسته جمعی ندارد، با تمام نیرو و بدون درنگ به عراق حمله کردند، و صدام حسین را که ممکن بود در آینده خطر آفرین شود، سرنگون و دستگیر و محاکمه کردند.

آمریکا و متحدان هم منفعتش، هنوز بطور کامل به توانایی هسته ای ایران پی نبرده اند، و برگزاری نشستها و تصویب قطعنامه های مختلف، تنها در راستای تخلیه اطلاعات و شناختن توان هسته ای ایران می باشد.

آمریکا و متحدانش زمانی پرونده هسته ای ایران را به شورای امنیت ارجاع می دهند، و با تمام توان به ایران حمله می کنند، که بدانند ایران قدرت مقابله به مثل را ندارد، عدم حملات روانی و نظامی آمریکا و متحدانش به کره شمالی اثباتگر این مسئله است.

قبول خواسته های آمریکا و شورای حکام، و با موضع ضعیف و واهمه در مقابل تهدیدات روبرو شدن، باعث شیطنت های آمریکا گشته است.

ایران کشوری مستقل و آزاد است، و با توجه به معادن غنی اورانیومی که دارد، حق دارد تا هر گونه که خواست از انرژی هسته ای استفاده کند.

اراده ملت به سران ایران حق داده است، و آمریکا و شورای حکام نمی توانند که این حق را از ایران بگیرند.

اگر امروز ایران حق ملت خود را نادیده گرفته و تسلیم خواسته های آمریکا و متحدانش گردد، استقلال فکری و سیاسی خود را از دست داده، و دیگر هیچگاه براحتی قدرت عمل و ابتکار نخواهد داشت.

پذیرش خواست کشورهای استعمارگر، به قهقهرا رفتن و استعمار زدگی و یاد آور دوران ذلت آور قاجاریه می باشد، و این مسئله با مستعمره گشتن و تحت قیومیت قرار گرفتن تفاوتی نخواهد داشت.

ایران نه برای تهدید، که برای داشتن فرصت و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی خود، محتاج سلاح و توان هسته ای می باشد، و تسلیم خواست استعمارگران نوین گشتن، سرسپردگی نوینی را در پی خواهد داشت.

در جهانی که قدرت های هسته ای حرف اول را می زنند، ایران باید که با اتکا به خدا و نیروی ملت خود، حرف آخر را اول بزند.

داشتن انرژی و سلاح هسته ای حق ایران است، و ایران باید سعی کند تا با تمام قدرت به انرژی و سلاح هسته ای دست یابد، که اگر روزی مورد هجوم واقع شد، بتواند مقاومت و مقابله به مثل کند.

وقتی هند و پاکستان و اسرائیل سلاح هسته ای دارند، ایران نیز باید داشته باشد، و اگر سلاح هسته ای بد و نامیمون است، کشورهای دیگر نیز نباید داشته باشند.

تنها راه مقابله با قطعنامه و اعمال نظر شورای حکام و آمریکا اینست، که ایران به سلاح هسته ای دست پیدا کند، و آنگاه نگاه شورای حکام به ایران تغییر خواهد کرد. 3/7/84


آقای رئیس جمهور!

دلالان، با عدالت چه خواهند کرد؟!

یکی از عوامل اصلی و پنهان بروز بی عدالتی و تبعیض و نابرابری و فقر و فساد در جامعه، حاکمیت بی منطق دلالان و واسطه هایی می باشد، که با کمترین سواد و دانش و تخصص، بدون توجه به قانون و عدم رعایت اصول و اخلاق، از راههای گوناگون و با حربه های مختلف، سعی در کسب پول و غارتگری دارند.

کشور ثروتمند و هفتاد میلیونی ایران که بنا به بعضی آمار رسمی و غیر رسمی، یازده میلیون فقیر، چهار میلیون معتاد و دو میلیون بیکار دارد، چند میلیون دلال و واسطه، و دختر فراری و زن خیابانی دارد؟!

چگونه می توان با توجه به حقایق جامعه، عوامل فقر و بیکاری و اعتیاد و فساد و فحشاء را در شیوه عملکرد واسطه ها و دلالان جستجو نکرد، و ریشه ناهنجاریهای اجتماعی را در فرهنگ دلالی و واسطه گری ندید؟

دلالان، مصرف کنندگان بی تولید و سرمایه ای هستند، که با ترویج مصرف گرایی و عشرت طلبی و فقر فساد، از تولید زحمتکشان جامعه تغذیه می کنند، و در این راه تمام ارزشها را بسادگی از بین می برند.

متاسفانه جامعه ای که آمار بیکاران و معتادان و فقیران و فواحش را از تریبونهای مختلف اعلام می کند، هیچگاه در رابطه با صنفهای مختلف دلالی و رشته های مرتبط با آن اطلاعات و آمار دقیقی ارائه نداده است.

با توجه به شیوه و نوع عملکرد و ترفند دلالها و عدم نظارت کافی بر چگونگی فعالیت و کسب درآمد آنها، هیچگاه بدرستی مشخص نشده است، که چه تعداد دلال و واسطه در جامعه وجود دارد.

دست آورد و پیآمد دلالی و واسطه گری، بی عدالتی است؛ و برای تحقق عدالت اجتماعی و ایجاد جامعه عدالت محور، راهی بجز مبارزه قاطع با دلالی و فرهنگ دلالی وجود ندارد و نمی تواند که داشته باشد.

تا دلالها هستند، بی عدالتی و فقر و فساد و ظلم و تبعیض نیز هست.

درآمد هنگفت و کاذب دلالها، عاملی تاثیر گذار بر اجتماع، و یکی از عوامل جذب کننده اقشار مختلف جامعه به فرهنگ و نظام بی پایه دلالی می باشد.

دلالها با توجه به نوع حرکت و کسب درآمد و شیوه زندگی خود، الگوهای ناهنجاری برای اقشار مختلف جامعه گشته اند، و صنوف و افراد مختلف، عملکردهای خود را بنوعی با عملکرد دلالها مقایسه می کنند.

معلمینی که دلال نشده اند، بیشترین آسیب را از وجود تفکر و فرهنگ دلالی دیده اند، و پزشگانی که دلال و معامله گر شده اند، سهمگین ترین ضربه ها را بر عدالت وارد کرده اند.

بسیاری از پزشکانی که با فراموش کردن سوگند پزشکی و وجدان و نیازهای جامعه و تعهد خود، از لفظ کلمه زیر میزی برای انجام عمل جراحی و درمان استفاده می کنند، در پاسخ به هر سوال و اعتراضی، درآمد و تحصیلات و زندگی دلالان و زمین خوران را نشان می دهند و مثال می زنند.

وقتی یک کم سوادی با کمترین سرمایه و از طریق دلالی در نزدیکترین زمان صاحب و دارای رفاه و امکانات می شود، پزشکی که برای رسیدن به مرحله طبابت، مدتها عمر و سرمایه تلف کرده است، چرا نخواسته باشد که کمتر از یک دلال نباشد؟

بسیاربیشترازکشاورزان زحمتکش و تولید کنندگان مواد مصرفی و صنعتی، دلالان، بدون زحمت و استرس، سود تضمین شده کسب می کنند، و در بسیاری از مواقع، بخاطر شرایط اقتصادی و اقلیمی، کارگران قراردادی بخش خدمات، و تولید کنندگان و کشاورزان ورشکسته، ناخود آگاه بردگان اربابان دلال می شوند.

دلالی راهی است که جامعه را به مرز سقوط و انحطاط می کشاند، و برای پیشرفت و توسعه و رسیدن به فردای بهتر و پر افتخار، راهی بجز از بین بردن دلالی و فرهنگ دلالی و حذف شرکتهای خدماتی نیست.

تولید کنندگان صنعتی و کشاورزی هیچگاه از آسیب وجود دلالان در امان نیستند، و جذب سرمایه های بخش صنعت و تولید به بخش دلالی، یکی از آفت های است که فرهنگ دلالی بر پیکر جامعه وارد می سازد.

ریشه تورم و گرانی و فساد و فحشاء و اعتیاد را باید در وجود فرهنگ دلالی و تنبلی جستجو کرد، فرهنگی که رشوه می دهد و می گیرد. فساد می آورد و پرورش می دهد. نابرابری و تبعیض ایجاد می کند و عدالت را از بین می برد. باندهای توزیع مواد مخدر و اسکله های غیرمجاز، برپیکر دلالان رشد کرده اند، و وجود دلالان است که به قاچاق و وارادت غیرمجاز نقش می دهد.

هر کس سرمایه ای دارد، سرمایه دلال دروغ است، پس دلال خوب، یعنی شیطان خوب، اینکه بخواهیم دلالان را درجه و دسته بندی کنیم، یک نوع خود فریبی محض می باشد، دلال و واسطه ای که تولید نمی کند و می فروشد و به ناحق، حق کمیسیون می گیرد، چگونه می تواند به خوب بودن کار خود افتخار کند؟

مدیران و کارشناسان اقتصادی و مسئولان مذهبی، با در نظر گرفتن تمام جوانب، باید در رابطه با دلالی و فرهنگ دلالی، شفاف و قاطعانه و مستند و بدون مصلحت گرایی، نظر و دیدگاههای خود را ارائه کنند.

دلالان انگلها و زالوهای جامعه هستند، که بدون رنج و تلاش از حاصل زحمت دیگران استفاده می برند، و در اصول اسلامی، این شیوه کار و عمل، باید نام و قاعده و اصولی داشته باشد.

دلالها درجانعه یک حقیقتند، و این حقیقت تلخی است که با قدرت و جرات، عدالت را به مسلخ می برد، وقتی ورزش و فرهنگ و هنر و سیاست دارای دلال می شود، آنگاه عمق فاجعه بخوبی نمود پیدا می کند.

دلالی و ربا قبح خود را در جامعه از دست داده و کم کم به نوعی ارزش تبدیل گشته است، اینک میلیونها نفر که اقلیت قدرتمندی را تشکیل داده اند، در کمال امنیت و آسایش با از بین بردن آسایش و امنیت و ثروت دیگران، ازطریق دلالی کسب معاش و ثروت می کنند، و مبارزه با این اقلیت قدرتمند و ثروتمند، اگر ناممکن نباشد، بسیار مشکل است.

هیچ اداره و وزارت خانه ای نیست که به نوعی در معرض آسیب دلالان قرار نداشته باشد، و وزیران کابینه میثاقی که سعی در ایجاد عدالت اجتماعی و از بین بردن شکاف طبقاتی دارند، باید در مرحله اول و شروع کار، تکلیف خود را با دولت پنهان دلالان مشخص نمایند.

مدیران، بزرگترین هدف دلالان هستند، و مدیرانی که بخواهند به درآمد دلالان نگاه کنند، هیچگاه نمی توانند در کار موفق باشند. بهترین امکانات و گرانقیمت ترین اتومبیلها و خانه ها و بیشترین تفریحات متعلق به قشر دلال صفت جامعه است، و مدیری که با توجه به تحصیلات و کار و تخصص، امکانات و رفاه و درآمد کمتری از دلالهای بی سواد و فرهنگ داشته باشد، هیچگاه نمی تواند که با تمام توان کار کرده و نتیجه بگیرد.

دلالان به صورتهای مختلف مراسم می گیرند، میهمانی و رشوه و هدیه می دهند، و در شروع حرکت برای کسب نتیجه بهتر، وجدان و دین را نشانه می گیرند.

در فرهنگ اسلامی، دلال چه جایگاهی دارد؟در جهان کنونی و کشورهای صنعتی، دلالها چه نقشی دارند؟آیا هیچ کشوری در جهان به اندازه ایران اسلامی، دلال و فاصله طبقاتی دارد؟ چه تعداد دلال و واسطه در ایران وجود دارد؟ تاریخچه پیدایش دلالی در ایران به چه زمانی باز می گردد؟ با وجود دلالها، امکان برقراری عدالت اجتماعی و ایجاد برابری و از بین بردن تبعیض و فقر وجود دارد؟ دلالها به بهشت می روند؟

اینها سوالهایی هست که رئیس جمهور و مسئولان کشور و نمایندگان مجلس باید برای آن جوابی پیدا کنند، و قبل از پیدا کردن جواب، هر گونه حرکت برای تحقق عدالت اجتماعی، منجر به شکست و رشد فرهنگ دلالی خواهد شد. 11/6/84

تغییر وضع موجود، تفسیر سوم تیر است (2)
ایران منتظر اتفاق است!

وقتی بر خلاف قاعده، حرکت آغاز نشود، فرصت ها بی قاعده، به تهدید تبدیل می شوند. این یک حقیقت مشخص است، که در بعد از دوم خرداد بوقوع پیوست، و در پس از سوم تیر، در حال وقوع است.

دوم خرداد با سوم تیر تفاوتی ندارد، این دو روز را جوانان، با حرکت و انتخاب، بر خلاف پندارها، حماسه و اتفاق کردند، و سرانجام شگفتی خاتمی پس از هشت سال، با درخشش غیر منتظره احمدی نژاد تکمیل شد، درخششی که شکست شگفتی را معنا می داد.

پیام مردم در سوم تیر بسیار ساده و شفاف بوده است، و عدم تفسیر و تحلیل این پیام، نتیجه ای جز بی تفاوتی و دلسردی و ناامیدی مردم و شکست احمدی نژاد در پی نخواهد داشت.

بر خلاف پیش بینی و انتظار مردم و گروههای سیاسی، چهار وزیر کلیدی کابینه میثاق، که نقش مهمی در اجرای برنامه های احمدی نژاد و تحقق عدالت داشته اند، از مجلس رای اعتماد نگرفته، و وزرای وزارتخانه های بی وزیر،هنوز انتخاب و به مجلس معرفی نگشته اند.

آموزش و پروش نیازمند یک تغییر اصولی و پایه ای می باشد، و عدم انتخاب وزیر آموزش و پرورش در موعد مقرر، باعث تاخیر یکساله در تغییر خواهد شد، و این گرانبهاترین فرصتی است که احمدی نژاد به ارزانی و آسانی از دست می دهد.

مردم در اتفاق سوم تیر، به گروهها و احزاب و جناحهای سیاسی و اکثریت مجلس و مدیران دولتی، با رای و انتخاب خود با قدرت نه گفتند، و اینک بازندگان انتخابات و ورشکستگان سیاسی که هزینه زیادی را بدون کسب نتیجه متحمل گشته اند، به دلیل شرایط ایجاد شده، با قرار گرفتن در سایه و حفظ قدرت پنهان، مانع از اجرای برنامه های احمدی نژاد می گردند.

سرمایه داران و قدرتمندان و مرفهانی که بنا به مصلحت و منفعت، در انتخابات شگفتی ساز ریاست جمهوری، راه دیگری را رفتند، می توانند وضع موجودی را که خود پدید آورده اند، مدتها تحمل کرده و اعتراضی نداشته باشند، اما محرومان و فقیران و تشنگان عدالت، چگونه قادر به تحمل و صبر می باشند؟

رقبای شکست خورده انتخابات ریاست جمهوری، در پست های جدید، اهداف و برنامه های خود را اعلام نموده و کار خود را شروع کرده اند، و کابینه احمدی نژاد و بخصوص وزارت کشور و فرهنگ و ارشاد اسلامی، هنوز حرکت و تغییری را آغاز نکرده اند.

استانداران و فرمانداران نمایندگان دولت هستند، و در کمال ناباوری، دولت احمدی نژاد هنوز نماینده ای در استانها و شهرستانهای کشور ندارد. حرکت دولت عدالت محورمیثاق، با نمایندگان دولت شعار محور اصلاحات، چه مفهوم و معنایی دارد و می تواند که داشته باشد؟

زمان بسرعت در حال گذر است، بازندگان و شکست خوردگان انتخابات از شوک سوم تیر بیرون آمده و با تمام قدرت و توان، سرگرم بررسی دلایل شکست و بازسازی و ایجاد قدرت در سایه می باشند، و احمدی نژاد گرفتار بهت و شوک، سعی در بررسی دلایل پیروزی و حرکت توفانی ندارد.

تحلیل دقیق سوم تیر، رد و نقد عملکرد شانزده سال گذشته است، و ادامه روند گذشته و عدم تغییر وضعیت و شیوه مدیریت، آینده تلخی را نوید خواهد داد.

حماسه بزرگ، بعد از شکست شعارتسامح و تساهل، به اتفاق مهم مهر و عدالت ختم شد، اتفاق در صورت شکست به چی ختم خواهد شد؟

مردم بدون رودروایسی و تعارف و قاطعانه برای تغییر وضع موجود و اجرای عدالت به احمدی نژاد رای دادند، و احمدی نژاد می بایست که بدون تعارف و رودروایسی، قاطعانه بدون هیچ بهانه برای تغییر اقدام کند.

گروهها و احزاب و جناحها در کوتاه مدت، قدرت خود را نشان داده و ثابت کردند، که امکان حرکت بدون وابستگی و حمایت وجود ندارد، و احمدی نژاد باید با اتکا به رای و خواست مردم، این پندار و توهم را با قدرت عمل در اذهان مخالفان خود پاک کند.

اصول گرایان و اصلاح طلبان، با دیدگاههای مختلف از دو سو به دایره قدرت نزدیک می شوند، و در این میان عدالت، براحتی قربانی قدرت و مصلحت و ثروت می گردد.

احمدی نژاد تریبونی ندارد، و جراید موجود تریبونهای از پیش تعیین شده جریانات حاکم می باشند، آنها که سهمی در پیروزی نداشته اند، از پیروزی سهم می خواهند، و اگر احمدی نژاد بخواهد که بخاطر شرایط و موقعیت، سهم بدهد، سهم مردم چه می شود؟

جریانات مختلف بنا بر اهدافی خاص، سعی بر تخریب و ناتوان جلوه دادن احمدی نژاد در شروع دارند، و  چگونگی عملکرد احمدی نژاد و کابینه و مدیران او نقش مهمی در اذهان خواهد داشت.

فرهنگ و هنر، آموزش و پروش، علم و صنعت، رفاه و تامین اجتماعی، بهداشت و درمان، عدالت و شایسته سالاری، سالها بنا بدلایل مختلف و شرایط موجود، در سایه سیاست و مصلحت قرار داشته اند، و حال وقت آنست تا با یک اصلاح و تحول انقلابی، راه دیگری برای ایران و ایرانی باز شود.

امشب ایران برای فردا ایرانی عملگرا می خواهد، و پیدا کردن ایرانی عملگرا در خارج از فضای احزاب و گروهها نباید که زیاد مشکل باشد.

سوم مرداد و سوم شهریور از پس سوم تیر گذشت، سوم مهر در راه هست و مردم هنوز منتظرند.

دانش آموزانی که سال قبل به مدارس طبقاتی غیرانتفاعی می رفتند، امسال نیز بهمان مدارس خواهند رفت، و دانش آموزان محروم و محکوم به تدریس در مدارس بی امکانات دولتی، این مهر نیزبر جای گذشته خواهند نشست. ویزیت پزشکان همچون سابق است و بسیاری از جراحان هنوز زیر میزی می گیرند. شکاف بین طبقات هنوز در حال گسترش است و دختران فراری و به خارج خزیده، هنوز به خانه و ایران برنگشته اند. سوم تیر اتفاق افتاد، اما هنوز بعد از سوم تیر اتفاقی نیافتاده است. چرا؟

در بسیاری از بخشها و ادارات و سازمانهای مختلف، اقوام بصورت گروهی مشغول بکار می باشند، و وجود پدر و پسر و دایی و خواهر زاده و برادر و خواهر و مادر و عمو و برادر زاده در بسیاری از مکانهای دولتی و خصوصی عادی می باشد. یکی از تفاسیر سوم تیر، بازسازی و تصفیه ادارات و سازمانها از اقوام است، و اگر این اتفاق با یک انقلاب مدیریتی پیش نیاید، عدالت اجتماعی هیچگاه تحقق نخواهد یافت. ممنوعیت کار اقوام در یک واحد می تواند به روند شایسته سالاری شتاب بخشد، و این اصل مهمی است که در دولت عدالت محور نباید که فراموش گردد.

نگاهی به نقش قوم سالاری و رابطه گرایی در شکست دولت اصلاحاتی که با شعار شایسته سالاری به میدان آمده بود، می تواند چراغی برای آینده روشن نماید.

ایران در قبل از سوم تیر منتظر یک اتفاق بود، و ایران در پس از سوم تیر، منتظر یک اتفاق است. این اتفاق کی اتفاق خواهد افتاد؟   16/6/84  

سنگ صبوری باید پیدا کنم!

و سرانجام پس از ماهها پیگیری، در روزهایی که سید محمد خاتمی دیگر رئیس جمهور نبود، بدون آنکه بخاطر شرایط و وضعیت استان دیداری صورت گیرد، کتاب توقیف شده نامه ای برای امشب! و مجموعه نامه های هیچکس صدای مرا نمی شنود؟ بدست او رسید.

خاتمی صدای مرا شنید. نامه ای برای امشب! را خواند و پیغام نوشت:

با تشکر از جناب آقای شوق الشعراء که می دانم آنچه می نگارند ناشی از حسن نیت و تامل است. هر چند که ممکن است میان ما اختلاف نظر وجود داشته باشد، باز هم ایشان را به ادامه نوشتن و یافتن موضوعات زنده و تحلیل پیرامون آن توصیه می کنم.

می دانستم  سیدی که از آزادی اندیشه و قلم می گوید، نامه ای برای امشب! را نخوانده و از جریان لغو مجوز و توقیف کتاب و ضرر و زیان نویسنده آن بی خبر است، و حال باورم شد که اندیشه ام به من دروغ نگفته است. آنها که می بایست نامه ها را به خاتمی می رسانند، نرساندند. آنها که می بایست از نامه ای برای امشب! به خاتمی می گفتند، نگفتند. ای کاش که همه اطرافیان و همراهان  رئیس جمهور، مثل رئیس جمهور فکر کرده، و با دیدگاه صادقانه او، دیروز و امشب و فردا را دیده بودند.

به خدا و تنهایی پناه می برم. باید نوشت. باید فکر کرد. باید راه رفت. باید امید داشت. باید به فردا رسید. اما چگونه؟!

سنگ صبوری باید پیدا کنم. نامه ای برای امشب! ما را ورشکست کرد و بدهکاری مادی، سهم ما از اصلاحات شد. این مهم نیست، مهم اینست که اینک، صدایم شنیده شده، و صداقتمان را او که صداقت داشته باور کرده.

سنگ صبوری باید پیدا کنم. خیلی حرفهای ناگفته درون سینه است. خیلی نانوشته ها است که باید نوشته شود.
سنگ صبوری باید پیدا کنم.
هیچکس صدای مرا نمی شنود؟! را پاره می کنم، می سوزانم. اینک فقط مدیران و مسئولین، باید نامه ای برای امشب! را بخوانند.
آیا خواهند خواند؟ آیا بدستشان خواهد رسید؟  24/6/84
به بهانه مهر،دخترم!
امشب! برای تو می نویسم...

دخترم! تو بعد از دوم خرداد، در فصل اصلاحات بدنیا آمدی و بعد از سوم تیر، در فصل عدالت به مدرسه می روی، و من امشب در تنهایی، برای تو که معنی فصل ها را در سیاست نمی دانی و نمی توانی بخوانی،می نویسم.

امیدوارم فردا که توانستی بخوانی، مرا لعنت و باز خواست نکنی، چرا که امروز، برای اولین بار، مجبور شدم تا بر خلاف عقیده و اندیشه ام، بخاطر وضعیت موجود و شرایط حاکم، راهی را برای تو انتخاب کنم، که بدرستی آن مطمئن نبوده، و به نادرستی آن اعتقاد دارم. راهي كه شروع آن سقوط اندیشه من است، و نهایت آن سقوط تو.

چند روز پس ازبرگزاری جشن تاسف بار و سوال برانگیزعاطفه ها، جشنی که در آن داراها، با غرور و افتخارعاطفه خریدند، و نادارها با حسرت عاطفه فروختند، در اولین روز ورود به مدرسه، تو به اشتباه و بیگناه، در طبقه ای قرار می گیری که متعلق به آن نیستی.

مدرسه غیردولتی و انتفاعی، مدرسه طبقاتی است، و تو یکی از آن هزاران نفر محروم متعلق به طبقه بدبختی هستی، که با هزاران بدبختی و قرض و قسط ، سعی می کنند، ادای خوشبخت ها را در بیاورند.

امروز، با اولین گامی که برای رفتن به مدرسه و کلاس بر می داری، دروغ را بدون باور یاد می گیری، تو مجبوری تا در روند تقلید کورکورانه، ادای کسانی را در بیاوری، که با آنان در یک طبقه قرار نداری، تو مجبوری تا رنگت را پنهان کنی و به گونه ای دیگر، ببینی و بخندی، و اما فردا، در جامعه طبقاتی، تو که طبقه ای نداری، در رویارویی با حقیقت چه خواهی کرد؟

امروز هزاران هزار دختر کوچک و بیگناه، که مثل تو پاک و معصوم، صادق و مظلوم هستند، و با تو هیچ فرقی ندارند، بخاطر پدران بدبختشان، که با پدر نفس بریده تو هیچ فرقی ندارند، وارد مدارس دولتی و کم امکاناتی خواهند شد، که سنگفرش زیبا و وسایل بازی و رایانه و تهویه مطبوع ندارد، دیوار کلاس و نیمکتهای آن رنگ و رورفته است، و تخته سیاه آن، جور دیگری، سیاه هست.

دخترم! باور کن که اگر وضعیت امشب را نتوانی باور کنی، فردا بسیاری از چیزها را نیز نخواهی توانست که باور کنی.

تو در مدرسه طبقاتی، آموزش خواهی دید، اما تربیت نخواهی شد؛ چرا که با دروغ می توان آموزش داد، اما با دروغ ، تربیت نمی توان کرد. با بذر دروغ، می توان کشت؛ اما با داس دروغ، نمی توان درو کرد.

وقتی معلمی که در زیر خط و چتر فقر زندگی می کند،می گوید، بنویس: توانا بود هر که دانا بود!

تو اگر بفهمی، و نخواهی دروغ بنویسی؛ باید بنویسی: توانا بود هر که دارا بود! . و اگر بجای بابا آب داد، بنویسی بابا قسط گاز داد. بابا قبض آب داد. بابا قبض برق داد. بابا، جان بجای نان داد. می دانی معلمی که کیفش مملو از قبض های پرداخت نشده است، به تو چه نمره ای خواهد داد؟

حرف امشب من، به تو کودک بیگناه همین است. به آنچه که  آموزش می دهند، زیاد مطمئن نباش! به آنچه که می بینی و می شنوی اعتماد نکن! بی چراغ وارد هیچ راهی نشو! بگرد و چراغی پیدا کن!

عدالت، آزادی، برابری و قانون، کلمات مقدس و ارزشمندی هستند، که به گونه های مختلف گفته و معنی می شوند، اما تو کدام معنی را یاد خواهی گرفت، و کدام معنی را باور خواهی کرد؟

عدالت، قانون، انقلاب و جمهوری اسلامی، وجود مدارس طبقاتی غیر انتفاعی را قبول و باور ندارند، و تو مجبوری، که بر خلاف قانون اساسی و عدالت اسلامی، راهی را بروی که درست نیست.

به نام و تابلو زیبای مدرسه نگاه نکن، نامها باهم فرقی ندارند،همه نامها مقدسند. اما نامهای مقدس، برای اهداف نا مقدس انتخاب شده اند، پشت هر نام، بسیاری مقاصد و اهداف نا مشخص پنهان است.

کدام امامی در فرهنگ مذهب عدالت محور شیعه، وجود چنین فاصله ای را قبول و توجیه می کند؟
پس نپرس و نخواسته باش که بفهمی، چرا نامهای مقدس، اهداف متضاد با افکار نامها را توجیه می کند؟
بسیاری ازمدارس و مجتمع های غیر انتفاعی، بر خلاف قاعده، پشت و در درون یک جریان سیاسی و جناحی و اقتصادی قرار گرفته اند.
امشب! پدرت که فکر می کند، بیشتر از تو می فهمد، گیج است، فردا! تو در این گیج بازار،چی خواهی شد؟

دخترم! امشب من با این انتخاب نادرست، آگاهانه به تو دروغ گفته، و راه دروغ نشان داده ام، که دروغ راه نیز، بزرگ راهی برای رفتن است.

وقتی که ظهر با کفش قسطی و کیف خالی از مدرسه بیرون می آیی، در بسیاری از اتومبیلهای گرانقیمتی که منتظر هم کلاسی هـای طبقاتی تو هستند، دروغ خواهی دید، دروغ هایی بزرگ، که حتی نمی توانی یک لحظه به دروغ بودن آن شک کنی. و من با سادگی و حماقت بسیار، بسیار امید دارم که فردا، تو که امروز، دروغ می بینی و یاد می گیری، به من. به خودت. به شوهرت. به فرزندانت. و به جامعه دروغ نگویی.

تو در این سالهای آینده، به خدا، به عشق، محبت، انسانیت، وجدان، و بسیاری از کلمات مقدس که می شنوی، آن گونه که از تو می خواهند و توقع دارند، فکر خواهی کرد، اما آیا به شناخت نیز خواهی رسید؟

من نمی توانم به تو دراین راه کمک کنم. تو در این مسیر تنهایی، چرا که آنچه که امروز، به تو یاد می دهند، با آنچه که پدرت یکروزی یاد گرفته است، بسیارمتفاوت است.

پدرت با بسیاری از پدران دیگر، با بیم و امید، از مرز انقلاب و جنگ عبور کرده است،انقلابی که دروغ نبود، و جنگی که راست بود، شاید امروز، نشانه های انقلاب را نتوانی پیدا کنی، اما بخوبی می توانی، نشانه های  جنگ را در مزار شهدا ببینی!

دخترم! به تو تظاهر کردن را در عمل آموزش خواهند داد، اما! تو به هیچ قیمت در این درس بسیار مهم و حیاتی، نمره قبولی نگیر. تظاهر؛ فریب و دروغ است، و تو سعی کن، بر خلاف راهی که پدر برای تو انتخاب کرد، بروی، و متظاهر و ریا کارنباشی.

بسیاربسیار متاسفم، که تظاهر کردم، به خودم، به تو، به عقیده ام، و به جامعه دروغ گفتم، طبقه تو، طبقه ای نیست که به ظاهر درآن قرار گرفته ای، این یک دروغ بزرگ است، که پدرت گفته؛ و حال این پدر متظاهر و دروغگو، با پررویی و بیشرمی، از تو می خواهد، که دروغ نگویی و تظاهر نکنی.

دخترم!
اگر بگویم چاره ای نبود، دروغ گفته ام، چاره بود، راه کم خطر دیگری نبود.
برای تحصیل ترا به کجا باید می فرستادم؟
تو پدر و در وضع و سنی نیستی، که بفهمی گاهی انتخاب چقدر مشکل است.

من ترسیدم، و بخاطر این ترس، راه فعلی را ناشیانه با شتاب انتخاب کردم، ترسیدم که فردا مرا باز خواست کنی، و از من بپرسی. چرا پدر مثل دیگران نبودی؟ چرا فقیر بودی؟ چرا بی عرضه بودی؟ چرا نتوانستی شرایط مساعد را فراهم کنی؟ چرا نتوانستی ببری و بخوری و فرزندت را اسیر فقر نکنی؟ چرا به آینده دخترت، در جامعه پول محور فکر نکردی؟ چرا بهترین راه موجود را برای دخترت انتخاب نکردی؟ چرا به انتهای جاده فقر، به سیاهی و فساد نگاه نکردی؟

دخترم! اگر یکروز فهمیدی پدرت اشتباه کرده، تو اشتباه نکن، از او متنفر و دورنشو، نوشته هایش را نسوزان، اندیشه و تفکرش را منکر نشو، به او پرخاش نکن، و پدرت را با بزرگواری ببخش.

پدر هایی که با هزاران امید، در جستجوی فردای بهتر برای کودکانشان بودند، امروز و فردا، بیشتر از هر چیز، به بخشش و نگاه دیگر گونه دختران خود محتاج هستند.

وقتی می فهمم دختران تیز هوشی در هنگام تحصیل، بخاطر نا داشته هایشان، به فساد و تباهی تن در می دهند. دخترانی در راه مدرسه، در جستجوی یک نگاه، از خانه فرار می کنند. وقتی می شنوم دخترانی پس از گرفتن مدرک دانشگاه و مادر شدن، از شوهران معتاد بی هویت، با هزار فلاکت و بدبختی طلاق گرفته، با کودکانشان در جامعه سرگردان هستند. وقتی می خوانم دخترانی آموزش پرواز ندیده، پس از رفتن به دانشگاه، در رویای پرواز، دانشجوی فساد می شوند. وقتی می بینم دخترانی با مدرک بالا به استخدام افراد بیسواد و عیاش در می آیند. وقتی دخترانی تحصیل کرده ، بسادگی فریب می خورند، از خود می پرسم، مربیان آموزش و تربیت، چگونه آموزش داده و تربیت کرده اند؟

آیا تمام آن دختران، دختران من، خواهران تو،  نبوده اند و نیستند!؟
دخترم یگانه! برای خواهرت هستی! در این نیمه شب بی مهتاب، چه بنویسم؟
گریه کن قلم! بشکن و بسوز و بخواب!
                                           شهریور 83 تکرار شهریور 84

                

تغییر وضع موجود ، تفسیر سوم تیر است!

درغوغای تخریب و تبلیغات و غوغا سالاری و عوام فریبی ، برای تغییر وضع موجود، توده محروم خاموش، با رای مظلومانه خود، بر علیه قدرت و ثروت، به آرامی قیام کرد، و بلند فریاد زد.

فریادی با تمام قدرت و وجود، برای شروع و انجام اصلاحات اصولی. فریادی برای نفی قوم سالاری و اجرای شایسته سالاری. اینک بسیاری از گوشهایی که صدای مردم را شنیده اند، می بایست در تفکر پاسخی منطقی، برای این صدای رسا باشند. سیاستمداران، سیاست را باید دوباره معنی کنند.

رای قاطعانه مردم، به کسی که بدون حمایت گروهها و جناحهای مطرح و پر ادعای سیاسی، با کمترین هزینه و تبلیغات، وارد عرصه انتخابات گشته بود، بیانگر فاصله بین خواست احزاب و مردم، تفکر دولت  با ملت، و دیدگاه سیاستمداران با مردم می باشد.

وقتی اکثریت گروههای سیاسی، با تمام تضادهای مشخص، در یک جبهه واحد، و برای دفاع از یک جریان، در کنار هم قرار گرفتند، مردم بیدار شدند، و به حقیقت رسیدند.

مگر می شود روحانیت مبارز در کنار روحانیون مبارز، و مشارکت، در کنار کارگزاران قرار بگیرد؟! احزاب و گروههایی که برای حفظ و کسب قدرت و ثروت، نتوانستند به اصول و مرامنامه خود وفادار بمانند، چگونه می خواسستند اعتماد مردم را جلب و جذب کنند؟!

هاشمی بنابدلایلی، ناخود آگاه، طعمه و قربانی منافع و خواست گروهها گشته، و بعنوان سمبل یک جریان قدرت و ثروت خواه، در مقابل مردم قرار گرفت.

ای کاش هاشمی! بدون توجه به ذهنیت ها ( هاشمی نمی آید، تا در تاریخ بماند) را خوانده بود.

ای کاش خاتمی! بدون توجه به واقعیت ها ( سید ! میلیونها دل عاشق حسین از تو حمایت می کنند) را فراموش نکرده، و (آقای رئیس جمهور- شب بخیر) را با دقت خوانده بود. و باشد که احمدی نژاد( امشب! برای فردا، ایران ترا انتخاب کرد) را از یاد نبرد.

توده آگاه مردم، برای اثبات غیر قابل پیش بینی بودن تفکر ایرانی، در ثانیه های وقت اضافه بازی بزرگان، به مطبوعات، احزاب و شعارو تفسیر و تحلیل ها نگاه نکرد، و بر خلاف خواست گروههای سیاسی، و پندار مدیران و نخبگان سیاست، بدون توجه و خواست و اهداف و تهدیدهای کشورهای خارجی، در یک حرکت فراگیر و خود جوش اجتماعی، بخاطر ایران، برای مبارزه با قدرت و ثروت و بی عدالتی اجتماعی، متحد شد، و به فرزند ملت، آهنگر زاده ای که یاد کاوه را در ذهن آنان زنده می کرد، رای داد.

حزب و گروه و جبهه و دسته و جناح مردم، بدون احتیاج به قیمویت لیدر و سر دسته و دستوربزرگترها، از میان حزبها، حزب خواست و مصلحت خود را انتخاب کرد، و برای رسیدن به امنیت و عدالت و توسعه و آزادی، کسی را انتخاب نمود، تا وظیفه ریاست جمهوری را، بار سنگین خدمت بداند.

احمدی نژاد را، برای ایران، خدا یاری کرد، و مردم انتخاب کردند.

حقیقتی که سالها برای بسیاری در صحنه سیاست، پنهان مانده بود، و مانده است. نقش خدا و مردم می باشد. و باشد که ششمین رئیس جمهور، بدهی سنگین خود، به خدا و مردم را هیچگاه فراموش نکند.

آنکه عزت و خفت می دهد خداست، و آنان که در جستجوی قدرت و ثروت، خدا را فراموش می کنند، بیش از مردم و خدا، به خود ظلم کرده اند و می کنند.

تحلیل ها را فراموش کنیم. واقعیت ها را بدور بریزیم. سیاست را از دریچه ای دیگر نگاه کنیم، و جای پای خدا را در خیلی از مسائل، از یاد نبریم. ایران بدون خدا هیچ است. ایران بدون ایرانی ایران نیست.

روزی که خاتمی با میلیونها رای، رویای مردم شد، خدا با او بود، و اما امروز؟

در طول تاریخ دیرین ایران، آنچه که بیش از هر چیز بر علیه منافع ملت و مصالح کشور نقش داشته است، فرصت طلبی فرصت طلبها، منفعت گرایی منفعت طلبها، و مصلحت خواهی، مصلحت طلبها بوده است.

امروز جریاناتی که می خواهند با حربه های مختلف، و فراموش کردن نقش خدا و مردم، پیروزی احمدی نژاد را به اسم و نفع خود قبضه کنند؛ خود را با هر شیوه ای به جریان جاری مردم می چسبانند؛ و همچون معامله گران خبره، در پی سود گام بر می دارند. فرصت طلبها هیچگاه لحظه ای فرصت را برای بدست آوردن موقعیت از دست نمی دهند. و این برای کسی که می خواهد با اتکا به قدرت مردم، همراه مردم، بخاطر مردم، با ثروت و قدرت مبارزه کند، بسیار کار مشکلی می باشد.

رای دادن، نقطه شروع حرکتست. برای رسیدن به فردای بهتر، مردم خود نیز باید بسیار تلاش کنند.
تنها و مهمترین وظیفه منتخب مردم، اجرا و تثبیت و مدیریت شایسته سالاری می باشد.

مردم خسته و ناامید از جدال و مناقشه پایان ناپذیر جناحها و گروهها، در جستجوی رفاه و عدالتند. و تنها این عدالت است، که می تواند، تبعیض و فساد و نا برا بری و ظلم و جور را نابود کند.

دشمنان مردم، با توجه به روند تاریخ ایران، در اولین فرصت، با تمام قدرت، به مقابله با فرزند ملت برخواهند خواست، و او را بخاطر حفظ منافع و مصالح خویش، با شیوه های مختلف از بین خواهند برد.

فرزند ملت، به افتخار تبار خود در صحنه نیامده است. فرزند ملت با نگاه به خدا حرکت کرده است، و او را از شر دوستان ناآگاه و دشمنان آگاه و قدرت طلبی قدرت طلبان و پول پرستی ثروت داران، خدا باید حفظ کند.

تاریخ ایران باز دوباره ورق می خورد، وکیل الرعایای در لباس رئیس جمهوربه میدان می آید. و او با توجه به تاریخ و حقیقت، هیچگاه فراموش نمی کند که کی بوده است و کی گشته است.

دنیای سرمایه داری و مدعی دموکراسی غرب باید، از دموکراسی و انتخابات ایران درس بگیرد، که در اصول این انقلاب، یک فردی بدون وابستگی حزبی و سرمایه و حمایت قدرت و ثروت، با اتکا به نیروی رای ملت، می تواند به بالاترین نقطه اجرایی کشور برسد.

آیا آمریکا و فرانسه و آلمان و روسیه، و دیگر کشورهای مدعی آزادی، در قرن حاظر، همچون نمونه ای را در خود سراغ دارند؟

فرزند ملت ایران، که ساده و بدون ادعا، حرف مردم را می زند، نه هنرپیشه است و نه بازیگر و نه بازیچه، و مردم این بار با تمام قدرت و توان، بدون یک لحظه غفلت در کنار کسی می ایستند، که بدون بدهی به گروهها، می خواهد برای ساختن ایران آباد و آزاد تلاش کند.

سرمایه داران، قدرت طلبان، مستکبرین، زراندوزان، کاخ داران، کوخ پروران، باید بروند. اگر چه طلحه و زبیر باشند. اگر چه در کنار پیامبر خدا شمشیر زده باشند.

مردم و انقلاب به کسی بدهی ندارند. آنها که به مردم و انقلاب بدهی دارند، باید در اولین فرصت، بدهی خود را بدون بهانه پس دهند، چرا که مردم، در اوج فقر و گرفتاری، عزم خود را جزم کرده اند، تا که به پشتوانه رای و فریاد خود، لایه های قدرت و ثروت را از هم جدا کرده و رسوا سازنند.

تحمل عدالت، بیش از اجرای عدالت مشکل می باشد. فاصله طبقاتی می تواند براحتی و بسادگی از بین برود، تنها کافیست که حق به حقدار داده شود، و حق کسی پایمال نشود.

مدیران با مردم فاصله دار، نابودگران تصویر عدالتند. متملقین و چاپلوسان، آفت عدالتند. منافقان و فرصت طلبان، دشمن عدالتند. زیادت خواهان و رانت خوران، بر باد دهنده عدالتند.

امروز و فردا! بادها، خیلی از پرچم و مسیرها را تغییر می دهد. اما فرزند ملت، نادری که در لحظه ناامیدی ملت از جا سر بلند کرده است، با کسی شوخی و رفاقت و رودروایسی ندارد. او می خواهد، نه با قلم قلم فروشان و دروغ دروغ پردازان، که با نگاه عمیق و دقیق تاریخ، در تاریخ ماندگار شود.

او در میان هزاران دوست تنهاست. او با هزاران یار تنهاست. دایره پیرامون او هر لحظه تنگتر می شود.

مواظب باش. روزنه ها را نبند. از بند دستها خودت را رها کن. نگذار بین تو و مردم دیوار بی تفاوتی بسازنند. نگذار رنگ و لباس و تصویرت را عوض کنند. مردم تو را اینگونه دیده و انتخاب کرده اند. پس تصویرت را در ذهن مردم نشکن. و رای و فریاد مردم را ارزان نفروش. بدون ترس و واهمه حرکت کن به جلو، خدا و مردم با تو هستند. باور کن.

ایران دیشب، با یک حماسه، ایران امروز شد، و حال من در اوج زخم و درد، به ایران و ایرانی افتخار می کنم. ایرانی امید را دوباره معنی کرد. ایرانی مقابل آنکس که رو در روی او ایستاده بود ایستاد، و حماسه ای دیگر خلق کرد، تا به ایران و جهانیان ثابت کند، که حماسه ساز، ایران است و ایرانی، که فرد حماسه ساز نیست. این ملت است که هر گاه بخواهد، حماسه می سازد.

تصویر با لبخند خاتمی، در کنار تصویر معین و هاشمی، نتوانست برای رئیس جمهور حماسه دیروز افتخاری کسب کند. ای کاش که در این روزها، خاتمی با اندکی تعمق، بخاطر ایران و تاریخ، تصویر خود را در کنار مردم گذاشته، و رای خود را  با مردم، در صندوق انداخته بود.

بازنده حماسه سوم تیر. نه هاشمی. که آمریکا و استعمار است. و برنده، نه احمدی نژاد، که مردم و ایران. عمل به شعار اصلاحات را ، بدون غوغا سالاری فردا خواهیم دید. انشاا...     چهارم تیر ماه هشتاد و چهار

دولت احمدی نژاد و  مشکلات جوانان (1)
مسئله اعتیاد جوانان را چگونه باید حل کرد؟!

یکی از بزرگترین معضلات و مشکلاتی که دولت احمدی نژاد، ناخواسته، در شروع راه با آن درگیر و روبرو می باشد، مسئله وجود دختران فراری و اعتیاد جوانان می باشد. بدون حل این دو مشکل فراگیر و نابود کننده، دولت احمدی نژاد قادر نخواهد بود، تا به اجرای شعارهای وعده داده شده نزدیک شود.

بنا بدلایل مختلفی که خیلی از قضایای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی در آن نقش داشته است، با وجود خیل سازمانهایی که با مواد مخدر و اعتیاد مبارزه می کنند، اینک جامعه، با چندین میلیون جوان معتاد و در آستانه اعتیاد روبرو می باشد.

خانواده های بسیاری، با تحمل خیلی از مسائل، بنوعی درگیر مسئله اعتیاد و حاشیه های اعتیاد می باشند. طلاق، قتل، سرقت، فساد، فحشاء و خودکشی پدید آمده از بلای خانمانسوز اعتیاد، صدمات غیر قابل جبرانی بر احساس و روح جامعه گذاشته و می گذارد.

اینکه چرا جوانان معتاد شده اند، نمی تواند برای از بین بردن اعتیاد موجود کارساز و راهگشا باشد، دلایل اعتیاد جوانان فقط می تواند در امور پیشگیری کاربرد داشته باشد.

اگر با توجه به دلایل علمی و روانی، بپذیریم و باور کنیم، که معتاد بیمار است و اعتیاد یک نوع بیماری مسری لاعلاج می باشد، می توان بدرستی  این بیماری و بیماران را تحمل کرد، و برای از بین بردن بیماری و درمان بیمار تلاش کرد.

سرطان، فشار خون، آسم، دبابت، ایدز و تالاسمی نیز جزو بیماریهای طاقت فرسا و خانمانسوزبــی درمان می باشند. خانواده های بسیاری بخاطر پرداخت و تامین هزینه درمان از هست و نیست ساقط می شوند، و هیچگاه هیچکس درصدد بر نمی آید تا آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات و بیماریهای قلبی و دیابت و سرطان را با اعتیاد مقایسه کند.

کلینیک و انجمن و درمانگاه و بیمارستانها و بیمه های مختلفی برای بیماران صعب العلاج وجود دارد. دولت با شیوه های مختلف، و پرداخت سوبسید و تامین دارو به بیماران خاص کمک می کند. و حال باید دولتی که مهرورزی و عدالت گستری را سرلوحه برنامه خود قرار داده است، این نقش را در برخورد با بیماران معتاد نیز ایفا کند.

قهر و زور و زندان و جریمه و مجازات و فشار راه درمان اعتیاد نبوده و قادر نیست تا یک بیمار معتاد را سالم گردانیده و به جامعه باز گرداند. اعتیاد یک بیماری روانی با ویژه گیهای خاص خود می باشد.

برای از بین بردن اعتیاد و ریشه کن کردن بیماری اعتیاد، در اول می بایست که با یک روشن بینی خاص، و توجه دقیق به آمارها، حقیقت موجود و وخامت اوضاع را بررسی و قبول کرد.

بهر دلیل و بنا به هر شرایطی، به قیمت ثروتمند شدن قاچاقچیان و تولید کنندگان مواد مخدر، این بیماری مهلک و غیر قابل درمان! به جامعه جوان کشور سرایت کرده است. کانونهای بازپروری، زندان و درمانگاههای ترک اعتیاد نیز نتوانسته اند با تمام بودجه و زمان و تلاش، بخاطر نوع نگاه حاکم، این بیماری را ریشه کن سازند. در همان زمان که سازمانهای مختلف با شیوه های گوناگون، دهها و صدها جوان را دستگیر و ترک اعتیاد می دهند، صدها و هزاران جوان به دام اعتیاد می افتند.

نبود و کمبود مواد و انگیزه رسیدن به مواد، از یک معتاد، دزد و قاتل و فاسد می سازد. یک بیمار معتاد، برای بدست آوردن مواد مخدر، نا خودآگاه و بدون تفکر، دست به ارتکاب هر عملی می زند، از فروش لوازم خانه و دزدی و قتل گرفته، تا فروش ناموس و فرزند خود؛ و اینها همه بخاطر نوع بیماری می باشد. ذهن یک بیمار معتاد متعلق به خود او نمی باشد. مغز یک بیمار معتاد از او فرمان نمی برد. و اینک بر دولت خادم جمهور است، که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی، برای از بین بردن قاچاقچیان و ریشه کن کردن بیماری اعتیاد، قاطعانه و بدون واهمه و شعار وارد صحنه شود.

شناسایی و ثبت نام بیمارا ن معتاد و سهمیه بندی مواد مخدرارزان و مجانی، در مرحله اول قاچاقچیان و توزیع کنندگان مواد مخدر را نابود و بیکار خواهد کرد؛ و در مرحله دوم، از اعتیاد دیگر جوانان جلوگیری خواهد نمود. دیگر هیچ بیمار معتادی بخاطر دست یابی به مواد مخدر، دیگران را به مصرف مواد مخدر ترغیب و آلوده نخواهد کرد. 

دولت احمدی نژاد اگر بتواند با ترفندهایی و با هر هزینه، تعداد معتادان را در دوران چهار ساله حکومت کابینه خود ثابت نگاه دارد، پیشرفت کرده است. حال هر چه که از تعداد موجود کاسته شود که معجزه و خارق العاده و قابل ستایش و تقدیر است.

گناه اعتیاد جوانانی که در دوران دولتهای سابق به اعتیاد آلوده شده اند، به گردن احمدی نژاد و کابینه او نیست. اما گناه اعتیاد جوانانی که با شروع دولت او سالم بوده و به او رای داده اند، در آینده به گردن احمدی نژاد و کابینه او خواهد بود. در این مسئله به هیچ نحو شک نباید کرد.

قدم اول کابینه احمدی نژاد سالم نگه داشتن جامعه، و بستر سازی مناسب برای حرکت جوانان سالم و دور کردن بیماری اعتیاد از آنان می باشد، و در قدم دوم، محدود کردن اعتیاد و به رسمیت شناختن بیماری اعتیاد!

ایران کشور جوانی با میلیونها جوان رای اولی می باشد، برای سالم نگاه داشتن میلیونها جوان، گاه باید هزاران جوان را نیز فدا کرد. هزاران جوان پاک ایرانی در جنگ و انقلاب شهید شدند، تا میلیونها جوان ایرانی، آزاد در کشوری مستقل زندگی کنند، و اینک در جنگ نابرابر فرهنگی، می بایست با تعمقی بیشتر و بر پایه اصول و منطق و علم با این ویروس خطرناک و مهلکی که به هدایت و با حمایت کشورهای منفعت طلب وارد خون جوان ایرانی شده است مبارزه کرد.

برسمیت شناختن بیماری اعتیاد. در دسترس قرار دادن دارو و مواد مورد نیاز معتادان بیمار. از بین بردن زمینه های فساد و نابودی بستر بیماری. کمک می کند تا در یک زمان چند ساله به جامعه سالم نزدیک شویم.

بسیاری از کسانی که برای مبارزه با مواد مخدر طرح و برنامه ارائه می کنند، هیچگاه خود درگیر مستقیم مشکلات این بیماری نبوده اند. واقعیت اعتیاد را  دیده اند، اما  حقیقت آن را حس و لمس نکرده اند.

بدون شعار و غوغا سالاری، برای مبارزه با مواد مخدر و بیماری اعتیاد، تنها یک راه عملی وجود دارد. نظارت و مداخله در توزیع مواد مخدر. کنترل  اعتیاد. درمان اعتیاد.

ممنوع و قاچاق بودن مواد مخدر، خود یکی از عوامل جذب جوانان به مواد مخدر می باشد. بهر حال هر چیز ممنوع جاذبه هایی برای بسیاری از افراد ایجاد می کند. جوان بخاطر روحیه جوانی اهل ریسک و خطر و آزمایش است. انرژی جوان برای ممکن کردن ناممکن است. پس خوشبینانه باید به حقایق موجود نگاه کرده،  و راهی را انتخاب کنیم، که با هزینه و آثار سوء کمتر، جامعه را به سلامت و پاکی برساند.

جامعه و دولت ایران نمی بایست بخاطر دفاع از جوانان دیگر کشورها جوانان خود را فدا کند. قاچاقچیان مواد مخدر بخاطر سود سرشار این تجارت به هر گونه تلاشی و بهر قیمت دست می زنند، تا مواد مخدر را به هر جای جهان که می خواهند ببرند، قاچاق کنند. این مشکل سازمانهای دیگر کشورها می باشد. و اما مهمترین وظیفه دولت مواظبت از جوانان و جامعه می باشد. با از بین بردن بازار فروش و دولتی شدن این بازار، قاچاقچیان مواد مخدر با از دست دادن بازار پر سود ایران، به فکر یافتن بازارهای دیگر خواهند بود.

تامین مواد مورد نیاز بیماران اعتیاد هیچ هزینه گزافی برای دولت نخواهد داشت. فقط کافیست موادی که در هفته مبارزه با مواد مخدر آتش می زنند، در طول سال حساب شده به بیماران معتاد داده شود.

راه حل درمان یک درد و معضل بزرگ بسیارساده است. شرایط و چگونگی  قانون اجرایی آن در جای دیگری عنوان خواهد شد. پیامد و ضرر و زیان این طرح بمراتب کمتر از شیوه های کنونی مبارزه با قاچاق و بیماری اعتیاد می باشد. توجه داشته باشیم که اجرای این طرح به منافع بسیاری آسیب وارد خواهد کرد. و دقت داشته باشیم، که راه مبارزه با بیماری و درمان بیماری، احساسی برخورد کردن نمی باشد. بسیاری از زیانهای مواد مخدر و بیماری اعتیاد را خانواده ها پرداخت می کنند. خانواده ها و افراد سالم اجتماع، به اجبار و بخاطر شرایط  با میل و بی میل مجبور به پرداخت هزینه های مختلف  اعتیاد می باشند.

پدری که بخاطر حفظ آبرو بر خلاف های فرزند بیمار معتادش سرپوش می گذارد. مادری که به دلیل عشق مادرانه و برای تامین هزینه فرزند بیمار معتادش، جواهرات خود را می فروشد. زنی که بخاطر تامین هزینه شوهر بیمار معتادش به کودکان خود گرسنگی می دهد. دختری که بخاطر هزینه پدر معتاد بیمارش بر خلاف خواست خود ازدواج می کند.

بسیاری از افراد جامعه جان خود را بخاطر عدم پرداخت چندین هزار تومان هزینه دارو به بیماران معتاد از دست می دهند. خبرهای حوادث روزنامه ها روزانه مملو ازین اخبار می باشد.

پس بخاطر مبارزه با بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و مصون داشتن جوانان پاک از سرایت این بیماری خطرناک. معتاد و اعتیاد را باید با قانونی نو کنترل و درمان کرد.

یکی از وظایف دولت ایجاد عدالت اجتماعی و درمان و آموزش رایگان می باشد؛ و بیماران معتاد بعنوان افرادی از جامعه ایرانی حق حیات و زندگی دارند. بیماریهای گوناگونی انجمن های مختلف دارند؛ و بیماران معتاد نیز باید دارای انجمن حمایت از بیماران معتاد شوند.

مردم و خانواده هایی که به نوعی با مشکل بیماری اعتیاد روبرو می باشند؛ به این انجمن کمک خواهند کرد.

آقای احمدی نژاد امروز، بخاطر میلیونها چوان پاک و سالم ایرانی که قلبشان بخاطر ایران می طپد؛ و بخاطر خدا و عدالت، در شروع فصلی که می رود تا شعارهای انقلاب دوباره معنی شود. با بیماران معتاد مبارزه نکنید، که بیماران معتاد را درمان کنید. شیوه های درمان موجود، ایرانی و سازگار با فرهنگ ایرانی نیست. ایرانی غیر قابل پیش بینی که با انتخاب خود تحلیل تمام تحلیلگران را نقش بر آب کرد؛ ساز و کار خاص خود را دارد. و راه درمان بیمار معتاد ایرانی، تفکر و اندیشه ایرانی می باشد.

                                           11/4/84 یزد   

آقای صفار هرندی!
نامه ای برای امشب! در شب حاکم بر فرهنگ سوخت!

آیا کتابی که با توجه به شعار آزادی قلم و اندیشه،دردوران اصلاحات خاتمی! توقیف شد و مجوز چاپ آن لغو گشت و مجوز نشر آن صادر نشد، در دوران مهرورزی احمدی نژاد با گرفتن مجوز رفع توقیف خواهد شد؟!

هیچگاه نمی خواستیم و دوست نمی داشتیم کتابی که در پاسخ به نامه ای برای فردا خاتمی نوشته شده، وقتی که خاتمی در قدرت نیست چاپ و پخش شود، اما وقتی که خود اینجور می خواست، ما چه باید بکنیم؟!

در رابطه با کتاب چهل و هشت صفحه ای نامه ای برای امشب! دهها نامه نوشته و پست شد، صدها تلفن زده شد، دستور وزیر سابق ماهها با شماره نامه های مختلف در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چرخ زد. میلونها تومان خسارت مادی به ما وارد شد، و تصویرهایی که در ذهن ساخته بودیم شکست و راهی باز و چراغی روشن نشد.

امروز در یک اتفاق مشابه، بدون آنکه کسی صدایمان را بشنود، به سرنوشت سبزی کاران دچار شده ایم، وبا نابهنگام، هزاران سبزی کار را ورشکست کرده، سبزی ها می پوسند و از بین می روند، و دولت احمدی نژاد می رود تا با مهرورزی، بدون هیچ درنگی، خسارت سبزی کارانی را که در دوران او سبزی نکاشته اند پرداخت کند. در دوران احمدی نژاد، ارزش کتاب و نویسنده، که کمتر از سبزی و سبزی کار نیست؟

اندیشه ما در گذشته ریشه دارد، نامه ای برای امشب! در گذشته کاشته شده، و مسئولین بهداشت و سلامت فرهنگ تسامح و تساهل، بخاطر ترس از شیوع وبایی که این کتاب می توانست در اذهان ایجاد کند، در آستانه انتخابات، این کتاب را توقیف کرده، و با شجاعت و قدرت، نه پاسخی دادند، و نه خسارتی پرداخت کردند.

میثاق گرایان احمدی نژاد برای گذر از شب و رسیدن به فردای روشن و پرافتخار باید بدون واهمه، نامه ای برای امشب! را بخوانند و باور کنند، نامه ای برای امشب! سیزده ماه قبل از انتخابات، با مردم باوری، پیش بینی وضعیت امروز و رای مردم را کرده بود. آنچه که دیشب در این کتاب نوشته شده، امروز از زبانهای مختلف گفته می شود؛ و هنوز نامه ای برای امشب! توقیف است.

ده هزار نسخه از کتاب نامه ای برای امشب! در صحافی خاک می خورد، بهره بدهی ما روز بروز اضافه می شود، و حتی اجازه نداریم تا حداقل نسخ هایی از این کتاب را برای وزیران و استانداران احمدی نژاد ارسال کنیم. باشد که در طلوع دوباره مهرورزی، آنان که از سبزی کاران حمایت می کنند، یا کتابهای ما را بخرند، و یا مجوز نشر بدهند.

در مراسم تشریفاتی بدرقه خاتمی و مسجد جامعی، در غیاب سلام! آنگاه که بسیاری در روند غوغاسالاری، با چشم بستن بر حقایق جامعه و مظلوم نمایی، از آزادی قلم و اندیشه و رشد فرهنگ و هنر گفتند، هیچکس از توقیف نامه ای برای امشب! و ورشکست شدن نویسنده غیر وابسته آن حرفی نزد.

امروز گفتن و نوشتن از گذشته، دردی را درمان نمی کند، اما بدون آسیب شناسی گذشته، چگونه می توان به آینده رسید؟        هفتم شهریور هشتاد و چهار

احمدی نژاد، عدالت، و مجلس هفتم؟!

در شرایط حساسی که جامعه، در میان بمباران تبلیغاتی دشمنان ایران و انقلاب، و غوغای نمایش و بازیهای سیاسی، با توجه به وضع موجود، بر خلاف پندار و خواست سیاست پیشگان، برای تغییر و اصلاح  وضع موجود، قاطعانه به عدالت رای داد. احمدی نژاد، بعنوان منتخب مردمی که عدالت را فریاد زدند؛ برای به عمل درآوردن وعده و شعارهای انتخاباتی و تحقق عدالت اجتماعی، تا چه حد می تواند به همراهی و همکاری نمایندگان مجلس هفتم، مطمئن و امیدوار باشد؟

مجلسی که بسیاری از نمایندگان آن بنا بدلایلی مشخص و در راستای حفظ وضع موجود، در جریان انتخابات ریاست جمهوری، بر خلاف خواست و نظر اکثریت مردم، از شعارهای رقیب انتخاباتی احمدی نژاد حمایت کرد، با محورهای اعلام شده احمدی نژاد چه خواهد کرد؟

قوانین عدالت گستری و خدمتگزاری صادقانه بی منت را کدام مجلس، با رای کدامین نمایندگان، می بایست تصویب کند؟

نمایندگانی که بنا به تصویب و خواست نمایندگان مجالس سابق، از حقوق و مزایا بالا و امکانات رفاهی بسیاری برخوردار می باشند، چگونه می توانند در راستای عدالت گستری، با شکم سیرو زندگی مرفه و تامین آتیه، مشکلات و درد مردم را حس کرده، و برای اکثریت محروم و گرسنه و گرفتار کشور کار انجام دهند و برنامه ارائه کنند؟

برای عدالت گستری و از بین بردن تبعیض و بی عدالتی در جامعه طبقاتی شده، نمایندگان عدالت خواه و متعهد مردم در مجلس، بدون در نظر گرفتن منفعت و مصلحت، می بایست با حداقل حقوقی که اکثریت کارگران و کارمندان از آن بهره مند می باشند زندگی کنند.

در شرایط امروز جامعه، با حداقل حقوق، پاک و سالم زندگی کردن هنر می خواهد، و حال کدامیک از نمایندگان مردم، که بخاطر مردم و برای خدمتگراری به مردم، از بیت المال  حقوق می گیرند، قادرند که هنرمند صحنه اجتماع باشند؟

نمایندگان مردم باید با توجه به اصول مذهب و مسئولیت ملی، همچون رئیس جمهور و استانداران و وزیران، الگوهای تمام عیاری برای افراد جامعه و مدیران باشند.

در یک جامعه عدالت گستر، تا آنزمان که یک فرد جامعه، بدلیل سیاست های اجرایی و شیوه های مدیریتی، شب گرسنه با رنج می خوابد، نماینده آن جامعه حق ندارد که شب با شکم سیر و بدون اندوه بخوابد.

مگر می توان از عدالت گفت و عادلانه رفتار نکرد؟ مگر می شود از رفع تبعیض گفت و در عمل تبعیض و نابرابری ساخت؟ مگر می شود از برادری گفت و برادر نبود؟

نماینده مردم، یکی از مردم است، که با از خود گذشتگی و فداکاری، برای سختی کشیدن و خدمت بی منت، کسوت نمایندگی مردم را پوشیده، و این نماینده در قبال تصویب کوچکترین قانونی که مانع از تحقق عدالت اجتماعی و باعث تبعیض و بی عدالتی گردد، مسئول است.  

مجلس هفتم، با توجه به تصویر موجود، بر خلاف آنچه که از دریچه بازیهای سیاسی عنوان می شود، بدلیل وجود نگرشهای گوناگون سیاسی و جناحی، قادر نخواهد بود تا با همراهی قاطعانه و بدون شرط ، احمدی نژاد را برای خدمت صادقانه به مردم، در طول راه یاری کند.

مجلس بعنوان خانه ملت و جایگاه نمایندگان مردم، می بایست که در همه حال، بدون در نظر گرفتن منافع و

مصالح حزبی و سیاسی،  منافع ملت و مصالح کشور را در نظر گرفته، مدافع ارزشها بوده، و بدون کوچکترین درنگ و بهانه، طرحهای توسعه کشور را ارائه و تصویب کرده، و در رابطه با طرحهایی که منافع ملت و مصالح کشور در آن منظور نگشته، تجدید نظر نماید.

نمایندگانی که با بدهی به گروهها و جناحهای سیاسی وارد مجلس هفتم شده اند، چگونه می خواهند در راستای اهداف و برنامه های ششمین رئیس جمهوری که بدون بدهی به گروهها و جناحهای سیاسی، منتخب مردم شده است حرکت نمایند؟

احمدی نژاد! با توجه به روند و نتیجه انتخابات، تنها به خدا و مردم بدهی دارد، و در قبال بدهی نمایندگانی که به جریانات خاصی بدهی دارند، هیچگونه تعهدی ندارد و نباید که داشته باشد.

اگر مجلس هفتم نتواند با نگرشی صحیح و بدون بغض، رای و خواست مردم را در نظر گرفته، شعارهای عدالت گرایانه احمدی نژاد را معنا و تفسیرو تحلیل کند، احمدی نژاد برای اجرای درست و موفق برنامه ها، دچار مشکل خواهد شد، و در نهایت راهی را خواهد رفت، که دیگران با هزاران ادعا، قبل از او رفته اند.

تغییر وضع موجود، تفسیر سوم تیراست، و حال نمایندگان مجلس هفتم در کجای وضع موجود قرار دارند؟ مجلسی که با تصویب قانون، از حقوق اکثریت مردم، برای تامین بنزین اقلیت مردم هزینه می کند، چگونه می تواند عدالت را معنا کند؟

یکی از بزرگترین مشکلات آحاد مردم هزینه های چهار قبض دولتی می باشد، اگر قرار است که در راستای عدالت گستری و ایجاد عدالت، کاری صورت گیرد و کمکی به قشر محروم جامعه بشود، باید بجای طرح شعار پرداخت کمک ماهیانه و دیگر کمکهای اهانت آمیز و افزایش حقوق، در رابطه با چهار قبض، کاری صورت بگیرد.

اجرای عدالت و از بین بردن تبعیض و بی عدالتی و فاصله طبقاتی، در کشور ثروتمند و تاریخی ایران، کار آسان و مشکلی می باشد، تنها کافیست که نمایندگان واقعی مردم، بدون در نظر گرفتن منفعت و مصلحت بخواهند.

آیا مجلس منتخب هفتم،می خواهد و می تواند، که بدون غوغا سالاری و شعار گرایی، دست در دست رئیس جمهور منتخب نهاده، تبعیض و بی عدالتی را از بین ببرد و برای توسعه و پیشرفت کشور کاری انجام دهد؟

اگر می خواهد پس باید که از خود شروع کند. راه عدالت و اصلاحات و پیشرفت و توسعه و آزادی از مجلس می گذرد، چرا که مجلس قوه مقننه است، و بدون حاکمیت قانون، تحقق عدالت اجتماعی ممکن نیست.

قوانین عدالت گستری و فقر زدایی. مساوات و برابری. توسعه و پیشرفت. آزادی و امنیت. مهرورزی و خدمتگزاری . شایسته سالاری و اصلاحات، از راه مجلس عبور می کند، و این مجلس است که می تواند با توجه به نگرش و برنامه های نمایندگان مردم، قوانین را هر گونه که می خواهد تصویب، و برای اجرا ارائه کند.

مجلس قانون گزار ناظر است، که گاه بخاطر مسائل سیاسی و جناحی، گرفتار شرایط ایجاد شده گشته، از اصل موضوع غافل می شود.

اگر مجلس هفتم نتواند پا به پای رئیس جمهور بیاید. رئیس جمهور قبل از شروع حرکت از پای خواهد افتاد. برنامه احمدی نژاد، همچون خواست مردم مشخص است، و حال بر مجلس است که شفاف و بی پرده، برنامه های خود را ارائه و اعلام نماید.

                                              هیجده مرداد ماه هشتاد و چهار
آقای استاندار! خدا حافظ !

رای بالای مردم استان یزد به احمدی نژاد، یکی از دلایلی است که اثبات می کند، شما نیز همچون بسیاری از استانداران و مدیران خاتمی، در تحقق عدالت اجتماعی و کاستن فاصله طبقاتی موفق نبوده، و با عملکردهای سطحی و بی برنامه، در رشد تضاد و ناهنجاریهای اجتماعی سهم داشته اید.

آنچه که احمدی نژاد را بعنوان رئیس جمهور برگزید، سطحی نگری، شتاب زدگی، تشریفات پروری، بی اعتنایی به شایسته سالاری، و حزب گرایی مسئولین و مدیران خاتمی بود.

هم سویی و هم نوایی نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی با بسیاری از مدیران، در راستای تبلیغات و تلاش برای پیروزی تفکر مقابل نیز نتوانست، مانع پیروزی مردم و احمدی نژاد گردد.

نه رای دهندگان به دکتر پاک نژاد، در قضیه انتخابات، به خواست دکتر که خواست مردم را فراموش کرده بود، توجه کردند، و نه هواداران تابش در اردکان، مصلحت نماینده خود را در نظر گرفتن.

نمایندگان مردم  استان یزد در مجلس شورای اسلامی، هیچگاه نخواستند و نتوانستند که نظر مردم و نخبگان را در باره عملکرد استاندار بدانند، و با انتقاد و سوال، مانع از حرکتهای اشتباه گردند.

سفرهای بی مورد و بی نتیجه استاندار و همراهان به کشورهای خارج، در انتخابات ریاست جمهوری نتیجه داد، و شعاری که باعث توجه مردم شد، حذف سفرهای خارج مدیران در دولت آینده بود.

یزد یکی از استانهای کشور ایران اسلامی می باشد، و آنچه که در دیگر استانها نیز گذشته، بیانگر تشابه وضعیت مدیریتی استانها می باشد.

اگر وزرا و استانداران خاتمی به گونه ای دیگر عمل کرده بودند، و اینگونه با سکوت و بی تفاوتی، در مقابل انتقادات روبرو نشده، و با مردم فاصله نگرفته بودند، نیاز به عدالت، خواست اکثریت مردم نمی گشت.

اینک شوک حاصل از انتخاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور، بسیاری از مدیران و مسئولین را به کما سیاسی فرو برده است. آنها براحتی باور نمی کنند، چیزی را که باید باور کنند.

خاتمی با افسوس به سوی تاریخ می رود. ماندگاری در تاریخ اینک تنها یک خواب و رویا ست.

نمایندگانی که در انتخابات ریاست جمهوری، با در نظر گرفتن منفعت و مصلحت خود، بر خلاف خواست و نظر مردم حرکت کردند، نقشی در مجلس آینده نخواهند داشت.

متاسفانه باعث تخریب و بداخلاقی سیاسی در انتخابات اخیر عملکرد خودخواهانه و منفعت طلبانه جریانی بود، که برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیله ای استفاده می کرد.

آنها که مانع از حضور هاشمی در مجلس پنجم گشتند، با هواداری شتابزده خود مانع از پیروزی هاشمی گردیدند. هاشمی را جز دوستان کسی خراب و تخریب نکرد، و این تخریب با دفاع ناشیانه از هاشمی و حمله شتاب زده به احمدی نژاد همچنان ادامه دارد.

اینک یزد، همچون ایران، در آستانه تغییرات گسترده است، و شاید بدلیل عدم تغییرات گذشته، یزد شاهد گسترده ترین تغییر باشد. مدیریت یکنواخت سالیان گذشته، یکشبه تغییر خواهد کرد، و کسی به هیچ قیمت، پستی را بدون داشتن شایستگی، حفظ نخواهد کرد.

با نگاه دقیق به عملکرد گذشته مدیران، جایی را نمی توان پیدا کرد که بی نیاز از تغییر باشد، و این می رساند که در این سالها و در دوران خاتمی، چه بر مردم یزد گذشته است.

و اما آیا مدیران بعدی، با توجه به اصول و قانون، هیچ سوالی را برای مدیران سابق مطرح نخواهند کرد؟

آیا انقلاب اداری، بدون مجازات و محاکمه به پایان خواهد رسید؟ آیا آنان که باعث رشد فاصله طبقاتی و بی عدالتی و فساد گشته اند، همانجور ساده به امان خدا رها خواهند شد؟

برای عملکرد ادارات و سازمانهای مختلف باید جداگانه پرونده ای باز کرد. اداره و سازمانی نیست که بتواند خود را از همراهی با استانداری و احزاب حاکم تبرئه کند. و البته که نمی توان مقصر تمام مسائل را استاندار سه ساله فعلی یزد قلمداد کرد. ریشه بسیاری از مسائل به استاندار گذشته نیز باز می گردد.

استاندار خاتمی، هیچگاه نخواست و نتوانست که تغییری عمیق و به موقع در مدیران استاندار سابق پدید آورد. و اینک وقت، وقت پاسخ به مردم و انقلاب و روسای جمهور سابق و آینده است.

این عدالت نیست که خاتمی، به تنهایی پاسخگوی تاریخ باشد. هر چند که بیشترین بار مسئولیت به عهده او می باشد. بهر حال بسیاری از مدیران را خاتمی خود انتخاب کرده است.

شاید برای بسیاری عذابی سهمگین تر از ترک پست و میز و مقام نباشد. دلبستگان قدرت و ثروت، در برزخی که خود ساخته اند، با دیدن تصویر عدالت بر خود می لرزند و در خود می سوزند. و این شاید که درس دوباره تاریخ باشد، به آنهایی که تاریخ را نخوانده و یا از یاد برده اند.

بسیاری از رانندگان مدیران، تابحال دهها مدیر را بمقصد رسانده اند، و اما تغییرات اینبار با تغییرات گذشته بسیار تفاوت خواهد داشت، چرا که هیچ مدیری بعد از تغییر،دوباره پست مدیریت در هیچ کجا نخواهد گرفت.

بسیاری از مدیران با آینده نگری و توجه به بخش خصوصی، برای آینده خود فکری کرده اند، و اما برنامه احمدی نژاد، براحتی و بسادگی، خواب این دسته از مدیران را با یک سوال ساده آشفته خواهد کرد.

از کجا و به چه دلیل آورده ای؟

آقای استاندار! بسیار با سادگی و خوش خیالی، از عملکرد شما و استانداری و مدیران استان انتقاد کردیم. انتقاداتی که هیچ کدام هیچگاه پاسخ نداشت. و اما بد بود که در این آخرین روزها، با استانداری که بیشترین انتقاد را از او داشته، و حتی بخاطر عملکردهای او به رئیس جمهور شب بخیر گفته ایم، خدا حافظی نکرده و بی بدرقه او را به تاریخ بسپاریم. بزودی عکس شما نیز در کنار تصویر دیگر استانداران، در سالن استانداری نصب، و مدح نامه بی نام نصب شده در دفتر شما به بایگانی سپرده خواهد شد. درختی نکاشته اید که زیر سایه آن به یاد شما بیافتیم، و چمن های پارک کوهستان نیز با قطع چند روزه آب خشک خواهد شد.

کلانتری بدون بدرقه مردم محروم همچون خاتمی می رود. و اشکی اگر که در این رفتن بر گونه ای بلغزد، اشک شوق و امید مردم محروم است.

ای کاش زمان به عقب بر می گشت، و خاتمی و استانداران او، به  گونه ای دیگر راه می رفتند،  و حرکت می کردند، و افسوس که با تمام ممکن کردنهای غیر ممکن، این غیر ممکن را ممکن کردن محال است.

فردا وقتی برای رئیس جمهور و استاندار بعدی می نویسیم، شاید که یاد خاتمی و شما بیافتیم، اما هیچ معلوم نیست که آنزمان چگونه ازین گذشته یاد کنیم. هر چند که وضعیت ازین خرابتر دیگر ممکن نیست.

پس آقای استاندار خداحافظ! وعده ما شما فردا! انتقادات تمام شد، اما حرفها هنوز ادامه دارد.

بعد ازین هیچگاه در رابطه با دیروز و دیشب استان چیزی نخواهیم نوشت، چرا که رسم و مرام ما انتقاد از قدرت داران است نه از بازندگان.

می رویم بسوی صبح، سرشار از عشق نوشتن، برای آمدن استاندار بعدی لحظه شماری می کنیم. هنوز بسیار باید بنویسیم. فقط منتظر خواننده دلسوخته می باشیم. استاندار بعدی فقط باید کارهایی را انجام بدهد که شما انجام نداده اید. مثل رئیس جمهور!        چهاردهم تیرماه هشتاد و چهار

ایران من! تو بمان.
عشق! هر گز نمی میرد.

امشب! در تنهایی و سکوت، میان بهت و حیرت، عشق و غرور من، ایران سراسر اتفاق و پر حادثه ای  است، که در روند لحظه های تاریک تاریخ، بارها و بارها شکسته، زخم خورده، بغض کرده، لرزیده ، سوخته، گریسته، اما از پای نیفتاده.

عشق! و رنج و درد عشق، هدیه خدای بی همتای خرد و عدالت است، و ایران مملو از درد و رنج، زائیده عشق است و زاینده عشق!

در بازی های تلخ و شیرین، تاریخ و سرنوشت، در اوج توفانهای ریشه برانداز سهمگین،در بستر زلزله های مخرب و ویرانگر، در هیاهوی بی گریز سیلهای بنیان برافکن، ایران مانده است و می ماند، چون عشق زنده است. چون ایرانی، ایرانی است.

ایران! یعنی عشق سرخ. عشق! یعنی ایران سبز.

ایران را از گزند شوم حوادث، و آسیب تلخ اتفاق. نه شمشیر تاریخ سازان، که قلم عشق عشق داران، و اندیشه مهر ورزان، حفظ کرده است.

ایران من! ایران فردوسی است و حماسه. ایران حافظ است و عشق. ایران مولوی است و معرفت. ایران عطار است و عدالت. ایران خیام است وصداقت. ایران فرغانی است و حقیقت. ایران فرخی است و آزادی .

ایران بابک  است و قیام. ایران افشین است و عصیان. ایران مازیار است و طغیان. ایران مزدک است و جسارت. ایران کاوه است و شورش. ایران آرش است و رهایی. ایران دار است و سربداران. ایران خمینی است و انقلاب. ایران مقاومت است و شهادت.

ایران من! نگاه کن! بلند شو! گریه نکن.

تو دردها و رنجها را بارها و بارها دیده ای. تو آمدن و رفتن بیگانگان را بارها و بارها حس کرده ای. تو تیمور و اسکندر و چنگیز را با صبر و شهامت از خود رانده ای. تو با سوز و زخم، با ظلم و ستم. با خون و فریب.  با بحران و جنگ، بیگانه نیستی!

چشمهایت را نبند. در خود نشکن. بخند و بمان. چون! عشق هرگز نمی میرد. باور کن! عشق مردنی نیست. عشق رفتنی نیست.

خسته و ناامید، تنها و غمگین، در پای ریشه تشنه و سرشار از عطشت، با فریاد، می میریم. زیر سایه های مهربارت، بی فریاد، دفن می شویم. با تو تا صبح بی اندوه، آن روز موعود.همراه می گردیم.

خاک می شویم. باد می شویم. آتش می شویم.
اما آنچه نمی میرد و با تو تا ابد می ماند، عشق است. 

امشب! هنوز نیز در هنگامه سکوت، با اشک و سربلندی، در اوج درد، به تو افتخار می کنم. هنوز نیز نیمه های شب، دور از هیاهوی وحشت قفس سازان و دشمنان عشق و صلح، با دست و پای لرزان،  درکنار تـو می نشینم. تو را نگاه می کنم. با تو حرف می زنم. با تو عاشقانه از عشق می گویم. با تو از مرگ ایمان، رفتن امید، سوختن آرزو، سکوت اندیشه، شکست صداقت، اسارت آزادی، با تو صادقانه از خدای خالق عشق می گویم. من خدا را، عشق را، آزادی را، مهر را، صلح و دوستی را، در درون تو می جویم.

ایران من! بپا خیز! سر بلند کن، دستم را بگیر، به چشمانم نگاه کن. و با من از عشق بگو!

بگو که عشق را با ضربت کدام شمشیر و صفیر کدامین گلوله می توان از بین برد؟ بگو که عشق را با کدامین قدرت می توان در بند کرد؟ بگو که عشق را چگونه می شود شکست؟

بگو که عشق، عشق است و ایران، ایران.

عشق من، ایران من! ای البرزسپید، ای خزرسبز، ای سبلان شیرین، ای خلیج آبی فارس، ای شیر کوه استوار، ای سفید رود پر نفس، ای بیستون عشق. ای ایران ماندگار، در تمام دنیا، در هر وضع و حال، تو هویت و افتخار منی! تو غرور و عشق منی! تو ایران منی!  بیست و چهارم اردیبهشت هشتاد و چهار

یا فاطمه! بگو به او چه بگویم؟

در تنها کشور شیعه جهان، که روز میلادت را برای پاسداشت مقام مادر و ارج گذاری منزلت و حرمت زن، روز مادر و زن، معرفی و اعلام کرده اند، از زنها و مادرانی برای دل شکسته تو می گویم، که نباید بگویم.

دختران فراری و زنان خیابانی و مادران فرزند کش، در جامعه ای که از فاطمه، همسر علی، مادر حسن و حسین و زینب می گوید، چه جایگاهی دارند و باید داشته باشند؟

یا فاطمه!

در روز زن، هیچکس، حتی آنان که با شیوه رفتار و کردار و برخورد، باعث خیابانی شدن زنان گشته اند، از زنان فراموش شده جامعه یاد نمی کند. زنان خیابانی محکومان وامانده ای هستند، که با داغ پیشانی در جامعه رها شده اند.

یا فاطمه!

جامعه شیعه، جامعه حسینی، جامعه ای که از پاکی فاطمه می گوید، در روبرو شدن با فساد زنان خیابانی، باید خون گریه کند. و اگر خون گریه نکند؟! اگر چشمانش را ببند و بی تفاوت عبور کند؟

یا فاطمه!
مگر می توان شیعه بود و در مقابل فساد و فحشاء سکوت کرد؟

بدون وجود مردان فاسد و هوسباز و خیانتکار نامرد، آیا امکان خیابانی شدن زنان محتاج و درمانده وجود داشت؟ چرا بجای طرح سوال چرا خیابانی هستی؟ سوال چرا خیابانی شدی؟ مطرح نمی شود؟

آیا جرم مردانی که با استفاده از رانت و رابطه، یکشبه دارای ثروتهای افسانه ای می شوند، و با تکیه بر ثروت باد آورده، در جامعه طبقاتی، دختران بیگناه ایرانی را به شب نشینی و فساد دعوت می کنند، از گناه دخترانی که بدلیل بی عدالتی موجود، با حسرت تور سپید، زن خیابانی می شوند، کمتر است؟

یا فاطمه!
نباید بگویم و بنویسم. ولی می گویم.

بسیاری از دختران نوجوان و جوان زیبای ایرانی، بنابدلایل مختلف فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، در تفریحگاههای کشورهای عربی، وجود خود را به عرب هایی می فروشند، که با از تو و فرزندانت گفتن، مخالفند.

یا فاطمه!

مگر می شود ایرانی بود و بخاطر آنچه که با دختران ایرانی با زبان صلح و فریب، در شیخ نشینها و خرابات می شود، در خود نشکست و نمرد؟

یا فاطمه!

از مادربیکار مستاجری که اسیر شوهر معتاد زندانی، در جامعه ای که گرگان مرد نما، بدون رحم و مروت، با چشمان هیز و دریده اشان هر وجودی را می درند، برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندان و تامین خرج زندگی، دست به هر کاری می زند، چه کسی تقدیر می کند؟ از کدامین دست کادو می گیرد؟

آنچه که باعث فساد و فحشاء می شود، تبعیض و بی عدالتی است، نه فقرو بیچاره گی!
با فقر، در فقر می شود، بسادگی، آبرومندانه زندگی کرد، اما در تبعیض، با بی عدالتی نمی شود براحتی، شرافتمندانه حرکت کرد.
یا فاطمه!

در جامعه ای که بخاطر بعضی از شرایط و فقر فرهنگی و اعتقادی، هست زنی که دور از چشمان شوهرش، به ایمانش خیانت کند. هست مادری که بخاطر هوس و احتیاج عاطفه اش را بفروشد. و هست پدری که اسیر تنگنا، عصمتش را  بکشد. به آنهایی که خدا و وجدان و عشق و محبت و ترا از یاد برده اند، چه بگویم؟

یا فاطمه!

ای کاش بسیاری از چشمانی که فقط به حجاب تو نگاه می کنند. به پاکی و صداقت و زندگی و مرام و منش و وقار و عشق و محبت و توجه  تو نگاه می کردند.

یا فاطمه!

وقتی بسیاری از انسانها با بی اعتنایی و چشم حقارت به وازدگان فراری و خیابانی نگاه می کنند. در روز مقدس میلادت، با نسیم مهر و محبت، تو به این رانده شدگان، نگاهی از محبت و عشق بینداز. آری بسیاری از وجودها در جامعه، منتظر یک نگاه کوچک تو هستند.

یا فاطمه!

دل شکسته  عاشقانت را نمی شود کنار پهلوی شکسته تو گذاشت. پهلوی شکسته ات را کنار دل شکسته دل شکستگان بگذار! و بگو از علی و گریه های علی!

یا فاطمه!

ببخش که با قلم شکسته و دل شکسته و لب بسته، با تو از چیزهایی می گویم که دلت را بدرد می آورد. اما اگر در این روز میلاد، به تو نگویم. به کی بگویم؟

یا فاطمه! یا فاطمه! یا فاطمه!                             پنجم مرداد هشتاد و چهار
حاکمیت قانون، نیاز امشب !

بسیاری ازافراد جامعه، بدلیل عدم آموزش اصولی وتربیت غلط ، به قانون شکنی و بی نظمی عادت کرده، و ترک این عادت زشت و مخرب، برایشان سخت و غیر ممکن می باشد.

آنچه که امشب! در کمال ناباوری، بیش از فحشاء و اعتیاد به مواد افیونی و مخدر، جامعه را بشدت تهدید کرده؛ و بسوی سقوط و ناهنجاری پیش می برد؛ اعتیاد به قانون گریزی، و دروغ می باشد.

در تفکر بسیاری ازافراد جامعه؛ قانون، برای شکستن؛ و نظم، برای از بین بردن؛ تدوین، و ایجاد شده است.

تسلیم و شکسته شدن قانون، در مقابل تصمیم و عملکرد قانون شکنان، فاجعه تلخ غیر قابل تحمل و باوری می باشد؛ که عواقب غیر قابل جبران آن، در آینده، نمود بیشتری پیدا خواهد کرد.

مسلمانی! که دروغ بگوید و تظاهر بکند؛ و مظلومی! که بدون اعتراض، ظلم را تحمل بکند؛ قانون اسلام را شکسته است!
مدیری! که بدون داشتن صلاحیت، و تخصص، و تجربه، و شایستگی مدیر شود؛ قانون مدیریت را شکسته است!
مسئولی! که با روش و عملکرد خود، باعث بروز بی عدالتی و ایجاد فاصله طبقاتی گردد؛ قانون اساسی را شکسته است!
راننده ای! که از چراغ قرمز می گذرد؛ در محل غیر مجاز توقف می کند؛ و شب هنگام بوق می زند؛ قانون راهنمایی و رانندگی را شکسته است!
سرمایه داری! که تولید نمی کند؛ تاجری! که ربا می گیرد؛ و كاسبي! که كم و گران می فروشد؛ قانون تجارت را شکسته است!
دزدی! که می دزدد؛ قاتلی! که می کشد؛ حقه بازی! کـه فریب می دهد؛ و لمپنـی! کـه نعره می کشد؛ قانون مدنی را شکسته است!
کارگـری!  که با وجـدان و دقت، برای کیفیت و رشد تولید کار نمی کند؛ قانون کار را شکسته است!

مادری! که شیر و مهر مادری را از فرزندش دریغ کند؛ و پدری! که نتواند؛ محیط مناسب و رفاه نسبی برای خانواده فراهم کند؛ قانون خانواده را شکسته است!

کارمندی!که دیرمی آید و زود می رود؛ وبدون رشوه و رابطه، برای کسی کار انجام نمی دهد؛ قانون اداری را شکسته است!
دولتی! که نتواند؛ حقوق کارمندانش را برای رسیدن به حداقل خواست و نیازها، تامین کند؛ قانون حکومت را شکسته است!
نویسنده؛ روزنامه نگار؛ و خبرنگاری! که بخاطر منفعت و شهرت، دروغ بنویسد؛ و اسیر مصلحت، حقیقت را ننویسد؛ حرمت قلم؛ و قانون مطبوعات را شکسته است!
انسانی! که نتواند اصول انسانیت را پاس بدارد؛ و با محبت، به انسانها عشق نورزد؛ قانون انسانیت را شکسته است!

و اینهمه قانون شکنی و قانون گریزی؛ و به سخره گرفتن حرمت قانون؛ نتیجه بی اعتنایی و بی توجهی جامعه، به قانونی می باشد؛ که نبود و اجرا نشدن آن؛ آرامش و توسعه و امنیت را از زندگی و جامعه و کشور می گیرد.

قانون شکنان! تا آن زمان که بر علیه مصلحت، و خلاف میل و منفعتشان، قانونی شکسته نشود؛ با بی اعتنایی، به قانون، با دیدگاه شکستن نگاه می کنند؛ و قانونی را می خواهند؛ و می شناسند؛ که به نفع و برعلیه زیان خود، و بر ضد سود دشمن و مخالفشان بکاررود.  

آزادی وعـدالت؛ تنها در قالب نظـم و قانـون، معنا و مفهوم پیدا می کند؛ و بدون وجود و حاکمیت قاطع و مطلق قانـون،هرج و مرج؛ تبعیض و بی عدالتی؛ و ظلم و ستم؛ جای آزادی، وعدالت، وعشق، و محبت، رامیگیرد

داد گستری و نیروی انتظامی،با تمام نیرو و امکانات؛ بدون وجود قضات زبده قانون شناس؛ و ماموران نخبه قانون گرا؛ توجه و تاکید سازمانهای فرهنگی و آموزشی، به قانون پروری و قانون گرایی و آموزش قانون ونظم، نمی توانند؛حرکت اساسی و اصولی در راستای ایجاد عدالت؛ نظم، و ترویج قانون گرایی؛ در جامعه ایجاد کنند.

وقتی درکمال ناباوری، پول ورابطـه، ضابطـه و قانـون جامعه می شود؛ این قانون پرورده افکار خود محور، و خود خواه، و خودبین، و خود پرست؛ در انحصار منفعت و زیادت طلبی ناشایستگانی در می آید؛ که قانون نا نوشته، و با کاربرد؛ خـود را می بینند؛ و دیکته، و اجرا می کنند.

امشب! جامعه پول محور و رابطه گرا؛ در هر قدم، و با هرنگاه، بنوعی شاهد قانون شکنی؛ قانون گریزی؛ قانون ستیزی؛ و بی حرمتی  قانون می باشد؛ و بدون اعتراض و تعمق، با بی تفاوتی و بی خیالی،در قبال قانون شکنی و قانون گریزی، فقط سکوت می کند.

فرارازقانون، وعدم توجه و احترام به قانون، شکستن قانون است؛ و این برای انسانهایی که بدلیل شیوه تربیت و آموزش،قانون گریزی را قانون شکنی و خطا و گناه نمی دانند؛ غیر قابل قبول و باور است.

جامعه اسلامی؛ جامعه انسانی؛ جامعه مدنی و مردم سالار! جامعه رها؛ قدرت سالار و بی بند و بار نیست؛ جامعه قانون و نظم است.
و قدرت و آزادی و عدالت، تنها در سایه فرهنگ و محور تربیت و پناه قانون است؛ که معنا و مفهوم پیدا می کند.

شهروندی! که با خود خواهی و غرور، بدون توجه به مردم، کوچه و خیابان شهر را کثیف می کند؛ و به زیبایی و پاکی و بهداشت  نمی اندیشد. قانون شکن است !

شهرداری!که با توجه به نیاز جامعه، خیابان، و پارکینگ، و پارک، و محل مطالعه، و خانه سبز نمی سازد. قانون شکن است!

معلمی! که اسیر فقـرو جهـل، خوب آموزش نمی دهد؛بد پرورش میدهد؛ و به اخلاق و اصلاح و تربیت، درکنار آمـوزش نمی اندیشد.  دانش آموزی! کـه بـه آمـوزش معلــم توجـه نمی کند؛ نمی خواند؛ نمی پرسد؛ و در امتحان تقلب می کند. قانون شکن است!

دانشجویی! که تحقیق و مطالعه نمی کند؛ و با جزوه و سیاست، تنها درجستجوی کسب مدرک و یافتن شغل است.قانون شکن است! ماموری! که با اهمال و قصور و بی توجهی، چشم بر خطا و خلاف و گناه می بندد. قانون شکن است!

رئیسی! که اقوام و آشنایان خود را بدون ضابطه و رعایت اصول شایسته سالاری؛ به کار می گمارد. قانون شکن است!
وزیری! که نمی تواند؛ و نمی خواهد؛ قانون را در وزارتخانه  و زیر مجموعه اجرا کند. قانون شکن است!
 نماینده ای! که نمی تواند؛ به خواست مردم بیاندیشد؛ و قانونی برای اجرای قانون، وضع و تصویب کند. قانون شکن است!
استانداری! که نمی تواند؛ و بدلیل عدم شناخت قادر نیست؛ مدیران قانون گرا را انتخاب، و به کار بگمارد. قانون شکن است!
 فرمانداری! که به خواست حزب می اندیشد؛ و به خواست مردم و سلامت انتخابات، توجه نمی کند. قانون شکن است!

 کارخانه داری! که مالیات نمی پردازد؛ تاجری! که ریا معامله می کند؛ دلالی! که دروغ می فروشد؛ پزشکـی! که با دقت و حوصله، بیماررا معاینه و درمان نمی کند؛ جراحی! که زیر میزی می گیرد؛ پرستاری! که به بیمار توجه نمی کند. قانون شکن است!

پیشنمازی! که در نماز، به غیر خدا می اندیشد؛ زائری! که در سفر حج، به بازارمی نگرد. قانون شکن است!
ربـا خوری! کـه ربا؛ زور گیـری! کـه باج؛ ناظـری! کـه رشوه می گیرد. قانون شکن است!   

 مردی! که بخاطرپول؛ پادو و بنده، چاکر و نوکر می شود؛ زنی! که برای هوس، خود فروش و هرجائی می گردد؛ و قضاوتگری! که بدون شناخت جرم و علت؛ با معلول برخورد، ومجرم را مجازات می کند. قانون شکن است!

عدالت، عدالت است؛ هر چند که نباشد؛ و قانون،  قانـون است؛ هر چند که اجرا نشود.

برای حاکمیت قانون؛باید نخبگان جامعه،با شناخت کامل وآگاهانه از قانون؛ و آموزش اصولی و درآمد کافی و رفاه نسبی و دیدگاه، قانون برای همه؛ همه برای قانون؛ مامور و مجری قانون شوند.

استفاده موقت از سربازان وظیفه در نیروی انتظامی ودادگستری، نمی تواند؛ افتخارقانون، و وسیله مطمئنی برای اجرای درست و قانونی، قانون باشد.

سرباز، باید نگهبان قانون باشد؛ نه وسیله و مجری قانون.

سرباز وظیفه، برای مبارزه و جنگیدن با دشمن وحفظ وطن از هجوم و گزند بیگانه آموزش می بیند؛ و گماردن این سرباز در متن جامعه، و رو در روی مردم، با آن دیدگاه واصولی که آموزش دیده، نمی تواند؛ باعث ترویج قانون گرایی، و مانع قانون گریزی گردد.

برای ایجاد جامعه پاک و قانونمند؛ بهتر است که درصد مهمی از نیرو و بودجه و امکانات دولت و سازمانها؛ بجای هزینه شدن در سفرهای بی نتیجه؛ وتبلیغات بی فایده؛ و اجرای برنامه های تشریفاتی؛ وبرگزاری همایشهای مختلف پرهزینه؛ با دقت و برنامه ریزی صحیح و اصولی؛ درتغییر فضا وسیستم آموزش وپرورش؛ فرهنگ و ارشاد؛ و نیروی انتظامی هزینه و صرف شود.

تا یا فرهنگیان و معلمین و هنرمندان مامور شوند؛ یا مامورین، فرهنگی و معلم و هنرمند!

قبل از مهار آبهای سرگردان و سد سازی برای دربند کشیدن آب؛ باید سدی در مقابل تهاجم فرهنگی و سرگردانی نسل جوان، و قانون شکنی موجود در جامعه ایجاد شود.

سرداران و معماران و مهندسین و کارگزاران سیاسی و فرهنگی، باید در فکر نقشه و ساخت بنیاد و بنیانهای فرهنگی باشند؛ که بتواند؛ بیش و بهتر از نفت و گاز و معدن و بمب هسته ای، برای جامعه و کشور؛ مفید و کارساز و راهبرباشد.

امشب! جامعه قبل از نان و آب و برق و گاز و تلفن و شغل ومسکن و آزادی و عدالت، به قانون نیاز دارد؛ چرا که قانون؛ برای جامعه، بطور منطقی و اصولی، همه چیز خواهد ساخت.

اگر قانون حاکم باشد! فقر و بی عدالتی؛ تبعیض و رابطه؛ گرانی و بیکاری، نیز از بین خواهد رفت؛ اعتیاد و فحشاء و خلاف، محدود و محصور خواهد شد؛ کاخها، درمقابل کوخها، ساخته نخواهد شد؛ و نادارها، جایگاهی شایسته شان و منزلت خود پیدا خواهند کرد.

آقازاده ها به تولد و تبار؛ داراها به زندگی؛ چاپلوسان به بندگی؛ و فریبکاران، به آنچه که دارند؛ افتخار نخواهند کرد.

درمان و آموزش، رایگان وهمگانی خواهد بود؛ ومدارس طبقاتی، در جامعه جایگاهی نداشته؛رانت و سود و ثروتهای باد آورده یکشبه، معنا پیدا نخواهد کرد. دولت برای مردم، و در خدمت مردم؛ و مردم برای دولت، و در خدمت دولت؛ خواهند بود.

فاصله بین دولت و ملت؛ اینک رواج بی قانونی و قانون گریزی می باشد؛ و این فاصله، باید، با حاکمیت قانون؛ از بین برود.

راه وفاق و همدلی و همراهی در جامعه، از قانون می گذرد؛ باشد؛ که خدا و قانون؛ حق و حقیقت؛ بر ما حکومت کند؛ و این بدون قانون گرایی مردم، و مسئولین ممکن نیست. خدا.قانون.ایران.

به بهانه روز قلم!
قلم در بند و با بند، قلم نیست!

رسالت قلم، روشن کردن زوایای تاریک و تزریق خون آگاهی و دانایی به جامعه است. قلم تفنگی است که هدف نشانه گلوله آن را اندیشه صاحب قلم مشخص می کند.

قلمی که خداوند به آن قسم یاد کرده است، تقدس و حرمت دارد. و حرمت قلم را بیش از هر کس، اهل قلم باید که نگه دارد.
قلم اگر وسیله نام و نان شد، و اگر حقیقت را قربانی منفعت و مصلحت کرد، دیگر نه ارزشی دارد و نه حرمتی.

روزنامه های موجود با توجه به جو سیاسی حاکم، یا سفید هستند یا سیاه، و بهر حال قلمزنان وابسته به خط روزنامه، در راستای سیاست و برنامه روزنامه و احزاب حامی می نویسند. آیا می شود با حفظ وابستگی، حرمت قلم را حفظ کرد و رسالت قلم را پاس داشت؟

تیراژ پائین جراید و کتاب، گذشته از زمینه هایی که در این رابطه نقش داشته است، بیانگر فاصله عمیق نویسندگان و اندیشه اهل قلم با مردم می باشد.

اگر مردم و جوانان، روزنامه و کتاب نمی خوانند، مقصر نویسندگان و قلم بدستانی هستند که نتوانسته اند با شناخت نیاز و خواست مردم حرکت کنند و راه بروند.

سانسور و ممیزی، همچون جناح نویسی، آفت رسالت قلم و شکننده حرمت قلم است. قلمی که با ترس و مصلحت، و بخاطر منفعت بنویسد، حرمت ندارد. و قلم بی حرمت، نمی تواند نقشی در اصلاح و اصلاحات و روشنگری داشته باشد.

متاسفانه یا خوشبختانه! قلم دارای متولیان گوناگونی می باشد، که متولی بودن را با قیومیت اشتباه گرفته اند.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یکی از متولیان میدان داری است، که برای حفظ حرمت قلم و قلم داران، همچون گذشته، وظیفه سانسور و ممیزی و اعطای مجوز قلم را بعهده دارد.

هیچ نوشته ای بدون نظارت و دخالت آن وزارت خانه مجاز به نشر نیست. و متاسفانه خط فرهنگ حاکم را سیاست و برنامه کابینه و رئیس جمهور تعیین می کند.

کتاب چهل و هشت صفحه ای نامه ای برای امشب! که در پاسخ به نامه ای برای فردا آقای رئیس جمهور نوشته شده، نه ماه پس از نگارش، با یک اشتباه مجوز چاپ می گیرد و پس از شش روز مجوز آن بطور صحیح لغو می شود. مجموعه نامه هایی که در رابطه با کتاب نوشته و ارسال گردیده بیش از شصت و چهار صفحه شده، و هنوز پس از یکصد و ده روز، کتاب و نامه ای که به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته شده، با شماره نامه های بسیار در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سرگردان می باشد.

اگر در دیدگاه متولیان فرهنگ، قلم و اندیشه حرمت داشت، آیا بدین گونه با یک کتاب و یک منتقد نویسنده برخورد می شد؟ حرمت نویسنده هیچ، حرمت قلم کجا رفته است؟

روز قلم نیز چون بسیاری از روزهای دیگر سال می آید و می رود. مراسم گوناگونی به نام قلم، برای کام مسئولین فرهنگ و مدیران اندیشه برگزار می شود. جملات قشنگ نگارش و چاپ، شعار و حرفهای زیبا گفته می شود، اما هنوز در این روز، در یک گوشه، نویسنده ای زندانی است و کتابهایش آزاد، و در یک گوشه، کتابی زندانی است و نویسنده اش آزاد. قلم در بند و با بند قلم نیست.

روز قلم نیز روزی از روزهای خدا است، که خورشید از همان جای همیشگی طلوع می کند و در همان جای همیشگی غروب. روز قلم، نه به قلم حرمت شکنان حرمت می دهد، و نه حرمت قلم حرمت داران را از بین می برد.

قلم! معلم ساز و پرستار و پزشک و دانشجو و دانش آموز و مادر و پدر و کودک پرور است. قلم! معدن و صنعت و درخت و دریا و کوه و جنگل و کویر است. قلم، دل است و تمام روزهای خدا، روز قلم است. قلم هوای اجتماع است، و اگر هوای اجتماع مسموم است و تازه نیست. عیب از قلم نیست، که مشکل در جای دیگریست.

روز قلم را پاس می داریم و در شب قلم می نویسیم. شب در کنار ستاره ها، بهتر از روز می شود نوشت. و افسوس! که نوشته های شب قلم، در روز قلم، چاپ و  خوانده نمی شود. عیب از شب است یا قلم؟ 

سیزده تیر ماه هشتاد و چهار

و سرانجام شهید قندی در لیگ برتر، اول از آخر شد!

پس ازماهها تمرین و تلاش بی وقفه، با کوشش بی شائبه بازیکنان غیر یزدی و حمایت همه جانبه مسئولین باشگاه و کمک هیئت فوتبال استان و سعی و برنامه ریزی مربیان نامدار، و قلم فرسائی سخنگوی تیم و همراهی تماشاگران خونگرم یزدی؛ تیم فوتبال شهیدی قندی یزد، در هفته بیست و یکم، با کنار زدن شموشک نوشهر، آخرین پله جدول را قاطعانه تسخیر کرد، و از آخر اول شد؛ و البته این جایگاهی نیست که هر تیم، با هر بودجه و دانش و توان، بتواند براحتی به آن دست پیدا کند...

لیگ برتر، یک تیم در اول جدول دارد و یک تیم در آخر جدول، و آخر شدن نیز در موقعیتی که همه می خواهند اول شوند، خود یک نوع اول شدنست.

تیم اول از آخر لیگ، تیم یزد و یزدیها و جلالی نیست، تیم پور حیدری و گده است، چرا که ترکیب این تیم توسط مربیان سابق تیم ریخته شده، و اما! برای اول از آخر شدن، چه احتیاجی به استخدام بازیکن خارجی و مربیان نامدار و صرف بودجه کلان و اینهمه هزینه بود؟

با هر شکست، قلبی دور از یزد می لرزد، و چشمی دور از یزد اشک می ریزد، و این قلب و چشم لاری است، که می لرزد و می بیند و نمی تواند، که برای تیم محبوبش، کاری انجام دهد.

شهید قندی اینک بازیکن و مربی و هوادار و بودجه دارد، اما چیزی را که در لیگ دسته اول داشت، ندارد، و از دست داده است؛ و شهید قندی برای حرکت از جایگاه فعلی، باید که گمشده و از دست داده اش را پیدا کند، اما آیا این ممکن است؟

عنصری که تیم را راه می برد، نیرویی که از شکست پیروزی می ساخت، توانی که با کمترین هزینه شگفتی خلق می کرد، اینک کجاست؟ باور کنیم که با قدرت پول می شود شکست نخورد، اما با قدرت پول نمی شود پیروز شد.

شهید قندی می تواند سهمیه استان را در لیگ برتر حفظ کند، می تواند از جایگاه فعلی دور شود، می تواند در لیگ معجزه کند، می تواند شکست نخورد و پیروز شود، می تواند باعث شادی هوادارانش گردد، اما به یک شرط ، و یک نیم شرط...

با ورود شهید قندی به لیگ برتر نوشتیم« لیگ برتر، تیم برتر می خواهد» و چندی پیش نیز نوشتیم« شهید قندی به قعر جدول نزدیک می شود» و اگر تیم شهید قندی گمشده اش را پیدا نکند، فردا خواهیم نوشت« بازگشت قدرتمندانه شهید قندی به لیگ دسته اول را تبریک می گوییم»

بسیار امید داریم که عملکرد و دگرگونی تیم فوتبال شهید قندی، باعث تغییر تیتر فوق گردد. انشا..

يزدفردا شوق دات كام

مطالبب دیگر شوق دات کام

قاعده چیست؟
 

بازی و نمایش، جنگ و صلح، مرگ و زندگی، بودن و نبودن، زمین و آسمان، علم و دین قاعده دارد، قاعده انتخاب و انتصاب وزیران و مدیران و استانداران و فرمانداران و شهرداران چیست؟ و آیا این انتخابها و انتصابات، دربردارنده قاعده ای نیز می باشد؟ قاعده قاعده چیست؟!

برای رانندگی و اتومبیل راندن در خیابانهای شهر، قاعده اینست که راننده گواهینامه داشته باشد، برای کسب گواهینامه رانندگی، قاعده اینست که متقاضی، آئین نامه رانندگی را یاد گرفته و در امتحانات راهنمایی و رانندگی قبول شود. برای قبولی در آزمون راهنمائی و رانندگی، قاعده اینست که متقاضی توانایی رانندگی داشته و رانندگی بلد باشد. برای اینکه متقاضی رانندگی بلد شود، قاعده اینست که تحت نظر مربیان و متخصصین، آموزش دیده و تمرین کند؛ و اما مهمترین قاعده برای رانندگی که می تواند تمام قواعد را نادیده بگیرد، داشتن اتومبیل سالم و موقعیت و رابطه و عدم توجه به قاعده است.

عده ای با داشتن امکانات ویژه و شرایطی خاص، بدون توجه به قواعد، و بی اعتناء به جریمه و خلاف و اصول رانندگی، اول اتومبیل می خرند، بعد رانندگی می کنند و در حین رانندگی، رانندگی می آموزند، و بعد در آزمونهای راهنمائی و رانندگی شرکت کرده، و گواهینامه رانندگی می گیرند. و بیشترین تصادفات و راه بندانها، نتیجه رانندگی بی قاعده این افراد بی توجه می باشد، چرا که این رانندگان خودخواه و نابلد، با نادیده گرفتن موقعیت خیابان و علائم رانندگی و حقوق مردم، هر جور که توانستند و با هر سرعت که خواستند می روند، هر جا که خواستند دور می زنند، و هر جا که توانستند، توقف و پارک می کنند.

البته با توجه به تجارب کسب شده که منجر به وضع آئین نامه های مختلف گشته است، رانندگی تاکسی واتوبوس و کامیون و خلبانی و لکوموتیو رانی، قاعده و شرایط سخت تری دارد، و اگر بدون تامین زیر ساخت ها و فراهم کردن امکانات و رعایت قاعده، مسئولیت این رانندگی و راهبری ها، بنا بدلایل احساسی، به افراد نابلد و غیر متخصص و بی تجربه و ناشی واگذار شود، خسارتهای جانی و مالی و روانی غیر قابل جبران بسیاری ببار خواهد آمد.

برای رانندگی اتوبوس مسافربری و کامیونهای باری، قاعده اینست که راننده، جدا ازعشق و توانایی، بینائی و آگاهی و سلامت و تبحر و گواهی نامه پایه دو داشته باشد. قاعده خلبانی هواپیمای مسافربری با قاعده هواپیمای جنگی و تفریحی ودوچرخه سواری، تفاوت بسیار دارد؛ و اما بهر حال قاعده، قاعده است.

امروز در عصر قاعده، سرنوشت میلیونها ایرانی و آینده ایران، در طرح و برنامه های  وزرای کابینه و نمایندگان مجلس رقم می خورد، و قاعده اینست، که این برنامه ها، توسط کارشناسان تهیه و بوسیله کاردانان اجرا شود، و قاعده مهم این قاعده اینست، که وزیران و استانداران و مدیران و کارگزاران،حداقل دارای گواهی نامه برتر و تجربه و مهارت و شایستگی باشند.

در قاعده دولت مداری و مردم داری، قاعده اینست که سرنوشت هزاران و میلیونها نفر در شهرها و استانهای کشور، بدست افراد فاقد تبحر و تجربه سپرده نشود؛ و رئیس دولت، با توجه به تفکر و اندیشه خود، مشاورانی متفکر و اندیشمند و امین و صادق پیدا کرده، و بدون ترس و واهمه و مصلحت نگری، وزیرانی عملگرا برای کابینه و خدمت به مردم انتخاب کند. خدمت قاعده دارد و  قاعده خدمت اینست، که وزیران کابینه، برای اداره امور، مدیران لایق و شایسته ای انتخاب نمایند، مدیرانی، که برای ایجاد تحول و توسعه و تحقق عدالت اجتماعی، قادر باشند تا از افراد دارای صلاحیت و کاردان استفاده کنند.

آنچه که برای ایران امروز مهم است، قاعده است، و اما چه کسانی قواعد بازی را رعایت می کنند، و چه کسانی بدون توجه به قواعد، به بازی ادامه می دهند. براستی! قاعده، قاعده نیست؟      18/7/84   

بیماری که از بیمارستان گریخت!
 

بیمارسالمندی که برای جراحی عمل دیسک کمر در بیمارستان...بستری شده بود، بیست و چهار ساعت پس از بستری و معاینه شدن و سه  ساعت معطلی بی نتیجه در اتاق عمل، بدون انجام عمل جراحی، همراه با زخم و چرک کمر وعفونت ادراری و درد مضاعف، از بیمارستان فرار کرد.

می دانیم که بسیار مشکل است تا باور کنیم در شهری که پزشکان حاذق و بیمارستانهای مجهز و مشهوری دارد، بیمارستانی وجود داشته باشد که در آن از بهداشت و غذا و مراقبت اثری نباشد، و خدمه، کار پزشکان و پرستاران را انجام دهند.

بیمارستان وابسته مورد نظر که در مسیر دانشگاه آزاد یزد قرار گرفته است، برای بازدید مسئولان و تمام کسانی که تا نبینند باور نمی کنند، همچنان دایر و مشغول بکاراست؛ و بیمار مورد نیز حاضر و آماده است، تا تمام گفتنی ها را برای مسئولانی که تکذیب می کنند و گوشهایی که می خواهند بشنوند، بگوید، و اما! بیمار مورد فراری پس از فرار  به بیمارستانی متعلق به بخش خصوصی مراجعه کرده و در آن بستری گشته است، که مدارک آن بیمارستان، می تواند اظهارات بیمار بیمارتر شده را گواهی نماید.

آقای رئیس جمهور
اجرای عدالت، شجاعت و قدرت می خواهد!

گفتن از تغییر و عدالت و قانون، شعر و شعار و حرف است، چرا که ایجاد تغییر و اجرای عدالت و ازبین بردن نابرابری و تبعیض، شهامت و شجاعت و قدرت می خواهد، و این تنها علی(ع) بود که از حرف و تهمت و شایعه و تخریب و تهدید نترسید، و با شهامت و شجاعت و قدرت، با قاسطین و ناکثین و مارقین، مقابله و مبارزه کرد.

این علی بود که از عدالت گفت و به عدالت عمل کرد. این علی بود که از حق مردم گفت و حق مردم را رها نکرد. این علی بود که برادر را از خود رنجاند. این علی بود که به مصلحت و منفعت فکر نکرد. این علی بود که حکمرانان نالایق را بدون درنگ تغییر داد. این علی بود که با دوستان نادان و دشمنان آگاه جنگید. این علی بود که برای درد و رنج مردم گریه کرد. این علی بود که سیر نخورد و راحت نخوابید و کاخ نساخت. این علی بود که تشریفات و تجملات را منع و نهی کرد؛ و این علی بود، که با طلحه و زبیر مبارزه کرد.

آقای رئیس جمهور

بیش از سه ماه از سوم تیر گذشت، مواظب باشید سرنوشت شعارهای شما، به سرنوشت شعارهای خاتمی دچار نشود، چهار وزارتخانه که نقش مهمی در تحقق عدالت اجتماعی دارند، بلاتکلیف و بی وزیر هستند، بسیاری از استانها هنوز استانداری که نماینده احمدی نژاد باشند ندارند. پول نفت سر سفره مردم نیامده، حبوبات و مرغ و لبنیات از سر سفره مردم رفته است، بسیاری از کسانی که دیروز در هنگامه انتخابات، بی واهمه از عدالت می گفتند، امروز دغدغه بورس و فرار سرمایه سرمایه داران را دارند، بیکاران و معتادان و کارگران قراردادی، هنوز در انتظار معجزه اند، و احمدی نژاد، باز با لبخند، از عدالت و قانون می گوید.

آقای رئیس جمهور!

اگر می خواهید چند روز یکبار با بحران روبرو نشوید. اگر می خواهید در تاریخ، متهم و محکوم نشوید، و خوشنام و ماندگار بمانید. اگر می خواهید به صدای مردم محروم پاسخ بدهید. اگر می خواهید عدالت اجتماعی ایجاد کنید. اگر می خواهید به میثاق پایبند باشید. یکبار برای همیشه، قاطع و محکم و بدون واهمه، روبروی باندهای قدرت و ثروت و تزویر بایستید، و با توکل به خدا و اقتداء به مولا علی(ع) به لایه ها و لانه های فساد و تحجر و نفاق و دروغ حمله کنید.

سرمایه پرستان، مستکبران، زراندوزان، کاخ نشینان، دشمنان عدالت، قانون شکنان، رانت خوران، رشوه گیران، فاسدان، زمین خواران و دلالان باید بروند، گر چه طلحه و زبیر باشند، گرچه در کنار پیامبر خدا شمشیر زده باشند.

آنها که در هنگامه انتخابات ریاست جمهوری، بدون توجه به فقر و محرومیت اکثریت مردم، بی محابا میلیاردها تومان هزینه تبلیغات  کردند، امروز باید جواب بدهند، که این میلیاردها از کجا آمده بوده است؟

عدالت یعنی پیدا کردن پاسخ سوال. عدالت یعنی دولتی کردن مدارس غیر انتفاعی. عدالت یعنی از بین رفتن رابطه و تبعیض. عدالت یعنی حکومت قانون. عدالت یعنی اصلاحات. عدالت یعنی علی، علی یعنی عدالت!

آقای رئیس جمهور!

ایرانی وطن پرست، ایرانی باغیرت و شرف، ایرانی ریشه دارو مومن، سرمایه و ثروت و تفکرش را به خارج از کشور نمی برد. از رکود بورس و فرار سرمایه ها نترسید، سرمایه اصلی کشور، سرمایه هایی که ثروت و قدرت و افتخار می سازنند، مغزهایی هستند، که به ایران و ایرانی، عدالت و قانون  می اندیشند، و فرصت و مجال رشد پیدا نمی کنند. مواظب مغزها و اندیشه ها باشید؛ سرمایه های مادی باز می گردند.

آقای رئیس جمهور!

گناه جوانانی که در دورانهای قبل از شما معتاد و گرفتار فساد و فحشاء شده اند، به گردن شما نیست، اما اگر جوانی بعد از سوم تیر معتاد شود. دختری از خانه فرار کرده و گرفتار باندهای فساد و فحشاء گردد. بیماری پشت در بیمارستان بمیرد. کودکی شب گرسنه با بغض بخوابد. دانش آموزی بخاطر فقر ترک تحصیل کند، نالایق و ناشایسته ای بخاطر رابطه پست بگیرد. بیکاری بدلیل ناداری دزدی کند. گناهش به گردن شماست.

خداوند با کسی رودربایستی و شوخی ندارد.
آقای رئیس جمهور!

در هنگامه انتخابات گفتید، می خواهید خدمتگزار و خادم مردم باشید. مردم خادم و خدمتگزار نمی خواهند، نماینده ای قاطع و با شهامت و قانونمند و شجاع و خدا ترس می خواهند، که مانع از زورگویی زورگویان، و ستم ستمکاران، و ظلم ظالمان گردد؛ و برای حتی یک لحظه نیز، بر مبنای هیچ مصلحتی، یک مدیر بی لیاقت را تحمل نکرده و نگه ندارد.

استعفای دو نماینده مجلس و عدم رای اعتماد به چهار وزیر، مانع از اجرای برنامه های وزارت کشور گردیده، رئیس جمهور بدون هیچ دلیل منطقی، بدیدار با مجمع نمایندگان استانها ادامه می دهد، و وزیر کشور کابینه میثاق، بدلیل مصلحت نگری و واهمه از برخورد نمایندگان مجلس، برای استانهای کشور، استاندار احمدی نژادی معرفی نمی کند.

آقای رئیس جمهور!

اگر باور دارید که مردم بدون نگاه به خواست و نظر نمایندگان مجلس و گروهها و احزاب و جناحها، برای تحقق عدالت اجتماعی و تغییر، به شما رای داده و شما را بعنوان رئیس جمهور انتخاب کرده اند، پس بسوی مردم بیایید، و جز از خدا، از هیچ بنده ای نترسید و نهراسید. مردم به احمدی نژاد رای دادن تا او با یک انقلاب آرام و بدون رنگ، تغییر و تحولی عمیق در ایران ایجاد کند، و سوء استفاده کنندگان از پست و مقام را برکنار و رسوا سازد، اما کو آنچه که مردم در انتظارش بودند؟

بسیاری از مدیران حزب گرا و قدرت طلب و ناشایسته دیروز، امروز هنوز با افتخار و قدرت بر سر کار هستند، هنوز بدون تفکر و برنامه، مواد خام صادر می شود و مواد مصرفی وارد می گردد، و محرومین، هنوز به محرومیت و آنچه که ندارند و می خواهند، می اندیشند.

آقای رئیس جمهور!

وقتی دشمنان و مخالفین دیروز، امروز تغییر رنگ داده و دوست می شوند، دوستان و همراهان دیروز، چه راهی جز مخالف و منتقد شدن پیدا می کنند؟

مدیران و مسئولان دولتی دیروز، اگر در عمل موفق بودند، هیچگاه سازندگی هاشمی و اصلاحات خاتمی، شکست نمی خورد و احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری پیروز نمی شد، و اگر کاربدستان دیروز، امروز همراه احمدی نژاد گردند، احمدی نژاد را نیز براه گذشتگان خواهد برد.

آقای رئیس جمهور! بدهی خود به خدا و مردم را فراموش نکنید، و در اولین رمضان کابینه میثاق، بدلیل قصور و کوتاهی، از مردم عذر خواهی کنید، امید آنکه این عذر خواهی، آخرین عذر خواهی احمدی نژاد در چهار سال باشد.انشاا... 12/7/84

 
قربانیان رشوه و غرور، در سکوت می گریند!

در طول تاریخ، بسیاری از افراد پاک و سالم و مومن بوده اند، که نتوانسته اند در موقعیتهای خطیر و در برابر آزمونهای سخت، درست تصمیم بگیرند، و غرور و خود خواهی و خدا دوری، باعث شده، تا با توجیه و تفکری غلط ،پاکی و صداقت و وجدان و دین خود را خیلی ساده و راحت، به دشمنان عدالت بفروشند.

اصول بی رحم سرمایه داری، برای رسیدن به هدف و سود بیشتر، با حربه باج و رشوه، در قالب هدیه و اعانه،قانون را شکسته، موانع بر سر راه را بر می دارد، و هیچگاه بر مرگ تلخ قربانیان خود نمی گرید.

آیا مداحان سیاست زده ای که با شیوه های غلط و غیر اصولی، مذهب را به گونه ای دیگر تعبیر می کنند، و ریختن اشک برای حسین(ع) را وسیله پاک کردن تمام گناهان قلمداد می کنند، فکر می کنند که حسین(ع) نیز رشوه و اشک آنان را قبول خواهد کرد؟ فکر می کنند که حسین(ع) را نیزمی توان مثل مردم فریب داد؟

مگر می توان قانون را شکست. حق مردم را پایمال کرد. در امانت خیانت کرد. مذهب را وسیله نمود. عدالت را به مسلخ برد. حقیقت را به بند بست. رشوه گرفت و از حسین گفت و برای حسین گریست؟

امروز جریان و گروهی که با شتاب زدگی، بخاطر رفاقت و سیاست، بدون تحقیق و بررسی، از فرد  ورشکسته ای برای انتخابات شورای شهر حمایت کرد، کجاست تا در درگاه خداوند توبه کند. از مردم عذر بخواهد، و بخاطر آنچه که اتفاق افتاده، در خلوت خون گریه کند؟

وقتی جزایری ها باب شکستن قانون را باز می کنند، و تعدادی از نمایندگان مردم و رئیس مجلس برای انجام کار خیر، کمک و هدیه او را بدون پرسش و سوال قبول می کنند، چرا دیگری در مقیاس کوچکتر، گناه بزرگتر انجام ندهد؟

امروز و فردا، پس از به حقیقت پیوستن شایعه، پرونده دیگری در دادگستری باز خواهد شد. محاکمه جنجالی و پر هیاهو، مدتی ذهن عده ای را بخود مشغول خواهد کرد. و در نهایت یکنفر قربانی و پیش مرگ دیگران خواهد شد، و بعد از مدتی همه چیز از یادها خواهد رفت.

دولت احمدی نژاد برای عدالت گستری و تحقق عدالت اجتماعی مجبور است تا چراغ در تاریک خانه های بسیاری بیندازد. قربانی ستاره تجاری یزد به محکمه می رود. اما آیا ستاره تجاری یزد، فقط یک قربانی دارد و خواهد داشت؟ و براستی آسمان تجارت یزد، فقط یک ستاره دارد؟

مافیای هزار رنگ قدرت، که در زیر چتر نامهای مقدس، با بی رنگی پنهان شده، قربانیان بسیاری دارد، که شاید روزی روزگاری، پرده ها کنار رود و بسیاری از دست ها و نقش ها رو گردد، و تا آنروز، باید در بی عدالتی، بخاطر آنچه که با عدالت کردند، گریه کرد و فریاد زد.

مثلث شوم قدرت و ثروت و رابطه، در دایره حزب و باند و دسته، با هویت و فرهنگ و اخلاق مردمان این دیار چه کرده اند و چه خواهند کرد؟

آیا شهرداری یزد، از سابق تا به امروز، در توافق و معامله با انبوه سازان و زمین بازان و برج سازان توانسته بخوبی و با حربه قانون، از حق و حقوق مردم و شهرداری دفاع کند؟

راه رشوه و خریدن افراد را چه کسانی و با چه اهدافی و برای چه منافعی باز کرده اند؟ قانون و سیستم شهرداری نقص دارد، یا کسانی که بدلیل عدم نظارت از قانون و سیستم سوء استفاده کرده اند زرنگ هستند؟

چگونه می تواند یکنفر در جمعی خلاف کند، و جمع نخبه و منتخب، متوجه خلاف مشخص او نگردد؟ جمعی که چشم بر خلاف می بندد و با عدم نظارت دقیق و اعتماد بی مورد، در انجام وظیفه قانونی خود کوتاهی می کند، چگونه می تواند در بعد از فاجعه رسوایی عضو خود، اعتماد از دست رفته را بازگرداند؟ اعضای شورای شهر امروز حتی بعد از دستگیری یک عضو خود، که منجر به بدبینی مردم نسبت به خیلی از قضایا شده است، هنوز رای دهندگان خود را محرم ندانسته، و شفاف و بی پرده از چگونگی قضیه حرفی نزده اند.

مخالفین و موافقین احداث مجتمع تجاری ستاره یزد امروز ساکتند، خطر ستاره های تجاری در ساختمانهای بتنی و شیک تشریفاتی نیست، بلکه خطرشان در ساختمانهایی می باشد، که دانسته و آگاهانه، در راستای کسب سود و منفعت، بر اذهان و پندارها بنا می کنند.

گناه و خلاف رشوه دهنده، از رشوه گیرنده کمتر نیست، که گاه بمراتب بیشتر است. پس دادگستری باید به قضیه ای که خیلی قضایای دیگر را مطرح می کند، با دقت نگاه کند.

موسسات مذهبی نباید وسیله رسیدن به هدف سرمایه داران و متظاهران مردم فریبی قرار گیرد، که جز به پول و منفعت، به چیز دیگری نمی اندیشند. مردم اگر به معتمدین شک کنند، پس به کی باید اعتماد کنند؟

بر موسسات مذهبی است که بدون مصلحت گرایی، برای دفاع از مذهب و عدالت و حقیقت، قبل از مدعی العموم شاکی شوند، و برای جلوگیری از سوء استفاده دیگران از قرآن و عترت و مذهب، شکایتی را به گونه ای دیگر مطرح کنند.

بساز و بفروشی و انبوه سازی در سطح کلان، بدلیل سود هنگفت زود بازده، آفات خاص خود را دارد. و رشوه و خرید افراد یکی ازین آفات است، که نمی توان براحتی با آن مبارزه کرد.

همراه با جدی گرفتن بحث نظارت و انتخاب ناظرین، بسیاری از قراردادهای شهرداری و ادارات دولتی باید با دقت بازنگری شود. فساد در یک دستگاه بزرگ، به یک نفر نمی تواند ختم شود. رشوه رشوه است، چه یک سکه، چه هزار سکه!

درهای زندان را نبندید. قربانیان هنوز در راهند.
محرومان، ای تشنگان عدالت، اندکی صبر کنید.
این هنوز از نتایج سحر است.
                                          پانزدهم مرداد ماه84
 
از بازتاب تا بازتاب...
 

توقیف موقت سایت بازتاب، تبلیغی پنهان برای بازتاب، و زنگ خطر و اخطاری آشکار به سایت و وبلاگ های غیر وابسته و بی امکانات می باشد.

سایت مشهور بازتاب، برای سومین بار توقیف موقت می شود، تا عوامل و دست اندرکاران سیاسی این سایت، فرصت دوباره ای برای تغییر رنگ و فضا داشته باشند، و مخاطبیان را آماده سازند، تا بدون هیچ شک و تردیدی، به بازتاب اندیشه های در راه بیندیشند.

متاسفانه حرکتی که بنا به شرایط  فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، از جراید و روزنامه ها شروع شده، به سایت ها و خبرگزاریها سرایت کرده است، و امروز کمتر سایت و خبرگزاری مطرحی را می توان پیدا کرد، که به منافع مردم و مصالح ایران بیندیشد، و بنوعی وابسته به یک جریان سیاسی و مالی نباشد.

سایت ها می توانستند و می توانند جای خالی جراید مردمی غیر وابسته را پر کنند، و با نوع حرکت و شیوه تبلیغ خود باعث شوند، تا جراید چشمی دیگر بازکرده، و به هویت و اصل خود بازگردند، اما متاسفانه جریانی که با آگاهی، جراید را بسوی نا آگاهی راه بری می کرد، اینک این راه بری را به سایت ها و خبرگزاریها سرایت داده است.

اکثریت روزنامه ها و جراید موجود، بدلیل نوع وابستگی، موافق سرسخت یک جریان و مخالف متعصب جریان مخالف می باشند، سیاه یا سفیدند، و این حکایتی است که در فضاهای غیر مجازی سایت ها نیز رخ داده، و در حال خود نشان دادن است.

بازتاب نیز همچون خدمت و خورشید و آفتاب و فردا و امروز وابسته و مورد حمایت است، که اگر اینچنین نبود، نمی توانست به راه خود ادامه دهد.

جدال و جنگ سیاسی و زرگری روزنامه ها، اینک به فضای سایت ها سرایت کرده، و عملکرد سیاسی و خبری و تحلیلی و مالی سایت ها، مدام مورد حمله و هجوم سایت ها قرار می گیرد.

روزنامه های زنجیره ای در یک حرکت مدرن، به سایت های زنجیره ای تبدیل شده اند، و پیوندهای مشخص بسیاری از این سایت ها، اثبات کننده و بیانگر این مسئله می باشد.

در کشوری که جوانان و توده مردم، بنابدلایل مختلف و بخاطر سیاست فرهنگی مسئولین فرهنگی، روزنامه و کتاب نمی خوانند، و تیراژ و خواننده روزنامه و کتاب بسیار کمتر از بسیاری کشورهای همسایه است، و قابل مقایسه با کشورهای پیشرفته و صنعتی نیست، سایت ها و وبلاگها چه حرفی برای گفتن می توانند داشته باشند؟

در کشوری که تعداد ناشرین کارمند و حقوق بگیر دولتی آن، دهها برابر کتابفروشی ها، و تعداد مدیران مسئول و سردبیرانش بیش از خبرنگار و نویسنده  می باشد، و بدلیل سهمیه کاغذ، انتشارات و روزنامه داری، یک شغل پردرآمد است، مخاطبین و بینندگان و خوانندگان سایت ها در چه گروهی قرار می گیرند؟

در راستای ایجاد شغل و صرف هزینه و برای ادعا، بسیاری از وزارتخانها و ادارات و سازمانهای دولتی و شرکت های بخش خصوصی، سایت اختصاصی و اطلاع رسانی دارند، سایت هایی که در خیلی از مواقع و موارد، هفته ها و ماهها بروز نمی شود، و خود مسئولان و مدیران مرتبط نیز، نه به سایت مراجعه می کنند، و نه واردند که به سایت مراجعه نمایند.

در عصر ارتباطات، نگاه نو و نشر الکترونیکی می رود تا جای نشر سنتی و نگاه کهنه را بگیرد، و موضوع و مسئله اینجاست، که در جامعه امروز، هنوز خواننده و مراجعه کننده ای در کار نیست.

سایت ها بدون احتیاج به سیر مسیر اداری و کسب مجوز ، به اتکاء اندیشه و دانایی، با نامها و اندیشه و اهداف و طرحهای مختلف یکشبه می آیند، تا در فضای غیر مجازی به مجاز و حقیقت بیندیشند، تعدادی با قاعده، خطوط قرمز جامعه را رعایت می کنند، تعدادی بدون رعایت قاعده، از این فضا برای خالی کردن عقده و کینه و فحش دادن استفاده می کنند. تعدادی به حقیقت و عدالت و آزادی می اندیشند، و از آزادی و حقیقت و عدالت و قانون می گویند، و تعدادی بر مبنای یک هدف مشخص و برنامه طراحی شده می آیند، تا با جنجال و خبرسازی و دروغ و جعل و ترویج شایعه و تخریب، اعتماد مردم و مسئولین را از سایت ها و خبرگزاری ها سلب کنند، و باعث فیلتر شدن و تعطیلی بسیاری دیگر از سایت های آزاد و غیر وابسته گردند.

سایت ها و وبلاگها، اینک بنوعی ادامه دهنده راه جراید می باشند، و نبود شناسنامه پیدا،  بر پیشانی بسیاری از سایت ها، نقص بزرگی است، که حکایت از بسیاری مسائل پنهان می دهد.

به خبر و تحلیل سایت های بی شناسنامه نمی توان اعتماد کرد و داشت، مقاله های بی امضاء دروغ است، و آنکس که شهامت ارائه شناسنامه و ابراز نام ندارد، جرات از حقیقت گفتن و لیاقت نوشتن ندارد.

سایت بازتاب یا متعلق به رضایی هست یا نیست؟ در هر دو صورت اگر مسئله خاصی در کار نیست باید اعلام شود، با ببر و نبر کردن و بگویم و نگویم، نمی توان هیچ حرکتی در جامعه ایجاد کرد.

پس از سالها و با آمدن دیگر سایت ها، بازتاب به آخر خط رسیده و دیگری حرفی برای گفتن و نقشی برای گرفتن ندارد، و توقیف آن می تواند به دلیلی برای توقیف و فیلتر کردن دیگر سایت ها منتهی شود.

از توقیف بازتاب حمایت نمی کنیم، همانگونه که از بودنش نیز. بازتاب نیز یک سایتی هست همچون بسیاری دیگر از سایت ها که در یک زمانی بخاطر شرایط خاص سیاسی و کمبود پایگاههای اطلاع رسانی توانسته با استفاده از عوامل و امکانات بسیار موجودیت یافته و رشد کند،  و حال اینجا آخر و سر خط است.

بازی تمام و نتیجه بازی اعلام شده، و حال باید به تیمی دیگر و بازیهای بعدی فکر کرد.

امروز بازتاب های جامعه، جراید و سایت هایی هستند که با صداقت و درستی، به ایران و ایرانی می ندیشند، و دردها و مصائب جامعه را بازتاب می دهند.

به بازتاب اندیشه های خود می اندیشیم، و خوب می دانیم، که بدلیل عدم وابستگی و نبود حمایت و امکانات، یا خود مجبور به تعطیل کردن می شویم، یا با یک اشتباه و خطا، با دلیل و بی دلیل، فیلتر می شویم، و یا اینکه ضعف امکاناتی، باعث سکون و از دست دادن مخاطبان می گردد.

و امروز از توقیف بازتاب و بازتاب می گوییم، چون به بازتاب اندیشه های خود، در فردا نگاه و فکــر می کنیم. در عصر اینترنت و دوران ماهواره و در میان توفان امواج موج سوم، آنکس که می خواهد تنها در یک شهر کوچک به موجهای بزرگ نگاه کند و بیندیشد، راهی جز سکون و سقوط شکست ندارد. ادامه دادن از شجاعت ما نیست، از حماقت ماست!باور کنید!      25/7/84

با پوزش از معدود خبرنگاران با وجدانی که هیچگاه قلم را وسیله نام و نان نکرده، و بدون چشمداشت از مدیران و مسئولین و عدم شرکت در بازیهای سیاسی، تنها به رسالت قلم می اندیشند.

آقای صفار هرندی! روزنامه نگار و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
جامعه سالم، مطبوعات سالم و خبرنگار آگاه می خواهد

جامعه سالم و پیشرو را مطبوعات آزاد می سازند،ومطبوعات آزاد و پیشرو،برای روشنگری ورشد فرهنگ جامعه، و جلوگیری ازسوء استفاده قدرتمندان از قدرت، نویسندگان آگاه و خبرنگاران بیدارمی خواهند.

وقتی بدون قاعده و اصول، و درراستای منافع و مقاصد جریاناتی خاص، عده ای با کمترین سابقه نویسندگی و مطبوعاتی،بنا به رابطه، و صرف داشتن مدرک و وابستگی، با کسب مجوزاز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یکشبه صاحب امتیاز ومدیر مسئول و سردبیر و صاحب روزنامه ومجله می شوند، دیگرانتظار سلامت و پویایی، از مطبوعاتی که بدون کمک دولتی نمی توانند به حیات خود ادامه دهند، نمی توان داشت.

غفلت و کوتاهی و قصور نویسندگان وعدم توجه به نیاز و خواست مردم و نشناختن شرایط و سیاست زدگی، باعث تعطیلی دهها نشریه، و توجه وعنایت مسئولین فرهنگی شعار گرا و غوغا سالار به آمار و کمیت، منجر به واردات بی رویه کاغذ و چاپ و نشر بیش از هزاران روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و گاهنامه در کشور گشته است، که بسیاری ازین آگهی نامه های بی خواننده، جز استفاده از سهمیه های دولتی و درج خبرهای تکراری و سیاه کردن کاغذ، عملکرد مشخص دیگری ندارند و نمی توانند داشته باشند.

جراید محلی به شدت از کمبود نیروی متخصص و کاردان و مدیریت فرهنگی رنج می برند، و هیچ کارشناس و خبرنگاری نیست تا از مدیران فرهنگی و سیاسی کشور و انجمن صنفی روزنامه نگاران سوال کند، آیا به تعداد جراید، نویسنده و خبرنگار آگاه و کاردان در کشور وجود دارد؟!

مطبوعات و جرایدی  که بدون داشتن لوازم اولیه فرهنگی و نیروی کار بلد، در راستای کمیت پروری مسئولین شروع بکار نموده اند، به اجبار با صدور کارت خبرنگاری و روزنامه نگاری، عده ای بی خبرتر از خود را خبرنگار و نویسنده کرده اند، و این افراد فاقد مطالعه و شناخت اصولی، بدون توجه به پیامد و عواقب کار، تنها در راستای کسب منفعت و خدمت بیشتر به مدیران و مسئولین محلی، فعالیت می کنند.

البته اگر بنا بدلایل مشخص، مسئولین از وضعیت و کیفیت موجود مطبوعات ناراضی بودند، وضعیت مطبوعات بدینگونه نبود، چرا که خبرنگار آگاه و کاردان، با تیزبینی و نقد آگاهانه، اجازه سوء استفاده و عملکردهای بی قاعده و تشریفاتی را به مدیران و مسئولین نمی دهد.

متاسفانه امروز بر خلاف قاعده، بسیاری ازخانه های مطبوعات شهرها و استانهای کشور، با توجه به نگرشهای حزبی و جناحی حاکم و فراموش کردن اصول و اهداف تشکیل خانه های مطبوعات، در انحصار کسانی با کمترین سابقه و تجربه و مطالعه درآمده است، که هدفی جز کسب نام و نان ندارند.

با یک برنامه ریزی صحیح و آگاهانه، بدون در نظر گرفتن مصلحت سیاسی، خانه های مطبوعات و طیفی که بی قاعده به صرف صدور و داشتن کارت خبرنگار شده اند، می بایست تصفیه شده، و پخش کنندگان جرایدی که در راستای فروش جراید و کسب آگهی، از طرف دفاتر مرکز، بدون توجه به رسالت و وظیفه خبرنگاری، خبرنگار شده اند، شناسایی، و مورد آزمون دوباره قرار گیرند.

نویسنده و خبرنگار قبل از شام و ناهار و شیرینی و نان و وام و سکه و لوح و تقدیر و کیف و خانه و میز و کامپیوتر و کاغذ و تلفن همراه، آزادی نوشتن و اندیشیدن می خواهد، آیا مسئولینی که با گشاده دستی و با هزاران تبلیغ و تشریفات، برای راضی نگاه داشتن طیف سیاهی لشگر مطبوعات ساکن و آرام، بسیاری از چیزهای مادی را به خبرنگاران تقدیم می کنند، می توانند آزادی و امنیت نوشتن را نیز هدیه دهند؟

خبرنگار بیدار و نویسنده آگاه، کشکول بدست نمی گیرد، گدایی نمی کند. تملق نمی گوید.بخاطر پول و آگهی اشک نمی ریزد. مدح نمی سراید. دروغ نمی نویسد. سربزیر و دست بسینه، روبروی مدیران نمی نشیند. و بدون واهمه و در نظر گرفتن مصلحت و منفعت، می پرسد و می نویسد و بدنبال جواب می گردد.

در دوران اصلاحات و هنگامه ای که با توجه به آمار و تیراژ بر خلاف شعار رشد و توسعه فرهنگی! تنها دو درصد مردم ایران روزنامه می خوانند و کمتر از یک درصد به مطبوعات اعتماد دارند، بنا بدلایل گوناگون و غير عقلانی، بیشترین کمک مسئولین فرهنگی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به بهانه ها و مناسبت های مختلف، شامل حال اصحاب مطبوعاتی خاص گشته است. مطبوعاتی که با نگرشهای خاص سیاسی و جناحی، و دامن زدن به مسائل سیاسی و عدم نقد منصفانه و گزارش های تحلیلی، گاه کمترین نقش را در معرفی فرهنگ و درج مسائل مردمی و اجتماعی داشته اند.

دلیل کمک مسئولین فرهنگی کشور و استانها به اصحاب مطبوعات کشوری و محلی، که بدون در نظر گرفتن کیفیت و شیوه عمل صورت گرفته، در راستای چه اهدافی و به چه منظور بوده است؟

جامعه سالم را مطبوعات سالم می سازنند، و اما جرایدی که بهر دلیل از کمک دولتی و جناحهای سیاسی بهره مند می شوند، تا چه حد می توانند سلامت قلم و حرفه خود را سالم و پاک نگهدارند؟

بسیاری از مطبوعات کمیت گرای، با توجه به سیل و سیر کمک های دولتی، تبدیل به خبرنامه و آگهی نامه و وزیر و مدیر و رئیس جمهور نامه و نان دانی گشته اند، و در این میان آنچه که براحتی و بسادگی فراموش شده و از یاد رفته، کیفیت گرایی و مصالح و خواست مردم بوده است و می باشد.

متاسفانه با توجه به شرایط پیش آمده و نوع نگرش اصحاب مطبوعات به حقایق اجتماعی و تیراژ حقیقی جراید، نه مردم مطبوعات را قبول دارند، نه مسئولین باور، و تا آنروز و آن زمان که مردم، مطبوعات و خبرنگاران را قبول کنند، و مسئولین باور، بسیاری از اصحاب مطبوعات باید بسیار تلاش و مطالعه کننند، تا وضع موجود حاکم بر فضای مطبوعات تغییر کند.

نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری، با توجه به خط مشی سیاسی و تبلیغاتی بسیاری ازجراید، قدرت و تاثیر مطبوعات و نویسندگان را بر افکار عمومی جامعه ثابت کرد و نشان داد، که تا چه حد مطبوعات با مردم فاصله دارند.

در عصرموج سوم و دوران حاکمیت اینترنت و خبرگزاریها، رسانه و روابط عمومی و مطبوعات یک حرفه است، و رسانه ها و مطبوعاتی می توانند داعیه خدمت رسانی و روشنگری داشته باشند، که حرفه ای بوده و حرفه ای عمل کنند.

اگر مطبوعات نتوانند بدون کمک و همراهی دولت و مسئولین به حیات خود ادامه دهند و ضمن تامین هزینه به سود دست یابند، حرفه ای نیستند و نمی توانند که حرفی برای گفتن داشته باشند.

اعلام کمک مسئولین به مطبوعات و اختصاص بدون نظارت و بررسی سهمیه ارزی به مطبوعات، دولتی بودن و مردمی نبودن مطبوعات را ثابت می کند، و افشاء این مسئله، نه افتخاری برای مسئولین سیاسی و فرهنگی کسب می کند، نه برای مطبوعات.

خبرنگاران و سرپرستان مطبوعات سراسری در مراکز استانها و شهرستانها با پیوستن به حلقه کمک بگیران دولتی، هیچگاه نمی توانند خدمت مفید و مهمی به جرایدی که حقوق آنان را تامین می نماید بکنند، و این بر مدیران مسئول و سردبیران روزنامه های سراسری می باشد، که با آموزش و تعمق و دقت بیشتر در انتخاب، سرپرستان و خبرنگاران خود را از پیوستن به جریانات سیاسی و خانه های مطبوعات محلی و گرفتن کمک از مسئولین دولتی و تهیه رپرتاژهای تبلیغاتی و مصاحبه های دولتی منع بنمایند.

سرپرست و خبرنگار روزنامه ای که از دفتر مرکزی حقوق می گیرد تا حافظ منافع و مصالح روزنامه خود باشد، با گرفتن هدیه و کمک از مدیران دولتی، به رسالت قلم و برنامه روزنامه خود خیانت می کند، و هیچگاه نمی تواند با توجه به سیر حرکتی خود، نقش و سهمی در بالا بردن تیراژ و جذب و جلب مردم به مطالعه و خرید روزنامه داشته باشد.

در بسیاری از مواقع و در میان غفلت و بی خبری مدیران مسئول جراید سراسری، خط نگارش و فکری سرپرستان و خبرنگاران جراید کشوری با توجه به شرایط و موقعیت استانها، با خط و مرام روزنامه بسیار تفاوت و فاصله دارد. تهیه مصاحبه های سفارشی و چاپ ویژه نامه های تبلیغاتی، بیانگر این نکته می باشد.

تنها راه برای رشد کیفی مطبوعات و جدا کردن سره از ناسره، قطع کمک های دولتی به خبرنگاران و مطبوعات و دادن مسئولیت دخالت و نظارت به انجمن صنفی روزنامه نگاران می باشد.

کار و فعالیت مطبوعاتی و خبرنگاری و نویسندگی بیشتر از هر چیز به عشق نیاز دارد، و تنها در یک صورت سیمای عاشقان بخوبی مشخص می شود، که از کمک و اعانه دولتی خبری نباشد.

مسئولین ومدیران دولتی اگر جامعه سالم و مطبوعات سالم می خواهند، می بایست با تعریف دوباره نظارت، و بازنگری در شیوه کهنه صدور مجوز و قطع کمک و اعانه و عدم دخالت، به این سالم سازی کمک کنند.

دولتی و نان دانی گشتن مطبوعات، و میرزا بنویس کردن خبرنگاران و نویسندگان عاقبت خوشی برای مردم و ایران و مدیران و جامعه مطبوعات نخواهد داشت.

امروزدر کنار چاپ آگهی مناقصه و مزایده های دولتی، متاسفانه با توجه به چاپ آگهی های حضر وراثت و مراسم ترحیم، بسیاری ازمطبوعات محلی و کشوری، از قبل مردگان و پیمانکاران نان می خورند، و تزریق بی قاعده و باج گونه کمک های دولتی نیز در ادامه این روند، از خبرنگار و روزنامه نگار چیزی را می سازد و پرورش می دهد که قابل گفتن نیست.

بسیاری از روزنامه ها یا دولتی و تریبون دولت و ارگانها هستند، یا وابسته به احزاب و جناحهای سیاسی و تریبون گروهها، و اما روزنامه ای که مردمی و تریبون مردم باشد، کدام روزنامه است؟! شاید تنها یک روزنامه باشد که بشود به آن اعتماد کرد، البته اگر آن روزنامه نیز گاهی دولتی و گاه حزبی نشود.

اگر تیراژ کتاب و جراید در ایران بسیار پائین و مایه شرمساری مسئولین فرهنگی است، و مردم کتاب و روزنامه نمی خرند و نمی خوانند؛ دلیل دارد، و دلیل آن را نه درمسائل اقتصادی و معیشتی، که در مسائل و جریانات سیاسی و فرهنگی باید جستجو کرد.

چاپ هزاران روزنامه و مجله و بولتن کم خریدار و خواننده، با کاغذ سهمیه ای وامکانات حمایتی و تیراژ کمترازپنج میلیون نسخه در کشور هفتاد میلیونی، افتخاری برای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مسئولین فرهنگی کسب نمی کند، چاپ و نشر روزنامه ای با تیراژ و خواننده میلیونی است که می تواند، موجب افتخارایران و مباهات فرهنگ ایران و سربلندی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نویسندگان شود.

روزنامه نگار و خبرنگار کیست؟ و رسالت و نقش و وظیفه مطبوعات درجامعه چیست؟سوال های فراموش شده ای است که امروز جواب می خواهد.                      

                                                    1/6/84

دولت احمدی نژاد  و  مشکلات جوانان (1)
مسئله اعتیاد جوانان را چگونه باید حل کرد؟!

یکی از بزرگترین معضلات و مشکلاتی که دولت احمدی نژاد، ناخواسته، در شروع راه با آن درگیر و روبرو می باشد، مسئله وجود دختران فراری و اعتیاد جوانان می باشد. بدون حل این دو مشکل فراگیر و نابود کننده، دولت احمدی نژاد قادر نخواهد بود، تا به اجرای شعارهای وعده داده شده نزدیک شود.

بنا بدلایل مختلفی که خیلی از قضایای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی در آن نقش داشته است، با وجود خیل سازمانهایی که با مواد مخدر و اعتیاد مبارزه می کنند، اینک جامعه، با چندین میلیون جوان معتاد و در آستانه اعتیاد روبرو می باشد.

خانواده های بسیاری، با تحمل خیلی از مسائل، بنوعی درگیر مسئله اعتیاد و حاشیه های اعتیاد می باشند. طلاق، قتل، سرقت، فساد، فحشاء و خودکشی پدید آمده از بلای خانمانسوز اعتیاد، صدمات غیر قابل جبرانی بر احساس و روح جامعه گذاشته و می گذارد.

اینکه چرا جوانان معتاد شده اند، نمی تواند برای از بین بردن اعتیاد موجود کارساز و راهگشا باشد، دلایل اعتیاد جوانان فقط می تواند در امور پیشگیری کاربرد داشته باشد.

اگر با توجه به دلایل علمی و روانی، بپذیریم و باور کنیم، که معتاد بیمار است و اعتیاد یک نوع بیماری مسری لاعلاج می باشد، می توان بدرستی  این بیماری و بیماران را تحمل کرد، و برای از بین بردن بیماری و درمان بیمار تلاش کرد.

سرطان، فشار خون، آسم، دبابت، ایدز و تالاسمی نیز جزو بیماریهای طاقت فرسا و خانمانسوزبــی درمان می باشند. خانواده های بسیاری بخاطر پرداخت و تامین هزینه درمان از هست و نیست ساقط می شوند، و هیچگاه هیچکس درصدد بر نمی آید تا آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات و بیماریهای قلبی و دیابت و سرطان را با اعتیاد مقایسه کند.

کلینیک و انجمن و درمانگاه و بیمارستانها و بیمه های مختلفی برای بیماران صعب العلاج وجود دارد. دولت با شیوه های مختلف، و پرداخت سوبسید و تامین دارو به بیماران خاص کمک می کند. و حال باید دولتی که مهرورزی و عدالت گستری را سرلوحه برنامه خود قرار داده است، این نقش را در برخورد با بیماران معتاد نیز ایفا کند.

قهر و زور و زندان و جریمه و مجازات و فشار راه درمان اعتیاد نبوده و قادر نیست تا یک بیمار معتاد را سالم گردانیده و به جامعه باز گرداند. اعتیاد یک بیماری روانی با ویژه گیهای خاص خود می باشد.

برای از بین بردن اعتیاد و ریشه کن کردن بیماری اعتیاد، در اول می بایست که با یک روشن بینی خاص، و توجه دقیق به آمارها، حقیقت موجود و وخامت اوضاع را بررسی و قبول کرد.

بهر دلیل و بنا به هر شرایطی، به قیمت ثروتمند شدن قاچاقچیان و تولید کنندگان مواد مخدر، این بیماری مهلک و غیر قابل درمان! به جامعه جوان کشور سرایت کرده است. کانونهای بازپروری، زندان و درمانگاههای ترک اعتیاد نیز نتوانسته اند با تمام بودجه و زمان و تلاش، بخاطر نوع نگاه حاکم، این بیماری را ریشه کن سازند. در همان زمان که سازمانهای مختلف با شیوه های گوناگون، دهها و صدها جوان را دستگیر و ترک اعتیاد می دهند، صدها و هزاران جوان به دام اعتیاد می افتند.

نبود و کمبود مواد و انگیزه رسیدن به مواد، از یک معتاد، دزد و قاتل و فاسد می سازد. یک بیمار معتاد، برای بدست آوردن مواد مخدر، نا خودآگاه و بدون تفکر، دست به ارتکاب هر عملی می زند، از فروش لوازم خانه و دزدی و قتل گرفته، تا فروش ناموس و فرزند خود؛ و اینها همه بخاطر نوع بیماری می باشد. ذهن یک بیمار معتاد متعلق به خود او نمی باشد. مغز یک بیمار معتاد از او فرمان نمی برد. و اینک بر دولت خادم جمهور است، که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی، برای از بین بردن قاچاقچیان و ریشه کن کردن بیماری اعتیاد، قاطعانه و بدون واهمه و شعار وارد صحنه شود.

شناسایی و ثبت نام بیمارا ن معتاد و سهمیه بندی مواد مخدرارزان و مجانی، در مرحله اول قاچاقچیان و توزیع کنندگان مواد مخدر را نابود و بیکار خواهد کرد؛ و در مرحله دوم، از اعتیاد دیگر جوانان جلوگیری خواهد نمود. دیگر هیچ بیمار معتادی بخاطر دست یابی به مواد مخدر، دیگران را به مصرف مواد مخدر ترغیب و آلوده نخواهد کرد. 

دولت احمدی نژاد اگر بتواند با ترفندهایی و با هر هزینه، تعداد معتادان را در دوران چهار ساله حکومت کابینه خود ثابت نگاه دارد، پیشرفت کرده است. حال هر چه که از تعداد موجود کاسته شود که معجزه و خارق العاده و قابل ستایش و تقدیر است.

گناه اعتیاد جوانانی که در دوران دولتهای سابق به اعتیاد آلوده شده اند، به گردن احمدی نژاد و کابینه او نیست. اما گناه اعتیاد جوانانی که با شروع دولت او سالم بوده و به او رای داده اند، در آینده به گردن احمدی نژاد و کابینه او خواهد بود. در این مسئله به هیچ نحو شک نباید کرد.

قدم اول کابینه احمدی نژاد سالم نگه داشتن جامعه، و بستر سازی مناسب برای حرکت جوانان سالم و دور کردن بیماری اعتیاد از آنان می باشد، و در قدم دوم، محدود کردن اعتیاد و به رسمیت شناختن بیماری اعتیاد!

ایران کشور جوانی با میلیونها جوان رای اولی می باشد، برای سالم نگاه داشتن میلیونها جوان، گاه باید هزاران جوان را نیز فدا کرد. هزاران جوان پاک ایرانی در جنگ و انقلاب شهید شدند، تا میلیونها جوان ایرانی، آزاد در کشوری مستقل زندگی کنند، و اینک در جنگ نابرابر فرهنگی، می بایست با تعمقی بیشتر و بر پایه اصول و منطق و علم با این ویروس خطرناک و مهلکی که به هدایت و با حمایت کشورهای منفعت طلب وارد خون جوان ایرانی شده است مبارزه کرد.

برسمیت شناختن بیماری اعتیاد. در دسترس قرار دادن دارو و مواد مورد نیاز معتادان بیمار. از بین بردن زمینه های فساد و نابودی بستر بیماری. کمک می کند تا در یک زمان چند ساله به جامعه سالم نزدیک شویم.

بسیاری از کسانی که برای مبارزه با مواد مخدر طرح و برنامه ارائه می کنند، هیچگاه خود درگیر مستقیم مشکلات این بیماری نبوده اند. واقعیت اعتیاد را  دیده اند، اما  حقیقت آن را حس و لمس نکرده اند.

بدون شعار و غوغا سالاری، برای مبارزه با مواد مخدر و بیماری اعتیاد، تنها یک راه عملی وجود دارد. نظارت و مداخله در توزیع مواد مخدر. کنترل  اعتیاد. درمان اعتیاد.

ممنوع و قاچاق بودن مواد مخدر، خود یکی از عوامل جذب جوانان به مواد مخدر می باشد. بهر حال هر چیز ممنوع جاذبه هایی برای بسیاری از افراد ایجاد می کند. جوان بخاطر روحیه جوانی اهل ریسک و خطر و آزمایش است. انرژی جوان برای ممکن کردن ناممکن است. پس خوشبینانه باید به حقایق موجود نگاه کرده،  و راهی را انتخاب کنیم، که با هزینه و آثار سوء کمتر، جامعه را به سلامت و پاکی برساند.

جامعه و دولت ایران نمی بایست بخاطر دفاع از جوانان دیگر کشورها جوانان خود را فدا کند. قاچاقچیان مواد مخدر بخاطر سود سرشار این تجارت به هر گونه تلاشی و بهر قیمت دست می زنند، تا مواد مخدر را به هر جای جهان که می خواهند ببرند، قاچاق کنند. این مشکل سازمانهای دیگر کشورها می باشد. و اما مهمترین وظیفه دولت مواظبت از جوانان و جامعه می باشد. با از بین بردن بازار فروش و دولتی شدن این بازار، قاچاقچیان مواد مخدر با از دست دادن بازار پر سود ایران، به فکر یافتن بازارهای دیگر خواهند بود.

تامین مواد مورد نیاز بیماران اعتیاد هیچ هزینه گزافی برای دولت نخواهد داشت. فقط کافیست موادی که در هفته مبارزه با مواد مخدر آتش می زنند، در طول سال حساب شده به بیماران معتاد داده شود.

راه حل درمان یک درد و معضل بزرگ بسیارساده است. شرایط و چگونگی  قانون اجرایی آن در جای دیگری عنوان خواهد شد. پیامد و ضرر و زیان این طرح بمراتب کمتر از شیوه های کنونی مبارزه با قاچاق و بیماری اعتیاد می باشد. توجه داشته باشیم که اجرای این طرح به منافع بسیاری آسیب وارد خواهد کرد. و دقت داشته باشیم، که راه مبارزه با بیماری و درمان بیماری، احساسی برخورد کردن نمی باشد. بسیاری از زیانهای مواد مخدر و بیماری اعتیاد را خانواده ها پرداخت می کنند. خانواده ها و افراد سالم اجتماع، به اجبار و بخاطر شرایط  با میل و بی میل مجبور به پرداخت هزینه های مختلف  اعتیاد می باشند.

پدری که بخاطر حفظ آبرو بر خلاف های فرزند بیمار معتادش سرپوش می گذارد. مادری که به دلیل عشق مادرانه و برای تامین هزینه فرزند بیمار معتادش، جواهرات خود را می فروشد. زنی که بخاطر تامین هزینه شوهر بیمار معتادش به کودکان خود گرسنگی می دهد. دختری که بخاطر هزینه پدر معتاد بیمارش بر خلاف خواست خود ازدواج می کند.

بسیاری از افراد جامعه جان خود را بخاطر عدم پرداخت چندین هزار تومان هزینه دارو به بیماران معتاد از دست می دهند. خبرهای حوادث روزنامه ها روزانه مملو ازین اخبار می باشد.

پس بخاطر مبارزه با بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و مصون داشتن جوانان پاک از سرایت این بیماری خطرناک. معتاد و اعتیاد را باید با قانونی نو کنترل و درمان کرد.

یکی از وظایف دولت ایجاد عدالت اجتماعی و درمان و آموزش رایگان می باشد؛ و بیماران معتاد بعنوان افرادی از جامعه ایرانی حق حیات و زندگی دارند. بیماریهای گوناگونی انجمن های مختلف دارند؛ و بیماران معتاد نیز باید دارای انجمن حمایت از بیماران معتاد شوند.

مردم و خانواده هایی که به نوعی با مشکل بیماری اعتیاد روبرو می باشند؛ به این انجمن کمک خواهند کرد.

آقای احمدی نژاد امروز، بخاطر میلیونها چوان پاک و سالم ایرانی که قلبشان بخاطر ایران می طپد؛ و بخاطر خدا و عدالت، در شروع فصلی که می رود تا شعارهای انقلاب دوباره معنی شود. با بیماران معتاد مبارزه نکنید، که بیماران معتاد را درمان کنید. شیوه های درمان موجود، ایرانی و سازگار با فرهنگ ایرانی نیست. ایرانی غیر قابل پیش بینی که با انتخاب خود تحلیل تمام تحلیلگران را نقش بر آب کرد؛ ساز و کار خاص خود را دارد. و راه درمان بیمار معتاد ایرانی، تفکر و اندیشه ایرانی می باشد.

                                           11/4/84 یزد   

به بهانه سفر سید محمد خاتمی به زادگاهش یزد             
روزهای دور از قدرت
صبح بخیر خاتمی!

برای آنانی که سالها در قدرت بوده اند، روزهای دور از قدرت، بهترین فرصت برای بررسی عملکرد گذشته و نگاه دوباره به وضعیت موجود می باشد.

امروز خاتمی در پایان هشت سال دوران اصلاحات و توسعه سیاسی، برای نتیجه گیری از عملکرد هشت ساله، می بایست بدون توجه به کارنامه ای که مدیران او ارائه داده اند، خود با نگاه ژرف همیشگی، فارغ از بندها و مصلحت ها، جامعه و وضعیت موجود را تفسیر و تحلیل کند.

اینک این بهترین فرصت جبران، برای صداقت مدار اندیشمندی است، که نتوانست بخاطر قصور و خود بینی همراهیان، اندیشه را از جایگاه حرف و طرح، به مرحله عمل برساند، و سیاست را صداقت کند.

اگر خاتمی در دوران قدرت و ریاست جمهوری، وزیران و مدیران دیگری انتخاب کرده بود، و وزیران و مدیران خاتمی به گونه ای دیگر حرکت کرده بودند، هیچگاه شعارهای عدالت گرایانه احمدی نژاد در جامعه معنا پیدا نمی کرد، و او با شکست رقیبان، به ریاست جمهوری نمی رسید.

پیروزی قاطع احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری، تفسیر و معنایی جز شکست خاتمی ندارد، و حال بخاطر ایران و آینده، خاتمی در روزهای دور از قدرت، باید بدون نگاه به خارج از کشور و گفتگوی تمدنها، با سفر به نقاط مختلف کشور و تفکر در آنچه که می بیند، دلایل شکست خود و پیروز احمدی نژاد را پیدا و بررسی کند.

گفتگوی تمدنها، بدون عدالت خواهی و آزاد اندیشی و بیداری تمدنها نمی تواند نتیجه ای جز جنگ و تنش در پیش داشته باشد؛ و امروز در جامعه ای که بدلیل سیاست های غلط فرهنگی، کیفیت و حقیقت، قربانی کمیت و مصلحت گشته، و رشد مطالعه، بر خلاف رشد نابرابری و تبعیض، در آن سیر نزولی دارد، از گفتگوی تمدنها گفتن، هیچ دردی از دردهای موجود را درمان نمی کند.

خاتمی بعنوان یک چهره و شخصیت تاثیر گذار در تاریخ ایران، برای آنکه تاریخ به گونه ای دیگر در رابطه با او قضاوت نکند، باید با نگاه به آینده، به گذشته برگردد، و بدون توجه به خواست و اهداف گروهها و جریانات سیاسی، دوباره از نو شروع کند. راه مردم، تنها راهی بود که مدیران خاتمی، به آن نظر، و از آن گذر نکردند.

کروبی رئیس مجلس اصلاحات، پس از شکست قابل پیش بینی در انتخابات ریاست جمهوری، با پی بردن به بسیاری از اشتباهات گذشته، راهی را که خاتمی در پایان باید می رفت، انتخاب کرده، و احساسگرایانه با جدایی از مجمع روحانیون مبارز و ایجاد شتابزده حزب اعتماد ملی و استفاده از چهره های سیاسی، اشتباه دیگری را مرتکب شده است. اشتباهی که در آینده تبعات خود را نشان خواهد داد.

تشکیلات صنفی مجمع روحانیون مبارز مردمی نیست، و خاتمی با گرفتن مسئولیت در تشکیلات این مجمع، فاصله خود را با مردم افزایش خواهد داد، و هیچگاه موفق نخواهد شد، که اشتباهات گذشته را جبران کند.

نویسنده کتاب نامه ای برای فردا، در روزهای دور از قدرت، با نوشتن کتاب خاطرات اصلاحات و بررسی اشتباهات گذشته، می تواند چراغی برای آینده روشن کند. خاتمی بعد از سوم تیر، باید خاتمی قبل از دوم خرداد باشد، با همان اندیشه و تفکراتی که داشته است.

خاتمی و دوران خاتمی را نه دیروز و امروز، که فردا باید نقد کرد، و این کار تاریخ است، و این بر خاتمی است که بجای پیوستن به جریانات سیاسی، قبل از فردا، خود نقد منصفانه و شجاعانه ای بر دوران اصلاحات و خاتمی بنویسد، چرا که هیچکس بهتر از خاتمی، نمی تواند خاتمی و دوران خاتمی را نقد کند.

پی بردن به دلایل لغو مجوز و توقیف کتاب نامه ای برای امشب! به خاتمی کمک می کند، تا گونه ای دیگر به جریانات و همراهان نگاه کند.

خاتمی تنها آمد. تنها نماند. تنها می رود. این حقیقتی است که خاتمی و احمدی نژاد، باید خوب به آن نگاه کنند.

مردمی که هشت سال پیش خاتمی را چون نگینی در میان می گرفتند و آرزوهای خود را در وجود او جستجو می کردند و صدای او را فریاد خود می دانستند، امروز چرا از او فاصله گرفته اند؟ شعار به عمل در نیامده توسعه سیاسی بر سر عدالت چه آورد؟ خاتمی چه کرد و چه ساخت که مردم از آزادی گذشتند و عدالت را فریاد زدند؟

غفلت خاتمی از قدرت و برنامه های مشارکت، و توجه خاتمی به تصویر ایران در خارج از کشور، او را از حقایق پنهان مشارکت و تصویرهای ایران جدا و غافل کرد و در نهایت فرجامی را برای خاتمی رقم زد، که شکست در دو جبهه را معنا می دهد.

خاتمی تعهد خود به مردم را پاس نداشت و با همراهی سیاسی و تبلیغاتی در انتخابات ریاست جمهوری، آخرین تصویر زیبای خود را در قاب دل مردم شکست.

شکست خاتمی و برنامه های خاتمی، درسی برای احمدی نژاد است، اگر بتواند آنجور که آمده بماند.

احمدی نژاد راه خود را می رود. خاتمی راه خود را می رود. و مردم در آینده ای نزدیک باز مجبور به انتخابند. و این راههای رفته است، که به انتخاب آینده نقش می دهد.

اینک خاتمی همچون یک شهروند ایرانی با کوله باری از درد و تجربه، به شبهای باز کویر باز گشته است. پرنده مهاجر عشق و دوستی، دوباره باز به ستاره های روشن آسمان شب کویر نگاه می کند، اینبار او دیگر قصد دراز کردن دست و گرفتن ستاره را ندارد، که می خواهد خود ستاره ای شود. ستاره ای که تا ابد بر گوشه آسمان کویر بماند. آیا او در روزهای دور از قدرت موفق خواهد شد تا کاری را که در قدرت نکرده است، انجام دهد؟

خاتمی با تمام ضعف ها و عیب ها و حسن هایش در هر حال هم کویری و رویای اندیشه من است، در یک هوا و زیر یک آسمان نفس کشیده و رشد کرده ایم، و من هنوز پس از پایان دوران رنجها و بحرانها، اندیشه خاتمی را دوست دارم، نه عمل خاتمی را، و در این تفکرم، که چرا اندیشمندان، هیچگاه سیاستمداران پیروز نمی شوند؟ چرا اندیشه در راه سیاست به مقصد عمل نمی رسد؟ چرا  خاتمی، خاتمی نماند؟ و چرا خاتمی صداقت مدار، در تاریخ پر فراز و نشیب ایران ماندگار نشد؟

پس از آقای رئیس جمهور- شب بخیر! به خاتمی صبح بخیر! گفتن در روزهای دور از قدرت معنای دیگری دارد، صبح بخیر خاتمی! اینجا یزد است، دیار کویری اندیشه ها، و قلبی که در این هشت سال توفانی، بیشترین زخم را دیده و رنج برده، با قلمی که تندترین نقد را نوشته، می نویسد خاتمی دوستت دارم! به سیاست نیندیش؛ به مردم، به ایران، به فردا، به خدای عدالت بیندیش! صبح بخیر

                                                          نویسنده کتاب توقیف شده نامه ای برای امشب!

                                                   9/6/84 یزد 

 
محرومان کمک نمی خواهند، عدالت می خواهند!

دلیل فقر فقیران،محرومیت محرومان، و بینوایی بینوایان را باید در حرص و طمع رانت خوران و آقا زاده ها و دلالان و ثروت و قدرت ثروتمندان و مرفهان جامعه جستجو کرد، ثروتمندانی که با غرور و افتخار و لبخند، در جشن عاطفه ها شرکت می کنند، و از دریای ثروتی که به قیمت فقر محرومان اندوخته اند، قطره ای را به نا داران اعانه می دهند.

جشن عاطفه ها، با قربانی کردن عاطفه و عشق، تصویر روشن نابرابری و تبعیض را بی پروا و با وقاحت، در جامعه طبقاتی نشان می دهد، و مرگ تلخ عاطفه در بلوای لحظه لحظه های این جشن فراموش می شود.

عاطفه در غوغای جشن عاطفه ها می میرد، و حقیقت بر مرگ عاطفه سخت مویه می کند.

سیمای جمهوری اسلامی که بخاطر کسب درآمد، از کانالهای مختلف متعدد، روزانه بارها و بارها با آهنگهای شاد، بدون در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی بسیاری از خانواده ها، لوازم تحریر لوکس را تبلیغ می کند، به برگزاری جشنی می بالد، که در آن چشمان کودکان محروم، سوال جستجو می کند. دفتر لوکس آزاده اسیری می آورد و لوازم تشریفاتی و زرق و برق دار دارا و سارا، خون بدل ساراهای نادار می کند.

با شکم گرسنه و کیف کهنه و کفش پاره و شلوار وصله دار، بر روی نیمکت های رنگ و رو رفته، در کلاسهای شیشه شکسته، پای تخته سیاه کهنه می شود نشست، و با شوق و خنده و بی غصه، بر روی کاغذهای کاهی می توان نوشت، اگر که تبعیض نباشد، و عدالت باشد.

محرومان کمک و اعانه و صدقه نمی خواهند، جامعه بی طبقه و عدالت می خواهند.

دانش آموزان محروم و محکوم به تدریس در مدارس بی امکانات دولتی، کتاب و دفتر و لباس و کفش و غذا نمی خواهند، برابری می خواهند و برادری!

جشن عاطفه ها و کمک ثروتمندان و سرمایه داران، کمکی به تحقق و اجرای عدالت نمی کند، که خود با بی تفاوتی، بی عدالتی را ترویج و تشویق می کند.

نهایت انقلاب خونین اسلامی، نباید به جشن عاطفه ها ختم شود، که جشن عاطفه ها از زمانی شروع شد، که تشریفات و مدارس غیرانتفاعی، بر خلاف اصول قانون اساسی، متولد گشت و رشد کرد.

جشن عاطفه ها قادر به پر کردن شکاف ایجاد شده طبقاتی نیست، عاطفه را نمی شود تقدیم کرد، فقط می توان تقسیم کرد.

فقر و محرومیت و نا داری و بیچارگی و بدبختی را می توان تحمل و باور کرد، اما تبعیض و بی عدالتی را نمی توان بسادگی و بدون کینه و عقده، تحمل و باور کرد.

جشن عاطفه ها، جشن رشد کینه و عقده هاست. جشن عاطفه ها، عزای فاطمه (س)، ماتم علی(ع) است. در تنها کشور شیعه جهان، این چه جشنی است، که با اعلام بی عدالتی، بخاطر فقر برگزار می شود؟

در جشن تبلیغاتی عاطفه ها، نوحه خوانان باید نوحه بخوانند و مرثیه سرایان مرثیه بسرایند، جشن عاطفه ها، جشن هدیه و اعانه و صدقه نیست. جشن حقیقی عاطفه ها، جشن عدالت است.

در دوران انقلاب و سالهای سخت و تلخ جنگ تحمیلی، جشن عاطفه ها رنگ دیگر داشت، جشن عاطفه ها در آن دوران، جشن خون و شهادت و ایثار بود، و اما این جشن شهریوری عاطفه ها، میراث کدامین دولت است که به دولت عدالت محور احمدی نژاد سپرده شده است؟

در ماه عدالت شعبان، منتظران باید که در جشن عاطفه خون گریه کنند. برویم عاطفه را، عدالت را، عشق را، انتظار را یکبار دیگر معنا کنیم. توده های محروم اجتماع تشنه عدالتند، و عدالت تنها یک تصویر دارد.  19/6/84

 
بازی شورای حکام با ایران

آمریکا و متحدان اروپایی، زمانی که آگاه و مطمئن شدند که عراق سلاح های کشتار دسته جمعی ندارد، با تمام  نیرو و بدون درنگ به عراق حمله کردند، و صدام حسین را که ممکن بود در آینده خطر آفرین شود، سرنگون و دستگیر و محاکمه کردند.

آمریکا و متحدان هم منفعتش، هنوز بطور کامل به توانایی هسته ای ایران پی نبرده اند، و برگزاری نشستها و تصویب قطعنامه های مختلف، تنها در راستای تخلیه اطلاعات و شناختن توان هسته ای ایران می باشد.

آمریکا و متحدانش زمانی پرونده هسته ای ایران را به شورای امنیت ارجاع می دهند، و با تمام توان به ایران حمله می کنند، که بدانند ایران قدرت مقابله به مثل را ندارد، عدم حملات روانی و نظامی آمریکا و متحدانش به کره شمالی اثباتگر این مسئله است.

قبول خواسته های آمریکا و شورای حکام، و با موضع ضعیف و واهمه در مقابل تهدیدات روبرو شدن، باعث شیطنت های آمریکا گشته است.

ایران کشوری مستقل و آزاد است، و با توجه به معادن غنی اورانیومی که دارد، حق دارد تا هر گونه که خواست از انرژی هسته ای استفاده کند.

اراده ملت به سران ایران حق داده است، و آمریکا و شورای حکام نمی توانند که این حق را از ایران بگیرند.

اگر امروز ایران حق ملت خود را نادیده گرفته و تسلیم خواسته های آمریکا و متحدانش گردد، استقلال فکری و سیاسی خود را از دست داده، و دیگر هیچگاه براحتی قدرت عمل و ابتکار نخواهد داشت.

پذیرش خواست کشورهای استعمارگر، به قهقهرا رفتن و استعمار زدگی و یاد آور دوران ذلت آور قاجاریه می باشد، و این مسئله با مستعمره گشتن و تحت قیومیت قرار گرفتن تفاوتی نخواهد داشت.

ایران نه برای تهدید، که برای داشتن فرصت و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی خود، محتاج سلاح و توان هسته ای می باشد، و تسلیم خواست استعمارگران نوین گشتن، سرسپردگی نوینی را در پی خواهد داشت.

در جهانی که قدرت های هسته ای حرف اول را می زنند، ایران باید که با اتکا به خدا و نیروی ملت خود، حرف آخر را اول بزند.

داشتن انرژی و سلاح هسته ای حق ایران است، و ایران باید سعی کند تا با تمام قدرت به انرژی و سلاح هسته ای دست یابد، که اگر روزی مورد هجوم واقع شد، بتواند مقاومت و مقابله به مثل کند.

وقتی هند و پاکستان و اسرائیل سلاح هسته ای دارند، ایران نیز باید داشته باشد، و اگر سلاح هسته ای بد و نامیمون است، کشورهای دیگر نیز نباید داشته باشند.

تنها راه مقابله با قطعنامه و اعمال نظر شورای حکام و آمریکا اینست، که ایران به سلاح هسته ای دست پیدا کند، و آنگاه نگاه شورای حکام به ایران تغییر خواهد کرد.  3/7/84 

 
آقای رئیس جمهور!                  
  دلالان، با عدالت چه خواهند کرد؟!

یکی از عوامل اصلی و پنهان بروز بی عدالتی و تبعیض و نابرابری و فقر و فساد در جامعه، حاکمیت بی منطق دلالان و واسطه هایی می باشد، که با کمترین سواد و دانش و تخصص، بدون توجه به قانون و عدم رعایت اصول و اخلاق، از راههای گوناگون و با حربه های مختلف، سعی در کسب پول و غارتگری دارند.

کشور ثروتمند و هفتاد میلیونی ایران که بنا به بعضی آمار رسمی و غیر رسمی، یازده میلیون فقیر، چهار میلیون معتاد و دو میلیون بیکار دارد، چند میلیون  دلال و واسطه، و دختر فراری و زن خیابانی دارد؟!

چگونه می توان با توجه به حقایق جامعه، عوامل فقر و بیکاری و اعتیاد و فساد و فحشاء را در شیوه عملکرد واسطه ها و دلالان جستجو نکرد، و ریشه ناهنجاریهای اجتماعی را در فرهنگ دلالی و واسطه گری ندید؟

دلالان، مصرف کنندگان بی تولید و سرمایه ای هستند، که با  ترویج مصرف گرایی و عشرت طلبی و فقر فساد، از تولید زحمتکشان جامعه تغذیه می کنند، و در این راه تمام ارزشها را بسادگی از بین می برند.

متاسفانه جامعه ای که آمار بیکاران و معتادان و فقیران و فواحش را از تریبونهای مختلف اعلام می کند، هیچگاه در رابطه با صنفهای مختلف دلالی و رشته های مرتبط با آن اطلاعات و آمار دقیقی ارائه نداده است.

با توجه به شیوه و نوع عملکرد و ترفند دلالها و عدم نظارت کافی بر چگونگی فعالیت و کسب درآمد آنها، هیچگاه بدرستی مشخص نشده است، که چه تعداد دلال و واسطه در جامعه وجود دارد.

دست آورد و پیآمد دلالی و واسطه گری، بی عدالتی است؛ و برای تحقق عدالت اجتماعی و ایجاد جامعه عدالت محور، راهی بجز مبارزه قاطع با دلالی و فرهنگ دلالی وجود ندارد و نمی تواند که داشته باشد.

تا دلالها هستند، بی عدالتی و فقر و فساد و ظلم و تبعیض نیز هست.

درآمد هنگفت و کاذب دلالها، عاملی تاثیر گذار بر اجتماع، و یکی از عوامل جذب کننده اقشار مختلف جامعه به فرهنگ و نظام بی پایه دلالی می باشد.

دلالها با توجه به نوع حرکت و کسب درآمد و شیوه زندگی خود، الگوهای ناهنجاری برای اقشار مختلف جامعه گشته اند، و صنوف و افراد مختلف، عملکردهای خود را بنوعی با عملکرد دلالها مقایسه می کنند.

معلمینی که دلال نشده اند، بیشترین آسیب را از وجود تفکر و فرهنگ دلالی دیده اند، و پزشگانی که دلال و معامله گر شده اند، سهمگین ترین ضربه ها را بر عدالت وارد کرده اند.

بسیاری از پزشکانی که با فراموش کردن سوگند پزشکی و وجدان و نیازهای جامعه و تعهد خود، از لفظ کلمه زیر میزی برای انجام عمل جراحی و درمان استفاده می کنند، در پاسخ به هر سوال و اعتراضی، درآمد و تحصیلات و زندگی دلالان و زمین خوران را نشان می دهند و مثال می زنند.

وقتی یک کم سوادی با کمترین سرمایه و از طریق دلالی در نزدیکترین زمان صاحب و دارای رفاه و امکانات می شود، پزشکی که برای رسیدن به مرحله طبابت، مدتها عمر و سرمایه تلف کرده است، چرا نخواسته باشد که کمتر از یک دلال نباشد؟

بسیاربیشترازکشاورزان زحمتکش و تولید کنندگان مواد مصرفی و صنعتی، دلالان، بدون زحمت و استرس، سود تضمین شده کسب می کنند، و در بسیاری از مواقع، بخاطر شرایط اقتصادی و اقلیمی، کارگران قراردادی بخش خدمات، و تولید کنندگان و کشاورزان ورشکسته، ناخود آگاه بردگان اربابان دلال می شوند.

دلالی راهی است که جامعه را به مرز سقوط و انحطاط می کشاند، و برای پیشرفت و توسعه و رسیدن به فردای بهتر و پر افتخار، راهی بجز از بین بردن دلالی و فرهنگ دلالی و حذف شرکتهای خدماتی نیست.

تولید کنندگان صنعتی و کشاورزی هیچگاه از آسیب وجود دلالان در امان نیستند، و جذب سرمایه های بخش صنعت و تولید به بخش دلالی، یکی از آفت های است که فرهنگ دلالی بر پیکر جامعه وارد می سازد.

ریشه تورم و گرانی و فساد و فحشاء و اعتیاد را باید در وجود فرهنگ دلالی و تنبلی جستجو کرد، فرهنگی که رشوه می دهد و می گیرد. فساد می آورد و پرورش می دهد. نابرابری و تبعیض ایجاد می کند و عدالت را از بین می برد. باندهای توزیع مواد مخدر و اسکله های غیرمجاز، برپیکر دلالان رشد کرده اند، و وجود دلالان است که به  قاچاق و وارادت غیرمجاز نقش می دهد.

هر کس سرمایه ای دارد، سرمایه دلال دروغ است، پس دلال خوب، یعنی شیطان خوب، اینکه بخواهیم دلالان را درجه و دسته بندی کنیم، یک نوع خود فریبی محض می باشد، دلال و واسطه ای که تولید نمی کند و می فروشد و به ناحق، حق کمیسیون می گیرد، چگونه می تواند به خوب بودن کار خود افتخار کند؟

مدیران و کارشناسان اقتصادی و مسئولان مذهبی، با در نظر گرفتن تمام جوانب، باید در رابطه با دلالی و فرهنگ دلالی، شفاف و قاطعانه و مستند و بدون مصلحت گرایی، نظر و دیدگاههای خود را ارائه کنند.

دلالان انگلها و زالوهای جامعه هستند، که بدون رنج و تلاش از حاصل زحمت دیگران استفاده می برند، و در اصول اسلامی، این شیوه کار و عمل، باید نام و قاعده و اصولی داشته باشد.

دلالها درجانعه یک حقیقتند، و این حقیقت تلخی است که با قدرت و جرات، عدالت را به مسلخ می برد، وقتی ورزش و فرهنگ و هنر و سیاست دارای دلال می شود، آنگاه عمق فاجعه بخوبی نمود پیدا می کند.

دلالی و ربا قبح خود را در جامعه از دست داده و کم کم به نوعی ارزش تبدیل گشته است، اینک میلیونها نفر که اقلیت قدرتمندی را تشکیل داده اند، در کمال امنیت و آسایش با از بین بردن آسایش و امنیت و ثروت دیگران، ازطریق دلالی کسب معاش و ثروت می کنند، و مبارزه با این اقلیت قدرتمند و ثروتمند، اگر ناممکن نباشد، بسیار مشکل است.

هیچ اداره و وزارت خانه ای نیست که به نوعی در معرض آسیب دلالان قرار نداشته باشد، و وزیران کابینه میثاقی که سعی در ایجاد عدالت اجتماعی و از بین بردن شکاف طبقاتی دارند، باید در مرحله اول و شروع کار، تکلیف خود را با دولت پنهان دلالان مشخص نمایند.

مدیران، بزرگترین هدف دلالان هستند، و مدیرانی که بخواهند به درآمد دلالان نگاه کنند، هیچگاه نمی توانند در کار موفق باشند. بهترین امکانات و گرانقیمت ترین اتومبیلها و خانه ها و بیشترین تفریحات متعلق به قشر دلال صفت جامعه است، و مدیری که با توجه به تحصیلات و کار و تخصص، امکانات و رفاه و درآمد کمتری از دلالهای بی سواد و فرهنگ داشته باشد، هیچگاه نمی تواند که با تمام توان کار کرده و نتیجه بگیرد.

دلالان به صورتهای مختلف مراسم می گیرند، میهمانی و رشوه و هدیه می دهند، و در شروع حرکت برای کسب نتیجه بهتر، وجدان و دین را نشانه می گیرند.

در فرهنگ اسلامی، دلال چه جایگاهی دارد؟در جهان کنونی و کشورهای صنعتی، دلالها چه نقشی دارند؟آیا هیچ کشوری در جهان به اندازه ایران اسلامی، دلال و فاصله طبقاتی دارد؟ چه تعداد دلال و واسطه در ایران وجود دارد؟ تاریخچه پیدایش دلالی در ایران به چه زمانی باز می گردد؟ با وجود دلالها، امکان برقراری عدالت اجتماعی و ایجاد برابری و از بین بردن تبعیض و فقر وجود دارد؟ دلالها به بهشت می روند؟

اینها سوالهایی هست که رئیس جمهور و مسئولان کشور و نمایندگان مجلس باید برای آن جوابی پیدا کنند، و قبل از پیدا کردن جواب، هر گونه حرکت برای تحقق عدالت اجتماعی، منجر به شکست و رشد فرهنگ دلالی خواهد شد.  11/6/84

 
 
کثیف کردن هنر نیست! تمیز کردن هنر است.

پاکی و تمیزی؛ نظم و نظافت؛ آراستگی و پیراستگی؛ پاک بودن و ماندن؛ خوب بودن و خوب زیستن؛ درست رفتن و عمل کردن؛ هنر مقدس، جذاب و ارزشمندی است؛ که متاسفانه، بدلیل عدم توجه فرهنگی، و رشد فقر فکری و آموزشی، درصحنه پیچیده مسائل اجتماعی، پنهان مانده است.

شهرداری و سازمانهای خدمات شهری، بدون برنامه ریزی اصولی، ساماندهی منطقی، و توجه به فرهنگ و تربیت، بودجه و زمان و امکانات زیادی را در طول سال، صرف جمع آوری زباله وپاکسازی شهر می کنند؛ که در نهایت، با توجه به وضعیت موجود، نه مسئولین از وضعیت خوشنود هستند، نه مردم راضی.

در عصر ارتباطات، و دوران حاکمیت رایانه و ماهواره و اینترنت، با کمال تاسف، امروز هنوز یکی از بزرگترین معضلات شهری، در بسیاری از شهرهای کشور اسلامی و تاریخی ما، و بخصوص شهرستان مذهبی یزد،که با تفکر کهنه و قدیمی، به زباله و نظافت نگاه می شود؛مسئله زباله و پاکسازی محیط می باشد.

شهرداران و مدیرانی، که نتوانند، و نمی توانند؛ در امر ساده و مهم نظافت شهری موفق باشند، و شوند؛ چگونه می خواهند، و می توانند؛ در دیگر امور و قسمت ها موق شوند؟

براستی! چرا شرکت های  خدمات خصوصی و سازمانهای دولتی، نتوانسته اند، با تمام بودجه و امکانات، آنجور که باید و شاید، در امر نظافت شهری و زیباسازی محیط موفق باشند؟

اشکال کار در کجاست؟ مردم مقصرند یا مدیران؟
پوشش جامعه اسلامی، پاکی و نظافت، سلامت وعدالت است.

مهمترین نکته ای که تا به امروز،از دید عوامل دست اندر کار بخش خدمات شهری پنهان مانده، و یا به آن توجه لازم نشده، مسئله فرهنگ و هنرو تربیت، و نیروی انسانی مورد نیاز خدمات شهری می باشد.

افرادی که با فقر فرهنگی و اقتصادی، از سر ناچاری و به اجبار، وظیفه رفتگری و زباله جمع کنی را با خجالت و شرمندگی، در یک سیستم غلط ، با تفکری اشتباه، بعنوان شغل و کسب درآمد انتخاب می کنند، چگونه می توانند، در کار خود، و بهسازی محیط موفق باشند؟

یک شخص کثیف و نامرتب، با لباس ژولیده و قیافه عبوس، چگونه می تواند با موفقیت، کثافت و آشغال جمع کند؟ یک بی فرهنگ، چگونه می تواند با بی فرهنگ ها و بی فرهنگی ها مبارزه کند؟

مگر یک پزشک برای تشخیص و درمان بیماری یک بیمار، و یک پرستار برای نگهداری یک بیمار، باید خود مریض و بیمار باشند؟ فرق یک پزشک و پرستارانسان، با یک انسان رفتگر چیست؟

مگر یک مامور، برای دستگیری یک خطا کار و گناهگار، و یک قاضی، برای محاکمه و مجازات خلاف کار و بزهکار،خود باید خطاکار و گناهکار باشد؟ فرق یک مامور شهربانی و قاضی دادگستری، با یک مامور شهرداری و مسئول خدمات شهری چیست؟شهر بانی مهمتر است یا شهر داری؟نگهبانی یا نگهداری؟  

آیا ارزش و شخصیت یک مامورومسئول پاکسازی و نظافت،با یک پزشک و مامورانتظامی قابل قیاس است؟

شهر بدون وجود مامور شهربانی امنیت ندارد، بدون قاضی عدالت ندارد، بدون پزشک سلامت ندارد، و بدون مامور نظافت، بهداشت؛ و متاسفانه در شرایط امروز جامعه، در هنگامه جدال قدرت جناحها و گروههای سیاسی، کمتر کسی به این نکته مهم و اساس توجه می کند؛ که راه امنیت و سلامت از بهداشت می گذرد؛  راه بهداشت از فرهنگ؛  راه فرهنگ از تربیت؛  راه تربیت از اندیشه؛ و راه اندیشه از تفکر و مطالعه.

جامعه ای که در بی تفاوتی، یک فرد بیگانه و افغانی و بی سواد را بعنوان مامور شهربانی و پزشگ و قاضی، براحتی و سادگی قبول و تائید نمی کند؛ چگونه در امر بهداشت و نظافت،  قبول و تحمل می کند؟

تنها راه برای موفقیت در امر پاکسازی و نظافت محیط شهری، استفاده صحیح و درست از افرادی می باشد،
که در کمال تمیزی و پاکی، تمیز بودن و تمیز کردن را هنر و افتخار بدانند.

وقتی میهمان داری و پذیرایی، سفره آرایی و آشپزی، دارای مدرک تخصصی و تحصیلی می شود، چرا نباید رفتگری نیز تحت نام پاک ساز و بهساز و هنرگر قرار گرفته، و دارای مدرک تحصیلی و تخصصی شود؟

جامعه ای که نتواند آشغال خود را جمع کرده، بازیافت کند؛ چگونه می خواهد و می تواند؛ به رشد و توسعه، تحول و اصلاحات، مردم سالاری و آزادی برسد؟

مدیریت خدمات شهری، مدیریت فرهنگی است. و مهمترین عامل برای نظافت شهر و داشتن شهر پاک؛ مطالعه و آگاهی، فرهنگ و تربیت داشتن، آشغال نریختن و کثیف نکردن است، که هزینه و انجام آن، بمراتب کمترو بهتر از آشغال و زباله جمع کردن و تمیز کردن است.

درصدی از بودجه خدمات شهری، می بایست با یک برنامه ریزی صحیح و اصولی، صرف فرهنگ سازی و احیاء فرهنگی شود؛ تا اینگونه مسئله ترافیک و نظافت شهری، معضل غیر قابل حل شهری نشود.

امروز، با شیوه و تفکرات گذشته، نمی شود شهر های امروز را اداره کرد. شهرهای امروز، جامعه امروز، مدیریت امروز؛ شیوه و تفکرات امروز می خواهد.

بسیاری از دانش آموزان و دانشجوبان، برای زندگی و ادامه تحصیل، مشکل مادی دارند،و بسیاری از جوانان تحصیلکرده بیکار،مشکل اشتغال. جوانانی که هیچگاه، دستفروشی و دلالی و مسافر کشی و بیکاری و پادویی را ننگ و عار نمی دانند؛ و رفتگری را عار و ننگ می دانند.

اگر مسئولین آموزش و پرورش، بهمراه خانواده ها، در این زمینه خوب و درست عمل کرده بودند، اینک براحتی می شد، که برای امر مهم نظافت شهری، بجای استفاده از نیروهای بیگانه و کم سواد، ازاین نیروهای جوان و مستعد، بدرستی و در راه صحیح استفاده کرد.

وقتی مدارس، فراش و مامور نظافت دارند؛ و دانش آموزان با این فرهنگ پرورش می یابند،و رشد می کنند؛ که کثیف کنند تا دیگری تمیز کند؛ و نام رفتگر و تمیز کار، آشغالی می باشد؛ اینست که امروز، سازمانهای خدماتی، برای جذب و جلب نیروی انسانی و آگاه و فهمیده مشکل دارند.

تا وقتی مردم، بی قاعده آشغال تولید کنند؛ و با بی مبالاتی آشغال بریزند، و با غرور و خود خواهی و افتخار، بدون توجه به دیگران،کوچه و خیابان شهر را کثیف کنند؛مشکل نظافت شهری و جامعه آلوده،حل نخواهد شد.

تا وقتی ادارات و سازمانهای دولتی و مراکز فرهنگی و آموزشی، مسئول نظافت، آبدارچی و پادو داشته باشند؛ و مسئولان و وزیران و استانداران و فرمانداران و شهرداران ومدیران و رئیسان و کارمندان، محل کار روزانه خود را خود تمیز نکنند؛ و تمیز نگه ندارند؛ و با افتخار روی میز کار خود را، خود دستمال نکشند، و سطل زباله اتاق کار خود را خود به محل مخصوص زباله نبرند؛ و مـن، مـا نشود؛ نمی توان فرهنگ پاک را در جامعه رشد داد و ترویج کرد؛ و جامعه پاک و سالم داشت.

آنهایی که دست و صورتشان را خود می شویند؛ دندانشان را خود مسواک می زنند؛ شیشه عینکشان را خود تمیز می کنند؛ چرا محل زندگی و کار خود را خود تمیز نمی کنند؟

براستی! کسی که زباله جمع می کند بی فرهنگ است؟ یا کسی که در خیابان زباله می ریزد؟ کسی که آشغال می برد ، بی شخصیت و کم ارزش است؟ یا کسی که آشغال می ریزد؟ کسی که آشغال می ریزد، آشغالی است؟ یا کسی که آشغال می برد؟

اگر شهر در امر نظافت و زیبایی مشکل دارد، فقط بخاطر اینست که ما خودمان مشکل داریم.
آدمهای پاک و سالم، شهر پاک و سالم دارند؛ و شهرهای پاک و سالم، مدیران پاک و سالم.
صادقانه یک لحظه به خود و خانه و شهر خود نگاه کنید. شهر من. شهر تو. شهر ما. چه شهری است؟
                                         بیست و هشتم بهمن هشتاد و سه
           میراث فرهنگی، اندیشه است. نه خشت خام!

میراث فرهنگی، خشت و خانه و ساختمان و دیوار و کوچه نیست، میراث فرهنگی، فکر و اندیشه ای است، که دروغ و ریا و ربا و اسراف و احجاف و ظلم و تنبلی را گناه می دانسته، با ابتکار و خلاقیت، بناهای خشتی قدیم را ساخته، با پشتکار و تلاش، کویر را رام، با انديشه و همت، قنات حفرکرده، با صبر و آب کم و معرفت، درخت کاشته، و آنچه را که نداشته، با صبر و قناعت و تلاش، بدست می آورده است.

میراث فرهنگی ما، اندیشه آدمهاست، نه خشت و دیوارها.
خشت و دیوارها، محکم بر جای خود مانده اند، اندیشه های محکمی که محکم می ساختند، کجا رفته اند؟
ساختمانهای کهنه و قدیمی، کوچه های تنگ و باریک و تاریک، میراث تاریخی هستند، نه میراث فرهنگی!

در شرایطی که مردم بسیاری از نقاط محروم، بیکار و بدهکار، فقیر و گرسنه، گرفتار و دردمند، دارای کمترین امکانات تفریحی و رفاهی و زندگی هستند، بسیاری از کودکان و نوجوانان، مملو از عقده و کمبود، بجای استخر، در جوی آب شنا، و در زمینهای خاکی بازی می کنند، اختصاص 67 میلیارد تومان بودجه برای احیای بافت مرده قدیم، چه پیامد و نتایجی در بر خواهد داشت؟

بافت قدیم مرده و از بین رفته را مگر می شود زنده کرد؟
بافت مرده را در شرایطی، بنا بدلایلی، تا یک مدت زمان خاصی، فقط می شود حفظ کرد.

امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی، در عصر ارتباطات و الکترونیک، با کشک مال کشک نمی سابند و با طناب پوسیده داخل چاه نمی روند، کتابهای خطی به موزه رفته اند، خشت خام در آتش کوره پخته شده، ترازوی دیجیتال، قپان را از دور خارج کرده، بلند گو جای موذن را بر بالای مناره های مسجد گرفته، و سرنوشت جهان، در اتاق های روشن قدرت، به رایانه وصل شده است.

پس ما امروز، در بافت قدیم و خانه های خشتی دیروز، چی را برای چی و کی و چرا می خواهیم حفظ کنیم و نگه داریم؟

در فضای موج سوم و در عصر کامپیوتر و اینترنت و ماهواره، برای رسیدن به آزاد راه فردای بهتر، باید با منطق و بولدزر، اندیشه و فکر نو،خانه های خشتی پوسیده، و کوچه های بن بست و باریک کهنه دیروز را خراب کرده، بافت قدیم مرده را در تاریخ دفن کنیم.

کویر و آفتاب یزد، مسجد جامع مسلمانان و آتشکده زرتشتیان، باغ دولت آباد حکومتی و آب انبار شش باد گیری مردمی، نارین قلعه میبد، مسجد جامع فهرج و سرو ابرکوه، برای نشان دادن سابقه تاریخی و بزرگ اندیشی مردمی که بدون توجه و نگاه به حکومتها، با فرهنگ عدالت و تسامح در کنار هم می زیستند، به جهانگردان کافی است.

ظاهر سازی سطحی غیر اصولی، و مرمت غیر منطقی بناهای متعلق به گذشته ای که با مصالح و نیروی انسانی امروز، بدون توجه به زیر ساختها و پیامدهای زلزله ساخته می شود، چه توجیه و ارزشی دارد؟

خانه و بافت قدیم شهر، متعلق به آدمهای قدیمی بوده است، آدمهایی که در یک زمانی، بدون امکانات امروز، بنا به شرایط، با صداقت و سادگی، در فضای دیروز، با وسایل و قانون و نیاز دیروز، در جامعه توسعه نیافته دیروز زندگی می کردند.

استعمار و خواست غرب، با حرکت های فریبنده، به کمک استثمار داخلی و برنامه و نیاز حکومتهای غیر مردمی، در یک تهاجم فرهنگی حساب شده، فرهنگ و هویت ارزشمند  تمدن های گذشته را گرفته، برج شیشه و بتون، زیبا و مقاوم در برابر زلزله و بلایای طبیعی ایجاده کرده، و ذهن و فکر ملتهای فرهنگ مدار باستانی  را با تبلیغات و تشویق ریا کارانه، به خشت پوسیده گذشته، و عظمت از دست رفته، بند و سرگرم کرده است.

چی داشته ایم مهم نیست. چی داریم اصل است.

هویت تاریخ ایران، در ویرانه های تخت جمشید و پاسارگارد و بیستون، میراث فرهنگ ایران، در جشن نوروز و سده، حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی و عطار و خیام، میراث اندیشه ایران، در زرتشت و مزدک و مانی و ملاصدرا و ابن سینا و غزالی، هنر مردم ایران، در خط و فرش و موسیقی، زندگی و آزادی در استبداد است، و ما هنوز، به خاطر دیدگاه و خواست دولتمردان و برنامه ریزانی که بدون توجه به مردم و آینده، به سیاست و منافع خود فکر می کنند، با اندیشه ای خام، به فکر خشت خام هستیم.

تنها یک زلزله کوچک کافی است، تا با هزاران هزار کشته، بافت قدیم یزد را همچون ارگ بم از بین ببرد، آیا منطق امروز جهان حکم و قبول می کند، پول نفتی که می شد با آن صنایع مادر و اشتغالزا، کارگاههای تولیدی و خانه های محکم امروزی برای جوانان ساخت، صرف بازسازی و نوسازی ساخته های خشتی در بافت قدیم شود؟

ویرانه های زلزله بم، فرار مغزها و هجرت نخبگان، نشان می دهد و ثابت می کند، که امروز، در امروز باید زندگی کرد، که در فضای مرده سابق و عظمت گذشته زیستن، راه رسیدن به فردا نیست.

ایرانی ها، با خروج ارز فراوان و اشتیاق زیاد، بدون توجه و نگاه به داشته های موجود، برای چی به خارج از کشور می روند؟

 جوانان ایرانی، در شبهای روشن شهریور گرم دبی، جایی که تا چند دهه پیش، ریگستان خشک و داغستان مملو از مار و مارمولک بوده، در برج و هتل و بازار و تالارهای زیبا و مدرن، به قیمت از دست دادن بسیاری از چیزها و داشته ها، چه چیز را جستجو می کنند؟

دریا و کوه و جنگل و کویر و برف و آفتاب و غار و چشمه و رود و آبشار داریم، ناشیانه و بد و بی برنامه نشان می دهیم و تبلیغ می کنیم، که جهانگردان نمی آیند، و ایرانیان، راه ایرانگردی را گم می کنند.

نفت و گاز و معدن، آب و خاک و هوا، اندیشه و همت و ابتکار داریم، شایسته سالاری، نخبه پروری، روحیه نقد پذیری، سیاست و برنامه اصولی نداریم، در گذشته مانده، حسرت می خوریم، حرف می زنیم و عمل نمی کنیم، شعار می دهیــم و می ایستیم، که رشد نکرده، توسعه نیافته ایم.

9 میلیارد تومان بودجه ای که بر خلاف خواست و نیاز مردم، در کمال ناباوری، برای تحقیق و مطالعه در بافت قدیم اختصاص یافته، طی چه مدت زمانی، چگونه، و توسط چه کسانی، هزینه و صرف خواهد شد؟ بخشی از این بودجه، اگر با منطق و برنامه و اندیشه غیر سیاسی و انتخاباتی، صرف تحقیق و مطالعه در مسائل روز جامعه، ریشه یابی آسیبهای اجتماعی، بررسی علل توسعه نیافتگی، شناخت و پرورش استعدادها، رشد فرهنگ مطالعه، و ترویج تفکر می گشت، بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای موجود حل می شد.

اصلاحات و توسعه سیاسی، مردم سالاری و فردای بهتر، در نهایت، پس از این همه بحث و حدیث، و طی اینهمه راه، به اصلاح و ترمیم بناهای گذشته ختم شده است؟ شهریور هشتاد و سه

 

 
 اکبر گنجی، عدالت، و احمدی نژاد!
دوران قهرمانان به پایان رسیده است

آقای گنجی! در فرصتی که اینک درون زندان پیدا کرده اید، تاریخ ایران را یکبار دیگر با دقت بخوانید. قهرمانان مرده، هیچگاه نتوانسته اند که جامعه و توده را به آگاهی و بیداری برسانند.

مشکل بزرگ امروز ما( همانگونه که در کتاب توقیف شده نامه ای برای امشب! به آن اشاره شده) عدم مطالعه و ناآگاهی درصد مهمی از جامعه ما می باشد، و دلیل این عدم آگاهی چیزی نیست جز قصور و بی خبری نویسندگان و روشنفکرانی که به همه جریانات، تنها از دریچه ذهن خود نگاه می کنند.

امروز گنجی در زندان، بدون آنکه بتواند یک لحظه به زندانیان خارج از زندان بیندیشد، برای آزادی خود اعتصاب غذا کرده است. می خواهد برای رسیدن به آزادی بمیرد. می خواهد از جان خود با تحمل مرارت و سختی مایه بگذارد، تا از سلول زندان بیاید. و اما، مرگ گنجی، و آزادی گنجی از زندان، چه چیز را در جامعه تغییر خواهد داد؟

امروز گنجی با خود خواهی و خود بینی تنها به خود و آزادی خویش می اندیشد؛ و این نکته ای است که از چشم تیزبین بسیاری در جامعه پنهان نمانده است.

گنجی می خواهد در پایان عصر کهنه و شروع عصر نو، قهرمان نسلی شود، که قراراست، به قهرمانان فکر نکند.

جامعه ای که با جمعیت هفتاد میلیون،  تیراژ کتاب در آن یک رقمی است و تیراژ جراید آن به دومیلیون نسخه در روز نمی رسد. گنجی و گنجی ها را نمی شناسد و نیازی برای شناختن افرادی که جامعه و درد جامعه را نشناخته اند ندارد. توده در خیلی و بسیاری از مواقع در روند زندگی و تلاش برای زنده ماندن، به آخرین چیزی که فکر می کند، آزادی است؛ و این نکته و موضوعی است که روشنفکران و نخبگان مرفه جامعه، هیچگاه به آن فکر و توجه نکرده اند.

وقتی اکثریت مهم جامعه، بنا بدلایل مختلف، مطالعه نمی کنند و کتاب نمی خوانند، و نویسندگان و خبرنگاران و روزنامه نگاران برای تامین هزینه زندگی مجبور به انتخاب و داشتن شغل دوم می باشند، نویسندگان برای چه می نویسند و برای چه باید بنویسند؟

امروز بر خلاف بسیاری از تبلیغات، بسیاری از اندیشه ها و انتقادها در قالب کتابهای مختلف چاپ و پخش می شود، که هیچ تاثیر مهمی بر آحاد جامعه و هیچ نقش و سهمی در تغییر وضع موجود ندارد. مردمی که می خواهیم برایشان و در باره شان بنویسیم، نوشته های ما را نمی خوانند و نمی خواهند که بخوانند.

امروز گنجی قبل از اعتصاب غذا؛ قبل از مرگ؛ و قبل از آزادی از زندان، باید به یک موضوع مهم فراموش شده بیندیشد. که چرا و برای کی باید نوشت؟

راه اصلاحات و بیداری و آگاهی جامعه، از بالا عبور می کند یا پائین؟ مشکل جامعه، ضعف مسئولین و دولتمردان هست، یا غفلت توده و قصور نخبگان؟ بدون تغییر فرهنگ مردم و تغییر نگرش نخبگان،هیچ چیز در هیچ کجا تغییر نخواهد کرد.

مردم بر خلاف نظر و خواست سیاست زدگان و احزاب و گروهها و دولت، در انتخابات اخیر راه خود را بدون توجه به شایعات و تبلیغات، خود انتخاب کردند. مردم از بین دو گزینه آزادی و عدالت، بسوی عدالت رفتند، و این مهمترین موضوعی است که در نوشته های نویسندگان سیاسی جامعه فراموش شده است.

نویسندگان سیاسی و سیاسی کاران روشنفکر،نه تنها هیچگاه باعث بیداری و آگاهی جامعه نگشته اند، که گاه بدلیل سیاست زدگی و سیاسی نویسی و تفکرات سیاسی، باعث توقف نویسندگان بیدارگراجتماعی نیزشده اند.

درد و معضل بزرگ امروز جامعه، دوری و قهر نخبگان با توده مردم است؛ و صدها سال است که این فاصله، بهر حیله و روش حفظ شده است. توده در بسیاری از مواقع، بدلیل نا آگاهی و بی خبری و اعتماد بی اساس، بسادگی فریب خورده، براحتی قربانی گشته، و تنها وسیله ای برای رسیدن به هدف نخبگان سیاسی شده است؛ که همیشه نیز در اولین فرصت، با زیرکی و هوشیاری، بر خلاف بسیاری از پندارها، بسختی ازین فریب انتقام گرفته است.

آقای گنجی! شما امروز گرفتار توهمات، قدر خوشبختی و آزادی را که دارید نمی دانید. چرا که مغرورید، و مغرورانه می خواهید راهی را بروید، که به انتهای آن توجه نکرده اید. امروز در فضا و جامعه ای که گنجی و گنجی ها با آزادی می نویسند، و از نبود آزادی در آن می گویند، بسیاری از نویسندگان غیر وابسته به جریانات سیاسی وجود دارند، که خودشان آزادند و کتابهایشان زندانی، و شما که کتاب هایتان آزادست، بدون نگاه و توجه به دیگران، تنها از زندانی بودن خود سخن می گویید.

نامه ای برای امشب! پس از نه ماه دوندگی مجوز می گیرد، و پس از شش روز مجوز آن، توسط کسانی که شعار آزادی قلم و اندیشه سر می دادند، لغو می گردد، و تمام جریاناتی که از آزادی شما دفاع می کردند و می کنند، بدلیل عدم نفع سیاسی، هیچگاه یک کلام از نامه ای برای امشب! و نویسنده آن نمی گویند.

روزنامه ها و جرایدی که بنا بدلایل سیاسی و تبلیغاتی، مدام از گنجی و دادگاه و زندان و اعتصاب غذای گنجی نوشته اند و می نویسند، هیچگاه سطری از نامه های اعتراض آمیز نویسنده نامه ای برای امشب! را به چاپ نرسانند و بچاپ نیز نخواهند رساند. چرا که نامه ای برای امشب! نوشته اجتماعی است، نه سیاسی. نوشته یک منتقد است نه یک مخالف! نوشته یک غیر وابسته است، نه یک وابسته حزبی و سیاسی. و اما ما مجبوریم تا بدون چشمداشت یاری و کمک از مسئولین و نخبگان داشتن، وقتی که هیچکس و هیچ جریانی از ما دفاع نمی کند، خود با آخرین توان از خود دفاع کنیم.

آقای گنجی! بسیاری از روزها و شبها، خارج از زندان، در سلول تنهایی، رنجی را که می برید، و دردی را که می کشید، می بریم و می کشیم، با آن تنهایی کشنده و عذاب همراه می شویم و گریه می کنیم، اما این درد و رنج مشترک، دلیل مشترک ندارد. 

در جامعه ای که میلیونها جوان معتاد و هزاران دختر فراری و خیابانی و میلیونها رنج کشیده گرسنه دارد. در جامعه ای که گروهها و احزابش بدون قسط و قرض و با داشتن امکانات بسیار تنها به منافع و مصالح خویش می اندیشند؛ در جامعه ای که فردی میلیاردها هزینه تبلیغات می کند، تا پس از رسیدن به قدرت، ماهیانه پنجاه هزار تومان به مردم اعانه بدهد. در جامعه ای که بدلیل فقر شدید فرهنگی و مادی، پنج میلیون رای پنجاه هزار تومانی  دارد.در جامعه ای که فساد و رشوه تا اعماق بسیاری نفوذ کرده است. درجامعه ای که هزاران دختر ایرانی شوهر افغانی دارند، و هزاران دختر و زن ایرانی، در کشورهای عربی بکار مشغول می باشند. در جامعه ای که روزانه دهها نفر بخاطر فقر و بدبختی و عدم توان و مقابله با فشارهای زندگی خود کشی می کنند. در جامعه طبقاتی که نابرابری و بی عدالتی در پیش چشم بسیاری از سیاسی نویسان موجودیت عینی دارد. در جامعه ای که هزاران فرزند طلاق، بدون راهنما بسوی آینده می روند. و در شرایطی که آمریکا و کشورهای اروپایی، در روند استعمار جدید، منافع و مصالح خود را در ایران و عراق و افغانستان جستجو می کنند.در زندان خود خواسته و سلول کوچک تنهایی، من نه به رنج و درد خود، و اکبر گنجی، که به درد بزرگتری نگاه و فکر می کنم؛ درد جهالت و ناآگاهی و بی خبری و خواب زدگی!

آقای گنجی! چشمانتان را بر روی حقیقت نبندید، به واقعیت و سیاست فکر نکنید. دلیل درد و رنجی که امروز جامعه می کشد را در نوشته های خود و همفکران و سیاست احزاب پیدا کنید.

اعتصاب غذا کنید. بمیرید. اما نه برای آزادی خود؛ که برای آزادی مردم از درد و رنج ناخواسته. که برای عدالت و حقیقت و ایران. آزادی را خود، به خود هدیه دهید، چرا که این تنها چیزیست که نمی تواند کسی به کسی هدیه دهد و ببخشد.

آقای گنجی! زندان و حبسی که شما تحمل کرده اید و می کنید، در مقابل زندان و حبسی که بسیاری از نویسندگان ایرانی و دیگر کشورها، برای آزادی مردم و عدالت تحمل کرده اند چیزی نیست. نوشته های شما سیاسی است. زندان رفتنتان سیاسی است. اعتصاب غذایتان سیاسی است. تبلیغات و تفکرتان سیاسی است. و اما مشکل مردم و جامعه سیاست نیست. این موضوع را با دقت بررسی و نگاه کنید.

امشب! ایران برای رسیدن به افتخار و توسعه، بیدارگر اجتماعی می خواهد، نه سیاسی گر حزبی.

امید داریم که حرفها و شعارها و نوشته ها و حرکتهای شما در راستای سیاست و ایجاد بند برای آزادی نباشد، و عملکردهای سیاسی و خودخواهانه شما بهانه ای برای ایجاد اختناق و بردن آبروی ایران و ایرانیان نگردد. بوشی که با دروغ و نیرنگ و سیاست و تبلیغات،عراق و افغانستان را به بند و آتش و خون کشیده، و بسیاری از زنان و مردان مخالف را بدون توجه به قانون و افکار عمومی جهان، در زندانهای غیر قانونی، به زیر شکنجه های وحشیانه فرستاده، چرا و به چه دلیل از آزادی گنجی دفاع می کند؟

آقای گنجی! اگر اعتصاب غذای شما به مرگ بیانجامد، تنها قلیلی و بنا به مقاصد و منافع سیاسی و به مدت زمان کوتاهی، بر مزار شما گرد هم خواهند آمد، و پس از گذشت مدت اندکی، دیگر نوشته های شما را نیز کسی نخواهد خواند و از یاد خواهد رفت.

امشب! به زندگی، به درد مردم، به نوشتن، به حقیقت و عدالت و ایران بیندیشید، از راه رفته بازگردید و با نگاه و بینش و قلم نو، برای ایران بنویسید. ایران هنوز محتاج اندیشمندان و قلمزنانی می باشد، که با سحر و جوهر قلم، بیداری را به جامعه هدیه دهند، نه اینکه با نوع نگارش و نوشتن و نگرش، جامعه را بسوی اختناق و دیکتاتوری سوق دهند.

شرمنده و متاسفم که اختیار کتاب نامه ای برای امشب! را که با قرض و بدهی و مجوز ارشاد چاپ کرده ام ندارم، تا یک نسخه از آن را بشما هدیه دهم. نامه ای برای امشب! شاید که روزنه ای کوچک از سلول کوچک زندان به دنیای بزرگ حقیقت را بتواند باز کند. و اما هزاران افسوس، که مدافعان آزادی، با قدرت و آزادی، بنا بدلایل سیاسی و حزبی و برای حفظ قدرتی که موفق به حفظ آن نگشتند، از نشر نامه ای برای امشب! جلوگیری کردند، و ما این درد بزرگ را بر خود تحمل می کنیم، و برای هم بندی که بندش را با بند ما هزاران فرق است، چیزی را می گوییم که شاید او بتواند تفسیرش کند.

آقای گنجی! با امید به آن روز که هیچ نویسنده ای بجرم نوشتن و اندیشیدن در هیچ کجای جهان در زندان نباشد. و با آرزوی از بین رفتن نابرابری و بی عدالتی در جهان، از زندانی بزرگ به زندانی کوچک نامه می فرستم.

نامه ای که با توجه به شرایط و وضعیت سیاسی موجود و وجود روزنامه ها و افکار خطی، بعید می دانم که چاپ شود یا بدست شما برسد.

ببینید نوشتن برای عده ای که بدون وابستگی و خط سیاسی می نویسند، چقدر سخت و مشکل است، شما از زندان به بیرون نامه می نویسید و به مقصد می رسد، و ما از بیرون به زندان نامه می نویسیم و می فرستیم و نمی دانیم که می رسد یا نمی رسد.

آقای گنجی! شما در سلول زندان آزادید و ما در خارج زندان زندانی. چرا نمی خواهید این موضوع مهم را باور کنید؟ یک زندانی به یک زندانی چه می تواند بگوید و برای او چه می تواند انجام دهد؟

آقای گنجی! اگر به آزادی و قانون و حقیقت و عدالت ایمان دارید. اگر خدا را باور دارید. اگر ایران و ایرانی را دوست دارید. پس سعی کنید که زنده بمانید و در سکوت فریاد بزنید.

قبل از شما، بسیاری افراد بزرگتر از شما، این راه را بدون هیاهو و در نظر گرفتن منافع و مصالح خود رفته اند. و اما فراموش نکنید، که در عصر اینترنت و رایانه و حاکمیت موج سوم، عمر قهرمانان به پایان رسیده، و عصر آنان بسر آمده است، قهرمانان امروز جامعه، زندگانی هستند که در میان آلوده گی و کثافت، پاک و سالم زندگی می کنند و می میرند. آگاهانی هستند که با گمنامی، بدون ادعا و غوغاسالاری، برای رشد فرهنگ جامعه تلاش می کنند و می مانند و میله های قفس زندان را بال پرواز می کنند.

سیاست را به سیاست مداران بسپارید، و بخاطر نویسندگان و اهل قلم راهی را نروید که باعث بسته شدن بسیاری از روزنه و دریچه ها گردد. که اینبار تاریخ جور دیگری در رابطه با شما قضاوت خواهد کرد.

آقای گنجی! گاه تسلیم شدن پیروزی است و مبارزه شکست. موقعیت میدان مبارزه را در نظر بگیرید و سعی کنید که با انتخاب شیوه درست، از شکست پیروزی بسازید. منتظر می مانیم تا روزی خارج از زندان و جو و فضای سیاسی ایجاد شده با شما بنشینیم و بی پرده از درد دیشب و امشب بگوییم و نامه ای برای امشب! را با هم بخوانیم.

امید داریم  احمدی نژاد که خود را بجای رئیس جمهور خادم مردم می داند، در شروع راه عدالت گستری و مهرورزی و خدمت، با اتکاء به پشتوانه رای و خواست مردم، آزادی را به گنجی و گنجی ها هدیه دهد، تا ثابت کند که راه آزادی از جاده عدالت می گذرد.

اگر گنجی و گنجی ها در فرهنگ و اجتماع و تاریخ و سیاست سهم و نقشی داشتند، هیچگاه احمدی نژاد رئیس جمهور نمی شد، پیروزی احمدی نژاد شکست نگرش احزاب و گروهها و شخصیت های سیاسی بود، و بهمین دلیل احمدی نژاد برای اثبات قدرت شعار و برنامه های خود، با آزاد کردن گنجی وگنجی ها باید ثابت کند، که این نگرشهای گاه خصمانه، هیچ تاثیری بر جامعه نداشته و هیچ ضربه مهمی به قدرت وارد نمی سازد.

گنجی به تاریخ پیوست. چه بمیرد، چه آزاد شود. عصر جدیدی در تاریخ ایران شروع شده، و این عصر، قلمهای نو و افکار جدید و نگرشهای نوین می خواهد. پس برویم تا گنجی و گنجی ها، خاتمی و خاتمی ها، شعر و شعارها را فراموش کنیم. ایران فردا را ایرانیان عمل گرا، امروز باید بسازند؛ و در این راه، احزاب و گروهها و جناحها و جریانات سیاسی هیچ نقش مهمی، جز بازدارندگی و مانع تراشی نمی توانند داشته باشند.

                                          بيست و يكم مرداد هشتاد و چهار
 
صفار هرندی:
مقاومت ما در برابر با بی عدالتی جدی خواهد بود
 

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم ضیافت افطار انجمن روزنامه نگاران مسلمان گفت:عدالت را در اعطای امتیاز به متقاضیان نشریات، فارغ از شخصیت سیاسی درخواست کننده پیگیری خواهیم کرد.

برخی مسئولان مملکتی تاکنون ویژه خواری های بی جایی در اخذ امتیاز نشریه داشته اند، در حالیکه افرادی بیش از 4 سال منتظر دریافت مجوز برای نشریه خود هستند. به همین خاطر اجازه نمی دهیم کسی به صرف تصدی جایگاه حکومتی، یکسبه امتیاز نشریه بگیرد، و به این قول خود وفا داریم.

از مسئولان هم تقاضا داریم بر این راه غیر عادلانه پافشاری نکنند، چرا که مقاومت ما در برابر با بی عدالتی جدی خواهد بود.

در سالهای اخیر برخی احزاب قانونی به جای استفاده از تریبون و تابلوی خود، پشت تریبونهای دیگر نهادهای مدنی مثل مطبوعات پنهان شده اند؛ و از این به بعد بهتر است، آنان ارگان مطبوعاتی رسمی و شفاف و سازماندهی مشخص خود را داشته باشند، چرا که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در این زمینه با آنها همکاری لازم را در اخذ امتیاز ارگان مطبوعاتی انجام خواهد داد.

فعالان فرهنگی برای اعطای مجوز دارای الویت می باشند، و اگر ببینیم جایی چند نشریه با یک رنگ و بو و روش حضور دارند، در درجه نخست، امتیاز را به نشریه ای خواهیم داد، که متفاوت و دارای نوآوری در مطالب باشد.

توازن و نسبت رابطه بین دولت و مطبوعات باید رعایت شود، چرا که در گذشته برخی تمایل داشتند، تا بیش از حد در تکفل مطبوعات نقش داشته باشند، و با این کار در حق مطبوعات جفا کردند، و برخی هم که بین دولت و مطبوعات رابطه خصمانه پدید آوردند، جفای بیشتری به مطبوعات روا داشتند.

امیدواریم مسئولان برای تعامل با مطبوعات، تحمل خود را حتی اگر احساس می کنند که مستحق نقد نیستند، در قبال انتقادات بالا ببرند، و حتی اگر ظاهر انتقادها"نیش" است آن را"نوش" تصور کنند.

از اظهارات اخیر رئیس قوه قضائیه در خصوص بررسی مسائل حقوقی مطبوعات توسط نهادهای مرتبط استقبال می کنیم، چرا که تاکید آیت ا... شاهرودی بر این است، اگر در وزارت ارشاد، هیات های نظارت و سایر ارگان های ذیصلاح، مسائل را به اصلاح منتهی کنند، نیازی به ورود قوه قضائیه نیست.

این اظهارات مایه خرسندی و دلگرمی اهالی مطبوعات است، و از طرف جامعه مطبوعاتی قول می دهم که در آینده هیچگاه شمایل آنچه در گذشته از رابطه میان مطبوعات و حکومت ترسیم شده بود را پیش روی خود مجسم نبینیم.

اگر مطبوعات نسبت به این وزارتخانه و یا شخص من اشتباه و حتی ظلم کنند، بردباری پیشه می کنم. حتی جایی اگر حقیقتی به کلی واژگون شود را نیز تحمل می کنم، تا روزی حقیقت بر آنان که غفلت کرده، و یا کسانی که تعمدا به خطا روی آورده اند، روشن شود.

برخی رفتارهایی که از سوی دستگاههای حکومتی در قبال مطبوعات صورت گرفته، منطبق با حق آنان نبوده است، و در بسیاری از این موارد، مسائل می توانست به شکل بهتری اصلاح شود.

اگر به دنبال حیثیت و آبروی مطبوعات بیش از امروز هستیم، باید به آسیب شناسی مطبوعات روی آوریم، و به اندازه انتقاد از دیگران، به نقد خود هم بپردازیم. در این راه جامعه مطبوعاتی باید روش های نوین را جایگزین رویه های جاری کند و روشهای کهنه اصلاح شوند.

ما از سنت های بومی روزنامه نگاری که منطبق بر مفاهیم بلند اخلاقی و اعتقادی است دفاع می کنیم و برای دستیابی به مدلی که ریشه در زاد و بوم فرهنگ ما داشته باشد پافشاری خواهیم کرد، و همه مطبوعات هم باید برای ایجاد این سنت و قاعده کمک فکری کنند.

برای نشریات تخصصی، استانی و محلی، امتیازات ویژه قائل می شویم و از مطبوعات مناطق محروم نیز حمایت خواهیم کرد.
 
کی می آورد؟ کی می فروشد؟ کی می خرد؟ کی سوار می شود؟
بی. ام. و وارد بازار ایران شد!
 

به گزارش ایسنا: از ابتدای سال تاکنون بیش از دو هزار خودرو بی.ام.و وارد ایران شده است، که این تعداد تا پایان سال به سه هزار دستگاه خواهد رسید و این در حالی است که سال گذشته نیز یک هزار دستگاه از این خود رو وارد بازار ایران شده بود.

علی نوریانی، مدیر عامل بی.ام. و در ایران نیز گفت: با توجه به خودروهای وارد شده، زمان تحویل خودرو توسط شرکت در ایران به کمتر از یک ماه رسیده است.

به گزارش ایسنا قیمت خودروهای وارداتی بی. ام. و به شرح زیر است، مستضعفان و محرومان بشتابید، که غفلت، موجب پشیمانی است.
120 BMW (فول) 56 میلیون و 200 هزار تومان
 BMW 318i 46 میلیون و 500 هزار تومان
BMW 320i  62 میلیون تومان
BMW 325i  63 میلیون و 500 هزار تومان
BMW 325 46E  (فول) 58 میلیون و 900 هزار تومان
BMW 330ci  89 میلیون تومان
BMW 330ci  (کروکی) 96 میلیون تومان
BMW 325 E90 (فول) 78 میلیون و 900 هزار تومان
BMW x3 ( تیپ دو) 73 میلیون و 500 هزار تومان
BMW x3  (تیپ یک) 88 میلیون و 500 هزار تومان
BMW520i (فول) 79 میلیون تومان
BMW525i (فول) 89 میلیون تومان
BMW530i (تیپ دو) 78 میلیون و 500 هزار تومان
BMW530i (تیپ یک) 105 میلیون تومان
BMW630i  132 میلیون تومان
BMW730li  129 میلیون و 500 هزار تومان
 
وزیر کشور:
                                                  از قلقلک رسانه ها نمی رنجیم!
مدیران جدید وزارت کشور معرفی شدند
فرشته ساسانی، مدیر کل امور بانوان
مهدی هاشمی، معاون عمرانی
مجیدی، معاون اجتماعی و شوراها
میرعبداللهی، مدیر کل روابط عمومی

در جلسه تودیع و معارفه پنج نفر از مدیران وزارت کشور، وزیر کشور در رابطه با مدیر کل جدید روابط عمومی وزارت کشور، بدون اشاره به رشته تحصیلی و تخصص دکتر میرعبداللهی گفت:

تحصیلات دکتر میرعبداللهی در ارتباط با روابط عمومی نیست! ولی وی در این ارتباط دارای سوابقی است.
به نظر من روابط عمومی یک هنر است و من امیدوارم با حضور وی جایگاه روابط عمومی در وزارت کشور ارتقا پیدا کند!
رسانه ها در حال حاضر باید احساس کنند که فرد جدیدی به آنها اضافه شده و امیدوارم که ارتباط ما با رسانه ها ارتقاء پیدا کند.
ما باید نقد پذیر باشیم و از قلقلک دادن رسانه ها نرنجیم، چون این نقدپذیری و قلقلک دادنها زمینه ساز ارتقاء ما خواهد بود.

دستگاهی مانند وزارت کشور باید زیر ذره بین رسانه ها باشد، ما مسائل را باید شفاف بیان کنیم و شفاف سازی کنیم، شاید ما گاهی اخم کنیم، ولی نه ما باید از کوره در رویم، نه رسانه ها. ما راه رشد خود را در گرو نقد پذیری می دانیم.

حاشیه

قلقلک ( که به تعبیرفرهنگ معین، خارش دادن بعض اعضای بدن که صاحب آن اعضا سخت بخنده درآید می باشد) معمولا باعث خنده و خندیدن و ریسه رفتن و قهقهه زدن می شود، تعبیر وزیر کشور از نقد رسانه ها به قلقلک ، در بردارنده نکات بسیار مهم و ظریفی  برای اهل فن می باشد؛ و در عصر ارتباطات و تخصص، انتخاب و انتصاب فردی بدون تحصیلات  مرتبط با روابط عمومی، در جایگاه روابط عمومی وزارت کشور، قلقلک دادن ناگهانی و شدید رسانه ها و منتقدین از جانب وزیر کشور است.

روابط عمومی اگر یک هنر است، انتخاب وزیر کشور صد هنر است، چرا که در میان دهها و صدها متخصص روابط عمومی و افرادی که در این رشته، مطالعه و تحقیق و تحصیل کرده اند، انتخاب فردی بدون تخصص و تحصیلات مرتبط ، شاهکار هنر و اوج خلاقیت وزارت کشور، برای برقراری ارتباط با رسانه ها و ارتقاء دادن جایگاه روابط عمومی وزارت کشور می باشد.

 
یوسفی اشکوری:
اگر به تضادها دامن بزنیم، آینده بدتر از گذشته خواهد شد!
به گزارش ایسنا، یوسفی اشکوری در مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت علیرضا نوری طی سخنانی گفت:

مقوله صلح و تساهل و مدارا یکی از اصلی ترین اهداف رسالت انبیاء می باشد، و آیات زیادی در قرآن داریم که به این مسئله اشاره کرده، و این موردی نیست که ما آن را از غرب بگیریم.

گروهی نزد امام صادق(ع) آمدند و از گروهی دیگر انتقاد کردند و گفتند: که ما عقاید آنها را نمی توانیم بپذیریم، به همین دلیل از آنها بیزاریم. امام صادق(ع) در جواب آنها گفت: در مواقعی عقاید ما اهل بیت نیز با شما متفاوت است، آیا ما هم باید از شما بیزار باشیم؟

اشکوری در ادامه، ایجاد فضای باز برای بیان عقاید همه، به ویژه علما را خواستارشد و با بیان اینکه عدالت را نیز باید به صورت عادلانه تقسیم کرد اظهار داشت: ظلم را از جانب هر کسی که باشد، باید نفی کنیم.

وی با تاسف از اینکه برخی، از آیات قرآن در جهت گسترش خشونت بهره می برند، تاکید کرد: ما باید در جهت وحدت و همگرایی حرکت کنیم. متاسفانه در حال حاضر فضای سیاسی کشور به شدت دوقطبی و جناحی شده است، و ما اکنون در فضای مه آلودی به سر می بریم. این کشور، مملکت همه کسانی است که در این حوزه جغرافیایی زندگی می کنند، و هیچ قومیتی، با قومیت دیگر فرقی نمی کند، اگر ما به سمت همگرایی برویم، می توانیم به حل مشکلات امید داشته باشیم؛ اما اگر به تضادها دامن بزنیم، آینده مان بدتر از گذشته خواهد شد.

 
اصلاحات و انتخابات، در گفتگوی محمدرضا خاتمی با داریوش سجادی در شبکه ماهواره ای هما،به نقل از سایت آفتاب
 محمدرضا خاتمی دبیرکل حزب مشارکت، روز پنجشنبه در یک گفتگو مفصل با شبکه ماهواره ای هما شرکت کرد و به پرسشهای داریوش سجادی پیرامون انتخابات نهم ریاست جمهوری، پاسخ گفت:
کنگره اخیر حزب مشارکت، بمنظور بررسی النتخابات نهم رياست جمهوری ايران برگزار شد، و بیانیه ای هم در خصوص نتایج حاصله در این کنگره را دبیرخانه حزب منتشر کرد. من ابتداً لازم می دانم این را صراحتاً اعتراف کنم که بیانیه اخیر حزب مشارکت، بیانیه شجاعانه ای بود. یعنی خیلی منصفانه و واقع بینانه نقاط قوت و ضعف خودتان را بدون کوچکترین اغماضی مطرح کرديد. اما علی رغم آن باز هم جای طرح سوالاتی هست، از جمله اينکه در فرازی از اين بيانيه اشاره شده به نفوذ جبهه رقیب در برخی سازمانها، و سازماندهی و بسیج نیروهای وابسته در تغییر آراء انتخابات، البته این مسئله از تریبونهای دیگر هم مطرح شده بود، اما در تمامی تریبونهای رسمی وابسته به احزاب جناحهای سیاسی یک حالت ابهامی وجود داشت که در واقع پروایی دیده می شد از اینکه با بیانی صریح منظور خود را بيان کنند؛ اما در تریبونهای غیر رسمی صراحتا گفته می شد که منظور از این سازماندهی، استفاده ای بود که جناح رقیب شما از ارگانهایی مثل بسیج بُرد، و با رای سازمانی که به یک کانديدا دادند، که منظور جناب آقای احمدی نژاد بود، بدينوسيله موفق شدند تا ايشان را وارد دور دوم انتخابات کنند.  جناب آقای خاتمی، آیا اساساً این موضوع صحت دارد و چنانچه صحت دارد اساساً می توان آنرا نوعی تخلف انتخاباتی تلقی کرد؟
ما در همین بیانیه و صحبت های ديگرمان هم بارها متذکر شده ايم که اصلاً مبنای تحلیل حزب مشارکت در مورد انتخابات اخیر ریاست جمهوری، دوره اول است. 
من فکر می کنم در دور دوم هر چند عامل سازمان دهی موثر بود ولی عوامل سلبی نسبت به آقای هاشمی که کاندیدای رقیب بود،نقش بارزتر و تعیین کننده تری داشت. ما اين مطلب را خدمت خود آقای هاشمی هم قبل از انتخابات گفته بودیم، فکر می کنم خود ایشان هم تا حدودی به این مسئله واقف بودند و یکی دوبار نگرانی شان را اعلام کردند 
ما قائل به آن بوديم که اگر انتخابات به دوره دوم برسد، هر کسی در مقابل آقای هاشمی قرار بگیرد به احتمال قریب به یقین پیروز انتخابات خواهد بود. این بخاطر همان جنبه سلبی بود که به درست یا غلط در داخل کشور ما وجود داشت. بنابراین من فکر می کنم در دوره دوم، درست است که سازمان دهی وجود داشت اما این سازمان دهی توانست بر روی یک زمینه روانی که در داخل کشور وجود داشت روی کار بيآيد و نتیجه انتخابات را تعیین کند اما من گمان نمی کنم که مثلا در پای صندوقها، آراء کسی را که نوشته شده بوده را عوض کرده باشند لااقل در دوره دوم این مشکل وجود نداشت. اما اين دور اول است که مبنای تحلیل ما قرار دارد. 
ببینید در دوره اول سازمانهای اصلاح طلب و سازمانهای شناخته شده محافظه کار در جریان کار بودند. ما به عنوان اصلاح طلبان پیشرو خودمان را معرفی کرده بودیم. بخش دیگری از اصلاح طلبان بودند در قالب آقای کروبی و بخشی دیگر هم در قالب آقای هاشمی. اینها سازمان های شناخته شده ای بودند که در طول سالها در داخل کشور فعالیت داشتند. خط مشی آنها هم تا حدود زیادی مشخص بود. در طرف مقابل هم جبهه پیروان خط امام و رهبری وجود داشت که آقای ناطق نوری آن را هدایت و سرپرستی می کردند که کاندیدای آن هم آقای لاریجانی بود. تا اینجای کار سازمانهای تقریبا مدنی که وجود داشتند در جریان عمل می کردند. اما در اين ميان سازمانی پیدا شد که ما به آن می گوئیم حزب پادگانی. 
شما توجه کنید به صحبتهای آقای ذوالقدر، حالا چقدر غلو هست چقدر درست من کاری ندارم. ولی رسماً گفتند که ما در جريان انتخابات بصورت لایه های گوناگون سازمان دهی کردیم تا بتوانیم در اين انتخابات پيروز شويم. خوب اين حرف یعنی چی؟ ایشان به هر حال فرد برجسته و شناخته شده نظامی کشور در داخل سپاه هستند. بنابراین در دور اول هست که ما شاهد بودیم سازمانها و احزاب مدنی در برابر یک حزب پادگانی قرار گرفته بودند هر چند وزن این حزب پادگانی به لحاظ کمیت آراء خیلی سنگین تر از وزن سازمانها و گروههای دیگر نبود اما به هر حال با توجه به امکانات و نفوذی که در بخشهای سنتی کشور داشتند، توانستند از این امکانات بهره ببرند و هیچ ابایی هم نداشتند تا بگویند ما اینکار را می کنیم. بنابراین تحلیل ما عمدتا در دوره اول متوجه سازمان دهی این حزب پادگانی است. و به همين دليل است که ما معتقديم از این به بعد ما متوجه خطری که آینده کشور را تهدید می کند باید باشیم. الان این حزب پادگانی تبدیل شده است به یک کابینه امنیتی ـ نظامی. اینها کسانی هستند که از این به بعد انتخابات را باید برگزار کنند. اگر ما تا کنون سازمان نظارت را در اختیار محافظه کارها و تندروهای محافظه کار داشتیم. اما از اين به بعد هیئت های اجرایی هم در اختیار اینها خواهد بود. بنابراین آن چشمان ناظری که در حقیقت هیئت نظارت و اجرایی را می پایید ، الان همه اینها یکدست شده و از این به بعد هست که خطراصلی انتخابات آینده کشور را تهدید می کند. ما بعید نمی دانیم که آنها اگر جریانی مانند جریان دوم خرداد بوجود بیاید بدون هیچ واهمه ای صندوق آراء را هم تغییر بدهند. 
اساسا اگر بپذیریم که در مرحله اول انتخابات، آن حزب پادگانی تکلیفاً اعضای بسیج  را مکلف به رای دادن به یک کاندیدای خاص کرده،آيا این امر از حیث حقوقی، تخلف محسوب می شود؟
نکته اول رویه ای هست که ما در داخل کشور داریم مبنی بر آنکه نیروها و سازمانهای نظامی ، سپاه و بخصوص بسیج حق هیچگونه مداخله ای در امور سیاسی از جمله انتخابات را ندارند.
نکته دوم، قانون انتخابات است که استفاده از سازمانهای نظامی را کاملاً ممنوع اعلام کرده به این صورت که اگر فرد نظامی وجود داشته باشد تا وقتی که استعفا نداده نمی تواند کاندیدای ریاست جمهوری شود. بنابراین چه به لحاظ عرفی و رویه ای که در داخل کشور وجود داشته و چه به لحاظ حقوقی به نظرم یک تخلف آشکاری است که در جریان انتخابات صورت گرفته است. البته منحصر به این دوره هم نبوده، در دوره های قبلی هم وجود داشته اما در دوره های قبلی حداقل به این شکل بود که در قالب پوشش احزاب رسمی محافظه کار این کار را می کردند. ولی این بار با توجه به اختلافاتی که در درون شان بود رسما خودشان وارد کار شدند و در قالب یک تشکیلات بدون شناسنامه خیلی فعال عمل کردند. بنابراین قطعا این کار تخلف در امر انتخابات محسوب می شود. 
در بند شش از بخش « راهبردهای حزب» در بیانیه اخیرتان تاکید کرده ايد به حضورعناصر و کارگزاران موثر و پیش برنده در حکومت، در واقع می شود این نتیجه را گرفت که اين امر بازگشتی به شیخوخیت یا ریش سفیدی در رويه حزب مشارکت؟
آیا می توان این را نوعی اعاده حیثیت يا دلجوئی نسبت به آقایان کروبی يا خاتمی تلقی کرد که در آن ايام حزب با ايشان به خط کشی هائی سياسی رسيده بود؟
ما منظورمان شخص نبود و لزوماً ریش سفیدهای جریان اصلاح طلب نبودند. مثلا زمانی که ما در درون مجلس ششم بودیم در کنار اين عزیزانی که شما اسم بردید جریان اصلی کار در دست نیروهای اصلاح طلب نوگرا و نواندیش و جدیدتری بود که وارد عرصه سیاست شده بودند. بدنه اجرایی کشور در دوران اصلاحات در اختیار نیروهای تازه نفس و جوانی بود که وارد این عرصه شده بودند. بنابراین منظور ما در زمان حاضر که حکومت يکدست شده، مجموعه عناصر اصلاحات چه آنها که قدرت چانه زنی دارند و چه آنهایی که پرانرژی و پر توان اند و امور اجرایی را می توانند پیش ببرند می باشد .ما قدر دان همه افراد و نقشی که داشتند از جمله جناب آقای کروبی وخاتمی هستیم. ولی شاید این جفا به انبوه نیروهای اصلاحات باشد که ما همه دست آوردهایمان را منحصر به اشخاصی خاص نمائيم. در بيانيه اخير حزب منظور ما کل جریانات اصلاحات بود که به عنوان کارگزاران درون حکومت کار می کردیم. 
در بخشی از بیانيه تان اشاره به این مطلب داريد که حزب مشارکت در طول روند انتخابات از تن زدن به روندهای کاریزماتیک یا عوام فریبی و پوپولیستی اجتناب کرد ، من نمی خواهم وارد بحث انتخابات بشم اما اساس دموکراسی در انتخابات آنست که یک بخش موثری از آراء اتفاقا تکیه بر آراء پوپولیستی است. در دموکراسی کیفیت رای اهمیتی ندارد، کما اینکه می گویند رای یک کارگر ساختمان با رای استاد دانشگاه از نظر ارزش برابر است. بنابراین در دموکراسی شما باید بدنبال کسب حداکثر آراء باشید. کما اینکه در همين آمریکائی که ما در خدمتتانيم و علی الظاهر مرجع دمکراسی هم هست ملاحظه می فرمائید در انتخابات ، کاندیداهای حاضر خیلی راحت با جميع ابزار موجود سعی می کنند تا حداکثر ممکن حتی شده با عوامفریبی درصد آراء خودشان را افزايش دهند. آ
یا این فضيلتی دارد که با تکیه بر آراء کیفی،شکست خورده انتخابات شد؟ يا آنکه بايد واقعگرايانه ولو با تکيه بر روندهای پوپولیستی بمنظور موفقيت در انتخابات آراء مکتسبه را افزايش داد؟
روندهای پوپولیستی در کشور ما با جاهای دیگر شاید کاملا متفاوت باشد. در کشورهای کاملا دموکراتیک اگر یک نفر بیآید و قولی هم به مردم بدهد و آراء مردم را به هر قیمتی بخواهد جلب بکند، مردم این اطمینان را دارند که فاتح انتخابات بعد به قدرت رسيدن کاملا قدرت را هم در اختیار خواهد داشت و در حقيقت می تواند همه توان خود را بکار ببرد تا برنامه هایش تحقق بخشد. اما در کشور ما که در ابتدای حرکت دموکراسی هستیم مهمترین مسئله ای که برای مردم وجود دارد و می تواند آنها را نسبت به کل روند دموکراسی امیدوار ویا ناامید کند این است که شعارهایی که کاندیداها یا احزاب و گروهها می دهند تا چه حد در ساختار حقوقی که در درون جامعه اسلامی مان وجود دارد، قابل عمل کردن است؟ بنابراین شما ممکن است بتوانید یک شعاری را بدهید و یک دوره هم رای بدست آورید اما وقتی که تحقق آن با موانع مختلف مواجه شد در حقیقت ضربه ای زده ایم به کل روند دموکراسی و اين يعنی آنکه در دور بعد نتنها مردم به شما اعتماد نمی کنند بلکه بنيان دمکراسی هم لطمه خواهد خورد. بنابراین این فقط ساختار حقوقی نیست بلکه ساختار حقیقی کشور هم بايد مورد توجه قرار داد. مثلا آيا ساختار اقتصادی کشور طوری هست تا بتوان بعضی شعارهای اقتصادی در خصوص سفره مردم یا معیشت مردم و حق سهم نفت به مردم دادن را مطرح کرد؟ 
شاید بتوان با اين شعارها یک دوره هم رای آورد اما به نظر من این تعیین کننده نخواهد بود. لذا به این معنا ما پوپولیستی را یک نوع عوامفریبی می دانیم. ما به خودمان اجازه عوامفریبی نمی دهيم حتی اگر در کوتاه مدت ما برنده باشیم. چرا که معتقدیم در دراز مدت به کل روند دموکراسی در کشوری که هنوز فرهنگ دموکراسی در آن جا نیافتاده ضربه می زنيم. اما نکته دوم این است که یکی از نقاط ضعف ما ناتوانی مان در همزبانی با مردم بود. قطعا نیاز کشور ما دموکراسی است. اما ما برای توده های مردم باید دموکراسی را به گونه ای ترجمه کنیم تا احساس کنند این دموکراسی می تواند به نان شب یا نیازهای روزمره و معیشت آنها هم تبدیل شود. اين در حقیقت کاری علمی، فرهنگی و روشمند است که ما باید انجام دهیم ضمن اینکه از آرمانهای خودمان هم دست برنمی داریم. این مسائلی که عنوان کردم دیگر عوامفریبی در آن نیست. بنابراین اگر پوپولیستی به معنای عوامفریبی باشد به اين معنا که کاری را که ما مطمئن هستیم نمی توانیم انجام بدهیم، بگوئیم ما در 4 سال آینده انجام خواهیم داد، این روش از نظر ما مذموم است و ما به هیچ وجه به آن تن نخواهيم داد اما اگر بتوانیم شرایطی فراهم کنیم که آرمانهای خودمان را به زبانی بگوئیم که مردم بهتر بفهمند، این معنا اگر حرکتهای پوپولیستی باشد، به نظرم ناپسند نیست و باید حتما از آن استفاده کرد. 
همانطوری که خودتان اشاره فرمودید، یکی از مسائلی که حزب مشارکت در بیانیه اخیر مطرح کرد، عدم همزبانی با توده های مردم بخصوص توده های محروم و روستایی بود. حال اگر آقای معین و حزب مشارکت به عنوان حامی ایشان در انتخابات را سمبُل گفتمان روشنفکری بمنظور مخاطب قرار دادن توده های روشنفکر قرار دهیم و متقابلاً آقای دکتر لاریجانی کانديدای رقيب شما را سمبلی از همین ادبیات در جناح مقابل بدانیم، می بینیم که هم آقای معین و هم آقای لاریجانی مجموعاً نتوانستند آراء چشمگیری کسب کنند.
آیا از مجموعه آراء متخذه آقایان معین و لاریجانی می توان این تلقی را کرد که حزب مشارکت و حزب حامی آقای لاریجانی نتوانستند پایگاه روشنفکری را به نفع خودشان حرکت دهند و در واقع از آن اين نتيجه را مستفاد کرد که گفتمان روشنفکری در ایران شکست خورده تلقی می شود؟
اصلا اینطور نیست. آقای دکتر معین 3/2 نفر اول رای آوردند. یعنی به لحاظ آماری تفاوت آرای دوره اول بین کاندیدها خیلی تفاوت آراء چشم گیری نیست. البته در دموکراسی عددی، شما اگر یک رای بیشتر هم دارید پیروز هستید. اما تحلیل جامعه شناسانه از این آراء نمی توان انجام داد. به نظر من این انتخابات به خوبی نشان داد که جامعه ایران به شدت متکثر شده و متنوع است. فرض بگیرید 50% مردم ایران در روستاها وشهرهای کوچک و اگر طبقات حاشیه نشین شهرهای بزرگ را هم به اینها اضافه کنید، ظاهرا پیداست که اینها فقط دغدغه نان شب دارند واصلاً مباحث روشنفکری برایشان مطرح نیست. اما همه اینها تعدادشان چقدر شد، این نشان می دهد جامعه ایران بشکلی توامان مشکل معیشت و اقتصاد و دموکراسی دارد. در حقیقت جامعه به حدی متکثر شده که ما باید بر اساس این تکثر در برنامه های آینده مان برنامه ریزی کنیم. 
ما با سخنان و شعارهایی که شاید برای خیلی از مردم مفهوم خاص خودش را نداشت و یا در بعضی جاها قابل درک نبود، توانستیم 3/2 آراء را بعد از نفر اول یا دوم که شعارهای بغایت معيشت طلبانه می دادند، کسب بکنیم. اگر ما می توانستیم با چاشنی حرکت خودمان برنامه ای طراحی کنيم تا مخاطبانی هم در اقشار محروم و فرودست جامعه را جذب کنيم، خیلی راحت می شد نسبت آرائمان را بهبود بخشيم. یا حتی اگر ما موفق می شدیم در دوره اول انتخابات با شعارهایی که دادیم آن طبقه ای که انتخابات را تحریم کرده بودند که بالغ بر بیست میلیون نفر می شدند، اگر می توانستیم فقط 2 میلیون از اين بیست میلیون نفر را با کار وفعالیت و تبلیغات بیشتر جذب خودمان کنیم الان ما با شما این تحلیل را نداشتیم که طبقات روشنفکر شکست خوردند. به نظر من انتخابات در دوره اول پیروز نداشت که ما تحلیل کنیم چه کسی شکست خورده است. طبقات مختلفی که آمدند در انتخابات شرکت کردند آنقدر متنوع بودند وآنقدر آراء کاندیدها به هم نزدیک بود که شاید یک کم ساده اندیشی باشد که در مورد نتایج دوره اول ما بخواهیم تحلیل بکنیم که یک جریان فکری در کشور ما شکست خورده است. البته این بدین معنی نیست که ما مشکلات تاریخی را که روشنفکری در ایران دارد از نظرمان دور بداریم و بگوئیم اینها هیچ اشتباهی نداشته اند. نه قطعا خیلی مشکلات و کم وکاستی ها وجود داشته است. اما این انتخابات را نمی توان به معنای شکست جریان روشنفکران در ایران تحلیل کرد. 
اما اين چگونه است که تصادفاً برادر شما «جناب آقای محمد خاتمی» با همين ادبیات و گفتمان روشنفکری توانستند دو دوره بر تارک اقبال ماکزیممی مردم اعم از توده های محروم و سنتی و روستایی و نخبگان و روشنفکران قرار بگیرد؟ آيا اين يک تناقض نيست؟
دو تفاوت عمده در اینجا وجود دارد. یکی اینکه زمانی که آقای خاتمی در انتخابات بودند، انتخابات هر دو بار کاملا دو قطبی بود. اینجا هم ما می بینیم که در دوره دوم انتخابات وقتی که انتخابات دو قطبی شد در این مقطع آراء معنی دار شد. 
یکی بدلیل اینکه در دوره اول بخاطر اینکه افکار و ایده های کاملاً گوناگونی وجود داشت، هر ايده ای طرفدار خودش در جامعه متکثر ایران را پیدا کرد. 
نکته دوم اینکه ما نباید از نظر دور بداريم، 8 سال جریان اصلاحات بسیار بسیار چشم و گوش مردم را باز کرد. حوادثی که در داخل کشور ما و حوادث جهانی که اتفاق افتاده، قدرت رسانه ها و ارتباطاتی که در کشور ما و همه دنیا وجود دارد امروز سبب شده تا دانش سیاسی مردم ما کاملاً افزایش پیدا کند. 
این دو تفاوت عمده ای است که انتخابات فعلی ما با دو انتخابات قبلی داشت. به نظر من مجموع چیزهایی که ما می توانیم بگوئیم این است که 8 سال روند اصلاحات سبب شده که دانش سیاسی مردم افزایش پیدا کند. در حال حاضر نکته اصلی که ما داریم این است که مراجع اجتماعی که 8 سال پیش در زمان خرداد 76 وجود داشت و مردم به آنها تکیه می کردند، امروز کاملا عوض شده. همه اینها را اگر بخواهیم تحلیل کنیم من فکر می کنم که بجای يک تناقض بین الان و 8 سال پیش. 
چون اشاره ای داشتید به روند 8 ساله جنبش اصلاحات، سوال بعدی را در همین چهارچوب مايلم مطرح کنم. بياد دارم جناب آقای سعید حجاریان قبل از آن سوء قصدی که برایشان پیش آمد، مصاحبه ای داشتند با جناب آقای عمادالدين باقی، و در بخشی از آن مصاحبه در اعتراض به انتصاب جناب آقای فلاحیان در مصدر وزارت اطلاعات می فرمودند که وقتی آقای ری شهری، آقای فلاحیان را به وزارت آوردند ایشان معترض این قضیه بودند چرا که بزعم ايشان آقای فلاحیان با توجه به سابقه کاری شان که در کمیته بوده، از نظر روحیه، شخصيتی عملیاتی دارند، در حالیکه وزارت اطلاعات روحیه عملیاتی را بر نمی تابد و تبعاتی پیش می آورد که علی الظاهر تبعات منفی را در همان دوره مدیریت آقای فلاحیان را در عملکرد وزارت اطلاعات شاهد باشیم این مقدمه را از این حیث عرض کردم تا بتوانم دست به يک مقايسه در روند جنبش اصلاحات بزنم.
بر همين قیاس آیا می توانیم بخشی از شکست جنبش اصلاحات در سالهای گذشته را بازگردانيم به همان استدلال آقای حجاریان؟ چرا که آقای حجاریان نيز با تجربه ای اطلاعاتی در موقعیت مدیریت استراتژیک اصلاحات قرار گرفته بودند. لذا می شود این تلقی را کرد که گفتمان حاکم بر اصلاحات با مدیریت جناب آقای حجاریانی که سابقه اطلاعاتی هم داشتند مبدل به گفتمانی امنيتی شد بجای آنکه گفتمانی سياسی باشد؟ گفتمانی که تبعاتش را هم در درگیریهای مطبوعاتی و بحث قتل های زنجیره ایمشاهده کرديم.
من فکر می کنم در این تحلیل ما کمی از واقعیت های کشور دور می افتيم. قطعاً آقای حجاریان یک فرد موثر بود اما کسی که اصلاحات را بخواهد رهبری کند نبود، اتفاقا یکی از خصوصیت های اصلی روند اصلاحات بخصوص در دوران شکل گیری اش در ابتدای خرداد 1376 این بود که کارها جمعی انجام می شد. آقای حجاریان ممکن است بخاطر دانش و تجربه و تحلیل هایشان تاثیر گزاری بیشتری می گذاشت اما به هیچ وجه اینطور نبود که آقای حجاریان تصمیم گیری کند، برنامه ریزی کند وهمه هم آن را انجام دهند. اتفاقاً یکی از مشکلات جریان اصلاحات تکثر در رهبری اش بود تا جائی که ایرادی هم که به خود آقای خاتمی گرفته می شودآنست که ايشان هیچ وقت نخواستند رهبر جریان اصلاحات باشند، بلکه فقط در حد یک رئیس جمهوری بودند که افکار اصلاح طلبانه را در داخل حکومت پیگیری می کرد. بنابراین من فکر می کنم این نقشی را که برای آقای حجاریان ترسيم کرديد شايد کمی اغراق باشد ضمن اینکه من با این تحلیل موافق نیستم که آقای حجاریان آن سوابقی را که داشتند ،همان مشی را در داخل کشور و در دوران اصلاحات ادامه می داده اند. بنابراین علت ناکامی اصلاحات را نمی توان در این بخش خلاصه کرد و محدود به همین بخش کرد. البته من این را قبول می کنم که نه فقط آقای حجاریان، بلکه همه ما و بچه هایی که نسل انقلاب هستند و در درون انقلاب رشد کرده اند، روحیات و فرهنگ وادبی که دارند متاثر از روند انقلاب است .... الان خود ما به عنوان مشارکت، بعضی از جاها هنوز ادبیاتمان ممکن است متعصب از ادبیاتی باشد که با روند اصلاحات که یک روند آرام و مسالمت آمیز و سازش هست فاصله داشته باشد. این فرهنگی است که در درون ما وجود دارد. شما ببینید کسانی که در داخل روند اصلاحات خیلی روند مسالمت آمیزی داشتند وقتی در مسائل خارجی می شد لحن انقلابی به خود می گرفتند. بنابراین این اشکالی است که در ابعاد مختلف به نوعی در همه ما وجود دارد و نباید آن را منحصر به یک فرد کنيم. 
در حقیقت اصلاحات یک کلاس آموزش بود و همه نیروها از جمله نیروهای انقلابی که آن شور را در 27 سال پیش داشتند، بدانند که واقعیت های جامعه با آن شعارها و خواسته هایی که آنها دارند متفاوت شده ،هر چند آن آرمانها مقدس است اما روشهایی تحصيل آن آرمانها باید با مقتضیات روز هماهنگ باشد. بنابراین همه ما به نوعی می خواستیم اصلاحات را با بعضی از روشهای انقلابی پیش ببریم و هر چند قبول داریم که این روش نمی تواند در همه جا جواب بدهد اما به خاطر اینکه جزیی از فرهنگ ما شده بود نمی توانستیم خیلی از آن دوری کنیم مگر اینکه گذشت زمان بتدریج ما را اصلاح کند. 
اما جناب آقای خاتمی، شکست اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری را باید شکست در انتخابات تلقی کنیم یا شکست اصلاحات؟
بستگی دارد که ما از اصلاحات چه برداشتی داشته باشیم. من معتقدم جریان اصلاحات یک جریان اجتماعی است. این جریان شکست نخورده و ادامه دارد و اگر به صخره ای هم بر بخورد آن صخره را به تدریج دور میزند یا آن صخره را نرم می کند ویا سوراخ میکند و از آن می گذرد. برای همین من فکر می کنم این روند در داخل کشور در قالب نهادهای مدنی و سازمان های غیر دولتی ادامه پیدا خواهد کرد اما به یک معنا اصلاحات در تحقق اهدافی که برای اصلاح درون حکومت داشت با توجه به نتيجه انتخابات اخير شکست خورده است هر چند باز خیلی از روندهای درون حکومت را عوض کرد و ما حتی در زمان فعلی که یک حکومت نظامی ـ امنیتی بر سر کار است، خواهیم دید که چقدر رفتار آنها متفاوت خواهد بود با 8 سال پیش که در بعضی از سازمانهای نظامی و اطلاعاتی فقط آنها برنامه ها را اداره می کردند. به هر حال این را مجبوریم بپذیریم که در روند انتخابات اخیر جریان اصلاحات و برنامه هایی که داشت برای اصلاح درون حکومت با ناکامی روبرو شد. اما اين به معنای آن نیست که اصلاحات شکست مطلق خورده و در آینده هیچ امیدی برای اصلاح از درون حکومت نیست. به همین دلیل است که ماهنوز بر استراتژی سیاست ورزی تاکید می کنیم. یعنی معتقدیم که اگر این مملکت بخواهد آباد شود، چاره ای جزاین نیست که ما بتوانیم با روشهای مسالمت آمیز به درون قدرت برویم و اثر گزار باشیم و روندهای درون حکومت را به طرف دموکراسی و روشهای مردم سالارانه پیش ببریم. 
جناب آقای سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، که از سازمانهای نزدیک به حزب مشارکت بودند اخیرا در مصاحبه ای که با خبرگزاری دانشجویان داشته اند، فرمودند که خیلی ها در 8 سال گذشته خود را اصلاح طلب معرفی می کردند اما اهداف خاص خود را در پوشش اصلاحات تعقیب کردند و با سر دادن شعار دموکراسی، سکولاریزم را تعقیب می کردند. ایشان در مصاحبه دیگری هم اشاره کرده اند، که سازمان مجاهدین طرفدار محرومان و مستضعفان است، اما چون اکثریت گروههای دوم خردادی دیدی مبتنی بر طرفداری از سرمایه داری صنعتی و توجه به نخبگان را داشتند آنها غلبه تبلیغاتی در روند اصلاحات پیدا کردند. در بیانه اخیر حزب مشارکت هم در فرازی اشاره شده که عده ای از اصلاح طلبان خواهان مطالبات انقلابی بوده اند. اما آنرا در قالب اصلاحات بیان می کردند که این خود اصلاحات را با مشکل مواجه کرد.
حال با توجه به اعتراف امروز موجود در در بیانيه مشارکت و با توجه به نقل قولهایی که از طرف جناب آقای سلامتی عنوان کردم، در مجموع می توانم این تلقی را داشته باشم که حزب مشارکت در یک بازبینی به روند سیاسی خودش در طی 8 سال گذشته اکنون به یک نتیجه رسیده و آن بازگشتی است به محوریت دین و دین ورزی در جامعه و در واقع فاصله گرفتن یا خط کشی کردن بین خود و سکولارها؟
من فکر می کنم این برداشت درست نیست. من نمی دانم آقای سلامتی منظورشان چه بوده، اما در مورد جبهه مشارکت، از روز اولی که جبهه مشارکت وارد صحنه شد، دو شعار اصلی داشتیم یکی ایران برای همه ایرانیان، و دومی معنویت، عدالت و آزادی و فکر می کنم هم در نطقی که شخصاً در کنگره ايراد کردم و هم در بخشهای دیگر ما روی این محور تاکید کرده ایم. بنابراین ما یک سازمانی هستیم که به اتفاق همه دوستانمان در حزب معتقد به دین و مبانی جمهوری اسلامی با آن بینش و قرائتی از دين که رهبران اصلاحات مانند خود آقای خاتمی دارند و رابطه آن با دموکراسی و مردم سالاری را که بیان کردند ما هم به آن معتقدیم.اما ایرادی را که به خودمان گرفتیم این است که شاید بخاطر اینکه ما گاهی اوقات روی مسائلی که تکیه نکردیم، رقیبان ما بخصوص از جناح محافظه کار ما را متهم به بی دینی کرده اند و در ميان آنهایی که به دین احترام خاصی قائل هستند، رقبای ما توانستند از این حربه استفاده کرده و در جامعه متدین ایرانی و علاقه مند به دین طوری تبليغ کنند تا اينطور القا شود حزبی مانند حزب مشارکت بی دین است. 
تصادفا در تائید فرمایشات شما دیدم روزنامه رسالت روز چهارشنبه مقاله ای داشت و همین مطلب را القاء می کرد که حزب مشارکت بدليل آنکه از دين فاصله گرفت دچار بی مهری مردم شد.
بله اما من این را تاکید می کنم که از ابتدا این مشی و مرام ما بوده و دوستانی که در حزب مشارکت هستند متدین هستند و به مبانی دینی پایبند و معتقدند و از لحاظ مشی اعتقادی قائل به آن هستيم که پایبند بودن به شرایط دینی است که می تواند در ایران دموکراسی را برقرار کند. اما نکته ای که وجود دارد این است که حالا که ما متدین و دین دار و افراد مسلمانی هستیم و می گوئیم اگر ما روی کار بيآئيم باید دین واقعی در جامعه رونق گیرد. آیا به این معنا است که حق دیگرانی را که نسبت به دین بی تفاوت هستند اما حاضرند در چهار چوب قانون حرکت کنند، حق آنها را باید نادیده بگیریم؟ 
خير،از ابتدا مشی ما بر این بوده که باید همه کسانی را که ایرانی هستند، با هر اعتقادی که هستند اگر حاضر به پذیرش چهار چوب قانونی و حقوقی این کشورند، می توانند آزادی عمل داشته باشند و باید حرف خودشان را بزنند و خودشان را به مردم عرضه کرده و بتوانند اثر گذار هم باشند. ما معتقدیم چهارچوب مبانی مان آنقدر قوی هست که بتوانيم در یک جدال احسن در مباحثه و در گفتگو حقانیت روش و ایده خودمان را نشان بدهیم. بنابراین نیاز به این نداریم که با روشهای گوناگون افکار و اعتقادات دیگر را از میدان به در کینم. ما خودمان در درون حزب به لحاظ اعتقادی دارای یک چهارچوب و مبانی مشخصی هستیم و در عمل معتقدیم حتی کسانی که افکار ما را ندارند و با افکار ما مخالف هستند، اما حاضرند با روشهای مسالمت آمیز و در چهار چوب قانون کار بکنند، ما از حق آنها برای فعالیت دفاع میکنیم. 
من از همین پاسخ شما می توانم برسم به این مطلب که با توجه به فراخوانی که در قالب جبهه فراگیر دموکراسی خواهی و حقوق بشر مطرح کردید، در واقع استقبال می کنید برای جمع کردن همه گروههای شهروندی سیاسی در ایران برای تداوم روند اصلاحات؟
جبهه دموکراسی خواهی چیزی بود که از طرف آقای دکتر معین مطرح شد، طبعا گروههایی که در آن ائتلاف بودند بعضی ها با این مسئله موافق بودند بعضی ها هم مخالف و الان هم این روند دارد ادامه پیدا می کند. 
اما من مشاهده کردم شما در بیانیه تان صراحتا از این جریان استقبال کردید ؟
بله ما استقبال کردیم، اما می خواهم بگویم که این یک طرحی بود که از طرف آقای دکتر معین مطرح شد. همه کسانی که به این روند معتقدند دور هم نشستند و با هم جلسه دارند تا بتوانند چهارچوب این جبهه دموکراسی خواهی را تعیین کنند. نکته ای که ما در آن اصرار داریم این است که جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر نمی تواند به عنوان یک جبهه ائتلاف انتخاباتی وارد عمل شود. برای اینکه در حقیقت همین ماهيت جبهه ای باعث مشکلات دیگری می شود، جبهه دموکراسی خواهی باید از دموکراسی و حقوق بشر با روشهای مختلفی که وجود دارد در داخل کشور دفاع کند. اگر جبهه دموکراسی خواهی بخواهد در انتخابات آینده بگوید من هم در کنار دیگران یک کاندیدا دارم این نقض غرض است. بنابراین آن یک حرکت شهروندی و جریانی سیاسی و اجتماعی است که توسعه دموکراسی و ترویج فرهنگ دموکراسی ودفاع از حقوق بشر را در ایران را وجه همت خودش باید قرار دهد. البته این نظر ماست. طبعا در بحثهای مختلفی که الان در درون معتقدین به تشکیل این جبهه وجود دارد، همه اینها بحث خواهد شد و به امید خدا وقتی به نتیجه رسید اعلام خواهد شد. 
در انتها مايلم از يک سکوت واضح و برجسته در بيانيه اخير حزب مشارکت بپرسم و آن عدم اتخاذ موضع در خصوص نهضت تحریم بود. ملاحظه کردید که در انتخابات اخیر بخشهای موثری از جامعه بودند که قائل به تحریم انتخابات شدند و شرکت هم نکردند. مايلم از اين فرصت استفاده کرده و نظر جنابعالی را بعنوان دبير کل حزب مشارکت در رابطه با نکات مثبت يا منفی تحریم انتخابات اخير توسط قائلين به نهضت تحريم بدانم؟
ما در جریان انتخابات و پس از انتخابات در مصاحبه هایی که داشتیم بارها درباره این موضوع ابراز نظر کردیم. کسانی که انتخابات را تحریم کردند از حق شهروندی خودشان استفاده کردند. کسی نمی تواند بگوید اینها خیانت کردند. نه، ما معتقدیم که اینها طبق تشخیص خودشان عمل کردند و از این لحاظ از حق قانونی و شهروندی خودشان برای عدم شرکت در انتخابات یا تحریم انتخابات استفاده کردند. اما وقتی می خواهیم به تحلیل اثرات این روند برسیم ، ما معتقدیم که کسانی که روند انتخابات در داخل کشور را تحریم کردند، در حقیقت هزینه های توسعه کشور را بسیار زیاد کردند. کسانی که الان حاکم شده اند، توانستند از نردبان تحریم بالا بروند و به اینجا برسند. شما فرض کنید 20 میلیون نفر در انتخابات شرکت نکردند. میگوئیم از این 20 میلیون، 10 میلیون نفر بخاطر گرفتاریها و درگیریهای شخصی خودشان شرکت نکردند. ولی 10 میلوین نفر دیگر بخاطر صرفا اعتراض به روند سیاسی در انتخابات شرکت نکردند. سوال اصلی ما این است که حالا که شما شرکت نکردید بديل شما برای ساختن و پیاده کردن دموکراسی درکشور چیست؟، آیا انتظار دارید یک نفر از خارج مانند آقای بوش بیآید و کشور را نجات دهد؟ خوب نتیجه اش را ما در عراق داریم می بینیم. 
آیا شما انتظار دارید وقتی حاکمیت یکدست شد، اختلافات و ناکارآمدی هایشان سبب می شود که از دورن ازهم بپاشند و بعد مردم بیایند و برای شما فرش قرمز بياندازند و حکومت را بدست شما دهند؟ تجربیات کشورهای جهان سوم می گوید که چنين چیزی ممکن نیست. بنابراین تنها راهی که می ماند این است که ما از فرصتهایی که در اختیارمان داریم مانند انتخابات استفاده کنیم. ولی دوستان می گفتند که هیچ فایده ای ندارد و از اول هم گفتند ما در انتخابات شرکت نمی کنیم و خودشان را به یک سکوتی کشاندند که این سکوت تنها بهره اش را کسانی بردند که امروز همه ما را نگران کردند. 

به خاطر دیدگاههای متحجرانه ای که در داخل کشور دارد حاکم میشود الان ما شاهد اوج گرفتن فرار سرمایه ها هستیم. فرار مغزها دوباره دارد شروع می شود و بحرانهای اجتماعی که خدای نکرده در راه است. از لحاظ خارجی هم که الان دارید می بینید به هر حال کشور را در یک پرتگاهی دارند می برند که خدا کند که بر سر عقل بیایند و روش خودشان را اصلاح بکنند. ولی اگر این روند بخواهد ادامه پیدا کند، من فکر می کنم آن موقع کسانی که انتخابات را تحریم کردند باید در ذهن خودشان این را دو بار بیاندیشند که آیا به نفع کشور عمل کردند یا خدای نکرده کشور را حداقل چند سالی از راه پیشرفت دور کردند و امیدوارم که این تجربه برای دوره های آینده تجربه مفیدی باشد. ما ممکن است این انتخابات ریاست جمهوری که انجام شد آخرین فرصتمان باشد، همانطور که گفتم ما در حوزه های آینده نمی دانیم حتی اگر مردم به بهترین آدم هم رای بدهند، آقایان حاضر باشند آنرا از درون صندوقها در بیآورند. این شاید آخرین فرصت ما بود. اما ما باز هم تلاشمان را می کنیم و امیدوار هستیم که نگذاریم این شرایط پیش بیآید ولی اگر این حالت پیش آمد من فکر می کنم همه کسانی که این انتخابات را تحریم کردند آنوقت باید نقش خودشان را در این وضع بپذیرند

مصاحبه شبکه تلويزيونی هما با محمد رضا خاتمی  در مرداد ماه گذشته قبل از آغاز رياست جمهوری دکتر احمدی نژاد به نقل از سایت آفتاب:
جناب آقای خاتمی در آخرین روزهای ریاست جمهوری آقای محمد خاتمی هستیم. بعد از 8 سال پرفراز و نشیب، اکنون ایشان سمت خودشان را در موقعيتی واگذار می کنند که بنا به گفته آقای دکتر علی لاریجانی: بعد از 8 سال کوبیدن بر طبل توسعه سیاسی از دل آن کسی موفق به کسب کرسی ریاست جمهوری شد که علی الظاهر بر مطالبات معیشتی مردم می کوبید» آیا این را باید پایان دوره اصلاح طلبی تلقی کنیم؟ اگر اينطور است دليل شکست اصلاح طلبان دراین انتخابات چه بود؟
من در قسمت اول اشاره می کنم که بنظرم همه کسانی که حرکت اصلاحات را در درون کشور پیگیری می کنند، به این نکته اذعان دارند که حرکت اصلاحات ،یک جنبش سیاسی نیست بلکه یک جنبش اجتماعی است. بنابراین نباید اینطور تصور کرد که با رفتن آقای خاتمی یا دولت اصلاحات، مجلس اصلاحات که به گفته من معلول این جنبش اجتماعی است، علت اصلی این اصلاحات هم از بین رفته است. به نظر من مردم ما خواهان تغییر در جنبه های مختلف زندگی شان اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستند و به این خواسته شان هم رسیدند. 
بنابراین اگر با این دید نگاه بکنیم به نظر من جنبش اصلاحات یک جنبش پویا در متن جامعه ما و در بطن اجتماع ما هست و همچنان خواهد ماند. البته فراز و نشیب خواهد داشت. دیدگاههای مختلفی در آن هست ولی تنها نقطه مشترک این دیدگاهها تغییر خواهی و تحول خواهی است در عین مسالمت جویی و آرامش طلبی. 
من فکر می کنم جنبش اصلاحات یک جنبش ماندنی است. آنچه که در عرصه سیاست یعنی انتخابات اتفاق افتاد، اگر درست تحلیل بکنیم، در حقیقت سوار شدن بر موج تغییر خواهی ایرانیان هست، حالا در قالب مبارزه با فساد، ظلم و بی عدالتی و همه اینها را اگر در نظر بگیریم در حقیقت مردمی بودند که خواهان تغییر در وضعیت موجود خودشان بودند. به هر حال کسی آمد و توانست بر این موج سوار بشود. آن چیزی که اتفاق افتاد نباید به عنوان پایان حرکت اصلاحات تلقی کرد واصلاحات قدرت خودش را به هر کسی که به حکومت برسد تحمیل خواهد کرد و در آینده نزدیک خواهیم دید که دولتمردانی که بر سر کار می آیند يا با این اصلاحات مردمی، همراهی خواهند کرد یا دچار مشکلات و چالشهای فراوانی در اداره کشور خواهند شد. 
مايلم پرسش قبلی را مجدداً تکرار کنم و آن اينکه چرا شما شکست خوردید؟ جبهه اصلاح طلبان پیشرو با توجه به آن پایگاه قدرتمند روشنفکری که داشت و با توجه به آن اجماعی که در مرحله دوم بصورت بسیار گسترده از طرف گروههای مرجع حول محور آقای هاشمی شکل گرفت چرا نتوانست اقبال آراء عمومی را متوجه خود کند؟
اجازه بدهید من دوره اول و دوم را جدا بکنم. در دوره دوم به نظر من تحلیل ساده است، از ابتدای ورود ما به انتخابات برای ما مشخص بود که انتخابات دو مرحله ایست و یکی از کسانی که وارد مرحله دوم خواهد شد، جناب آقای هاشمی است.از همان ابتدا هم برای ما روشن بود که در دور دوم هر کس با آقای هاشمی به دوره دوم برسد بدلیل پایگاه خاص آقای هاشمی و وجهه عمومی که دارد، آن شخص برنده خواهد بود. بنابر دوره دوم را نباید تحلیل کرد. به نظر من شخصیت ، وجهه و پایگاه آقای هاشمی بر آن اجماعی که در حمایت از ایشان وجود داشت غلبه کرد و با کمال تاسف این پیش بینی که ما داشتیم اتفاق افتاد، هر چند برای گروههای روشنفکری احزاب پیش بینی شکست دلیل بر این نمی شود که مواضع خودشان را اعلام نکنند و ما هم به دلیل اینکه معتقد بودیم چون کشور دچار چالشهای بیشتر و فراوان تری نشود باید موضع خودمان را حداقل برای تاریخ بیان بکنیم. 
اما در دور اول به نظر من شاید بتوان گفت که عده ای برنده شدند و عده ای هم بازنده. ولی آن چیزی که برنده شد به نظر من یک فرد یا یک جریان سیاسی سابقه دار و شناسنامه دار نبود. بلکه یک تفکری بود که به مدد سازمان دهی حکومتی ، تبلیغات حکومتی و پول حکومتی توانست رای بیاورد. در حقیقت ما در مرحله اول در یک نابرابری مطلق بودیم.ما هیچ وقت نباید اشتباه کنیم و وضع انتخاباتی خودمان را با کشورهای که سابقه طولانی در دموکراسی دارند و رقابتهای آزاد تبلیغاتی دارند مقایسه بکنیم و نتیجه بگیریم که چه کسی برنده و چه کسی بازنده است. فکر می کنم شاید این تحلیل درست است که ما انتخاب نشدیم یا برنده نشدیم و ظاهراً شکست خورده ایم ولی اگر افق دیدمان را کمی بازتر کنیم روشنفکران و نخبگان در این انتخابات شکست خورده نیستند. برای اولین بار پس از انقلاب، دموکراسی خواهان مفاهیم را در داخل جامعه بردند و روشی را اجماع کردند که سرمایه آینده آنها خواهد بود. اما اگر بخواهیم بدانیم که ما چرا شکست خوردیم. دلایل مختلفی دارد. 
اولاً ما به عنوان جبهه مشارکت وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، عملاً وارد میدانی شدیم که قدرت برنامه ریزی دراز مدت نداشتیم. هیچ چیز دست ما نبود ما نمی دانستیم که کاندیدای ما امکان ورود به عرصه رقابت خواهند داشت یا نه؟، ما نمی دانستیم که برنامه ریزی هایی که ما می کنیم تا چه حد می تواند پیش برود و همین عامل هم سبب شد بسیاری از نیروهای طرفدار ما در این شک و دو دلی تا انتها بمانند که ما نتوانیم سازمان دهی لازم را برای انتخابات بکنیم. 
عامل دومی که وجود داشت ما در مقابل یک حزب پادگانی قرار داشتیم که اگر مقایسه کنیم حزب پادگانی پنج و نیم میلیون رای آورد در حالیکه اصلاح طلبان پیشرو چهار میلیون رای آوردند، اصلاح طلبان پیشرویی که احزاب جوان و تازه کاری داشتند، امکانات نداشتند ولی توانستند در این رقابت سنگین وارد شوند و پایگاه خودشان را عرضه بکنند. البته در اینجا باید به یکسری مشکلات و اشتباهات هم اعتراف کرد. به نظرم این درس بزرگی است برای ما وقتی در یک انتخابات حزب پادگانی وجود دارد ائتلاف باید سرلوحه امور قرار بگیرد. ما به این امر توجه کافی نداشتیم و نیروهای اصلاح طلب در این مقطع پراکنده شدند. ما خیلی تلاش کردیم برای اینکه ائتلاف انجام شود. ولی نمی دانم این امکان پذیر بود یا نه؟، ولی به هر حال برای آینده این باید سرلوحه کار قرار بگیرد. نکته دومی که وجود داشت این بود که گفتمانی که ما داشتیم نتوانست به نیازهای روزمره مردم ترجمه بشود. همه ما قبول داریم که مردم در نظرسنجی هایشان می گویند معیشت. ما هم معتقدیم که کارهای بسیار بزرگی در امر اقتصاد شده است. ولی نتوانستيم اين را به مردم نشان دهيم در عين حالی که ما نمی خواستیم وعده های عوامفریبی هم به مردم بدهیم. به هر حال این نقصی بود که در گفتمان ما وجود داشت و ما نتوانستیم آنرا به قول معروف به نان سر سفره مردم ترجمه کنیم. مسئله بعدی این بود که ما تنها گروه و جریانی در انتخابات بودیم که خود را در راستای دوم خرداد می دانست. ما ادامه دهنده راه خاتمی هستیم. هر چند به دولت خاتمی انتقاد و اعتراض هایی داشتیم اما استراتژی و خط مشی آن را درست می دانیم و می خواهیم آن راه را ادامه دهیم 
ما روبرو بوديم با 8 سال تبلیغات سوئی که علیه این دولت شده بود که به معیشت و اقتصاد و امنیت مردم توجه ندارند و ما باید در این دوران جوابگوی همه کاستیها باشیم . بقیه خیلی راحت راهشان را از آقای خاتمی و دولت او جدا کردند، اما ما این را کمی نامردی می دانستیم. به هر حال مردم بعد از 8 سال فکر می کردند باید یک تغییراتی صورت بگیرد، طبیعتا این کار ما را دچار مشکل می کرد. البته ما مسائل دیگری هم داشتیم امکانات مادی وکافی نداشتیم. رسانه و تریبون نداشتیم و اینها باعث شد که ما یک و نیم میلیونی رای را که لازم بود که وارد دور دوم شویم را از دست بدهیم و دیگر اینکه ما در دوره اول قطعاً با تخلفات آشکار انتخاباتی روبرو بودیم. این تخلفات چیز تازه ای نیست. همواره در انتخابات ایران وجود داشته است. یک میلیون یا دو ملیون یا پانصد هزار قطعا تخلف وجود داشته است. ما مثلا در انتخابات دوره هفتم هم شاهد این بودیم. اما در این انتخابات چون تفاوت آراء خیلی کم بود. این میزان تخلف مثلا در 600 یا 700 هزار یا یک میلیون خیلی سرنوشت ساز بود. چنانچه همه این عوامل را در نظر بگیریم می توانیم به یک جمع بندی برسيم که چرا ما نتوانستیم در دوره اول آراء لازم را بدست بیاوریم.
شما ضمن صحبتهایتان فرمودید با علم به اینکه به هر حال این انتخابات دو مرحله ای خواهد شد و قطعا آقای هاشمی یکی از کاندیدهایی خواهند بود که وارد مرحله دوم می شوند اما علی رغم این اطلاعات و آگاهی نتوانستید بین نامزدهای اصلاح طلب اجماع کنید این مسئله، مسئله بسیار مهمی است الان با توجه به انتخابات مرحله اول و اعداد و ارقامی که هر یک نامزدها کسب کردند به راحتی این ارقام با آدم حرف می زند که اصلاح طلبان به راحتی می توانستند با اجماع بر روی یک نفر خیلی راحت وارد مرحله دوم شوند. این چندان معادله پیچیده ای نبود، خصوصاً اینکه حرکت جنبش اصلاحات طی 8 سال گذشته یک حرکت سینوسی بود. فراز و فرودی داشت که من فرود آن حرکت را بعد از انتخابات مجلس ششم یا در واقع بعد از ترور آقای حجاریان می بینم که به نوعی مشاهده شد جنبش اصلاحات فاقد مدیریت استراتژیک بعد از حذف آقای حجاریان از آن صحنه مدیریتی شد. بعد از آن شما در سراشیبی قرار گرفتيد و مسلسل وار شورای شهر و مجلس هفتم و نهایتاً ریاست جمهوری را از دست دادید. تلقی شخصی من آن است که چنانچه پشت سر آقای کروبی جمع می شديد خیلی راحت می توانستید وارد مرحله دوم شوید. تجربه تاریخی نشان داد که همواره چه در قیام مشروعیت چه در نهضت دکتر مصدق و چه در تجربه اخیر هر موقع بین جامعه روشنفکری ایران و روحانیت فاصله افتاد هر دو بازی را باختند. شما ملاحظه بفرمائید آقای مصدق به مجرد اینکه بین ایشان و آیت الله کاشانی فاصله افتاد هر دو شکست خوردند. در اینجا هم اگر شما و آقای کروبی منظور از شما جبهه مشارکت یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در کنار مجمع روحانيون مبارز می ماندید، صرفنظر از اختلاف نظردر مبانی فکری و اندیشه ای که قطعاً دارید اما خیلی راحت می توانستید این بازی را ببرید. چه دلیلی وجود دارد که شما به این افتراق حداقل اگر دامن نزدید ولی جلویش را نگرفتید؟
ما اتفاقاً بعد از انتخابات گذشته به این نتیجه رسیدیم که اگر بتوانیم روی یک کاندید واحد اجماع کنیم، پیروزی قطعا از آن ما خواهد بود. به همین دلیل تلاشهائی از اول هم صورت گرفت از جمله مطرح شدن آقای موسوی. از حدود دو ماه قبل ما رفتیم خدمت آقای موسوی و گفتیم شما باید بیائید وسط ، حتی بعد از اینکه جناب آقای موسوی قرار شد نیآیند ما فرد دیگری را از دورن مجمع روحانیون به خود مجمع پیشنهاد کردیم که این آقا بیایند و ما حاضریم ازایشان حمایت بکنیم. بنابراین ائتلاف مد نظر ما بود. اما وقتی آن کاندیداهائی که خودبخود مورد اجماع گروههای اصلاحات قرار می گرفتند وارد این میدان نشدند مسئله بعدی این شد که ما باید روی چه کسی اجماع بکنیم. راحت ترین و قابل قبول ترین معیار این بود که ما به دوستانمان پیشنهاد کردیم که شما بیائید بر اساس نظر سنجی هایی که هر مرجعی قبول دارد نظر سنجی انجام شود. آن کسی که مقبولیت بیشتری دارد وارد این عرصه بشود تا بتوان روی آن تحلیل کرد. الان که این حادثه اتفاق افتاده، خیلی راحت می شود گفت که چرا دنبال آقای کروبی نرفتید اما در آن زمان حتی اکثریت دوستان که حتی شامل خود مجمع روحانیون بودند گله داشتند که آقای کروبی نباید وارد این عرصه شود. نظرسنجی ها هم تا روز آخر خلاف این را نشان می داد. خوب ما علم غیب که نداشتیم!
 
نماینده مردم بوئین زهرا:
آقای رئیس جمهور، با من هم نامردی؟!

قدرت الله علیخانی نماینده مردم بوئین زهرا به عنوان دومین ناطق جلسه علنی یکشنبه مجلس شورای اسلامی، ضمن تشکر از حضور میلیونی مردم در راهپیمایی روز قدس، آن را باعث آبروی نظام دانست و گفت: شایعه اختلاس استانداران و بخشداران استان قزوین را ( به شدت ) تکذیب می کنم، چرا که سخنگوی قوه قضائیه به اشتباه مطلبی را بیان کرده بود، که اذهان مردم مشوش شده بود، ولی دیروز امام جمعه قزوین از سه استاندار قبلی قزوین، به عنوان استانداران پاک یاد کرده بود، و بنده نیز این موضوع را تائید می کنم.

وی با اشاره به انتصاب استاندار جدید استان قزوین، ضمن اظهار گلایه از وزیر کشور و رئیس جمهور افزود: آقای پور محمدی وقتی قرار بود از مجلس رای اعتماد بگیرد، اظهار داشت: من با نمایندگان هماهنگ هستم. اما بنده عرض می کنم، ما این هماهنگی را ندیدیم. چرا وزیر کشور با آقایان ابوترابی و رحمانی دو نماینده استان قزوین، برای انتخاب استاندار هماهنگی کرده، ولی با علیخانی ها و دو نماینده دگر استان هماهنگی نشده است؟!

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی، خطاب به وزیر کشور اظهار داشت: رای ما دو نفر با دو نماینده دیگر که با آنها هماهنگی شده است، با هم چه فرقی دارد؟ و چرا با آنها هماهنگی شده، و با ما نه! و آیا این نامردی نیست؟

من ( علیخانی!) اگر بخاطر دوستانم محسنی ها، حسینی ها، قربانی ها، باهنرها و نبوی ها نبود،( نه بخاطر خدا و مردم و عدالت و امنیت ملی) امروز مطالبی را عنوان می کردم، که جهان تحلیل کند. ( و دست آویز و بهانه قرار دهد) اما عزیزان، من ( علیخانی!) از شما اصولگراهایی که راستی بودید و اسم خودتان را اصولگرا گذاشتید،( اصولگرا بودند و راستی شدند؟ یا راستی بودند و اصولگرا شدند؟) گلایه دارم، که با من ( علیخانی!) هم اینجوری؟ با من ( علیخانی!) هم نامردی؟ آقای رئیس جمهور با من ( علیخانی!) هم نامردی؟
در این بخش از نطق علیخانی، رئیس مجلس( حداد عادل) به وی گفت: که به خاطر ماه مبارک رمضان، شما آرامتر باشید و این کلمه نامردی را اصلاح کنید. ( در خارج از ماه مبارک رمضان، تند روی و اظهار اینگونه کلمات اشکالی ندارد) که علیخانی ضمن قبول درخواست حداد عادل گفت:( بخاطر فارسی را پاس داشتن و گل روی شما) من ( علیخانی!) به جای کلمه نامردی، کلمه کم لطفی را بکار می برم! (چه ربط و فرقی دارد؟ آیا می شود این شیوه اصلاح را، در فضای بعد از سوم تیر، اصلاحات علیخانی نامید؟!)

علیخانی در ادامه نطق خود اضافه کرد: حق آقای نصری استاندار جدید قزوین، استانداری و بالاتر از استانداری است،( وزارت و معاون اولی و ریاست جمهوری)  چرا که ایشان یک نیروی انقلابی و زندان کشیده قبل از انقلاب است، که با من ( علیخانی!) در زندان بود. اما حق وی استانداری قزوین نبود. چرا که در دو انتخابات مجلس در قزوین شکست خورده و در یک انتخابات دوره چهارم  مجلس هم با ابطال یک صندوق به مجلس راه پیدا کرده بود.

وی با بیان اینکه، من ( علیخانی!) مخلص آقای نصری هم هستم، و اصلا با او دعوا ندارم، که یک نیروی انقلابی است، ( اگر مخلص نبودند و دعوا داشتند و نصری انقلابی نبود، دیگر چه می گفتند؟) خاطر نشان کرد: من ( علیخانی!) معتقدم در بین استاندارانی که انتخاب شده اند، آقای نصری اگر بهترین آنها نباشد، دومین نفر آنها از نظر سابقه انقلابی است، چون این تحفه هایی! که ما ( علیخانی ها!) دیدیم به عنوان استاندار معرفی شده اند،( منظور کدام یک از استانداران احمدی نژاد می باشد؟ البته چون جمع بسته شده، شامل تمام استانداران می گردد، که جا دارد مردم استانهای تحفه دار شده، با دقت و تعمق، به اظهارات و ادبیات علیخانی خوب توجه کنند) باید« وا اسلاما» و « وا انقلابا» گفت.

این نماینده مجلس هفتم( خطاب به وزیر کشور) گفت: آقای پور محمدی! روزی که شما برای کسب رای اعتماد به مجلس آمده بودی، به من ( علیخانی!) گفتی: «هوای دوستانت را داشته باش که به من رای بدهند» ( سفارش و پارتی بازی کن) و من علیخانی،( علیخانی من!)  که جزو فراکسیون ( قدرتمند) اقلیت مجلس هستم، ( با تلاش و زحمت فراوان و خواهش و التماس) بیش از سی رای ( بیست و نه به اضافه یک رای) برای شما درست کردم، ( سفارش دادم و تهیه کردم) اما شما در ارتباط با انتخاب استاندار قزوین حتی یک تلفن به من ( علیخانی!) نزدی( این خیلی بد است، مگر شماره تلفن و همراه مرا نداشتید؟)  و بعد به من ( علیخانی!) می گویی: رئیس جمهور اینکار را کرده است. من ( علیخانی!) می گویم: رئیس جمهور بی خود کرده این کار را کرده است( چکاره بوده است؟ به او چه که بجای نمایندگان، برای استانها نماینده انتخاب کند؟ استانداران نمایندگان رئیس جمهور هستند؟ یا نماینده نمایندگان؟ استانداران باید گوش بفرمان نمایندگان باشند یا رئیس جمهور!؟) چرا که تو، وزیر کشور هستی و باید اقتدارت را حفظ کنی! ( برای محض خاطر اقتدار تو وزیر کشور است که من اینجور داد می زنم و سینه چاک می کنم، رئیس جمهور می خواهد اقتدار داشته باشد یا نداشته باشد، مهم نیست. مهم اینست که وزیر کشور اقتدار داشته باشد، و جوری استاندار انتخاب بکند، که ما علیخانی ها خوشمان بیاید)

من ( علیخانی!) به خاطر ( گل روی) دوستانم و نصایحی که آنها به من ( علیخانی!) کردند، چیزی به وزیر کشور نمی گویم، اما این را بگویم، که اگر صدتا نصری را هم روی هم بگذارید، بدون من ( علیخانی!) در استان قزوین موفق نخواهید شد. چون(من) علیخانی، و علیخانی ها ( و دیگر خان ها و خان زاده ها و آقا و آقا زاده ها) در استان و در ایران اسلامی یک واقعیت انکار ناپذیری هستند و شما خودتان هم قبول دارید. لذا باید حواس دولت جمع باشد ( و پرت نباشد)  اینکه من!( من علیخانی، من نماینده، من خیلی من) می گویم ( و می فرمایم) آقای نصری بدون هماهنگی با من ( علیخانی!)  انتخاب شده، به این دلیل ( بسیار مهم و منطقی هست) که وزیر کشور( پور محمدی)  حداقل می توانست به من ( علیخانی!) تلفن بزند ( یا نامه بنویسد و تلگراف بزند و پیغام بدهد) و بگوید: آقای علیخانی (من جان! نماینده مجلس، عزیز من، جان من، رفیق من) شما برای من ( خیلی خیلی و خیلی بیشتر از خیلی) زحمت کشیدی ( رنج بردی، مرا بزرگ کردی، مرا وزیر کردی، برایم رای ساختی و جمع کردی) و رای اعتماد دادی! اما من (وزیر کشور) در مقابل فشار رئیس جمهوری ( قدرت و طاقت ندارم و) نمی توانم دوام بیاورم.( انوقت من هم می گفتم خیلی خوب، حالا که نمی توانی دوام بیاوری، اشکالی ندارد، هر که را می خواهی استاندار کن!)
علیخانی خطاب به نمایندگانی که به سخنان وی اعتراض می کردند، اظهار داشت: ( اعتراض بی اعتراض، فعلا من دارم حرف می زنم) شما بعد می توانید حرف بزنید. ما ( علیخانی ها) آزادیم و همه نمایندگان آزاد هستند حرف خود را بزنند، و الان بعد از من( علیخانی!)  آقای رحمانی نماینده دیگر استان قزوین می آید و ( بر خلاف حرف من علیخانی) از این انتخاب، تقدیر و تشکر می کند، و این معنی آزادی و نعمتی است که جمهوری اسلامی برای ما ( علیخانی ها) ارمغان آورده است.

نماینده مردم بوئین زهرا افزود: من ( علیخانی!) سخنی دارم با جناب آقای احمدی نژاد، ( منظور رئیس جمهور است) که به جای اینکه اینقدر در انتخاب استانداران عجله کنید، چهار وزیری که در کابینه نداری را زودتر معرفی کن که نزدیک سه ماه است، نتوانسته ای آنها را معرفی کنی، شما قبل از انتخاب وزرا در روزنامه ها فرمودی، برای هر وزارتخانه ما نود و پنج گزینه داشتیم، که یکی از آنها را معرفی کردیم، و آیا آن نود و پنج نفر دیگر گم و گور شده اند؟ ( کجا در رفته اند؟  چرا پیدایشان نمی کنی؟ چرا به مجلس تحویلشان نمی دهی؟ ) چرا یکی از آنها را معرفی نمی کنی؟( تا دوباره به آنها رای عدم اعتماد بدهیم)  از شما خواهش می کنم، ( لحن کلام و رنگ عوض می شود) در ماه مبارک رمضان، عدالت را که حضرت علی(ع) فرمود رعایت کنید، و عدالت حکم می کند، که بین آرا مردم و آرا نمایندگان فرقی قائل نشوید. ( و با علیخانی ها هماهنگی کنید)

شما شعار مهرورزی دادید، ( یادتان نیست؟) و ما ( علیخانی ها) انتظار ( و توقع و امید) داشتیم که مهرورزی شما شامل حال ما ( علیخانی ها) هم بشود که متاسفانه نشد.
من( علیخانی ! نماینده بوئین زهرا) برای آقای نصری ( استانداری که استانداری قزوین حقش نبود) آرزوی توفیق می کنم، و از خدا می خواهم، که دولت ایشان را حمایت کند تا در استان(قزوین) موفق شود، ولی ( من علیخانی!) می گویم، که هر قدم خلافی که برداشت، من ( علیخانی!) همینجا ( مثل الان) فریاد می زنم، هر جابجایی نادرستی که ( از من نپرسید و ) انجام داد اینجا ( در صحن مجلس) فریاد می زنم.

من ( علیخانی! خان خانان ) با استاندار مشکلی نداشته و ندارم، ( استاندار ممکن است با من مشکل داشته باشد) چرا که آقای نصری نیروی انقلابی است، منتها من ( علیخانی!) می گویم، آقای رئیس جمهور! آیا نیروی انقلابی خوب و متعهد اگر برای انتخاب مجلس در جایی رای نیاورد، باید او را بردارید آقای همه بگذارید؟ و من ( علیخانی علیخانی) این گلایه را از رئیس جمهور دارم.

علیخانی در پایان گفت: ما ( علیخانی ها) از رئیس جمهور انتقاد می کنیم که وی باید به حق همه ما ( علیخانی ها) رسیدگی کند، و نه یک جریان و یا خط!
 
جلوی قاچاق و فروش دختران ایرانی را بگیرید
 
 سایت آفتاب: پدیده قاچاق دختران و زنان ایرانی، در سالهای اخیر به تراژدی ( غیر قابل باور و) غم انگیزی تبدیل شده است.
انتشار اولیه اخبار قاچاق دختران ایرانی و فروش آنان در کشورهای عربی ، به خصوص در شیخ نشین فجیره ،با تکذیب مقامات مسئول همراه بود.اما آمار و اخباری که در خصوص دستگیری شبکه های قاچاق زنان توسط نیروی انتظامی اعلام می شد، و در جراید انعکاس می یافت ،خود تاییدی بود بر رواج این پدیده شوم در کشور اسلامی ایران.
در حالیکه برخی از مسئولان، طرح این مبحث را نوعی سیاه نمایی برای مخدوش کردن چهره نظام می دانستند ،دادستان عمومی و انقلاب تهران در پاسخ به سوالی در خصوص برخورد با قاچاق دختران تاکید کرده بود :
به اعتقاد من برخورد و مجازات با این گونه جرایم و عاملان آن باید همان مجازاتی باشد که با مفسدان فی الارض صورت می گیرد. وی گفته بود :اشاعه این جرایم ، غرور و حیثیت ملی ما را مخدوش می کند.
اما برغم تاکید مسئولان و دستگیری چندین باند قاچاق، هنوز فروش دختران ایرانی ادامه دارد تا انجا که نماینده آذربایجان در مجلس هفتم در نطق پیش از دستور روز سه شنبه خود، خواستار توجه و رسیدگی ویژه مسئولان به قاچاق دختران شد و گفت :
قاچاق دختران به پدیده وحشتناک و ضد ناموس ملی تبدیل شده است .
بنا بر آمار اعلام شده از سوی سازمان های مختلف حقوق بشری، سالانه بیش از 700 هزار نفر در جهان که اکثر آنها را زنان جوان و کودکان تشکیل می دهند، برای سوء استفاده جنسی به کشور های مختلف جهان قاچاق می شوند.
با وجود آنکه آمار اعلام شده در جهان در خصوص قاچاق زنان و دختران، بیشتر در کشورهای اروپایی و آسیای شرقی است، اما در چند سال اخیر با اهمیت یافتن نقش سود و سرمایه در تجارت بین المللی ، ایجاد شاخه های جدید در حوزه اشتغال بین المللی و ... در رشد پدیده قاچاق زنان و دختران اغلب در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران نقش بسیار مهمی داشته است. 
در سال های اخیر تغییرات وضع اقتصادی و افزایش فقر و وضعیت زندگی اجتماعی را دگرگون کرده است، به نحوی که بسیاری از دختران جوان به خیال یک زندگی بهتر، فریب وعده های دلالان باندهای قاچاق را خورده و برای دست یابی به آرزوهای خود با آنها همراه می شوند. 
با بررسی پرونده های باندهای قاچاق دختران از کشور، مشخص شده که بسیاری از فعالیت های قاچاقچیان دختر در کشور در پوشش فعالیت های دیگری از جمله فعالیت های تجاری بوده است. 
ازدواج اجباری، اعتیاد والدین و مهمتر از همه مشکلات و مسائل مالی، از جمله دلایلی است که سبب شده، بسیاری از این دختران قاچاق شده به کشور امارات ( و شیخ نشینهای عربی) با میل و رضایت خاطر،  تن به (این) سفر دهند. 
همچنین گزارش ها نشان می دهد سن قربانیان در برخی از موارد حتی کمتر از 14 سال است که این بیانگر میزان آسیب پذیری کودکان دختر در برابر جرم قاچاق و ضرورت برخورد سریع با این پدیده شوم  می باشد.
اما پدیده قاچاق زنان و دختران ایرانی را می توان به دو نوع کاملا متفاوت تقسیم بندی کرد ؛ قاچاق زنان به پاکستان و قاچاق زنان به کشورهای حاشیه خلیج فارس و از همه مهمتر امارات متحده عربی. 
در هر کدام از این دو گروه قاچاق ، نوع به دام کشیده شدن قربانیان قاچاق، طریق انتقال آنها و شرایط زندگی پس از قاچاق قربانیان از یکدیگر متفاوت است.
قاچاق زنان در استان های خراسان و سیستان و بلوچستان، در واقع استان های همجوار کشور با پاکستان و افغانستان رایج است و شیوه کار قاچاقچیان عمدتا به این صورت است که دختران رااز خانواده هایشان که غالبا در شرایط نابسامان اقتصادی به سر می برده اند، خواستگاری کرده و به عقد خود در می آوردند و سپس آنها را به خانه های فساد در پاکستان که به خرابات موسومند می فروختند.
این قاچاقچیان، خانواده های فقیر را شناسایی کرده و با معرفی خود به عنوان اهالی زاهدان که صاحب مال و مکنتی نیز هستند، دختران را از خانواده هایشان خواستگاری می کردند. این دختران همراه آنها به زاهدان انتقال می یافتند، و در شهرهای کویته، کراچی و راولپندی، به کنیزی و یا روسپی گری کشانده می شدند.
در واقع همه قربانیان به صورت کاملا رسمی ازدواج کرده بودند، و تنها چند روز بعد از ازدواج همراه با اجبار، زور، تهدید و فریب و نیرنگ، به زاهدان و سپس پاکستان انتقال داده شده بودند.
متاسفانه پدیده فروختن دختران توسط خانواده، یا شوهرانشان درشهرهای مختلف مرزی رواج یافته است. 
اما معمولا دخترانی که به دوبی قاچاق می شوند بین 10 تا 16 سال سن دارند و برای دو مناسبت عمده عید فطر و عید قربان منتقل می شوند. انتقال آنها هم به دو شکل است:عده ای از آنها بطور رسمی خواستگاری می شوند، به نام شیوخ بزرگ عرب و درازای پرداخت مبالغی به خانواده شان از مرز عبور داده می شوند. و عده دیگر دخترانی هستند که برای این منظور ( فریب خورده، و یا) ربوده می شوند و بدون اجازه پدر و مادر از کشور خارج می شوند. 
اگر شیوخ عرب در مراسم حفله دختران را برای همسری بپسندد مشکل زیادی وجود ندارد. مشکل از زمانی بوجود می آید، که دختران وارد شده، توسط شیوخ مورد استقبال قرار نمی گیرند، بنابراین افراد وارد بازار کار شده، و به روسپی گری در کلوپها و کاباره ها مشغول می شوند. 
تفاوت عمده ای که این عده از دختران قاچاق شده با قربانیان قاچاق به پاکستان دارند،این است که اغلب اوقات ظاهرا قاچاق دختران با رضایت و آگاهی قربانیان انجام می شود. در واقع قربانیان از همان ابتدا از مقصد و نحوه کار خود آگاهی دارند. یک نوع رضایت ظاهری که البته به اعتقاد بسیاری از کارشناسان این رضایت ظاهری نمی توانند مانع از این امر شود که ما آنها را در زمره افراد قربانی قاچاق محسوب کنیم. در واقع این افراد قربانی شرایط نابسامان اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی هستند. 
و اما نکته تامل برانگیز اینست که اکثر قریب به اتفاق قربانیان تمایلی به بازگشت به ایران ندارند. در واقع بیشتر انها ترجیح ( می دهند) در همان شرایط غربت و روسپی گری، در دوبی بمانند، به جای اینکه به ایران بازگردند. 
هرچند افزایش سطح آکاهی های خانواده ها و دختران و زنان در معرض خطر می تواند تا حدودی از عواقب این پدیده شوم بکاهد ولی آیا براستی وقت آن نرسیده است که با وضع قوانین جدید و حمایت از خانواده های فقیر و کم در آمد و تشدید مجازاتهای سرکردگان اصلی باندهای قاچاق انسان، چاره ای برای رفع این معضل اندیشییده شود؟!
 
هشدار به معتادان و خانواده معتادان
کرک هروئین خالص است، مواظب باشید!

معاون مرکز تحقیقات اعتیاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی از ورود ماده نسبتا جدیدی با عنوان" کرک" به بازار اعتیاد آور کشور خبر داد، و آن را خطری برای معتادان دانست. وی زمان ورود این ماده را بر اساس اظهارات درمانگران حدود یکسال پیش عنوان کرد و گفت: این ماده بر خلاف نام آن، مشابه کرک و یا کوکائین موجود در بازارهای اروپا نیست، بلکه به گروه اپیوئیدها اختصاص دارد و همان هروئین خالص است که با قیمتی بالاتر در بازار عرضه می شود.

دکتر نارنجی ها اضافه کرد: قاچاقچیان مواد مخدر با ترفندهایی ماده هروئین را که مصرف آن در کشور قبیح است، به شکل جدید ارائه نموده اند تا در کنار اسم گول زننده و اثر بخشی بیشتر آن، جوانان و مشتریان مواد قبل مانند تریاک و شیره را راحت تر به سمت مصرف این ماده سوق دهند.

وی به معتادان و خانواده آنها هشدار داد که مصرف این ماده بسهولت امکان پذیر است و علاوه بر این اثرات آن بر اعصاب و جوارح انسان به مراتب مخربتر از مواد قبلی است، و بر اساس اظهارات متخصصان و درمانگران اعتیاد و میزان وابستگی به این ماده به مراتب بیشتر از تریاک و هروئین، و ترک آن نیز دشوارتر می باشد.

وی تاکید کرد: بهتر است درمانگران و خانواده ها بجای استفاده از واژه "کرک" از نام واقعی این ماده یعنی همان هروئین استفاده کنند تا جوانان کشور نیز به تصور اینکه "کرک" ماده ای جدید است و با هروئین تفاوت دارد، به مصرف آن گرایش پیدا نکنند.

وی با بیان اینکه مصرف "کرک" بسیار به راحتی انجام می گیرد و مثل سایر مواد مخدر نیاز به زمان زیاد ندارد گفت: بیشتر جوانان 20 تا 30 سال از مصرف کنندگان این ماده اعتیاد آور هستند و وابستگی و اعتیاد به این ماده مخدر، نسبت به سایر مواد بیشتر می باشد.

صفحه شوق دات کام :

در تاریخ

11 نوامبر 2005
بنام حق



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا